منابع مرتبط با این فایل:
سرفصل های هر بخش از دوره قانون آفرینش به اختصار:
قانون آفرینش بخش 1 | درک قانون توجه و نحوه هماهنگی با این قانون به منظور بهره برداری از قدرت خلق درونی
در شروع مسیر و اولین بخش از دوره قانون آفرینش، مفهوم دقیق، عملی و کاربردیای از باور و نقش باورها در خلق شرایط و اتفاقات زندگی را یاد میگیری تا این منطق را درک کنی که:
چرا تمامِ داستانِ تغییر زندگی، بر تغییر باورها استوار است؟!
چرا باید برای کنترل ورودی های ذهن «جدّیت به خرج بدهی»؟!
و چرا باید بالاترین اولویت را در زندگی ات به این موضوع اختصاص بدهی!
وقتی اصل این موضوع را درک می کنی، آنوقت دیگر یک عالم بدون عمل نخواهی بود. آنوقت دیگر از این آگاهیها، فقط به عنوان یک مُسکن استفاده نمی کنی. بلکه برای اجرای این آگاهی ها تعهدی غیر قابل مذاکره داری. در نتیجه زندگی خود را به گونه ای که می خواهی خلق می کنی و کنترل کاملی بر اتفاقات زندگی ات داری.
قانون آفرینش بخش 2 | قانون درخواست
آگاهی های این بخش از دوره قانون آفرینش، کلید ساختنِ باور احساس لیاقت را به ما متذکر می شود. پرورش ریشه ای احساس لیاقت درونی، از «درکِ مهم ترین رابطه ی زندگیمان» شروع می شود یعنی از درک رابطه ی دو طرفه ی ما با خداوند یعنی: «درخواست کننده» و «اجابت کننده ی آنچه درخواست شده است» و به طور خلاصه، از توحید؛
آگاهی های این جلسه به وسیله ی توضیح آیات قرآن و شناختن قوانین جهان، منطق هایی قوی در دست ما قرار می دهد برای توانا شدن در ساختنِ رابطه مان با خداوند به عنوان نیرویی که هم صاحب قدرت بی نهایت و هم صاحب بخشندگی بی حساب است.
هرچه این آگاهی ها را جدی تر بگیریم و در اجرایشان تعهد به خرج دهیم، رابطه ی بی واسطه مان با خداوند(یعنی منبع قدرت ها و نعمت ها) را بیشتر درک می کنیم و هر چه این رابطه بهتر درک شود، خالق بهتری برای زندگی دلخواه مان می شویم.
قانون آفرینش بخش 3 | قدرت تجسم خلاق
تجسمِ خلاق یعنی: «جهت دهی آگاهانه به کانون توجه»، به منظور هم-مدار شدن با خواسته ها. تجسم خواسته ها، فاصله فرکانسی میان شما و خواسته تان را کم می کند زیرا سیستم ذهن به گونه ای است که ذهن بین خیال و واقعیت تفاوت قائل نیست. نقش تجسم خلاق، باورپذیر کردن امکان پذیری یک خواسته برای ذهن است. نقش تجسم خلاق، کم کردنِ مقاومت های ذهن در برابر حرکت برای تحقق آن خواسته است. زیرا ذهن فقط کاری را انجام می دهد که آن را امکان پذیر بداند. وقتی ذهن موضوعی را امکان پذیر بداند، آنوقت است که نه تنها در برابر اجرای ایده ها مقاومت نمی کند، بلکه توان جسمانی تو را به سمت تحقق آن خواسته، رهبری می کند، انگیزه ها را تقویت می کند و عزم شما را برای تحقق آن خواسته جزم می کند. چون ذهن امکان پذیری آن خواسته را باور می کند.
قانون آفرینش بخش 4 | «قدرت کلام»، سلاحی قدرتمند برای «هدایتِ کانون توجه»
در این بخش، استفاده عملی از این قدرت درونی برای خلق خواسته ها را می آموزیم. ما در این بخش یاد می گیریم تا از قدرت کلام مان، برای ساختن باورهای قدرتمند کننده بهره برداری کنیم. باورهای قدرتمند کننده ای که مرتباً کانون توجه ما را تصحیح می کنند. یعنی به ما قدرت اعراض از ناخواستهها و توجه به خواسته ها را می دهند. زیرا عادتِ ذهن، متمرکز شدن بر وجه ناخواسته ی هر موضوعی است مگر اینکه شما آگاهانه ذهن را برای توجه به خواسته ها، تربیت کنی. هدف این بخش از دوره قانون آفرینش رسیدن به این توانایی های درونی است:
استفاده آگاهانه از قدرت کلام برای کنترل ذهن؛
“استفاده از قدرت کلام” برای ساختن عادت رفتاری قدرتمند کننده ی جدیدی که تکرار آنها، آرام آرام شخصیت ما را به گونه ای تغییر می دهد که وارد مدار خواسته ها شویم و در این مدار بمانیم.
قانون آفرینش بخش 5 | مهارت در بهره برداری از توانایی های درونی بوسیله “سوالات توانمند کننده”
مکانیزم خودکارِ ذهن برای توجه به یک موضوع، سوال کردن و پاسخ دادن به آن سوالات است. اما ذهن، به صورت پیش فرض از سوالات محدود کننده استفاده می کند. ذهن به صورت ناخودآگاه، با پرسیدن سوالات محدودکننده، ما را در معرض ترس از مشکلات احتمالی ای قرار می دهد که شاید در مسیر ما رخ بدهد و به این شکل، به ما احساس ناتوانی، احساس قربانی بودن و ضعف قرار می دهد، قدرت تغییر و بهبودِ شرایط زندگیمانی را از ما می گیرد و در دست عواملی بیرون از ما قرار می دهد که نه کنترلی بر آن عوامل داریم و نه توانایی تغییر آنها را.
پاسخ ذهن به سوالات محدودکننده، همیشه به جای یک راهکار برای حل مسئله،یک توجیه است برای: حرکت نکردن و پذیرفتنِ آن ناخواسته به عنوان سرنوشت.
اگر آگاهانه، گفتگوهای ذهنی ات را برای مدتی معین رَصد کنی، متوجه می شوی که این گفتگوها اکثراً تمایل به پرسیدنِ سوالات محدود کننده دارند. به همین دلیل است که اکثراً درباره تحقق اهدافی که داری و ساختنِ شرایط دلخوهی که دوست داری، احساسِ ناتوانی می کنی. آنهم به عنوان موجودی که همه ی پتانسیل های لازم برای خلق شرایط دلخواه را در وجود خود دارد. اما حالا اینجا هستیم تا این چرخه را برعکس کنیم.
ما میخواهیم به کمک آگاهی های جلسات این بخش از دوره قانون آفرینش، با پرسیدن سوالات قدرتمند کننده، قدرت خلق درونی خود را فعال کنیم و «پرسیدنِ سوالات توانمند کننده» را تبدیل به عادت رفتاری و شخصیت مان کنیم. سوالاتی که به ما قدرت، اطمینان و جسارت برای قدم برداشتن و هدایت شدن در جهتِ تغییر و بهبود اوضاع را می دهد. این عادت سازنده به گونه ای کانون توجه مان را جهت دهی می کند که: توانایی های درونیِ ما را برای حل مسائل پیش رو و خلق خواسته هایمان «فراخوانی» می کند. زیرا پاسخ ذهن به سوالات قدرتمند کننده، راهکاری انگیزاننده و ثمربخش برای حل مسئله است.
قانون آفرینش بخش 6 | تقسیم کار با خداوند
ما در این بخش از دوره قانون آفرینش، تقسیم کار با خداوند را در عمل تمرین می کنیم. یعنی در عمل تمرین می کنیم تا خداوند را به عنوان مدیر، مسئول و راهنمای زندگی خود قرار دهیم. در این بخش، توکل بر خداوند را تمرین میکنیم. این بخش اصول مهمی را به شما می آموزد که باید به صورت دقیق رعایت شود تا نتیجه بدهد.
در این بخش، ما وظایف سمت خودمان و وظایف سمت خداوند را میشناسیم و با انجام وظایف سمت خودمان، تسلیم بودن در برابر خداوند و توکل به معنای واقعی را در عمل اجرا میکنیم.
در این بخش با درک وظایف سمت خداوند، اعتماد به نفس، ایمان و احساس لیاقتمان را پرورش میدهیم و توکل کردن به این نیرو را در عمل تمرین می کنیم.
هرچه ماهیت آگاهی های این بخش را بهتر درک میکنیم، خداوند را بهتر میشناسیم. رابطهی خودمان با این نیرو را عمیق تر میکنیم. در نتیجه این آگاهی ها، جزو شیوهی زندگی مان میشود. آنوقت است که در تمام امورات زندگی، با خداوند تقسیم کار می کنیم و در یک کلام روی شانه خداوند می نشینیم.
قانون آفرینش بخش 7 | سیستم هدایتگر درون
ما از 2 طریق می توانیم، به شناختی قابل اطمینان درباره جایگاه فرکانسی مان برسیم:
اول: اتفاقاتی که غالبا در زندگی تجربه می کنیم بازتابی از اساس فرکانس هایمان است: به این معنا که اگر مرتباً در حال تجربه کمبودها (خواه در هر جنبه ای: کمبود پول، کمبود محبت، کمبود سلامتی و …) هستی یعنی اساس باورهای شما در آن جنبه، کمبود است. در نتیجه کانون توجه شما، اساساً معطوف بر ناخواسته ها، موانع و کمبود هاست.
دوم: “جنسِ احساسی” که غالباً تجربه می کنی.
آگاهی های این بخش، تمرکز دارد بر موضوع دوم. یعنی کنترل اتفاقات زندگی از طریق جدی گرفتنِ پیغام های هدایتگرانه احساس مان، تواناتر شدن در کنترل ذهن و جهت دهی آگاهانه ی کانون توجه به گونه ای که به احساس بهتر برسیم و مدت زمانِ بیشتری در احساس بهتر بمانیم. در نتیجه، طبق قانون احساس خوب = اتفاقات دلخواهِ بیشتری را تجربه کنیم.
همچنین آگاهی های این بخش تمرکز دارد بر: به شناخت رسیدن درباره اینکه آیا با خواسته خود هم جهت هستی یا در مسیر خلاف جهت با خواسته خود حرکت می کنی. این کار از طریق آگاه بودن از احساس غالبی که تجربه می کنیم، انحام می شود. “احساسِ ما”، راهنمای درونیِ ماست. یعنی معیاری است برای تشخیصِ هم جهت بودن یا خلاف جهت بودن با منبع. معیاری است برای تشخیص:
پیروی از هدایت های منبع (احساس خوب)
یا نادیده گرفتنِ آن هدایت ها (احساس بد)
طبق قانون: لازمه ی رسیدن به خواسته ها، ماندن در احساس خوب است و ماندن در احساس خوب حاصلِ برنامه ریزی ذهن بوسیله ی باورهای قدرتمند کننده و هم جهت با خواسته است. این بخش از دوره قانون آفرینش، منطق های قرآن را درباره اصل و اساس قانون یعنی احساس خوب = اتفاقات خوب و احساس بد= اتفاقات بد، با بررسی آیاتی با ریشه «ح ز ن» توضیح می دهد. درک این منطق ها، خطرِ ماندن در احساس بد و صدماتِ ناشی از این ناهماهنگی فرکانسی را برای ما واضح می کند. یعنی تعهدی در ما ایجاد می کند تا این قانون را بیشتر جدی بگیریم و برای هماهنگ ماندن با این قانون، متعهد تر باشیم.
قانون آفرینش بخش 8 | بهره برداری از تضادها
آنچه در بخش هشتم از دوره قانون آفرینش یاد می گیریم – که ما نتیجه ی آن را “هماهنگی با خداوند” نامیده ایم – شامل:
توانایی کنترل ذهن هنگام برخورد با تضادها (به معنای تمرکز بر راه حل ها و اعراض از ناخواسته ها)؛
تمرکز بر خواسته هایی که از دل آن تضادها برایمان واضح شده است و اقدام در جهت تحقق آن خواسته ها؛
ساختنِ شرایط دلخواه در زندگی به کمک مدیریتِ آگاهانه ی کانون توجه مان.
قانون آفرینش بخش 9 و10 | مهمترین رابطه زندگی من
آگاهی ها و تمرینات بخش دهم به عنوان آخرین بخش، تمرکز دارد بر:
چگونگیِ ساختن مهمترین رابطه ی زندگی مان؛
تقویت قوه الهامات در وجودمان و استفاده از این نیروی درونی برای هدایت به مسیر هم جهت با خواسته ها؛
ماموریت آگاهی های این بخش از قانون آفرینش، رسیدن به خودشناسی است تا بتوانید آبشخور رفتارها و عادت هایتان را بشناسید و اگر اساس آن رفتارها محدودکننده هستند، این ضعف شخصیتی را با ایجاد باورهای قدرتمند کننده، اصلاح کنید
اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره قانون آفرینش
منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.
سایر قسمت های live با استاد عباس منش
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- فایل تصویری live | چون قانون ساده است، عمل به آنرا جدّی نمی گیری157MB27 دقیقه
- فایل صوتی live | چون قانون ساده است، عمل به آنرا جدّی نمی گیری25MB27 دقیقه
سلام خدمت همهی عزیزان.
استاد در این فایل در مورد موضوعات جالبی صحبت کرد، یکی از اون موضوعات که برای من خیلی تاثیرگذار بوده بحث مشخص کردن خواسته هست. ابتدایی که من با استاد آشنا شده بودم خیلی سوالها داشتم و خیلی چراها داشتم که چرا این اتفاقات میافته و خیلی از خودم در درون میپرسیدم که چرا زندگی من اینطوری هست و انقدر بدبختی میکشم. وقتی اوضاع جوری شد که در حالت تسلیم بودن از خدا میخواستم کمکم کنه از طریق خواهرم با استاد آشنا شدم و روند گوش دادن به فایلها شروع شد. اوضاع بد بود اما من گوش میدادم. اوایل هیچی نمیفهمیدم اصلا نمیفهمیدم استاد چی میگه و خیلی کم متوجه میشدم و ظرفم کوچکتر بود. اما من شروع کردم به گوش دادن و بعد فهمیدم که استاد هم در فایلها به این موضوع اشاره میکنه که ما ابتدا آماده میشیم برای شنیدن. بعد گوش میدیم و ادامه میدیم. بعد درک میکنیم. بعد شروع به عمل کردن می کنیم و بعد نتیجه میاد. من اون روزها این آگاهی رو دریافت کردم از طرف خواهرم که گوش بده به این فایلها زندگیت عوض میشه و این باور در من ایجاد شد که باید گوش بدم. و من مرتب و هر روز و شاید بگم هر ساعت گوش میکردم که استاد چی میگه و اوایل فقط موقع کار گوش میدادم اما بعد گسترش پیدا کرد و هر بار سعی میکردم که خودم رو در این فضا قرار بدم و گوش کنم تا زندگیم عوض بشه و اصلا در مورد مراحل بعدی اطلاعی نداشتم که باید چی کار کنم. میخوام از این زاویه به موضوع کار کردن روی خودمون نگاه کنم که من بعد از اینکه مدت زمان بسیار زیادی رو صرف گوش کردن به فایلهای استاد کردم باورهای جدیدی در من شکل گرفت و جواب بسیاری از سوالاتم بهم داده شد. یادم هست یک سوالی خیلی بلد بود در ذهنم که چرا اینقدر آدمها بدقول هستن چرا بد رفتار میکنن چرا اتفاقات به ضرر من رخ میده؟ مثال میزنم، یادم هست پدرم به من این قول رو داد که اگه بیای بریم مشهد بعد از اینکه برگشتیم میبرت شمال. منم خیلی خوشحال شدم و تصمیم گرفتم که به این تصمیم پدر احترام بگذارم و برم مشهد (چون مذهبی هستن مشهد دوست داشتن و من میگفتم شمال میخوام نه مشهد) خلاصه ما رفتیم مشهد بعد از اینکه برگشتیم گفتم خب بابا بریم شمال، بعد به شکل عجیبی و تندی با من برخورد کرد و یکجورایی گفت برو بابا ما کلی تو این سفر خسته شدیم و عمرا بریم شمال. و بعد من خیلی ناراحت شدم و گفتم که چرا این موضوع تو زندگی من تکرار میشه و هر کسی هر قولی به من میده میزنه زیرش. از این جور سوال ها زیاد داشتم که چرا اتفاقات زندگیم اینجوری پیش میره. (خودم اینها رو خلق میکردم با باورهای داغونم) یادم هست وقتی فایل فقط روی خدا حساب کن رو گوش کردم به جواب این سوالم رسیدم که من روی آدمها خیلی حساب میکنم و همین باعث میشه با مخ بخورم به زمین. بعد که خیلی این فایل رو گوش دادم کم کم روند رفتارهام عوض شد، روند برخورد هام و انتظاراتم از آدم ها تغییر کرد. دیگه سعی میکردم روی خدا حساب کنم. واقعا طول کشید چون من خیلی زیاد حساب میکردم روی آدمها و هنوزم باید روش کار کنم، اما یادم هست بعد از اینکه این موضوع بهتر شد من میزان ناراحتیم از اینکه کسی برخلاف حرفش عمل میکنه کم شد و میگفتم من از خدا میخوام و اغلب مواقع یک راهی پیدا میشد که من به اون خواستم میرسیدم و دستان خدا میامدن و یادم هست بدون اینکه من کار فیزیکی ای انجام بدم یا حتی از کسی درخواست کنم 2 بار رفتیم سفر شمال و من شمال رو تجربه کردم و خیلی لذت بردم و فکر میکنم اولین کامنتهایی هم که روی سایت با یک اکانت دیگهام گذاشتم مربوط میشه به زمانی که از سفر شمال برگشتم و به استاد پیام دادم و حسم رو در کلمات منتقل کردم اما نوشتهام اصلا ربطی به شمال نداشت و جالب بود استاد در کانال تلگرام منتشرش کرد چون آنچه حسم گفت رو نوشتم و باورهای خوبی هم داشتم که باعث میشد دل آدمها نرم بشه در مقابل من. اون موقع خیلی تمرکز روی باورهای توحیدی داشتم و با اینکه روی مجموعه ای از باورهام هر روز کار میکردم فکر میکنم موثر ترین باور همون باورهای توحیدی بود که این تاثیرگذاری رو ایجاد کرد.
میخواستم از اون نتایج روزهای آغازین بگم که من درخواستهای خیلی واضحی داشتم در مورد مسائل مختلف زندگیم که فقط توی ذهنم بودن و من دنبال جوابش میگشتم و جهان هم پاسخ داد و من رو به فراتر از اون آگاهیهایی که به سوالات نکرده ام هم پاسخ داد که برام جالب بودن.
من با تغییر باورهام به خواستههای زیادی که فقط تو ذهنم بود و تا به حال روی کاغذ ننوشته بودمشون رسیدم مثل تغییر کردن و بهبود پیدا کردن رفتار پدرم و خانواده و آدم ها با من و جذب اتفاقات مثبت که این خودش نتیجه خیلی خوبی محسوب میشد برای اون زمانم و اون سطح از رشدم.
اون موقع من اغلب خواستههام رو در ذهنم داشتم و نمینوشتم و هر بار که روی فایلها و باورهام کار میکردم ایدها آدم ها و .. اتفاق میافتاد. میگفتم خب من این خواسته هم میخوام و خدایا بهم بده و خدا هم میگفت چشم و بهم میداد از راههایی که اصلا فکرش رو نمیکردم.
یادم هست هر چی تو ذهنم غیر ممکن بود رو میرفتم سراغش که بدست بیارم. هر چی که از بچگی آرزوم بود. یکی از خواستههای من بعد از اینکه به خواستههای کوچکم رسیده بودم این بود که من میخوام از «سربازی معاف بشم». میگفتم اینو میگن غیر ممکنه و من میخوام غیر ممکن ها رو ممکن کنم. باورهای محدود زیادی داشتم که برطرفشون کردم و اولین باورها این بود که اصلا نمیشه و کشور قانون داره ولی من میگفتم با این قانون و باورها من این خواستههای کوچک رو بهشون رسیدم بنابراین سربازی هم میشه و یادم هست اون موقع که بخشهای قانون آفرینش تکی فروخته میشد بخش اول قانون آفرینش رو هم خریدم که خودش نتیجه بود برام و موقعی که جلسه اول قانون آفرینش رو گرفته بودم و گوشش میدادم اومدم تمریناتش رو انجام دادم که استاد گفت یک جعبه قرمز تهیه کنید و عکس خواسته هاتون رو بندازید توی ای جعبه اومدم و من اومدم یک طرح درست کردم از کارت معافیت سربازیم با باور ها.. و انداختم توی اون جعبه که میشه. روی باورهای مختلفی هم کار میکردم و خدا هدایت میکرد و یک سری هاشونم صادق بخوام باشم نتونستم درست کنم. مثلا من این باور رو داشتم که باید مشکل سلامتی داشته باشی تا معافت کنن. داستانش از این قراره که وقتی باور کردم که میتونم معاف بشم این ایده بهم داده شد که برو ببین راه های معافیت چیه و این خودش نشون میده باورهای من تغییر کرد که این ایده بهم داده شد و بعد راهها رو بررسی کردم (و البته خودم رو محدود کردم به اون ورودیهای نامناسب) بعد از اینکه راه ها رو دیدم گفتم من از اون راه هایی که میگن نمیتونم معاف میشم و اومدم روی کارت معافیت سربازیم نوشتم دلیل معافیت موارد خاص! خلاصه این باور من باعث شد که با اینکه من مشکل و بیماریای نداشتم و روی این باورها هم کار میکردم که کسی نمیتونه روی زندگی من تاثیر داشته باشه و.. و درخواست من هم از خدا باعث شده بود استاد در یک سری از فایلها بیاد در مورد سربازی صحبت کنه و بگه سربازی چیز بدی نیست و کلی لذت میبری (من فکر میکردم خیلی بده از بچگی) و بگه که من خودم سربازیم رو خریدم و یک جایی هم استاد گفت به قانونهایی که دولتها وضع کردن کاری نداشته باشید بلکه روی خواستههاتون تمرکز کنید و جهان شرایط رو بوجود میاره و اتفاقی که افتاد این بود که من بعد از گذشت زمان در راستای همین خواستم به یک بیماری خاصی مبتلا شدم که حسابی هم رنجوندم نه از این نظر که بیماری سختی بود بلکه از این نظر که من میگفتم من این همه روی باورهای سلامتیم کار کردم و سالهاست که در صحت و سلامتم حالا این چیه داستانش و خیلی مقاومت داشتم که قرصی بخورم یا بخوام برم دکتر چون مدتها من اصلا یک سرما هم نخورده بودم و خیلی من مقاومت داشتم که من کجای مسیر رو دارم اشتباه میرم اما ظاهرا راهی که من رو به خواستم یعنی معافیت سربازی میرسوند همین موضوع بود و من باید تسلیم میشدم در برابر این موضوع و البته الان که بهش فکر میکنم میگم اگر من باور داشتم که راههای سادهتری هم هست و خودم رو به راههایی که تو اینترنت بود محدود نمیکردم شاید از راه بهتری معاف میشدم اما خلاصه من معاف شدم و به خواستهام رسیدم و الان کارت معافیتم دستمه. چیزی که همه باور داشتن قانون کشور هست و تو هیچکدوم از شرایطش رو نداری به خاطر قدرت خداوند تغییر پیدا کرد و من به خواستهام رسیدم و باور نمیکنید در مسیر رسیدن به این خواستم چقدر آدمها عالی با من برخورد میکردم ولی برای بقیه صداشون در میومد ولی با من با احترام برخورد میکردن و قبل از اینکه معاف بشم هم هر کی ازم میپرسید سربازی رو چی کار میکنی میگفتم من معاف شدم و از قدرت کلامم هم به نفع خودم استفاده میکردم و منطقی هم برام بود چون آمار رو خونده بودم که سالی چند هزار نفر معاف میشم و میگفتم این یعنی امکان پذیره پس برای منم اتفاق میافته. و اون حسی که استاد میگه باهام صحبت میکرد و میگفت که این کار رو انجام بده باعث این شد که من بفهمم بیماریم به خاطر داستانه معافیته و به الهامم عمل کردم. یادمه یک روز وقتی روی باورهای توحیدی کار میکردم در همون شرایط بیماری دیدم حسم داره بهم میگه که برو دنبال کارهای معافیت. بعد رفتم تو اینترنت جستجو کردم که آیا این بیماریای که من دارم شامل معافیت میشه؟ بعد دیدم نوشته معاف دائم میشی. بعد به پدرم گفتم بیا بریم سراغ کارهای معافیت این بیماری رو نوشته معاف میشی و رفتم و روندش عالی انجام شد. انگار همه بسیج شده بودن کار من رو انجام بدن و خدا از قبل همه چیز رو چیده بود. من باید در طی مسیر هم روی باورهام کار میکردم و قدرت رو به خدا میدادم و روی آدمها حساب نمیکردم و میرفتم جلو و نباید کار کردن روی خودم رو متوقف میکردم اما نباید هم بهش وابسته میشدم و باید رها میبودم. اول که رفتم نظام وظیفه یک معافیت شش ماهه دادن و گفتن باید روند درمانت رو ادامه بدی بعد از شش ماه خبرت میکنیم و من این کار رو انجام دادم و ایمانم رو حفظ کردم و از طرفی هم این باور رو ایجاد کردم که سربازی چیز بدی هم نیست اگه باید برم و برام خوبه میرم و قوی تر میشم و اگه نباید برم نمیرم و اتفاق نمیافته و از طرفی هم این باور رو کار میکردم که قوانین مهم نیستن من اگر خواستهای داشته باشم خدا میده و من طرف خودم رو درست انجام بدم آنچه که میدانم از نظر فرکانسی باید انجام بدم از نظر باوری باید انجام بدم رو انجام میدم و جالبه دیدم تمام اتفاقات به ظاهر ناخواستهای که در گذشته برای من در جریان این بیماری رخ داد، باید ایجاد و انجام میشد تا سند و مدرکهایی ایجاد بشه که برای معافیتم لازم بوده و ببین کارهای خدا رو. اون جاهایی که ما نمیفهمیم چرا این اتفاقات عجیب و غریب داره می افته برامون با اینکه داریم روی خودمون کار میکنیم اینها همه در راستای خواسته های ما هستن و ما باید ایمانمون رو حفظ کنیم و شک نکنیم و اشتباهاتمون رو هم درست کنیم. دقیقا داستان دزدیده شدن تاکسی استاد هست وقتی تو بندرعباس بود که روی باورهاش کار کرد به جای اینکه پول بیشتر گیرش بیاد یکی اومد تاکسیش رو دزدید و این پیام رو بهش داد که از این مسیر به خواستههات نمیرسی. و بعد استاد تصمیم گرفت تغییر کنه و بره دنبال کار دیگهای و بعدش ماشین پیدا شد!! در مورد منم همینطور شد با توجه به باورهایی که داشتم بیمار شدم و بعد این اتفاق باعث شد که من معاف بشم و الان خداروشکر خیلی خوبم و اون مسئله خیلی کم رنگ شده و نمیتونم هنوز بگم خوب شده. یادم هست ابتدای زمانی که این اتفاق بیماری برای من افتاد هدایت شده بودم به داستان آقا ابراهیم مدیر فنی سایت و در بخش داستان هدایت خوندم که ایشون هم یک دفعه بیماری ام اس گرفتن و تحلیل خودشون این بود که به خاطر این بوده که نمیخواسته بره سربازی و بعد از اینکه معاف شد و کارتش رو گرفت و با سایت استاد آشنا شد و تمرکزش رو درست کرد و از روی بیماری برداشت درمان شد و من اون موقع نفهمیدم ولی بعد درک کردم که داستان من هم دقیقا مانند آقا ابراهیم هست.
میخواستم بگم من به خیلی از خواستههای کوچک و بزرگم رسیدم و خیلی از اون خواستهها واضح فقط تو ذهنم بود یک سری خواستهها رو هم براش تصویر درست کردم نوشتم و … و همین فرمول و همین کار کردن روی باورها و همین دورههای استاد و فرمولی که داره در مورد قوانین میگه میتونه خواستههای من رو در جوانب دیگه برام خلق کنه و باید از تجربههای قبلی استفاده کنم و خواستههای جدید داشته باشم و آنچه از طریق تضادها ایجاد شده و آنچه که رویایش رو دارم رو بنویسم و از خدا بخواهم و به یاد داشته باشم باورهای خوبی پیدا کنم که از مسیر ساده من رو به خواستههام برسونه و بهتر از قبل روی ذهنم کار کنم. استاد با اینکه این نتایج عالی رو گرفتیم ولی شیطان میخواد ایمانمون رو تضعیف کنه و میگه خب حالا که چی معاف شدی یا به این خواسته ات رسیدی.. چه فایده.. شاید شانسی بوده باشه خیلی هم غیر ممکن نیست.. (در صورتی که زمانی که این خواسته ایجاد شد تو ذهنم که میخوامش واقعا غیر ممکن به نظر میرسید ولی با ایمان تمرین انجام دادم) شیطان حالا میگه قانون کجا بود.. قانون جذب چرنده، باید پشتکار فیزیکی داشته باشی ذهن کیلو چنده؟ یا میگه اون موقع خیلی قوی بودی و روی باورهات خیلی خوب کار میکردی اما الان که تو خیلی ضعیفی و دیگه نمیتونی کاری انجام بدی.. خلاصه یک چیزی برای خودش میبافه ولی واقعا باید خیلی پشمک باشیم که گولش رو بخوریم، چون خودمون میدونیم نتایج فعلی ما قبلا برامون آرزو بود اما الان نتیجه است پس آرزوهای الان هم نتایج آینده ما رو رقم میزنه وقتی از خدا بخواهیم. اینو میخوام به خودم بیشتر بگم که همون خدایی که تو رو به خواستههای به ظاهر غیر ممکنی مثل معافیت سربازی رسوند همون خدا میتونه هر خواستهی دیگهای که تو ذهنت میخوایشون برسونه. پس تمرینات رو انجام بده و حرفهای استاد رو جدی بگیر و این نتایجی که تا الان گرفتی نشون میده که نجواهای ذهنت که میگه یک سری خواستهها مثل خواستهی مالی امکان پذیر نیست و خیلی سخته هم با این قانون درست میشه و جواب میده و اگر جواب نمیداد پس این کارتی که الان دستته چیه؟ پس این ورودی مالی جدید چیه؟ پس این رفتار مناسب آدمها با تو چیه؟ پس این سلامتتر بودنت نسبت به گذشتت چیه؟ پس این تغییر شرایط کشور در جهت خواستههای تو چیه؟ و صدها مورد دیگه. همین فرمون رو برو جلو و بیشتر از خدا بخواه و خدا رو بیشتر باور کن و باورهات رو نوسازی کن مطمئن باش خدا خلف وعده نمیکنه. تحقق ثروت هم برای خدا بسیار ساده هست. از راه آسان. با عزت و احترام. با آزادی زمانی و مکانی. از مسیر بسیار آسان صددرصد امکان پذیره. برای خدا کاری نداره اون کیهان رو خلق کرده و مدیریت میکنه. خلق و مدیریت کیهان با خلق این خواستهی تو میدونی چقدر برای خدا آسونه؟ میلیاردها برابر آسون تره. اون مورچه رو تو دل خاک روزی میده. اون پرنده رو در آسمان روزی میده. اون دستی میشه مثل خودت که میری به گربهها غذا میدی و خدا روزیشون رو از طریق تو میرسونه. آیا این خدا بی نهایت دست دیگه نداره که خواستههای تو از طریق اون برآورده بشه؟ آیا خدا آگاهی های مورد نیاز برای پیشرفتت رو بهت نمیده و هدایت نمیکنه؟ آیا خداوند مشتریها رو نمیفرسته که بیان از تو خدمات بگیرن؟ آیا خدا ایدههای ثروت ساز رو به تو نمیده؟ آیا خدا الهام بخش و کمک کننده در مسیر بالا رفتن کیفیت کارت نمیشه؟ آیا خدا توان تغییر اراده اشتیاق انگیزه انرژی برای پیشرفتت رو نداره؟ به این همه آدم انرژی داده انگیزه داده قدرت داده باور داده ایمان داده توانایی تغییر داده چرا به تو نده؟ اگر تو ایمان داشته باشی تمام این کارها رو انجام میده. خدا همونیه که تو رو و این جهان رو از هیچ خلق کرد، همونی هست که لحظهای قوانین ثابتش تغییر نمیکنه و این نماد قدرت و نظمشه و همه امید ما به همین قوانین ثابته، خدا همونی هست که روزی که درخواست داشتی چطور زندگیت رو تغییر بدی دستانش رو وارد زندگیت کرد که مسیر تغییر رو به تو بگن و آگاهیهای مناسب رو به تو داد که تغییر کنی. خدا همونی هست که به تو موقعی که نمیدونستی چطور باید تغییر کنی اراده، انگیزه، اشتیاق، تعهد برای تغییر کردن داد و تو کارهایی رو تونستی انجام بدی که قبلش فکرشم نمیکردی بتونی انجام بدی ولی انجام شد چرا؟ چون خدا هست.. هدایتش هست.. قدرتش هست.. ما رو تنها نگذاشته و در این جهان با تمام قوا پشتمونه که به خواسته هامون برسیم، که شرایط برامون خوب بشه، یکم خودمونی تر بگم.. خدا همونیه که وقتی در حال مهاجرت کردن به تهران بودی دل آدمها رو نرم کرد برات که بهت جا معرفی کنن برای اسکان. که بهت ایده داد که تو تهران شروع کنی به ایجاد کسب و کار.. افرادی رو آورد پیشت که تمرین آگهی بازرگانی رو اجرا کنی و عزت نفست رو تقویت کنی، خدا همونی هست که توی همون موقعیتت در تهران پول بهت رسوند. به کارتت پول واریز میشد در صورتی که میگفتی کی داره این پول ها رو میریزه؟ به صورت نقدی بهت پول داده میشد در خیابان بدون اینکه درخواست کنی. یادته موتور سواری از جلوت رد شد و کلاهش افتاد و تو سریع رفتی کلاهش رو از وسط خیابون برداشتی و دست تکون دادی و اون تو رو دید برگشت کلاهش رو گرفت و تا اون مسیری که میخواستت بردت و بدون اینکه ازش بخوای بهت تمام پولهای تو کیفش رو داد و کلی راهنماییت کرد و حتی بهت جا هم معرفی کرد برای اسکان؟ چرا این اتفاق باید برای تو باید بیفته؟ از بین این همه آدم چرا این دستان خدا باید وارد زندگیت بشن؟ ایمان به خدا نیست که همه کارها رو میکنه؟ یادت هست که موقعی که تصمیم گرفتی برگردی به شهرت هیچی نداشتی جز ایمان و توکل به خدا و تجسم کردی که داری با قدرت از دیگران درخواست میکنی که گوشیشون رو بدن تو بلیط با اطلاعات کارتت که توی ذهنت هست و خود کارت گم شده بخری اما وقتی از اون خانم محترم و مهربون درخواست کردی خودش بدون اینکه بهت بگه بلیط رو گرفت و به تو داد و تو گفتی چرا این کار رو کرد.. آیا اینها نشون نمیده که خدا هست اگر ایمان داشته باشی بهش؟ خیلی چیزهای دیگه هست که بگم اما دلم میخواست این کامنت رو برای خودم ثبت کنم که اگر در آینده خوندمش یادم بیاد خیلی اتفاقات معنا داره زندگیم رو و تکاملم رو درک کنم. امیدوارم به افراد دیگه هم کمک کنه.
استاد در این فایل در مورد این موضوع صحبت کرد که هیچ راه مخفی ای وجود نداره، هیچ راهی برای دور زدن قانون وجود نداره. اینطوری نیست یک شبی باشه مثل شب قدر که یک دفعه همه چیز رو تغییر بده. نه قانون در هر لحظه کار میکنه. ما هر لحظه فرکانس ارسال میکنیم و هر لحظه که روی خودمون کار میکنیم و فرکانس های بهتر ارسال می کنیم که نتیجهاش احساس بهتره داریم اتفاقات بهتر رو در آیندمون خلق میکنیم.
چیزی به نام پیچیدگی در قانون وجود نداره هر جا که احساس میکنی پیچیده هست درست درک نکردی. قانون و عمل به قانون ساده و بدون پیچیدگی هست. قرآن هم ساده هست و پیچیده نیست و خودش اقرار کرده به این موضوع در آیات مختلف.
از طرف دیگه چیزی به نام فن بیان هم وجود نداره، ما اون چیزی که میبینیم درسته و مطابق قانونه جهانه و داره نتیجه میده و داریم بهش عمل میکنیم رو میگیم و این تاثیرمیگذاره روی افراد.
درخواستهامون رو به صورت واضح بنویسیم. (باید مجدد بخشهایی که از قانون آفرینش دارم رو مرور کنم و با باور درست درخواستم از خدا رو بنویسم)
استاد تحسینتون میکنم بابت اینکه زندگیتون رو با توانایی کنترل ذهن در تمام جنبهها تغییر دادید و لیاقتش رو داشتید و ان شاءالله هزاران برابر بهتر نتیجه بگیرید در زمینه ثروت سلامتی روابط موفقیت کاری آسان شدن زندگی و ..
در مورد سپاسگزاری من هم مثل این دوستمون هستم. گاهی اوقات میشه سپاسگزاری میکنم و قلبم باز میشه انرژیم مثبت میشه حالم خوب میشه اما یک سری اوقات مخصوصا زمانهایی که تعهد دارم هر روز سپاسگزاری بنویسم هر کاری میکنم حسم خوب نمیشه و هرچقدر تلاش میکنم که احساس سپاسگزاری داشته باشم نمیشه و یک سری کلمات میاد روی کاغذ ولی حس نمیشه و همیشه به این فکر میکنم که چرا سپاسگزاریم باعث احساس خوب نمیشه؟ و انواع روشها رو هم امتحان کردم، با گذاشتن موزیک بدون موزیک و.. فکر میکنم پام روی یک ترمزی چیزی هست. فقط هم مشکل من نیست حتی تو بخش عقل کل هم دیدم که خیلیها نوشتن هر کاری میکنیم با سپاسگزاری حالمون خوب نمیشه و حسی نداریم و برای من هم سوال هست کجای راه رو درست عمل نمیکنم.
نکته طلایی این قسمت هم این هست که عملکرد ما نشون میده که باورهای ما چی هست. باید خودم رو ببرم زیر ذره بین و ببینم عملکردم چطور هست تا بفهمم کجاها دارم حرف مفت میزنم ولی عمل نمیکنم. کجاها ایمان ندارم که باعث میشه نیاد تو عملکردم. البته خوب بودن عملکرد یک روند تکاملی هست و باید قدم به قدم بهبود بدم و بهتر از گذشته باشم.
عاشقتونم استاد گرامی و عزیز و دوستان گرامی در سایت. امیدوارم احساسات عالی و اتفاقات عالی از در و دیوار به زندگیتون بباره.