چه افرادی برای مهاجرت کردن، مناسب ترند | قسمت 1 - صفحه 13

343 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    عادل حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2908 روز

    سلام خدمت استاد دستان توانمند خداوند خانم شایسته ودوستان همفرکانسی

    استاد واقعا قوانین خداوند بدونه کوچک ترین اشکالی کار می کنند

    من قبل از این فایل در حالی که داشتم روی ورودی هام کار میکردم ودر فضای فرکانسی خوب بودم

    یکی از دوستانم بعد از چندین وقت باهام تماس گرفت واین دوستم که پسر عمم هست چند سالی تو کشور عراق کار میکرد و امسال برگشت ورفت تهران غرفه زده حالا اون روز بهم زنگ زد و گفت میخوام برگردم عراق وخلاصه حرف از اینا بود چون شغلمون هم یکی هست کار برقکاری منم یه هوی گفتم منم میام حالا تو که اونجا رفتی و میگی اشنا هست و کار هست منم میام

    اصلا اون زنگ نزده بود که به من بگه بیا چون من متاهلم اون مجرده اصلا شاید به فکرش هم نمیرسید که من بهش بگم میام

    خلاصه قط کردیم .به خودم اومدم و انگار صدای از درون می اومد که این نشانه ی از طرف خداونده

    چون بعد از مدتها این دوستمون زنگ زده و منم در فرکانس خوب بودم و صدا هی می اومد که این نشانه از طرف خداونده برای پیشرفت

    و ازخداوند هدایت خواستم و یه نشونه گذاشتم که اگر پاسپورتم براحتی جور بشه پس این از طرف خداونده و دقیقا خیلی هم راحت جور شد و من مطما تر شدم خلاصه پاسپورت رو گرفتم هنوز نیومده ولی

    ان‌شاالله همون جوری که این نشونه ها اومده خداوند بازم خودش همه چیرو ردیف میکنه و دستان خودش رو مثل پسر عمم میفرسته که هدایتم کنه .

    وبعد از چند روزی که این فایل اومد رو سایت

    یعنی دقیقا زمانی که من دنبال جور کردن مهاجرت بودم

    چقدر این همزمانی رو دوست دارم و قوانین برام اثبات تر میشه

    واما در مورد صحبت های شما استاد عزیزم که فرمودین در مورد مهاجرت

    واقعیتش که بگم اگر نمره به خودم بدم به مهاجرت 50 .50 میدم

    چون درواقع من وابستگی های رو دارم و از همون اوایل بچگیم که یادمه ادم وابسته ی بودم ولی با شما استاد عزیزم الان خیلی خیلی بهتر هستم خیلی زیاد

    ولی بازهم این وابستگی هارو دارم اما اون 50 درصدی که به خودم نمره دادم بخاطر اینکه خیلی از مواقع تونستم که وابستگیم رو کنترل کنم و با ایمان به خدا و انگیزه های که برای پیشرفت دارم میتونم ذهنم رو کنترل کنم .

    درمورد ارتباط برقرار کردن هم واقعا من بسختی میتونم با افراد جدید روابط داشته باشم

    و با شرایط جدید سخت تر میتونم کنار بیام .

    اما در کل این امید و ایمان برام هست که این حرکت کردنه این جسارت وارد دل ترسها شدنه این مهاجرت کردنه

    قطعا باعث میشود

    که مستقل تر باشم

    باعث میشود که ایمانم قوی تر باشد

    توحیدی تر باشم

    شخصیتم بهبود پیدا کنه

    وارد دنیای جدید بشوم

    و در نهایت هم از لحاظ مالی پیشرف میکنم

    یعنی دیدگاه من در مورد این مهاجرت که نشونه هاش خیلی واضح بودن این هست که من میتونم با حرکت کردن با این جسارت داشتن ووارد دل ترسها شدن

    باعث پیشرفتم در تمام جنبه ها بشود و باورهام تغیر کنند ایمانم قوی تر بشود شخصیتم بهبود یابد

    واقعا این دیدگاهی که دارم

    و اینو میدونم که من هر کجا که باشم با باورها و مداری که توش قرار دارم ادمها شرایط و موقعیت ها وارد زندگیم میشود

    از خداوند میخواهم هدایتم کنه به راه راست .راه کسانی که به انها نعمت داده است

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    فرزاد بازیار گفته:
    مدت عضویت: 782 روز

    سلام خدمت همه دوستان اینو که دارم می‌نویسم با کلی کلنجار رفتن تقریبا با خودم که بنویسم یا نه

    من کلا عشق مهاجرت و سفر و تفریح این چیزا بودم یعنی واقعا بودم جوری که یکی می‌گفت همین الان پاشو بریم فلان جا نه نمیگفتم تجربه دوست داشتم از بچگی یعنی انگار بعضی چیزا بهت ارث میرسه تو خونواده،من محل تولد پدر و مادرم یه روستایی هست خودم تو یه شهر دیگه دنیا اومدم و الآنم تو یه شهر دیگه زندگی میکنم یعنی واقعا دنبال زندگی با کیفیت بودم حالا چندبار مهاجرت کردیم از بچگی و خودمم بعد ازدواج یه بار مهاجرت کردم ولی نشد و برگشتم،کلا بعضی وقتا انگار نمیشه،من شغل زیاد عوض کردم شاید بالای 5یا 6 شغل ولی آخر اومدم تو یه شغل دولتی که خیلی اوایل علاقه داشتم بعد کم کم باز فکر تغییر شغل بودم پشیمون شدم از شغلم و دیدم نمیشه و گفتم وقتی هر کاری میکنم نمیشه پس بذار بمونم،الان 5ذساله تو این شغل موندم و من قبلا هر شغلی بیشتر از یه سال نمیموندم و خیلی دلیل ها باعث میشه تو بمونی و یکم فکر کنی که الان با این موقعیت هر جا بری همینه پس بمون زیاد فکر مهاجرت و تغییر شغل نباش،هر چند الان دارم واسه درآمد زایی جدای این شغل یه فکرایی میکنم،موندن و بلد نیستم و شاید باید یاد بگیرم،قبلاها بهتر بلد بود انگار برعکسه وقتی میخوای بمونی شرایط جوری میشی بری و وقتی میخوای بری شرایط جوری میشه که نری،و این همیشه می‌ذارم به پای اینکه باید حالت خوب باشه تو هر شرایطی و بپذیرید بعضی وقتا خبرهایی هم نیس،من شغل قبلیم خیلی ناراحت بودم البته یادم رفت اونجا سه سال و خورده یی موندم،ولی بلد نبودم حال خودم و خوب نگه دارم پولش کم بود ولی من فکر درآمد نبودم فکر یه تغییر اساسی بودم حالا یه شهر دیگه یا مکان دیگه که اومدم مکان فعلیم اوایل خوب بود ولی رفته رفته میفهمی که قبلا هم بد نبوده تو بلد نبودی،و من زود پشیمون میشم از کارم و همین پاشنه آشیلمه،چون فکر میکنم صددرصد این فکر خودم و خواست خودم نبوده یعنی خوشحال میشم ولی نه اون چیزی که راضیم کنه از ته دل،و به نظرم همیشه عالی وجود نداره و یه کوچولو باید دیدمون و وسیع کنیم خوب ببینیم،الان که این و می‌نویسم متوجه میشم که اگه نخواهیم همه چی صد باشه همه چی تحمل پذیرتره و بهتر میتونیم کنار بیایم،یعنی با80 شروع کنیم برسیم به صد یا بالاتر اگه وجود داره،نه اینکه بخایم تحمل کنیم با هر سختی،ولی خوب بپذیریم خیلی چیزا رو و بعدش هی بریم رو به جلو،نمیدونم چقدر حرفام درسته ولی اگه میخوای بری برو اگه نه بمون تا شرایط خوب چه موندن چه رفتن فراهم بشه..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    مریم شمسا گفته:
    مدت عضویت: 2002 روز

    به نام خدا وند بخشنده بخشایشگر

    الهی به امید تو

    سلام به استاد عزیزم و استاد شایسته زیبایم که هر روز روشنی و نور خداوند در وجودتان بیشتر و بیشتر می شود.الهی شکرت بابت وجودتان.

    سلام به همه دوستای توحیدی ام قلب و جانتان پر از توکل واعتماد به رب العالمین

    استادجان این فایل بی نظیر شما علاوه بر اینکه جنبه خودشناسی برای ما دارد که در بحث مهاجرت کمی تامل کنیم و بدانیم که کجای کار هستیم آیا می توانیم در این مبحث طبق علاقه خودمان گام برداریم یا نه، از طرف دیگر خیلی عالی باورهای ما را هم در مورد مهاجرت تکان می دهد که آره درسته ،من این ویژگی ها رو ندارم ولی می تونم شروع کنم به تغییر و… و لذت شیرین مهاجرت تجربه کنم به آسان‌ترین روش،

    می تونم شروع کنم از کنترل ذهنمون در یه تضاد کوچیک تغییر ایجاد کنم ، از اینکه بخوام بیشتر در طول روز لبخند بزنم ، اینکه برای کار روی دوره ها یا فایل های دانلودی وقت مشخصی تعیین کنم و با تمرکز اون یکی دو ساعت کار کنم ، از تغییر مسیر همیشگی خونه ، از تغییر مدل موهات و..‌‌ ،خب همه اینها یه نوع مهاجرت هست … برای تقویت باورهای مهاجرت در کنار عملی کردن ویژگی هایی که فرمودین،شروع کنم به پیدا کردن الگو های موفق به مهاجرت که به آسانترین روش مهاجرت کردند. یه هم روستای یه هم محله ای که به شهر دیگر به محله دیگر مهاجرت کرده ،

    به مهاجرت همشهری که به استان دیگر به کشور دیگر رفته ،…این فایل شما باعث شد من بیشتر به بحث مهاجرت توجه کنم و با خودم بگم آره منم به مهاجرت نیاز دارم اما با توجه به شرایطم ،نه به مهاجرت به شهر یا کشوری دیگر ،فعلا باید از مهاجرت های درونی شروع کنم ظرفم گسترش بدم وقتی مکان زندگیم ببینه نمی تونه، پتانسیل رشد منو تامین کنه جهان میگه بفرمایید به مکان بهتر….. پس فعلا باید مهاجرت درونی و شخصیتی و موقعیتی الانم باید دریابم ….

    این فایل یه فرصت مناسبی هست که خودمون بسنجیم که در مورد مهاجرت در چه سطحی هستیم وبا عشق دوست دارم اینکار انجام بدم :)

    مولفه های یک شخصیت مناسب برای مهاجرت:

    *انگیزه و هدف از مهاجرت

    *انعطاف پذیری در شرایط مختلف

    *میزان وابستگی به خانواده و دوستان و..

    *میزان مقاومت در برابر تغییر

    *انگیزه و هدف از مهاجرت:

    گاهی اوقات شده که به مهاجرت فکر کردم و دوست داشتم که در یک شهر دیگر یا کشور دیگر زندگی کنم اونم به قول استاد بیشتر تحت تاثیر سریال زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا بوده ولی انگیز ه و هدف آنچنان قوی در خودم نداشتم ،و خودم ذاتا سفر کردن دوست دارم و مخصوصا شب چادر زدن در دل طبیعت و آتیش روشن کردن و.. فکر کردن در آرامشه طبیعت و صدای پاک آب و… خیلی برام لذت بخش هست که اینها رو تجربه کنم ولی بگم تونستم تجربه کنم نه نکردم

    *انعطاف پذیری در شرایط مختلف :

    اونطور که در موقعیت های مختلف برام در مسافرتها پیش اومده خداروشکر تونستم از عهده شرایط بربیام ، خودم آتیش درست کردم چای آتیشی و هوا کاملا سرد بود یادم نمیاد غر بزنم که آقا اینجا کجاست منو آوردی ، چون به قول شما استاد از لحظه به لحظه اون مسافرت ها لذت میبردم ، خداروشکر با کمترین امکانات بهترین مسافرت داشتیم . من عاشق طبیعت هستم ،همیشه سعی میکردم وقتی در طبیعت بودم از خلاقیتم برای آسون کردن کارها استفاده کنم .. چون شغل پدرم و برادرم اینجا کشاورزی هست برای آبگیری شب ها میروند و تا صبح طول میکشه خیلی پیشنهاد دادم آقا بریم هم شبو چادر بزنیم و هم کارتون انجام بدین ولی کسی حرفم جدی نمیگیره:)

    * چقدر وابستگی عاطفی نسبت به اعضای خانواده و … دارید

    من خیلی وقته که با اقوامم برخورد آنچنانی ندارم و آنها رو نمی بینم و قبلا رفت وآمد داشتیم ولی خیلی وقته دیگه رفت آمد نداریم حتی خاله هام و دختر خاله هام که هر سال تابستون خونه ما بودن الان دیگه چند ساله نمیان و نمی دونم چیکار می کنند ، از وقتی بیشتر روی خودم متمرکز شدم نه با دوستان قبلی و نه اقوام و نه کسی دیگر برخورد ندارم و بی نهایت از تنهایی خودم لذت میبرم و حتی در طول روز بیشتر در اتاق خودم هستم و با خانواده هم زیاد وابستگی ندارم . از لحاظ شخصیتی قبلا یه آدم خیلی وابسته و حساسی بودم و به قول شما اگر کسی رابطه اش با من کمتر میکرد همش دنبال دلیلش بودم و …. ولی شکر خدا خیلی زیاد مخصوصا در یکسال اخیر تغییر کردم گاهی اوقات اینقدر بی تفاوت میشم به اینطور مسائل که خودم از خودم تعجب میکنم ولی در مورد پدر ومادرم صددرصد مستقل نیستم.

    میزان مقاومت در برابر تغییر:

    من در شغلم تغییرات زیادی داشتم و تا حالا چهارتا شغل تجربه کردم یادمه وقتی از شغل اولم که میخاستم بیام بیرون و خیلی مقاومت داشتم ولی با هدایت خدا انجام شد ، ولی بقیه برام آسونتر بود و شکر خدا الان که معلم هستم در داخل شغلم هم من تغییر ات داشتم سه سال در متوسطه اول و دوم تدریس داشتم و خواستم بیام مقطع ابتدایی همه همکارام میگفتن تو دیونه ای اونجا کارش زیاده و خیلی سخته وباید یکسره ریاضی باهاشون کار کنی و… .ولی به لطف وهدایت خداوند من اومدم ابتدایی و انجامش دادم و میگفتن پایه مثلا چهارم خیلی سخته اونم رفتم دوسال تدریس کردم و شکر خدا به راحتی انجام شد . خیلی اعتماد به نفسم بالا رفت من در کنار تدریس هام روی مهارتم خیلی خوب کار کردم و طوری شده که در مدرسه الگوی بقیه هستم و امسال هم منتظر هدایت رب العالمین هستم که هدایتم کند به جایی که بیشتر رشد کنم .در بحث روابط از وقتی متوجه شدم دیگه موندن در این رابطه برام از لحاظ روحی و روانی خوب نیست و اذیت میشم با کمک خداوند تمومش کردم خیلی درد داشت ولی انجام شد صد البته که این اقدام برمیگشت به لطف خدا و آموزه های شما استاد و بعد از اون هم اگر خیلی خوب تونستم شرایط برای خودم از لحاظ احساس ارزشمندی و آرامش و … به بهترین موقعیت برسونم باز هم تاثیرات دوره های بی نظیر شما بود که تماما کلام و وحی الهی هستند.

    استاد عزیزم من الانم خیلی احساس خوشبختی میکنم، از خونه ویلاییمون از محله مون از همه امکاناتی که دارم لذت میبرم و حس خوبی دارم و فعلا به مهاجرت فکر نمیکنم ولی این فایل باعث شد هم یه کاوشی در افکارم در این زمینه داشته باشم و بتونم باورهای درستی در این زمینه بسازم ، فعلا نیروی قدرتمندی که بهم الهام میشه اینکه فقط باید روی دوره هایی که دارم ، بیشتر دوره احساس لیاقت و دوره روانشناسی ثروت کار کنم ، همه چیز در زمان و مکان مناسبش برام اتفاق می افته .

    استادجان و مریم جان عزیزم ازتون سپاسگزارم که با عشق بهترین آگاهی ها را از نور و روشنی قلبتون با ما به اشتراک می گذارید وجودتون سرشار از حق و حقیقت و آگاهی هست و بی تواضع هدیه می دهید به همه انسانها، بی نهایت دوستون دارم.

    در پناه یکتای بی همتا .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  4. -
    مهرداد یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 985 روز

    به نام هدایتگر زندگیم

    سلام به شما استاد عزیز

    همیشه دوست داشتم بدونم افرادی که مهاجرت کردن چه افکار و باوری داشتن چه ویژگی داشتن

    چطوری و از کجا شروع کردن .

    خداراشکر میکنم که تواین سایت بی نظیر هستم و میتونم از اگاهی های استاد عزیز استفاده کنم.

    استاد همه ویژگی که برای مهاجرت نیازه رو من دارم

    خیلی خیلی به مسافرت بدونه از قبل تایین شده علاقه دارم و دوستددارم توی طبیعت باشم و زیبایی هارو ببینم ادمهارو ببینم شهر ها و روستا هارو ببینم و کلا زیبایی ها دنیا رو ببینم و لذت ببرم.

    چقدر عاشق کمپ‌کردن و شب خوابیدن تو طبیعت هستم و صبح زود با صدای پرندها و چهچه بلبلا بیدار بشم و توی اون طبیعت پر از درخت و چمن و سبزه و قدم بزنم برم کنار رودخانه و فقط شکر گذار خداوند باشم به خاطر این همه نعمت و زیبایی خداوند .

    در مورد مهاجرت خیلی دوست دارم حرکت کنم و و برم دنیای بیرون از کشور رو ببینم و خیلی راحت خودمو با شرایط میتونم تطبیق بدم.

    خداراشکر که این یه نشونه هست برای من تا اگاهی بیشتری داشته باشم برای مهاجرت.

    خیلی خیلی ازتون تشکر میکنم که اون تجربه ای که دارید رو بهمون میگید تا ما هم استفاده کنیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    مینو برنی گفته:
    مدت عضویت: 1276 روز

    سلام بر استاد عباس منش و خانم شایسته عزیز

    سلام بر همه دوستان در این سایت توحیدی

    چندین هفته است که ذهنم درگیر مهاجرت است.

    فرم انتقالیم را به هدایت الله از روی نشانه روزانه‌ام، پر کردم برای شهر تهران.

    البته نجواهای ذهنی و وسوسه‌های شیطان در کنارش هست.

    تنهایی توی تهران، جا را چه کار می‌کنی؟

    وسایل خونه نداری، چیکار می‌کنی؟؟

    مسیرهای طولانی توی تهران، ترافیک ، مسیر بین کار و منزل را چیکار می‌کنی؟؟

    هر بار با خواندن کامنت‌های دوستان و یادآوری بچه‌های عباس منشی که مهاجرت کرده‌اند، آرام می‌گیرم.

    من روحیه تنوع طلبی مکانی و آشنایی با فرهنگ و آداب و رسوم مختلف مردم را دارم و بسیار اهل سفر هستم.

    از نوجوانیم دوست داشتم همسر یک نظامی بشوم و با هر ماموریت کاری همسرم، از این استان به آن استان بروم و از این شهر به آن شهر.

    (در شهر ما یک پایگاه نیروی هوایی ارتش هست و من در دوران دبیرستان همکلاسی‌هایی از سراسر ایران داشتم که به خاطر شغل پدرشان به شهر ما آمده بودند.

    همیشه حسرتشان را می‌خوردم! وقتی از خاطراتشان از سکونت در شهرهای مختلف ایران می‌گفتند از همدان و تبریز و بوشهر و شهرهایی که پایگاه نیروی هوایی ارتش داشت.)

    من سال‌ها پیش که دانشجو بودم حدود 12 سال پیش , مهاجرت کردم، البته با آن افکار و باورهایی که داشتم شرایط سختی را گذراندم و بعد اوضاع خیلی عالی شد برایم.

    (در همین مهاجرت به دلیل مستاجر بودن و خوابگاه دانشجویی و مسائل و مشکلات آن, من به فکر خرید خانه افتادم و یک آپارتمان خریدم.)

    کلی دوستان و همکاران موفق و ثروتمند و با افکار بسیار بلند پروازانه پیدا کردم و سفر خارج از کشور رفتم.

    از لحاظ علمی هم خیلی پیشرفت کردم و هم از لحاظ کاریم.

    به علت ترسی که از کودکی داشتم(ترس از تنهایی خوابیدن در خانه در شب)

    نتوانستم در آن شهر بزرگ و پیشرفته زندگی کنم.

    اوقاتی را که تنها بودم تا صبح بیدار می‌ماندم و خیلی وقت‌ها هم باج‌های زیادی دادم به دوستانم که شب‌ها پیشم بمانند.

    برگشتم به خانه خودمان در میان سیل سرزنش‌ها و سرکوفت‌ها (که چه حماقتی کردی مینو،. این کاری که تو کردی هیچ انسان…. نمی‌کند و فراوان از این حرف و حدیث‌ها)

    اما خوب، تعداد معدودی از افراد مثل خانواده‌ام از ترس من آگاه بودند و من سکوت می‌کردم.

    تا اینکه سال 99 در دوران پندمیک با استاد آشنا شدم و تا دو سال پیش که دوره عزت نفس را خریدم و پا روی ترس‌هایم گذاشتم و به تنهایی سفر رفتم و سوئیت اجاره کردم و توی هتل تنهایی خوابیدم.

    الان آمادگی کامل برای مهاجرت دارم ،من وابستگی ندارم به خانواده‌ام.

    با شر ایط خودم را وفق میدهم ، البته روزهای اول غر هم میزنم .

    بسیار مشتاق به تغییر و علاقمند به دیدن و زندگی کردن در جای جدید و محیط جدید هستم.

    اما خوب وسوسه‌های شیطانی هم هست مدام به من می‌گوید اول خانه‌ات را در تهران ردیف کن بعد برو.

    کامنت خانم سعیده شهریاری را درست در زمانی خواندم که نجواهای ذهنی از چپ و راست می‌آمد (خانم سعیده شهریاری نوشته بود استاد من پامو کرده بودم توی یک کفش که حتما قبل اینکه برم کیش باید اونجا خونه رو بگیرم !!!! )

    نجوای دیگر اینکه حالا تو که یک قاشق چای‌خوری هم نداری وسیله منزل را چه می‌کنی؟؟

    و من مرتب می‌گویم خدایی که برای استاد عباس منش در تهران یک خانه مبله ی مجانی توسط شاگرد استاد آماده کرد و خدایی که یک خانه مبله با قیمت پایین برای آقای عطار روشن آماده کرد مرا هم به یک خانه مبله هدایت می‌کند.

    یک نشانه دیگر اینکه:, آپارتمانی را که با دوستم شراکتی خریده بودیم و بعد از حدود دو سال که قصد فروش آن را داشتیم و هر بار به مشکل بر می‌خوردیم!! چند روز پیش معامله کردیم (همان روزی که اولین جلسه ثروت 1 را گوش کردم از بنگاه زنگ زدند و مشتری آمد و چند روز بعد معامله کردیم.)

    و الان در حسابم یک میلیارد تومان دارم.

    اما باز هم نجواهای شیطانی هست که چطوری می‌خواهی مواظب خودت باشی؟؟ چطور می‌خواهی از خودت محافظت کنی؟؟! تهران شهر بزرگی است !!

    و من باز هم به خدا توکل می‌کنم و می‌گویم خدایی که سال‌ها پیش در دوران دانشجویی مواظبم بود, الان هم حافظ و نگهبان من است.

    دیروز که این فایل استاد روی سایت آمد با خودم عهد کردم که 0 تا 100 این مهاجرت را به خدا بسپارم و طبق نقشه خدا پیش بروم.

    از خدا می‌خواهم خودش محل کارم را انتخاب کند.

    از خدا می‌خواهم خودش یک خانه امن و راحت در یک منطقه خوب برایم آماده کند که پیاده بروم سر کار و برگردم.

    خودم را با تمام وجودم به او می‌سپارم و از خدا می‌خواهم که دوستان و همکاران مثبت اندیش و ثروتمند با افکار عالی را سر راهم بگذارد.

    هرچند در دعاهایم مرتب به خدا می‌گویم خدایا دوست ندارم حتی یک روز خانه معلم یا پانسیون بروم یا منزل دوست یا آشنا.

    خدایا قبل از رفتنم یا همزمان با رفتنم یا همان روز اولی که رفتم مرا به یک آپارتمان هدایت کن.

    و می‌دانم که این خلاف قانون است که به خدا دستور بدهم که چه کار کند!!

    از خود خدا می‌خواهم که این اضطراب و استرس را از من دور کند و آرامش را به من بدهد که این روزهای باقیمانده تا اعلام نتایج انتقالی را به آسودگی بگذرانم.

    دلم بسیار روشن است که با انتقالیم موافقت می‌شود و من تمام افکار و تجسماتم فقط و فقط زندگی در محیط جدید و در شهر جدید است.

    بسیار مشتاقم که دست‌های قدرتمند خداوند را در این مهاجرت با تمام وجودم ببینم و لمس کنم و مرحله به مرحله‌اش را در سایت توحیدی عباس منش بنویسم

    تا هم ایمان خودم محکم‌تر شودو هم رد پایی باشد برای آینده‌ام .

    و هم انگیزه‌ای برای تمام اعضایی که می‌خواهند مهاجرت کنند از منطقه‌ای که هستند به یک منطقه بالاتر.

    سه‌شنبه 19 تیرماه 1403

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    مسعود محمدی گفته:
    مدت عضویت: 3776 روز

    و خدایی که در این نزدیکی است…

    سلام استاد عباس منش عزیزم، سلام بانو شایسته گرانقدر و سلام به همه دوستان هم مدار خودم در این سایت الهی…

    خداروهزاران بار سپاس که بازهم افتخار این رو دارم که کلام فوق العاده استادم رو بشنوم. در فایلی که هزاران آگاهی رو با خودش داره…

    «إِنَّ الَّذینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ ظالِمی‏ أَنْفُسِهِمْ قالُوا فیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَهً فَتُهاجِرُوا فیها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصیراً»

    (کسانی که بر خویشتن ستمکار بوده اند ، [ وقتی ] فرشتگان جانشان را می گیرند ، می گویند: «در چه [ حال ] بودید؟» پاسخ می دهند: «ما در زمین از مستضعفان بودیم.» می گویند: «مگر زمین خدا وسیع نبود تا در آن مهاجرت کنید؟» پس آنان جایگاهشان دوزخ است ، و [ دوزخ ] بد سرانجامی است.)

    تا پیش از آشنایی با شما، تعریف دقیقی از واژه «مهاجرت» نداشتم. اصلا فکر نمی کردم کار پسندیده و جالبی باشه.

    از رادیو و تلویزیون شنیده بودم که «همه جای ایران، سرای من است.» به این معنی که فقط ایرانه که خونه منه و رسانه‌های اطرافم، مرزبندی های سیاسی رو با اسامی زیبایی مثل وطن دوستی و عِرق به وطن توی مغزم کرده بودن.

    تجربه هایی هم که از مهاجرت داشتم این بود که شنیده بودم فلانی دختر بهمانی و بهمانی پسر فلانی رفتن کشورای اروپایی و دارن اونجا گارسونی می کنن و به نون شب محتاجن و آرزو می کنن که کاش برگردن و شرایطی که توی ایران داشتن رو مجددا داشته باشن…

    بعدها که شبکه های اجتماعی رشد کرد، میدیدم توی فیسبوک صحبت ها در مورد مهاجرت دو دسته است. دسته اول افرادی بودن که میخواستن برن! غالبا درگیر مسائل سیاسی بودن و ایران رو جهنمی میدیدن که نمیشه حتی یه دقیقه توش نفس کشید. حتی در اطرافیان نزدیک خودمم این آدم هارو داشتم و دارم. کسانی که ایران رو گورستان استعداد ها میدیدن.

    دسته دومم اونایی بودن که با هزار و یک ترفند و ده هزار سختی تونسته بودن با سوار شدن بر الاغ! و جور کردن کیس پناهندگی و … خودشونو به اون ور مرزها برسونن. غالبا دلتنگ وطن بودن و هدر پیج فیسبوکشون این شعر شیخ اجل بود:

    ما را همه شب نمی‌برد خواب

    ای خفتهٔ روزگار دریاب

    در بادیه تشنگان بمردند

    وز حله به کوفه می‌رود آب

    بهرحال، کل تجربه من از مهاجرت این ورودی های اشتباه و بی حاصل بود تا وقتی که با استاد عباس منش آشنا شدم. صحبت های متفاوتی رو از استاد در مورد مهاجرت شنیدم. آیه ای که در ابتدای کامنتم گذاشته شده بود رو به زیبایی تفسیرشو از استاد شنیدم. علت اهمیت مهاجرت پیامبر که باعث شده آغاز تقویم ایرانیان و اعراب باشه رو متوجه شدم. و برام اثبات شد که مهاجرت یعنی ایمان! یعنی توکل! یعنی توحید!

    بعد هم که سریال سفر به دور امریکا و زندگی در بهشت پخش شد و دیدم که ای دل غافل! امریکا اینه؟! پس «امریکا امریکا، ننگ به نیرنگ تو، خون جوانان ما، می چکد از چنگ تو» چی بود؟ «دشمن خونخواره‌ای» و «عقرب جراره‌ای» چی بود؟

    دیدم که ای بابا عجب کلاه گشادی سرمون رفته…. این امریکایی هایی که دیدم به مراتب قرآنی تر از مردم مقدس مآب کشور و شهر مذهبی من مشهد بودن.

    و بعد از اون بود که «مهاجرت» برای من یه واژه مقدس شد. چیزی در حد تقدس واژه «توحید»

    اما در ذهن من مهاجرت فقط رفتن از یک مکان به مکان دیگه نبود. من مهاجرت رو در تمام بخش های زندگی مهم میدونم.

    مهاجرت از یک فرد عصبانی به یک فرد آروم

    مهاجرت از رفتارهای احساسی به رفتارهای منطقی و عقلانی

    مهاجرت از اعتیاد و وابستگی به چیزهای ضربه زننده به پاکی و دوری از اعتیاد

    مهاجرت از انسان های بی هدف و ناباب به انسان های هم مدار و مثبت

    مهاجرت از بی قیدی و بی بند و باری به تعهد و تقید

    برای من تمام این مهاجرت ها مقدسن…

    اما در مورد مهاجرت از یک مکان جغرافیایی به مکان دیگه، بعد از شرکت در ازمون مجددا شخصیت و روحیاتم رو می نویسم.

    در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، شاد و سالم و پیروز و سربلند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید.

    خدانگهدار

    1403/4/19

    19:48

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    رویا میانکاله گفته:
    مدت عضویت: 990 روز

    به نام خالق زیبایی ها

    سلام به استاد عزیزم و مریم جونم و همه دوستان

    اول از همه باید خداروشکر کنم که تو این مسیر هستم و در این زمان دارم این فایل گوش میدم چون که روی خیلی از نقاط صعفم کار کردم و بزرگتر شدم راحت گیر تر شدم اگه این سوال دو سال پیش ازم می‌پرسیدن قطعا تمام شرایط منفی که گفتین من داشتم ولی الان سرم بالا.

    من از بچگی تو روستا بزرگ شدم تو دل مرغ و گاو گوسفند و سگ ،وقتی ازدواج کردم قشر شهری اومدم و تقریبا نسبت به خواهرام من دور تر ازدواج کردم اوایل غصه میخوردم تا چند سال پیش ،وابستگی زیاد نداشتم اون محیط دوست داشتم و دارم ولی چند وقت خداروشکر میکنم حس میکنم خدا با این دور بودن منو بزرگتر کرده که شرایط شهر تجربه کنم که بتونم اینجا هم پول در بیارم چون تو روستا با بزرگ کردن حیوانات و فروشش درآمد داشتم.

    استاد من عاشق جابهرجای هستم طوری که وقتی مستاجر بودیم برعکس دیگران دلم میخواست یکسال شده برم تونه دیگه حتی الان که 6 سال تو خونه خودمم گاهی وقتها به همسرم میگم بریم خونه دیگه.یا چندین بار گفتم بریم شهر دیگ بریم تهران هر جای دیگ تا خودمون بسنجیم تا توحیدی تر بشیم .

    من عاشق چالش هستم دوست ندارم زندگیم راکد باش خیلی مهاجرت دوست دارم به این دلیل که دوست دارم جهان کشف کنم دوست دارم کل جهان ببینم ولی به خودم قول دادم اول باید خود ایران بگردم بعد پله به پله .

    معیار بعدیم آزادی هست قانون مندی هست اینکه به جای تمیز با قانون مندی هدایت بشم حالا چه تو ایران چه خارج ایران.دیدم نسبت به محیط عوص کردم محیط همسایه ها زیاد جالب نیست ولی من کاری با کسی ندارم تا بیرون میرم به فضای باز کوچه به درخت ها توجه میکنم.

    عاشق طبیعت گردی هستم عاشق اینکه یک کوله داشته باشم با موتور یا دوچرخه برم مسافرت کل ایران بگردم بدون دسترسی به گوشی .

    حتی همین عید رفتیم رشت و گیلان ،تا میرفتیم بارون شدید بود خداروشاهد دائم میگفتم چه هوای عالی چقدر لذت بخش با چند تا لباس پوشیدن با بچه هام که یکی 6و 9 سالشون میرفتیم بیرون حتی تو بارون شدید قلعه رودخان تا 1000پله بالا رفتیم و اومدیم خیلی خوش گذشت.بهترین مسافرتم بود چون راحت بودم.

    یا همین جمعه تو حساب منو همسرم پول نبود به همسرم گفتم مشکلی نیست هر چی تو خونه داریم میریم بیرون لذت می‌بریم بخدا خیلی خوش گذشت همه چی عالی بود .

    دوست و رفیق ندارم بخاطر تو این مسیر اومدن قید خیلیا رو زدم فقط هفته ها خونه مادرم شاید خونه خواهرام بریم که میدونم زیاد وابستگی نیست بیشتر برای تنوع و اینا.

    استاد من عاشق زبان انگلیسی هستم ولی درس ام خوب نبود ولی الان رفتم تو دلش چند جلسه کلاس زبان میرم به قصد اینکه هم عاشق زبانم هم به لطف الله تا عید بریم ترکیه .

    ولی تو ذهنیتم اینه من هرجاهستم بهترین نقطه و توجه من باید به زیبایی باش و دوست دارم کل جهان کشف کنم به یک جا نچسبم .

    از نظر ایده شغل هم هر چی به قلبم الهام بشه انجام میدم بسته به شرایطم ،اصلا نطر دیگران برام مهم نیست .

    همه اینا رو به لطف الله درست کردم رویای قبل خیلی فرق داشت .

    از شما سپاسگزارم که همچین سوالات عالی می‌پرسید و باعث میشید بریم تو درون کنجکاوی کنیم .

    در پناه حق شاد و پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    هدی قائمی گفته:
    مدت عضویت: 891 روز

    ب نام خداوند مهربانم

    سلام به استاد عزیز و مریم جان عزیز

    سلام به همه دوستانم در سایت

    خوب چقدرخداوند رو سپاسگزارم که هدایتم کرد به این فایل استاد که برام بسیار ارزشمند هست

    من قبلا فک میکردم که مهاجرت زیاد سخت نیست البته از نظر فکر و مدار خودم. میگفتم دوست دارم برم تهران مهاجرت کنم الان که خودم رو شناختم میبینم مهاجرت برای من خوب نیس یعنی هنوز وابستگی به مادرم دارم یعنی تا به مهاجرت فکر میکنم مادرم میاد تو ذهنم که اگر تو تنها دخترش هستی بری بهش خیلی سخت می گذره و اینکه تحمل یکسری از سختی های که فرمودین رو ندارم پس باید اول از این مدار خارج بشم و بیشتر رو ذهنم کار کنم.کامنت بچه ها رو که خوندم همشون رو تحسین کردم بخاطر اینکه انقدر خوب میتونن احساس و وابستگی شون رو کنترل کنند…

    سپاسگزار خداوند واستاد عزیزم و همه دوستانم در سایت هستم

    در پناه خدا ثروتمند و سلامت باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
  9. -
    محمد رحمانی گفته:
    مدت عضویت: 1488 روز

    بنام خدای خوب و مهربان

    خدایی که همه جا هست و هدایت مرا بعهده گرفته است

    سلام به استاد عباس‌منش عزیزم و یارمهربان و دوستان این مسیر عاشقی

    خدایاشکرت بابت تمام اتفاقات زندگی ام که‌ باعث رسیدن من به خواسته هایم می‌شود

    داستان مهاجرت داستان شجاعانی هست که به فرمان رب و برای رسیدن به خواسته‌ها شون پا در این مسیر پر از عشق و آگاهی می‌گذارند

    استاد وقتی از داستان زندگی سراسر مهاجرت تون صحبت می‌کنید من یاد داستان زندگی خودم میفتم

    تو 13سالگی از روستامون باتفاق خانواده شاید به جبر به شهر مهاجرت کردیم تو اوایل دهه شصت وسط جنگ، ولی من خوشحال بودم که به یه محیط جدید اومدیم

    مدرسه وبچه ها متفاوت بودن با روستا و کمی برام سخت بود ولی یکسال گذشت

    همه چی آشنا و خوبتر از قبل شد با فرهنگ شهر خو گرفتم و دوران دبیرستان به پایان رسید خیلی زود

    دانشگاه قبول نشدم وحین تحصیل در دبیرستان تابستونا برای کار ساختمانی به تهران مهاجرت میکردم و سه ماه تابستون رو کارمیکردم

    تهران رو هم دوست داشتم یه محیط بزرگتر و بسیار شلوغ خیلی زود خودم رو پیدا کردم و تنها تو سن 16یا 17 سالگی برا خودم کار پیدا میکردم و مستقل پول در می‌آوردم و بیشتر هزینه لوازم تحصیلم رو خودم پرداخت میکردم

    بعد پایان دیپلم دانشگاه قبول نشدم و رفتم خدمت سربازی

    حدود 2 سال در بهترین شهر رویایی ایران یعنی اصفهان زیبا خدمت کردم

    بلافاصله بعد اتمام سربازی برای کار از شهرمون به مشهد مهاجرت کردم و یه کار موقت تو یه شرکت تولیدی برام خدا جورکرد

    اون موقع فقط برادر بزرگترم ازدواج کرده بود و تو مشهد یه خونه 40 یا 50 متری داشت

    اصلا به محل اسکان فکر نکردم که چی میشه و من باید کجا بخوابم

    از اونجایی که خدا با شجاعان است

    بیشتر شبکار بودم و روزا هم دوره های فنی وحرفه ای رو شرکت میکردم و چند ساعتی که وقت داشتم به منزل برادرم برای استراحت میرفتم

    چون مسیر خونه تا فنی حرفه ای زیاد بود گاها تو پارک یا فضای سبز یه چرتی میزدم و سوار سرویس به شرکت که خارج از شهر بود میرفتم.

    بازهم خدا پاداش هاش رو بزرگتر کرد و به کمتر از دو ماه داستان ازدواجم اتفاق افتاد که همین الان که بهش فکر میکنم خودم وقتی میخام جریان اتفاقات مسیر ازدواجم رو کنار هم بچینم شاید یه جاهایی اشتباه کنم ولی خدا بسیار عالی و بی نقص همه رو مدیریت کرد البته اون موقع که این مسائل برام قابل درک نبود ولی الان که برمیگردم به اون موقع همش درخواست های خودم بوده و جهان هم به درخواستم پاسخ داده خدایاشکرت

    و از اون موقع به بعد من شدم داماد سرخونه و دیگه نگرانی جای خواب هم نداشتم

    بعد مراسم عروسی و زندگی در سوئیت منزل پدر همسرم به مدت 1 سال

    بازم پاداش بزرگتری از خدا رسید

    این دفعه من که اصلا اهل مطالعه و روزنامه خوندن نبودم یعنی اصلا فرصت اینکار رو نداشتم

    کاملا هدایتی و با افکار اون موقع ام اتفاقی از دکه سر خیابون روزنامه خریدم و آگهی استخدام یه بانک رو دیدم…

    ثبت نام ، شرکت در آزمون و قبول شدم با بهترین رتبه

    یه مهاجرت دیگه برام ردیف شد اما اینبار خیلی متفاوت وبا احساس بهتر و آینده روشن‌تر

    بعد از گذراندن دوران آموزش باید به یه شهرستان دیگه برای شروع به کار میرفتم

    بعد از 5 سال خدمت مجدد به مشهد برگشتم و ادامه خدمت

    بعد 20 سال یه مهاجرت دیگه از مشهد به یه شهرستان مرزی اما با موقعیت و شرایط بهتر شغلی که خودم انتخاب کردم خدایا شکرت

    همه ی این داستان رو گفتم که برای خودم یاد آوری بشه و برای ذهنم دلیل منطقی داشته باشم که اون موقع تونستم و خدا همه جوره یاری ام کرد پس چرا الان نه؟؟؟!!!…

    الانم مدتیه با همسرم به نقاط مختلف کشور سفر میکنیم و در قالب طبیعتگردی و کوهنوردی هم لذت می‌بریم وهم با فرهنگ و آداب و رسوم اقوام مختلف آشنا میشیم

    و بیییینهایت تجربه بدست آوردیم و در شرایط مختلف زندگی کردن رو تجربه میکنیم.

    خدایا سپاسگزارم بیییینهایت

    شاد و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 99 رای:
    • -
      حسن کفاش دوست گفته:
      مدت عضویت: 2931 روز

      سلام محمد آقای رحمانی عزیز

      من بی نهایت تحسین تون میکنم به خاطر این همه شجاعت تون در مهاجرت کردند و زندگی تون.

      من که شما را سالهای سال به صورت هدایتی می شناسم خیلی از از این جزییات مهاجرت تون را برام نگفتید و صد البته بسیاری از شجاعت ها و ایمانی که در زندگی تون داشتید رو‌ هم اینجا نگفتید.

      من شما و همسر و پسر بی نهایت عالی تون( خدا رحمت شون کنه) و دختر خانم گل تون که یک خانواده الهی و عباسمنشی عملگرا هستید را بی نهایت تحسین می کنم و براتون از خدای بزرگ آرزوی بهترین ها رو دارم.

      در پناه الله یکتا شاد باشید و سربلند

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        محمد رحمانی گفته:
        مدت عضویت: 1488 روز

        سلام حسن عزیز

        دوست بییینظیرم

        سپاسگزارم از ابراز محبت های شما

        خداروشکر بابت این توانایی‌هایی که دارم و بهم یاد آوری کردید

        ابن تحسین شما قطعا منشا حرکت‌های بیشتر من میشه و باورهام بیشتر تقویت میشن

        دلیل منطقی ذهنم اینه که چون حسن آقای عزیز رو یه فرد متفاوت با فرکانس مثبت و بالا میشناسم و موفقیت هاش رو هم دیدم

        قطعا باورپذیرتر میشه برام

        سپاسگزارم از شما بیییینهایت

        خدایا سپاسگزارم بابت تمام اتفاقات زندگی ام که‌ باعث رسیدن من به خواسته هایم می‌شود

        شاد و ثروتمند باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    سایه گفته:
    مدت عضویت: 1429 روز

    به نام خداوند نور و روشنایی

    به نام خدایی که هرچه دارم و هرچه هست از آن توست .

    خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم .

    خدایا مرا براه راست راه کسانی که به آنها نعمت داده ایی هدایت کن و نه گمراهان.

    استاد سپاسگزارتم .

    سلام به استادم و همه دوستانم .

    چقدر خوبه که به کمک این فایل میتونم تمام زوایای وجودم رو بشناسم و بفهمم که چه باورها و توانایی هایی دارم .

    من چندین بار از شهرم مهاجرت کردم به شهر دیگه و هر بار کلی بزرگ شدم .از مهاجرت توی کشورم ترسی ندارم .اما نمیتونم به مهاجرت به کشوری دیگه فکر کنم .

    دوسال پیش از تهران به ی شهرستان کوچکتر مهاجرت کردم اونموقع زیاد باورهای توحیدی قوی نداشتم (الانم هنوز نیاز به تلاش بیشترم)اما آنچنان ترسی در وجودم بود ،من داشتم از منطقه امنم خارج میشدم و به جایی مهاجرت میکردم که بازار کارش بسیااار محدودتر از تهران بود ،اما من تصمیم به رفتن گرفته بودم و فقط بااین باورها خودم رو آروم میکردم و نجواها رو کمرنگ

    _هرجا باشم خدا بامنه و خدایی که اینجا به من رزق میده هرجای دنیا که باشم رزق بیشتر میده .

    _خداوند به کسی که شهامت مهاجرت داره پاداش دو برابر میده

    _هرجا باشم خداوند مشتریهای دست بنقد و ثروتمند رو برامون میفرسته .

    _من همواره در محافظت پروردگارم هستم .

    استاد من شاید روحیه ی کنجکاو نداشته باشم که برن و جاهای دیدنی شهر رو بگردم، اما بسیار خودم رو زود باشرایط وفق میدم و این چند سالی که باشما اشنا شدم که بشدت روی وابستگیهام و تغییر عادتهام دارم کار میکنم. تا ی انسان آزاد و رها باشم و این توانایی رو هم دارم که هر تغییر و چالشی سرراهم قرار میگیره باخودم میگم سایه این بهترین زمان برای بزرگ شدن و رشد هست ،الان باید چکار کنی تا شرایط اوکی بشه ؟!

    اینروزا دنبال ی نشانه بودم که آیا باز به تهران مهاجرت کنم یا ن و این فایل سرراهم قرار گرفت .

    استادطبق گفته ی شما پر فایلهای دیگه، من ایمان دارم که برای رشد و کنترل ورودی ذهن باید در یک محیط ایزوله تر باشم و تنها بودن در یک شهر باعث میشه که ذهنت شاخ و برگ اضافه نداشته باشه و تمرکزت بیشتر روی خودت و شرایطت و خواسته هات باشه.

    اینو کسایی که در غربت زندگی میکنن بیشتر. درک میکنن.

    الان بعد از گذشت دو سال و رسیدن به یک درامد چندین برابر و فروش بیشتر حتی در یک شهر کوچکتر و داشتن رابطه باآدمهای خیلی خوب تصمیم به مهاجرت دارم و ایمان دارم که با مهاجر تم چه پاداشهایی در انتظارمه .البته که هدفم برای مهاجرت چند دلیل بزرگ هست.

    1:بزرگ شدن پسرم در یک محیط بهتر با امکانات بیشتر که برای کلاس موسیقی که داره بسیار بهتره .2:ارتقای کسب و کارمون.3:جداشدن آگاهانه از آدمهایی که همفرکانس من نیستن .

    استاد واقعا ازتون سپاسگزارم بابت این فایلهای گرانبها

    سپاسگزارم از تمام دوستان بابت کامنتهای خوبتون

    خدایا شکرت که در این بهشت همیشگی هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 40 رای: