«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش - صفحه 141
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/07/abasmanesh-5.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-09-12 09:33:282024-06-08 22:16:13«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام پروردگار یگانه و قدرتمندم
امروز روز سوم از روزشمار تحول من هست.فایلی که گوش کردم یک مبحث کلیدی و اساسی در ارتباط زا جهان بینی و جهت دادن به تمام افکار و اعمال ما در این دنیا می تواند باشد.
زمانی که ما تسلیم امر پروردگار هستیم و به این باور و یقین رسیده ایم که اگر خودمان و زندگی و عزیزانمان را به دستان قدرتمند و مهربان پروردگار بسپاریم هیچ گزندی به ما نمی رسد و حتی اگر اتفاقات و وقایع ظاهرا ناخوب را تجربه کنیم هم موقتی است و در جهت خیر بزرگی برای ماست به گونه ای رفتار می کنیم و فکر می کنیم که متفاوت است از زمانی که اندیشه ای توام با ترس و نگرانی و ناامنی داریم.
وقتی که تسلیم نیرویی بزرگترو قدرتمند تر نیستیم خودمان را در مواجهه با مسائل ضعیف و کوچک می بینیم و این ضعف و ناتوانی باعث میشود رفتار و اعمالی ضعیف که به دور از ماهیت الهی و جوهره خدایی ماست انجام دهیم.
البته که رسیدن به مقامی که ابراهیم خلیل الله به آن رسیده کاری بس دشوار است و نیازمند خودمراقبتی و آگاهی هر لحظه به خودمان و اندیشه ها و اعمالمان است.اما وقتی انسانهای بزرگی مثل استاد را میبینم که در درجاتی پایینتر به چنین زندگی زیبا و توام با ایمان و آرامش رسیده اند به این می اندیشم که من هم می توانم مسیر ایمان و تسلیم و رضا را با آگاهی و بالا بردن ظرفیتم با مراقبه و توجه،بپیمایم و ناامید نباشم.
مهم نیست که تا چه اندازه ای در این مسیرزیباپیش می روم چون مقصدی وجود ندارد و می توانم فقط از بودن در این مسیرو پیش رفتن تکاملی در آن لذت ببرم.
پروردگارم تنها تو را می پرستم وتنهااز تو یاری و هدایت می جویم.من را به راه راست هدایت فرما،راه کسانی که به آنها نعمت داده ای در دنیا و آخرت ️️
بنام خدا
سلام
روز سوم از روزشمار تحول زندگی من.
این فایل توحیدی همزمانی داشت با رسیدنم به سوره إبراهیم.و اینکه من امثال رو برای خودم سال توحید و احساس لیاقت و ارزشمندی نام گذاری کردم.هم زمان دارم فایلهای فوقالعاده توحید عملی استاد رو هم گوش میدم.واقعا خدارو شکر میکنم که در این مسیرم.من از بچگی یکی از دامادهامون منو ابراهیم صدا میکرد.من زیاد دوست نداشتم.اما دوماهی میشه که فایلهای توحید عملی رو گوش میدم و ابراهیم هم نماد توحیده و من اتفاقا خیلی علاقمند مند شدم به این اسم و اتفاقا تو کامنت روز اول هم تو پرانتز جلو اسمم نوشتم ابراهیم.نمیدونم شاید چیزی تو وجودم بوده که من باید یه روزی خودمو کامل تسلیم خدا کنم و ایمانم ابراهیمی باشه.واقعا نمیدونم چی باید بنویسم فقط میدونم یه حسی میگه بنویس که میخوام مثل ابراهیم تسلیم باشم.خدایا شکرت بابت این آگاهی ها.. سپاسگزارم ازتون سید حسین و مریم بانو.
سلام به استاد مهربان و مریم جان شایسته برای فایل های سفرنامه
حضرت ابراهیم زمانی که حضرت اسماعیل به دنیا اومد و ماموریتی دریافت کن
همسر و فرزندش رو رها کرد و رفت
چند درصد حاضریم این کارو کنیم و اعتماد کنیم که خداوند حمایتگره و ازشون محافظت میکنه
الان همه ی مردم زندگیشون شده بچه هاشون ، هدفشون شده خوشبختی بچه هاشون ارزوشون شده خوشبختی بچشون
قبول شدن در دانشگاه ، درسشون و…
البته که عشق به فرزند ، عشقیه که آدم حاضره جونش رو براشون فدا کنه ، عشقی که با هیچ چیز قابل مقایسه نیست
حتی حیواناتم همینجورین برای نجات فرزندشون همه کار میکنن حتی کشته میشن
وقتی آدم میبینه بچشو ، بزرگ تر شدنشو، عضلانی شدن بدنشو، بلوغشو…
این ها تجربیاتی هست که متفاوته و همه چیرو عوض میکنه اما نمیشه هدف زندگی یک فرد بچه هاش باشن.
حضرت ابراهیم ایمان و باور داشت که خدا از فرزندش محافظت میکنه ، بعد 20 سال اومد نه برای قربون صدقه رفتن فرزندش برای اینکه گفت من خواب دیدم که تورو باید قربانی کنم.
واقعا چه ایمانی
چه باوری
چه کسی تااین حد ایمان داره ؟
حتی اگه خدا ظاهر بشه بگه دست بچتو ببر ،حاضری این کارو کنی؟
چقدر تسلیمی؟!
آیا خودتو رها میکنی و خودتو میسپاری به خدا؟
آیا انقدررها هستی که خودتو بسپاری به دست خدا و تسلیم باشی
مثل حضرت ابراهیم !
انقدر رها باشی که میگه قربانی کن فرزندتو تو بگی چشم!
انقدر ایمان داری که توی شهر غریب ایمان داشته باشی که دستتو میگیره که برات جا میشه ، مکان میشه، با دست هاش کمکت میکنه، برات آب و غذا میشه!!
تسلیم پرودگار باشی و وقتی باشی احساس خوبی داری ، کسی که ایمان داره حسش خوبه، پشتش گرمه، میدونه هرچی بشه هر اتفاقی بیفته میگی خدا با منه حتما به صلاحمه …
وقتی عزیزم رو از دست بدم، زندگیم از دست نمیدم .
ایمان دارم میدونم هرچی بشه به نفع منه و تسلیم خدا هستم و خودمو ب اون میسپارم
کافیه به حضرت ابراهیم فکر کنیم آیا حاضرم مثل اون ایمان داشته باشم؟
وقتی یه مرغ میخرم و بزرگش میکنم که اصلا اخرش بکشمش اخرش دلم نمیاد اخرش سختمه
ایا حاضرم با بچم اینکارو کنم؟
اگر یه نفر تونسته انقد ایمان داشته باشه و روی خودش کار کنه منم میتونم باید از خدا بخوام ک منو هدایت و حمایت کنه برای ابراهیمگونه بودن
هر کجا به خدا توکل کردم کارم روی زمین نمونده ، همیشه کمکم کرده ، همیشه هدایتم کرده…
خدا همیشه مراقب منه، همیشه کنار منه و همیشه در قلب منه
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام خدمت استاد فوق العاده ارزشمند و موُمن و بانوی بسیار دوست داشتنی عزیزم مریم جان
خدارو هزاران بار شکر برای حضورم در این محفل گرم و مملو از آگاهی
حضورم را در اینجا امشب جشن گرفتم و از
خوشحالی اشک شوق ریختم.
این اولین کامنتی هستش که من مینویسم.
هدایت شدم برای نوشتن کامنت در مورد تسلیم شدنی از جنس عشق
استاد عزیزم شما نمونه ی یک انسان رشد یافته اید که ایمان ابراهیم وارتون الگوی افرادیه که ظرفیت و آمادگی آموختن از طریق شما رو دارند. منم لایق هدایت شدم
تسلیم محض شدن در مقابل هدایت و نشانه های الله کار یاران خداست.
بارها در زندگی آزمایش شدم
گاهی تحت تاثیر ذهن و افکار سرگردانم با کوله باری از غم پشیمان میشدم
ولی باز به لطف الهی ️آغوش گرم خداوند برام باز میشد و هدایت میشدم.
اتفاقات جور واجور توی زندگیم از بیماری سرطان خودم گرفته تا غده ی روی قفسه سینه ی پسرم و جدایی از همسر و …
گاهی اونقدر بهم فشار میآورد که فکر میکردم دیگه توان ادامه ی زندگی رو ندارم.
اما هر بار جوری خدا دستمو میگرفت که اطرافیانم شگفت زده میشدن.
خدایا زبونم قاصره و الکنه در شکر گزاری تو عشقم
پسر عزیزم 14 سالشه و الان در دوران بلوغه.
قصه ی زنده موندنش مثل زندگی پر ماجرای من سر درازی داره که جای گفتنش نیست.
فقط همینو میگم که نوزادیش پزشک ها معجزه صداش میکردن.
امسال اتفاقات خوبی رو تجربه نکرد و میدونم به خاطر افکار نا مناسب خودشه
حتی مدرسه رو ترک کرد.
امروز با گوش دادن به این فایل با ارزش استاد
فهمیدم این نگرانی و ترس من به خاطر رفتارهای پسرم نشونه ی فاصله ی من از خداست.یعنی باور ندارم که خدا خودش هدایتش میکنه و من نباید دخالت کنم
عادت کرده بودم به خاطر به دست آوردن دل پسرم مدام دورش بگردم. میترسیدم حرفی بزنم که موجب ناراحتیش بشه و وضع از اینی که هست بدتر بشه.
وقتی شما استاد جان گفتید بهترین کار در حق بچه هامون اینه که بسپاریم شون دست خدایی مقتدر، نگران نباشیم و ابراهیم وار به رب اعتماد کنیم.
پا رو ترسم گذاشتم و تصمیم گرفتم به جای نگران شدن روی ایمان ابراهیمی خودم کار کنم
همونجوری که شبی که میخواستم عمل جراحی مغز کنم. با باور به قدرت خدا از بیمارستان بیرون اومدم و خداوند منو شفا داد
همون جوری که جریان جدایی منو همسرم در یه هفته اتفاق افتاد و تازه بعد از اون ایشون فقط در فکر خدمت به منو بچه هاست و من به لطف خداوند نه تنها ضربه نخوردم بلکه کلی پیشرفت هم داشتم و هزاران بار دیگه ای که
به خدا اعتماد گردم و حل مشکلات رو به خودش سپردم و سعی کردم
آتیش مشکلات زندگیمو مثل حضرت ابراهیم عزیزم عشق خداوند، تبدیل به گلستان کنم.
پس باز هم دوباره با صحبت های شما استاد بسیار عزیزم به یاد میارم
که باید بگم
یارب این آتش که بر جان من است
سرد کن زان سان که کردی بر خلیل
نمیدونم قراره پسرم چکار کنه کم حرف و بسیار درون گراست.
با خودم میگم نباید روی ذهن خودم و کمک اطرافیان حساب کنم
چون میدونم خدای عزیزم همون طوری که توی قرآن میگه
فَمَنۡ ءَامَنَ وَأَصۡلَحَ فَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ
کسانى که ایمان آورده و [خود را] اصلاح نمایند، نه بیمی بر آنهاست و نه اندوهگین مىشوند
چشم استاد جان آیات قرآن رو بارها میخونم
و به خودم یادآوری میکنم
که ایمان من مثل حضرت ابراهیم باید
از جنس عشق باشه
تسلیم محض رب العالمین میشم
و میدونم از راهی که من فکرشم نمیتونم بکنم مسائلم به بهترین نحو حل میشه
خدایا بابت این آرامش و لبخندم که مثل رنگین کمان همراه با شوق اشک همراه شده
بابت وجود استاد عباسمنش عزیزم هزاران بار شکر گزارم ️️
امیدوارم من و همه دوستانم در این خانواده ی گرم و صمیمی مثل استاد عبامنش عزیز ایمانی ابراهیم وار پیدا کنیم و آرامش و عشق خداوند رو در تمام لحظات زندگی حتی اتفاقات به ظاهر ناخوشایند زندگی احساس کنیم.
با سلام و عرص ادب
ردپای روز سوم سفرنامه ام
تسلیم بودن در مقابل پروردگار جهانیان بالاترین توکل والاترین اعتماد به رب العالمین رو می خواد
ما باید آنقدر رو خودمون کار کنیم و تو این مسیر ثابت قدم باشیم و با توکل به خدا و کنترل دهن و ورودی هام بتونیم به این درجه از ایمان برسیم
اگر ابراهیم تونست ما هم انسانیم و میتونیم به این درجه از ایمان برسیم
خدایا کمکمون کن و مارو در این مسیر الهی ثابت قدم کن
خدایا از نجواهای شیطان به تو پناه میبرم
خدایا توراسپاس بابت این سایت بابت این آگاهی و بابت این هدایت و حمایتی که هر لحطه مارو در پناه خودت داری
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
بنام خداوند هدایتگرم
خدایی که هرانچه در زندگی دارم، اون بهم داده و به هر خیر از سمت خدا فقیرم
خدایی که عظیمه، رزاقه، وهابه، سمیع، بصیر، دانا، توانا، به حال و قلب همه عالم احاطه داره، تنها منبع قدرت، تنها منبع نعمت و ثروت، تنها منبع روزی خودشه
خدایی که رب العالمین هست، خدایی که کهکشان ها مدیریت میکنه، خدایی که از بین میلیونها برگ درخت، برگی بی اذن او روی زمین نمی افتد، خدایی که قدرت و توانایی و فرصت انجام کارها را به من داده، خدایی که هر لحظه در حال هدایت منه، منو میبینه، منو دوست داره، عاشقمه و عاشق اینکه من ثروتمند بشم
خدایی که هر روز باهامه، باهاش حرف میزنم، خواسته هام فقط به خودش میگم، دستم میگیره و روی شونه هاش سوارم میکنه و کارها برام آسون پیش میره و چرخ زندگیم روغن کاری میشه
خدایی که وقتی بهش ایمان آوردم، تسلیم شدم و از خودش کمک خواستم، دقیقا 28 اسفند 1401، هیچ وقت یادم نمیره، رفتم که از بندش بخوام، زبونم یاری نکرد گفت ارباب یکی دیگه هست، این بنده هم عاجزه، به نیم ساعت نگذشت که 2.800 به حسابم واریز شد و نشونم داد اگر بهش اعتماد کنم از جایی که فکرش نمیکنم بهم روزی میده
بهمن و اسفند 1402 از خودش که تنها منبع اعتبار و ابرو هست خواستم تا اعتباری که خودش بهم داده حفظ کنه و بعد بیشترش کنه، منی که یک میلیون تو حسابم نبود خدا خودش 460میلیون برام پرداخت کرد، اونم خیلی اسون، در دو سه روز
خدایی که اگر تسلیمش باشم برام خیلی کارها انجام میده، اما من بنده فراموش کارش یادم میره چه کارهایی برام انجام داده، مشغول روزمرگی میشم فکر میکنم یکی دیگه میتونه دستم بگیره
خدایا لحظه ای مرا به حال خودم وامگذار و هر لحظه در تمام امور هدایتم کن، خدایا من به خیری از سمت تو فقیرم
خدایا آسانم کن برای آسانی ها
خدایا سپاسگزارم ازت که هدایتم کردی به صراط مستقیم پر از نعمت و آرامش
در پناه الله یکتا شاد و پیروز و سربلند باشید
به نام خداوند رب العالمین باسلام به استاد عزیز و بزرگوار و خانم شایسته خلاق وهنرمند ولایق وعزیزهمه ی ما و سلام بر همکلاسی هنرمند وشاگرد اول سایت عباس منش دات کام
از خداوند متعالم برای همکلاسی بودنم باشما شکر گزاری می کنم
آقا رضا دست مریزاد ماشاالله به تفسیر قرآنی شما ماشاالله به آگاهی شما در باره ی قرآن کریم و من خیلی علاقه دارم به معنی قرآن امید وارم یه روزی بشه من هم بتونم قرآن رو بامعنی بخونم
از اول از چندین و چند سال قبل
آرزویم درست معنی کردن قرآن
هستش خدارا شکر خودم اونقدر
تکرار کردم قرآن رو عالی میخونم
ولی دلم می خواست معنی واقعی ش رو بدونم حالا از کامنت های شما و خانم سعیده شهریاری عزیز دارم میخونم و لذتش رو میبرم و شکر خدای عزوجل رو به جای میاورم
آقا رضای احمدی شما از سوره های گوناگون و آیه های
موتنوع اسم بردین وبرای ماسند آوردین که پاک بودن وطهارت داشتن یعنی شرک نیاوردن یعنی بنده ی خالص بودن یعنی باید در همه ی موضوعات فقط خدا رو در نظر بگیریم وقدرت کامل او را بدانیم وبس وفرکانسی بودن قرآن عزیز راقبول کنیم وبه کار ببریم وکمک خداوند رو به بندگانش درک کنیم شما اگر
اشتباه نکنم از هیجده آیه برای
ما خبر آوردید ومعنی کردید با این آیه ها پیام حضرت ابراهیم علیه السلام را برای ما همکلاسیا
سپاس گزارم اززحمات شما دوست گرامی واز خداوند مهر و دوستی میخوام یه روز من هم به این زیبایی قرآن را بتونم با معنیش شرح دهم آمین یارب ال آلمین برای شما وبرای همه مان از خداوند حی و حاضر سلامتی ثروت سعادتمندی وهمه ی زیباییهای زندگی را آرزومندم خداحافظ همه مون
بسم الله الرحمن الرحیم…
سلام بر استادِعزیز و بانو شایسته نازنین و همه دوستانِ عزیزم در این مجمعِ بهشتی…
نوشته ام را با این نامِ زیبای خدا شروع میکنم ، نامی که امام حسین علیه السلام ، آن را در عاشقانه هایش با رب العالمین ؛ در دعایِ عرفه ثبت کرده است…
یَا مُمْسِکَ یَدِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ ذَبْحِ اِبْنِهِ…
ای کسی که بازدارنده یِ دست ابراهیم بودی از اینکه سر فرزندش را بِبُرد…
حکایت حضرت ابراهیم است ، ابراهیمی که الگوی توحیدیِ حضرت محمد بود…
ثُمَّ أَوۡحَیۡنَاۤ إِلَیۡکَ أَنِ ٱتَّبِعۡ مِلَّهَ إِبۡرَ ٰهِیمَ حَنِیفࣰا وَ مَا کَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ
و ای محمد ما اینگونه به تو وحی کردیم که پیرو آیین ابراهیم باش که یکتاپرست بود و از مشرکان نبود.
[سوره النحل ١٢٣]
دوست دارم در این نوشته ام از دو خاطره ام در موردِ دو بزرگمردی که نامشان ذکر شد ، یاد کنم ؛ یعنی حضرت ابراهیم و محمد که سلام و صلواتِ خدا بر آنان باد…
دو خاطره ای که مربوط به همین چند وقت پیش میشود که در دانشگاهی که میروم ؛ اتفاق افتاد و برای درکِ والایِ آگاهی های نهفته در خاطره اولم ، باید فضای آن کلاسِ دانشگاهم را شرح دهم که…
هم کلاسی های من کسانی بودند که مسلط به زبان عربی هستند و آشنایی خوبی با قرآن دارند و شیوه پوشش اکثریت آنها و صحبت هایشان ، حکایت از مذهبی بودن آنها و باورهایِ مذهبی آنان دارد…
حال در چنین فضای فکری دو خاطره برای من رقم خورد که یکی از آنها گره خورده با حضرت ابراهیم و دیگری با حضرت محمد است که دوست دارم آنها را در اینجا بیان کنم…
خدا شاهد است که وقتی در مورد این دو خاطره و دو آگاهی های نهفته در آنها فکر میکنم ، زبانم لال میشود که حقائق عالم کجاست و ما درگیر چه حواشی ای شدیم…
من ابتدا خاطره ی مربوط به حضرت ابراهیم را ذکر میکنم که چه اتفاقی افتاد که اینگونه شد ولی قبل از آن باید یک مقدمه بسیار مهم را ذکر کنم و آن این است که…
حضرت ابراهیم الگوی حضرت محمد بود و حضرت محمد هم انسانی بود از جنس همه ما… ، به قول قرآن کریم….
قُلۡ إِنَّمَاۤ أَنَا۠ بَشَرࣱ مِّثۡلُکُم…
ای محمد به آنها بگو که من بشری مثل شماها هستم….
[سوره الکهف ١١٠]
باید این نکته را بفهمیم که او و حضرت ابراهیم انسان هایی مثل ما بودند و هیچ تفاوتی بین ما و آن ها نیست و برای همین است که حضرت ابراهیم و حضرت محمد الگویی برای ما میشود… ، به تعبیر قرآن…
لَّقَدۡ کَانَ لَکُمۡ فِی رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَهٌ حَسَنَهࣱ…
یقینا در رفتارهای حضرت محمد ، برای شما الگویی نیکو وجود دارد در…
[سوره اﻷحزاب 21]
قَدۡ کَانَتۡ لَکُمۡ أُسۡوَهٌ حَسَنَهࣱ فِیۤ إِبۡرَ ٰهِیمَ وَٱلَّذِینَ مَعَهُ…
بی شک در روش ابراهیم و همراهانش ، سرمشقی نیکو است برای…
[سوره الممتحنه 4]
خب بشینیم و کمی فکر کنیم که…
آنها از جنس ما هستند و الگوی ما شده اند و این یعنی که اگر آنها توانستند به کمالاتی برسند ، پس ما هم میتوانیم…
پس باید درک کنیم که…
آنها انسان های فضایی نبودند ، بلکه از جنس ما بودند و یک سری اصول را انجام دادند و اینگونه نتایجی را رقم زدند ، حال ما میخواهیم تفکر کنیم در اصولِ زندگی آنان…
خب با ذکر این مقدمه وارد آن دو خاطره میشوم
خاطره اول که گره خورده با زندگیِ حضرت ابراهیم…
سر کلاسی بودیم با عنوان آسیب شناسی کودک و نوجوان که استاد ما خانمی بود که شخصیتِ مذهبی و دکترایِ روان شناسی داشت و یک سری مطالب را به ما آموزش میداد
آموزه های او حولِ محور اختلالات کودکان و نوجوانان و تکنیک هایی بود که بتوان این اختلالات را درمان کرد…
حقیقتا من اصلا گوش نمیدادم ، یعنی نمیتوانستم گوش دهم تا اینکه اندیشه ای در ذهنم جرقه زد که دوست داشتم آن را بیان کنم و برای همین دستم را بالا بردم و از استاد اجازه گرفتم و شروع به گفتن کردم که…
ببخشید استاد ، ما الان شاهد پدران و مادرانی هستیم که صبح تا شب ، بالای سر فرزندان خود هستند و با هزاران وعده و وعید ، آنها را ترغیب میکنند تا از دستوراتشان اطاعت کنند که مثلا تکالیفشان را انجام دهند ولی آنگونه که باید و شاید موفق نمیشوند….
ولی ما در قرآن یک الگو داریم بنام حضرت ابراهیم که فرزندش را در بیابان رها میکند و اصلا کنار او نیست که بخواهد او را تربیت کند و بعد از سالیان سال به نزد او برمیگردد و بعد از یک سلام و احوالپرسی مختصر به او میگوید…
قَالَ یَـٰبُنَیَّ إِنِّیۤ أَرَىٰ فِی ٱلۡمَنَامِ أَنِّیۤ أَذۡبَحُکَ فَٱنظُرۡ مَاذَا تَرَىٰ؟
پسرم از بالا دستور رسیده که باید سرت را ببرم ، نظرت چیه؟
و پسر با متانت هر چه تمامتر جواب میدهد که…
قَالَ یَـٰۤأَبَتِ ٱفۡعَلۡ مَا تُؤۡمَرُ
پدرم ، هر چه به تو دستور داده شده را انجام بده…
[سوره الصافات 102]
واقعا مغز آدم سوت میکشه که این کجا و آن کجا؟؟؟!!!
فرق است بین این دو واقعه که در اولی ، پدری به پسرش میگوید باید سرت را بِبُرم و پسر بدون هیچ منّت و ناز و کرشمه آمدنی ، دستور پدر را اطاعت میکند با واقعه دومی که در آن ، پدری با هزاران وعده و وعید به بچه اش ، از او خواهش میکند که تکالیف مدرسه ات را بنویس و بعد به بازی های کامپیوتری بپرداز و پسر هم با هزاران غُر زدنُ و منت گذاشتن سَرِ پدر ، آن را انجام میدهد….
دستور برای بریدن سر کجا و نوشتن تکالیف کجا؟
آگاهی های بالا را در کلاس مطرح کردم و از استاد خواستم که توضیح دهند که این داستان ابراهیم و فرزندش چگونه در قالب این کلاسِ روان شناسی ما ، تفسیر میشود؟؟؟
حقیقتا استاد هیچ جوابی به من نداد و این وسط یک اتفاقی افتاد که یکی از بچه های کلاس که از جامعه روحانیت بود ، با شدت هر چه تمامتر جلوی من ایستاد که…
آقا ، آنها فرق میکنند ، آنان خیلی خاص بودند و ما کجا و آنها کجا و از این حرف ها….
و من در جوابش همان چیزهایی را گفتم که در مقدمه این نوشته ذکر گفتم ولی او گوشِ شنوایی برای حرف های من نداشت…
خلاصه بحث تمام شد و من هم پیش خودم گفتم که ایکاش این مطلب را ذکر نمیکردم و…. ، آخه هر سخنی جایی دارد و جای سخنِ من آنجا نبود….
این بود خاطره ی اولم که خودم خیلی در مورد آن فکر میکنم و مات و مبهوت میمانم از این…
امیدوارم شما هم فکر کنید و….
آخه حضرت ابراهیم ، کلاس روان شناسیِ تربیت فرزند نرفته بود و…
چی بگه آدم ، این حقائقی را که حضرت ابراهیم که بشری از جنس ما بود و آنها را آموخته بود ؛ کجا تدریس میشوند ، تا ما هم برویم و در آنجا ثبت نام کنیم و شاگرد آنجا شویم؟؟؟!!
به قول حافظ عزیز…
بِشُوی اوراق اگر هَمدرسِ مایی
که عِلمِ عشق در دفتر نباشد
عهه ، درس و علمِ عشق ؛ در دفتر و دانشگاه نیست؟؟؟!!!
خب نیست دیگه ، اگر که بود با وجود اینهمه رشته ها و کلاس هایِ روان شناسیِ زیادی که در عصرِ حالِ حاضرِ ما که در دانشگاه هایِ این سیاره خاکی تدریس میشود ، می بایست ما در عرصه تربیت فرزند و یا روابط بین زن و شوهر ؛ هیچ مشکلی نداشته باشیم دیگه… ولی شخصی مثل حضرت ابراهیم که هیچ کلاسِ روان شناسی نرفته بود ، به چنان اصولِ تربیتیِ فرزند ؛ دست پیدا میکند که به پسرش میگوید ، عزیزم ؛ باید سرت راببرم و پسر هم بی چون و چرل قبول میکند…
خب ، پس این علوم را در چه دانشگاهی باید آموخت؟
باید به دانشگاهی برویم که حضرت ابراهیم شاگرد آنجا بود و واحدهای دانشگاهی اش را گذراند و رفت….
خدایا ، از این علوم بر قلبِ ما هم جاری کن ، علومی از جنس این علمِ زیر…
وَعَلَّمۡنَـٰهُ مِن لَّدُنَّا عِلۡمࣰا
و از نزدِ خود به او علم آموختیم…
[سوره الکهف 65]
خدایا ، در کدام دانشگاه تدریس میکنی که من بیام اونجا تا خودِ خودِ خودت معلم من باشی؟؟؟…
وَاتَّقُوا الله وَیُعَلِّمُکُمُ الله…
و شما خویشتن دار باشید و در حریمِ الهی ، کنترل ذهن کنید که در این صورت خودِ خدا معلم شما میشود و به شما می آموزد…
[سوره البقره 282]
خدایا ، من هیچی نمیدانم و تو همه چی میدانی و مانند فرشتگان میگویم…
قَالُوا۟ سُبۡحَـٰنَکَ لَا عِلۡمَ لَنَاۤ إِلَّا مَا عَلَّمۡتَنَاۤۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَلِیمُ ٱلۡحَکِیمُ
و فرشتگان در جواب خدا گفتند که ، پاک و منزهی تو و ما هیچ علمی نداریم جز آنچه که تو به ما آموخته ای ، همانا تو دانا و صاحب حکمت هستی…
[سوره البقره 32]
پس بیا و مرا آگاه کن تا از ناآگاهان نباشم که پناه میبرم به تو…
أَعُوذُ بِٱلله أَنۡ أَکُونَ مِنَ ٱلۡجَـٰهِلِینَ
پناه میبرم به خدا ، از اینکه جزو دسته ناآگاهان باشم
[سوره البقره 67]
پس بیا و ما را آگاهی بخش ، آگاهی هایی از جنس ملکوتِ خودت ، آگاهی هایِ آسمانی از جنس همان آگاهی هایی که در عرصه تربیت فرزند به ابراهیم آموختی… ، زیرا که تو…
عَلَّمَ ٱلۡإِنسَـٰنَ مَا لَمۡ یَعۡلَمۡ
و خدا به انسان آموخت ، چیزهایی را که نسبت بدان علم نداشت…
[سوره العلق 5]
بگذریم…
و اما آن خاطره دومم که گره خورده به زندگی حضرت محمد و مرتبط میشود با آگاهی هایِ همان خاطره اولم…
این خاطره مربوط میشود به کلاسِ دیگری که در دانشگاه داشتم و استادِ ما در حال تدریس بود که یکدفعه وسط صحبت های استاد ، اندیشه ای در ذهنم جرقه زد که…
حضرت محمدی که بی سواد بود و سواد خواندن و نوشتن نداشت… ، به تعبیر قرآن
…فَـَٔامِنُوا۟ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِ ٱلنَّبِیِّ ٱلۡأُمِّیِّ ٱلَّذِی یُؤۡمِنُ بِٱلله وَکَلِمَـٰتِه…
… پس به خدا و فرستاده اش که همان حضرت محمدی است که أمّی است و به خدا و کلماتش ایمان دارد ؛ ایمان بیاورید
[سوره اﻷعراف ١58]
مقصود از واژه “أمّی” یعنی کسی که درس نخوانده و سواد خواندن و نوشتن ندارد…
وَمَا کُنتَ تَتۡلُوا۟ مِن قَبۡلِهِۦ مِن کِتَـٰبࣲ وَلَا تَخُطُّهُۥ بِیَمِینِکَ….
و ای محمد ، تو پیش از قرآن ؛ هیچ کتابی نمیخواندی و به دست خود چیزی نمینوشتی….
[سوره العنکبوت 84]
حال چه میشود که چنین انسانی که هیچ مدرک دانشگاهی ندارد و در هیچ کلاسِ درس و بحثی هم شرکت نکرده ، تبدیل به کسی میشود که به قول حافظ…
نگارِ من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه ، مسئله آموزِ صد مدرّس شد
او که بشری از جنس ما بود ، چه کرد که به چنین جایگاهی رسید و به برکت قرآنی که از خود به جای گذاشت ، ما در این محفل و سایت جمع شده ایم و از این قرآن درس ها می آموزیم…
در واقع اگر بخواهیم دقیقتر نگاه کنیم ، حضرت محمد مدرّس استاد عباس منش شد و ایشان با مطالعه قرآن به آگاهی هایی رسیدند و بعدش این سایت ایجاد شد و ما هم جمع شدیم و….
حقیقتا لال شده ام و نمیدانم چه بگویم… ، اصلا این مطالب گفتنی نیست ، فقط باید در آنها فکر کرد و طعم آنها را چشید ، فکری که با چاشنی این دو بیتی از مولانا ، باشد…
کافیم بی نان تو را سیری دهم
بی سپاه و لشکرت میری دهم
بی بهارت نرگس و نسرین دهم
بی کتاب و اوستا تلقین دهم
فقط این مصرع مولانا که از زبان خدا میگوید…
بی کتاب و اوستا تلقین دهم
آری ، خدا برای من کافی است که بدون هیچ کتاب و استادی ، به من بیاموزد آنچه را که نمیدانم ، همانگونه که برای حضرت محمد چنین کرد….
وقتی به خودم که خطاط هستم ، نگاه میکنم و در این امر تفکر میکنم که…
خب من که خطاط هستم و این مهارت را از استادم یاد گرفتم و استادِ من هم از استادش و همینجوری برو بالا تا برسی به شخصی که خودش ابداع کننده هنر خوشنویسی بوده بدون اینکه استادی داشته باشد ؛ آخه چجوری؟!
بیشتر باور میکنم این مصرع مولانا را که از زبان خدا به همه ما میگوید
بی کتاب و اوستا تلقین دهم
آری ، خدا برای من کافی است تا بدون کتاب و استاد ، آگاهی ها و مهارت هایی را به من بیاموزد که تا به اکنون یاد نداشتم ، به همان دلیل و منطقی که آن استاد اولیه یِ خوشنویسی که بدون هیچ استادی ، خودش ابداع کننده این هنر میشود و استاد همه خوشنویسان عالم میشود…
فقط باید بروم و بنشینم و غرق در تفکر شوم که شرط وارد شدن به مدار چنین افرادی مثل حضرت محمد و آن استاد اولیه ای خوشنویسی و… چیست که خودِ خودِ خود خدا برای آنان استاد میشود؟؟؟!!!
باید بروم اصول روان شناسی حضرت ابراهیم برای تربیت فرزند را بررسی کنم که چگونه از راهِ دور فرزندی را تربیت کنم که اگر به او دستور دهم که پسرم بیا برویم سرت را از بدنت جدا کنم ، او بدون چون و چرا از حرف من اطاعت کند…
و اینگونه بود که این اندیشه ها ، مرا غرق در تفکر کرد و با اینکه حضور فیزیکی ام سر کلاس بود ولی دلم جایی دیگر بود و با خود گفتم که مثلِ کلاسِ قبلی دستم را بالا بگیرم و از استاد اجازه بخواهم تا این اندیشه ام را در کلاس مطرح کنم ولی با آن خاطره ی اولی که داشتم ، منصرف شدم ؛ زیرا که جای آن سخن آنجا نبود و خیلی خوشحالم برای این سایت و جمع دوستانی که نوشته های مرا دنبال میکنند و درک بالایی دارند از این آگاهی ها که میتوانم با آنها در میان بگذارم…
و تمااام
باشد که ما هم بتوانیم بچشیم ، آنگونه که حضرت ابراهیم و محمد چشیدند ، به قول مولانای عزیز…
گر یک ورق از کتابِ ما برخوانی
حیران ابد شوی زهی حیرانی
گر یک نفسی به درسِ دل بنشینی
استادان را به درسِ خود بنشانی
اگر یک ورق از کتابِ خدا را بخوانیم ، چه میشود؟؟؟
مساله این است که کدام کتاب؟؟
جواب ، همان بایگانی اطلاعاتی ای است که حضرت محمد بدان دست پیدا کرد و قرآن را از آنجا برای هدایت بشریت به ارمغان آورد….
(إِنَّهُۥ لَقُرۡءَانࣱ کَرِیمࣱ فِی کِتَـٰبࣲ مَّکۡنُونࣲ)
مسلما این قرآنی است بسیار ارزشمند که در کتاب و لوحی محفوظ ، قرار دارد…
[سوره الواقعه 77 – 78]
خب ، پس این بایگانی اطلاعاتی خدا “کِتَـٰبࣲ مَّکۡنُونࣲ” نام دارد ، حالا سوال اینه که همه میتوانند به این بایگانی دسترسی داشته باشند؟
جواب ، بله است زیرا که همه ما به یک اندازه به خدا دسترسی داریم….
خب پس ، شرطِ ورود به این دانشگاهِ خدا و نشستن بر سرِ کلاسِ درسِ خدا ، چیست؟؟؟!!!!
جواب ، این است و بس
لَّا یَمَسُّهُۥۤ إِلَّا ٱلۡمُطَهَّرُونَ
که جز پاک شدگان ، حقیقت آن را در نمی یابند…
[سوره الواقعه 79]
پس پاکی و طهارت شرط ورود به این کلاسِ درس است دقیقا مثل برخی از دانشگاه هایِ این سیاره خاکی که برای ورود به دانشگاه ، شرطِ معدل میگذارند تادانشجویانی را واردِ خود کنند که….
حال سوال این است که چه چیز را باید پاک کنیم تا طاهر شویم و شرایطِ دسترسی به آن کلاسِ درس و بایگانی اطلاعاتی را دارا باشیم؟
جواب ساده است و همه ما میدانیم ، طهارت از منیت و شرک و خودبرتربینی و….
و به میزانی که طهارت و پاکی ما بیشتر شود ، میتوانیم بیشتر بر سر کلاسِ این درس باشیم و اگر که غرق در آلودگی باشیم ، حیران و سرگردان بروی این سیاره خاکی میچرخیم و غافل هستیم از این کلاس درس و اسم ما جزو غائبین ثبت میشود و در نهایت هم مردود میشویم… و در لحظات م پرده ها کنار میرود ، میفهمیم که چه عظمتی داشتیم و ای دل غافل که چرا من از آن استفاده نکردم و در آن لحظات درخواست فرصتِ مجدد میکنیم که مرا برگردانید تا درست استفاده کنم و…
حَتَّىٰۤ إِذَا جَاۤءَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ رَبِّ ٱرۡجِعُونِ لَعَلِّیۤ أَعۡمَلُ صَـٰلِحࣰا فِیمَا تَرَکۡتُۚ کَلَّاۤۚ إِنَّهَا کَلِمَهٌ هُوَ قَاۤئلُهَا…
و هنگامی که مرگ آنان فرا رسد ، میگویند که پروردگارا ما را برگردان تا عمل صالح انجام دهم ولی جوابی جز هرگز نمیشنوند…
[سوره المؤمنون 99 – 100]
جوابی جز این نمیشنوند که…
آن موقعی که جیک جیک مستونت بود فکر زمستونت نبود
و چقدر ما خوشبختیم که قبل از آنکه دیر شود ، با این آگاهی ها در عرصه تئوری آشنا شده ایم
و حال از همان خدایی که ما را در مدار چنین آگاهی های قرار داده ، درخواست میکنیم که ما را از مرحله تئوری وارد مرحله عملی کند ، زیرا که هر چه داریم از اوست حتی این توفیقی که به ما بدهد تا وارد مرحله عمل شویم و…
وَمَا تَوۡفِیقِیۤ إِلَّا بِٱلله
و توفیقاتِ من هم جز به دست خدا نیست…
[سوره هود ٨٨]
خدایا به عزت و جلالت سوگند که ما را جزوِ دسته یِ“أَکۡثَرُهُمۡ لَا یُؤۡمِنُون” قرار مده و بر ما کَرَم نما و ما را وارد مدارِ گروهِ“قَلِیلࣰا مَّا یُؤۡمِنُونَ” کن
خدایا شکرت…
و حسن ختامی بر این آگاهی این مطلب باشد به نشانه تشکر از استاد عباس منش که
من شخصیت استاد عباس منش را خیلی دوست دارم ، زیرا که نه مدرک دانشگاهی خاصی دارد که آن را قاب کند و به ما نشان دهد و با یک تی شرت و شلوارکی جلوی دوربین حاضر میشوند و فایلی زیبا ضبط میکنند و برای ما منتشر میکنند و… ،
در کل شخصیت ایشان برای من ؛ تداعی کننده شخصیت حضرت محمد است…
من شخصیت استاد عباس منش را دوست دارم که با اینکه فرزندِ خود را دوست داشتند ولی از او دل بریدند و او را راهی ایران کردند و…
در کل شخصیت ایشان برای من ؛ تداعی کننده شخصیت حضرت ابراهیم است
و من سپاسگزار ایشان هستم که روزی تصمیم میگیرند قرآن را بدون هیچونه تعصبی بخوانند و عمل کنند و به ما بیاموزند که…
این کتاب قرآن یک کتاب مذهبی نیست ، بلکه فراتر از آن ، یک کتاب علمی و فرکانسی است…
و من سپاسگزار شما هستم که در یکی از فایل های خود جمله ای را گفتید که زندگی مرا عوض کرد و آن ، این جمله بود که…
درک و فهم ما از قرآن فرق میکند زمانیکه این کتاب را یک کتاب نازل شده بر حضرت محمد بدانیم با زمانیکه این کتاب را یک آگاهی بدانیم که حضرت محمد در مدار دریافت آن قرار گرفت
تفاوت بینِ این دو گزاره از زمین تا آسمان است….
خدایا شکرت
یا حق
و این بیتِ مولانا هم حسن ختامی بر همه آنچه که ذکر شد
زبون طب افلاطون چه باشی
فلاطون فلاطون شو که بودی
دیوان شمسِ مولانا ، غزل 2662 ، بیت ششم
بنام رب العالمین
سلام وسلامتی ونور وعشق الهی به وجود نازنینت
دوست عزیز وارزشمندم من همیشه پیگیر کامنت های شما هستم ولی این کامنتی که خواندم جنسش با تمام کامنت هایی که نوشتی فرق داشت از جنس ایمان ،از جنس تسلیم ،از جنس درخواست نمیدونم چی بگم که بتونم احساسم را بیان کنم هر کلمه که خواندم منقلب شدم
وبه ربم گفتم منم میخوام مثل رضای عزیز شاگرد مکتب تو باشم
من میخوام تو رسم بندگی را یادم بدی
منم میخوام یادم بدی که فراموش نکنم همه چیز تویی وهیچ چیز بیرون از تو نیست
منم میخوام یادم بدی چه جوری هوای نفسم را قربانی کنم چه جوری سپاسگزارتر باشم چه جوری پرستش کنم تورا که سزاوار تو باشد
احساس نابی که از کامنتت گرفتم که اعتبار همه اینها بر میگرده به خداوند هزار برابرش را به خودت وزندگی ات بر میگردودنم
سپاسگزار وجود ارزشمندتم
سپاسگزار خداوندم که مرا به کامنتت هدایت کرد
واز خودم سپاسگزارم که به ندای درونم گوش دادم
در پناه الله شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت ولیاقتمند باشید در دنیا وآخرت
بنام الله
سلام مجدد
رضای عزیز بعد از خواندن کامنت شما وچند تا دیگه از کامنت دوستان به دیدگاهی که سعیده عزیز درپاسخ به حمید عزیز نوشته بود هدایت شدم حسی بهم گفت لینک دیدگاهش را برات بزارم مطمئنم خواندن ودرک آگاهیهای آن برای شما خالی از لطف نخواهد بود
abasmanesh.com
در پناه حق شاد وسلامت وثروتمند باشید
سلام ب استاد عزیزم و همه دوستان و شما دوست عزیز
آقای احمدی اتفاقا منم چندوقت پیش همین حرف رو شنیدم ک حضرت محمد(ص) با ما فرق داشته و خدا بهش اون مقام رو داده و …
منم خیلی صبر کردم ک وارد بحث نشم
ولی طاقت نیاوردم و گفتم حضرت محمد(ص) خودشون ب اون مقام رسیدند
حضرت چقدر تنها ب غار حرا میرفتند و با خدا خلوت میکردند
چطور رفتار میکردن ک زبانزد مردم بودن و …
طرف گفت آره دیگه ببین خدا حضرت محمد رو برای خودش آفرید
گفتم اگر اینجوری باشه خوده شما روز قیامت وقتی پای حساب و کتاب بیاد وسط
زمانیکه باید جواب بدی
نمیگی خدایا چرا منو پیغمبر نکردی
چرا منو انتخاب نکردی
اگر منم پیغمبر بودم
الان جایگاهم این نبود و ….
اونوقت میتونستی از زیر بار کارهات شونه خالی کنی بگی تقصیر من نیست
اگر منم پیامبر خدا بودم ….
گفتم پس عدالت خدا کجاست ؟!
خدا بین بنده هاش فرق میزاره ؟؟؟
خداشاهده طرف جوابی نداشت
ساکت شد
بعد گفت درسته ، تا حالا اینجوری بهش فکر نکرده بودم
شما درست میگی
مقام پیغمبر بر هیچکس پوشیده نیست
ولی پیغمبر هم انسان بوده
و مثل ما زندگی میکرده
ولی آیا برخوردش با مسائل مثل ما بوده ؟!
قبلنا شنیدم حدیث پیغمبر رو ک یک ساعت تفکر بهتر از شصت سال عبادت است
ولی هیچوقت نمیفهمیدم یعنی چی ؟
منظور از تفکر چیه؟!
خوشحال میشم از خوندن پیامهاتون ، فکر میکنم خیلی باهاتون هم فرکانس هستم
چون بیشتر پیامهایی ک از شما میخونم با تجربه های اونروزای من بی ربط نیست
بعضی اوقات میخام بنویسم ولی میگم بهتره خواننده باشم
سپاسگزارم دوست عزیز
در پناه حق
به نام خدا
سلام به دوست و همکلاسی زرنگ و باهوشم جناب آقای احمدی
خدارو سپاس که من هم در معرض همچین آگاهی هایی قرار گرفتم و چقدر خداااای خودم رو شکر بگویم که این صحبتهای خودش رو از زبان شما بمن رسوند
من در یک تضاد بزرگ با فرزندم قرار دارم یعنی این اختلاف بیشتر بین همسر و پسر 20 ساله ام هست و من دو روزه پسرم رو ندیدم خیلی دارم سعی میکنم کنترل ذهن داشته باشم به نحوه تربیت کردنم فکر میکنم به روش حضرت ابراهیم و استاد فکر میکنم به پسر نوح و ارشیای موفق که فایلش در سایت هست و وووو خیلی ها از خانواده جدا شدن و به مسیر درست هدایت شدن و خیلی ها هم مسیر برعکس رفتن
واقعا به بی فکری رسیدم نمیدونم یه حس بیخیالی بی فکری توام با نگرانی دلشوره، نمیدونم
فقط از خدا میخوام خیلی به ایشون فکر نکنم و روی خودم کار کنم براشون دعا میکنم که به سمت انسان های درست هدایت بشه
با شناختی که از شخصیتش دارم نگرانش میشم و با شناختی که از خداوند دارم امیدوار میشم
انشالله که حس سمت خداوند من غلبه کنه بر حس دلسوزی و نگرانی و عاقبت به خیر و خوشی ختم بشه
والله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر شما دوستِ توحیدی و بزرگوارم ، ژیلا خانم موسوی(مریم کیومرث)
خدا رو شاکرم که این نوشته ی من ، نشانه ای برای شما بود و احساسِ زیبایی در شما ایجاد کرد…
این خط از نوشته شما برای من چقدر زیبا بود و زنگوله هایی را در ذهن به صدا درآورد…
انشالله که حس سمت خداوند من غلبه کنه بر حس دلسوزی و نگرانی و عاقبت به خیر و خوشی ختم بشه
و دوست دارم آنچه را که با خواندنِ این خط از نوشته شما ، در ذهنم عبور کرد ؛ به شما تقدیم کنم…
زندگی همه ما که چند روزی ساکن این سیاره خاکی شدیم ، صحنه بازی است ؛ یک بازی دو نفره بین ما و جریانِ تاریکی…
حال در این میدان ؛ اگر ما شکست بخوریم ، از جایزه محروم میشویم و اگر پیروز شویم ؛ جایزه را با خوشحالی هر چه تمامتر بر بالای سر میبریم…
بگذارید اینجوری بگویم تا بهتر متوجه شویم…
در جام ملت های آسیا 2023 که همین چند وقت پیش تمام شد ، تیم فوتبال کشور قطر دانه به دانه بازی هایش را با پیروزی پشت سر گذاشت و قهرمان شد و جام قهرمانی را بالای سر برد…
حال این وسط چه اتفاقی افتاد؟
امیرِ کشورِ قطر ، بخاطر افتخار آفرینیِ بازیکنانِ این تیم که نامِ کشور قطر را در آسیا و جهان ، بر سر زبان های مردم و رسانه ها انداختند ؛ به تک تک آن بازیکنان هدایایی بسیار ارزشمند و لاکچری عطا کرد…
فکر کنم این نکته ای که از جام ملت های آسیا دیدیم ، برای ما خیلی الهام بخش باشد که…
اگر ما هم در میدانِ مبارزه با جریان تاریکی که ما را به احساسات بد و کارهای نازیبا سوق میدهد ، پیروز شویم ؛ مستحق دریافت پاداش از امیر جهان میشویم…
حال فقط کافیست تامل کنیم که…
پاداش امیر قطر کجا و پاداش امیر جهان کجا؟؟؟!!!
امیری که رب العالمین است و هر چه هست تحتِ تصرفِ اوست
وَمَن یَتَّقِ ٱللَّهَ یَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجࣰا وَیَرۡزُقۡهُ مِنۡ حَیۡثُ لَا یَحۡتَسِبُ
[سوره الطلاق ٢ – ٣]
شاید بهتر باشد این آیه را اینگونه معنا کنیم که…
هر کس که در میدان مبارزه با جریانِ تاریکی ، بر خود مسلط باشد و بر آن جریانِ تاریکی غلبه کند ، مستحق پاداش های فراوان از سمتِ رب العالمین میشود…
برای شما دوست بزرگوارم ، پیروزی را در میدان مبارزه بینِ حسِ خوبِ از سمتِ خدا و حسِ نگرانی و دلسوزی ، خواستارم
و برای خودم و همه ، چنین پیروزی های دل نشینی را در عرصه این بازیِ دو نفره در میدانِ زندگی ، آرزومندم
درپناه الله یکتا شاد و سربلند باشید…
به نام خدا
سلام
آقای احمدی بزرگوار چقدر مشعوف شدم منو به اسم واقعی خودم خطاب کردید
خدا رو شکر نقطه قوت من روشن شد
سپاسگزارم از توجه شما
سپاسگزارم مثال خیلی خوب و روشنی زدید
از خداوند شور و شعف و شادی رو در تمام لحظات زندگیمون میخوام
بانام ویاد خداوند قدرتمند
سلام بر صاحبان سایت عباس منش دات کام استاد عباس منش و استاد شایسته عزیز و سلام برنویسنده وصاحب این کامنت پر ارزش آقا رضای احمدی
دست مریزاد وخداوند همیشه
زنده نگهت دارد آمین
خیلی عالی درحد استادان به من شاگرد کلاس پنجمی شرح دادین که حضرت ابراهیم و حضرت محمد امین فرستاده ی برحق خداوند متعال هستند وعین امانت را برای بندگان خداوند
ارمغان آوردند و خلیل الله امین الله شدند وخوش به حال ماشنوندگان و. خواننده گان هم چین کامنتی خدایا شکرت برای همچین جایی که هستیم
وداریم آگاه میشیم از نعمتهایی که تا کنون جلوی دیدگانمان پرده ها بوده خدایا آباد باشه این خانه خودت خدایا استادمان را سلامت نگه دار برای ما شاگردان
این مکتب وشما آقای رضااحمدی
همیشه برامون از این موضوعات
سوغات بیاورید از خداوند عظیم
عوضش راچندین برابر میگیرید
چون شما انسان آگاه دربهشت برین هستین واز همان بهشت برین برای ما هم سوغاتی میاورین دست گلتون پر برکت و پر قوت واز خداوند برای هممان مثل شما آگاه بودن در رابطه با قرآن را میخواهمو مخصوصا برای خودم میخواهم کهعالی یاد بگیرم قرآن ومعنی قرآن را امین خداحافظ
سلام به قلب بزرگت دوست عزیز
إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً.
من پروردگار توام، کفشهایت را بیرون آر، که تو در سرزمین مقدس” طوى” هستى”
وقتی کامنت شمارو میخوندم یاد این ایه میفتادم همش و اخر تصمیم گرفتم بنویسمش,
دیروز به مامانم میگفتم مامان یوقتایی هست انقدر چرخ زندگیم سفت میشه که اصلا نمیتونم کاریش کنم یوقتایی هم سرازیر میشه همه چی ,پشت سرهم اتفاقا ردیف میشند خود به خود, من جریانشو نمیفهمم که چی میشه
ازون وقتایی بود که همه چیز گیر کرده بود خدای من, انقدر روی عقل خودم و برنامه هام گیر کرده بودم که اره حالا برا سال جدید این کار و اون کار و میکنم و…. و بعد هی هر روز بدتر چوب لای چرخ زندگی و برنامه هام میرفت
کم اورده دیشب زدم زیر گریه گفتم کم اوردم, نیم ساعت بعد گفتم برم دعای جوشن روبخونم تو مسجد با هر جملش تازه فهمیدم وقتی میخوای خودت انجام بدی دهنت سرویسه, دلیل همه ی اون نرم شدنهای مسیر اروم گرفتنه و سپردنه, تک به تک اسماشو خوندم و صبح با حال خوب نوشتم امروز یه درک ویژه برام بفرست
بماند چجوری این پیام رو خوندم و یاد داستان تسلیم شدن افتادم و اون ایه. نمیدونم ولی همیشه تصورم ازین ایه خودم بود که وقتی گیر میکنم تو هر مسئله ای لباس و کفش منم منم رو در میارم از سر راه میرم کنار خیلی متواضعانه راه رو برای خدا باز میکنم بعد اون میاد با یه کلید کوچک درستش میکنه و میره, بعد من دوباره یادم میره البته الان خیلی کمتر شده یادمه سالها قبل تا خرخره گند میزدم بعد میگفتم بیا درستش کن جالبه همیشه هم درستش میکرد,
دلم میخواد با تماااام وجودم درکش کنم بره تو ذره ذره وجودم این تسلیم شدن, دلم میخواد همش کفشای منم منم رو در بیارم و اروم نگاه کنم و بگم کمک کن, برام انجام بده,بهم راه حل بده, عزتم شو, ارامشم شو, هدایتگرم شو
ولی یادم میره
بقول استاد میرید یه روزی دوراتونو میزنید و برمیگردید میبینید ته همه ی حرفها توحید بود, تسلیم شدن بود
من خیلی به این فکر میکردم که چی میشه یه نفر یه نقاشی رو انقدر خوب از خلاقیت خودش میکشه ,بعد ها وقتی نقاشی میکردم وقتی ازش خاشعانه میخواستم برام نقاشی کنه اون نقاشی به طور شگفتی تحسین همه رو داشت, عجیب بود کاش میتونستم توضیحش بدم با کلمات
ولی اینو فهمیدم وقتی میتونیم یونیک باشیم تو کارمون که از قلبمون کمک بگیریم در واقع کفشارو در بیاریم و بگیم تو راه حل ها و خلاقیت ها و ایده هارا بگو
کاش ذره ذره وجودم تسلیمش میشد, فقط همین
واقعا بخاطر درکتون که نوشتید ممنونم, واقعا اینجا درست ترین جای ممکنه برای نوشتن از خودش ,اصلا باورم نمیشه جایی تو دنیا دارم دوستایی دارم که میان از معجزات روزانشون مینویسند و ما اشکها می ریزیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر شما دوستِ توحیدی و بزرگوارم…
این پیامِ شما را در زمانی دریافت کردم که عالی تر از آن نمیشد…
و الان دوست دارم بنویسم…
گاهی اوقات ما برنامه ریزی میکنیم ولی اتفاقی میفتد که همه آن برنامه ها بهم میخورد ، شاید فلسفه آن اتفاق این است تا به ما بگوید که…
از سر راه آن نیرویِ برتریِ که در حال مدیریتِ خورشید و ماه و ستاره و…است ، کنار برو…
دقیقا مثل همین لحظه الان من…
آمدم به اتاقم و پشت میزِ خود نشستم و خود را آماده این کردم تا چند بیتی از مولانا را خوشنویسی کنم ولی نفهمیدم که چی شد و آمدم داخل سایت و پیام شما را دیدم و…
و مات و مبهوت این آیه ای شدم که شما در نوشته خود ذکر کردین که…
(إِنِّیۤ أَنَا۠ رَبُّکَ فَٱخۡلَعۡ نَعۡلَیۡکَ إِنَّکَ بِٱلۡوَادِ ٱلۡمُقَدَّسِ طُوࣰى)
[سوره طه ١٢]
تمامِ آموزه های موفقیت دنیا در همین دو کلمه است که…
فَٱخۡلَعۡ نَعۡلَیۡکَ
و اگر بخواهیم مفهوم این دو کلمه را دریابیم ، باید این بیت عطارِ نیشابوری را بخوانیم که
تو مباش اصلا ، کمال این است و بس
تو زِ تو “لا” شو ، وصال این است و بس
آری باید جفت کفش ها را درآورد ، خوب و بد خود را کنار بگذاریم و وارد سرزمین مقدس “طوی” شویم ، سرزمینی از جنس یکتایی من و او…
باید من نباش شویم تا لایق او باش شویم
بگذارید اینجوری بگویم که…
در فضای یکتایی ؛ من و خدا نداریم ، همه چیز اوست… ، به قول خودش…
هُوَ ٱلۡأَوَّلُ وَٱلۡـَٔاخِرُ وَٱلظَّـٰهِرُ وَٱلۡبَاطِنُ
اوست اول و آخر و آشکار و نهان…
[سوره الحدید ٣]
همه چی خودشه…
اول و دوم و سوم و چهارم و…. خودشه…
به قول یک بزرگواری که حرفِ سنگینی زد و آن این بود که…
اگر کسی بگوید که مشکل مرا اول خدا و بعد از خدا شما حل میکنید ، گرفتار شرک خفی شده ، زیرا که خدا اولی است که دومی ندارد ، زیرا که او “هُوَ ٱلۡأَوَّلُ وَٱلۡـَٔاخِرُ” است
من و خدا نداریم…، همه چیز اوست ولی ما در این سیاره خاکی ، درگیر حواشی ای شدیم که قرآن اسم آن را “حجاب” میگذارد…
و این حجاب ها مانع این میشوند که ما عظمت خود را دریابیم که ما و او یکی هستیم…
حجاب هایی از جنس مصوبات مجلس و افزایش قیمت خیار سبز و اینکه خانم x برای عروسش کادو چی خرید و….(تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)
و وقتی که بمیریم ، حجاب ها کنار میرود وآن موقع بینا میشویم ولی آن موقع فایده ای ندارد…
سخن زیبایی از حضرت محمد نقل شده است که بسیار عجیب است به گونه ای که یک اسلام پژوه آلمانی بنام “آنه ماری شیمل” که الان مرحوم شده ، وصیت کرد که آن را بروی سنگ قبرش بنویسند و…(در اینترنت جستجو کنید و ببینید)
النّاسُ نیامٌ فإذا ماتوا إنتبَهوا
مردم خوابند ، هنگامی که بمیرند ، بیدار میشوند
این سخن حضرت محمد بسیار عجیب است
این سخن حکایت از این دارد که ما الان خوابیم و واقعا هم خوابیم….
باید از خود بپرسیم که ما صدای تسبیح اشیای اطرافمان را میفهمیم؟؟؟ همان صدایی که قرآن میگوید…
وَإِن مِّن شَیۡءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمۡدِهِۦ وَلَـٰکِن لَّا تَفۡقَهُونَ تَسۡبِیحَهُمۡ
هیچ چیزی در این عالم نیست مگر اینکه در حال تسبیح گفتن خداست ولی شما متوجه تسبیح آنها نیستید…
[سوره اﻹسراء 44]
خب اگر من خواب نباشم ، تسبیحِ در و دیوار و… را میفهمم که…
حال سوال این است که الان چکار باید کرد؟
نسخه اش در یک سخنی دیگر از حضرت محمد است که الان با اختیار خود بمیریم ؛ به قول ایشان
موتوا قبل ان تموتوا…
بمیرید ، پیش از آنکه بمیرید…
آری ، کار من این است که الان بمیرم تا ببینم و بشنوم و حس کنم آن چیزهایی را که….
ولی مشکل از اینجایی است که من از مرگ میترسم ، من از اینکه در محضر رب العالمین بمیرم و از سر راه او کنار بروم میترسم و در برابر این مُردن مقاومت میکنم…
عجیب است که من در برابر خدای قدرتمندی که با گردش منظم خون در رگ هایم ، قدرتش را به رخ من کشیده ؛ مقاومت میکنم و تسلیم نمیشوم…
تسلیم که نمیشوم که هیچ بلکه برای خدا ، خط و نشان هم میکشم که خدایا فلان کار را بکن و فلان کار را نکن ، انگار که خدا راه را نمیداند و منتظرِ مشاوره ی من بود
من از اینکه خودم را ببازم و از سر راه او کنار بروم ، میترسم…
واقعا چرا میترسم؟؟؟!!!
و نتیجه چنین خودنمایی در برابر چنین قدرتی ، میشود مشکل و مشکل و مشکل و رنج و رنج و رنج تا یک روزی سرم به سنگ بخورد و به سمت او برگردم که خدایا دیگه بسه ، این دفعه تو بساز و همه کاره باش…
خداکند بیدار شویم قبل از آن روزی که بیدارمان میکنند…
خدا کند مثل حضرت ابراهیم و محمد ، بمیریم قبل از آن مرگ اصلیِ خود و برای ابد در تاریخ ماندگار شویم…
خدا کند مثل حضرت محمد از سر راه خدا کنار برویم تا خدا بتواند از طریق من جلوه گری کند و برایم “وَمَا رَمَیۡتَ إِذۡ رَمَیۡتَ” شود…
خدا کند…
و حسن ختامی بر این نوشته ، این بیت زیبا از مولانا تقدیم به خودم و شما دوست نازنین…
بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید
کز این خاک برآیید سماوات بگیرید
آری ، باید درمحضر او فَٱخۡلَعۡ نَعۡلَیۡکَ شویم و کفش ها را در آوریم و از اینکه پای ما برهنه باشد و در معرض خار و خاشاک ؛ نترسیم ، زیرا که وقتی کفش ها را در آوریم ، او ما را در آغوش میگیرد و با او یکی میشویم
چنین لحظه زیبایی روزی همه ما باد… ، به قول حافظ شیرازی
حافظ، شبِ هجران شد بوی خوشِ وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشقِ شیدایی
در پناه الله یکتا باشید ، همان خدایی که یکی از نام های زیبایش در دعای جوشن کبیری که خواندید ، اینگونه است که…
یا رفیق من لا رفیق له
ای رفیق کسی که هیچ رفیقی ندارد
بنام الله یکی ی دونم
ای جاااان
این تیکه آخر منو مبهوت کرد
خودمو در آغوش خداوند احساس کردم و باز هم این احساس فوق العاده رهایی و تسلیم پروردگار شدن
اینجااا
« بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید
کز این خاک برآیید سماوات بگیرید
آری ، باید درمحضر او فَٱخۡلَعۡ نَعۡلَیۡکَ شویم و کفش ها را در آوریم و از اینکه پای ما برهنه باشد و در معرض خار و خاشاک ؛ نترسیم ، زیرا که وقتی کفش ها را در آوریم ، او ما را در آغوش میگیرد و با او یکی میشویم
چنین لحظه زیبایی روزی همه ما باد… ، به قول حافظ شیرازی
حافظ، شبِ هجران شد بوی خوشِ وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشقِ شیدایی»
الص جمله این بود که
او مارو در آغوش میگیره
این چندروزه به طرز وحشتناااااااکی این جمله رو شنیدم و هربار با شنیدنش دلم آروم شد
تسلیم شدم
رها شدم و خودمو سپردم به او
که آگاه به همه چیززززه
خدایا دوستت دارم
دوستت دارممم خیلی خیلی
سپاسگزارم آقای احمدی.
بنام خالق هستی
سلام وسلامتی ونور ورحمت الهی به وجود نازنینت
دوست عزیزم ، آقا رضا من چند شب قبل که به کامنتت هدایت شدم وهمانطور که قبلا برات نوشتم بعد از دیدگاه شما به دیدگاه سعیده عزیز هدایت شدم آن لحظه حس کردم دیدگاه سعیده میتونه جواب سوال شما باشد
ولی ذهنم درگیر بود حتی من یک شب بعد از آن برا سعیده عزیز دیدگاه نوشتم دوباره کامنت شما وسعیده را خواندم دچار تردید شدم گفتم یعنی جواب میشه همین ،همان لحظه به خدا گفتم خودت بهم بگو تو که جواب سوال دوستام را به خوبی میدی منمبنده توام شاید بندگی بلد نباشم ولی به امید کرم وفضل تو آمدم جواب سوالم رابهم بگو خدا را شاهد میگیرم در حین سپاسگزاری شبانه به من گفت اقرء بسم آنقدر که خودم تعجب کردم یه لحظه جا خوردم واضح دوباره گفت اقرء بسم ومن گفتم اقرء بسم ربک الذی خلق
،خلق الانسان من علق
نمیتونم حال آن لحظه راتوصیف کنم
سریع تفسیر سوره علق را خواندم
معلم اصلی انسان خداست
وقلم بهترین وسیله انتقال دانش هست
وحی الهی سرچشمه علوم بشری هست
خالقیت ،ربوبیت ،کریم بودن ومعلم بودن خداوند مستلزم خواندن کتاب او (قرآن )هست
شما خودتون بیشتر از من مفاهیم ودرک آیات آشنایی داری ولی دوروز هست مدام دارم فکر میکنم این آگاهیها را کجا مکتوب کنم تا همیشه یادم بماند وامروز حسم گفت همین جا زیر دیدگاه شما
رضاجان از صمیم قلبم از شما سپاسگزارم
درپناه الله شاد وسلامت وثروتمند باشید در دنیا وآخرت
سلام و ارادت
چند روزه که همش به ذهنم میاد که به یکی از دوستان پیام بدم برای امروز و فردا ببینمش تو این ایام عیدی، بخصوص از دیروز خیلی ذهنمو مشغول کرد
بعد خیلی کلنجار میرفتم تو ذهنم
از یه طرف دلم میخواست دیدار داشته باشم
از طرف دیگه شک داشتم.
و بعد یه چیزی درونم میگفت تمرکزت بهم میخوره و اگر اینکارت خوب نباشه و فرکانست بیاد پایین، باز ذهنم با توجیهات منطقی میومد میگفت بابا چیزی نمیشه که حالا، بهر حال تو باید تکاملتو طی کنی عیبی نداره، و از این حرفا..
میخوام بگم نجواهای ذهن نفسانی (همون عادات محدود کننده و ترمزها و الگوهای تکراری قدیمی) در شکل و شمایل و منطق های خیلی اتفاقا ظاهراً درست و شیک و عالی و منطقی میان وسط جلوتو بگیرن و ذهنم میگفت اگر الان اینکارو نکنی باز شاید موقعیت نشه و فلان …
ولی باز ته دلم میگفت که گیرم که فوقش موفق شدی ، بهاش چیه؟ آیا با خواسته های تو این موضوع هم جهت و هماهنگه؟ تو رو به خواسته هات، نزدیک تر میکنه به واقع یا دورتر یا بی تأثیره؟
بعد از تمرین ستاره قطبی بعد از چند دقیقه اومدم گفتم خدایا هدایتم کن امروز میخوام شاد و مشعوف بشم ای باطنم. تو کار بهتر رو بهم بگو نشون بده عزت احترام میخوام و…
اومدم زدم دکمه ی هدایت و قدم بعدیم رو دیدم خدای من الله و اکبر.
دقیقاً کلمه ی عنوان این فایل اعتماد به رب اومد توجهمو جلب کرد
دیدم باید اون خواسته ی ظاهری و کوچکتر رو فدای خواسته ها و فرکانس های بزرگتر کنم و نیرومو حفظ کنم و یک حس قویتری در من شکل گرفت که نگران نباش بهترشو برات رقم میزنیم…
گفتم بیا اعتماد کن
تو با راهش و آدمش چیکار داری
خداوند میتونه از بهترین راهش به زیبایی و با عزت برای خوشی و خوبی و احترام و دوستی مهیا کنه
تو چیکار داری دیگه..
ول کن
اجازه بده کارا خودش انجام میشه
این همون بها پرداخت کردن و قرربونی کردنه
این همون کار سخته هست.
پایان دادن به کلنجار ها
و نه تلاش و تقلای فیزیکی
و سبک تر و آزادتر و رها تر شدم در حال امید و انتظار مثبت. این داره کار انجام میدهد حتی اگر با چشمام در حال حاضر نبینم یا اطلاع نداشته باشم
این یک برنامه سورپرایز است.
هیچ ربطی به ظاهر و قیافه و مدرک و تخصص و استعدادها و قابلیت ها و محیط زندگیم و سن و سالم و وضع مالیم ندااارد. والسلام نامه شد تمام.
قرربونتون برم.
یا حق. بحق بسم الله الرحمن الرحیم
سلام دوست عزیز..منم عین همین مسئله امروز برام پیش اومد…قراربود به یک دوستی زنگ بزنم خیلی باخودم کلنجاررفتم که زنگ بزنم یانه؟؟نیرویی بمن میگفت نمیخاد زنگ بزنی اگه بمن اعتمادکنی من بهترشو برات درنظرگرفتم..خودمم باورم نمیشه که این نجوا رو داشتم میشنیدم ولی طبق عادت قبل که همش خودم میخواستم کارامو به زور پیش ببرم نتونستم به اون ندا اعتمادکنم وبلاخره پیامش دادم 3تا4ساعتی که جواب ندادبعد دوباره که پیام دادم جواب داد ودرآخرهم گفت من کاری نمیتونم برات بکنم…..وای که چقد احساس بی ارزشی کردم…چقد خودمو سرزنش کردم که چرا به اون ندا گوش ندادی؟ چرا بخداوند اعتمادنکردی؟؟مگه توبخودت قول ندادی؟ مگه تعهد ندادی که بخداوند توکل واعتماد کنی؟ بازم بخودت تکیه کردی؟ بازهم به عقلت بها دادی؟؟ اینا اگه میتونستن برات کاری کنن که الان تو همچین نیازی نداشتی؟؟خیلی باخودم بدرفتاری کردم یادمه قبل پیام دادن بخودم گفتم اینو که دیگه خدا برات انجام نمیده خودت باید دست بکارشی ودخودم دخالت کردم ونتیجش شد حال واحساس بد…بعد بادوستم صحبت کردیم که توی همین فرکانس هست ومن اونجا گفتم باید اینکارو میکردم که چون یادنگرفتم ودرکش نکردم بازهم تلنگری بشه برام که اینه نتیجه اعتماد بغیر خداوند…اینه نتیجه کسیکه قدرت روبغیر خداوند میده و مشرک میشه…با همه این اوصاف من الان ازخودم راضی ام که وارد این سایت شدم واین آگاهی ها رو درکش میکنم…خداوند روبابت استاد عزیز وخانم شایسته ودوستان هم فرکانسم سپاسگزارم دوستتون دارم
خداست که معبودى جز او نیست؛ زنده و برپادارنده است؛ نه خوابى سبک او را فرو مىگیرد و نه خوابى گران؛ آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، از آنِ اوست. کیست آن کس که جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند؟ آنچه در پیش روى آنان و آنچه در پشت سرشان است مىداند. و به چیزى از علم او، جز به آنچه بخواهد، احاطه نمىیابند. کرسى او آسمانها و زمین را در بر گرفته، و نگهدارى آنها بر او دشوار نیست، و اوست والاى بزرگ. (255) در دین هیچ اجبارى نیست. و راه از بیراهه بخوبى آشکار شده است. پس هر کس به طاغوت کفر ورزد، و به خدا ایمان آورد، به یقین، به دستاویزى استوار، که آن را گسستن نیست، چنگ زده است. و خداوند شنواى داناست. (256) خداوند سرور کسانى است که ایمان آوردهاند. آنان را از تاریکیها به سوى روشنایى به در مىبرد. ولى کسانى که کفر ورزیدهاند، سرورانشان [همان عصیانگران] طاغوتند، که آنان را از روشنایى به سوى تاریکیها به در مىبرند. آنان اهل آتشند که خود، در آن جاودانند.(257)
.
.
ترجمه ی آیه الکرسی
.
اگر روزی هزار بار این متن رو بخونم باز که انگار بار اولم هست که میخونمش
سلام ب استاد عزیزم و مریم بانوی عشق و دوستان هم فرکانسی ام
استاد من این فایل رو گوش کردم زیاد تحت تاثییر قرار نگرفتم بااینکه هروقت از ابراهیم حرف میزنین ساعتها بهش فکر میکنم اما اینبار فکرم و احساسم درگیر نشد…
بااینحال چون به خودم قول دادم توی هر جلسه کامنت بنویسم امشبم ردی از خودم گذاشتم تا درک و احساسات خودم و بسنجم در این دوره ی زیبای روزشمار تحول زندگی من حتی اسم” تحول زندگی من” منو دگرگون میکنه “تحول زندگی مننننننن” “تحول زندگی من تحول زندگی من تحول زندگی من”تکرار این جمله بهم احساس ایمان و قدرت میده “تحول زندگی من”خدایا برای همین جمله ی ملکوتی سپاسگزارتم
خدایا میخام دستم و بگیری و لیاقت وجود عشق تو در قلبم داشته باشم اعتمادی ابراهیم گونه میخام بتو داشته باشم و هرلحظه اجابتت کنم
خدایا در من تحولی قرار بده ک همه ی خواسته های زندگیم رو از تو بخام و هرلحظه اجابت کننده ات باشم
خدایا من تسلیم توام من ب هر خیری که از طرف تو به من برسه نیازمندم من تسلیم توام منو با خودت یکی کن خدایا میخام باهم عشق کنیم اونقدر با تو حالم خوب باشه اونقدر آروم باشم ک تحت هر شرایطی من آرامش داشته باشم خدایا کمکم کن سعادت اینو داشته باشم تو رو رفیق خودم نگه دارم
هر لحظه در مدار حس خوب از تو باشم استاد عزیزم و مریم بانوی عشق عاشقتونم هردوتون با تمام وجودم دوست دارم خداروشکر برای شما دوتاعزیز استاد عزیزم همین الانم از تو و مریم بانوی عشق حرف میزنم دارم گریه میکنم هردوتون و به دستای پراز مهر خدا میسپارم
همیشه نور باشد همیشه عشق