چرا فکر می کنیم مرغ همسایه غازه؟

در این فایل استاد عباس منش درباره یک ضعف شخصیتی مخرب، ریشه های این ضعف و اثرات مخرب آن در زندگی صحبت می کند. ضعفی که تقریبا همه در زندگی خود تجربه کرده اند. 

در این فایل استاد عباس منش ما را از دلایلی آگاه می کند که این ضعف شخصیتی را شکل می دهد، ریشه های آن را تقویت می کند و در نهایت آن را تبدیل به یک عادت ذهنی مخرب می کند. سپس این عادت ذهنی مخرب، کانون توجه ما را به گونه ای جهت دهی می کند که:

 نه تنها نعمت های زندگی خود را نبینیم؛ نه تنها درباره آنچه داریم، ناسپاس شویم؛ بلکه با نادیده گرفتن مداوم داشته های زندگی خود، مرتبا خود را در احساس بدبختی، احساس قربانی بودن و در یک کلام احساس نارضایتی از زندگی نگه داریم. سپس طبق قانون، این فرکانس غالب نه تنها نعمت های فعلی را از زندگی ما خارج می کند بلکه مجراهای زیادی برای ورود ناخواسته ها، مسائل و مشکلات پی در پی به زندگی ما باز می کند. 

با ادامه دادن به این جنس از توجه، وارد مدار ناخواسته ها می شویم. در این چرخه معیوب مرتبا از این مشکل به مشکل بعدی برخورد می کنیم و هر بار بیشتر در این باتلاق فرو می رویم. بدتر از همه این است که: نمی دانیم این باتلاق از کجا و چطور شروع شده و چرا در حال گسترش خودش در زندگی مان است. خبر خوب این است که استاد عباس منش در این فایل با ارائه منطق های قوی، راهکار خروج از این چرخه معیوب و اصلاح این ضعف شخصیتی را به ما یاد می دهد.


تمرین:

آگاهی های این فایل را با جدیت گوش دهید، از کلیدهای آن نکته برداری کنید و برای اینکه اهرم رنج و لذتی قوی برای اصلاح این ضعف شخصیتی در ذهن ما ساخته شود به گونه ای که منجر به تصمیم و اجرای آن شود، پیشنهاد می کنیم در بخش نظرات این فایل مثالهایی از خودتان را بیاد بیاورید و بنویسید از اینکه:

 ذهن شما به چه شکل و درباره چه موضوعاتی مرغ همسایه را برای شما غاز نشان داده است؟ به گونه ای که با وجود نعمت هایی که در زندگی خود دارید، به احساس نارضایتی، قربانی بودن و بدبختی رسیده اید. احساس کردید که حق شما به شما داده نشده و از قافله دیگران عقب مانده اید. ( احساس نارضایتی از همسر، شهر، شغل، رابطه، خانواده، فامیل، فرزند و …) به عنوان مثال:

  • همسایه های دیگران چقدر از همسایه من بهتر هستند؛
  • همسر فلانی، چقدر از همسر من خوش برخورد تر است و چقدر هوای همسرش را دارد؛
  • رابطه دیگران چقدر از رابطه من بهتر است. آخر این هم شد رابطه!
  • هر کشور دیگری از کشور من و قوانین کشور من بهتر است و موفق شدن در آن راحت تر است؛
  • دختران یا پسران فلان شهر، چقدر از دختر و پسرهای شهر من بهترند؛
  • پدر و مادرهای دیگران، چقدر از والدین من بهترند؛
  • مشتری های فلان شهر یا محله، چقدر از مشتریهای محله یا شهر من بهترند؛
  • فلان شغل، چقدر پولسازتر از شغل من است؛
  • مردم فلان شهر چقدر با فرهنگ تر از مردم شهر من هستند؛
  • اوضاع کسب و کار چقدر در فلان شهر بهتر از شهر من است؛
  • فلان محله یا شهر چقدر زیباتر از محل زندگی من است؛
  • و…

الف) به این فکر کنید که در حال حاضر چقدر درگیر این موضوع هستید و این ضعف چقدر در حال اتلاف انرژی و تمرکز سازنده شماست؟

ب) در کل زمانهایی که درگیر این نوع تفکر بوده اید یا هستید، از خود بپرسید:

  1. چرا اینطور فکر می کردم یا می کنم؟
  2. چرا فکر می کنم همسر دیگران از همسر من بهتر است؟
  3. چرا فکر می کنم رابطه دیگران از رابطه من بهتر است؟
  4. چرا فکر می کنم اوضاع در جای دیگر خوب است؟
  5.  ریشه این جنس از تفکرات از کجاست؟ آیا ریشه اینها باورهای قدرتمندکننده است یا محدود کننده؟! اصل است یا فرع؟! 

چ) حالا که از این ضعف مخرب آگاه شده ای، با توجه به آگاهی های این فایل، چه راهکارهایی برای خارج شدن از این مدار مخرب آموخته ای؟ این راهکارها منجر به اخذ چه تصمیماتی برای شما شده است؟ در پاسخ به این چرایی به این فکر کنید که:

  1. چه تغییراتی باید در شخصیت خود ایجاد کنم؟
  2. چه مهارتهایی را یاد بگیرم و بهبود ببخشم؟
  3. و قدم اول را از کجا بردارم؟

موضوع این است که طبق قانون، اگر آگاهانه روی بهبود این ضعف شخصیتی کار نشود، تبدیل به بزرگترین مجرای خروج نعمت ها از زندگی و ورود ناخواسته ها به زندگی می شود. اما تمرکز بر اجرای آگاهی های فایل، این جنس از ایمان و باور را در ما شکل می دهد که:

تغییر شرایط نادلخواه زندگی ام چقدر راحت است و چقدر در دست خودم بوده است و من چقدر به دنبال تغییر این شرایط در بیرون از خودم می گشتم!

منتظر خواندن پاسخ ها و مثالهای تأثیرگذار تان هستیم.


منابع کامل درباره محتوای این فایل:

آگاهی های دوره احساس لیاقت

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری چرا فکر می کنیم مرغ همسایه غازه؟
    296MB
    50 دقیقه
  • فایل صوتی چرا فکر می کنیم مرغ همسایه غازه؟
    48MB
    50 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

594 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «مریم درویشی» در این صفحه: 3
  1. -
    مریم درویشی گفته:
    مدت عضویت: 2849 روز

    سلام استاد عزیز

    کامنت سوم

    خوندن کامنت بچها چیزایی یادم انداخت

    سال اخر یه دوستی بود البته رشتش تجربی بود من ریاضی ولی همو میشناختیم

    به خصوص یکسری کلاسا خارج از مدرسه همو میدیدیم

    یادم سال اخر توی حیاط یهو دیدم داره با حال بد چشم گریون میره سمت اب خوری

    بعدا فهمیدم عاشق زبان انگلیسی بود ولی وقتی به پدرش میگه نمیخواد پزشک بشه بخاطر این موضوع حالش بد شده و دقیقاهمون شجاعتی که من برای رفتن به کار مورد علاقم انجام دادم اونم بعدها فهمیدم انجام داده یه سال بعد توی کافه ای صبحونه خوردیم برام تعریف کرد که چیکار کرده

    اون موقع من از فضای فوتسال فاصله گرفته بودم بخاطر باورهام

    در واقع اون تجربی کنار گذاشت و رفت زبان المانی که به توصیه اینکه المانی ریشه ای که میخواد براش ایجاد میکنه

    من رشته ریاضی رو کنار گذاشتم و رفتم فوتسال که ریشه علاقه ای بود که به فوتبال پیدا کزده بودم

    داشتم میگفتم اون موقع از فضای فوتسال فاصله گرفته بودم

    و من توی کافه یه روز صبح دیدمش کلی برام صحبت کرد از قبولیش توی دانشگاه بهشتی و اینکه فک و فامیل چطور حرف و طعنه بهش زدن که تو تحربی ول کردی میخوای بری زبان

    گفت اون لحظه که رتبم اومد نمیدونی خیلی چقدر خوشحال شدم که دیگه یکسری ها روشون کم شد

    بعد از اون باهم خداحافظی کردیم

    وقتی دم در بابام اومد دنبالم بهش گفت مریم مورد تاییدته ؟ اون لحظه لحظه بدی بود برام که چرا پدرم میخواست از یکی که اولین بار میدیدش و فقط میدونست که یکی از دوستام و دانشگاه بهشتی تهران درس میخونه میخواد تایید بگیره

    گذشت تا اینکه فهمیدم میخواد برگرده تهران

    اون موقع توی یکی از آموزشگاه های زبان شهرمون چند روزی رفته بود که یکسری کارا براشون انجام بده بهشون کمک کنه

    منم گفتم میام میبینمت چون میخوای بری اماده کردم رفتم پیشش

    سلام و احوالپرسی کاراش انجام داد بعدش باهم حرف زدیم گفتم تهران چطوره مخصوصا تو بهشتی هستی و بهشتی هم جای خوبی هست و با خوشحالی بهش گفتم حتما خونه های لوکس و ماشین های مدل بالای زیادی میبینی؟؟

    گفت اره توی مسیر خونه تا دانشگاه عبور میکنم در ادامه حرفش یه جوری از پولدارا حرف رد که احساس کردم یه تنفر خاصی داره انگار که پولدارا پولا رو جمع کردن به بقیه نرسه یه همچین حسی و اونجا من جا خوردم

    اصلاااااا انتظار نداشتم کسی که میدونستم سالها با یه استاد و تیمش بوده و هزینه ها کرده که اون موقع خیلیا از پس هزینه یه کلاس عادیس برنمیومدن حتی وقتی سال چهارم بود میدیدم سرکلاس معلم ها نمیره اصلا خودمختار کار خودش میکنه طبق برنامه استادش

    اینا رو وقتی میومدم توی کتابخونه میدیدم

    توی کتاب خونه زیاد رفت امد داشتم چون مدتی بود فایلهای استاد میبردم با فلش میبردم که نگاه کنم

    خداحافظی کردیم و اون رفت

    بعد از اون دیگه باهاش ارتباطی نداشتم

    سالهاست

    اما میتونم بگم خیلی خودم باهاش مقایسه کردم

    مخصوصا زبان المانی بود و پدرم عاشق زبان خارجه بود یه جورایی وقتی فهمیدن که دوستم زبان المانی اونم بهشتی تهران میخونه خیلی با حرفاشون اذیت میشدم که جلو رو من تحسینش میکردن من احساس کوچیکی میکردم

    یادم رفته بود که خودم چندماه پیشش چه شجاعتی نشون دادم اگر اون جلو پدرش ایستاد و رفت سراغ علاقش منم اینکار کردم

    ولی از اونجا که مسیر گم کرده بودم قشنگ یه احساسی بهم میگفت خوش بحالش، حتی با وجود اینکه فهمیدم نگاهش نسبت به ثزوتمندا خوب نیست بازم اونو شرایطش بهتر میدیدم خودم که چند وقتی بود سردرگم بودم بدتر

    اون موقع یادم این دوستم کتاب های فلسفی میخوند و احتمالا این تفکراتش بخاطر همین بوده،

    همیشه فکر میکردم اون از من بالاتره چون خیلس مورد تایید پدر و مادرم بود

    اون داشت بخاطر افکارش با دیدن ثروت و زیبایی خونه ها و ماشینهای ثروتمندا عذاب می‌کشید بعد من اینجا حسرت جایگاهش میخوردم

    واقعا باید سوال کنم از خودم جایگاه من از نظر دیگران چرا مهمه برات؟ اصلا چرا مهمه اونا تو رو چطوری میبینن؟

    آقا تو شاید دلت نخواد دانشگاه بری

    موضوع اینکه ما دلیل کارامونم یادمون میره وقتی روی باورهامون کار نمیکنیم

    یادمون میره دلیل تصمیماتمون و همین خودش جرقه های مقایسه میزنه و..

    خدایا منو هدایت کن

    در پناه خدا

    مریم درویشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    مریم درویشی گفته:
    مدت عضویت: 2849 روز

    سلام به استاد عباسمنش عزیز

    داشتم خلاصه بازی منچستریونایتد و لیورپول میدیدم اول بگم چقدر بازی خوبی بود حسم خوب شد

    اما همون لحظه که پلی کردم بازی رو یه حسی بهم گفت عهه ببین چقدر مقایسه کردی چقدر توی فضای مقایسه ای بودیم در مورد فوتبال

    همیشه مقایسه میکردیم که ببین امکانات و سطح فوتبال ما کجاست، امکانات و سطح فوتبال در اسپانیا و انگلیس المان کجاست

    حالا درمورد کشورهای عربی خودمون با سطح دانش فوتبالشون مقایسه نمیکردیم میومدیم میگفتیم اینا پول دارن چه امکاناتی دارن ما نداریم

    اما نمیگفتیم که چه بازیکن های خوبی دادیم به دنیا مثل علی دایی مثل مهدی مهدوی کیا مثل مهدی طارمی مثل سردار ازمون و…

    نمیگفتیم چه بازیکن های تکنیکی داریم

    مثل حسین طیبی بازیکن فوتسال ،که تا همین قبل از جام جهانی فوتسال توی پرتغال بعد اسپانیا بازی میکرد توی چمپونزلیگ فوتسال مدال قهرمانی، نایب قهرمانی و سومی گرفته و یه گل خوشگلم زد که چقدرررررر ویو خورد

    میگفت ما از این گلا رو توی بازی هامون وقتی بچه بودیم میزدیم

    این مقایسه ها هم توی فوتسال هست

    وحید شمسایی

    مسلم اولاد قباد که اونم با طیبی و سالار اقا پور باهم اسپانیا بودن

    سالار اقا پور که بهترین بازیکن جوان جهان در فوتسال شد کلا فکر کنم 20 یا 22 سالش باشه

    همیشه مقایسه بود اینقدر اون بیرون چشمم کور کرده بود که نمیدونستم سالها وحید شمسایی اقای گل جهان بوده و این لقب از یه بزریلی میگیره هرچند فالکائو اومد دوباره رکورد شمسایی زد ولی من نمیدونستم اینقدر فوتسالمون جهانیه

    سالها پیش ما بزریل با فالکائو معروفش توی جام جهانی بردیم و سوم شدیم

    استاد توی همون اروپا، کرواسی کشوری بوده که یه نسل خیلی خوب داشته بعد از اون شاید 15 سال یا 20 سال توی جام جهانی اینا هیچ نتیجه در حد اسم اروپا نداشتن اروپایی که بیشتر کشورهاشو توب جام جهانی مدعی میبینیم

    بعد الان دوتا جام جهانی این کشور یه بار دوم شده یه بار سوم شده

    درحالی که این کشور مثلا یه کشور اروپایی بوده اما سالها از این ارزو که بتونه دوباره توی جام جهانی رتبه ای بدست بیاره دور بوده

    اینو گفتم چون خیلی توی فوتبال اسیا و اروپا مقایسه میشه

    خب واقعا چمپونزلیگ یه چیز فوق العادس اما کار ذهن ما مقایسه خودمون لیگ هامون با لیگ های اروپایی

    واقعا اینو میگم چون هر بار دیدم بازی رو از لیگ ایران که مربی خارجی وایستاده با خودم گفتم اییییین چجوری اومده ایران اصلا براچی اومده براچی برای مربی گری اومده ایران؟؟

    قشنگ دارم میبینم اینو همیشه شاخکم هام بیرون میزد میگفتم این چرا داره روی نیمکت فلان تیم که حالا شاید ورزشگاهش در حد بقیه نیست سرمربی گری میکنه

    یه چیزی یادم افتاد، میسون گرینوود بازیکن منچستر یونایند بعد از اینکه بهش اتهام زدن در مورد مسائل جنسی، منچستر حمایتش از این بازیکن جوون فکر کنم 18 سالش بود گرفت و خیلی حرف شنید و باهاش خوب برخورد نشد اونم بلند شد از انگلیس مهاجرت کرد به اسپانیا

    الانم فکر میکنم فرانسه بازی میکنه

    بعد توی ایرانم یه بازیکن خوزستانی بود فامیلش یادم نیست قدیمی تر ها میشناسنش

    این از بارسلونا گویا پیشنهاد داشت اما بخاطر اینکه توی مهمونی مختلط شرکت کرده بود

    دقت کنید گفتن شرکت کرده دیگه نمیدونم به اتهامش چی بوده هرچی کلا خراب شد فوتبالش الان هیچچچچچ کس نمیشناسش من میشنیدم که میگفتن این بازیکن بوده که میتونسته در سطح اول فوتبال جهان بازی کنه ولی حیف شد اون روزهاش

    امیدوارم الان هرکجا هست توی هر بیزنسی موفق باشه

    خلاصه این دو مورد میخواستم بگم شرایط تقریبا یکسانی برای هر دو بوده حتی فکر میکنم برای گرینوود بیشتر بوده

    ولی انتخاب دو نفر متفاوت بوده

    حتی تا اخرین چیزی که خبر دارم گرینوود ازدواج کرده

    حالا من اینا رو نمیبینم خیلی ساده مقایسه میکنم

    اگر من این چیزا ببینم این مثالا ببینم دیگه جرئت مقایسه توی بقیه چیزا به خودم نمیدم

    یا به من میفگتن توی فوتسال اگر توی اروپا بودی میتونستی فوتسالیست خوبی بشی از اول همونجا

    درحالی که ما توی فوتسال زنان زهرا لطف ابادی داشتیم که توی لیگ 1(برتر) اسپانیا بازی میکرد

    مدرک بدنسازی فدراسیون ورزش اسپانیا گرفت

    اسپانیایی هم شروع کرد به یاد گرفتن

    همین دختر از شهر کوچیکی به اسم نکا توی مازندران فوتسالش شروع کرد

    و میگفت که دانشگاه ول کردم رفتم سراغ فوتسال دکتر گفت کف پات صافه نمیتونی فوتسال بازی کنی

    ولی اون به هیچ کدوم از اینا باج نداد

    مارال ترکمان که الان توی تیم پالایش نفت ابادان بازی میکنه این دختر فکر کنم 22 یا 23 سالش باشه چندسال الان به عنوان پدیده مسابقات انتخاب میشه

    کاندید بهترین بازیکن جوان جهان شده

    استاد میدونید توی این چندسال اخیر هربار یه بازیکن

    زن ایرانی جز ده بازیکن برتر جهان در فوتسال انتخاب شده؟؟ استاد حتم دارم نمیدونستید :)))

    تازه بازی شروع شده… دارم گرم میشم :))

    استاد الان یه چیزی یادم افتاد

    این ذهن مقایسه گر که میگه پسرا فوتبالشون یا فوتسالشون بهتر از دختراس اصلا همش این حرفها بود که مگه دخترا هم میتونن فوتبال بازی میکنن

    مگه دخترا فوتبال بلدن فوتبال بازی کنن

    یاااا دختروووو چه به فوتبال؟

    استاد الان فکر میکنم پس یعنی شانسی بود که من بعد چندبار امتحان کردن اونم برای اولین بار که بهم گفتن باید اینو انجام بدید من توپ از نقطه کرنر زمینی شوت کردم توی دربازه؟؟؟

    یا این شانسی بود که پشت محوطه بودم اولین گلم شوت کردم توی دربازه اونقدر که دربازه توی مرحله دوم نتونست بگیرش؟ ؟؟

    یا این شانسی بود که پاس خوشگل بدم توی تمرین برای کسی که غریبه بود اولین بار میدیدمش ؟

    یا این شانسی بود که وقتی روبه دربازه خودمون بودم و ازهمونجا پاس از پشت دادم به کسی که از شکللل دویدنش لذت میبردی

    یا این شانسیه که میتونم با دستای بسته روپایی بزنم

    یا این شانسی بود که وقتی مربی من گذاشت توی تیم ضعیفه من رفتم اول گل با سماجت البته هم تیمیا هام زدم اینقدرر زدیم تا من ضربه اخر زدم تمام کردم

    و مساوی کردیم

    یا شانسی بود که بازیکن رد میکردم و حمله میکردم به سمت دربازه

    یا شانسی بود که هر روز تمرین یه دختر کوچیک میگفت تووووو کاپیتان منی یه بازوبند ببند درحالی که توی اون تیم از من تکنیکی تر بود

    یا شانسی بود که به مربی گفتم مربی من میخوام با تو بازب کنم توی تیم تو باشم حالا مربی کی بود کسی بود که کسی جرئت نمیکرد حرف بزنه باش میترسیدن ازش

    یا شانسی بود که روز اول توی 10 – 13 دقه اول که رفتم توی زمین بازی کردم وسطش نفس کم اوردم به مربی گفتم تعویضم کن هم تیمی هام حواسشون نبود من رفتم بیرون همین که من رفتم بیرون گل خورررردیم

    تا اون موقع تیممون قوی بود جلو بودیم

    یا شانسی بود که تمرین روز دوم که رفتم توی زمین عین 13 دقیقه بازی کردم

    بالاخره جواب معادله حل نشده ذهنمو پیدا میکنم

    نه شانسی نبود مگه من توی 14 و 15 سالگی از خدا نخواسته بودم که میخوام فوتسالیست بشم

    مگه نگفته بودم که خدایا من میدونم میتونم بهترین بازیکن لیگ برتر بشم پس چرا اون موقع اینکار نکردم

    منکه والیبال میرفتم منکه توی تیم هندبال مدرسه بودم

    پس چرا سراغ فوتسال نرفتم

    چون باور نداشتم که میشه

    اگر خدا بهم قدرت اینو نمیداد که تصمیم بگیرم چجور میتونستم اینکار بکنم

    اگر خدا نبود پس کی بود که بدون اینکه بخوام جبران کنم برای کسی کلی از وسایلم جور شد

    خدا این قدرت بهم داد

    من که قبلم نماز میخوندم حجابم داشتم پس چیشد چرا خدا نمیدید

    وقتی با عباسمنش اشنا شدم نماز میخوندم حجابم داشتم

    ولی یه چیزی اینجا داشت تغییر میکرد

    یه نیروی بهم گفت از مدرسه ساعت 1:40 پیاده برو خونه ،سرویس کنسل کن

    منم روزها از مدرسه این ساعت که تمام مغازه ها بسته بودن و نه ماشین نه ادمی همه توی خونه هاشون بودن

    جز دوسه تا موتوری که توی خیابون گاز میدادن میرفتن

    اره همون موتوری هایی که وقتی راهنمایی بودم توی شلوغ ترین خیابون تیکه هاشون مینداختن ذیگه قدرتی نداشتن تووی ذهنم چون خدا گفت باید تنهایی دو محله رو پیاده توی این ساعت بیای خونه

    من اومدم ترسها میومدن ولی من میومدم

    اره گفت هیچ کس نمیتونه اذیتت کنه

    من باهاتم تو قوی هستی

    اره این خداست

    خدا به من بیگ پیکچر داد چیزی فراتر از مهندس شدن قبولی توی بهترین دانشگاه بخاطر همین در عرض دوماه بعد از گرفتن تصمیم انصرافم از کنکور صبح رفتم سر تمرین

    رفتممممم سر تمرین همون اول بسم الله توی تمرین جلو بچها افتادم بلند شدم خندیدم

    نه عزیزان من یه ادم متفاوتی بودم اشتباه کرده بودن فکر کردن من ناراحت شدم وقتی ازم خندیدن

    نه جانم.

    باید ادامه بدم..

    ممنونم استاد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    مریم درویشی گفته:
    مدت عضویت: 2849 روز

    سلام به استاد عباسمنش عزیز استاد منم عاسقتونم، ممنون بابت این فایل امیدوارم که مثل همیشه که وقتی استاد یا معلمی بهم درس میداد با تمام جونم سعی میکردم یادش بگیرم

    درسهای شما رو با بالاترین نمرات پاس بشم

    مرغ همسایه غاز است؟

    نکاتی که توی این فایل اشاره کردید و علتش رو گفتید سه مورد بود :

    1) کانون توجه

    2)عدم مسئولیت پذیری

    3)شبکه های اجتماعی و مقایسه کردن خودمون با افراد دیگر

    اگر کسی ازم بپرسه این فایل استاد عباسمنش چه مفهومی داره در کل، بهش میگم این فایل خود احساس راضی بودن از زندگی رو میرسونه

    راضی بودن نه به معنی اینکه همینی که هست دیگه باید به اجبار بسوزی باهاش نه

    احساس راضی بودن به معنی اینکه من عالیم خوبم ولی میتونم بهتر از این هم باشم

    یا میتونم از این بهتر هم داشته باشم

    احساس رضایت قلبی که نشونش حال خوبه

    حال خوب

    استاد این فایل حال خوب و آرامش داشت

    لذت بردن از زندگی

    یه روزی تصمیم گرفتم برم سراغ علاقم و هیچی نداشتم نه پول داشتم نه کسی تاییدم میکرد نه جایی داشتم که از دست حرفها و دعواها فرار کنم نه کسی توی حوزه مورد علاقم میشناختم نه میتونستم اون تایم برم کار کنم نه پس انداز داشتم بعد کارم چی بود بشینم ساعت 2 یا 3 یا 4 بشه یه بازی جام جهانی ببینم

    بعد شب میشد بساط شام و ساندویچ ردیف میکردم منتظر بودم مسابقه بعدی که شب برگزار میشد ببینم و لذت ببرم

    بعد الان چی؟ میلیون میلیون خرج کردم هزینه کردم بالا پایین کردم رفتم و اومدم هنوز نتونستم تکلیف خودم مشخص کنم با خودم بشینم هر روز یه قدم کوچیک برای علاقم بردارم

    میدونی چرا استاد؟ چون از اینی که هست راضی نیستم چون حال نمیکنم

    کفش سالنی که امسال خریدم بالای یک میلیون پونصد بود کیفیتش هم خیلییی خوبه

    کفشی که روزهای اول گرفتم فکر 60 هزارتومن حالا یکم بیشتر دقیق یادم نیست

    بعد من با این کفش چنان لذت میبردم که وقتی شب اومدم خونه میخواستم بخوابم اوردمش زیر پتو باهم خوابیدیم

    چندروز اول اینجوری بود تا روزی که رفتم سالن دیگه نمیشد بیاری توی خونه کفِ ش کثیف بود

    بعد الان یه کفش سفید خوشگل تاپ سالا دارم

    انگار نه انگار هیچ ذوقی ندارم هیچ هیچ..

    الان دو تا پلیری و یه هواداری رئال دارم اون موقع یه هوادارای چلسی داشتم که بعدها فهمیدم یه سمتش دوختش متفاوت تر از اون یکی سمت بوده اینو هم سالها بعد فهمیدم

    الان دوتا ساق کش دارم و یک جوراب

    اون موقع یه جوراب ساق بلند بود با همین میرفتم میومدم

    الان کفش ورزشی درجه خوب شناسنامه دار دارم که قیمتش 3 تومن میشه البته قیمت اون موقعش

    اون موقع نمیدونم اصلا کفش ورزشیم نمیدونم چی بود :))

    الان اینترنت میزنم یا وای فای هست حالا قطع و وصل شدنای کنار بذارم ولی همیشه وصل اکثر موقع میشه فوتبال دید

    اون موقع 2 تومن شارژ برام خدااا بود الله اکبر

    مثلا 5 تومن شارژ بزنم اینترنت وصل کنم چه شود

    اون موقع میوفتادم جلو هم تیمی هام زمین بخندن بهم بلند میشدم میگفتم توجه بر زیبایی ها

    الان اگر برم سالن با تمام دک پوزم که هواداری رئال سفید و کفش سفید و جوراب فلان استپ دار پام خدا رو هزار بار التماس که نکنه بیوفتم

    وای اگررررررر بیوفتم چی میشه خدای من میگن عجب بازیکن بی عرضه ای هست

    چی میگن؟؟؟

    در حالی که طرف توی بالاترین سطح اروپا دوبار بخاطر نقصی که توی کفشش بود سر خورد و سر همون تیمش دوبار پشت سرهم گل خورد دیگه الان یادم نیست کدوم بازی بود دیدم بازیکن با عصبانیت داره میاد سمت نیمکت با خودم گفتم آررررره میخواد خودش بیاد بیرون دیگه بازی نکنه بخاطر همین داره میاد

    دیدم بازیکن اومد با عصبانیت کفشش دراورد و یه کفش جدید پا کرد رفت

    تیمشون هم اتفاقا جبران کرد گلهای خورده رو

    بعد من منتظر بودم سرمربی اینووووو بکشه بیرون

    اون موقع میگفتن تمرین امروزمریم چقدر خوب بودی میومدم شونصد بار میگفتم به خودم اول توی کانالم مینوشتم

    دوم برای دوستم میگفتم

    سوم تجسمش میکردم

    الان چی الان استاد توپ از نقطه کرنر فرستادم توی دربازه همینطور تمرینی برای اولین بار گل شد انگار نه انگار

    انگار نه انگار بازیکنای تیم ملی میارن توی فلان برنامه فقطططط برای اینکه با این تمرین تست بگیرن بگن ببینیم بازیکنای تیم ملی میتونن در این حد توپ بندازن توی دربازه حرفه ای هستن

    قبلا اگر بابام میگفت نمی‌برمتون سالن خواهرم میگفت کیفت بردار پیاده بریم

    کیف برمیداشتم پیاده میرفتیم دو محله رو تا برسیم به سالن

    الان چی؟ الان گویا رزق روزیمو دست پدرم دیدم نباشه ندیده نتونه تمرینم ول میبینم

    قبلا دنبال این نبودم کسی تاییدم کنه بگه اره این دختره خفنه چون فوتسالیسته یا عشق فوتباله اصلا کسی برام معنا نداشت بعضیا برای جلب توجه پسرای محلشون میرن دوتا اسم یاد میگیرن ولی من مسیری که سالها براش خرج کرده بودم یه شب بخاطرش گذاشتم زمین و رفتم سراغ علاقم

    الان چی الان فکر میکنم باید مشهووووور شوم تا مشخص بشه من بازیکن حرفه ای ام

    بالاتر باشم از بقیه بهترین باشم توی اسم ها

    آره خلاصه یه فرقی بود اون موقع با الان که همه چیو ول کردم و به حرفهای شما گوش دادم گفتی 100 درصد توجهتو بذار و اون شد لذت بردم، هیچچچ وقت توی درس خوندن با اینکه تاپ ترین نمرات داشتم نبردم

    من که قران خون نیستم ولی اخیرا این جمله زیاد میاد روی تیتر ذهنم لعلکم ترضی

    نمیدونم برای چیه ولی مفهوم راضی بودن میده منم بهش فکر میکنم هی میگم اره لعلکم ترضی،از شما شنیدم.

    درمورد 3موردی که استاد برای هر کدوم توضیحاتی دادن یه خلاصه میگم :

    اولیش کانون توجه بود

    نکته مهم و اساسی که باعث میشه ما همه چیو مخصوصا پروسه ساختن یک تفکر رو درک کنیم درک درست از کانون توجهمون و نقشش در زندگیمونه

    اینکه من قشنگ متوجه بشم که دلیل اون اتفاق فلان روز من یا فلان ساعت بخاطر این بود که من به فلان حرف توجه کردم توی ذهنم یا از بیرون توجه کردم

    و این نشانه ها رو برای خودم باید تایید کنم هرچند کوچک بنظر برسه

    دومیش عدم مسئولیت پذیری بود

    اینکه من بشینم فکر کنم اگر من به این خواسته ام نرسیدم مسئول اون بیرون که هرچییی میتونه باشه نیست منم من اگر الان توی کار مورد علاقم نتونستم خودی نشون بدم قدم مهمی بردارم رشد خاصی نسبت به قبل داشته باشم گردن بقیه نندازم

    سومیش شبکه های اجتماعی و مقایسه کردن هست

    دقیقا امشب همین اتفاق افتاد رفتم یواشکی سرک کشیدم فلانی توی حوزه علاقش چه کرده

    حالا خداروشکر من اینستا رو کلا بستم

    همین تلگرامم چند روز یکبار میام

    ولی همینم امشب دیدم دارم خودم مقایسه میکنم میگم خدایا ببین به اینا داری میدی به من که این همه مدت دارم تلاش میکنم ولی هیچ..

    در مورد این عبارت مرغ همسایه غاز است

    دقیقا امشب چندین چند موردشو روبرو شدم

    استاد من پدرم کارمند پتروشیمی هست قدیمی ترین پتروشیمی ایران، ولی روزها شاهد اینم که میشنوم ازس میگه اره فلانی که شغلش ازاده خوبه هاا سودش فراوانه

    یا آشپزخونه ها چقدر فروس دارن اینا سود میکنن

    بعد جالبیش اینکه هرکی اون بیرون ارزو داره جای پدرم باشه میگن تو کارمند پتروشیمی ونفتی تو فلانی یعنی اونا چشمشون دنبال پست کار پدرمه و دنبال پارتی و هر شکلی ان که اونجا مشغول به کار بشن

    پدرم تمام این سالها چه وقتی کارگر بود چه وقتی که الان کارمند همش میگه این شغل ازاد ها که معامله میکنن خوب سود دارنا

    این ماهی گیرا

    و….

    نمیدونم چی بگم واقعا چون دقیقا وقتی حرفاتون شنیدم دیدم تمام الگویی که من دارم میشنوم ازس توی خونه همینه الان متوجه تر شدم البته اخیرا به این موضوع فکر میکردم سعی میکردم توجهم بردارم ولی باورها باید بیشتر اگاهانه کار کرد یعنی هر بار برام واضح تر بشه

    واقعا بخوام بگم خیلی درگیرش هستم از جاذبه تفریحی از فرهنگ از خیلی چیزا مقایسه میکنم باور کردم اونجا خوبه اینجا بده

    جالبه یکی چندسال پیش میگفت بیشترین امار مهاجرین واسه استان خوزستان همه دارن میرن

    بعد استاد من میبینم این شهری که توش زندگی میکنم فقط چقدر مهاجر اومده

    از نصاب کاغذ دیواری بگیر که همینجا کار میکنه تازه زن خوزستانی ام میخواد بگیره

    تا مغازه پخت نون ساندویچی بگیر که اینقدر فروش داره که نوناش هیچچچچ وقت نمیونه

    این ها از یه استانهای دیگه اومدن

    عطر فروشی که دو شعبه داره توی شهرم بعد

    اصلا من اگر بگم از کجا اومده به اسم استانش عطر فروشی زده پشماتون میریزه

    از سالها پیش که یک کرایه نشین داشتیم اونم از یه استان دیگه با فرهنگ متفاوت اومده بودن شهرمون

    از خانمی که بخاطر بیماری همسرش اومده بودن شهرمون چون شهر ما رطوبتی هست حتی توی فصل زمستون

    و..

    ولی تمام توجهاتم روی این بود که اره اینجا که چیزی نداره کسی نمی مونه همه دارن میرن

    ریشه این تفکراتم فکر میکنم از شرک

    از اینکه قدرت خلق زندگیمون دادم به عوامل بیرونی و همین باعث میشه خودم و نعمتهام و دارایی و ارزشهایی که خدا بهم داده و دردسترسم هست نبینم و لذت نبرم و هیچ رشدی ام نکنم

    بگم اره فلان مشکل هست ولی این مورد این مورد هم عالیه این زیبایی هم هست

    تا با این توجه بر نکات مثبت اتفاقات قشنگ تری تجربه کنم

    چرا من با کوبیدن محل زندگیم فکر میکنم میتونم به خواستم برسم؟

    با توجه به این مواردی که نوشتم من بیشتر میخوام توجهم بذارم روی درک این قدرتی که در کانون توجهم هست

    نقش اون در رقم خوردن اتفاقات زندگیم بیشتر درک کنم و باور کنم که منجرب بشه به کنترل اگاهانه ورودی های ذهنم

    چون این ورودی های ماست که ما رو هدایت میکنه که هربار از خروجی هامون مطمئن تر میشیم

    میخوام بیشتر لذت ببرم از زندگی

    میخوام تصویر بزرگترو ببینم

    واقعا وابسته به چیزی نباشم اون بیرون

    با همین چیزی که هست احساس ارزشمندی داشته باشم و ارام باشم حالم واقعا خوب باشه

    استاد عزیز این فایل واقعا جای فکر و تامل بیشتر داره خیلی دلم میخواست بیشتر بنویسم ولی همین میزان فعلا بس است

    از نتیجه هم خبر دارتون میکنم.

    صبحتون به وقت ایران بخیر

    با ایمان

    مریم درویشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای: