مقدمه دوره ۱۲ قدم - صفحه 15

سلام استاد خوبم،مرد بزرگ خیلی چیزها ازتون یاد گرفتم،خیلی واسم زحمت کشیدین،کارفرماشدم بعد یک سال الان تو روزهایی هستم که از فرط فشار و عدم سود و احساس تلف شدن زمانمو دارم میکنم،پارسال این موقع کار اینترنتیمو استارت زدم فقط دو ساعت از بیست و چهار ساعتو میخوابیدم،خیلی تمرکز و تلاش تا امروزم ادامه داره…به جد پایبند تمرینای شما… صدای شما واسم قشنگ ترین موسیقی دنیاست که هر روزه تو گوشمه…سه ماهیه که وقتم آزاد شده..کارای محیط کارم روتین داره انجام میشه و من بیشتر روزم رو ساختن باورام کار میکنم و برای کارمو و پیشرفتشم بهترینی که برسه بهم و عمل میکنم،تغییر دیزاین و سئو و آپدیت و قیمت و عکس و….میگم کارم که روتین با پرسنلم انجام میشه من میرم تو محیط کارمو با استادم رو خودم کار میکنم..چند ساله دارم اینکارو میکنم و اصن به خاطر همین تلاشام از کارمندی بهکارفرمایی رسیدم،خونه خریدم،ماشین خریدم به خدا نزدیکتر شدم روابطم بهتر شد و اتفاقات خوب دیگه..ولی بعد یک سال از امروزم ناراضیم و گریون که حقم نیست کارمو تعطیل کنم..همسرم داره وارد پروسه جدیدی از کار میشه که خداروشکر از اولش نشونه های مالیشم اومده و ازم خواسته که تو کارش کنارش باشم چون هم بازار و دوس دارم هم حسابداری بلدم،ولی همش میگم کار شخصی خودم و تلاشام چی میشن؟تموم شد؟تهش فقط تجربه بود؟سایتمو چیکار کنم؟شاید تا چند ماه دیگه بشه باهاش خیلی کارها کرد ولی من درخودم نمیبینم که انرژی و زمان و تمرکز بذارم دیگه رو چیزی… فعلا شرایط خرید قدم اول و دارم ولی چون خودتون گفتین اگه نشونه اومد بخر،با اینکه خیلی راغبم به خرید ولی از دیشب که فایل مقدمو گوش کردم گفتم خدایا تو هدایتم کن..تو این شرایطم اگه دوره ی استاد حق منه به صورت طبیعی ،پس نشونتو بفرست..ولی تا الان هیچی…اون قدر ناراحتم امروز که اون همه انرژیه بالام و مثبت اندیشیمو هیچی تو من نیست الان..تنهایی فقط نشستم و سرگردون که کارمو چه کنم؟کنار همسرم که هستم ولی دیگه چه جوری بتونم رویای کارفرمایی ورویای مستقل بودنم و تجربه کنم؟حالم خوب نیست،انگار اعتماد به نفسم داره میاد پایین،با اینکه به قوانین آگاهم ولی ناامید دست ودلم به هیچ کاری نمیره،اصن دوس ندارم حلمو خوب کنم،میگم که چی بشه،استاد مگه نگفتین همه چی باوره،به خداااامن خیلی رو باورام کار میکنم،صبحا زود بیدار میشم و شبا دیر میخوابم،صدای شما،تمرکز بر نکات مثبت،مراقبه،سپاسگزاری،احساس خوب،قانون انتظار،هر ثانیه به فرکانسامو نتایجشو و توحید و کلی باور غلط و پیدا کردن و باور جدید و خوب ساختن و نوشتن و نوشتن شده کار هرروزم،همسرم میگه خسته نمیشی تو؟منم میگم نمیدونی که استادم چیا بهمون میگه که این مرد بی نظیره اون تونست منم میتونم.. ولی استاد با این همه پیشرفت نسبت به چهار سال پیشم ولی نمیدونم چه باورایی منو تو کارم به اینجا رسونده..روز به روز تو کارم باورای اشتباهمو رفتارها و عادات اشتباهمو تشخیص دادم و بهتر و بهتر شدم،ولی امروز اینجام..اومدم اقرار کنم که ترسیدم،کسی و ندارم که پیشش چیزی بگم نمیخوامم داشته باشم،شما همه چی بهم یاد دادین،ولی الان نمیدونم چرا ترسیدم و حس پوچی و هدر دادن وقتم بهم دست داده و اون قدر بی توانم کرده که اصن حوصله هیچ کاریو ندارم،از صبح دفتر و کتاب و فایل و تمرین و..همرو تعطیل کردم،همش میام تلگرام و میرم ببینم نشونه ای میاد واسه خرید قدم اول این دورتون یا نه ولی هیچی…صبح رفتم سرکار به کارام رسیدم و بی انگیزه واسه یکی زنگ زدم بیاد مغازم و بارامو ببینه و فردا قراره بیاد … میدونم که جمع کردنش بهتر از بودنشه چون جلوی هزینه و زمان و انرژیمو میگیره..اصلا سودی نداره،با اینکه یک سال گذشت و آهسته با سود سه درصد شروع کردم و الان بعد یکسال ده درصد فقط سود میگیرم اینقدر به فکر تغییر جهان و خدمت به خلق هستم ولی باز در باز نشد و فروشم موقتی بالا و پایین میره و هیچ…استاد خواهش میکنم بهم یه چیزی بگو..تنها امیدم خداست که دستمو ول نمیکنه،صداشو میشنوم نگرانم شده واسه همین منو با این حالم آورد اینجا تا بنویسم،شمایه چیزی بگین درمورد کارم،درمورد خرید دوره و ندیدن هیچ نشانه ای..من باید چه کنم؟یعنی هنوز تو مدار این دوره نیستم ؟ترسیدم که شاید اگه بخرم نتونم بهش عمل کنم که نشونه ی خریدش نیومده..بعد میگم از بقیه هم کلاسیام عقب میوفتم خوب،بچه ها شروع کردن..فکرای پوچ میان و منو خسته تر میکنن،استاد تورو خدا بهم بگین که کلام شما آخرین چیزی و که میتونه کمکم کنه،گفتم شاید راهو اشتباهی رفتم،شاید جام تو این گروه نباشه..هزاران ترس..خدایا کمکم کن..استاد منتظر جوابتونم ..مرسی که بی توقع هستین..دوستون دارم شمارو خانم شایسته ی مهربونمو،بچه ی اینجارو که همشون گلن گل..