قانون تغییر ناخواسته ها - صفحه 7

701 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمد امیرفتحیان گفته:
    مدت عضویت: 1532 روز

    با سلام امیدوارم که حالتون عالی باشه استادعزیزم و خانم شایسته عزیز واقعا حرف هاتون درست و صحیح من هم مانند شما در کنار عزیز دلم در تهران این روز ها کلی جاهای خوب رفتیم و حسابی به نکته های مثبت با توجه به دوازده قدم توجه میکنیم واقعا همه چی زیبا شده هر روز به مسیر زیبا تر هدایت میشیم همه چی آرامش برامون ایجاد کرده من اصلا هیج در گیری به چشم خودم ندیدم با اینکه تمام تهران در حال رفت . آمد بودم انگار دنیا ما سانسور شده و چیزی جز زیبایی وجود ندارد استاد هر چی بگم کمه اما این رو باید بگم دارم دقیقا مسیر شما رو میرم و هم سلامتی هم یه عشق بی نهایت دل نشین هم ثروت در زندگیم جاری شده و هر روز داره بیشتر و بیشتر میشه خیلی عالی میشه که کنار شما تو پرادایس ما هم یه ملک بخریم و گاهی اوقات به شما سر بزنیم و از قوانین صحبت کنیم من مطمعن هستم با ادامه دادن به این قوانین این اتفاق رو رقم میزنم ما خدا رو باور داریم و عاشقانه می‌پرستیم

    اگه بخوام از این قانون بگم به بچه ها باید بگم که من از لحظه ای که با بدهی میلیاردی بدون هیچ کمکی به جایی رسیدم که بدون هیچ کار خاصی به راحتی از بیزینس خودم درآمد عالی دارم و تمام بدهی هامو دادم خودمم نفهمیدم چطور اما حس خوب معجزه کرد برام و زندگیم هیچ شباهتی به روزی که این قوانین رو شروع کردم نداره

    و این تازه اول راهه بخدا قسم که اول راه ایمان به خداست ایمان واقعی آرامش. و سپس نتیجه ساز میشه

    خدا رو بابت این تابلو نقاشی خودم ممنونم و از شما هم ممنونم

    تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    سید محسن فاطمی گفته:
    مدت عضویت: 2246 روز

    سلام استاد جان

    تجربه خودم قبل از اشنایی با شما وبعدش در زمینه ناخواسته ها سال 98 این مباحث پیش اومد من اخبارش را پیگیری میکردم و با شما اشنا نبودم

    و یادم هست ک اونموقع کلن اینترنت هارا قطع کردن و بعدش یه فایلی از شما دیدم ک گفتین تغییر کنین چرا اعتراض میکنین

    والان دوسال جدی روی خودم و دوره ها کار میکنم و وقتی این اتفاقات اخیر افتاد یاد سال 98 افتادم و گفتم از یه سوراخ دوبار گزیده نمیشوم

    ونه اخبارش و نه هیچ چیز دیگر را پیگیری نکردم حتی پدرم اومد برام توضیح بده گفتم بابا من نوکرتم نمیخواهم در مورد این موضوع چیزی

    بشنوم گفت تو این جامعه زندگی میکنی باید بدونی گفتم در مورد چیزی ک دوست دارم صحبت میکنم و هیچی دیگر نگفت وبعضی افراد

    هستند میگویند فلان کارا انجام دادم (شعار نوشتن)منم میگویم خدا هدایتت کنه

    استاد کسی ک رو خودش کار میکنه اصلن احساسش و قلبش نمیزاره ب این مساعل توجه کنه ازمن ک اینطور بود

    استاد عاشقتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    شاهین گفته:
    مدت عضویت: 2250 روز

    سلام استاد حالتون چطوره؟

    میخواستم ازتون در موردِ این فایل تشکر کنم حقیقتا با وجودِ اینکه در گذشته فایلهایی که در موردِ زدنِ هواپیمای اوکراینی یا پلاسکو گذاشته بودید و شنیده بودم ولی خیلی منتظرِ شنیدنِ دیدگاهِ شما در این مورد بودم توی فایل در موردِ همسایه صحبت فرمودید که دقیقا موضوعی بود که خیلی برای بنده درکِ حل کردنش در گذشته سخت بود،با اجازتون یه شرحی در موردِ اتفاقاتِ گذشته ی زندگیم در موردِ همین همسایه ها میدم و امیدوار هستم راهنمایی بیشتری در این مورد از شما بگیرم.

    ……………………………………………………………………………………………………………………………………………………….

    بنده سال ۹۱ ازدواج کردم و بعد از اون با همسرم یه آپارتمانی اجاره کردیم که ۵ طبقه بود و در هر طبقه ۳ واحد زندگی میکردن تا اونجایی که یادم میاد پیرزنِ همسایه (بنده خدا)هر وقت توالت میرفت صدای بادِ شکمش از دیوار به خونه ی ما میومد،طبقه ی پنجم هم تک واحدی بود و ساختمان آسانسور نداشت ولی یه مکانی گذاشته بودن که بعدا آسانسور براش بذارن،اتفاقا یک ماه بعد از اینکه ما اونجا ساکن شدیم کسی که طبقه ی ۵ زندگی میکرد یک بالابر برای خودش تهیه کرد و گذاشت توی اون جایی که قراربود آسانسور قرارداده بشه،و با اون بالابر خودش و خانوادش بالا و پایین میرفتن،هروقت که بالابر حرکت میکرد آپارتمان جوری تکون میخورد که میگفتیم الانِ که بریزه،خلاصه یه شب همون خانواده ی طبقه ۵ پارتی گرفته بودن و صدای ضبط و طوری بالا داده بودن که از محله صداش به خیابون میرفت و ساختمون میلرزید این موضوع چند ساعت طول کشید تا اینکه من آیفون و برداشتم و از طریقِ ارتباطِ داخلی گفتم تموم کنن این اوضاع رو ولی اون طرف بعد از چند دقیقه با حالتِ دعوا اومد درِ خونه ی ما رو زد و شروع به تهدید و فحاشی کرد،خانمش هم گریه کنان خودش و انداخت خونه ی ما و خواهش کرد که کوتاه بیایم امشب و کارِ شوهرش و ببخشیم ولی شوهرش اوضاع و داشت بدتر میکرد اینجا بود که به پلیس زنگ زدیم و به خانواده ی خانمم هم زنگ زدیم اومدن،((متاسفانه پلیس در ایران کاری در این موارد انجام نمیده و میگه بیاین کلانتری و شکایت کنین تا برین دادگاه))(این و من اون زمان نمیدونستم و فکر میکردم پلیس جلوی کارِ خلاف و میگیره ولی بعدا فهمیدم که با شکایت کردن ،هم زمان ،هم اعصاب، هم پولم میره و ماهها باید برای یه شکایت پولِ وکیل و دادگاه و حقِ دادگاه و … باید بدی)خلاصه پدرخانمم اجازه نداد شکایت کنم و گفت به یکی از مستاجرهام میگیم که آپارتمونمون و خالی کنه و شما به اونجا نقلِ مکان کنید (پدر خانمم ۲ تا آپارتمان داره که اجاره داده و یه خونه ی دو طبقه داره که توش زندگی میکنه و چندسالم هست که یه دفترتجاری هم خریده)

    ……………………………………………………………………………………………………………………………………………………….

    یکماه بعد از این موضوع دقیقا فروردینِ سالِ ۹۲ به آپارتمانِ پدرخانمم رفتیم اون مجتمع ۲۵۰ واحد بود و ۶ بلوک داشت که اتفاقا بلوکِ ما ۶ طبقه بود و هر طبقه دو واحد زندگی میکرد،اولایل که رفتیم اونجا یه درِ ضدِ سرقت سفارش دادم که صدای راهرو و همسایه روبرویی به خونه ی ما نیاد،یکی دو هفته بعد از نقلِ مکانمون پسرِ همسایه ی طبقه پایین صدای ضبط رو جوری میداد بالا که خونه میلرزید،از اونجایی که پدرش همکارِ پدرخانمم بود و خانمم هم میشناختشون،برای اینکه خواهش کنه صدای ضبط و بالا ندن رفت درِ خونشون،اونروز صدای ضبط کم شد ولی بعد از چند هفته دوباره این اتفاق تکرار شد که دوباره همسرم بهشون گفت این صدا ما رو آزار میده و صداش و کم کردن ولی چند روز بعد که صدا رو دوباره بالا داد و کلِ خونه میلرزید رفتم پایین و با مشت چندبار کوبیدم به درشون که صدا رو بشنون چون صدا اونقدربالا بود که صدای زنگ و نمیشنیدن،اینجا بود که همه ی همسایه ها اومدن پایین برای دفاع از اونا!!!!!!اینجا بود که متوجه شدم انگار اینکار به عمد داره صورت میگیره(شاید چون ما جوان بودیم و با هیچکدومشون ارتباط نداشتیم و نمیتونستن بفهمن زندگی ما چطوریه با هم دست به یکی کرده بودن که صدای ما رو دربیارن،چون هیچ کدوم از افرادِ اون ساختمون از صدای ضبط و لرزشِ ساختمون هیچی نمیگفتن،)

    این موضوع گذشت تا متوجه اولین مبلغِ شارژِ ساختمون شدم اگه یادتون باشه اون زمان هزینه شارژ برای یه ساختمون نهایتا ۱۰ هزار تومن بود ولی مدیرِ ساختمون ۱۲۰ هزار تومن تا ۳۶۰ هزار تومن هزینه از ما میگرفت و هیچ خروجی هم پس نمیداد که این پولا داره کجا خرج میشه،من این موضوع و به پدرخانمم گفتم و اون گفت ولش کن من شارژا رو میدم،ولی برای من سخت بود پذیرشِ چیزی که واقعا دزدیِ واضح بود،این موضوع گذشت تا سالِ ۹۴ که قرار بود گازِ خونه ها رو از هم جدا کنن اون زمان مدیرِ ساختمون با توجه به اینکه ما به کارگرا غذا میدادیم درخواستِ ۱ میلیون تومن پول برای غذای کارگرا کرد و وسایلِ موتورخونه رو گفت ۲ میلیون تومن فروختم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    این موضوع به حدی برام سنگین بود که هر روز با خانمم دعوامون میشد،البته دلیلش این بود که خانمم این موارد و به مادرش میگفت و مادرش هم بخاطرِ اینکه ما مستاجرشون بودیم میگفت مقصر من هستم،

    شهریورِ سالِ ۹۵ توالتِ طبقه بالایی نشت کرد و فاضلابش میومد توی دستشویی ما،و پدرخانمم که به اون آقا گفت مشکلِ فاضلابت و حل کن اون آقا گفت به من مربوط نیست و با کلی فحش دادن در و بست اینجا بود که من به پدرم گفتم میخوام از اون خونه برم و تا زمانی که از اونجا نرم توی مطبِ خانمم با خانمم زندگی میکنیم،اون زمان پدرم ۲۰ میلیون به من پول داد و خودمم ۲۰ میلیون گذاشتم روش و یه خونه ی زمینی که آپارتمان نباشه و ویلایی باشه رهن کردیم .

    ……………………………………………………………………………………………………………………………………………………….

    توی یه شب خونه رو بسته بندی کردیم و اساس کشی کردیم که فقط از اون جا دور بشیم و زندگیِ راحتی داشته باشیم،توی خونه ی ویلایی که اجاره کرده بودیم یکسال زندگی کردیم، ولی دو مورد خیلی آزار دهنده بود اول صدای بازیِ بچه ها توی کوچه و دوم صدای همسایه که مرتب در حالِ تعمیرِ خونشون بودن،متاسفانه اواسطِ سال بود که صاحب خونمون خونه رو به یه زنِ آرایشگر فروخت و ما خدا میدونه چجوری تونستیم پول و از اونها بگیریم و به یه خونه ی جدید بریم.

    ……………………………………………………………………………………………………………………………………………………….

    خونه ی جدیدمون هم یه خونه ی ویلایی بود فقط صاحب خونه یه بهارخواب بالای خونه درست کرده بود که وسایلش و اونجا گذاشته بود و گفته بود بعضی وقتا میام وسایلم و برمیدارم و من هم موافقت کردم،شبِ اولی که توی اون خونه رفتیم حوالی ساعت ۱۲/۵ شب بود که صدای کوبیدن از خونه ی همسایه میومد و انگار داشتن جایی رو میکندن نیم ساعتی گذشت دیدم داره صدا بیشتر میشه مجبور شدم برم درِ خونشون و خواهش کنم این ساعت نکوبن،جالبه که بعد از اون دیگه هیچوقت صدای کوبیدن از اونا نشنیدم،چند ماه بعد دیسکِ کمرم و عمل کردم و چند ماه توی رختخواب بودم اون زمان تنها صدایی که بود صدای بچه های مدرسه بود که توی جلو و پشتِ خونمون دو تا مدرسه بود،من بخاطرِ عملِ کمرم و اینکه ۶ تا پیچ توی کمرم گذاشتن و دیسکم و تخلیه کردن از صاحب خونه خواهش کردم سالِ بعد هم قرارداد و تمدید کنه ولی قبول نکرد و گفت میخوام خونه رو بفروشم(بعدا فهمیدم فروشی در کار نبوده و صاحب خونه ها برای اینکه سالِ بعد کرایه ی بیشتری بگیرن به نفعشونِ که مستاجر و بندازن بیرون و قراردادِ جدیدی ببندن،با توجه به اینکه هر سال گرونترش میکنن و توی این موضوع بنگاهی های املاک سودِ زیادی میبرن نمیذارن قیمتِ خونه رو پایین بیاری)

    در نهایت سالِ ۹۷ خیلی قیمتِ اجاره ها بالارفت و پولِ ما همون ۴۰ میلیون بود مجبور شدیم بریم یه خونه ای که دو طبقه بود و طبقه ی زیرزمینش ساکن شدیم(بنگاهی گفته بود صاحب خونه اینجا زندگی نمیکنن و نهایتا سالی ۱ هفته میان و میرن،ولی روزِ اولی که اساس کشی کردیم دیدیم یه پسر اومد گفت من پسرِ صاحب خونه هستم و توی یکی از شهرستانای اطراف سربازم و آخر هفته ها میام اینجا،من که اینو شنیدم شکه شدم و گفتم این و باید قبل از قرارداد به ما میگفتین چون من به بنگاهی گفته بودم یه جای آروم میخوام زندگی کنم)

    خلاصه سه ماه گذشت تا خودِ صاحب خونه با خانوادش اومدن و دو هفته اونجا بودن با کلی سرو صدا،چند ماه بعد دوباره زنگ زدن که داریم میایم و خانمم و دخترم و دو ماهی اونجا میخوام بذارم،خدا میدونه استاد آنچنان فشارِ روحی روی من و خانمم بود که فقط گریه میکردیم،وقتی خانمش اومد چنان رفت و آمد و صداهایی تولید میکردن که نگو.چون در واقع خونه دوبلکس بود نه دو طبقه و فقط با یه در پایین و بالا جدا شده بودن و هر وقت اینا میومدن ساعتِ ۲ شب بود و یا ۱۲ شب و ما از خواب بیدار میشدیم،یه روز که توی ماهِ محرم بود خانمِ صحب خونه زن های زیادی و دورِ خودش جمع کرده بود و صدای ضبط و هم داده بود بالا من که دیگه طاقت نیاوردم چند بار درِ خونه رو به هم کوبیدم تا متوجه بشه که ما هم توی این خونه داریم زندگی میکنیم،ولی اون خانم شروع به فحاشی کرد،دیدم چند دقیقه بعد شوهرش زنگ زد و گفت چه اتفاقی افتاده؟منم موضوع و بهش گفتم و کلی عذرخواهی کرد و خواهش کرد که تحمل کنیم تا بیاد زنش و ببره عسلویه پیشِ خودش،اونروز آنچنان منو همسرم از خدا خواستیم که کمکمون کنه که خودم صدای دلم و میشنیدم،چندساعت بعدش توی یه گروهِ تلگرامی یه فایل از شما گذاشته بودن،من اونو گوش کردم و اومدم سایتتون و ثبت نام کردم از اون به بعد یکمی فهمیدم که این موضوعات بخاطرِ خودم و فرکانسام هست و دیگه تعجب نمیکردم که چرا هر جا میرم اتفاقاتِ مشابه داره برام میافته،آخه تا قبل از این فکر میکردم فقط اون شهری که توش زندگی میکنم آدمای خوبی نداره.چند ماه بعد از اون قضیه از اون خونه رفتیم یه خونه ی جدید که اتفاقا اونم دو طبقه بود چون هر روز قیمتِ اجاره ها داشت بالا میرفت و ما پولمون همون ۴۰ میلیون بود.

    ……………………………………………………………………………………………………………………………………………………..

    اون صاحب خونه ی جدید گفته بود خودش و پسرش اونجا زندگی میکنن طبقه ی بالا یه واحد بود که با یه دیوار از هم جدا شده بودن و شده بودن دو واحد یکیش و ما اجاره کرده بودیم و یکیش پسرش و همسر و بچش زندگی میکردن،اون روز قبل از اجاره ی اون خونه به صاحب خونه گفتم اگه اینجا آروم هست میایم زندگی میکنیم و اون آقا گفت خیلی آرومِ و چندسال یه دکتر اینجا مستاجرمون بوده،آقا سرتون و درد نیارم روزِ اولی که اساس کشی کردیم دیدیم تو راه پله،روی جاکفشی یه پرنده گذاشته بودن توی قفس که فقط میخوند،جالبه که اون روزی که اومده بودیم برای دیدنِ خونه اون و نذاشته بودن که ما ببینیم،من وسایل و که گذاشتن توی خونه دست به وسایل نزدم و اونا رو از کارتن درنیاوردم تا ببینم آیا اینجا هم دروغای بیشتری به ما گفته شده یا فقط همین یه موردِ؟شب که شد دیدم نوه ی صاحب خونه کلی تو راهرو بازی میکنه و ساعت ۱۲/۵ شب بود که دیدم از راهرو صدای عروسِ خونه میاد که انگار از سرِ کار برگشته و داد میزد که غذام و سرِ کار خوردم مادر شوهر جان نمیخواد برام غذا بیاری بالا!!!!!! از نوعِ در باز و بسته کردنشون هم نگم براتون،با توجه به این شرایط با همسرم به این نتیجه رسیدیم که وسایلِ خونه رو نباید باز کنیم و بهتره از این خونه بریم چون صاحب خونه به ما دروغ گفته بوده،

    فردا صبح رفتم به بنگاهی این موارد و گفتم اونم گفت یه هفته بمونید اگه حل نشد بیاید یه خونه دیگه براتون پیدا میکنم ، ما هم همونجور یه هفته اوضاعشون و میدیدیم و چیزی نمیگفتیم و بعد از یکماه تصمیم گرفتیم بریم آپارتمان زندگی کنیم که مشهور هست توی شهر و میگفتن که خیلی از نظرِ امنیت و نظم خوبه البته ما پولمون به خونه ی ویلایی دیگه نمیرسید،خلاصه با هماهنگی با بنگاهی از اون خونه رفتیم آپارتمان،متاسفانه اون صاحب خونه که به ما دروغ گفته بود حاضر نمیشد به ما پولمون و پس بده و توی بنگاه من و به گریه انداخت ولی پول و پس نداد(به شدت دلم و شکست) بعد از دو ماه پولم و با هزار مکافات پس داد ولی برای پول آب و برق ۱۵۰ هزارتومن نگه داشت ما هم میگفتیم آقا ما که زندگی نکردیم که ۱۵۰ هزارتومن بخواد هزینه آب و برق بیاد ولی اونو پس نمیداد و به بنگاهی گفته بود که بعدا که قبضِ جدید اومد پول و بهشون پس بده.

    چند ماه بعد که از درِ اون بنگاه رد میشدم دیدم یه بنرِ بزرگ زدن درِ کوچه و عکسِ اون آقا رو گذاشتن توش و نوشتن حلالش کنید فوت شده،تا بنگاهی منو دید دستم و گرفت گفت ترو خدا بیا این پول و بگیر منم گفتم چی شد که این آقا مُرد؟اون که سالم بود!!! اونم گفت یکی دو ماه قبل از فوتش نمیدونیم چه مرضی گرفت خیلی ضعیف شده بود فقط دنبالِ شما میگشت که حلالش کنید الان دو ماهِ این بنر و زدن که شما اگه دیدین حلالش کنید و ازم خواهش کرد که حلالش کنم ولی من گفتم سرِ پلِ صراط جلوش و میگیرم،چون منو همسرم تو اون اوضاعِ اقتصادی با اون کمرِ عمل کرده ی من بخاطرِ دروغی که بهمون گفت یکماه فقط زجر کشیدیم دو ماه هم استرس کشیدیم که پولمون و پس بده و کلی هزینه ی نقلِ مکان دادیم و جلوی خودت منو به گریه انداخت(طرف سرهنگ بازنشسته بود با کلی غرور و تکبر)

    اونجا که دیدم اون طرف با زجر فوت شده یادِ حرفای شما افتادم که خدا دفاع میکنه از شما میفرمودید که شما رها کنید خودِ کائنات براتون جبران خواهد کرد ،من واقعا اونجا به قدرتِ قانون ایمان آوردم و دلم آروم شد و به شما و حرفاتون خیلی بیشتر ایمان آوردم که قرار نیست خودمون با جنگ و دعوا حقمون و بگیریم اگه به خدا ایمان داریم خدا حقمون و خواهد گرفت.

    ……………………………………………………………………………………………………………………………………………………….

    توی آپارتمانِ جدید طبقه ی بالا یه مرد ۵۰ ساله زندگی میکرد که وقتی راه میرفت آسایش و از ما میگرفت و بعضی شبها از بیرون زن هایی رو میاورد خونه و توی حموم صدای …. نمیذاشت بخوابیم.

    همسایه ی روبروی ما هم یه خانم بود که طلاق گرفته بود و یه پسربچه داشت که با بچه های زنهای دیگه ای که توی اون ساختمون طلاق گرفته بودن توی راهرو جیغ و داد بازی میکردن من این دو مورد و به مدیرِ ساختمون گفتم ولی اون آقا که بعدا فهمیدم (مدیرای ساختمون این مدلی توی مجتمع ها و آپارتمانها هستن که با این خانم ها رابطه دارن هیچی بهشون نمیگن ولی برای خانواده های آروم کلی کارت ملی و سند ازدواج و اینا میخوان!!!!!!!!!!!!)

    یه شب که خانمی که توی واحد روبروی ما زندگی میکرد زن های دیگه رو دعوت کرده بود خونش و صدای ضبط و بالا داده بود دیدم این مورد خیلی داره بیخ پیدا میکنه رفتم به مدیر ساختمون گفتم اونم اومد به این خانم گفت ولی یهو سه تا خانم سرشون و از در آوردن بیرون و شروع به فحاشی کردن و گفتن هیچ غلطی نمیتونی بکنی همونجا بود که به پلیس زنگ زدم و پلیس هم که این اوضاع و دید به من گفت فردا بیا کلانتری و شکایت تنظیم کنیم بفرستیمشون دادگاه،من هم یه وکیل گرفتم و شکایت و انجام دادم یادم میاد وکیل یه جلسه ای ازشون تعهد گرفت که دیگه اینکار و تکرار نکنن ولی بعد از اینکه اون خانم و پدرش از دادگاه بیرون رفتن وکیلم و قاضی به من گفتن به نظرِ ما بهتره شما به یه خونه ی ویلایی برید و حتی قاضی به من گفت ۲۵۰ میلیون تومن وام گرفته تا بره یه خونه ی ویلایی زندگی کنه!!!!!!!!!ولی من متاسفانه چون پول نداشتم اونجا موندم ،این موضوع به جایی رسید که اون خانم روبروییِ ما با اون آقای ۵۰ ساله که زن ها رو میاورد خونش متحد شدن برای آزار دادنِ ما به اینصورت که طبقه بالاییمون شب ها ساعت ۱….۲………..۳ شب با یه چیزی میکوبید تا از خواب بیدار بشیم خلاصه توی اوجِ کرونا بود که فروردینِ ۹۹ یه پولی از پدر خانمم گرفتیم و رفتیم یه خونه ی ویلایی ۶۰ متری اجاره کردیم،متاسفانه اونجا هم قبلا با خونه ی بغل دستی یه خونه بوده و ما اینو نمیدونستیم که با یه تیغه از هم جدا شدن،جوری بود که همسایه هر شب و روز بچه هاش وقتی میدویدن و صدا میکردن خونه ی ما میلرزید و نمیشد سرمون و روی بالشت بذاریم چون انگار توی مغزمون و میکوبیدن،این و به صاحب خونه گفتیم ولی وقتی صاحب خونه به اونا این موضوع و گفت اوضاع خرابتر شد یه روز رفتیم درِ خونشون و خواهش کردیم این بچه ها آروم باشن ولی زنِ همسایه با جیغ و داد کلی فحش داد و ما کمتر از یکماه مجبور شدیم اون خونه هم نقلِ مکان کنیم.

    ………………………………………………………………………………………………………………………………………………………

    خونه ی جدید هم یه خونه ی دو طبقه بود و صاحب خونه گفته بود اصلا کسی بجز ما اونجا زندگی نمیکنه (ما طبقه ی بالا بودیم)شبِ اولی که اونجا بودیم دیدیم صدای بسته شدنِ درِ زیرزمین میاد تعجب کردیم وقتی رفتم در زدم دیدم پسرِ صاحب خونه اونجاست و گفت من شبا میام اینجا!!!!!!!!!!گفتم باشه شب ها مشکلی نداره چند دقیقه بعد دیدم بوی سیگار داره میاد بالا رفتم گفتم بوی سیگار از زیرزمین میاد بالا اونم گفت یه نخ میکشم منم گفتم رعایت کنی ممنون میشم بعد دیدیم فرداش صبح تا شب پسره اونجاست و صدای ضبط و بوی سیگار و ……… میاد اونجا بود که به صاحب خونه گفتم پولمون و بدید ما از اینجا میریم اونا هم قبول نمیکردن تا اینکه برقِ خونشون و قطع کردم و اونا هم پلیس آوردن و من گفتم پولمون و میخوایم اینا نمیدن که بریم خلاصه مجبور شدن خونه رو بذارن بنگاه تا کسی با اون شرایطی که میخوان پیدا بشه که دو هفته ای گذشت و دیدم اینا شرایطِ جالبی دارن،(میخواستن یه زن و شوهرِ جوان اونجا باشن که بچه نداشته باشه و اتفاقا پسرِ مجردِ صاحب خونه هم زیرزمین زندگی کنه)بارها از بنگاه مشتری میومد و میگفتن اگه همه ی خونه رو با هم میدید ما پولِ بیشتری هم میدیم وگرنه نمیخوایم.

    روزی که از اون خونه داشتیم اساس کشی میکردیم دیدم دستِ پسرِ صاحب خونه تا کتف تو گچِ و دستش شکسته!!!!!اینجا بود که دوباره به قانون ایمان آوردم و حرفای شما که خدا خودش حقمون و میگیره.

    خلاصه یه روز از خدا خواستم خودش هدایتمون کنه داشتم توی دیوار میگشتم دیدم خونه ای که الان توش داریم زندگی میکنیم ۱۲۰ میلیون تومن رهنِ کامل گذاشتنش منم به بنگاهی پیام دادم که آقا من ۲۰ میلیون و ماهانه ۱/۵ میلیون میخوام اجاره بدم آیا قبول میکنید؟ایشونم گفت بیا از نزدیک خونه رو ببینیم،من و همسرم هم رفتیم خونه رو با بنگاهی و خانمش و دخترش دیدیم و ایشون ما رو پسندید و به صاحب خونه گفت یا پول و بخواه یا انسانِ سالم،خلاصه ما ده میلیون بیشتر به رهن خونه اضافه کردیم و ۳۰ میلیون با اجاره ی ۱/۵ میلیون قرارداد بستیم.

    این خونه همون اول که داشتیم میومدیم داخلش روبروش و داشتن یه ساختمون میساختن و ما به کارگراش یخ و آب میدادیم ولی کارگراش اصلا رعایت نمیکردن و از خوندنِ آواز گرفته تا صداهای اضافه میدادن ولی من که یه سال بود با استاد آشنا شده بودم و این همه اتفاقات و دیده بودم تصمیم گرفتم اصلا هیچ واکنشی نشون ندم تا کارگرا نفهمن من و دارن اذیت میکنن وگرنه دوباره اوضاع بدتر میشه،

    سالِ گذشته هم دیدم بچه ها توی کوچه خیلی سرو صدا میکنن من هم هیچی بهشون نگفتم تا بدتر نکنن،جالبِ که امسال یه دزد اومده بود توی کوچمون و میخواست اون بچه ها رو بدزده و از اون روز اون خانواده ها دیگه نمیذارن بچه هاشون بیان بیرون بازی کنن!!!!!!اینجا هم به سجده ی خدا افتادم که خدایا تو چقدر قوانینت درست کار میکنه که وقتی ما اعراض میکنیم شرایط و درست جوری میچینی که به نفعِ ما بشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    ۲۷ اسفندِ ۱۴۰۰ یعنی دو روز قبل از سالِ نو بود که از دوربینای مداربسته ای که داریم دیدم کنارِ خونمون که خالی هست یه نفر کارگر و وسایل آورده که خونه بسازه!!!!!!رفتم بیرون گفتم آقا کی میخواین شروع کنید به ساخت و ساز؟گفت از فردا منم گفتم دو روز دیگه عید هست ما هم آسایش میخوایم داشته باشیم و مهمون داریم لطفا بعد از سیزده به در بیا بساز اونم گفت نه منم گفتم دست و پای هرکی بیاد و میشکونم و اومدم خونه و به صاحب خونمون زنگ زدم و گفتم یه کاری بکن اونم گفت تو ایران اگه مجوز داشته باشه نمیتونیم کاریش کنیم.اون فرد تا ۶ فروردین کسی و برای ساخت و ساز نیاورد ولی ۶ فروردین دیدم صدای کوبیدن و کارگر داره میاد زنگ زدم به شهرداری و خواستم بیان جلوش و بگیرن ولی هیچ کاری نکردن،اونروز تا شب داشتم با خودم به این فکر میکردم و مینوشتم که باید جلوی توجهم و بگیرم و به چیزی که میخوام تمرکز کنم و گرنه بدتر میشه شرایط،سعی کردم دلایلِ زیادی برای ذهنم بیارم و هیچوقت برای اعتراض به اون همسایه بیرون نرفتم چون روزای جمعه و تعطیلات رسمی هم دارن کار میکنن و بکوب بکوب راه میندازن،متاسفانه چند ماهی هم هست اون همسایه روبرویی که سال۹۹ خونه داشت میساخت پارکینگِ خونش و که روبروی خونه ی ما توی یه کوچه میشه باز کرده و تعمیرات اتومبیل راه انداخته و هزارتا ماشین با صدای چکش کار و گاز دادن های زیاد میده ولی من با توجه به اینکه فهمیدم اگه شکایت کنم اوضاع بدتر میشه هیچوقت بهش چیزی نگفتم،

    موضوعِ مهمی که هست اینه که خودم میدونم در اثرِ توجه به این موضوعات هست که دارن بیشتر میشن،و به همین دلیل جلوی خودم و گرفتم و نه به پلیس زنگ زدم نه برای اعتراض به همسایه ها چیزی گفتم،چون میدونم اوضاع و بدتر میکنه

    استاد واقعیتش من هم مثلِ اون دوستِ شما توی ایران دیدم افرادی که نه تنها روسری سرشون نمیکنن بلکه اصلا چیزی به نامِ مانتو هم تنشون نیست و خیلی راحت دارن میگردن و کسی هم کاریشون نداره اتفاقا چند هفته قبل دو تا کلیپ تو یه کانال دیدم،یکیش توی بازارِ تجریش بود که یه خانوم تقریبا بی لباس داشت فشن شو اجرا میکرد و مردای زیادی دورش بودن و براش دست میزدن،یکی هم تو یه کافه تو تهران یه خانم مثلِ رقصنده ها بدون لباس داشت میرقصید و بقیه براش دست میزدن(اگه بخواید کلیپا رو براتون میفرستم)

    استاد منو همسرم سالِ ۹۴ هفته ای ۳۰ هزارتومن پول بیشتر نداشتیم ولی الان با آموزشای شما مخصوصا روانشناسی ثروتِ ۱ که خریدیم ماهی ۷ میلیون تومن داریم و ۲/۵ میلیون تومن هم اجاره ی خونه میدیم من کارم فارکس هست و سرمایم که بالاتر بره درآمدمم بالاتر میره و خداروشکر راضی هستم و هر روز دارم بیشتر پیشرفت میکنم واقعیتش ۳ سال زحمت کشیدم تا تونستم این کار و یاد بگیرم تا بتونم روی روانم مسلط بشم تا بتونم کنترلِ احساساتم و دستم بگیرم و معاملاتِ خوبی انجام بدم و شاید براتون جالب باشه بدونید کارِ ترید ۱۰ درصدش اون تحلیل هایی هست که انجام میدیم و ۹۰ درصدش مدیریتِ خود و مدیریتِ سرمایه هست که شما دارید روانشناسی و مدیریتِ خود رو آموزش میدید، واقعا شما و آموزه هاتون خیلی به من توی شغلم کمک کرد اگه شما و این مواردی که فرمودید نبود هیچوقت یه معامله گر نمیشدم که بتونم به راحتی با آزادی زمانی و مالی و مکانی برسم و در هر جا که بخوام کار کنم

    استادِ عزیزم این همه موارد و خدمتتون گفتم که بتونم این حرفِ آخرم و بگم:

    استاد این همه اتفاقاتی که برای منو همسرم از ۱۰ سال پیش تا الان بوجود اومده در اثرِ فرکانس ها و باورهای خودمونِ یه نگاه به اتفاقاتی که نوشتم اگه بندازید متوجه میشید که همشون یک جنس و دارن و هر بار که خواستم با تغییرِ محلِ زندگیم اون اتفاقات و نبینم دوباره از اون بدترش برام بوجود اومده اینجاست که به این حرفِ شما میرسم که فرمودید با تغییرِ شرایطِ بیرونی شرایط هیچ تغییری نمیکنه و باید از درون خودمون و باورامون و ففرکانسامون و مدارمون تغییر کنیم.

    استاد واقعا شما درست فرمودید که با تغییرِ سیستمِ حکومت اصلِ موضوع تغییر نمیکنه،در واقع این حکومت نیست که زندگیِ ما رو تحتِ تاثیر قرار میده و گرنه منو همسرم توی همین شرایط زندگی میکنیم و از هفته ای ۳۰ هزارتومن به ماهی ۷ میلیون تومن درآمد نمیرسیدیم،همسرم که توی مطبش بیمارانی که هستن و مداوا میکنه و مثلِ بنگاهیا نیست که بادلالی خونِ مردم و تو شیشه کنن یا مثلِ مغازه دارا نیست که هر روز قیمتِ اجناس و ببرن بالا یا مثلِ صاحب خونه ها نیست که هر سال برای اینکه قیمت و بالا ببره مستاجر و بندازه بیرون!!!!!یا خودم که دارم از فارکس پول میسازم حقِ هیچ فردی رو ضایع نمیکنم یا چیزی رو نفروختم که گرونفروشی کرده باشم من دارم تو بزرگترین مارکتِ جهان کار میکنم و رقابتم با بزرگترین بانکها و هج فاند ها و موسساتِ جهان هست و این شغل به هیچ کسی ضربه نمیزنه.

    استاد میخواستم بگم مردممون باید عوض بشن تا این کشور تغییر کنه اونجا که صاحب خونه ها یا بنگاهی ها برای سودِ خودشون به ما دروغ میگن ،آیا اینا مردم هستن یا حکومت؟اونی که دروغ میگه اونی که گرون فروشی میکنه اونی که رحم نداره به همنوعِ خودش اونی که روزِ تعطیل ساخت و ساز میکنه و نمیذاره مردم استراحت کنن مردم هستن این مردم باید عوض بشن و گرنه اینا آمریکا هم بیان آمریکا رو هم همینطوری میکنن من و همسرم میدونیم که با این مردم جای ما توی ایران نیست و بهتره که روی خودمون کار کنیم و از این کشور بریم البته میدونم که باید برای اینکه با این نوع همسایه ها و افراد روبرو نشم اعراض کنم و بیشتر روی خودم کار کنم.

    یادم رفت بگم استاد خوشتیپ شدی امیدوارم سلامت و سربلند باشی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    حسین شادمانی گفته:
    مدت عضویت: 1182 روز

    سلامممممممممم استادعزیزم

    استاد جان از نظر بنده شما یک واکسن کشف کردید بنام آگاهی و به شاگرداتون که خودمم هستم تزریق کردید و ذهن مارو در مقابل تمام چیزهایی که به نفع حال خوب ما در همین زمان و اینده واکسینه کردید مثلا من خودم تو جریانات سال ۸۸ و شلوغیها حضور داشتم و کلا تمام شلوغیهایه سالهای بعدش هم دنبال میکردم تا برحسب اتفاق قبل این اتفاق اخیر که واسه این دختر خانم اتفاق افتاد من فایل شما رو که دقیقا در مورد همین قضیها و درگیری های ۸۸ اشاره میکردید و اینکه توی اون هرج و مرج و تمرکز فوق العاده همهگان رو اون ناخواستها شما درحال سپاس گزاری و خود سازی بودین چون فهمیده بودین و ایمان داشتین که توجه به بدی ها از جنس بدی ها رخ میده خلاصه من هم که شاگرد شما هستم دقیقا مثل شما رفتار کردم نه اینکه تقلید کنم بلکه آگاه شدم که نباید به هر چیزی از هر جنسی که باشه و حال منو بد میکنه توجه نکنم و به خانوادم هم که خیلی پیگیر این مسائل بودن یک اشارهایی کردم که اگه توجه کنید بیشتر اتفاق میوفته و راه حل مسئله این نیست ولی خب مدار اونها متفاوت هست یبار قبول میکردن یبار رد میکردن حرف منو بهرحال من بهشون یه جمله از قول شما گفتم من به عنوان یک پیش گو به شما میگم دوباره همچین اتفاقی به زودی واسه یکی میوفته!!! دو روز بعد یه خبر اومد که یه دختر زاهدانی هم توسط پلیس کشته شده و… من همون لحظه از کنار تلوزیون بودم به خانواده گفتم دیدید پیش گویی کردم دوباره یه بلایی همین شکلی اتفاق میوفته استاد جان اصلا خانوادم یه تعجب و تحول درشون رخ داد و بلافاصله شبکه رو عوض کردن.خدارشکر🙏🙏🙏☝☝☝ استاد عزیزتر جان من خیلی از شما یاد میگیرم و انجام میدم و من از شما حتی از پدر و مادر خودم هم سپاسگزار ترم بخاطر اینکه شما به قول خودم دفترچه راهنمای استفاده از جهان رو نوشتی و به دست ما دادین البته من هنوز فقط دارم از فایلهای رایگان استفاده میکنم و اصول رو ازش استخراج میکنم و ایمان دارم زمانی که اماده باشم به تمام اهداف بزرگ میرسم و هدف بزرگترم که شما اعتقادات من رو کوبیدی و از نو ساختی به خدای واقعی و خدایی که در دسترس من هست نه خدایی که از نظر خودم در گذشته اینکه خدا وجود داره ولی در بالاترین طبقه جهان مادی و غیر مادی قرار داره و با من ارتباط نمیگیره. و استاد خیلی حرف دارم در مورد قوانین که شما کشف کردین و با بقیه به اشتراک گذاشتین فقط همین مهم رو بگم که الان منه شاگرد تازه کار مکتب شما ذهنی به دست آوردم که تا به غیر خدا(نازیبایی ها) برخورد میکنم سریعا ذهنم اخطار میده که حسین جان این مسئله خلاف قوانین هست و حواست رو جمع کن از مسیر خارج نشو! و جدیدا با این ایه که خدایا بعد از هدایت ما رو از لغزش دور کن خیلی اجین شدم و لذت میبرم که الان اگه سر قرآن میرم حداقل معنی واقعی چهارتا آیه رو میفهمم و روز به روز بهتر خواهم فهمید به یاری خداوند و صد البته شما استاد عزیزتر جانم که نمیدونی من چه شرایط فاجعه باری داشتم و نزدیک به حذف خودم بودم ولی الان یه مقدار نشانهای واضح دیدم و خیالم راحته که نتیجه میده هرچیزی که از شما یاد میگیرم. استاد یه حرف خودمونی هم با شما دارم اگه تا الان شعر آیه رحمت از ژولیده نیشابوری رو نخوندین بخونید ببینید خداوند چطور قشنگ قوانین رو به زبان شعر به ما گفته و تک به تک حرفهای شمارو به شعر میگه از فراوانی بگیر تا توبه و … ❤❤❤☝☝☝

    خیلی دوستتون دارم و خالصانه تحسینتون میکنم و خیلی خوشحالم که خدا شمارو آورد که به زبان ما صحبت میکنید و ما متوجه میشیم و عمل میکنیم 🙏🙏🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    مسعود محمدیان گفته:
    مدت عضویت: 1579 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان

    سلام و درود به استاد سید حسین عباس منش و بانو شایسته و تمامی دوستان این مسیر زیبا

    از وقتی که استاد عباس منش رو برای الگوی زندگی خودم انتخاب کردم سعی کردم که مطالب و آگاهی هایی رو که به ما آموزش میدن رو در زندگیم بکار ببندم همان قوانین خداوند و جهان رو که دانستن و انجام دادنشون نتایج متفاوت در زندگیم ایجاد کرده و منو خوشبخت و سعادتمند تر کرده

    به همین دلیل همیشه این قوانین رو به شیوه خودم در زندگیم مورد بررسی و آزمایش قرار میدم تا اثراتش رو خودم به سبک زندگی خودم حسشون کنم تا باور های متفاوتی و البته درست و کاربردی رو در وجودم پرورش بدم فارغ از اینکه تجارب من در هر موضوعی و هر حوزه ای چه نتایجی داشته با دیدگاهی متفاوت چالش های زندگیم رو با تجربه های جدید میسازم و پیش میرم

    بازهم استاد مارو در بهترین زمان لازم با این فایل فوق العاده هدایت کردند که مسیر درست را از غلط تشخیص بدیم و تو مسیرخودمون باقی بمونیم همانطور که استاد فرمودند گاهی ما قوانین رو فراموش می‌کنیم و گاهی انقدر شرایط اطراف فریبنده و غالب میشه شک و دودلی در درون ما با اندک غفلتی مارو به مسیر اشتباه میبره خصوصا که میبینی اکثریت جامعه به سمتی میرن که اگه همراهیشون نکنی تورو متهم به بی‌تفاوتی و انواع برچسب ها می‌کنند و همه از تو توقع دارند که موافق با مسیر رودخانه و اکثریت جامعه حرکت کنی

    به لطف الله این توفیق رو داشتم که استاد عباس منش رو داشته باشم که هر لحظه بتونم از آموزه های ایشان بهره مند باشم تا با تعهد و ایمانی کامل به اعمال صالح هدایت شوم حتی وقتی که به ظاهر همه چیز رو هواس کنترل ذهن داشته باشم حتی وقتی که یه ناخواسته در کنار من قرار داره بتونم از اون اعراض کنم که بار ها و بارها امتحانش کردم که اگر تقوی داشته باشم خداوند منو به جای بهتر هدایت کرده منو با اعمال صالح هدایت کرده تا تصمیمات درست رو در اوج آرامش از الهامات خداوند دریافت کنم

    در گذشته رفتار های به ظاهر انسان دوستانه تری میگرفتم مثلا برای منی که کارشناس حوزه شهرسازی هستم توجه داشتم که نکنه یه شخصی به دیگر همکار مراجعه کنه و بهش ظلم بشه و گاهی هم بخاطر دیگران خودمو درگیر میکردم تا حقی از کسی تضییع نشه با اینکارو نه تنها کار اون بنده خدا انجام نمیشد بلکه رابطه منم با دیگران خراب می‌کرد و انگار من بیشتر این تصاویر نازیبا رو تو زندگیم و نه تنها تو محیط کارم برخورد میکردم حتی وقتی که تمرکز میکردم کسی زباله خودشو روی زمین نندازه و به ظاهر این رفتارم شایسته بنظر می‌رسید به شکل عجیبی از این نوع رفتارو بیشتر میدیدم

    الان که دارم این حرفارو میزنم شاید اگه نزدیکترین افراد زندگیم بخونن منو تایید نکنن ولی من میدونم که این راه درسته حداقل اگه میخوام که خودم نتایج بهتری در زندگیم رفتار کنم ولی خب اینجا سایت عباس منش هست و من با دوستانی اینجا حضور دارم که خداروشکر همگی درک خوبی از این حرف ها دارند

    این چندروز من برای دوری از این اخبار و اتفاق ها دوتا سفرخوب به شمال و جنوب کشور داشتم و سعی کردم که وقت خودمو به لذت و گشتن در طبیعت سپری کنم و گیتاری که همراه خودم و خدایی که همواره در قلب من حضور داره تا جایی که میشد به کنترل ذهن پرداختم و قط شدن اینترنت رو به فال نیک گرفتم که کمتر در جریان اخبار های تحریک کننده قرار بگیرم

    واقعا چنباری این قانون رهایی و اعراض رو در زندگیم تجربش کردم حتی در بدترین شرایط که کنترل ذهن کار سختی بود و من سعی کردم انجامش بدم و نتایج اون رو از خداوند دریافت کردم تا فکت ذهن من بشه تا با این ابزار بتونم در تمام اتفاق های زندگیم ازشون استفاده کنم

    چقدر انسان هایی هستن که اتفاقا آدم های خوبی هم هستند حتی مذهبی هستند ولی تو کل زندگیشون به دنبال اصلاح همه چیز بودند و لذت زندگی کردن و تجربه خودشونو از این دنیا از دست دادند و با این حال که تو رشته فعالیت خودشون بینظیر بودند ولی بدلیل همین اعتراضاتشون از رسیدن به مقصد و اهدافشون وامونده واینو خیلی قبول دارم که هرکسی در پس اعتراضش به دنبال منافع خودش میگرده وگرنه رفتار ما در جامعه مشخصه کننده هست به نظر من انسانیت واقعی یعنی این که چقدر در برابر دیگران گذشت میکنیم حتی تو یه صف نانوایی صبور باشیم و بتونیم عصبانیت های خودمون رو تو جامعه در برابر دیگران مهار کنیم چقدر دنیا زیباتر میشه که ما هرکدوممون در موقعیت و وظایف خودمون بهترین باشیم اونوقت می‌بینیم که اگه هرکسی خودش برای سعادت خودش تلاش کنه و اهداف خوب در زندگیش انتخاب کنه خود به خود در جهان گسترش ایجاد کنه دیگه مهم نیست که دولت براش کاری انجام بده اینکه اگه اعتراضی هست( نه به معنای احساس گناه) به خودمون باشه که بهتر زندگی کنیم و از خودمون شروع کنیم که دنیا رو جای بهتری برای زیستن کنیم کمتر دروغ بگیم تهمت بزنیم و هزار جور کاری که حال جهان رو به این طریق بهتر کنیم اگه واقعا صادق باشیم میبینم که خودمون هستیم که باید برای زندگی خودمون کاری کنیم و مصداق شعری که دلم نیومد همشو نزارم که چقدر زیبا و فرکانسی سروده شده و الهم بخش هست تفدیم میکنم به دوستان که لذت ببرند

    چشم دل باز کن که جان بینی

    آن‌چه نادیدنی‌ست آن بینی

    گر به اقلیم عشق روی آری

    همه آفاق گل‌سِتان بینی

    بر همه اهل آن زمین به مراد

    گردش دور آسمان بینی

    آن‌چه بینی، دلت همان خواهد

    وآن‌چه خواهد دلت، همان بینی…

    دل هر ذره را که بشکافی

    آفتابیش در میان بینی

    هر چه داری اگر به عشق دهی

    کافرم گر جُویِ زیان بینی

    جان گدازی اگر به آتش عشق

    عشق را کیمیای جان بینی

    از مضیق جهات درگذری

    وسعت ملک لامکان بینی

    آن‌چه نشنیده گوش، آن شنوی

    وآن‌چه نادیده چشم، آن بینی

    تا به جایی رساندت که یکی

    از جهان و جهانیان بینی

    با یکی عشق ورز از دل و جان

    تا به عین‌الیقین عیان بینی

    که: یکی هست و هیچ نیست جز او

    وحده لا اله الا هو

    یار بی‌پرده از در و دیوار

    در تجلی‌ست یا اولی‌الابصار

    شمع جویی و آفتاب بلند

    روز بس روشن و تو در شب تار

    گر ز ظلمات خود رهی، بینی

    همه عالم مشارق انوار…

    چشم بگشا به گل‌سِتان و ببین

    جلوۀ آب صاف در گل و خار

    زآب بی ‌رنگ، صد هزاران رنگ

    لاله و گل نگر در این گلزار

    پا به راه طلب نِه ْو از عشق

    بهر این راه توشه‌ای بردار

    شود آسان ز عشق کاری چند

    که بُوَد پیش عقل بس دشوار

    یار گو بالغُدوِّ و الآصال

    یار جو بِالعَشِیِّ و الإبکار

    صد رهت لن ترانی ار گویند

    باز می‌دار دیده بر دیدار

    تا به جایی رسی که می‌نرسد

    پای اوهام و دیدۀ افکار

    بار یابی به محفلی کآن‌جا

    جبرئیل امین ندارد بار

    این ره، آن زاد راه و آن منزل

    مرد راهی اگر، بیا و بیار…

    که: یکی هست و هیچ نیست جز او

    وحده لا اله الا هو

    نگرش ماست که جهان مارا خلق می‌کند این واقعیت رو من از استاد عباس منش آموختم و تمرین میکنم

    و واقعا عجیبه که اینهمه قرآن می‌خونیم و متوجه نیستیم که خداوند هیچوقت نگفته بجنگیم بله گفته مهاجرت کنیم و به کسی گفته که پیامبر خدا بوده و اگر جهان رو سیستم نمی‌دیدیم فکر میکردی باید به پیامبرش میگفت بجنگ من هواتو دارم که پیروز بشی ولی حتی به پیامبر خودشم توصیه به اعراض کرده

    این قوانین رو که میبینم میفهمم که حق هیچکس ضایع نشده ظالم و مظلومی نیست و هرکسی همونجاست که لایق اونجاست و ما و تمام عالم هم اگر تلاش کنیم قادر به دریافت حق دیگری نیستیم ومادر به خوشبخت کردن و بدبخت کردن کسی نیستیم

    در آخر میخواستم بگم که به خودم افتخار میکنم که میتونم یجور دیگه فکر کنم و به همه چیز رو از دیدگاه قوانین جهان بررسی و درک کنم و اینو اعتبارشو به استاد عباس منش میدم و خداوندی که هرچه دارم از اوست خدارو شکر میکنم وسپاسگزارم که منو در این مسیر رؤیایی قرار داده تا درک بهتری از خودم و جهان اطرافم داشته باشم

    الهی شکر یا رب العالمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    چنگیز قهرمانلو گفته:
    مدت عضویت: 1418 روز

    به نام خدای یکتا

    سلام بر استاد جان

    باز هم یک فایل پر از آگاهی و درس چقدر اونجایی که میگید با هر چه مبارزه کنی از همون جنس وارد زندگیتان میشه واقعی و در عین حال عینی و درسته ….

    و این قانونی که فرمودید واقع بدون نقص عمل و کار میکنه

    و این اتفاق در زندگی ما چقدر زیاد افتاده

    و اینکه کانون توجه ما به چه چیزی هست چقدر مهمه

    و درس دیگه اینکه در مورد نازیباییها صحبت نکنیم و ورودیهای ذهنمان رو کنترل کنیم عجب درس مهم و کاربردی هست و چقدر این روزها با این مسائل درگیر هستیم اما دقیقا وقتی یک ذره ورودی‌های ذهنمون رو کنترل میکنیم به قول شما پاداش باور نکردنی جهان به ما میده و ما به اندازه ای نتیجه میگریم که ذهنمون رو در راستای خواسته هامون کنترل میکنیم

    و من عاشق این تکیه کلام شما هستم که محکم و با اطمینان میگید این یک قانون است نقطه سر خط….

    خلاصه اینکه در بین این همه نا زیبایی، گوش دادن به این فایل توجه به زیبایی هاست و همین خودش برای من یک اتفاق خوبه و حتم دارم با گوش دادن به شما و این همه فایل زیبا نتایج شگفت انگیزی میگیرم

    و اینجا میخوام یکی از خواسته هام رو بنویسم و مطمئن هستم به زودی به اون میرسم و اون هم دیدن روی ماه و مسیحایی شماست

    هر چه بگم که این شوق چقدر در دل من شعله ور هست کم گفتم اما شما می فرمائید خواستت رو بگو اما راه رسیدن بهش رو بسپار به خدا و من هم همین کار رو کردم

    به امید روزی که شما رو ببینم و رو در رو از شما نهایت تشکر رو بکنم که چقدر زندگی من رو به سمت عشق و زیبایی سوق دادید

    به امید اون روز…….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    محمد همت نژاد گفته:
    مدت عضویت: 1126 روز

    به نام خالق زیبایی

    سلام خدمت استاد دوست داشتنی و خوش فرکانس

    سپاس گذارم از شما استاد عزیزم که بدون خستگی بار های بار قوانین جهان هستی را به ما یاد آوری میکنی

    ما در دنیای پراز زیبایی هستیم ما از بدو تولدمان برنده یک کالبد شگفت انگیز و زیبا شده ایم در دنیایی که از همان بدو تولد با دادن هدیه به ما شروع شده هرآنچه بیشتر توجه میکنم به جهان پیرامونم هدیه ها و زیبایی های بیشتری را می‌بینم و لذت میبرم

    هر میوه ای که میبینم میوه های گوناگون در طعم های ترش شیرین ملس و رنگ ها و شکل های متفاوت از اعماق وجودم درک میکنم که این هدیه ای از طرف خداوندم برای من است و نشانه فراوانی نعمت است همین اب گوارایی که دارم همین هوای سالمی که تنفس میکنم و هزاران هزار زیبایی و هدیه ها و فراوانی دیگر که در این متن نمی گنجد

    همان طور که خداوند می فرماید که اگر همه درختان قلم و آب دریاها جوهر شود نمی تواند نعمت ها و فراوانی ها را ثبت کند…

    خنده ام می‌گیرد اگر بخواهم این همه زیبایی هارا نبینم و به تعداد کمی نازیبایی که خود مردم به وجود می آورند توجه کنم وقتی حتی فکر به این موضوع نازیبایی ها هم میکنم احساس یک آدم کور را دارم که این همه زیبایی را نمی بیند و غرو لند می‌کند

    ما همه خالق زندگی خود هستیم من با همه وجودم باور دارم که به هرآنچه توجه کنم وارد زندگیم می شود پس من خالق زندگی خود هستم بهترین ها را برای خودم می‌سازم پس به بهترین ها را می‌بینم تحسین میکنم 🌹🙏

    شاد پیروز و سربلند باشید❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    Maña گفته:
    مدت عضویت: 2617 روز

    سلام استاد جان سلام مریم جان 💛

    .

    راستش خیلی خوشحال شدم استاد که درباره ی این موضوع فایل گذاشتید امروز صبح هدایت شدم و دیدم فایل رو و خداروشکر میکنم که درست عمل کردم و ذهنم رو کنترل کردم

    .

    استاد منم دقیقا فکر‌کردم به این موضوع که وقتی صحبت از آزادی میشه دقیقا باید چجوری رفتار کرد ؟

    چون من هم راستش تحت فشار قرار گرفتم که چرا هیچی نمیگی و حمایت نمیکنی ؟

    .

    یبار توی یکی از فایل هاتون در رابطه با حمایت از فرزندان گفتید : دقیقا بهترین کار برای حمایت از بچه هامون همون حمایت نکردنه .

    .

    در این مورد هم خوشحالم که سکوت کردم و موضعم برای خودم مشخص بود و راه خودم رو رفتم 🌱

    .

    گاهی ادم یه ترسی میاد تو وجودش که نکنه داری اشتباه میکنی چیزی نمیگی و مث اکثریت جامعه ری اکشن نشون نمیدی ؟

    اما کنترل ذهن همینجاست که معنای خودش رو پیدا میکنه

    من هم راستش از افراد نزدیک زندگیم هستن چند نفری که همیشه اخبار رو دنبال میکنن و تحلیل میکنن و .. 😅

    اما خودم اگاهانه گوش نمیدم و راجع به این مسایل حرفی نمیزنم

    خیلی فایل خوبی بود استااد

    واقعا جنس کامنت های سایت با اینستا خیلی فرق داره

    خوشحالم سر قولم به خودم موندم و اموزش هاییکه از خدا خواستم یه زمانی و برام فراهم کنه که انجامشون بدم رو به اتمامه

    خداروشکر که هستید استاد

    در پناه خدا عالی باشید و سرشار از عشق

    دوستون دارم 💙😍🦋

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  9. -
    Afsontorbati گفته:
    مدت عضویت: 2133 روز

    سلام به همه ی دوستانم

    استاد سپاس از یاداوری دوباره 🙏

    دقیقا دیشب وقتی تو کافه دیدم همه بدون روسری نشستن صدای موزیک بالا گفتم بابا اینا دارن راحت اینجا خوشمیگذرونن بعد یه عده واسه همین چیزا دارن میجنگن یعنی فرقش با کلاپهای کشورهای دیگه این بود که کسی وسط نمیرقصید وگرنه همه راحت با یقه باز لباس راحتتتتتت بدون روسری

    استاد همه ی اونایی که تمرکز کردن رو زیبایی ها همین الان هم بدون روسری میان بیرون با بلوز شلوار دوچرخه سواری میکنن موتور سواری میکنن

    استاد خیلی سخته کنترل ذهن تو اینجور موقع ها

    ولی من بعداز قطع شدن اینترنت دیگه سعی نکردم فیلترشکن بگیرم و ببینم داره چی میشه

    ولی خوب همکارا میان نشون میدن که ببین چجوری دارن میکشن من تنها چیزی که تو دلم میگم اینه که خواست خودش بود به من ربطی نداره

    تو این چند روز انقد اطرافیان سعی کردن عذاب وجدان بدن سعی کردن برانگیخته کنن احساساتمون رو

    یکم سخته ولی خدارو شکر

    خدایا میخام متاوت عمل کنم هدایتم کن

    پرودرگارم میخام رو زیبایی ها تمرکز کنم هدایتم کن

    رب العالمین میخام به فراوانی نعمت هایت توجه کنم هدایتم کن

    بی همتا خدایم کمکم کن به سمت صلح و دوستی

    معبودم هدایتم کن به سمت قشنگیها

    معشوقم هدایتم کن به سمت لذت از نعمتها

    در پناه خدا باشید امییییییین 🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    سودا مختاری گفته:
    مدت عضویت: 1960 روز

    خبه نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی و زیبایی و عزتمندانه وبه صورت کاملا طبیعی و بدیهی

    سلام به استاد و دوستان عزیزم

    «قانون تغییر ناخواسته تمرکز کردن روی خواسته»

    برداشت کلی من از این فایل عالی:: به هر آنچه که نمی خواهی تو ندگیت باشه اگر توجه کنی از طریق دیدن ،شنیدن ،صحبت کردن در موردش ، تلاش کردن به وسیله اعتراض کردن ،بحث کردن ،مبارزه و جنگیدن ،خشم و عصبانیت به منظور تغییر اون شرایط که همه این واکنشها احساس بدی رو ایجاد میکنه اصل و اساس اون موضوع رو بیشتر و بیشتر تو زندگی میاره و وقتی به خواسته تو هر شرایطی که ناجالب هست با کنترل ذهن با توجه کردن به نکات مثبت به زیباییها تو همون اوضاع به احساس خوب میرسی ما لاجرم از بی نهایت طریق خیلی ساده و راحت و عزتمندانه بهش هدایت میشم ارتباط این نوع از تجربه احساس و تجربه اتفاقات رو هممون داریم ولی تو شرایط متفاوت گاها فراموش میکنیم و با اکثریت جامعه که مسیر اشتباه رو میرند همراه میشیم یا تحت تاثیر جو محیط این قانون رو فراموش میکنیم به هر حال هیچ تبدیلی در سنت الهی نیست من باید طبق قانون عمل کنم تا نتیجه دلخواه رقم بخوره کنترل ذهن تو شرایط سخت اصلا کار راحتی نیست نیاز به تعهد،تمرین و تکرار داره ولی پاداش این مهارت در کنترل ذهن واقعا بزرگه و ارزشش رو داره درک این قانون باعث میشه که تو هرطوری شده از ناخواسته ها اعراض و به خواسته ها و زیباییها توجه کنی

    مهمترین کاری که کمک میکنه ذهنت از نازیباییها ،ناخواسته ها دور بشه صحبت نکردن در مورد اون موضوع هست چون صحبت کردن در موردش اون موضوع رو تو ذهن تو فعال نگه می داره و همین یه کار بیشتر تو رو در مدار ناخواسته میبره

    تجربه من مربوط به زمانی بود که تو دوران بیماری پدرم بیمار شد و من با توجه کردن بهش و اعتراض کردن به اینکه چرا انقدر پیگیر این بیماری از طریق رسانه بود خودم هم دچار بیماری شدم و بعد با شکرگزاری برای سلامتی اعضای بدنم آروم آروم بهتر شدم و دیگه هیچ وقت در این موردمسیر با هیچ کسی صحبت نکردم

    زمانهایی که از رفتار نادرست اطرافیان خودم اعراض کردم قصد نصیحت و گفتگو و بحث کردن برای متقاعد کردن و تغییرشون برداشتم و تمرکز رو بر ویژگی مثبت اونها گذاشتم احساسم رو خوب کردم وجه خوبشون برانگیخته شد و با من عالی بودند و نهایتا هم خیلی راحت با تغییر مدارهاشون به راحتی جدا شدند سکوت من تمرکز کردن روی خودم و خواسته هام و زیباییها همه چی رو به راحتی تغییر داد حتی تو یک خونه وقتی متفاوت فکر و باور و عمل میکنی نتیجه کاملا متفاوتی رو تجربه میکنی آرامش بیشتری داری احساس خوب داری و زودتر به خواسته هات میرسی و در کل نتایج بهتری رو تو یک شرایط یکسان خود تو از دیگر اعضای خانواده تجربه میکنی

    خوشبختانه هیچ اخباری از این روزهای ایران ندارم هیچ صحبتی نمی شنوم و فقط دارم به خواسته هام و اهدافم فکر میکنم و تو این سایت الهی بیشتر رشد میکنم و به درک و عمل بهتر قانون پی میبرم و عمل میکنم این کنترل ورودی ها باعث شده متمرکزتر بشم و سکوت من بیشتر شده در مقابل دیگران به خاطر درک بهتر قانون فرکانس و باورهای هر شخص فقط زندگی اون شخص رو تحت تاثیر قرار میده نه شخص دیگری باعث شده فقط رو افکار و باورها و فرکانس های خودم متمرکز بشم قانون رسیدن به خواسته ها به زیباییها به آرامش و ازادی بیشتر فقط و فقط کنترل ورودیهای ذهنی و توجه کردن به خواسته و داشتن باورهای درسته و چگونگی رسیدن به خواسته هام رو خداوند میدونه و به راحتی و ساده گی و عزتمندانه هدایت میکنه

    عاااااشقتونم خدایا عاشقتم که عاشقمی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: