روزشمارِ تحول زندگیِ من | فصل 2 - صفحه 8 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/01/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-01-27 10:19:542025-02-25 20:09:04روزشمارِ تحول زندگیِ من | فصل 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
با سلام به استاد عزیز و خانم شایسته گل ودوست داشتنی
سلام به هم اعضائ عزیز
امروز رو ۴۲ بود و من فایل و گوش دادم و عالی بود امروزو هم تا این لحظه با حال خوب سپری کردم ترسهام نسبت به دیروز کمتر شد و همش تکرار میکنم من لایق بهترین هستم پس ا ز زندگیم بهترین استفاده رو میکنم از همین شرایط امروزم که خیلیا ارزوشو دارن من لذت میبرم و هر لحظه سپاسگزار خداوند هستم اینکه امروز تصمیمی که گرفتم و اجرا کنم چون ی تصمیمی گرفته بودم با اینکه دلم میگفت این کارو بکنم ترسهام منو عقب میکشید و باز باید دو سال درگیر میبودم .من تصمیم گرفتم یک سری گره های و بندهای و درگیریهای ذهنی که بیخود انرزی منو میگرفتن و باز کنم و از اون بندها رهابشم و امروز اون تصمیم و گرفتم ترس هم ندارم چون خداوند پیامشو به من رسوند و گفت من هستم تو فقط لذت ببر و شاد باش خدایا شکرت ممنونم که انروز هم کمکم کردی به عهدم وفا کنم و کامنت بزارم ممنونم خدا جونم که هر لحظه منو در مسیر اگاهی ها قرار می دی و من اگر ادامه بدم تو بازهم این اگاهی ها رو بیشتر میکنی خدا جونم ممنونم که بندگان خوبت رو سر راهم قرار دادی خدایا شکرت ممنونم که کاننت منو خوندین دوستون دارم
سلام
دیدن این قسمت از فایل برام خیلی لذت بخش بود.ایمان دارم که من هم میتونم آرام آرام روی ذهنم کار کنم و به نتایج عالی دست پیدا کنم.از وقتی متوجه شدم که برای رسیدن به خواسته هام باید مسیر تکاملی خودمو طی کنم خیلی آرامش کسب کردم. دیدن این مناظر زیبا احساس خوبی بهم میده و یک انگیزه که هیچ چیز در دنیا وجود نداره که نشه بهش رسید.
سلام خدمت استاد عباسمنش و خانم شایسته نازنین
من به شدت عملگرایی شما رو در این مسیر و باور کردن این مسیر رو تحسین میکنم که نتیجه ش شده این نتایج بزرگ
این فایل خیلی برای من هم خاطره انگیزه هم چراغ راهم بوده هم اولین فایلی که من با استاد اشنا شدم،یادم میاد خرداد ۹۶ که غرق در باورهای منفی و کمبود و هر چیزی که حدس بزنید،بودم و خواهرم و دامادمون چندین سال از فایلهای استاد استفاده کرده بودن و در سمینارهای استاد شرکت کرده بودن و همش میگفتن که یه نفر راننده تاکسی بوده تو بندر عباس بعد حالا فلوریدای امریکاست،اگر بخوام یه جمله بگم که تمام حسم رو از شنیدن این جمله گفته باشم این بود که همیشه میگفتم بنده خدا این خواهر و دامادمون چقدر ساده ن ،هر کی هر چی بگه باور میکنن،یارو معلوم نیست چکارست الکی گفته من راننده تاکسی بودم و حالا به اینجا رسیدم،خلاصه این خنده دار ترین جک برای من توی اون روزا بود،تا اینکه خواهرم این فایل رو فرستاد گفت اگه دوست داشتی گوش بده و گفت که شعر پروین اعتصامی رو توش میخونه،منم که به شدت عاشق شعر و حافظ و سعدی و مولانا و کلا هر شعری که حس اصالت داشت و قلبم میپذیرفتش رو حفظ بودم،فایل رو گوش کردم هنوز یادمه این بیتش زان به تاریکی گذارد بنده را تا ببیند ان رخ تابنده را،کلی گریه میکردم و بغض گلوم رو میگرفت،دل من نرم شد نسبت به استاد و انگار بهمنی از عشق سمتم اومد از اونلحظه یادم نمیاد روزی روکه فایلهای استاد رو نشنوم یا توی سایت نباشم،من در تاریکی بودم در ته ته ته تاریکی که منتظر کسی بود منتظر حسی بود که تسلیم بشه،و من تسلیم شدم،اما این تسلیم شدن مرحله به مرحله کاملتر میشه من اول در این حد تسلیم بودم که فقط گوش کنم و ارامش بگیرم از حرفهای استاد،بعد گوش میدادم که برم به بقیه بگم اینجوریه و منم حرف جدیدی داشته باشم.بعد گوش کردم و گوش کردم تا فهمیدم من توی کویر میخوامبرنج بکارم میخوام حرفهای استاد روگوش کنم ولی کار خودمو بکنم میخوام قانون طبق خواسته من و اونجوری که من میخوام عمل کنه ،گوش کردم تا الان اندازه یه قطره از دریا دارم حس میکنم که میخوام تسلیم تسلیم بشم و بگم خدایا من دیگه خسته شدم منو رها کن از دست ذهنم از دست تسلیم نبودنم من نمیتونم بدون تو باشم و قلبم میگیره بدون تو،من بدم میاد کارهام روخودم انجام بدم تو باید انجام بدی،اینکه تسلیم بشیم و بگیم الخیر فی ما وقع مرحله به مرحله بزرگتر میشه،شک ندارم شما استاد و مریم خانم هنوز هم برای تسلیم بودن بیشتر میتونید پیشرفت کنید چون ته نداره این تسلیم بودن،درست دیدن و درست تصمیم گرفتن و راه درست رو انتخاب کردن دقیقا مثل این میمونه داری یک کتاب رو به زبان غیر فارسی میخونی و تو به اون زبان تسلط داری و راحت و روان متوجه میشی چی نوشته و ترجمه میکنی و ارتباط برقرار میکنی با کتاب،حالا ببینیم وقتی اتفاقی به ظاهر بد پیش میاد چقدر میتونیم عین اون مترجم مسلط اصل موضوعرو درک کنیم و بگیم این دقیقا همون چیزیه که من نیاز دارم و برای من خیره،اگه در مدار پایینی باشیم میشیم و اتفاقی برای ما بیفته میشیم مثل کسی که ترجمه بلد نیست و اون زبان رو بلد نیست و تا کتاب رو باز میکنه میبینه چیزی ازش نمیفهمه و درجا کتاب رو میندازه همونطور که میگفتیم بابا این دیگه چه مشکلیه منو نابود کرد و گله و شکایت میشه نتیجه ش و اصل رو نمیفهمیم ،اگر در مدار کمی بالاتر بشیم و اتفاقی بیفته میشیم مثل کسی که تا حدودی به اونزبان تسلط داره و یه مقدار از کتاب رو درک میکنیم و میبینیم که عه چه چیزای باحالی نوشته علاقه مند میشیم و هر طور شده ادامه میدیم تا بفهمیم موضوع کتاب چیه همونطور که میگیم این حتما خیره و تا حدودی خیرش رو درک کنیم و تسلیم مشکل نمیشیم و اعتماد بیشتر میشه چون نتیجه ش رو دیدیم ،اگر در مدار بالایی باشیم میشیم مثل مترجم که تسلط کامل داره کتاب رو به راحتی میخونیم و ازش لذت میبریم و میریم سراغ کتابهای بهتر در همون زمینه همونطور که اگه اتفاقی بیفته در جا میگیم خدایا شکرت خوشحال میشیم و میگیم داریم میریم به سمت مدار بالاتر،این زبان همون زبان خداست که باید تسلیم بشیم،و من شک ندارم همه ما روزی به نقطه تسلیم کامل میرسیم چون هر وقت بر خلاف موجودیت خودمون وروحمون جلو بریم خسته میشیم قلب ما داد میزنه نمیخوام،و زخمی میشه و به قول مولانا که میگه نور از محل زخم ها وارد میشه از همونجا مسیر درست رو میفهمیم،زان به تاریکی گذارد بنده را تا ببیند ان رخ تابنده را،عاشقتونم❤️
الان که دارم. مینویسم اشک مهلت نمیده کلماتمو ببینم زمانی که تصمیم جدی برای زندگیم گرفته بودم که تغییراتی اساسی رو انجام بدم وارد. سایت شدم و از گزینه مرا. به سمت نشانه ام هدایت کن خواستم که نشونه ایی به من بده تا مطمئن بشم که تصمیمم درسته و مسیری که در. پیش گرفتم همون مسیریه که باید. برم به شما دوستانم میگم که اینجا وحیه منزله انگار خداوند از زیان خانم شایسته با من صحبت میکرد انگار. من نشستم و. جهان داره نقشه راه به من نشون میده این فایل دقیقا صحبتایه ذهنیه من با خودم رو تصدیق کرد و گفت تنها راه حل حال حاضر تو همینه من با ایمان به حرفهای استاد به مسیره. زندگیم ادامه میدم و مو به مو فقط من زمان بندیمو گزاشته بودم روی. بیست و یک روز ولی نشونه من به من گفت چهل روز بینهایت خوشحالم و احساس شادیه عجیبی دارم وقتی نشونه ها میبینی و دنبال میکنی و مسیر. بهت گفته میشه آدما میان شرایط تغییر میکنه و هر. لحظه زندگی برات رنگ بوی تازه. ایی میگیره ازت ممنونم استاد تو بهترینی
با نام او …
روز سی و هشتم
عادت کرده ایم که رنج ببریم و زندگی نکنیم و فکر میکنیم که این همه، طبیعی و عادی است.
واقعا همینه که از اصل خودمون که سراسر آرامش عشق و سادگیه دور شدیم فراموش کردیم. که آمدیم با لذت رسالتمون رو روی این کره خاکی به سرانجام برسونیم و برگردیم.
الان داخل بالکن خ
خونمون در حالی که برق ها رفتن داشتم به آسمون نگاه میکردم البته همیشه زمانی هم که خورشید توی آسمون خودنمایی میکنه این فکر در ذهنم خطور میکنه که آسمان بالای سر من خورشید ستاره ها همون هایی هستند که افرادی مثل استاد و کسایی که ستایششون میکنم اون ها همبه اندازه من و همین امروز از این نعمت ها بهره بردند این خورشید این ماه و ستاره امروز هم به زندگی افرادی که دوسشون دارم تابیده ، تنها تفاوتی که باعث سده از لحاظ جغرافیایی از هم دور باشیم تنها باورها و سطح تلاش و تعهد خود من در عمل به توحیدی هست که بارها و بارها استاد به ما آموزش دادن.
رد پای من در روز چهل و هفتم از سفرنامه
سلام به استاد سراسر عشق و مریم خانوم عزیز و خانواده دومم
با هر چه بجنگی ان را ماندگارتر میکنی!!!
این موضوع رو من توی ارتباطاتم قشنگ احساس کردم پرخاشگری شریک عاطفیم اکثرا روی اعصابم بود هروقت میخواستم بهش فکر کنم و خصوصیاتشو توی ذهنم مرور کنم اولین چیزی که توی ذهنم میومد این بود که خب پرخاشگره زود جوش میاره و عصبیه و خیلی وقتام با دوستم در مورد این قسمت از رابطمون حرف میزدم که ازش ناراضی بودم بعد از اینکه با استاد عزیزم اشنا شدم و درک کردم توجه به ناخواسته ها، ناخواسته های بیشتری از همون جنس وارد زندگیت میکنه یاد گرفتم که راه حل این موضوع اعراض است و بس
سعی کردم اون قسمت از ارتباطمون رو نبینم یا حداقل هروقت پیش اومد اعراض کنم
فقط به خوبیهایش فکر کنم و اون قسمت از ارتباطمون رو نبینم و باهاش نجنگم ازش صحبت نکنم روش تمرکز نکنم
بعد یه مدت همه چی عوض شد
اون ادم فرقی نکرده یعنی هنوز با همکارانش یا خانواده ش زود جوش میاره و پرخاشگری داره اما دیگه مدتهاست من در مورد خودم و ارتباطمون هیچ پرخاشگری و عصبی بودنی ازش ندیدم چون توجه و تمرکزمو روی قسمتهای قشنگ ارتباطمون گذاشتم
اولش خیلی سخت بود ذهنم خیلی مقاومت میکرد اما مدام بخودم یاداوری میکردم که:
من افکارم نیستم من ناظر بر افکارمم
من افکارمو کنترل و انتخاب میکنم
در مورد موضوع سلامتی هم در حال حاضر دارم تلاش میکنم ذهنمو به سمت سلامتی بکشم و از بیماری و توجه و تمرکز بهش اعراض کنم
اعتراف میکنم هزاران بار این موضوع سختتر از ندیدن و اهمیت ندادن به قسمتهای نادلخواه روابطه
اما من پاره ای خداوندم و خدا درون منه پس قطعا من از ذهنم و نجواهای شیطان قویترم پس من میتوانم
من با توجه و تمرکز کردن زندگیم رو خلق میکنم
کانون توجه من، اساس تجربه های زندگیم را تشکیل میدهد
پس افسانه فقط به زیبایی ها نکات مثبت شادی عشق ثروت سلامتی و هرانچه احساس خوب همراهش داره توجه کن تا اساس و ریشه این زیبایی ها و خوبیها توی زندگیت گسترش پیدا کنه
باید این جمله استاد عزیزم رو قاب کرد و جلوی چشم گذاشت که:
با هرچه بجنگی ان را ماندگارتر میکنی
در پناه الله یکتا شاد و سلامت باشید
بنام خداوند هدایت گر
خدای من ،نمیدونم چی بگم ازشدت ذوق وشادی میخام ازنتیجه سپردن وایمان امروزم براتون بگم
امروز صبح چشامو باز کردم چند تا کار مهم بود که باید انجام میشد اونم نه به وسیله من ایمانم راه گشا شد
چکی که داشتم دقیقه نود وصول شد ومن باخودم عهد بستم به گفته استاد عمل کنم وهرگز چکی چیزی رو نخرم
یک کار دادگاهی داشتم که نیرویی که خدا بهم داد ودوماه هیچ نتیجه ای نداشت رفتم صحبت کردم بدون دعوا فقط محکم ایستادم مجبور کردم امروز کارم انجام بشه اعتماد به نفسی که گرفته بودم هدایت الله همسرم خیلی حالش بدبود زیر فشار ولی من اروم تر بودم ولی یکم روم فشار بود ولی به همسرم گفتم امروز بشین فقط تماشاکن کار خداوند ونمایش ایمان وحق زنگ زدن به هیچ کسی رو نداری همون گزینه های پوشالی که بعدها جز حال بدی ومنت چیزی عایدم نشد
خیلی سخت بود ،فقط باید باارامش میرفتم بانک وپول ازمبلغ چک کمتر بود گفتم تا پایان وقت اداری واریز میکنم باقیشو که همینم شد وبه شکل عجیبی این اتفاق افتاد شاید دوستان فکر کنند من دارم ازچک ووصول حرف میزنم ،
ولی من از نمایش ایمان حرف میزنم ونگاه توحیدی که نمیدونستم قراره چی بشه فقط میرفتم جلو بدون حال بدی ،واقعا اینو نمیشه نوشت ،
ازخدا لحظه به لحظه امروز شکر گذاری کردم ،اومدم بگم من امروز توی تمرین ستاره قطبی نوشتم خواستم اعراض کردم از ناخواسته سپردم ونتیجه همونی شد که استاد گفت
لذت این سپردن به رنج وای حالا چیکارکنم بادنیا عوض نمیکنم ،
نمیدونم چی بگم امروز خدارو بیشتر ازقبل صدا میکردم ولی نه با ترس وتردید امروز خدارو دیدم حضورشو که حمایتم کرد وبهم میگفت چیکار کنم
امروز من حس خلبانی رودارم که تونست پرواز کنه ،اوج بگیره همیشه خدا منو کمک میکرد ولی من لای انبوهی از افکار وهیجانات منفی وترس اونو حس نمیکردم اخرش میشد همون چیز ولی من جون به لب میشدم ازاسترس زیاد
امروز صددرصد اروم نبودم ولی تا حد زیادی ذهنمو کنترل کردم ،مثل قبل نبودم واخرش ازنیرویی که خدا پشتمه رفتم جلو عین کوه واستادم ونتیجه عالی بود ،
خدایا عاشقتم ،استاد ازت ممنونم،
ودر اخر آرام باش ،توکل کن،تفکرکن،آستین ها را بالا بزن آنگاه دستان خدا را میبینی که زودتر از تو دست به کار شده
به نام خدای عزیزم
الهی شکر گذارتم بابت اینکه این همه دستان هدایت گر و زیبا و عشق و ثروت و سلامتی و شادی برای بنده های عاشقت داری
امروز یه چند تا مسیر هدایت شدم که برام درس شد و آگاهانه به راحتی میدونستم که امروز مسیر رو کج رفتم و به لطف خدا نشستم فکر عمیق کردم , یکی از چالش درسم از جهان این بود که همایون به فکر خودت باش و کسی هم از تو کمک خواست مسیر رو به لطف خدا بگو اگه طرف اماده باشه هدایت میشه به لطف خدا اما نزدیک دو ساعت من وقت گذاشتم تا یه نفر رو بتونم هم در مهارت شغلم هم در قوانین جهان بینی توحیدی بگم اما یهو به خودم گفتم همایون تو قرار نیست زندگی کسی رو تغییر بدی کسی اگه بخاد از ته دلش خدا هدایتش میکنه صد در صد و خدارو شکر میکنم امروز یدونه موسیقی 12 دقیقه با شعر منفی گوش میدادم که دیدم حرفای نادرست و تخطی از قوانین جهان میزنه و دیدم که داره رو ذهنم این موسیقی میره و خدارو شکر آگاهانه سریعا با شکر گذاری و عشق دادن به خودم و زندگیم سریعا حال و حسم رو تغییر دادم و تصمیم گرفتم به هیچ عنوان همچین موسیقی هارو به ذهنم جا ندم تا برگردم به مدار این دیدگاه رو میزارم تا هر لحظه فراموش نکنم که باید حس عالی داشته باشم و تسلیم خدا باشم رهای رها با عشق ریلکس .تا اتفاقات عالی لاجرم هدایت شوم و دریافت کنم الهی شکرت میکنم خالق زیبایم خدایاااا من تسلیمم در درگاه لطف تو و ایمان دارم از بی نهایت ترین راه ها به راحتی و زیبایی سادگی عزتمندانه خواسته های منو لطف میکنی, و من واقعا لایق این خواسته هام هستم چون در قلبم همیشه خداست فقط از او میخاهم هر چه که هم مهارت دارم در شغلم دست خداست برای من , من فقط رو خودم تمرکز میکنم و تسلیمم در مقابل لطف بی کرانت به دستان تو میسبارم ادامه میدهم با عشق مراحل زندگیم را .
زمانی که مینویسم دیدگاهم رو انگار خدا منتظره که بفرستم براش. الهییی شکرت عشقی که در قلبم گذاشتی خواب رو ازم گرفته فقط میخام با تو ادامه بدم این زندگی زیبایم را من واقعا عاشق زندگی ام هستم.من با تو من هستم الهی من بی تو منی وجود ندارد من با تو قدرتمندم من با تو ثروتمندم الهیی شکرت کجایی که بشم آستین بوست
تنهااا تورا میبرستم و تنهااا تنهاااا تنهاا از تو یاری میجویم…
استاد مغزم هنگ کرده واقعا هنگم الان ? چطور خداوند اینقدر قشنگ و واضح من رو از طریق شما هدایت میکنه ، چقدر قشنگ با من حرف میزنه… خدای بزرگم هزاران مرتبه شکر ، استاد به نظرم وقتش الان بوده که وویس بزارید و توضیحات تکمیلی رو بزارید که من بشنوم ،،،، نمیدونم چطور حالم رو بیان کنم که از طریق این وویسی که گذاشتید توی کانال تلگرام اینقدر قشنگ خداوند با من حرف زد …. خدایا سپاسسسسسگزااارمممممممممممم …. ?????????????????? هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر ، آرام تر از آهو بی باک تر ازشیرم ، هر لحظه که میکوشم در کار کنم تدبیر ، رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر ???
سلام به همه دوستان عزیز و استاد عباس منش
میخوام درباره یکی از نماد های فراوانی که در محل زندگی ام مشاهده کردم براتون بگم. من توی شهرستان زندگی میکنم و درامد اکثر افراد در اینجا از دامپروری، کشاورزی و معاملات مواد طبیعی که از جنگل های اطراف برداشت میشه هست.
بیشترین میزان درآمد و سود رو افراد از طریق دامپروری کسب میکنن و خیلی ها تونستن از طریق این کار به سود های عالی برسن و موفقیت مالی کسب کنن. بر خلاف افکار عمومی منفی که وجود داره در این شهرستان کم جمعیت ما هر روز افراد دارن بیشتر پول میسازن و موفقیت مالی بیشتری رو کسب میکنن.
یکی از نکاتی که توجه من رو جلب کرد زیاد شدن تعداد ماشین پژو پارس سفید تو شهرستان ماست. همونطور که میدونید پژو پارس در مدل های مختلف اصلا قیمت کمی نداره و بین 50 تا 80 میلیون هست، چطور هست که من توی هر کوچه ای نگاه میکنم یدونه پژو پارس میبینم، توی خیابون ها همش پژو پارس سفید رد میشه و هر روز خبر میرسه که فلانی ماشین پارس خریده؟
آیا باز هم فکر میکنیم که فراوانی وجود نداره، فراوانی خداوند در همه جا هست حتی در جاهای خیلی کوچک و دور. خدایا سپاسگذارم برای فراوانی.