می خواهی جزو کدام گروه باشی؟ - صفحه 58
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-20.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2015-08-14 09:38:012024-06-08 20:59:00می خواهی جزو کدام گروه باشی؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد عزیزم
میخوام یه تجربه خودمو توی روابط درباره این موضوع بگم؛
من همیشه فکر میکردم باید خیلی تلاش کنم برای دوست و رفیقی ک دارم فکر میکردم تلاش زیاد یعنی ارتباط محکم تر و بهتر این طرز فکر من بود و همینطوری رفتار میکردم تا اینکه اولین چک و از کائنات خوردم! بدرفتاریای آدمی که بهترین دوستم میدونستمش! نادیده گرفتم دوباره تلاش کردم دوباره و دوباره تا در نهایت چک خیلی بدتری خوردم و فهمیدم این روش من اشتباهه نباید اینقد زیاد از خودم مایه بزارم و خودمو فدا کنم برای بقیه و خودمو فراموش کنم ، شروع کردم به تغییر دادن خودم ، خودم و الویت قرار دادم به ارزش خودم پی بردم روی عزت نفسم هرروز کار کردم و بازم کار میکنم و درسته اون لحظات خیلی ناراحت بودم اما الان خداروشکر میکنم که اون اتفاقا افتاد چون الان من از هرنظر پیشرفت کردم
زندگی یعنی هرلحظه دنبال پیشرفت و ارتقا خودمون باشیم
به نام خدای هدایت گر
سلام خدمت همگی
اولین باری که دست به تغییر زدم و خواستم تغییر کنن همان روزهای اولین ورودم به سایت بود و با شنیدن این آگاهی ها که انگار بخشی از وجودم بودند و من فراموش کرده بودم و بسیار راحت و باور پذیر بودند تمام صحبت های استاد!انگار همان پیامبری بودند که هر روز در نجواهای شبانه ام بخدا می گفتم که در هر زمانی پیامبری برای هدایت مردم فرستاده ای چرا در زمان ما هیچ راهنمایی نیست و غافل از اینکه پیامبر زمانه همین استادی بودند که با گفتارشان چنان آرامشی را در وجودمان بوجود آوردند که قبل از آن هیچ گونه آرام بخشی آن اثر رانگذاشته بود،استادی که رفتار و عملشان یکی بود و گفتارشان فقط خدا و توحید ویگانگی الله مهربان…
همون روزهای اول که وارد سایت شدم فکر کنم یه ماهی نگذشته بود از ورودم که درخواست کار کردن رو به همسرم دادم و بااینکه نیاز مالی برای کار کردن من نبود ولی می خواستم تجربه کنم پول ساختن و تمکن مالی از جانب خودم!!که با یه کار خونگی بسیار دلچسب و شیرین آغاز کردم و لذتی در خلق کارهای روزانه داشتم که حد و اندازه نداشت و روز به روز بزرگتر و پیشرفته تر میشدم و انگیزه ی صد برابری برای اینکه انگار پا در قدم استاد گذاشته بودم و هر چه را که می گفت وحی منزل میدونستم و برای بزرگ کردن خودم و ظرف وجودی ام هر آنچه را که برایم مقدور و امکان پذیر بود رو انجام میدادم و برای هر پیشرفت و ترقی برای خودم جایزه میدادم و خودم رو تشویق میکردم تا روز به روز در این کار مهارت پیدا کنم،حتی روزایی که مشتری نداشتم برای خودمون کارهایی رو انجام میدادم که تابحال انجام نداده بودم تا هم ترس سفارش های متفاوت رو از خودم دور کنم و هم روبه رشد باشم که این تغییر در رفتار و اخلاق من که برخلاف سالیان گذشته در منجلاب افسردگی شدید بودم مرا در مداری قرار داد به لطف خدای مهربان که دارو که هیچ دیگه به دکترم مراجعه نکردم و این تغییر باعث شد تا هم منبع درآمد عالی داشته باشم ،هم کاری رو که علاقه ی فراوان بهش رو داشتم در بهترین شرایط و در ایده آل ترینش انجام بدم ،هم آرامشی عجیب در روح و روانم بوجود بیاد،هم هر روز یه کار زیبا خلق کنم مثل خودش و هم از همه مهمتر نتیجه داشته باشم در دستم که اگه استادم ازم خواست که در این مدت عضویت چی داری بگم با نتیجه اومدم!!!نتیجه ایی که شهرت و اعتبار برام داره،سلامتی و ثروت،آرامش و آسودگی خاطر،دلگرم به بودن خدایم که هر لحظه اجابت میکنه،رو به جلو بودنم و انجام رسالتم که میدونم برای همین هدف پا به این جهان گذاشته بودم که اگه بااین سایت آشنا نمیشدم همچنان در گمراهی سالیان پیش بودم و در همان جهالت می ماندم…
خدا جونم شکرت و هزاران هزاربار شکرت که بواسطه ی اعتماد و اعتقاد به وجود خودت روز به روز در حال پیشرفت و طی کردن پله های ترقی هستم در حالی که اولین شهرم، در حوزه ی کار خودم به لطف خودش شدم که هر کسی دنبال کیفیت و کاره خوب باشه اولین گزینه من هستم و هزاران هزار بار شکر که بواسطه ی حضور خودش در تک تک لحظات زندگیم امروز من !اعظم برزگری بنام شناخته میشم در شهرم و میخوام کاری ماندگار در سطح جهانی انجام دهم تا جزوء بندگان خوب خودش باشم تا راضی و خشنود باشد ازمن…
خدایا شکرت که هزاران هزار مثال دارم از خودم زمان هایی که تغییر کردم و بزرگ شدم و زمانی که ترس بر من غلبه کرد نوایی آرام در گوشم خواند
لاخوف علیهم و لاهم یحزنون
که تمام ناراحتی و نگرانی هایم را به دست باد دادم…
چقدر ما خوشبختیم که در زمان استاد و آگاهی هایش زندگی میکنیم تا آگاه تر شویم و خدا رو بیشتر و بهتر درک کنیم…
خدا جانم هزاران هزار بار شکرت،به اندازه ی تک تک این برف ها که هر کدام به شکل هندسی زیبایی هستند و در حال باریدن عاشقانه،تو راسپاس که هر چقدر بگویم و ستایشت کنم کم است…
خدای عزیزم!قدرت سپاسگذاری و شکرگذاری را در ما روز به روز زیادتر کن تا تورا آنگونه که شایسته و لیاقت توست سپاس گویم.
به نام خدای مهربان
روز 112سفرنامه زیبا
سلام به همگی اولین تضاد من که موجب تغییر شد تضاد در روابط بود وای چه شب های که با گریه میخوابیدم چه روزهای سختی که گذروندم چه چیز هایی که تو دلم موند چه وقت های که خجالت میکشیدم ولی فقط با تغییر خودم زندگیم بهشت شد ولی تو این موقعیت جز افراد گروه دوم بودم که خیلی چک و لگد خوردم .اصلاتغییر من با تغییر باور هام با توکل و تسلیم بودن در برابر پروردگارم من به جایی رسیدم که چند روز پیش با همسرم صحبت میکردیم گفتیم اصلا ما با هم دعوامون نشده یک سال و خورده هست زندگی مون سراسر عشق محبت اعتماد آزادی همیار هم بودن هم راز بودن و همسر هم بودن گذشته از وقتی با سایت آشنا شدم و تغییر کردم چنان بهشتی ساختم برای خودم که اصلا فکر نمیکنم که بهشت دیگری هم وجود داشته باشه
الهی شکر الهی شکر الهی شکر
مورد بعدی که میخوام مثال بزنم حذف شدم واقعا
من تو روابط با دوستام خیلی جلب توجه نیاز داشتم خیلی دروغ میگفتم و همین مورد باعث شد من اصلا دوستی نداشته باشم همشون من ترک کردند و به قولی دنیا من حذف کرد از دایره دوستی اونا همشون با هم کافه میرن عروسی میروند خونه هم دیگه قرار میذارن خرید میرن ولی من حتی یک دونه دوست ندارم ولی خیلی تو این یک سال رو خودم کار کردم دیگه جلب توجه ندارم دیگه دروغ نمیگم و نتیجه اش هم دیدم و خودم راحت تر شدم و از خدا خواستم دوستی سر راهم قرار بده که همفرکانس باشیم و به موفقیت یک دیگه کمک کنیم .
مورد بعدی هم در مورد اوضاع مالی هست که با اینکه یک خونه خیلی خوب دارم تو حسابم شوهرم همیشه پول میریزه ولی دنبال شغل هستم الان که همه چیز خوبه باید تغییر کنم هم در این مورد هم مهاجرت که بسیار بسیار به هردوش فک میکنم و سعی میکنم در فرکانسشون قرار بگیرم خونه های اون شهر نگاه میکنم تصویر سازی میکنم شکر گذاری میکنم از قانون فراوانی کمک میگیرم و من عاشق مهاجرت به اون شهر مورد علاقه ام هستم حتی با گوگل مپ و نشان و این چیزا تمام خیابان هاشو یاد گرفتم .
در مورد شغلم هم خیلی بهش نزدیک شدم الهی شکر .
همسرم موافقت کرد همسری که حتی نمیشد جلوش اسم کار کردن آورد الان خیلی مشتاق شده میگه من مثل همیشه پول بهت میدم ولی اگه خودت دوست داری موردی نداره .چقدر این باور ها و تغییر باور ها به من کمک کرده همسرم اصلا یکی دیگه شده الهی شکر الهی شکر
و این نتیجه تغییر های خودمه من تو روابط با همه نتیجه دیدم سلامتی که اووووووووف اصلا نمیدونم دو ساله حتی یه سرماخوردگی ساده هم نگرفتم نه بابا دوسال چیه چهار ساله حتی من کرونا که همه میگفتن خطرناکه نگرفتم با وجودی که همسرم مریض شد و من پرستاری کردم ازش ولی خودم خداشکر طوری نشد .نمیدونم چرا بقیه اینقدر مریض میشن خداشکر دنیا پر از سلامتی فراوانی و عشق و ثروته دیگه جای برای بیماری وجود نداره .ولی فقط الان باگ اصلیم همین درآمد هست که درآمدمون خداشکر خیلی عالی تر شده الهی شکر ولی من دنبال تغییر هستم و باید شغل خودم داشته باشم
الهی شکر
دوستتون دارم
برم سراغ کامنت های دوستان
یا حق
به نام خدایی که به تنهایی کافیست.
سلام به استاد عزیز ومریم جان ودوستانم.
کلید:جسارت در پرداخت بهای هدف.
فایل:می خواهی جز کدام دسته باشی.
خدارو شکر برای شنیدن این فایل الهی.
انسانها چهار دسته هستند:
1_انقدر تغییر نمی کنند وآنقدر چک ولگد روزگار رو می خورن تا بمیرن ونابود بشن وهرگز به فکر تغییر نمی افتند.
مثل شخص معتادی که از خونه وخانواده ترد می شه کنار خیایان می خوابه عوض نمی شه تابمیره ونابود بشه.
2 گروهی که خوب چک ولگد روزگار رو می خورن اما قبل از نابودی تصمیم به تغییر می گیرند.
مثل معتادی که وقتی ترد شد وکنار خیابان خوابید وهمه چیزش رو از دست داد تصمیم می گیره عوض بشه.
3 گروهی که با کوچکترین ضربه از روزگار تصمیم می گیرند عوض بشن .
مثل معتادی که تا یه کم دید وضعیتش بد شده خانواده دیگه رفتار قبل رو ندارند تصمیم به تغییر می گیره.
4 وبهترین گروه همین گروه هست قبل از اینکه اوضاع بد بشه در همان شرایطی که می بینه اوضاع خوبه ولی ممکن آینده این جور نباشه تغییر می کنه.
مثل استاد که در شرایط مالی خوب وداشتن درامد وزندگی در قم چون احساس می کنه در آینده شرایطش دگرگون بشه تصمیم می گیره تغییر کنه وبه بندرعباس می ره در شرایط مالی خوب در بندرعباس به تهران واز تهران به آمریکه می ره.
چقدر خوبه قبل از اینکه چک ولگد روزگار رو بخوریم تصمیم بگیریم عوض بشیم.
من هم روزی به خاطر افکار وباورهای کمبود وفقرم چک لگد روزگار رو خوردم تمام امولمون رو از دست دادیم اما من تغییر نکردم وبه زندگی سخت سالها ادامه دادیم اما نزدیک یک سال وکمی بیشتر قبل دلم خواست رها کنم این شرایط رو خواستم عوض بشم واز خدا کمک خواستم که ابتدا به اساتید موفقیت در اینستا گراموبعد در نهایت به سایت واستاد هدایت شدم ودر این مدت تغییرات شگرفی توی زندگیم رخ داد که بزرگترینش آرامش بود.
خدا رو هزاران بار شکر که مرا هدایت کرد وهدایت می کند .
خدارو شکر برای نعمت وجود استاد ومریم جان وخانواده عباسمنش.
استاد متشکرم.
در پناه خدا.
به نام خداوند بخشنده مهربان، خداوند هدایتگر من و همه دوستان به شرط باور قلبی به خودش
درود بر شما استاد عباسمنش عزیز
در مورد این فایل باید بگم، اول شمارو تحسین میکنم به خاطر اینکه رفتید و بین مردم این فایل رو تهیه کردید این نشون دهنده حس جسارت و شجاعت شماست
موضوع دیگه اینکه کجاها خودمون تغییر کردیم کجاها جهان مجبور کرد تغییر کنیم؛
در مورد خودم باید بگم در رابطه ای که با همسرم داشتم جهان نشونه های تغییر رو برام میفرستاد و بهم نشون میداد که باید تغییر کنم ولی من متوجه نبودم و اون موقع اصلا با قوانین جهان هم آشنا نبودم، در نتیجه شرایط جوری پیش رفت که رابطه رو از دست دادم و یک ضربه محکمی از جهان خوردم و بعد از این ضربه بود که متوجه شدم یکسری ایراداتی دارم و باید روی خودم کار کنم و ازبین ببرمشون و بهبود ببخشم و خداروشکر رفتم کار کردم روی خودم از دوره های شما استفاده کردم و سعی کردم هر روز یکم بهتر بشم و خودم و اطرافیانم این تغییرات رو حس میکنن
در مورد تغییر قبل از ضربه هم باید بگم من خیلی دوست داشتمکه کار دومداشته باشم و درآمدم رو افزایش بدم، و خیلی دنبال کار میگشتم ولی کاری که با شرایط کار اولم یکی باشه اوکی نبود تا اینکه رفتم دنبال کاری که بهش علاقه دارم آموزش دیدم و ازش کسب درآمد کردم و قبل از اینکه بخواد شرایط سخت بشه رفتم و تغییر ایجاد کردم و بسنده نکردم به درآمد کار اولم و توی کار دوم هم رفتم دنبال اینکه خودمو بهبود ببخشم چون نیاز داشت طراحی بلد باشم اولش طراح داشتم که کارهامو انجام میداد ولی وقتی دیدم به موقع انجام نمیده و هر دفعه باید کلی پیگیر میشدم خودم رفتم و یادگرفتم و الان دیگه هزینه طراح هم نمیدم
این مواردی بود که به نظرم اومد تا بگم
ممنون از شما استاد عزیز، دوستون دارم و دوست دارم بیام امریکا از نزدیک ببینمتون
سلام به استاد گلمون و جهانی که داره هر لحظه تغیر میکنه
خب من میخوام از تغیر خودم و خانوادم که از صفر شروع کردم بگم
ما بعتی خانوادمون توی شهرستان زندگی میکردم توی خراسان شمالی سال 96 که من چند ماه از 6 سالم میگذشت آمدیم لاریجان همون آب گرم چند سال حدود 2یا3 سال اونجا بودیم به عنوان یه کسی که اتاق های مسافر ها رو تمیز میکنه شریطمون نمیگم بد بود ولی قابل تغیر بود
2با 3 سال بعد امیدم تهران قبل از اینکه مامان بابام طلاق بگیرن یه خونه زیر زمینی گرفتم و مامانم میرفت نظافت و بابام هم فعلا کای نداشت
اها اینو یادم رفت ما وقتی از شهرستان امیدم لاریجان با یه ماشین پراید و یه چند تا خرتپت و مامانم هیچ کدوم از جهیزیه شو نیاور و وقتی امیدم تهران و اون موقه ماشین نداشتیم و اولش من و مامانم آمدیم ببینم تهران چه جور جای هست و دیدم که خوبه بعد گفتیم که بقیه خانوادم (خواهرم، برادم ، بابام ) بیان و وقتی یه زیر انداز و یه چند تا قابلمه همراهمون داشتیم د با پولی که از مشتری ها انعام میرفتم آمدیم تهران و هیچ پولی نداشتیم
حب اول از یه زیر زمینی شروع کردم بعد به خونه یه خواب که توی میدان رهبر بود
بعد توی دوخوابه بعد دوباره به خاطر کم پولی آمدیم توی یه زیر زمینی که دقیقا یادم نمیاد چند متر بود و جوری بود که آخر بارون خیلی شدیدی میومد چون خونمون هم اون موقه نزدیک جو اب بود سریع میمومد تو خونمون و انجا جوری بود که کلی سوسک و انکبوت و… بود وبعد اومیدم سریداری خب وفتی توی سرایداری داری بودیم بعضی از طبقه ها برای ما غذا میآورد برنج میآورد تنقلات میآورد و… همه جوره تعمین میشدم و ما از همین اول که امیدیم تهران چون پولی نداشتیم درخواست خریه و… اینا دادیم و و هم از طریق کارکنان ساختمان هم از طریق خریه به ما همه چی میرسودند و من یادمه که اون موقه یه انباری داشتیم که این انباره خیلی کیسه برنج کلی ماکارانی کلی عدس و لوبیا و… بود و خیلی خوب بود (تقربیا) بعد یه مشکلی به وجود آمد فک کنم پولمون کم بود یا انگار که یکی دیگه میخواست اونجا بشنه چون ما وقت واسه یه سال بهشون گفته بودیم که میمونم بعد امیدم توی یه خونه دیگه که این هم باز یه خونه یه خواب و طبقه اون بود همون خونه ای که مامانم و بابام طلاق کرفتن (مامانم وقتی داشت طلاق میگرفت هیچ کدوم از جهزیه شو با خودش ور نداشت این ور و اون ور ببر و همه اونا که کلی وسیله بود رو فامیلامون بردن و بیشترشون هم زن بابام الان استفاده میکنه ومن میخواستم یه نکته دیگه رو بگم مادر و پدرم وقتی داشتن جدا میشدن با مشکلات بساری جدا،شدن و به همین دلیل الان این اتفاق برای هر دوشون میفته که در روابط بعدی هم مشکل دارن) با کلی مشکلات جدا شدن و بعد امیدم توی یه ساختمون 14 طبقه ای بدون آسانسور بود
اون خونه خیلی خونه بود بود مامان بابام وقتی جدا شدن من کامل پیشرفت مادرم رو کامل دیدم و انگار پدرم یه ترمزی برای مادرم بود
خلاصه اون خیلی خونه خوبی بود 3 سال اونجا بودیم ولی باز هم پولمون کم شد و امیدم توی یه خونه رویای بسار زیبای که اصلا بارو نکردنه از لحاظ متر و اتاق هاش دقیقا مثل همون خونه قبله هست ولی از نظر معماری خیلی شیک و باکلاس هست
و استاد یه نکتی که من توی این خونه جا به جا شدنامون بود این بود که ما وقتی بهمون فشار میمومد به جای دیگه میفرستی مخصوصا وقتی که به تهران آمدیم و همش خونه جا ب جا میکردم و من الان برای خودم یه پلن دیگهای جدا از خانوادم میخوام باشم چون میخوام از 13 ساحلی شروع کنم چون من 13 سالمه و فک کنم برای شروع این سن و این زمان برای من خوب باشه وقت
نیاز به عمل دارم چون خداوند هدایشو کرده
استاد ازتون یه دنیا سپاس گذارم و امیدوارم وقتی بزرگ شدم حتما ببینمون
بایبای
بنام خدای یکتا
سلام به همه ی دوستان همرفکانسی
از استاد سپاسکزارم بابت این فایل
با شنیدن این اگاهی ها اولش متوجه نشدم با خودم گفتم تغییر
اما بهتر که گوش دادم یادم اومد که چه راهی پشت سر گذاشتم
سال 85که دیپلم گرفتم چون تو خونه با برادر بزرگم زیاد بحث میکردم با خودم گفتم باید برم دانشگاه یعنی دنیا بهم فشار اورد امانه خیلی زیاد اما هیچوقت فکر نکردم این یعنی تغییر
خلاصه دانشگاه رفتم بعد سه ستل که با نمره الف فارغ تحصیل شدم به خودم گفتم باز میخوای بری خونه چکار کنی باز تفاوت بین و دخترپ پسر گوش کنی باز بحث واینکه دستم تو جیب خودم نباشه برا همین گفتم میرم اهواز خونه خواهرم و کار میکنم و همین هم شد بعد از چندسال که به قول استاد همه چیز اوکی بود دنبال تغییر نبودم تا باز دنیا یه کوچولو فشار اورد بااین حرف از طرف دیگران که چ معنی پاره دختر دور از خونه پدرش کار کنه و…
من برگشتم اما ننشستم تو خونه بفکر رشد بودم و بتونم ارشد بگیرم برای همین برنامه ریزی کردم مغازه زدم هرچند درامد بالایی نداشت هدفم غین بود تو مغازه درس بخونم چون مخالف این بودن که دختر ببشتراز لیسانس بخونه اونم من از معدود کسایی بودم که درس خوندن دختر تو شهر دیگه باب کردم خلاصه من قبول سدم اونم یه شهری که
13ساعت تو راه بودم اما من تصمیم گرفتم و رفتم حتی اونجا هم ساکن نبودم برای استقلال مالی رفتم سرکار باز دنیا من از اونجا کند و رفتم تو یه شرکت اینجا همه چیز خوب بود حقوق خوب میدادن و کار زیادی نداشت و آخرهفته مبتونستم به درسم برسم تا اینکه اینجا من تصمیم گرفتم تغییر کنم و گفتم دیگه نمیام همه میگفتن دیوونه ای چرا حقوق خوب و…گفتم نه راهم درست و بعد اتفاقهای خوب دیگه ….
خدایا شکرت که در اون زمان که اگاه نبودم و نمیدونستم نشانه چیه هدایتم کردی
دوستت دارم خدای مهربوووووون
موفق و پیروز باشید
سلام
من چه زمانی تغییر نکردم و شرایط بد شد؟
وقتی که اتفاقات تکرار شونده توی زندگی و رابطه ام با آدم ها اونقدر زیاد شد که به گریه افتادم که چرا فقط برای منه و از خداوند هدایت خواستم و به اینجا رسیدم الان در شرایط خوب و آرومی هستم تقریبا اما میدونم به محض اینکه من موقعیت جدید یا تضاد بیاد اون باور های محدود کننده دوباره اتفاق تکرار شونده به وجود میارن الان که تایم آزادی دارم از همه کس و همه چی دور شدم و با تمام قدرت دارم روشون کار میکنم تا تغییرشون بدم قبل اینکه جهان بخواد……به امید الله بتونم همشون تغییر بدم بزودی
شاد و سلامت:)
به نام رب العالمین
روز 112 ام روزشمار من
سلام بر استاد عزیزم
تجربه من در مورد این فایل اینه که هر وقت من از چیزی پر میشم تصمیم به تغییر میگیرم.
مثلا هر وقت در شرکتی کار کردم و در اونجا مطالبی برای یادگیری من وجود داشته من اونجا موندم ولی وقتی به ثبات رسیدم و دیگه چیزی برای پیشرفت من نداشته خیلی قشنگ با مدیرانم صحبت میکردم که من خسته شدم اگه شما پیشنهادی برای پیشرفت من دارید منو انتقال بدید اون قسمت اگر نه با اجازتون من از این شرکت میرم.
در چندین موارد جا بود و من به قسمت های دیگه مربوط به کارم انتقال پیدا میکردم و اونجا هم رشد میکردم.
اما در چند تا شرکت با توافق از اونجا میرفتم. یعنی من وقتی از جایی دیگه پر میشم حرکت میکنم.
مثل استاد که فرمودند که کسی میتونه ببخشه که از ثروت پر باشه . آدمی که هنوز خودش نداره اگه هم ببخشه از دلش نیست. و واقعا برای من هم همینطوره.
در ارتباط با هنر و نقاشی هم همینطورم مثلا آبرنگ را کار کردم سال های سال دیگه یه زمانی رسیدم که اون استاد چیزی نداشت به من اضافه کنه من حرکت کردم و تغییر کردم و رفتم تکنیک جدیدتری یاد گرفتم.
من یاد کتاب چه کسی پنیر مرا برداشته است افتادم. و چقدر با این موضوع ارتباط دارد. بعضی ها تا آخر اون پنیر را میخورن و حرکت نمیکنند و فکر میکنند این پنیر همیشه هست و یک جایی که دیگه پنیر تموم شده موش هم چاق و چله شده حالا باید حرکت کنه که خیلی خیلی سخت میشه.
در ارتباط با امور مالی من هنوز تا بحال بجایی نرسیدم که از لحاظ مالی پر پر باشم و تصمیم به تغییر بگیرم و نمیتونم در این ارتباط نظری بدم.
ولی من تغییرات را دوست دارم . در دکوراسیون خانه هم چیزی ثابت و کسل کننده میشه سریع مدل خونه را عوض میکنم با یه تغییر و جابجایی مثلا یک مبل به اونور یا برداشتن بعضی چیزها از جلوی چشم یا اضافه کردن یه چیز ساده کوچک کلی حال آدم عوض میشه. و یک تغییر کوچولو میتونه به نظر یه تغییر بزرگ بیاد.
و در ارتباط با بودن در این سایت هم من تغییرات مداومی داشته ام که همون مداومت روی تغییرات کوچک به نظرم حال و احساس خوبم نتیجه اش شده . و من خیلی خیلی خوشحالم از تغییرات خودم و حرکت به سمت جلو.
برای من دیگه دیگران مهم نیستند بلکه حال دل خودم مهمه و من مطمئنم وقتی احساس من خوبه حال دل من خوبه تاثیرش روی کل خانواده ام است.
خدایا شکرت بخاطر این مسیر سبز
سپاس استاد عزیز
سپاسگزارم دوستتون دارم
با سلام خدمت استاد عزیز .و خانوم شایسته.
استاد من چند مدت پیش که توی شهرستان زندگی میکردم و به شرایط عادت کرده بودم ولی متوجه نمی شدم که این شرایط هی داره بد تر میشع و بد تر میشع نشانه هاشو می دیدم ها .ولی نمیخواستم تغیر کنم چون من می ترسیدم. ولی یک روز که یه چک خیلی خیلی خوب از جهان خوردم و فهمیدم دارم میپزم توی آب. هر چیزی که بود رو گذاشتم و گفتم امروز باید بدم و امدم یه کلان شهر بزرگ و گفتم که میخام تغیر کنم اولش واقعا سخت بود از صب پنج بیدار شدن البته اینم بخاطر باور های غلط من بود تا شب 11 کار کردن و بعد آروم آروم زندگی به تغیر کردن افتاد و رفتم توی یک شرکت خوب که هم کارش عالی بود و هم ساعت کارش کلا هما چیزش آدم هایی که باهاشون کار میکردم عالی بودن .الان که این فایل رو دیدم و دقت کردم به این شرایط دیدم من دارم درجا میزنم و دروسته زندگی خوب ماشین. گوشی .درآمد عالی دارم .ولی اسن شرایط دیگه برای من پایدار شده .و تصمیم گرفتم که فردا برم و تسویه نامم رو امضا کنم و بیام خارج از کشور اونجا زندگی کنم دروسته این شرایط شاید تغیرش برام سخت باشه .ولی میدونم که هرچقدر زود تر این کارو بکنم پاداشش بهتره و خوب تره .
و درنورد سلامتیم بگم که من با این که میتونستم باشگاه رفتم خوبه آدم پیشرفت میکنه بدنش سالم تر میشه و شاداب تر میشه ولی نمی رفتم و ورزش نمی کردم شاید دلیلش این باشع که دروسته اندام ایده عالی نداشتم ولی راحت بودم با اون شرایط یه روز یه کسی بهم گفت که نمیخایی خودتو بسازی یه ورشی کن یه حرکتی بزن .یه ورزشی رو دنبال کن که علاقه داری بهش و اون الهام اون حرف منو انداخت توی ریل قطار و من شروع کردم الان به امید خدا 4 ساله هر روز ورزش میکنم و اندامم عالی شده حتی توی بد ترین شرایط ممکن که خیلی کم پیش میاد ورزش رو ادامه میدم و خدارو بی نهایت سپاس گذارم که .توی این مسیر موفقیت هستم و از شما سپاس گذارم بخاطر این که موقعیتی شد که بیام و این آگاهی هارو که میتونستم بنویسم و با بقیه به اشتراک بزارم .
خیلی دوستون دارم و عاشقانه میخام که توی مدت کم ببینتون از نزدیک و بغلتون کنم .
دوس دار شما یاسر ..