«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش - صفحه 150

2070 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهراابراهیمی گفته:
    مدت عضویت: 2307 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان و هدایتگر و حمایتگرم

    سلام به خدای قشنگم و سلام به روی ماه استاد عزیزم

    به لطف خدای قدرتمندم روز سوم ردپای من در سفرنامه

    استاد عزیزم من وقتی داشتم از فایلهای شما استفاده میکردم و گوش میدادم توحیدیها رو و مرگ فرزندتون رو اون روزا ففط توحیدیها رو گوش میدادم که یه روز صبح ناگهانی مادر من با مرگ ساده و یهویی رفت به سوی خدای مهربانم

    استاد الان اینو مینویسم دستام میلرزه و اشک در چشمانم جمع شده و موهای تنم سیخ شده وااای خدای من یاریم کن در نوشتن ردپای امروزم.و من ناراحت شدم مثل شما موقع مرگ فرزندتون وکمی توی خلوت خودم گریه کردم ولی چن دقیقه و زود خودمو جمع کردم گفتم تو باید الان ایمانتو نشون بدی تو باید اللن تسلیم باشی اینو بگم مادر من تو خونه ایست قلبی کرد و من موقعی رسیدم که توی تاکسی داشتن میبردنش بیمارستان گفتن بیهوش شده ولی اون توی خونه جلوی داداشم جون داد و روحش از تنش جدا شد داداش من توی مسیر شما نیست ولی خداروشکر خیلی تا الان توی این سن کم تونسته تسلیم خدا باشه تا جایی که تونسته و خلاصه من رفتم بیمارستان و داداشم گفت خواهر هر اتفاقی بیفته ناراحت نشو اناالله و اناالیه راجعون من هم همینو تکرار کردم این در حالی بود که داشتن به مادرم شک میدادن و من اونجا توی کف بیمارستان جلوی اون همه ادم زانو زدم و سجده کردم گفتم خدابا من تسلیمم من راضی ام به رضای تو و گفتن مادر عزیزم به رحمت خدا رفت من بدون قطره اشکی اومدم خونه راحت از مهمانها پذیرایی کردم و خداوند چنان صبری به من و داداشم داد که هنوز که هنوزه به ما میگن شما چه دلی دارید و اون روزای مراسم خاله هام به من میگفتن بیا گریه کن زشته مردم چی میگن دخترش دلش نمیسوزه ولی من میگفتم نه مگه من برای مردم زندگی میکنم حتی استاد من خودن رفتم توی غسالخانه مادرم روشستم که بعد از شستن اون زن اخوند به مادربزرگم گفت این کیه گفت این دختر بنده خدا زبانشو گاز گرفت گفت وااای چه صبری داری چقدر ارومی خودمم اون روزها یادم میاد واقعا لذت میبرم از اون همه تسلیم و صبری که خداوند در دلم گذاشت و پذیرفتم مرگ مادرم رو گفتم حتما خداوند خیری برای منو داداشم میخواد خدایا شکررررت واقعا و من اون روزا استاد روی قبر مادرم هنذفری توی گوشم بود و داشتم فایلهای شما رو گوش میدادم که گریه ها و سخنرانی ها منو ادیت نکنه من احساسمو اونجوری خوب نگه می داشتم که کسی نتونه احساس گناه به من بده و احساس دلسوزی من غرق بودم اون روزها از احساس و خوب و توکل و چقدر من بعد از مرگ مادرم بزرگتر شدم چقدر تجربه ها کسب کردم چقدر من احساس دلسوزیم از بین رفت و خیلی چیزایی دیگه .

    و مسئله هایی که توی روابطم پیش اومد چقدر این تسلیم بودن و اینکه خدایا تو میدانی من هیچی نمیدانم من فقط روی تو حساب باز میکنم من به هر خیری که از جانب تو له من برسه سخت سخت محتاج ونیازمندم و اینکه خدایا تو منو هدایت کن تو بهترینها رو وارد زندگیم کن من فقط و فقط تو رو دارم چقدر اتفاقهای قشنگ برا من افتاد و همه چی به نفع من شد و خدایی که دلها رو نرم کرد خدایا بی نهایت شکرررررر

    اینها رو خداوند گفت و من نوشتم من هیچی از خودم ندارم هر چی دارم از خداست

    در پناه خدای قشنگم تا ردپای دیگه

    عاشق این دعای زیباتم برای ما اخر هر فایل در پناه الله یکتا ،شاد،سلامت،ثروتمند،خوشبخت و سعادتمتد در دنیا وآخرت باشید.تقدیم با عشق زهرا جان عزیز بهترین رفیق خدا و او بهترین رفیق من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    سوگند بابایی گفته:
    مدت عضویت: 653 روز

    سلام دوباره خدمت استاد و خانوم شایسته ی عزیز و تمامی دوستان هم فرکانسی

    .

    این روز سوم از فصل اول روزشماره تحول زندگی من هست و واقعا با تمامی وجودم حس میکنم در حال تحول زندگیم هستم چراکه تماما این سه روز و سه فایل نشونه از طرف خدا بود برای من که سوگند اعتماد کن برو تو دل ترس هات و مهاجرت کن تو اینجا باید ایمانتو نشون بدی به من توکل کنی تا من برات مسیرو به قشنگ ترین شکل ممکن بچینم

    .

    و من اعتماد کردم و توی این مسیر دارم قوم میزارم و چقدر قشنگ داره مسیروبرام میچینه خدایا هزاران بار شکرت بابتش که خودت داری تک تک موانع رواز سر راهم برمیداری چون من بهت اعتماد دارم که کل مسیرو سپردم به خودم من ازت تقاضا کردم و تو داری واسم میچینش

    .

    و حرف هاتون بازم میگم حس میکنم خود خدا نشسته جلوی من و از زبون شما با من حرف میزنه که باید بهش اعتماد کنم و نباید بزارم هدف زندگی پدر و مادرم بشن من که بچشون هستم

    .

    و باید سعی کنیم توی زندگیمون ابراهیمی رفتار کنیم یعنی تسلیم باشیم که یک پله بالاتر از ایمانه و اینجاست که تفاوت ادم ها در مقابله با ترس مشتص میشه

    .

    درسته ترس هست ولی باید ایمان داشته باشیم باید تسلیم باشیم و به خودش توکل کنیم چون خدا از بی نهایت طریق و دست خودش مارو هدایت و راهنمایی میکنه

    .

    خداوند خیر و صلاح مارو میخواد پس من ایمان و تسلیم بودنمو نشون میدم تا خدا بهترینارو واسم رقم بزنه

    .

    ما باید ایمانمونو ببریم بالا چون اگه یک فردی تونسته یک مسیری که رویایی من هست رو بره پس منم میتونم فقط باید شده 1٪ بهتر ازش عمل کنم کارهای و دستور عمل هایی که انجام میده رو و ایمانمو نشون بدم که خدا کمکم کنه اقدام کنم چون استاد همبشه میگه ایمانی که عمل نیاره حرف مفقته

    .

    پس میریم توی دل ترس هامون> توکل میکنیم > ایمانمونو نشون میدیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    مجید بختیارپور عمران گفته:
    مدت عضویت: 965 روز

    سلام و درود بر استادباعشق و مریم بانوی شایسته درود بر توحیدی ترین آدمای زندگیم که خداروشکر من در مدار وصل به آنها هستم و خدایم را به وسیله آنها بهتر میشناسم با خودشناسی که با آموزش های این دوعزیز رسیدم ووهرروز در حال بهتر شدنم

    درود بر این دو عزیزی که مارو اینجا در توحیدی ترین سرزمین بدور هم جمع کرده تا برای تاریکی هم نور شویم و راه را برای هم هموار سازیم اینجا غار حرا ماست اینجا سرزمین صلات و مراقبه ماست ولی اینم بدانیم و آگاه باشیم آخرین راه نیست اینجا و این دوعزیز بقول خود استاد یکی از راههای است که خدا به ما لطف کرده یکی از بی نهایت دستانی از دستان پرتوان خداوند هستن برای هدایت ما به سمت ربّ توانا و دانا.

    و درود صد درود به تک تک شما دوستان دوست داشتنی من در این سرزمین توحیدی.

    ردّپای من از روز سوم فصل یک

    اعتماد به خدا با بهترین الگو ناب ترین الگوی زمینی اش حضرت ابراهیم.

    استادم چقد زیبا این شخص دوست داشتنی رو شما معرفی کردین امروز یکی از شکرگزاری ام این بود که خدایا شکرت که کتاب قرآن را بوسیله انسان به حقت خلق کردی تا به ما در این دوره برسه و یک انسان به حق دیگه ات بوسیله این کتاب به روشنایی و آگاهی های نابی برسه که از دل این کتاب بی نظیر ترین فایل های آموزشی توحیدی رو برای ما تولید کنه تا ما در مدارش قرار بگیریم و به رشد عالی هدایت شویم الهی شکرت که کتاب قرآن را برای ما نازل کردی الهی شکرت برای اصل و اساس درست زندکی کردن و درش قرار دادی تا ما بتوانیم آنرا چراغ راه زندگیمون قرار دهیم که این به حق ترین راه و چراغ است الهی شکرت.

    استادم آموختم که اگه ما هم بتوانیم با فکر کردن به چیزای درست و دنبال کردن آگاهی های ناب توحیدی با تمام وجودمون به خدا اعتماد کنیم و به او توکل کنیم در هر کاری حتی نفس کشیدن حتی اب خوردن و بلعیدن که کار آسان هرروزه ماست و یا قدم زدن بگیم خدایا به تو توکل میکنم تا همه این کارام براحتی انجام شود این عادت مارو با سمت ایمانی راسخ هدایت میکند و میتوانیم یواش یواش ابراهیم دیگری شویم مثل کاری که شما استادباعشق انجام دادین در این کتاب مقدس داستان ناب توحیدی ابراهیم خلیل الله راکه در این فایل 18دقیقه ای خلاصه وار ولی بسیار تکمیلی به ما تزریق کردین و آن مقاله زیبایی که بانو شایسته ترین ارایه دادن به فهموندی به هیج عنوان نباید نگران باشیم و بترسیم وقتی چیزی رو به او می سپاریم اوایل شیطان درجا در همان موقع شروع به کار میکند و از هر طرف به ما حمله میکند که ول کن چرا این موضوع به این مهمی رو به کسی سپردی معلوم نیست باشه یا نباشه تازه اکه هم باشه از کجا برای تو کار کنه (وعده بی ارزشی و کمبود)اینا حربه های شیطان رجیم که درست سر بزنگاه خرخره مارو میجوعه تا ما توکل نکنیم تا تزلزل پیش بیاره در ایمانمون و ما هروقت کاری رو به او سپردیم باید خیلی ریز بینانه بر ذهنمون توجه کنیم که نجواها شروع میشه حواسمون باشه که طعمه شیطان نشیم یعنی هر وقت کاری رو به خدا سپردیم دلمون قرص ومحکم کنیم اگه در اوایل کار سخت و دشواره که هست میتونیم با زمزمه های ذکری که باهاش ارتباط گرفتیم با خدا حرف بزنیم تا اون خودش مارو آروم کنه نزاره شیطان در ما نفوذ کنه و حتی میشه یاد داستان زندگی ابراهیم خلیل الله بیوفتیم که چیحوری اون طفل شیرخوارشو با همسر پابه ماهشو گذاشته در کویر و رفت فقط یک دعا کرد ننشست زاری کنه زیاد بچسبه به دعا و خدا که ای خداتروخدا مواطبشون باش ای خدااااا من دارم میرم نه خیلی ریلکس و راحت گفت خدایا تو مراقبشون باش و اینجارو براشون آباد کن همین چون میدونست خداهم سمیع هم بصیر اینقد وصل بود که نیاز به تکرار ندید ما باید اینو یاد بگیریم حتی به خدا نچسبیم زاری کنیم ناله کنیم اینا خودش حال آدمو بد میکنه نظر من الان اینه که یکبار به خدا بگی و بهش سپردی دلتو قرص کن مطمعن باش اون شنیده و میدونه چیکار باید بکنه دیگه نیاز به خواهش ووتمنا کردن نیست اوایل اینکار برامون سخته چون در مذهب ما به ما گریه و زاری و ناله و فغان و یاد دادن واسه همین برامون سخته با یکبار گفتن بسنده کنیم من خیلی وقته جایی ماشینمو پارک میکنم یا بچهامو تنها جایی میفرستم فقط میگم خداجونم سپردم به تو و نمیزارم شیطون گولم بزنه اینقد آروم میشم و تا شیطان بیاد نجواشو شروع کنه میگم خا الان من اگه پیششون باشم یا ماشینم تو جای امنی هم باشه هر ضرری که بخواد به من برسه میرسه من نمیتونم جلوشو بگیریم با این حرف آروم میشم بعد میگم خوب طبق قانون حالا که حالم خوبه مطمعنم هیج ضرری به ما نمیرسه اگه هم برسه صدرصددددد الخیر فی ما وقع هست واقعا این آیه خیلی چیزا بهم یاد داد و خیلی وقته با خوندنش آروم شدم قبلانا اینجوری نبودم خیلی نگران بجهام بودم اصلا نمیشد تنها اینارو جایی بفرستم دیدم تنها کسی که اذیت میشه خودم هستم اونا میرن بیرون کیف میکنن خداهم مراقبشون عست چون خدا مراقب همه ما هست یعنی اولین روزی که همه چیو سپردم به خدا اونموقع ها اینجا نبودم واز قانون چیزی نمیدونستم فقط میدونستم من اگه نگراتشون باشم خودمو باید داغون کنم و اونا هم اذیت میشن براحتی افسار زندگیم از دستم در میره و این شد سپردم به خدا و نتیجشو هم که دیدم بیشتر دلم قرص شد تا زمانی که اومدم اینجا و اویل هم دقیقا همین فایل استاد و گوش دادم و ناک اوت شدم گفتم این چی داره میگه ابراهیم دیگه کی بود چقددددد ایمان چقددددد توکل چقدددد اعتماد و چه نتیجه زیبا و عالی داد اصلا کیف میکنم وقتی این نتیجه ابراهیم ع و میبینم و تو زندگیم پیادش میکنم درست هنوز نتونستم بهش برسم و شایدم نتونم اندازه اون آدم بزرگ بشم ولی همینقدم که در حال رشد دادن ایمانم ووتوکلم هستم دارم عشق دنیارو میکنم که آرومم اوضاع مالی ام بهم ریخته ولی آرومم آروم از جنس الهی و چقد سپردن همه چی به خدا لذت بخشه اصلا نگران نمیشم تنها جیزی که نگرانم میکنه گاهی این بی پولیه که هنوز نتونستم حلش کنم خداروشکر تا شیطان نجواهاشو شروع میکنه میام کامنتهای دوستانو میخونم چیزایی که از استادیادگرفتم و در خودم پیاده میکنم وعده خدارویاداوری میکنم فرکانسمو با شکرگزاری و توجه به خواسته هام تغییر میدم و چقد لذت بخشه اعتماد به خدا و این ابراهیم ع چیجوری تونسته به این نعمت اعلی دست پیدا کنه حتما تکاملی یواش یواش یکقدم دوقدم رفت تا به قربانی رسید و پاداشش جهانی شدن خودشو نسل های بعد خودش شد البته ابراهیم دنبال پاداش اینجوری نبود خدا جهانیش کرد ابراهیم مثل استاد دنبال عشق بازی و در مسیر لدت بردن بود که طبق قانون وقتی از مسیری که توش هستی لذت ببری از داشته هات لذت ببری لاجرم پاداشش بهشت هست وبس برای همین همه فریاد میزنن که دنبال نتیجه نباشیم استاد فریاد میزنه دنبال نتیحه نباشین سعی کنین از مسیر در هر روزی که توش عستی از حالت لذت ببر اگه شرایط و دوست نداری رویا پردازی کن تا حالت خوب بشه ولذت ببری که لذت بردن از مسیر یقیننا ترا همه را به بهشت میبره

    خداروشکر که من تونستم چیزایی رو بنویسم که تا حالا و از این فایل امروزم از درس امروزم روز سوم از فصل یکم آموختم از خودم ردپا بزارم تا بعدا تکامل یافتم ببینم چقد نگاهم رشد کرده

    من استادم را بانوی شایسته اش را ارج منهم که چقد کمک کردن تا ما رشد کنیم بزرگ شویم ربّ قدرتمندمان را بشناسیم ربی که بالاتر ازاون هیج قدرتی وجود نداره

    چقد این ذکر زیباااااااست

    لاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم

    این ذکر در ضمیر درونمون جای بگیره تمومه دیگه قدرتو به هیچکس نمیدیم نمیتونیم بدیم

    خدایا دعا میکنم تا این ذکر در تمام سلولهای بدنم حک شود تا با تمام وجودم بدانیم بالاتر از تو قدرتی وجود ندارددددددددددددد

    آمین ….

    خدایا شکرت که یاریم کردی تا از خود بنویسم آنچه را که آموختم.

    بدرود استاد سیو لی تر انگلیسی و فارسی نوشتم استاااااد باعشقم

    به امید دیدار با دوستان عباس منش باعشقممم در بهترین زمان به بهترین مکان.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    اlsmi گفته:
    مدت عضویت: 890 روز

    سلام استاد عزیز وخانم شایسته وهمه دوستان هم فرکانسی اینکه ما چقدر به خداوند اعتماد داریم که مثل ابراهیم چقدر میتوانیم توکل واعتماد داشته باشیم که واقعا این عشقی که انسان به فرزندش دارد به افراد نزدیک خانوادش هم ندارد ولی دیدگاه کسی مثل ابراهیم چقدر توانایی وایمان وباور داشت که بتواند تسلیم باشد وحتی بخواهد همان فرزندش را قربانی بکند وچقدر انسان میتواند تسلیم باشد واینکه خداوند در هر جا قرآن از ابراهیم نام میبرد وانسان حتی میترسد که از شهر خودش به شهر دیگری برود واین ایمان را داشته باشیم که تسلیم خداوند باشیم واحساس خوبی داشته باشیم وخداوند هدایت میکند افراد با ایمان را وما مورد لطف خدا هستیم که اگر باور داشته باشیم به خداوند یکتا وما هم میتوایم به اندازه ظرف وجودی خودمان این ایمان را در خودمان تقویت بکنیم شاد و سالم وثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    احمد فردوسی گفته:
    مدت عضویت: 1480 روز

    به نام الله هدایتگر

    سلام برهدایت شدگان الهی

    من باوردارم که تمام اتفاقات زندگی من به خاطرافکاروباورهاوفرکانس هایی هست که به جهان هستی ارسال میکنم

    این فایل نشونه من بودبه لطف الله مهربان

    تقریبا1ماه پیش مادرم روازدست دادم وخیلی برام سنگین بودخیلی واقعازیاد

    اگرقبل ازاشنایی بااستاداین اتفاق رخ میداد100٪افسردگی شدیدمیگرفتم وماه هاحالم بدبوداماباکمک ازاموزش های استادعزیزم سعی کردم زیادتوحال بدوغم وغصه نباشم وبدونم که مادرم جاش عالیه وبه بهترین جارفته والان شاده وحالش خوبه وبرگشته به خونه اصلیش

    واین تضادواین سختی باعث شده من بیشتررشدکنم وتغییربنیادین دروجودمن شکل بگیره وبیشترمتعهدباشم برای تسلیم بودن برای رهابودن برای احساس خوب داشتن

    وقتی مثل حضرت ابراهیم توکلت فقط به خداباشه ورهاباشی وبدونی که بارت روی زمین نمیمونه وبه خداونداعتمادکنی قطعابدون که سعادت نصیب توخواهدشدوخدابه شجاعت توپاسخ میده وتوروهدایت وحمایت میکندودستان خدادندبه کمک تومیان

    چندروزه فکرم درگیریک مسئله کاری هست والان خدابهم گفت توبسپاربه من توحرکت کنم قدم برداربقیش بامن بهت میگم کجابری کجابرات خوبه کحابرات بده من بهت میگم توبرودل ترس هات

    ببین اگه حضرت ابراهیم تونسته پس توهم میتونی اونم یک انسانه مثل خودت

    وقتی بدونم خداکمکم میکنه رهامیکنم خودم رووایمان دارم که خداحمایتم میکنه وهدایت میکنه منو

    ملاک ایمان وتسلیم بودن احساس خوب وارامش درونیه

    کافیه خودمون به احساس بهتروبهتربرسونیم اونوقت هدایت های خداوندمیان وکمکت میکنن دستان خداوند

    من پشتم گرمه

    اگه الان پدرم رو7سال پیش ازدست دادم ومادرم رو1ماهه پیش امابازم میدونم که یک خدادارم که کارهای منوانجام میده ونگران نیستم

    من پدرمادرندارم تواین سن اماخدارودارم یک خدای بینهایت وهاب ورزاق که عاشقه منه ویک لحظه منوتنهانمیزاره

    مردم رودورمن جمع میکنه وهمه به کمک من میان

    من فقط وابسطه به خدام نه هیچ کس دیگه ای

    خدایاکمکم کن که منم ابراهیمت باشم وواردترس هام بشم وسربلندبیرون بیام وایمانی مثل ایمان ابراهیم بهم بده

    خدایاشرک روازوجودمن پاک کن

    خدایاکسبوکارخودم روبه تومیسپارم وتوبهم ایده بده وهدایتم کن

    خدایاتوحیدرودردل من جاری کن

    شادوموفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    سبحان گفته:
    مدت عضویت: 774 روز

    سلام به استاد عزیزم و تمام دوستان سایت عباسمنش

    «روز سوم»

    چقدر زیبا استاد در مورد حضرت ابراهیم صحبت کردن و وقتی رسیدن به اونایی که گفتن وقتی خدا کوچیک ترین فرصتی که پیدا کرده تو قرآن از ابراهیم صحبت کرده انگار که دوست جون جونیه خداست

    بازم به خودم یادآوری کردم که خداوند تمام ما رو به یک اندازه دوست داره چقدر این یادآوری منو آروم می‌کنه به خودم یادآوری کردم که کجاها ایمانمو حفظ کردم و خدا بهم کمک کرده و حتی تقلبی رسیدنه بله تقلبی سرجلسه امتحان

    سرجلسه امتحان ریاضی کاربردی پایان ترم بودم

    و دقیقا همون قسمتی رو که نخونده بودم تمام سوالاتش اومده بود تو امتحان وقتی نگاه به برگه کردم همچین حالتی بهم دست داد تا پنج دقیقه اصلا نمی‌دونستم باید چیکار کنم چی بنویسم سرجلسه امتحان چشمامو بستم شروع کردم تمرکز کنم و حال خودمو یه ذره بهتر کنم،اصلا نمی‌دونستم ایمان یعنی چی؟من اصلا تو این فضاها نبودم که خلاصه تمام توانمو گذاشتم که یه ذره آرام تر بشم چند دقیقه گذشت تا تونستم یه ذره آرام تر بشم و بعدش اتفاق عجیبی افتاد انگار یه نفر بهم گفت بنویس ذهنم می‌گفت تو که چیزی بلد نیستی چی میخوای بنویسی دوباره تو قلبم انگار صدای اومد بنویس این صدا سرشار از آرامش کرد منو با وجود اینکه تا لحظه ای که خودکار رو هم برداشتم بنویسم نمی‌دونستم می‌خوام چی بنویسم ولی شروع کردم نوشتن انگار خود خدا داشت می‌نوشت نوشتم نوشتم و نوشتم ب خودم اومدم تا 4سوال از5سوالو پاسخ دادم و برگه رو تحویل دادم نمراتو که ثبت کردن دیدم بله 16 گرفتم چهار تا سوالو درست نوشتم وقتی استاد عباسمنش داشت از حضرت ابراهیم صحبت میکرد یادم اومد که بله خدا اونجا هم منو رها نکرد و تا آخرین لحظه هم حواسش به من بوده و هست و خواهد بود

    خدایا شکرت که هر لحظه ما رو هدایت می‌کنی به سمت اتفاقات عالی به سمت خیر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    محمد زمانی سودرجانی گفته:
    مدت عضویت: 350 روز

    سلام و عرض ادب

    روز سوم تحول هستم

    7شهریور1403

    وای اشک فقط تو چشمام بود

    چقدر زیبا قدر واقعا

    چقدر به موقع. وای چی بگم

    خدایا شکرت دقیقا انگار خدا داشت باهام صحبت می‌کرد

    من حدود 4ماهه مهاجرت کردم

    و اومدم تهران و. واقعا هیچ کس را ندارم غیر از خدا

    از صبح زود دلم گرفته بود یه غم سنگین بی کسی داشتم

    صبح زود بچه ام اومد و کلی باهاش بازی کردم

    رفتم وضو گرفتم و سجده کردم و تو سجده کمک خواستم

    گفتم خدایا من غیر از تو کسی را ندارم

    کمکم کن و بهت نیاز دارم

    چون هنوز تقریبا بیکارم و درآمدی ندارم

    فقط به تو توکل کردم که راه را نشانم بدی

    واقعا در طول روز 100ها بار نا امید میشم

    فقط همون لحظه خدا رو صدا میزنم

    پیام بسیار زیبایی بود

    انشالله استاد گرامی خلیل خدا بشی و همچنین کل بچه ها

    من می‌دونم. خدا هر وقت دری راببنده

    جاش دروازه باز می‌کنه برام

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    مائده انصاری گفته:
    مدت عضویت: 1283 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    امروز که این فایلو گوش میدادم تو خونه تنها بودم و حس میکنم همین هم نشونه خداوند بود که تو یه محیط اروم و پر از آرامش به این فایل هدایت بشم

    من فایل های یک و دو رو هم گوش دادم اما نمیدونم چیشد که با رسیدن به این فایل تصمیم گرفتم که بعد از مدتها با خدای خودم صحبت کنم و اونقدر منقلب شدم که حس کردم چطور این همه وقت از خدای خودم دور بودم ..

    من در طول روز با چندین نفر مکالمه میکنم اما چرا تا الان با خدای خودم حرف نمیزدم

    حس کردم خداوند منو وارد این مسیر کرده که

    من مثل همیشه دوباره به خودش برگردم که من دوباره قلبم پر از حس خوب باشه

    الان میشه گفت تو نقطه سربالایی زندگیم هستم اما مطمعن شدم که خداوند داره همراهم میاد بالا و قراره منو به قله های پر از درخشش برسونه ..

    یادگاری اول تو روز سوم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    کاوه صادقی گفته:
    مدت عضویت: 1994 روز

    به نام الله یکتا

    سلام خدمت همه ی دوستان عزیز

    خداوند امید شجاعان است نه بهانه ترسوها

    شجاعتی که نشات گرفته از ایمان و باور و اطمینانی است به خداوند خیرخواه و مهربان داریم که باعث می شود قدم برداریم بدون توجه به نگرانی ها و ترس هایمان چون میدانیم که ترس و نگرانی از نفس و شیطان است که میخواد ما حرکت نکنیم.

    بزرگی میفرمایید که مومن واقعی در دنیا در بهشت زندگی میکند چون ایمان یعنی اطمینان و آرامش و رهایی، یعنی یقین به هدایت های الله یکتا و نشانه این یقین عمل به آگاهی ها و قدم برداشتن است.

    به راستی که بالاترین نعمت ایمان راستین است آنجا که رها و آزاد میشویم از ترس ها و نگرانی ها ‌و با ایمان قدم برمیداریم درهای خوشبختی و آرامش و ثروت برایمان گشوده می شود و زندگی یعنی همین.

    خدایا شکرت که تو رب منی و مرا هدایت میکنی به سوی سعادت و خوشبختی در دنیا و آخرت …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    هانیه گتمیری گفته:
    مدت عضویت: 1783 روز

    به نام خداوند جهانیان

    استاد عزیزم سلام

    قرار هر روز صبح من شده گوش دادن به یکی از فایل های روزشمار . امروز رسیدم روز سوم و چقدر خوشحال که این مسیر رو آغاز کردم .

    چقدر این جملات که ما به خاطر بچه هامون دنبال آرزوهامون نرفتیم یا از خودمون گذشتیم شب و روز کار کردیم تا اونها تو رفاه باشن برای ما آشناست . وقتی پدر مادرها اینها رو بیان میکنن هم میخوان خودشون رو قربانی شرایط نشان بدن هم میخوان بگن ما پدر مادر فداکاری هستیم و هر جا فرزند لحظه ای مطابق خواست اونها عمل نکنه از همین جملات برای دادن احساس گناه استفاده میکنند .

    ولی ایکاش این فرهنگ این باور تغییر کنه و پدر مادرها یاد بگیرند برای خوشحالی و خوشبخت بودن فرزندشون نیاز به چشم پوشی از خواسته ها و نیازهای خودشون نیست قطعاً فرزندی که پدر و مادرش به خاطر دنبال کردن خواسته هاش و رسیدن به اهداف خودش خوشحال هست بیشتر احساس خوشبختی میکنه تا فرزندی که پدر مادر غمگین و پر از حسرت به خاطر نرسیدن به خواسته هاشون داره .

    من هم مثل خیلیها تو این شرایط بودم و الان که سه سال از آسمانی شدن مادرم میگذره یکی از حسرتهام اینه که چرا اونجور که دلش میخواست زندگی نکرد و شاد نبود .

    البته امیدوارم خداوند من رو هدایت کند تا به خواسته های خودم برسم و بتونم مادری شاد و قوی برای فرزندم در آینده باشم.

    از خداوند برای همه سلامتی شادی و ثروت آرزومندم.

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      مجید بختیارپور عمران گفته:
      مدت عضویت: 965 روز

      سلام و درود بر دوست عزیزم

      با خوندن کامنت خلاصه و مفید شما این به ذهنم رسید که خداوند در داستان اعتماد به رب برای قربانی فرزند میخواد به ما بگه ما باید تمام اون وابستگی های که به فرزند داریم و اینم خدا خودش میدونه باید وابستگی ها رو قربانی کنیم تا هم خودمون رشد کنیم هم اجازه بدیم فرزندانمون رشد کنند که اگه نتونیم این وابستگی ها رو قربانی کنیم باید خودمان و زندگیمان را قربانی فرزندان کنیم که این نه به نفع ماست نه نفع بچهامون و چقد قشنگ اینو به تصویر کشیدن و اونحا که استاد میگه بهترین حمایت ما نسبت به فرزندانمون اینه که حمایتشون نکنیم یعنی دلسوزی نکنیم نگیم ما که راحت زندکی نکردیم بزار اینا راحت بخورن راحت بپوشن و یا از سهم خودمون بزنیم و خودمون تحت فشار بزاریم تا اونا بخورن و بپوشن نتیجه خوبی نمیده هیچ فردا حتی بچها دوقورت ونیمشونم باقیه سرکش میشن به نطرم که صدرصد چون خودم پدر هستم این داستان و این حرف استادمون درسته و کامله.

      ما باید وابستگی هامونو قربانی کنیم تا با خودمون و زندگیمونو حتی با وجود فرزندانمون عشق دنیارو بکنیم باهم در کنار هم نه در مقابل هم چون طبق قانون به هرچی بچسبیم از ما دور میشه.

      و درآخر خدا مادرعزیزتو بیامرزه روحش شاد و غریق رحمت الهی باشه انشالله.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: