خداوند را سپاسگزاریم که پنجمین فصل از «روزشمار تحول زندگیِ من» را با هم آغاز می کنیم.
می توانید تجربه هایی را در بخش نظرات بنویسید که از پیگری و عمل به فایلهای روزشمار داشته اید. این نوشته ها در طی زمان، تبدیل می شود به رد پاهای مسیر خودشناسی و رشد شما.
منتظر دیدن رد پای شما در این قدم از «روزشمار تحول زندگی تان» هستیم.
سلام غزل جان دوست داشتنی
از انجایی که شما همیشه به همه بچه های این سایت لطف داشتید و راهنماییهای خوبی به ما کردید. من هم از دیروز منتظر پاسخ شما امدم. الان که اومدم و پاسخ شما رو دیدم
. از اینکه دیدم دو تا کامنت برای من نوشتید خیلی خوشحال شدم. هر دو کامنتان چندین بار خوندم و مثل همیشه خیلی راهگشا بود. من یک مدت ویژگی مد نظرم به صورت فیلم پر کرده بودم و گوش میدادم. همین باعث شد مورد هایی دقیقا مطابق ویژگی من بیان. مشکلی را که دیدم راحت بودن زیاد از حد این افراد راحت بودند و اینکه هیچ حد و مرزی قبول نداشتند. اینم باعث شد که من نتونم ادامه بدهم. الان طبق کامنت شما دقیقا درسته باید اشنایی به همان سوالات برای شناخت چارچوب بندی کرد و رابطه سطحی نگه داشت. هم اینکه زمان اشنایی با سوال بروم و سوالات بپرسم و طرز رفتارها بررسی کنم. باعینک منطق وارد رابطه بشوم و احساس دخیل نکنم.
بعد مورد دیگری داشتم که یک مقدار سطحش پایین امد. که اونم بخاطر خودم بود که گفتم ببین این موردهای خوب و ایده ال مارو برای ازدواح نمیخوان فکرشون جای دیگست. از اطرافیانم زیاد شنیدم که ازاده سخت نگیر ادم صددرصد ایده ال نیست. میدونم غزل جان باز باید با باورهای قدرتمتدتر قبل ادامه بدهم. بارها بارها برای خودم مثال زدم که ببین غزل تونست پس توهم میتونی. یا بقیه بجه های سایت. البته میدونم بازم باید مثل قبل ادامه بدهم و ناامید نشم. حتی موردی داشتم که نگران حقوق من بود که باعث تغییر رفتارم در زندگیم نشود.
بهرحال باز باید مثل قبل با تعهد ادامه بدهم. باورسازی ادامه بدهم.
ممنونم بابت پاسخت. اگر مورد دیگری در صحبت هام هست خوشحال میشم نظرتان بدونم.
همیشه شاد، سالم و سرزنده باشید
سلام غزل جان شما چقدر چهره زیبا و همین طور درون زیبایی دارید.
من متن های زیبا و الهی و توحیدی شما همیشه میخونم. حتی بعضی از اونها برای خودم جای دیگری کپی میکنم تا بارها و بارها بخونم. شما الگو خوبی برای من هستید و خیلی با قدرت و اشتیاق باورهای شما رو باورسازی میکنم. ممنونم از بودن و وجودت در این سایت که باعث خیر و برکت برای ماهم هستی.
سلام غزل جان.
خیلی ممنونم که به پیام من جواب دادید.
من شیوه کار کردن جدی بیشتر از کامنت های شما یاد گرفتم. الان مدتی است که روی روابط و عزت نفس کار میکنم. از کامنت شما شیوه باورسازی و سناریو نویسی یاد گرفتم.
ازدواج شما و بچه ها سایت یک نمونه خیلی خوب برای من است. ممنونم بخاطر کامنت های که خیلی خوب و مفصل مینویسید. برای من که با طی کردن تکامل خیلی راهگشا بودند.
سلام غزل جان زیبا و خوش فکر
من همیشه پیام های شمارو میخوانم و شمابرای من یک الگو در زمینه روابط عاشقانه هستید. مراحلی که برای جذب رابطه وکار کردن روی خودتان در سایت نوشته اید منم کامل برای خودم نوشتم و دارم روی خودم کار میکنم.
اما موردهایی که دارم معمولا بعصی مواردی که من میخوام ندارند. از طرفی چهل سال سن دارم و نکران سنم هستم. من در هر زمینه با مقدار کمی که بهش فکر میکنم در کمتر دو ماه جذب میکنم ولی در مورد ازدواج اینطوری نبوده است. گاهی فکر میکنم زیاد سخت میگیرم و شاید با این معیارها دارم اشتباه میکنم و فرصت از دست میدهم اما واقعا دلم به کسی راصی نمیشه. افرادی هم که دوست داشتم یا جدی جلو نمیان یا کلا اتفاقی میفته که انجام نمیشه. واقعا موندم باید چه کنم؟ گاهی میگم ازدواج رها کنم و برای خودم راحت زندکی کنم. اما میل درونی خودم، و علاقه پدرو مادرم به سروسامان گرفتن من نمیگذارد. خواهرمی دارم که از من سیزده سال کوچیکتر است ایشون فردی در زندگیش هست که هشت سال باهم دوستند البته رابطه بدون وابستگی. اما هنوز اقدام به ازدواج نکردند. اوایل به اینم فکر میکردم که اکر من ازدواج نکنم بعد ایشون ازدواج کنند جی میشه؟ اما الان دیکه برام مهم نیست میگم فوقش میرم جدا از خانواده برای خودم زندگی میکنم. غزل جان میدونم مورد دلخواه منم هست. اوایل میگفتم شاید اون مورد من نخواد. اما الان خودمو پذیرفتم. نمیدونم کجای مسیرم و باید چه کار کنم؟ نمیگم اصلا پیشرفتی نداشتم اما هنوزم نتیجه که میخوام ندارم. امشب رفتم بک بنده خدایی دیدم که فقط چند مورد از خواسته های منو داشت. من کلا دختر ارومی هستم ولی باافرادی که دوست دارم شلوغم میشه. ایشون بهم میگفت بنظرم خیلی ارومید.
کلا ادمی بود که اهل تلویزیون و اینا بود و خیلی با خانوادش خوش بود. همش میگفت ما خیلی باهم راحتیم. نمیدونم من کلا دختر ارومی هستم و ببشتر سرم به کار خودم بوده باهمکاران و دوستام بودم. گاهی میگم من که اصلا شش سال تلویزیون نمیبینم چطور چنین افرادی جذب میکنم. البته میدونم روی عزت نفسم باید بیشتر کار کنم که خودمو لایق اون فرد بدونم. میدونم بزرگترین ضعفم حرف مردمه.
و دارم روش کار میکنم. غزل جان من به شیوه شما روی باورهام کار کردم البته شاید کافی نبوده اینکه طبق قانون برای خودم توضیح بدهم. امروز به ذهنم امد که به شما پیام بدهم که راهنماییم کنید چون شما در زمینه روابط خیلی روی خودتان کار کردید. اینم بگم که اون شب که به شیوه شما باورسازی کردم یک خواب خوب دیدم که فهمیدم شیوه ام درست بوده است.
غزل جان مهربان و دوست داشتنی ممنون میشم به پیامم جواب بدید.
در پناه خداوند شاد ثروتنمد باشید
سلام غزل جان
ممنونم که به سوالم پاسخ دادید.
اینکه میگید ریشه یابی کنم و ترس ها و باورهای محدود کننده خودم اصلاح کنم. من مدتی است که برای دل خودم شروع کردن به سناریو نوشتن. یک مقداری از سناریو نوشتم وقتی میخونمش لذت میبرم.
متوجه شدم یک قسمت هایی میخوام بنویسم درونم مقاومت میکنه. مقاومت درونم دقت کردم متوجه شدم ترس از دست دادن اون فرد دارم. تو گذشته خودم چک کردم دیدم تجربیاتی به این شکل داشتم. که یک اتفاق یا رابطه تا جایی پیش رفته و بعد تمام شده است. الان که قانون بهتر متوجه شدم میفهمم که من به اون اشخاص و اون اتفاقات وابسته شده بودم. بعد طبق دوره روابط استاد به خودم میگم همه روابط گذرا بدونیم چون در نهایت ما همه روابط از دست میدهیم. یعنی حتی اگر یک رابطه ادامه پیدا کنه و خود افراد دریک مدار باشند مرگ میتونه اون افراد از هم جدا کنه. باید به این دید به روابط نگه کرد که چند صباحی قرار است با این فرد باشم و میخوام باهاش لذت ببرم. طبق قانون وابستگی در روابط، ما باید به خودمون و درون خودمون وابسته بشیم و اگر به هر چیز دیگری جز این وابسته بشیم جهان اونو از ما دور میکنه.
در اصل رابطه ما با درون خودمون اولویتش بی نهایت بار بالاتر از هر رابطه دیگری است. منم در درک این موارد خیلی بهتر شدم هر چند گاهی اذیت میشم چون الگوهای قدیمی با تکرار و تمرین الگوهای درست گسسته میشند و از بین میروند.
یک علت دیگری که من در ترس از دست دادن خودم پیدا کردم. اینه که من اگر اون فرد از دست بدهم جلو بقیه خوب نیست. یعنی جلو خانوادم و بقیه احساس بی ارزشی میکنم.
و اینکه دوست ندارم کسی برام احساس ترحم و دلسوزی کنه. حتی از بچگی که مادرم از دست دادم اکر یکی خیلی محبت میکرد و احساس ترحم و دلسوزی داشت به من خوشم نمیامد.
که این موارد برمیگرده به کمبود عزت نفس و مهم بودن حرف دیگران برای من. طبق قوانینی که در عزت نفس داشتیم حرف مردم اصلا اهمیتی در زندگی ما ندارد چون ما طبق فرکانس و ارتعاش خودمان زندگی خودمان خلق میکنیم. پس حرف مردم کوچکترین تاثیری در زندگی ما ندارد.
بعد هم ما از خیلی چیزا ترسیدیم که اتفاق نیفتاده الان هم این ترس من از کجا معلوم که اتفاق بیفته. حتی اگر هم اتفاق بیفته حتما خیری درش هست که در نهایتش قرار است به نفع من تمام بشود. خداوند همیشه با منه همراه منه و محافظ من است. چه حامی و پشتیبانی قدرتمند تر و مهربان تر از خدا هست. خدایی که به ما ارزش فراوان داده و مارو جانشین خودش کرده و از روح خودش در ما دمیده است.
ما به ذاته ارزشمند افریده و تضادها و اتفاقات قرار نیست از این ارزشمندی ما کم کنه. تضادها امدند تا تجربیات شگفت انگیزی برای ما ایجاد کنند و کیفیت زندگی ما بهتر کنند.
موضوع دیگری که در خودم پیدا کردم اینه که در روابط عاشقیم محبت دیگران رو باور نمیکنم. کلا محبت ادم ها باور نمیکنم یعنی فکر میکنم موقتی است. الان دلش خواسته محبت کنه. از کجا معلوم همیشه اینطور بمونه.
اما خودمم که چک میکنم منم خودم بیست وچهار ساعته به بقیه محبت نمیکنم. میدونم که به تایید و تحسین و محبت گرفتن از بقیه وابسته هستم. هر چند که روی خودم خیلی کار کردم و در این زمینه بهتر شدم ولی هنوز به محبت بقیه محتاجم و ناخوداگاه دنبالشم.
که از کمبود عزت نفس من میاد و اینکه یکجور شرک هم هست. چون دنبال محبت از یک چیز بیرونی هستی. در حالی که خداوند همواره به ماعشق میورزه و مارو تایید میکنه. همواره یعنی همیشه حتی زمانی که ما خطا و اشتباه کردیم. اصلا مگه انسان کامل هست که اشتباه نکنه ماهمیشه ممکنه که اشتباه کنیم. در هر چیزی که قوی بشیم بازم موارد دیگری هست که باید روش کار کنیم و شخصیت خودمونو بهتر کنیم. این محبت، توجه و تایید ما خودمان باید به خودمان بدیم. با تحسین موفقیت ها و توانمندی هامون. با صحبت کردن و عشق دادن به خودمان.
کلا همه این مسایل میخواد نیاز ما به توجه و تحسین بیرونی قطع میکنه طوری که ما قائم به ذات بشیم و خودمان و خدایمان برای خودمان کافی باشیم.
میدونی غزل جان یک مرحله یادگیری و درک اهمیت دوره هاست. مرحله بعد تمرین تمرین این اگاهی هاست و عملی پیاده کردنشون. که من به لطف الله بنظرم باید روی مرحله اخر ببشتر کار کنم و اینکه نتایج تایبد کنم و اعتبارش به خالقم بدهم و در اون نتایج نمونم و رهاکنم جلو بروم چون زیبایی های بیشتری در راه است.
ممنونم که از اگاهی هات به من دادی و با موفق شدنت این باور به ماهم دادی که ماهم میتونیم موفق بشیم.
من باید بیشتر به لذت بردن از زندگیم و دیدن نعمت هایی که همین الان دارم توجه کنم و از همین الان زندگی با کیفیت بالا شروع کنم. مطمینا خدا مثل همیشه با منه و الهامات خودش به من نشون میدهد. چون بهش سخت نیازمندم تا بتونم در مسیر جدیدم ثبات پیدا کنم.
خدایی که بخشنده و مهربان است و اجابت کننده و شنونده دعاهای ماست. هدایتش همیشگی است. بخشنده گناهان است به گونه ای که حتی بدی ها با خوبی ها میپوشونه.
غزل جان الگو برای این مسائلی که نوشتم چطور پیدا کنم؟ و اینکه من میام سناریو بنویسم از داخل سناریو نوشتنم مقاومت هایی پیدا میکنم و میفهمم اینجا جاییه که باید براش باور بسازم.
روی اون بیشتر کار کنم. گاهی میگم ای خدا من چقدر باور محدود کننده و مقاومت دارم. غزل جان شما بعد باور ساختن هر روز چند بار باور جدید تکرار میکنید و تا چه مدت تکرار میکنید؟
میدونم باید شواهد جدید ببینیم. شواهد جدید یعنی من در روابطم حس وابستگیم کمتر شده است. این درسته؟
ممنونم دوست خوبم از پاسخی که بهم دادی.
ثروتمند، شاد و عاشق زندگی کنی
سلام غزل جان
ممنونم بابت پاسخ خوب و دلنشینت.
غزل جان من دیروز باخدا صحبت میکردم و ازش نشونه خواستم.
الان ساعت چهار نیم صبح که بیدار شدم و گوشیمو برداشتم. صحبت های شما و سعیده جان بعد صحبت های خودمون خواندم.
حالا که خوب فکر میکنم من در زمینه کار که خیلی راحت نتیجه میگیرم بخاطر اینه که براش تلاش میکنم اما تمرکزم ازش برمیدارم.
اما در زمینه روابط خیلی میخوام زودتر جواب بگیرم و دارم شرایط کنترل میکنم. البته روی تغییر شخصیت خودمم کار میکنم.
هر زمان تمرکز روی بحث ازدواجه دقیقا زمان دیر میگذره و درسته خواستکارهای زیادی میان اما به دل من نمیشینه.
امشب خدا از زمان شما بهم گفت روی بهبود شخصیت کار کنم و تمرکزم به زیبایی باشد اینجوری خود جهانم برام دست به کار میشه و مثل جنبه های دیگه زندگیم همه چی سر موقع و خوب انجام میشود.
سلام غزل جان.
امیدوارم هر جا هستید شاد، خوشحال و سرحال باشی. من به وجودت خیلی افتخار میکنم و با اینکه ندیدمت خوشحالم که دوستی مجازی مثل شما دارم. غزل جان من الان مدتی که فایل های روابط، عزت نفس و این اواخر ارزشمندی گوش میدهم. الان موردهای دلخواهم در زندگیم وارد شدند. من با چند تضاد روبرو شدم که به فکر این افتادم تا از شما کمک بگیرم برای اینکه بتونم این باورهای نادرست که از اتفاقات دورو برم پیدا کردم کمک کنید تا رفعش کنم. راستش موردهایی که باب میلم و دلخواهم هستند اکثرا خواهان داشتن رابطه جنسی نه به صورت کامل اما در حدی هستند که من با وجود اینکه بقیه ایده الهایم دارند مجبور میشم قطع کنم. یا بهم میگند دیکه از سن ماگذشته بیا دوست باشیم حالا اگر خواستیم ازدواج هم میکنیم. یا میگند دیگه نمیشه ازدواج کرد چون مرد و زن ها به هم خیانت میکنند. مثلا یکیشون پرسید اگر خودت بعد ازدواج همسرت بهت محبت نکرد دوست پسر میگیری؟ منم گفتم اول تلاش میکنم زندگیمو درست کنم بعد اگر نشد جدا میشم. از سمتی افرادی سمتم میان که مبخوان من دستشونو بگیرم و بالا ببرم. درحالی که من از مرد اویزون بدم میاد. کلا در مورد ازذواجهایی که بخاطر عدم توانایی مرد منجر به طلاق شدت میشم. عزیزم میخواستم مثل همیشه بهم راهکار بدی که این کوه باورهای محدود کننده که یکدفعه پیدا شدند حل کنم.
ممنونم بابت اینکه همیشه برای هممون وقت میگذاری و کمکمون میکنی. چندین برابرش نعمت ها تقدیم قلب مهربون خودت