از میان نظراتی که شما دوستان عزیز در بخش نظرات این قسمت می نویسید، نوشته ای که بیشترین ارتباط با محتوای این فایل را داشته باشد، به عنوان متن انتخابی این قسمت انتخاب می شود.
منتظر خواندن نوشته تأثیرگذارتان هستیم
منابع مرتبط با آگاهی های این فایل:
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری قدم اصلی تحوّل زندگی587MB31 دقیقه
- فایل صوتی قدم اصلی تحوّل زندگی30MB31 دقیقه
به نام خداوندی که مارو خالق آفرید.
سلام به عشقترین استاد جهان
سلام به عشقترین بانوی بهشت روی زمین
سلام به دوستان همفرکانسم
استاد جانم اومدم تا ازنتایجم بگم ولی قبلش بهتره از نقطه شروع واز مسیر رسیدن به این نتایج حرف بزنم.
من لیلا بشارتی سال 97
از لحاظ سلامتی:اضافه وزن 25 کیلویی
درد در قسمت پاها دوستانم
سردردهای همیشگی
همیشه عصبی وپراز استرس
همیشه با تپش قلب بیدار میشدم.
خواب ناآرام وپراز نگرانی
بیشتر اوقات بی حس وحال ودر حال خوابهای منقطع روزانه وهمیشه خسته وبی رمق وده ها مورد دیگر …
لیلا بشارتی سال 1402
از لحاظ سلامتی:وزن 58 کیلو با قد 159
همیشه سلامت وپراز انرژی وشادابی
خواب عمیق وراحت شبانه
در طول روز بی نیاز به خواب واستراحت ؛پر انرژی وشاداب هستم.
کل بدنم آرام ودر هماهنگی کامل هستم.
بدون هیچ خستگی مشغول فعالیتهای روزانه در خانه ومحل کارم هستم.
این حد از سلامتی نتیجه ی استفاده از آگاهیهای این سایت مقدسه بخصوص دوره ی قانون سلامتی که واقعا تحول عظیمی در سبک تغذیه وزندگی من وهمین طور بهبود دائمی وثابت در زمینه ی سلامتی من ایجاد کرد.
استاد جان بی نهایت از شما سپاسگزارم برای این دوره ی بی نظیر.
لیلا بشارتی سال 97
از لحاظ روبط:
همیشه حس قربانی بودن ومظلوم بودن داشتم فکر میکردم کل جهان به من ظلم وستم کرده.
همیشه در حال گدایی کردن محبت وتوجه از اطرافیانم وخصوصا همسرم بودم.
یه ادم کاملا پرخاشگر وعصبی که علت پرخاشگریهام رو نادیده گرفته شدن توسط دیگران میدونستم فکر میکردم اونا باید برای بهبود زندگیم کاری کنند وچون نمیکردن همیشه طلبکار بودم همیشه حس میکردم بهم ظلم میشه بهم توجه نمیشه .
حس میکردم اونطور که باید دوست داشته نمیشم.
یه ادم متوقع بودم.
بخاطر جلب توجه ومحبت دیگران همیشه درحال فدا کردن خودم بودم.
همیشه در حال چک کردن همسرم بودم که مبادا بهم خیانت نکنه.
همیشه نگران زندگی بچه هام بودم که چطور میشه؟
همیشه نگران مادرم بودم که با بیماری دست وپنجه نرم میکرد وهروقت بهش فکر میکردم به شدت ناراحت ونگران میشدم.
همیشه در حال نفرت وکینه از بعضی از آدمهای دوروبرم بودم.
همیشه فکر میکردم چرا باید چنین انسانهای ناسازگار ناهماهنگی توی زندگیم باشن
که از وجودشون انقده عذاب بکشم.
هیچوقت خوشحال نبودم.
همیشه دلم گرفته بود وفکر میکردم چرا همسرم برام کاری نمیکنه که دلم باز شه مثلا سفری ببره یا چیزی بخره یا توجهی کنه خلاصه یه طلبکار دائمی از زمین وزمان وبه قول استاد به گدا چیز خوب نمیدن!
هرچی دریافت میکردم خلاف چیزی بود که انتظار داشتم.محبت میخواستم بی مهری میدیدم .عشق میخواستم خیانت حس میشد .توجه میخواستم تبعیض حس میکردم.ارامش میخواستم استرس وتنش بود .رابطه ی صمیمی میخواستم بدخواهی حس میکردم تحقیر حس میکردم.توجه کنید که من حس میکردم نه اینکه در واقعیت چنین باشه.
بخدا اگه در زمینه ی روابط داغونم بشینم کتاب بنویسم فکر کنم یه کتاب 100صفحه ای بشه .
با هیچ کس دلم خوش نبود چون دنبال دلخوش بودن با دیگران بودم واحساس تنهایی میکردم خودم برای خودم خیلی دلم میسوخت .
بیشتر اوقات در حال شکوه وگلایه از خدا بودم ودرحال گریه وزاری….
لیلابشارتی سال 1402
عااااااشق خودم وعااااااشق تمام انسانها هستم.
عاااااشق همسرم هستم .وبی نیاز از او…
عشق بدون قیدوشرط ؛بدون توقع؛فقط برای وجود خودش میخوامش ودوستی دارم واصلا نگران از دست دادنش نیستم وهیچ تقلایی برای توجه ویا نگه داشتنش نمی کنم چون منی که بدون هیچ نیازی به عوامل بیرون از خودم با خودم حالم خوبه .خودمو دوست دارم برای خودم ارزش قاعل هستم دیگه اون بیرون همه چی تغییر کرده همه دوست دارن به من عشق بدن بهم محبت کنند باهام وقت بگذرونن کنارم باشن بهم هدیه بدن برام دولت بگیرن باهام همسفر بشن وخلاصه اینکه جهان بیرون از من با تمام آدمهاش تغییر کرده وقشنگتر شده دیگه خبری از اون آدمهای ناهماهنگ وناسازگار نیست وجهان اونهارو از من جدا کرده.
هرکی بامنه باهم حالمون خوبه وخوشحالیم .
با همسرم عاشقانه ترین سفرهارو میرم .
بدون همسرم زیباترین سفرهارو میرک.
همسرم بدون من هیجان انگیز ترین سفرهارو میره.
بچه هام رو دوست دارم ولی اولویت زندگیم خودم هستم.
هرکدوم از بچه هام در مسیر خواسته هاشون هستند بدون هیچ تلاش وتقلایی از طرف من دارن علاقه هاشون رو دنبال میکنند واین بخاطر توکل به خداوند بخاطر ایمانی که از نوح وابراهیم واستاد نشون ذهنم دادم ودر ذهنم این باور واین الگو جلوی تمام نگرانیهایی که برای بچه هام داشتم رو گرفت.
وقتی فهمیدم هیچ کس هیچ تاثیری توی بد بودن یا خوب بودن زندگیم نداره واین من هستم که با کانون توجهم واحساساتم زندگیم رو خلق میکنم دیگه از هیچ کس هیچ توقع وهیچ ناراحتی ندارم.
به لطف قوانینی که در دوره 12 قدم آموختم وتغییر شخصیتم رابطم اصلا قابل مقایسه با قبلم نیست.
منتظر تایید وتحسین دیگران نیستم.
از قضاوت شدن نمیترسم واصلا یادم نمیاد حس کرده باشم کسی منو قضاوت میکنه .خودمم سرم از زندگی دیگران بیرونه وهیچ کس رو نقد وقضاوت نمیکنم .
اصلا کاری به دیگران ندارم ببینم کی چیکار میکنه کارش درسته یانه؟
واگر هم بشنوم کسی توی زندگیش حالا توی هر بعدی از زندگی خوب عمل میکنه وموفقه فقط تحسینش میکنم وبراش خوشحال میشم.
نه حسادتی هست نه مقایسه ای نه قضاوتی چون باور کردم هر کس هرجاهست جای درستش همونجاست.
خلاصه درسهایی که از اموزشهای استاد یادگرفتم ودر زندگیم عمل کردم باعث شده الان در آرامش بهشتی زندگی میکنم که تمام انسانها رو مثل پاره های خداوند در حال عشق ورزیدن به خودم میبینم.
لیلا بشارتی سال 97
از لحاظ معنویت
خدارو فرسنگها دورتر از خودم احساس می کردم.
فکر میکردم از چشم خدا افتادم.
فکر میکردم خدا فقط منتظر نشسته ببینه کی میمیرم تا عذاب خودش رو شروع کنه .
زندگیم رو جهنمی میدونستم که در اون پناهی نداشتم.
کارم فقط شکایت از خدا بود.
حس میکردم یه رها شده ام.
حس میکردم خدا یه عده رو دوست داره وبهشون شانس میده ولی من از چشم خدا افتادم.
حتی خودمو لایق هم صحبتی با خدا نمیدونستم .
به شدت احساس گناه میکردم وعذاب وجدان داشتم.
کلا یه ادم ناسپاس بودم که هیچ نعمتی رو در زندگیم نمیدیدم.
خودمو مورد قهر وظلم خدا میدونستم که حتی توی این دنیاهم داره عذابم میده.
باهاش بیگانه بودم.
فقط حالت تضرع وگریه داشتم که حداقل دلش برام بسوزه.
فقط از ناکامیها وشکست هام وکمبودهام بهش گلایه داشتم .
همش میگفتم اخه چرا من؟
خدا رو یک عذاب دهنده ی ترسناک درک کرده بودم.
فکر میکردم خدا بین بنده هاش فرق میزاره وعدالت خدارو نفی میکردم.
نگاهم به خدا مثل یک مامور بود که هم قدرت زندگیم دستش بود وهم آماده باش که فقط بلا سرم بیاره.
من حتی محبت وتوجه رو از خدا گدایی میکردم خودمو ضعیف ومظلوم نشون میدادم که بهم رحم کنه .
نگاهم بخدا نگاه انسانگونه بود .
عشق خدارو نه حس میکردم نه درک میکردم.
خودمو مثل یه برگی در باد میدیدم که خدا هرطرف میخواد میکشونه ومن هیچ قدرتی ندارم و از اونجایی که بخاطر گناهانی که از جامعه وخانواده برای حجاب برای محرم ونامحرم برای واجبات ومستحبات دینی باور کرده بودم وخودم رو بنده ی گنهکار میدونستم خودمو لایق دریافت نعمت وسعادت از طرف خدا نمیدیدم.
وقتی عرصه بهم تنگ میشد فریاد میکشیدم خدااااا جون خودت منو ببین وبعد خودم جواب خودمو میدادم بین این همه عزیز دردانه که داره صدای من به گوشش نمیرسه .اصلا من دیده نمیشم…
لیلا بشارتی سال 1402
خدا کیست؟
خدا انسان نیست ومثل انسان احساساتی عمل نمیکنه.
خدا عادله.
خدا در وجودمه.
خدا به من نزدیکه.
خدا عشق مطلقه وخیر مطلقه.
خدا قدرت خلق زندگی هرکس رو به خودش داده.
خداوند این جهان رو خلق کرده واون رو طبق یک سیستم اداره میکنه.
خداوند نیروی خیر وبرکت وزیبایی وعشق مطلقه مثل یک مسیر زیبا وسرسبزه
واز طرفی به ما قدرت اختیار وقدرت خلق داده که با افکارمون وبا کانون توجهمون وبا احساسات غالبمون زندگیه دلخواهمون رو خلق کنیم.یعنی سعادت وثروت وسلامتی وعشق همیشه در جریانه ما باید مسیرمون رو تنظیم کنیم که اینهارو دریافت کنیم .
این ماهستیم که با سپاسگزاری با توجه به نکات مثبت وزیبایی با کنترل ذهن با دادن ورودیهای مناسب به ذهنمون در مسیر خیر وخوشیه طبیعی قرار میگیریم.
خدایی که به شدت نزدیکه .
درون منه وبیرون از من خودش رو به شکل احساسات درون من متجلی میکنه.
خدایی که عذاب دهنده نیست غفارو بخشندست.
خدایی که بهم میگه اگه تو کار خطا واشتباهی کنی نتیجش رو هم این دنیا وهم در دنیای پس از مرگ خودت خواهی دید .
خدایی که میگه قاضی خودتی وخودت هستی که در برابر اعمال ورفتارت قرار خواهی گرفت .
خدایی که هر لحظه گرمای حضورش رو حس میکنم.
یه انرژی عشقه.
یه نیروی قدرتمند که قدرت رو به خودمون داده.
هیچ شانس والله بختکی نیست.
همه چیز طبق قانونه.
قانون احساس خوب مساوی اتفاقات خوب.
قانون الخیر فی ماوقع.
خدایی که به شدت برایم کافیست.
خدایی که باهاش میخندمو میرقصم .
خدایی که منو از همه کس وهمه چیز بینیاز کرده.
خدایی که هر لحظه که بخوام باهاش حرف بزنم در دسترسه.
اما نه گلایه وشکوه بلکه فقط شکر وسپاسگزاری.
خدایی که سخاوتمندانه قدرت تغییر شرایط رو به خودم داده واستاد رو به سمتم هدایت کرد که باهاش بتونم بیشتر بشناسمش واز قوانین وسیستمش در جهت خلق زندگیه دلخواهم بهتر وراحتتر استفاده کنم.
خدای من برای حضور استاد در زندگیم بینهایت ازت سپاسگزارم.
لیلا بشارتی سال 97
از لحاظ مالی
بیش از 100 ملیون تومان بدهی.
درآمد ماهیانه نزدیک به 3ملیون که همش خرج میشد وکلی هم کم میاواردیم.
کرایه مغازه ی عقب افتاده
کرایه خانه ی عقب افتاده
در حسرت خوراک وپوشاک خوب
درحسرت یه سفر حتی یه روزه
مستاجر بدون خانه .
کیفیت پایین زندگی از لحاظ مالی که باعث شده بود زندگیم در تمام ابعاد کیفیت نداشته باشه وپایین باشه سلامتی ارامش ومعنویت وروابط همه چیز خراب وداغون بود.
لیلا بشارتی سال1402
به هیچ کس بدهکار نیستم.
درآمد ماهیانه تقریبا بین 400 الی 500 ملیون
دوتا شعبه رستوران یکی بیرون بر ودیگری سالن
دوتا خونه 3خوابه نوساز وکلید نخورده
کیفیت غذا وپوشاک شاهانه میخوریم وشاهانه میپوشیم وبرای خرید چیزی اصلا قیمت نمیپرسیم.
در سال چندین سفر با کیفیت عالی با اجاره ی ویلاهای لوکس وزیبا در مناطق زیبا با امکانات بسیار خوب.
مولد ثروت در زندگی صدها نفر غیر مستقیم ودر زندگی تقریبا 20 نفر به صورت مستقیم به واسطه ی کسب وکارمان
فعالیت در مجموعه مستقل برای خودم که عاشقانه مشغول به کارم وکترینگم در اسنپ فود به راحتی داره خدمات میده و هدایت من به آپ اسنپفود هم از باز نگه داشتن قلبم برای الهامات خداونده.
نه از کسی قرض میکنم ونه به کسی قرضی میدم که چشمم دنبالش باشه .
به یکی از دوستانم پول ووسایل خونه دادم که کلا چشمم رو بهش بستم ودیگه دنبالش نیستم که بهم بده یانه.
نه وامی نه چکی هیچی نیست که بهم استرس بده.
وخلاصه شرایط به لطف خدا ودوره های استاد که اکثرا تهیه کردم وکارکردن روی خودم هرروز بهتر وبهتر میشه.
جا داره اینجا یه اعترافی کنم که مطمئنم به کار خیلی از دوستان میاد وبا صحبتهای استاد در این فایل هماهنگه .
چند وقتی هست که شرایط مالیه ما استوپ کرده ورشد نکردیم .
نجوا میاد که گوشت ومرغ وبرنج و….گرون شده وسود شما کم شده وقدرت خرید مردم کم شده
توجه کنید این نجوا توذهن منی اومده که این همه روی خودم کار کردم واین همه نتیجه تو دستمه.
یا نجوا میاد که چون همسرم نسبت به قبل که باهم یه شعبه رو اداره میکردیم الان کمتر توجه داره به شعبه ی خودش چون اونجا دست تنهاست.
یا نجوا میاد که منشی اون شعبه قدرت ارتباطی خوبی با مشتریان اون شعبه نداره واین بازخورد ضعیفی در نبود همسرم در شعبه ی اونطرف به ما میده.
وچندین نجوای دیگه
..
جواب …
لیلا جان مسیر موفقیت یکیه .
روی دوره هایی که داری دوباره وبا همون انگیزه واشتیاق برای بهبود کار کن.
چون از یه جایی به بعد که اوضاع وشرایط خوب میشه اون اشتیاق سوزان وانگیزه ی بالا وتعهد بی مذاکره برای تغییر وبهتر شدن کمتر میشه وهمینکه اوضاع وشرایط حتی در حالت خوب استاپ میکنه یعنی زنگ خطر.
یعنی باید دوباره همان میل به پیشرفت وحرکت باید در مابیدار بشه.
باید به خودمون سوخت برسونیم.
باید مسیر رو مرور کنیم.
باید مثل همین نوشته چکاپ فرکانسی بنویسیم.
که کجا بودیم الان کجاییم وچطور این مسیر پیش رفته
وهمیشه درحال رشد باشیم واگه یه جایی مثل الان من اوضاع خوب بود ولی راکد بود نشون میده که باید دوباره همین حد از تعهد وتلاش رو برای پیشرفت به کار بگیرم چون اگه نگیرم تو همین جایی که هستم نخواهم موند چون جهان در حال رشده واگه من باهاش رشد نکنم زیر چرخ دنده هاش له میشم .
همین رشد قیمتها وهزینه هارو هم من برای خودم رشد جهان تلقی میکنم.
اگه بااین به اصطلاح اقتصادی تورم من بیزینس وکسب وکارم رو بهبود ندم وروی باورهام کار نکنم وفرکانسم رو روی مدار فراوانی وثروت وخوشبختی واحساس خوش تنظیم نکنم این تورم قطعا منو مبلعه ولی من قدرت زندگی رو از تورم گرفتم من خالق زندگیم هستم وحتی افزایش قیمتها هم نمیتونه احساس منو بد کنه و منو بترسونه .
باید به صورت منطقی جلوی ذهنم فکت وواقعیتی بزارم که ساکت بشه .
البته فکت از این بالاتر ندارم که باتوجه به نرخ وقیمت گوشت سال 97 کباب سیخی 5 هزار تومان بود والان سیخی 50 هزار
یعنی در هر صورت وهر اتفاقی که بیرون بیافته به لطف خدا من مشتری دارم وکیفیت مالی زندگیه مشتریهام هم در حال رشده واونها همیشه قدرت خرید دارندچنان که در این 5سال بودند از این به بعد هم خواهند بود.
اینکه من در سال 97 اگه 3ملیون درآمد داشتم الان طبق رشد قیمتها باید 30 ملیون درآمد داشته باشم ولی به لطف خدا وکارکردن روی قوانین نزدیک به 500 ملیون درآمد دارم.
حالا نمیدونم اصلا چرا این چیزارو دارم اینجا میگم واصلا درست میگم یا غلط ولی اینها چیزایی که چند وقته ذهنم رو به خودش مشغول کرده وهیچ جارو محرم تر از اینجا ندیدم برای نوشتن.
والبته این حرفا خودش جاری شد .
استاد عزیزم همیشه قدردان شما هستم برای تمام آگاهیهایی که به ما منتقل میکنید.
سلام به نسرین عزیزم
دوست قشنگم هیچ تکنیک خاصی رو دنبال نکردم …
تنها سعی کردم به احساسم توجه کنم.
ببینم در طول روز به چی توجه میکنم.
چی گوش میکنم.
چی میگم.
وبه چی فکر میکنم.
واینها در وجودم چه حسی ایجاد میکنه.
اگه حسم بد بود نگران بودم غمگین بودم ناامید بودم کم انرژی شدم افسرده شدم قلبم فشرده شد یعنی یه چیزی سرجای درستش نیست .
میگردم ببینم اون بالا چه خبره وچرا؟
سعی میکنم زاویه ی دیدم وباورم رو بشناسم.
ببینم چه باوری دارم که باعث شده چه رفتاری رو داشته باشم وچه احساسی داشته باشم ؛؟
یعنی نسرین عزیزم همه چی خیلیییییییییییییی سادست.
فقط باید تکرار بشه…
وقتی یه رفتاری رو انجام میدم قبلش یا حتی در حین انجامش به خودم میگم چرا دارم انجامش میدم .
مثلا وقتی یه نیروی کاری که با من هماهنگ نیست رو میخوام نگه دارم این رفتارم از کجا نشأت میگیره …
از باور کمبود نیروی کار نشأت میگیره …
باور کمبود توی هر چیزی به انسان حس نگرانی میده …
حس نگرانی قلبم رو فشرده میکنه.
ولی وقتی میگم خداوند دستش بازه.
نیروی کار عالی با ویژگیهای دلخواه من بسیاره…
دیگه بدون هیچ نگرانی ومعطلی اون نیروی کار ناهماهنگ رو تسویه حساب میکنم وخیلی محترمانه میگم امکان ادامه ی همکاری باشما رو ندارم وانشالله هرجا که هستین موفق وسربلند باشید .
وقانون جهان این سیستم به این حس قوت قلبم که نیروی کار خوب فراوونه جواب میده وقتی جهان این فرکانس شجاعت منو دریافت میکنه گویی که من بهش پیام دادم که من نترسیدم که نیروی خوب وجود نداره من نیروی ناهماهنگم رو کنار گذاشتم وجهان یا خدا یا انرژی یا سیستم هرچی که اسمش رو بذاریم این پیام رو دریافت میکنه ودر لحظه پاسخ میده اول الهام میکنه آگهی کن .بعد میگه شرایط کاریت رو به کسانی که بهت زنگ میزنن مطرح کن .بعد از میان تماس گیرنده ها کسی هدایت میشه که دقیقا ویژگیهای دلخواه تورو دارند.
این یه مثال بود …که بارها برای من اتفاق افتاده.
وحالا این قانون رو من برای انجام هر کاری در زندگیم اجرا میکنم.
فرمول یکیه فقط مولفه ها عوض میشه.
فقط یه چیز خیلی مهم مهم مهم مهم…
اگه فکر کنیم که اوکی من فهمیدم داستان چیه پس خدافظ رفتم که زندگیم رو خلق کنم سخت در اشتباهید …
چون ذهن مثل علف هرز میمونه که هیچوقت از ریشه قطع نمیشه .
وباید همیشه در حال حرص کردن وقطع کردن شاخ وبرگهاش باشیم .
از شاخه ی کمبود فراوانی قطعش میکنیم شاخه ی احساس عدم لیاقتش میزنه بیرون .ازشاخه ی عدم احساس لیاقتش قطع میکنیم شاخه ی شرک میزنه بیرون .این شاخه ی هرز رو قطع نکرده شاخه ی احساس نیاز وابستگی در روابط میاد بالا وخلاصه علفهای هرز ذهن نجواگر همیشه در حال بیرون زدن وباعث میشه مسیر درست زندگی رو گم کنیم اگه این علفهای هرز رو از سر راه بر نداریم واین اتفاق فقط با کار کردن دائمی در هر بعد از زندگی اتفاق میافته.
من اولین دوره ای که تهیه کردم 12 قدم بود .
بعدش گفتم اوکی فهمیدم قانون چیه پس ادامه میدم.
بعد دیدم یا باید برگردم دوباره 12 قدم که واقعا یکی از جامع ترین وکامل ترین دوره های استاد تا به امروز بوده رو شروع کنم ویا باید دوره های بروز رسانی شده ی استاد رو تهیه کنم تا همیشه در حال کار کردن روی خودم وذهنم باشم .
خودمو در تمام ابعاد زندگی رشد بدم .
واین دیدگاه رو نوشتم که یه چکاپ بزارم جلوی ذهنم که بگم اولآ ببین از کجا به کجا رسیدی ودوما به یاد بیارم این مسیر چطور طی شده وسوما فکر نکنم که دیگه تهشه وباید بازم حرکت کنم وبازم دوره ها رو اگاهیها رو آموزش هارو جدی بگیرم چون حس میکنم که اون تعهد واشتیاق قبل رو ندارم چون فکر میکنم دیگه همه چی رو میدونم بخاطر همینم متوقف شدم وتقریبا 9 ماهه که درآمدم بین 400 الی 500 ایستاده.
البته که من از زندگیم لذت میبرم اما نشونه زیاده که باید به خودم بگم تو باید رشد کنی باید بازم باهمون عشق واشتیاق روی دوره ها کار کنی .
الان دارم روی دوره ی احساس لیاقت کار میکنم .
ولی فقط گوش میکنم.
در صورتی که توی دوره ی 12 قدم دفترها پر کردم وجزو اولین نفراتی بودم که کامنت میزاشتم وحتی بیشتر کامنتهای هم دوره ایهام رو میخوندم وبا هاشون مشارکت داشتم.
اما الان فکر میکنم دیگه با چند بار گوش کردن فایلهای دوره ی احساس لیاقت کافیه …
اما این همون دری هست که ذهنم ازش وارد شده ..
نسرین جان این ذهنمه که میگه تو همه چی رو میدونی این همه نتیجه داری پس بی خیال نوشتن ..
اما قلبم میگه دختر اگه میخوای بازم رشد کنی اونم یه رشد تصاعدی با همون شور وعلاقه واشتیاق فایلها رو گوش کن بنویس وکامنت بزار واجرا کن واموزشی که شنیدی رو در موردش مشارکت کن تا دوباره انرژی این اگاهی به شکل پیام به جهان برسه وبازم اتفاقات عالی بیشتری در جهت رشد خودت وجهان رقم بخوره.
عاشقتم نسرین جان .