باورهای بشری که تبدیل به قانون شده‌اند - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)

370 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    احمد رضا عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 1970 روز

    سلام استاد عزیز و عالی

    من دارم روی خوانندگی کارمیکنم امروز میخاستم یه فیلم حدودا ۳۰ ثانیه ای بگیرم برای خودم که ببینم صدام چطوره که ذهن من خیلی اذیت میکرد و هی نجوا های شیطانی اجازه نمیدادند که کارم رو انجام بدم ولی من‌ گفتم باور من اینه صدای من خوبه و خیلی ها میخان صدای من رو بشنوند و عاشق صدای من‌ هستند و وقتی فیلم رو گرفتم دیدم چقدر واقعا صدای من خووبه استاد امروز با این متن حتما قدم برمیدارم استاد مرسی که هستین واقعا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      حسین دانش خواه گفته:
      مدت عضویت: 747 روز

      به نام خدا

      سلام به احمدرضای عزیزم

      من هم به خوانندگی علاقه دارم خیلی ایده باحالی بود که بخونی و فیلم بگیری از خودت خیلی عالیه

      خیلی هم زیاد نتیجه مثبت داره

      هم اعتماد به نفس میده

      هم صدا بهتر میشه تمرین میشه

      هم انگیزه میگیری

      و نقاط قوت و ضعف توی صدا تو می فهمی و میتونی اصلاح کنی

      و میتونی مثلا تجسم کنی که در حال برگزاری کنسرت 10 هزار نفره در هر جایی باشی و بخونی و شکر گذاری کنی از خداوند

      و خودت بیشتر عاشق صدات و نحوه اجرات بشی چون هرچقدر بیشتر باور کنی صدات خوبه جهانم افراد بیشتری رو صد راهت قرار میده که صدا تو دوست دارن و بهت عشق میدن و میان صدا تو بشنون

      خداروشکر واقعا

      ازت سپاس گذارم احمد رضای عزیز

      در پناه خدا شاد باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    محمد مکاری گفته:
    مدت عضویت: 891 روز

    سلام بر استاد عزیز و تمام دوستانی که کوله بار خود را برای رسیدن به خوشبختی سعادت و ثروت محکم بسته و عزم خود را برای رقم زدن زیباترین تجارب جهان هستی جمع کرده اند شاید به جرات بگویم این متن باورهای جدیدی در من زنده کرد متنی فوق العاده بی نقص و کاملا وشاه کلید رسیدن به هرانچه که خواهی بنده در تایید فرمایشات استاد عزیزم میخوام بگم که دقیقا این اتفاق هر روز برای خودم رقم میخورد اکثر همکاران خودم روزانه شاکی گلایه کنان از اینکه بازار خراب است دست زیاد شده مردم پول ندارن تورم اجازه خرید به کسی نمیده و از این حرفها این در حالیست که بنده تقریبا یک سال و خورده ای است که در مسیر اگاهی قرار گرفته و 5 ماهی هم هست که لطف خدا شامل حالم و شد و با استاد دارم کارمیکنم شاید باورتان نشود انقد فروشم بالاست و کسب و کارم پر رونق که وقت سر خاروندن ندارم چه سفارش غیر حضوری چه حضوری هرچه بیشر روی باورهای مثبت کار میکنم نتایج شگفت انگیز تری میگیرم در پایان از استاد عزیز بخاطر اینهمه اگاهی ناب سپاس گذارم و خداوند را صدها هزار مرتبه شکر میکنم که مرا در مسیر اگاهی قرار داد سالم سعادتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  3. -
    علی خسروی گفته:
    مدت عضویت: 2223 روز

    آنچه تفاوت های فاحش را ایجاد میکند عملکردهای متفاوت افراد در یک زمینه کاری مشترک نیست بلکه باوری هست که در پس آن رفتار متفاوت پنهان شده است.

    تجربه باورهای یک فرد قرار نیس تجربه باورهای شما باشد اگر شما باوری متفاوت و قوی داشته باشید نتیجه ای به همان اندازه متفاوت و قوی را تجربه خواهید کرد.

    استاد خداروشکر میکنم من کلی یادداشت برداری کردم از این مقاله شما باورهای بشری که تبدیل به قانون شده اند که قطعا تاثیر زیادی روی باورهام خواهد گذاشت سپاس گذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  4. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1144 روز

    سلام به استادعزیزوهمه ی دوستان هم فرکانسی عزیزم.

    باورهای بشری که تبدیل به قانون شدن.

    نگاه کردن به این جمله عمق فاجعه ی زندگی منوبه یادم اوورد.

    ازبچگیم از همون روزایی که باورهاتووجودم شکل می‌گرفت ،مسیررواشتباهی رفتم تاچندسال پیش.

    البته که هنوزنیازدارم، روی خودم کارکنم وهنوزباورهای مخربی دارم که ذهن منوآشفته میکنن .وبازهمچنان منوبه احساسات بدواتفاقات بدمیبرن.

    از همون بچگیم که هنوز هیچی ازدین ومذهب نمی‌دونستم ،باوجوداینکه خانوادم ازقشرمتوسط هم مالی هم به لحاظ مذهبی بودن،نمیدونم چراازحجاب خوشم نمی اومد.

    یادمه بامادرم همیشه سرناخن بلندکردن وموگذاشتن ،دعواومشاجره میکردیم .

    ازنمازخوندن وروزه گرفتن خوشم نمی اومد.

    هرکاری میکردم فقط به خاطر ترس از مادر یاپدرم یاجهنم وعذاب خدابود.

    از همون بچگی اجازه ندادن خودمون ببینیم وهر چیزی روتجربه کنیم وبعدخودمون تصمیم بگیریم .

    اون بنده خداها،هم میترسیدن .

    این باورهانسل به نسل چرخیده بودتابه مارسیده بود.

    چون دوست نداشتم اینکارا،روانجام‌بدم به دروغ ورفتارهای دروغین متوسل میشدم .

    ینی تاپدرمو میدیدم ،الکی دست وصورتموخیس میکردم وبه نمازمی ایستادم ولی نمازی نمیخوندم .

    الکی دولاراس میشدم.

    روزه می‌گرفتم ولی هروقت که گرسنم میشد،یواشکی چیزی می‌خوردم.

    همه ی کارام به همین شکل بودتابزرگ شدم وازدواج کردم.

    خانواده ی همسرم اهل نمازوروزه وحجاب نبودن .

    اماازاون جایی که بهمون گفته بودن وخیلی جاهاسنیده بودم ، اگه میخای خوشبخت بشی وخداازتون راضی باشه بایدنمازوروزه وحجاب سرجاش باشه واگرنه…..

    تازه بعدازازدواج اونم به خاطرترسهایی که ازسمت خداداشتم که مبادا،نمازنخونم ،زندگیموخراب کنه. می‌خوندم .

    رفتم سمت حجاب وباحجاب شدم .

    خلاصه همه کارام ظاهرن رواصول دینمون پیش رفت .

    خیلی جاهاباخانواده ی همسرم به مشکل برمی‌خوردم چون اونابرخلاف میل من بودن .

    این ترس از جهنم چنان وحشتی تووجودم‌ را انداخته بود که هیچ آزادی رونمیتونستم قبول کنم .

    مثل بیکارامیشستم هرچیزی روبه نمازیاروزه یاحجاب ربط میدادم .

    مثلن کسب وکارهمسرم ،خوب نبودمیگفتم همش تقصیرتوعه .چون تونمازنمیخونی.

    تودوره ی بارداری ،بچم سقط میشد.احساس گناه میومدسراغم که خب من خیلی اشتباهاداشتم ،پس بایدمجازات بشم .

    پدرم ب خاطراینکه خاطرات خوبی توبچگی ازمن نداشت و همیشه بینمون بگومگوبود،هیچ‌کمکی بهمون نمیکردحتی وقتایی که مریض میشدم ونیازهم عاطفی هم مالی بهش داشتم ،میگفت به من ربطی نداره .

    وقتی شوهرت دادم دیگه هراتفاقی برات بیفته،گردن شوهرته.

    سرداستان جهیزیه که یه باورمزخرف دیگه بودکه کم کم شده بودقانون یه دختر ایرانی که بایدتمام مایحتاج زندگیشوبخره.وازاونجایی که پدرمن وضعیت مالی چندان جالبی نداشت ،سرهرخریدی دعواهای شدیدی داشتیم.چون پدرم کاملن بدون رغبت وذوقی فقط به خاطرزور،قانونی که بین ماایرانی هاست ،برام وسایل و تجهیزات خونه رو می‌خرید.

    فک کن بااون احساس بدومنفی قراربودیه عمرازاون وسایلهااستفاده هم بکنیم .

    دوباره سربچه دارشدن.

    یه باوردیگه که تبدیل به قانون شده بودوهنوزم هست .که زن ومردی بچه دارمیشن ،پدردختربایدکل نیازهای بچه روبده.

    بایدتا5سالگی شایدم بیشتربچه روتامین میکرد.

    اگر کسی کم کاری هم میکرد کلی متلک وقضاوت ازسمت این واون حتی نزدیکترین فردخانوادش می‌شنید.

    باورتون میشه همین طور که دارم می‌نویسم ،مغزمم سوت می‌کشه .آخه یاداون سختیهاواتفاقات اون سالها افتادم که چقدرسرمسائل پوچ وبی ارزش وباورهای اشتباه ،دردکشیدیم .

    بله دختروپسری که میخان یه زندگی جدیدی روشروع کنن ،نیازبه حمایت دارن.

    حالاچ اشکالی داره هرکس به اندازه ی وسع خودش اونم درحدنیازهای اولیه به دختروپسرکمک کنه.

    چراوقتی این زن ومردمیخان بچه بیارن ،پدرعروس بایدامکانات بچه روفراهم کنه ؟!

    این دیگه ازاون رسمای سمی ایرانی هاست .

    اینم می‌تونه درحدی باشه که پدرومادرهردوخانواده اگه تمایل داشتن ودلشون خاست، بهشون کمک کنن واگرنه به هیچ کس ربطی نداره .

    دیگه رسم و رسومات دوران عقد بستگی وباورهای بیخوداین دوران که بماند.

    مثلن اگه عیدیاهر مراسم شادی که میشد،دامادبایدحتمن کادو اونم ازنوع خوبش می‌خریدتاوقتی که دیگران متوجه شدن ،چشماشون ازحدقه بزنه بیرون .

    اگر نمی‌خرید باورهمه این بود که زیادعلاقه ای به دخترنداره.

    این کادوخریدنهادرمناسبتهای سالنامه ،نشون دهنده ی علاقه ی پسربه دختربود.

    طوری که این باورهاشده بودن قانون دوران عقد بستگی .

    واگرانجام نمیشد،هزاران هزارحرف وحدیث بودکه پشت سرهردو زده میشد.

    ایناجزعه عابروی هرطرفین به خصوص خانواده ی دخترمحسوب میشد.

    این دوران هم کوفتمون کردن ونزاشتن ازچیزی لذت ببریم .

    همه ی دوران زندگیمون ،باباورهای غلط واشتباه طوری چرخیدوگذشت که هیچ لذتی از هیچ دوران نبردیم.

    توایجادتمام باورها،حتی همون نمازخواندن پروژه گرفتن وحجاب تاهرچیزی که به ذهن شماخطورمیکنه ،همه وهمه به خاطر تاییدمردم ودیگران هستش.

    اگه کسی خالصانه فقط برای خداکاری انجام میداد.الان حال وروز مااین نبود.

    منظورم فرهنگ و آداب و رسوم ماست .

    استادمیگن همه جای جهان ودرتمام ادیان همین بساط هست .

    واقعن چراوبه چ علت به این شکل روندزندگیمونو،ادامه دادیم .

    چراهیچ وقت ازخودمون سوال نکردیم که اگه فلان کارومیخام انجام بدم به چ منظوروچ هدفیه؟!

    چراازاین مردم ،بت ساختیم وخودمون خبرنداریم.

    این مردم کین؟!

    آدمهایی مثل خودمون پس چراانقدربهشون بهادادیم؟!

    هیچ وقت به پسرودخترم ازجهنم وبهشت حرف نزدم

    ونخواهم زد.

    هیچ وقت نگفتم فلان کاروبیاییدانجام بدیدیافلان کاروبکنیدتاخداازتون راضی باشه .

    ازاولشم به روش عباس منشی که باقانون بوده ، پیش رفتم .

    وگفتم هرکارخوب وبدشمابازخوردخوب وبدی داره که خودتون به جهان ارسال میکنیدوهیچ کس این وسط مقصرنیست .

    پس همیشه حواستون فقط به رفتاروکردارخودتون باشه .

    هردوآزادهستن که هرطوربخان باشن.

    خداروشکرفعلن ازهردوراضی هستم وبچه هام بچه های خوب ودوست داشتنی ومحبوبی هستن.

    بابت ازدواج ومقوله ی ایجادروابط هم به هیچ وجه هیچ کدوم ازسنتهاورسم ورسومات را هم عملی نخواهم کرد.

    بیزارم ازهمشون چون ازهیچکدوم خاطره ی خوبی ندارم .

    توهیچ چیزی نه به خودم نه به بچه ی خودم ونه به خانواده ی طرف مقابل که دخترباشن یاپسر،سخت نخواهم گرفت .

    با باورهای خوبی که الان بدست اووردیم وبه فرزندان خودمم آموزش دارم میدم ،نیازی به این نمی‌بینم که نگاهم به این باشه که کسی بچه ی منوبه جایی برسونه یاآسایش ورفاهش روفراهم کنه .

    اینجا حرف اول وآخرروخدامیزنه .

    درموردخداکه نگم براتون .

    ب نظرم بااین باورهایی که ماداشتیم ،انگاریه خدای احساسیه ناعادل داشتیم .

    کاش از همون اول هیچی بهمون نمیگفتن ومیزاشتن خودمون خداروبشناسیم ودرکش کنیم .

    کاش هرکاری که میگفتن انجام بدید،نمیگفتن خداگفته

    ومارونمیترسوندن .

    طوری یادمون میدادن که بفهمیم که هرکاری انجام میدیم اول به منفعت خودمونه .

    کاش خداروبه شکل جلاد ستمگربه مامعرفی نمی‌کردن.

    کاش ازمهربونی وبخشندگی خدابرامون میگفتن.

    کاش نمیگفتن خدامجازاتت می‌کنه .کاش میگفتن خودت باانجام هرکارت ،بازخورداون فرکانس رومیگیری.

    کاش نمیگفتن هرکس نمازنخونه ،خدابش توجه نمیکنه.

    کاش به هیچ بهانه ای خداروازمادورنمیکردن.

    کاش میگفتن خدابه اندازه همه ،نعمت وثروت تواین دنیاداره ونیازنیست چشمون به مال کسی باشه یاحسرت مال کس دیگه روبخورید.

    کاش میگفتن شماانسانهای آزادی هستید که خلق شدید خودتون انتخاب کنید نه اینکه چیزی بهتون تحمیل بشه.

    کاش اجازه ی اشتباه بهمون میدادن وباهراشتباه ارزش واعتبارانسانیتمون روخدشه دارنمیکردن.طوری که چنان نفرتی ازخودت همه ی وجودت روبگیره که سالهابگذره وتونتونی خودتوببخشی.

    کاش خوب وبدزندگی رواینجوروبه این شکل حالیمون نمی‌کردن که ازهمه چی زده بشیم .

    ازاین کاشهامیشه هزاران چیزدیگه نوشت .

    هزاران هزارچیزی که مارواسیروبرده ی خودش کردواجازه ندادطعم سعادت وخوشبختی و آرامش روبچشیم .

    خداروشاکرم که حداقل درصدی تغییرکردیم ونگاهمون به خداوجهان اطرافمون تغییرکرده.

    مهمترازهمه نسبت به قضاوتهاوتاییدطلبهای دیگران بی تفاوت ترشدیم .

    که همینابیچارمون کرده.

    همین اجازه نداده که باورهامون روبشناسیم .

    استادعزیزودوست داشتنی ،ازشماهم سپاسگزاریم که عامل ایجاد تغییرات خوب مادرزندگیامون شدید.

    همچنان به این مسیرها ادامه میدم تابه اهداف وباورهای بزرگتربرسم .

    خداروسپاس که شما هستید.

    ازخداوندمنان هم خواستارکمک ویاری دررسیدن به خواسته هاواهدافمون هستم .

    ب خصوص در تغییرات باورها.

    که بااین تغییرهمه چی بدست میاد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      هادي گفته:
      مدت عضویت: 1969 روز

      سلام

      خانم رحیمی تبار عزیز

      این مقاله زیبا و این کامنت زیبای شما از باورهایی که سبب شدن فکر کنیم قانونه و یه جورایی برامون عذاب وجدان و احساس گناه دادن بابت انجام ندادنشون چقد خواندنش یک سری ترمزا رو داره بهم نشون میده تو باورام که همون طور که در دوره احساس لیاقت جلسه دهمش در همین مورد صحبت شده.

      ممنونم از کامنت زیباتون و همچنین ممنونم از استاد که این مقاله زیبا و همچنین دوره احساس لیاقت به ارمغان آوردن .وقتی دارم هر کامنتی رو از دوستان میخونم بیشتر به اهمیت دوره احساس لیاقت پی میبرم واقعا درک و عمل کردن به شیوه ی دوره احساس لیاقت تمام آنچه ما از زندگی رو می‌خوایم در دنیا و آخرت برامون فراهم می‌کنه.

      کاش لطف کنید و همین کامنتتون رو هم برای بچه ها تو جلسه دهم قرار بدین ….سپاس از لطف شما

      خداوند به همگی ما برکت بدهد.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        ناهید رحیمی تبار گفته:
        مدت عضویت: 1144 روز

        سلام ودرود به شما دوست عزیز.

        زمانی که این کامنتو نوشتم ،دوره ی احساس لیاقت را کار نکرده بودم.

        البته هنوز جلسات اولیه هستم .

        انشالله با روشن بینی بیشتر ،چشم جلسه ی دهم احساسات واقعیمو می‌نویسم.

        مطمئنم استاد عزیز با مباحث جدید ،ذهن ما رو خیلی بازتر وفراتر از این چیزا به روشن بینی میرسونن.

        باشد که به یاری خداوبا کمک آموزه های استاد عزیز به درک وفهم های قشنگتری از جهان هستی ببریم تا بهتر و زیباتر وبا لذت بیشتری زندگی کنیم .

        آرزوی موفقیت برای شما وهمه ی دوستان عزیز

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    گلاره نگارهند گفته:
    مدت عضویت: 998 روز

    به نام فرمانروای کل جهان

    سلااام من گلاره هستم و این متن هدایت امروز من بود‌

    امروز تو حیاط مدرسه بازاچه داشتیم و من هم نقاشی هام رو برای فروش اورده بودم، فروشم واقعا به لطف خدای مهربان خیلی خوب بود جوری که انتظارش رو هم نداشتم .. ولی خب گفتم..ازین بهتر هم میشود .. به غیر خواسته ای بر نخوردم که بگم باور هام ایراد داره ولی بازم گفتم ازین بهتر هم میشود این باور انگار در من داره کم کم شکل میگیره، یکی از فایل های استاد هست با اسم چه موقعه بهترین وقت برای تغییره؟ ..

    وقتی که اوضاع خوبه

    به خدا گفتم که خدایا هدایتم کن به راه درست “تر” و بلافاصله گفت قدم بردار هدایت میاد

    و چقدر زیبا هدایتم کرد بعد از حرکت من

    با ایده گرفتن از باور های مثبت استاد و باور های منفی مجری ، برای شغلم باورهای بهتری درست کردم مثله : اینکه کار ارزشمندی دارم که زیبایی هارو میتونه نشان بده و تقریبا همه ی افراد به دنبال زیبایی هستن از کوچیکش گرفته تا بزرگ افراد میتونن با دیدن این زیبایی ها حس بهتری داشته باشند و با همین حس خوب تجربه های بهتری رو کسب کنن که موجب میشه جهان هم پیشرفت کنه

    این چیزی بود که قبلا متوجه اش نمیشدم ولی امروز تونستم مچ ی باور بدم رو بگیرم که مربوط به همین قضیه بود در کل این باور اشتباهم بود که ” میخای نقاشیه رو چیکار؟به چه دردت میخوره؟”

    کامنت بعدیم قراره روی کامنت های دوره ی عزت نفس باشه که با پول های خودم خریداریش میکنم

    شاد و سلامت باشید به امید دیدار شما زیبای های جهان ️

    خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  6. -
    مه‌تا عسگری گفته:
    مدت عضویت: 1703 روز

    سلام به استاد عزیزم و همه‌ی همسفرهای من در این سفر روحی

    دیروز این مقاله به عنوان نشانه‌ی روزم برام اومد دقیقا بجا و مناسب بود چون من قاطعانه تصمیم گرفتم روی باور‌هام مخصوصا باور فراوانیم کار کنم

    دیشب قبل از خواب تفعلی به قران زدم و از یکی از ایه‌ها به وضوح میشد فراوانی رو متوجه شد

    خداوند گفته بود “ و ای مردم متذکر باشید که خدا شما را پس از هلاک قوم نوح جانشین آن گروه کرد و در خلقت و نعمت شما بیفزود پس ای قوم انواع نعمتهای خدا را به یاد آرید شاید اطاعت کنید و رستگار شوید”

    میدونید از قوم نوح به بعد چند نسل و قوم گذشته تا الان؟!؟

    خییییلی زیاد

    یعنی خداوند نعمت‌هاشو نسل به نسل افزایش میده این یعنی همون فراوانی یعنی بینهایت بودن نعمتهای خدا

    من دیشب به این چیزها فکر کردم و خوابیدم و تو خواب به وضوح دیدم که یک نفر به من گفت دیدی دنیا پر از فراوانیه !؟

    اصلا باورم نمیشه !!!! چقدر زود خدا به من ثابت کرد

    دوستان من فقط تصمیم گرفتم رو باور فراوانی کار کنم و حتی درست حسابی عبارت تاکیدیم رو تکرار نمیکردم فقط به فایلهای استاد گوش میکردم و اینطور نشانه‌ها برام فرستاده شد و من الان باوجود این هدایت باید احمق باشم تا باور نکنم جهان خداوند پر از فراوانیه

    همه چیز به وفور هست و هیچوقت تموم نمیشه

    و من به اندازه‌ی ظرفم از نعمتهای خدا سهم میبرم و برکات خداوند بی نهایته !

    ای فرمانروا و صاحب اختیار سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  7. -
    اعظم برزگری گفته:
    مدت عضویت: 1408 روز

    به نام خدای همیشه مهربان

    سلام خدمت استاد عزیز و مریم جان گل و تمام کسانی که در این سایت الهی حضور دارند تا روی خودشون و باورهاشون کار کنند و زیبا زندگی کنند و جهان را جایی زیبا برای زندگی کردن کنند!

    ما هر خواسته وهدفی داشته باشیم به اندازه ی باور محقق شدن او خواسته بهش نزدیکتر میشیم و هر چقدر بتونیم باورهای تقویت کننده و عالی در مورد خواستمون داشته باشیم به همون اندازه آسون تر میشیم در مسیر رسیدن به خواستمون.

    تو همسایگی ما یه خانمی بود که چندین سال پیش مغازه اش رو با سرمایه ی اندک باز کرد و یه سوپرمارکتی هم بغل ایشون بود که مرد بود و وسایل و اجناس بسیار محدودی رو میاورد مغازه اش!بااینکه مرد بود ولی بسیار ترسو و بزدل بود و اهل ریسک کردن نبود ولی این خانومه از وقتی شروع کرد بدون هیچ ترسی از هر وسایلی اعم از ظرف ،وسایل پلاستیکی،پتو،لوازم آرایشی،کفش،اقسام خوردنی ها،مواد شوینده و…یعنی هر چی که به نظرتون برسه ایشون میاوردن!و هر باری ازشون می پرسیدن که این همه وسایل رو برای چی میاری یه قلم وسایل بیار تا پس مانده ی زیادی نداشته باشه!می گفتند مردم به همه ی اینا نیاز دارن اگه برای یه وسیله ی کوچیک وارد معازه ام بشه چشمش میوفته به اون یکی وسایلا و لاجرم میخره و همین طور هم میشد چون باور داشت یعنی هیچ کسی دست خالی از مغازه اش بیرون نمی رفت !من اون زمان ها این قانون رو بلد نبودم و ایشون هم خودشون آگاهی نداشتند از این قانون و سواد آنچنانی هم نداشتند در حد سه یا چهار کلاس ابتدایی ولی اون قدر این باورشون قوی بود که توی چند سال تونستند مغازشون رو پر اجناس مختلف کنندحتی سه یا چهار تا انباری هم داخل حیاط خونشون درست کردند که پر از وسایل و اجناسیه که هر روز بر قیمتشون افزوده میشه و سرمایه ی این خانم بیشتر!اون طرف قضیه وقتی اون همسایه ی بغلی که دیدن این مغازه دارمون که بعده ایشون مغازه باز کرده بودند بسیار پیشرفت کردند ایشون هم وسایلی از قبیل همین وسایلی که خانم مغازه دار میاورد آوردن چون الگو شدند و با اینکه چهار نفری یه مغازه ی کوچیک رو اداره میکنند چون همگی بیکارند ولی یک دهم موفقیت اون خانم رو بدست نیاوردند چون باور ندارند و همین فاصله ی این دو تا با هم هست ولی این خانم همسایه ی ما تک و تنهایی با کمترین سطح سواد ممکن!بیشترین سود و منفعت رو دارند….

    اینا رو به خودم و شما گفتم که تقویت بشه تو ذهنمون که هر چقدر باور و ایمان ما بیشتر بشه نتیجه و دریافت نعمت ما هم بیشتر میشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  8. -
    حسینی اصل گفته:
    مدت عضویت: 1838 روز

    سلام و درود بر موحدان گرانقدر

    من وقتی فایل ها رو می خونم در چنان لذتی غرق می شوم که نمیخام از اون حالت خارج بشم لذا کمتر کامنت میزارم ولی در این قسمت کلام استاد این قدر برام جالب بود که اصلا فکر کردم استاد داره فقط منو مخاطب قرار داده و دقیقا همون ذهنیت های غلطی که در مورد مشتری ها و کسب و کارم داشتم رو به من گوشزد کردند.

    ضمنا از اینکه برا مخاطبینتون احترام قایل میشید و همیشه در حال بروزرسانی حتی قسمت های رایگان هستین بسیار سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  9. -
    علیرضا رستاخیز گفته:
    مدت عضویت: 1786 روز

    سلاااام و درود بر شما استاد عزیزم و همه ی

    همفرکانسی های دوست داشتنی و خفن

    استاد من از بخش هدایت سایت به این بخش

    اومدم

    و خیلی خوشحالم که امروز تونستم

    این مقاله شگفت انگیزتون رو بخونم

    و واقعا من رو برای ساخت باور های قدرتمند کننده در جهت خواستم یاری کرد …

    من وقتی امروز میبینم که در حوزه کاریم افرادی هستند

    که به موفقیت های بالا میرسند ،

    متوجه تفاوت هایی در نوع دیدگاه اون افراد با خودم میشم

    و من هر موقع به این افراد نگاه میکنم

    و از بیرون اونارو آنالیز میکنم ،

    میگم خدایا اینا که با من تفاوتی ندارند..

    اگر ارتباط که منم دارم انجامش میدم

    اگر مطالعه راجع به کاره که منم دارم انجامش میدم ،

    اگر تلفن کردن به مشتری ها و پیگیری اوناس که منم دارم انجامش میدم …

    پس این وسط چیه که باعث شده اونا پشت سره هم موفقیت کسب کنند

    و از لحاظ مالی پیشرفت روز افزون داشته باشن

    اما من با وجود اینکه چه بسا از اونا فعالیت بیشتری میکنم

    بازم همون آش و همون کاسه…

    تا اینکه با مطالب این سایت و شما استاد گرانقدرم آشنا شدم

    و فهمیدم چیزی که صد در صد بین من و افراد موفق تو شغلم تفاوت در نتیجه ایجاد کرده

    باور های ماست

    و من از خیلی وقت پیش شروع کردم به تغییر باور هام ،

    و تا به امروز خداروشکر میکنم که تونستم تا حدودی این باور هارو تغییر بدم و همینطور دارم به ادامه دادن ادامه میدم ….

    من تو کارم از آدم موفق میپرسیدم که چیکار کنم تا بتونم زودتر موفق بشم

    و از تجربشون استفاده کنم و هر کدومشون یه چیزی میگفتن …

    البته یکسری کلیت وجود داشت

    که همشون برای موفقیت میگفتن مثل پیگیری مشتری ، ارتباط سازی و ….

    ولی یکسری چیز های جزئی هم میگفتن مثل اینکه دستت باز باشه وقت صحبت با مشتری

    یا سره وقت باش

    و صبح ها زودتر بیا

    و حتی چیزهایی رو میگفتن که خودشون انجام نمیدادم

    ولی اظهار داشتن که اینا هم جزئی از عوامل موفقیت هست و اگر انجامش بدی موفق میشی …

    ولی از بین همه اینا حرف یه نفر خیلی خوب به دلم نشست

    بهم گفت که تو قرار نیست از کسی تقلید کنی

    توی این کار باید خودتو پیدا کنی ،

    هر کسی با هر شیوه ای که فعالیت میکنه با اون شیوه رااحته و مهارت پیدا کرده

    بگرد ببین چجوری باید انجامش بدی ،

    غرور رو بزار کنار و تجربه کن و از تجربه هات برای مراحل بعدی کارت استفاده کن و نگران نباش ،

    تکامل طی بشه توام وجهه ی کاریت رو پیدا میکنی و موفق میشی…

    خیلی دوست داشتم حرفشو انگار درونم پذیرفت

    و با اون قوانینی که من درک کرده بودم هماهنگ بود …

    خیلی ممنونم استاد از اینکه هرروز با مقاله ها و صحبت هاتون در مورد قوانین هدایت میشم و بینهایت دوستتون دارم .

    ۲۲ / ۶ / ۱۴۰۰

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  10. -
    عباس آزادی گفته:
    مدت عضویت: 1676 روز

    به نام الله مهربان

    خداوندا اول از تو بابت این همه لطف و رحمتت سپاسگزارم

    یکی از شکر گزاری هایم آشنایی با استاد عزیز عباس منش است

    استاد عزیز و دوستان گرانقدر که در سرزمین سایت عباس منش زندگی می نمایید سلام و درود

    هر روز گفته های استاد را در ذهنم مرور می کنم هر کدام به نوعی یاد آوری می شود

    هر وقت فایلی را بررسی می نمایم متوجه می شوم که مدتی قبل که مورد یا متن یا نکته ای بود کلیدش اینجاست

    انگار یک بازی را شروع کردم

    دیدیم که یک فرآیند در بازی های کامپیوتری قرار دارد که چند مرحله جلو می رویم بعد کلیدی را برداشته و به چند مرحله عقب برگشته و قفلی یا راهی را باز می کنیم

    آموزهای استاد و کائنات هم مثل این شده اول که شروع می کنیم خیال می کنیم خیلی بلد شدیم مثل یک کودک که تازه شروع به یاد گیری کرده مدام می گه این را بلد شدم خیال می کنه بزرگترها هیچی بلد نیستند و با چنان ذوقی میگه غافل از اینکه پدر و مادر اون را تشویق می کنند ولی اون بچه نمی دونه این موضوع که اون یاد گرفته سالیان زیادی از یادگیری اونا گذشته و این تازه الف ب کلاس اول زندگیه

    بعد که برمی گردیم می بینیم که با فهمیدن موضوعات جدید فهمیدن موضوعات قبلی چه راحت میشه یا درهای دیگری باز میشه

    از وقتی که در این راه قدم گذاشتم روز به روز متوجه می شوم که با دیروز متفاوت هستم

    کلام حضرت علی «اگر امروزتان مانند دیروزتان باشد امروزتان را باختید»

    یک تصوری در ذهن خود ساختم که این جاده است که عباس منش و کسانی که خداوند به آنها نعمت داده در راه آن قدم گذاشتند و من اوایل این جاده ام

    از اینکه در جاده هستم خوشحالم

    این موضوع یک شکرگذاری دیگرم هست که در راه هستم

    این خود خیلی ارزشمنده

    اینکه استاد می فرمایند مهم اینه که خودتون را در مدار قرار بدهید

    زندگی از دریچه عباس منش رنگ و بوی دیگری داره

    توی این دریچه از اینکه بقیه پولدار باشند و بشوند خوشحالی از اینکه ماشین خوب در زیر پای شخصی باشه که تو حتی نمیشناسیش و داره رد می شه توخوشحالی و میگی خدا بیشترش بده

    چقدر خوبه که تونسته بخره خدایا اینها را بیشترش کن

    اینکه می بینی بجای اینکه هی بری تو اینستا و واتس آپ و …بچرخی و هی چرت و پرت ببینی و گوش کنی که بقول استاد «میگه من نمی فهم اینایی که می رند تو اینستا چی می خوان و من اصلا وقت این را ندارم که افراد بیایند و خود را آرایش کنند و دلقک بازی در راند را ببینم»هر وقت گوشی میاد دستت می یایی تو سایت و نگاه میکنی ببینی استاد یک فایل جدید گذاشته یا نه

    الان به این فایل دانلودی رسیدم و متن را خواندم جالب بود عادت کرده بودم فایل صوتی یا تصویری باشه دیدم متنه

    خواندم عالی بود pdfآنرا گرفتم و نکات مهمش را جدا کردم و نگاه داشتم

    البته این متن همه اش عالی است

    اما امروز این قسمت تفاوت بین فکر و باور در ذهنم جای خاصی داشت

    استاد همیشه می گویند از خودتان جا پا بگذارید تا وقتی بر می گردید بتوانید بفهمید

    برای همین سعی کنم یک دیدگاه داشته باشم تا هم برای خودم موثر باشه و هم برای دوستان

    در پناه حق باشید❤️❤️❤️❤️❤️❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      صفورا کوشککی گفته:
      مدت عضویت: 1176 روز

      با سلام به شما دوست عزیز آقای آزادی

      .دیدگاهتونو خیلی دوست داشتم مخصوصا اون قسمتی که گفتید ما وارد یه بازی شدیم و میریم جلو و کلیدها رو پیدا می‌کنیم و برمیگردیم عقب قفلها رو باز میکنیم.خیلی به دلم نشست.و جمله که از حضرت علی گفتید امروز داشتم هی بهش فکر میکردم ولی جمله ی کاملش یادم نمیومد و به لطف الله هدایت شدم به کامنت شما.”اگر امروزتان مانند دیروزتان باشد امروزتان

      را باخته اید” هرجا که هستید در پناه حق شاد و ثروتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: