از میان نظراتی که شما دوستان عزیز در بخش نظرات این قسمت می نویسید، نوشته ای که بیشترین ارتباط با محتوای این فایل را داشته باشد، به عنوان متن انتخابی این قسمت انتخاب می شود.
منتظر خواندن نوشته تأثیرگذارتان هستیم
منابع مرتبط با آگاهی های این فایل:
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری قدم اصلی تحوّل زندگی587MB31 دقیقه
- فایل صوتی قدم اصلی تحوّل زندگی30MB31 دقیقه
درود و سلام خانم کمندی
و بقیه بچه ها
من سروشم،یک تازه متولدشده بعداز فهمیدن این قانون،
متنتون پر از حس و حرفای دله خیلیامونه،
قشنگه وجالبه داشتن این نوع نگاها به چیزایی که میبینیم و دوسشون داریم،
اما همه متنتون درمورده حساتونه؛احساستونه،
الا یه جای متن:
««(نمیدونم چرا با این همه آگاهیها باز به فکر زندگیهامون نیستیم)»»
یعنی چرامحکم تر،مصمم تر،بااراده تر تمرین نمیکنیم؟
ازنظره من جواب دقیق ترش اینه که ماخودمونو باور نداریم،
«خودمونو باور»
نداریم،
یعنی وقتی میگیم: اوکی قانون میگه هدف گذاری کن،بنویس،وووو مینویسیم،میکنیم اما باور نداریم که یعنی منه سروش میتونم فلان چیزو داشته باشم،به فلان جایگاه برسم،یاهرچیزی!
چرا؟
چون خودمو باور ندارم که میتونم بهش برسم، پس بخاطر همین تمرینه رو هم شل تر انجامش میدم،
پس یکم دیگه جلوتربرم حتی داشته های خودمم یادم میره،که باباجون ازپایین ترازاینجا بودی اومدی اینجا،همین کارارم کردی،همین تمرینارم کردی،اما یکم که هدف بزرگتره رو میخاییم، شل میکنیم،
امان از. «باور باور باور»
بقول استاد همه چی باوره،
چطور وقتی باورداریم کلید لامپ رو بزنی خاموش یا روشن میشه،باقاطعیت و باور تمام بلندمیشیم انجامش میدیم،
حالاچرا اینجاانجام نمیدیم؟
چون باورنداریم که اگه کلیده رو بزنیم روشن میشه،
فلان تمرینو کنیم بهمون میده،
یا به خاستمون میرسیم،
فقط باید خودمونو باورداشته باشیم
که لیاقت اینو دارم فلان جا برسم،فلان چیزو بخرم،سوارشم،بپوشم،یاهرچی…..
خلاصه خاستم منم حسمو دیدگاهمو تجربمو به اونجای متنت بگم،
شاید به خودم یه تلنگری خورد،
سلام به آقای ترکمان و بقیه بچه ها و استاد عزیز ،
منم ی چیزی مث جریان شما شد،
من کارم گوشی موبایل و لوازم جانبیشه،تنهاهم کارمیکنم شاگرداین چیزام ندارم،
شماوقتی فروشنده باشی کم پیش میاد از اونطرف ویترین،یعنی سمت مشتری به مغازه خودت و اجناس دقت کنیو و نگاشون کنی!!!!
امشب اتفاقی رفتم نشستم رو صندلی مشتری،
روبروی اجناس و ویترین،
یهویی چشمم خورد به تعداد جنسا،نظمشون،فراوونی که تو رگالام بود،توویترینام بود،
پرازجنس،چیده شده،
بخودم گفتم بنده خدا ببیین چقدرجنس داری که حتی چندوقته فراموش کردی خودتو تحسین کنی،ازاین زاویه نگاشون کنی،
باورتو روی خودت قوی ترکنی که اینارو تو ساختی،
تویی ک قبلا کل مغازه8متربوده،الان شده30مترمغازه پرازجنس،
خلاصه یه دل سیر نشستم نگاشون کردمو خدارم شکرکردم،
و ی انرژی خفنی منو گرفت که باید دخلمم پس خیلی خفن تربشه حالاکه همه چی اینقدر بزرگ به چشمم اومده،
بعدشم هدایتی اومدم توسایت دوربزنم دیدم این فایل کاور شده،
و منم الان دارم کامنت میخونمو جواب میدم،
دمشگرم استادکه گفت؛
««شاگرد هروقت حاظرباشه استاد ازراه میرسه،»»
خلاصه اینو فهمیدم امشب که نباید خودمونو،وباوره اینکه خودمون ساختیم،هرچقدرهم اندازش کوچیک باشه،امانسبت به قبل بزرگترشده ،فراموش کنیم
دمتون گرم اینم بود دیده امشب من و هدایتم به فایل امشب
انشاا… همگی بتونیم باورامونو قوی ترکنیم نسبت به اینکه ما میتوانیم