می خواهی جزو کدام گروه باشی؟ - صفحه 46 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-20.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2015-08-14 09:38:012024-06-08 20:59:00می خواهی جزو کدام گروه باشی؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
با سلام خدمت شما
اگر بخوام به طور خلاصه جواب بدم
باید بگم که زندگی من از لحاظ مالی شرایط نا مناسبی داره و این که از لحاظ روابط عمومی هم تعریف نداره و از جنبه اعتماد به نفس هم همین طور
از دو هفته ی پیش بود که از طریق یکی از دوستانم با سایت شما آشنا شدم و کلیپ چرا خداوند دوست دارد ثروتمند شویم رو گوش دادم و کنجکاو شدم بقیه کلیپ هارم گوش بودم طی سه روز همه ی کلیپ های رایگانو دانلود کردم و گوش دادم. تو پرانتز بگم که من سربازم و درآمدم همون حقوق سربازیه یعنی ماهیانه 75 هزار تومن که فاجعس. بعد از این که کلیپ های چگونه درآمدمتان را طی یک سال سه برابر کنید رو گوش دادم به طرز عجیب قریبی که هنوز توی شوکش هست یه کار خیلی خوب برام فراهم شد که با روزانه 6 ساعت کار در اون شرکت حقوق 850تومن بگیرم که این از سه برابر درامدم هم بیشتره در کمتر از یک هفته و الآن که حدود یک هفتس مشغول این کارم کاملا از شرایط کاریم راضی ام. بعد از این بود که تصمیم جدی تری برای تغییر گرفتم و شروع
کردم به مطالعه ی کتاب آیین دوست یابی دیل کارنگی و در چند روز با توجه به روش های تند خوانی که از سایت شما یادگرفته بودم اون کتابو تمام کردم البته تمام مطالبشو به صورت کامل یاد نگرفتم ولی در همین حد که توی محیط کاریم اصلا با کسی به مشکل نمی خورم با توجه به گذشتم خودش خیلی پیشرفته بزرگیه ولی بازم باید در این زمینه کار کنم و الآن دو روزه کتاب اثر مرکب هاردی رو شروع کردم که خیلی روی رفتار هام تاثیر گذاشته با اینکه فعلا فقط دو فصل اولش رو خوندم
من اصلا اهل مطالعه نبودم ولی در این دو هفته چنان احساس خوبی دارم که تمام اوقات غیر کاریم یا دارم مطالعه می کنم یا کلیپ های شمارو گوش میدم
و از خداوند می خوام که این روند ادامه پیدا کنه تا منم به هر چیزی که می خوام برسم. این روزها انگیزه ی زیادی برای تغییر دارم و فعلا منتظرم تا اولین حقوقم رو بدم و دوره ی عزت نفسو تهیه کنم چون مطمئنم بیشتر کسی که به این دوره نیاز داره منم و مهم گام برای تغییر خودم بالا بردن اعتماد به نفسم می دونم. در آخرم از شما و همکاراتون کمال تشکر دارم و امیدوارم با قدرت به همین روند ادامه بدید تا ایرانیان بیشتری روبه زندگی بهتر تشویق کنید.
سلام خدمت استاد گلم و بچه های گروه ارادت دارم
من سال1383 از خدمت سربازی امدم مدرکم فوق دیپلم بود و اصلا نمیدونستم چه کنم خیلی دنبال کار گشتم ولی …یه حسی درونم میگفتم حسین خودت یه کاری بکن رفتم و به چیزی که علاقه داشتم یعنی کامپوتر را انتخاب و 2سال شاگردی کردم در سال 3بودم که دیدم این شرایط برام جالب نیست بااینکه درامدم عالی و خوب بود یه دهنه از مغازه استادم را کرایه کردم وتقریبا 1سال برای خودم بودم خیلی خوب بود در سال5بود که گفتم این شرایط برام جالب نیست وبنابراین وارد حوزه تحصیلی خودم یعنی حسابداری بشوم مدت 4سال درشرکتی مشغول حسابداری شدم (یک تجربه بزرگی که اموختم این بود فکر میکردم هرچه درامدم بالاتر باشه زندگی بهتری دارم )من پلکانی بالا میرفتم ولی شرایطم فرقی نمیکرد در سال 5حسابداری با شرایط سخت مالی از کار شرکت امدم بیرون وتقریبا 2ماه دفتری برای خودم ایجاد کردم ودر حال انجام امور مالیاتی و مالی هستم شاید برااستاد باورش اسان باشه ولی خیلی خیلی برای من خوب شد چون تقریبا 1سال با شما اشنا شدم و اصل تغییر ذهنی و فکری وقتی بودکه من از شرکت بیرون زدم شما بودیید .
خداروشکر ازاینکه با شما اشنا شدم
به امید موفقیت روز افروز برای شما استادگرامی
سلام آقای عباس منش واقعا ممنوم از سایت خوبتون.حدود سه سال پیش بود ک یکی از پسرخاله های عزیزم اومد شهر ما واسه زندگی و رابطه ی ما بیشتر شد باهم.من یه فرد خیلی خجالتی و کم حرف بودم.خیلی اروم حرف میزدم و روابط عمومی پایینی داشتم.این دلایل باعث شده بود ک بامن حرف میزد و قصد داشت هم منو از خجالتی بودن در بیاره و هم تن صدای منو ببره بالا.اما موفق نمیشد.منم نمیتونستم حرفاشو تحلیل کنم.مدت زیادی باهام حرف میزد ولی نتیجه ای نداشت.تا اینکه به کلاس تکنولوژی فکر دعوت شد و چون از من نا امید بود خودش رفت.واسه ترم بعدش ب منم پیشنهاد داد اما من بازم نادیده گرفتم.روز اخر ثبت نامش خودش ثبت نامم کرد و من به اون کلاس رفتم.از اون روز به بعد تغییرات قابل مشاهده ای در من ایجاد شد.خیلی بیشتر نتیجه میگرفتم از این کلاس چون صحبتا و بحثا طبقه بندی شده و کامل بود.یه سری از اشتباهات زندگیمو کنار گذاشتم و وارد فضای کسب و کار شدم و تقریبا از نظر اقتصادی استقلال پیدا کردم.تا یه مدت و یه حدی به ثروت و موفقیت رسیدم تا چند وقت پیش ک حس کردم لیاقت من بیشتر از ایناست و باید به موفقیت و ثروت بیشتری برسم و تصمیم گرفتم برای خودم کار کنم و رییس خودم باشم تا به خواسته هام برسم.حدود یک ماهی میشه با سایت عالی شما اشنا شدم و فعلا از فایل های رایگان شما استفاده میکنم خیلی انرژی میگیرم و خیلی به آیندم امیدوار میشم.فایل ها رو usb ریختم دادم به بابام تو ماشینش گوش میده.اونم خیلی طرز فکرش عوض شده چون تا قبل همش از مریضی هم از کم پولی و منفی هاش صحبت میکرد اما الان دیگ عوض شده و به همه سایت شمارو توصیه میکنه.خودمم هدف گذاری کردم تا دو ماه آینده حتما بسته ثروت شما رو خریداری کنم.از زمانی ک با سایت شما آشنا شدم انگیزه و روحیه من واسه موفقیت بیشتر چندبرابر شده.آرزوی موفقیت واسه خودتون و تمام اعضای سایت. خانواده ام و خودم دارم.با تشکر از زحماتتون
سلام خدمت استاد عزیزم سید حسین عباس منش که زندگی من را بعد از یک سال و نیم برای همیشه متحول کرده ، و البته برای این روند هیچ پایانی متصور نیستم … .
واژه ی ‘ تغییر ‘ زمانی در زندگی من ایجاد می شود که در زندگی به تضاد بر میخوردم . اما تغییرات همیشه دو جنبه دارند ، یکی مثبت و روبه جلو و دیگری منفی و بازدارنده . دلیل مثبت و منفی بودن تغییرات در مقابل تضاد و موانع های زندگی به شیوه ی نگرش و نوع ارتعاش ما بستگی دارد .
الف) تغییرات در زمان مناسب :
همیشه با استفاده از یکی از روش های N.L.P به طور ناآگاهانه توانستم از شرایط بدی که در زندگیم به عناوین مختلف وجود داشت این انگیزه رو بگیرم که به سمت نقطه مقابل این وضعیت ، یعنی وضعیت مطلوب تر دست به تغییر بزنم .
ب) تغییرات در زمان نامناسب : معمولا افراد یا در شرایط بسیار مساعدی قرار دارند که نیاز به ایجاد حرکت در خود و زندگیشان نمی بینند و در نقطه ی مقابل افرادی هستند که در شرایط بسیار بدی هستند که به قدری این شرایط برایشان بد هستش که هیچ انگیزه ای در خود نمی بینند که بخواهند دست به تغییر بزنند .
مثال : من در حال حاضر سرباز هستم . من به شخصه می دانم که تا قبل از اینکه خدمتم تمام بشه بهترین زمان برای کارهای مهم زندگیم هست که نیمه کار از قبل باقی مانده ، مانند : زبان انگلیسی ، خواندن کتاب تو حوزه روانشناسی موفقیت و … ، که همه ی اینها می توانند در راه رسیدن به هدفی که دارم تاثیر زیادی داشته باشند و کار من را برای بعد از خدمتم آسان کنند . (نتیجه : تغییر در زمان درست قبل از اینکه خدمتم تمام شود و اینکه دیگر نیازی نیست زمانی که خدمتم تمام می شود تازه بخواهم از صفر همه چیز را شروع بکنم)
اما بسیاری از هم خدمتی های من و سایر سربازان در سراسر کشور تماما به این مساله فکر می کنند که خود زمان خدمت سربازی را به گونه ای طی کنند که فقط بگذرد و تمام کار هایشان را برای بعد از خدمت گذاشته اند . چون اعتقاد دارند تا زمانی که در حین خدمت هستند نمی توانند تمرکز کنند و کاری انجام دهند . (نتیجه : آن ها زمان های خود را به بطالت می گذرانند و این روند باعث خواهد شد که دنیا به زودی (بعد از خدمت) آن ها را به زور مجبور به ایجاد تغییر کند)
با سپاس .
باعرض سلام خدمت دوستای گلم که باهم در یک مدار قرار گرفتیم.
من اواخر اسفند 91 در رشته مهندسی صنایع غذایی فارق التحصیل شدم.این درحالی بود که دو ماهی از آشنایی من با کتاب شفای زندگی میگذشت برای اینکه ببینم قانون جذب چقدر واقعیه خواستم امتحانش کنم.خودم را در آزمایشگاه کارخانه ای که ورشکست شده بود و 8 ماه تعطیل شده بود تصور کردم که مسئول فنی آنجا هستم.یک ماه بعد شنیدم که کارخانه قراره شروع به کار کند و من را بعنوان مسئول فنی معرفی کردند.به مدت 2 ماه در آنجا به همان شکلی که تصور کرده بودم مشغول به کار شدم.هرچند کارخانه باز تعطیل شد ولی به من ثابت شد که قانون جذب واقعیه.بعد از آنجا مجبور به کار در یک کاشی فروشی بعنوان منشی شدم.ولی باخودم فکر کردم و گفتم لیاقت من بیشتر از اینه.پس زیاد آنجا نماندم و دنبال کار بهتر بودم.که از طرف اداره مسئولین فنی بامن تماس گرفتن و بعنوان مسئول فنی یک کارگاه بسته بندی معرفی شدم.حدود یک سال در آنجا مشغول به کار شدم.ولی بازهم به دنبال موقعیت های بهتر بودم.از این کار بیرون اومدم.و مطمئن بودم که کاری با شرایط و حقوق بهتر خواهم داشت.با تماس یکی از دوستانم در کارخانه قند با حقوق بیشتر به صورت موقت استخدام شدم.چون کار فصلی بود.از مهر 93 تا بهمن 93 در انجا مشغول به کار شدم.سال 93 برای من سال خوبی بود هم از نظر درآمد و هم از نظر رابطه عاطفی.این روند خوب پیش میرفت و فراموش کرده بودم که گول شرایط خوب را نخورم و قبل از اینکه دنیا من را مجبور به تغییر کند خودم شرایط را تغییر بدم و متاسفانه این شروع بدبختی من بود تاجایی که کاملا من از نظر رابطه عاطفی و خانوادگی و مالی و شغلی و سلامتی دچار مشکل شدم و آنچنان سیلی محکمی از دنیا خوردم که بعد به خودم اومدم.از نظر رابطه ام با خدا هم باید بگم که من تقریباً ادم معتقدی هستم و نماز میخونم و روزه ام را کامل گرفتم همیشه و رابطه ام با خدا از نظر خودم خوب بود.
البته خدای قبل از آشنایی با خدایی که استاد عباس منش من را با اون آشنا کردند.فکر میکردم هرچی بیشتر گریه کنم و به خدا التماس کنم آرزوی من را برآورده میکنه.کاملا گوشه گیر شده بودم و سه ماه شبانه روز کارم گریه و زاری و گلایه از خدا بود و متاسفانه نمیدونستم که اینجوری شرایط بدتر بوجود میاد.از خودم متنفر بودم و این باعث شد که دچار اضافه وزن بشم و حتی دیگه خودم را هم نتوانم تحمل کنم چه برسه به دیگران.وقتی عصبانی و ناراحت میشدم مدام درحال خوردن بودم طوری که اصلا احساس سیری نمیکردم و این باعث میشد بخاطر اضافه وزن بیشتر عصبی بشم و از خودم متنفرتر،و خودم این شرایط را جذب میکردم و باعث میشد بدتر و بدتر بشه.
من زمانی تصمیم به تغییر زندگیم کردم که در بدترین شرایط ممکن بودم.از نظر شغل بیکار بودم و به هرجا که فکر میکردم برای کار میرفتم با درب بسته مواجه میشدم.از نظر مالی اوضاع خوبی نداشتم و پولی را نمیتوانستم نگه دارم و سریع از دستم میرفت.از نظر رابطه احساسی دچار شکست عشقی شده بودم.روابطم با اعضای خانواده ام به بدترین شکل ممکن بود.هر روز و هرروز اتفاقات منفی بیشتر اتفاق می افتاد و من از زندگی ناامید تر میشدم.و این اتفاقات درست زمانی برام افتاد که در اوج خوشبختی بودم و احساس میکردم یکی از آدم های خوشبختم و همان طور که استاد فرمودند یک تله بود و من شناختی از این موضوع نداشتم و شرایط رو به بدترین حالت خودش پیش میبرد.
از قبل پیش زمینه ای درمورد آنچه فکر و باور ما است برایمان اتفاق می افتد،داشتم.و شروع آن با کتاب شفای زندگی اثر لوییز هی بود که هدیه ای از طرف یکی از دوستانم بود که مهر 91 به دستم رسید..اما تنها یک بار خواندم و با وجود اینکه اثر آن را دیده بودم دیگر از آن استفاده نکردم.تا عید امسال که اوج بدبختی من بود،در اون شرایط تصمیم گرفتم باکسی صحبت کنم تا یک کم آروم بشم.همون دوستی که کتاب را بهم هدیه داد بعد از یک سال که ازش بی خبر بودم به ذهنم رسید و بهش زنگ زدم.به محضی که صداشو شنیدم زدم زیر گریه و…
با معرفی سایت استاد عباس منش توسط این دوست عزیزم دریچه جدیدی به روی زندگیم باز شد و خدا را شاکرم که من را در مسیری قرار داد که بتوانم خودم و زندگیم را آن طوری که شایسته است بشناسم.
آن شب وارد سایت شدم و برخی فایل ها را دانلود کردم.صبح روزبعد دیگرآن آدم سابق نبودم چون تصمیم گرفته بودم که واقعیت رابپذیرم وزندگیم راتغییر بدهم.
دراین چندماه به این نتیجه رسیدم که در زندگی شکر گذار نعمت هایی که دارم باشم.و براساس کلام پرودگار باید شکرگزار باشیم تا بیشتر دریافت کنیم وگرنه چیزهایی که داریم هم از دست میدهیم.
هر تصمیمی ک میگیریم براساس احساسات ماست.برای تغییرشرایط زندگی لازم به جنگ و ناراحتی نیست.کافی است که عشق بدهیم واین عشق ازاحساسات خوب سرچشمه میگیرد.احساسات خوب نیروی عشق رابه کار می اندازد و وقتی عاشق باشیم نسبت به هرچیزی که دوست داریم برایمان اتفاق میوفتد،از شادی دیگران شاد بشیم طوری که انگار برای خودمان اتفاق افتاده،حالمان خوب میشود و به دنبال آن اتفاقات خوب می اید.الان خودم را دوست دارم و به وزن ایده آلم رسیدم با وجود اینکه نه رژیمی گرفته ام نه کار دیگری انجام دادم.بااستفاده از قانون رهایی و عشق ورزیدن و برگشتن به زمان هایی که عاشق بودم و حالم خوب بود کسی که دوستش داشتم و خودش بخاطر خانواده ها مرا ترک کرد را رها کردم و مدت کمی به زندگیم برگشت ولی دیگه اشتباه گذشته ام را تکرار نمیکنم و معتقدم که من لایق بهتر از او هستم.
من همیشه تصور میکردم زمانی میتونم خوشبخت بشم که در فلان شهرباشم یا فلان کارفقط میتواند من رابه موفقیت برساند یا با فلان کس میتوانم خوشبخت بشوم.که این دقیقاً همان افکار اشتباهی بود که مانع رسیدن من به آرزوهایم میشد.الان دلیل آن همه بدبختی رامیفهمم ومیدانم چراپول از من دور میشد و چرا رابطه ام با شکست مواجه شد،چون من در فرکانس درست نبودم و من رااز آنها دور میکرد.ولی الان با فکر کردن به خواسته هام و تصور اینکه الان آنها را دارم احساسم را خوب میکنم و به آنها عشق میورزم.مثل اینکه الان آنها را دارم.تا قبل از این همه اتفاقاتی ک برام می افتاد در نهایت به شکست منجر میشد.ولی الان با احساس خوب اتفاقاتی رو دارم تجربه میکنم که واقعا شبیه معجزه می ماند.
پشنهادات کاری زیادی بهم میشه.هرچند که موقعیت های آنچنان خوبی نیست ولی همین نشان میدهد که در مدار ثروت و موفقیت قرار گرفتم و مطمئنم که سیر تکاملی آن پیش خواهد رفت.هرروز ایده های زیادی به ذهنم میرسد که تصمیم به عملی کردن یکی از آنها گرفته ام.
در نهایت الان میدونم که نباید شرایط اونقدر بد بشه تا مجبور به تغییر بشم، بلکه وقتی اوضاع خوبه به فکر تغییر اون هستم و سعی میکنم تا در شرایط خوب تغییرات بهتری را اعمال کنم.
عذرخواهی میکنم که مطلبم زیاد شد.خواستم تجربه خودم را به دوستان بگم و بدونید که هرچی احساساتون خوب باشه، عشق بیشتری در وجودتان ایجاد میشه و هرچی عشق بیشتر دریافت شما از زندگی بیشتر و پیامی که از تجربیات زندگیم گرفتم برای شما دارم اینه که دوستای گلم شما لایق بهترین ها هستین هرچند فکر میکنید که در شرایط عالی چه از نظر مالی چه عاطفی و سلامتی و .. هستید ولی شرایط میتونه بهتر باشه چون ما اشرف مخلوقاتیم و باید امروزمان از دیروز بهتر و فردایمان از امروز عالی تر باشه پس به کم و آنچه دارین قانع نباشین،خدا عاشق بنده هایی است که دنبال پیشرفت هستن و ساکن نمیشوند،از ما حرکت از خدا برکت..
درپایان به استاد و گروه اشان خسته نباشید میگم به خاطر کار بزرگی که انجام دادن و باعث شدند که تحولی بزرگ درزندگی من ایجاد بشه و من هر روز دوستای بیشتری را با سایت استاد آشنا میکنم تا افراد بیشتری آگاهانه به خوشبختی و آرامش برسند.آرزوی خوشبختی و سعادت در دنیا و آخرت برای استاد عزیز و همه ی دوستای گلم دارم.
با سلام خدمت شما استاد عزیزم که اینگونه زیبا و متفاوت به زندگی نگاه میکنی و این دیدگاه زیباتو به کار میگیری و سلام به همه دوستان عزیزم.
زمانی که در دانشگاه با بچه ها از ابتدای ترم با هم واحدهای درسیو میخوندیم از اشتباهات بزرگ من بود. مطالعه من تنها زمانی بود که با آنها بودم و همیشه نمرات پایینی میاوردم . چون کاملا به آنها متکی بودم و از قبل پیش مطالعه ای روی درسهای داده شده نداشتم که اشکالاتم معلوم بشه و به همین دلیل سطح یادگیری پایینتری داشتم. اما از زمانی که تصمیم گرفتم برای خودم بخونم و اینقدر مهارت داشتم که به دوستانم هم یاد بدهم ، بسیار نمرات بالایی گرفتم.
این اتفاق زمانی افتاد که دوستانی که باهاشون درس میخوندم طی یک ترم مرخصی از اونها فاصله گرفتم و مجبور شدم روی پای خودم بایستم و چنین تغییر خوبی بکنم.
فکر کردن به کار آزاد از اواخر دانشگاه در ذهنم بود تا اینکه بعد از خدمت سربازی و 8 ماه کار کردن در شرکتی ، تصمیم به شروع گرفتم . یعنی قبل از اینکه دیر بشه و یا سختی در اثر انجام ندادن این کار بر من متحمل بشه . 9 ماه اول با مشکلات و فروش فوق العاده پایین که نه سودی کردم و نه ضرر ، دوباره شرایط بر من ایجاب کرد که تغییری در خودم و روشم بوجود بیاورم و درست بعد از این تغییر در عرض 6 ماه و هر ماه تقریبا 2 میلیون تومان در آمد کسب کردم . تا اینکه با سایت عباس منش آشنا شدم و به طور معجزه آسایی بدون اغراق درآمدی 2 الی 3 برابری نسبت به 6 ماه قبل کسب کردم.
به نظر خودم پیدا کردن سایت هم تغییری بود که در زمان مناسب انجام شد و این چیزی که خودم میدونم ، دلیل اینکه از طریق اینترنت به سمت این سایت کشیده شدم ، متناسب با خواسته هایی بود که داشتم جستجو میکردم و کائنات منو هدایت کرد.
واقعا احساس میکنم شرایط خیلی بهتر از این هم میتونم در کار برای خودم رقم بزنم ولی کمتر از خودم جنبشی نشان میدم و این دلیلش اینه که هنوز باورهام مشکل داره . ترس از دست دادن زمان و اینکه شرایط سخت و سخت تر بشه دارم . طبق صحبتهای استاد که باید در اون شرایط خوب به فکر تغییر باشی ، چون شرایط سخت کارتو سخت تر میکنه.
انتقالی سربازی من در شرایط سخت کردستان در اوایل خدمتم انجام شد که یک نمونه بارز تغییر در زمان مناسب بود و با پیگیری و تلاش تونستم انتقالی بگیرم . با 2 ماه تلاش بی وقفه در زمان تمام شدن ماموریت کردستان و برگشت لشکر به اصفهان این انتقالی برایم درست شد و مابقی خدمتو در شهر خودم خیلی عالی ادامه دادم و میدونم اگه ادامه خدمتو توی لشکر میموندم ، سختیهای زیادی باید متحمل میشدم.
من بیشتر مواقع در کار خودم نگاه به همکارانم میکنم و وقتی می بینم اونها ایده ای نمیدن ، خیالم راحت میشه و سکوت میکنم و به محض تغییر در آنها به جنب و جوش در میام و همیشه منتظر اینم که اونها چه میکنن به جای اینکه خودم نامبر وان باشم و یک طراح ایده.
به نام خداوند وهاب
با سلام خدمت استاد گرانقدر استاد عباس منش ,در مورد مثال اول
که چه تغییراتی را در زمان مناسب انجام دادم باید بگوییم من همیشه از کودکی برای خوب زندگی کردن ثروتمند زندگی کردن تلاش میکردم و با اینکه از خانواده متوسط بودم هیچ وقت نتوانستم زندگی ساده و در بیشتر مواقع سخت خانواده ام رو هضم کنم و همیشه از سن خیلی پایین به این فکر میکردم باید خوب و ثروتمند زندگی کرد وقتی درسم تمام شد و در رشته ایی که میخواستم فارغ التحصیل شدم سریع وارد بازار کار شدم علی رغم اینکه میگفتند کار نیست من خیلی زود به خاطر باورهایم که برای من بهترینها آماده است کار عالی پیدا کردم با درآمد مناسب چهار سال مشغول بودم و همزمان مهارتها و تجربه و تخصص های یشتری آموختم اما یک زمانی به این نتیجه رسیدم من هدفی بزرگتر داشتم چیزی بیشتر واین آن نیست تصمیم ضر ب العجل گرفتم و از تهران مهاجرت کردم همه گفتند تو نمیتوانی دوام نمیاری ااما من با تخصصم در اصفهان که برای همه در تهران کار کردن سخت بود پیشرفت هایی کردم که شاید در تهران اصلا نمیتوانستم تا ده سال آینده به آنها فکر کنم زندگی مالی ام جهتی رو به ثروتمند شدن گرفت و الان نسبت به بیشتر همسن و سالهایم از درآمد عالی و شرایط خوبی برخوردارم ولی بازهم میخواهم تغییرات جدید را با تمام موانع ایجاد کنم به لطف خداوند عزیزم .
در مورد مثال دوم من بسیار انسان سخت گیر و خشنی بودم که به عنوان خانم برای بسیاری از افراد خوشایند نبود نمیتوانستم خودم رو تغییر دهم اما زمانی شد که دنیا من رو مجبور کرد تغییر کنم و آدم ملایم با آرامش و گذشت بیشتری شوم شاید برام یک دوره سخت بود اما موفق شدم قبل از مادر شدن تغییر کنم .ااز خداوند مهربانم برای تمام کسانی که طالب کمال هستند آروزی موفقیت روز افزون دارم و صمیمانه از استاد عباس منش سپاسگذارم.شاد و سعادتمند باشید
به نام خالق هستی
با سلام خدمت همه دوستان
من پس از خدمت سربازی به دنبال کار میگشتم که پس از حدود 3 ماه از یکی از شرکتهایی که در آنها ثبت نام کرده بودم با من تماس گرفتند که پس از مصاحبه و عقد قرارداد اولین تجربه کاریم را شروع کردم حدود 5 سال در آن شرکت مشغول بودم و همه چیز برایم تکراری شده بود و اصلا حس خوبی نسبت به کارم نداشتم یه جورایی به اجبار میرفتم و مدتی بود که مدیران نسبت به آمار تولید حساس شده بودند و هر چند وقت یکبار زمان تولید قطعه ها را با کرنومتر محاسبه میکردند و آمار را روز به روز افزایش میدادند
در همین ایام به همراه برادرم تصمیم گرفتیم که برای خودمان کسب و کاری راه اندازی کنیم با سرمایه بسیار کمی یک مغازه اجاره کردیم و کارمان را شروع کردیم
من هنوز دست از شرکت بر نداشته بودم و نیمه وقت به مغازه میرفتم و فکر میکردم که اگه حقوق شرکت نباشه نمیتونم ادامه بدم تا اینکه هر روز توی شرکت سخت گیریها و آمار تولید بیشتر میشد و وقتی به مغازه میرفتم خسته بودم و آرامش ذهن نداشتم واقعا خسته شده بودم
تا اینکه تصمیم گرفتم دیگه برای کسی کار نکنم و تمام انرژی و تمرکز خودم را روی کار خودم بگزارم
به کسی چیزی نگفتم و به حسابداری رفتم و تسویه حساب کردم
وقتی به خانه برگشتم به خانواده ام گفتم که من را از شرکت اخراج کرده اند
با انرژی و خیالی راحت به مغازه رفتم و به یاری پروردگار هر روز و هر روز پیشرفت کردم و فهمیدم که واقعا چقدر انرژیم را ارزان در آن شرکت میفروختم
با آرزوی موفقیت
باسلام خدمت شما من تا دوسال پیش احساس کمبود میکردم نمیدونستم چرا تو این جهان تنها شده ام
و همه مرا سرکوفت میزنند انگار همه دست به دست هم داده اند تامرا خوار کنند منم هرچه ناراحتی میکردم
اتفاقات هر روز مانند روز قبل تکرار میشد تقریبا دوستانمو از دست داده بودم بعضی مواقع اینقدر ناراحت میشدم که اشک از چشمانم سرازیر میشد من از خداوند همیشه درخواست میکردم که راهی را بیابم از این ناراحتی ها و مسخره کردن ها خلاص شوم
اما بعد از اون همه اتفاق الان دوسالی هست که برنامه های شمارو دنبال میکنم و با تلاش وزحمت فراوان در ابتدا توانستم نگرش خودمو نسبت به زندگی عوض کنم والان خیلی از خداوند سپاسگزار هستم و بعد از شما شاکرم امیدوارم که خداوند خیرتان دهد
از کلیپهای شما خیلی سود بردم الان هم که این را مینویسم بخدا به خاطر قرعه کشی و جایزه نیست فقط خواستم که از شما تشکر کنم امیدوارم درتمام مراحل زندگی خداوند کمکتان کند.
به نام خدا
سلام
من یک پسر جوان 18 ساله ام .یادمه از موقعی فکر تغییر به ذهنم زد که شرایط زیاد برایم خوب وجالب نبود . مورد تمسخر و توهین قرار می گرفتم ،زندگی شادی نداشتم واحساس ضعف و ناامیدی می کردم .
با اینکه این شرایط را میدیدم ولی بازم حرکت نمیکردم وهمیشه منتظر شرایط خاصی بودم که حرکت کنم. همیشه مثلا اگر کاری میخواستم انجام بدم که تغییری در زندگی ایجاد کنم را به آینده موکول می کردم مثلا اگر میخواستم کتابی را بخونم میگفتم از فردا یا یا اول هفته بعد شروع می کنم وکار به جایی میرسید که من اصلا شوق انجام آن کار را نداشتم وآن کار را به کلا کنار میزاشتم.
هروقت شرایط برایم سختر و بدتر میشد من بیشتر به فکر تغییر در خودم وزندگی ام بودم .البته این را هم بگم که که هرچه شرایط بدتر میشد تغییر کردن سختر و امید من کمتر میشد و شوق ، امید وانگیزه ای که قبلا برای حرکت داشتم را در خودم کمتر احساس می کردم و درعوض تردیدها ،احساس گناه ها و ناراحتی و ناامیدی ها در من بیشتر رشد میکردند وبیشتر وبیشتر میشدند
همیشه برایم این سوال بود که چرا من تغییر نمی کنم ؟؟چرا من منتظر شرایط هستم با اینکه شرایط به وجود نمی آیند ؟؟؟ با اینکه می دونستم منتظر شرایط بودن فقط وقت تلف کردن است و شرایط را باید خودمون خلق کنیم
زمان گزشت ومن بالاخره فهمیدم که چرا تغییر نمی کنم و چه چیزی جلوی رشد و پیشرفت من گرفته ؟
من میترسیدم !!!!
من میترسیدم اشتباه کنم ،میترسیدم مردم من را مسخره کنند،من میترسیدم گناه کنم ،میترسیدم راه اشتباه را رفته باشم ،میترسیدم خدا من را دوست نداشته باشد….
این ترسها ،تردیدها و احساس گناه ها سدی بسیار محکم وقوی در مسیر تغییر وپیشرفت من بودند
سعی کردم که باورهایی که این باور اشتباه را بیشتر به من تحمیل می کردند را شناسایی کنم . دو باوری که من داشتم این بود که
هرچه بیشتر اشتباه کنی هرچی بیشتر سختی ببینی باتجربه تر میشی و اونموقع بهتر حرکت میکنی .هنوزم نمیدونم این باور اشتباست یا من اشتباه برداشت کردم؟؟ نمیدونم باید تو شرایط خوب و راحت تغییر و پیشرفت کنم یا باید تو سختی ها غوطه ورشم و بعد به فکر تغیییر باشم
یکی دیگر دیگر ازباورهایی که داشتم که به نظر خودم بیشتر همین باور باعث ناامیدی ،ضعف و عدم پیشرفت من میشد این بود که احساس میکردم من با تغییر خودم برخلاف راه دین اسلام حرکت میکردم .خوب من مثل همه دوست داشتم یک شخصیتی جذابی داشته باشم ،همیشه تو رویا وخیالم بهش فکر میکردم واینکار خیلی به من احساس خوبی میداد ولی یه جورایی فکر میکنم که این شخصیت با دینی که من دارم درتضاد هست مثلا من دوست داشتم آهنگ شادگوش بدهم ،برقصم ،شادی کنم در صورتی که رقص در اسلام حرام بود ویا دوست داشتم با دختری که دوست داشتم رابطه برقرار کنم ،حسم را بهش بگم و برای ازدواج و آیندام باهاش صحبت کنم در صورتی که در اسلام اینکار فکر نکنم جایز باشه و خیلی تضادهایی دیگر که من ازگفتن آنها صرف نظر میکنم.
خوب اینکار احساس گناه بسیار قوی در من ایجاد می کرد و اون حس خوبی که وقتی به شخصیت دلخواهم فکر میکردم در من ایجاد میشد را درمن کم رنگ تر میکرد .
نمیخواهم بگم که از بودن این احساس گناه ها ،سختی ها ،تردیدها راضی ام ولی شاید باعث بشند من حرکت کنم شاید و شاید باعث بشند که من بیشتر عذاب بکشم
به هرحال من از اون دسته آدمهایی بودم که منتظر بودم شرایط برایم خیلی سخت بشه و بعد تغییر کنم و یادمه هرتغییری در زندگی ام ایجاد کردم اکثرا اینجوری بوده.
هم اکنون من به فکر اینم که باورهایم را تغییر بدم و حرکت کنم و امیدوارم باشم
من تقریبا همه ی فیلمهای شما را دیدم و از حرفهای شما انرژی میگریم ودارم سعی میکنم به حرفهای شما عمل کنم نه که فقط شنونده باشم
امیدوارم با هم بتوانیم این مسیر را ادامه بدهیم.