مقدمه دوره ۱۲ قدم - صفحه 25 (به ترتیب امتیاز)

با سلام

دیشب داشتم بعضی کامنتا رو میتوندم و خیلی گریه کردم چون خدارو یکم بهتر درک کردم

این دوسه روز خیلی درگیر پول بودم هم برای خرید دوره و هم کمک به مادرم هم پول کلاسام و چنتای دیگه…

خیلی داشتم حسابو کتاب میکردم چون عملا 1 تومن دارمو باید باهاش همه کار میکردم

به خودم اومدم دیدم غرق استرس و احساس گناهم

غرق شک با خدا و خودمو مخصوصا استادو حرفاشم

خودمو آروم کردمو یکی فایلارو نمیدونم کدوم بود پلی کردم

دیدم مسابقه بود… مسابقه ترمز ذهنی ثروت

اصلا یقیه شو گوش نکردمو رفتم تا جواب بچه هارو بخونم

کامنت برترو از آقا فاروق توندمو رفتم تا مسابقه های دیگه رو هم کامنتاشونو بخونم

البته کامنت فاروقو قبلا خونده بودم ولی دیشب با یه حال دیگه خوندمشو ذخیرش کردم

رفتم مسابقه ی بهترین باور در مورد خدارو کامنتای برترو خوندم کلی گریه کردم

کلی به خدا نزدیک شدم

کلی سبک شدم

وکلی احساس شرمندگی کردم که چرا فکر میکردم دیگه خدارو کامل شناختمو تازه واسه بقیه افه میومدم و افتخار میکردم ولی ازین حسم گذشتم و خودمو کنترل کردم و گفتم همین که فهمیدی نمیفهمی خیلی راهو اومدی

باریکلاااا

و آخرین ضربه و کاری ترین ضربه رو خانم لیلا شبخیز زد با کامنت خداییش

نمیدونم چی بگم فقط میگم خدایا عاشقتم واسه این خلقت

واسه این قدرت

واسه این ادم

واسه تمام همه ی چیزها

نمیدونم چجوری شکرت کنم

ولی خب عاشق شخصیت خانم شب خیز شدم.

اونقدر با کامنتش حال کردم… اونقدر گریه کردم

اونقدر حسم خوب شد و انقدر سبک شدم که با خداوندی خدا حس میکردم یه چیزی میخاد بدنمو منفجر کنه و بزنه بیرون

یه قدرتی میخاد منو از این من دور کنه

یه کسی میخاد این منو از درون نابود کنه یکی بهترشو جایگزین کنه

هی میگفت غم نداشته باش گفتم چشم

میگفت شاد باش گفتم چشم

میگفت گریه کن گفتم چشم

میگفت پاشو برقص پاشدم چنتا آهنگ بندری گذاشتمو تا میتونستم واسه خودم رقصیدم

به خودم اومدم دیدم دوساعت مث برق رد شد

ولی این برق یک عمر برام گذشت

یک عالمه خدایی شدم

الانم که دارم مینویسم اشکم اومد در مشکم و جاری شد ولی این اکشا خیلی حال میده

خدایا شکرت که تو آغوشتم

دیگه هیچوقت واسه دعا سرمو بالا نمیگیرم

مث اون آدمی کها عاشقشم و همیشه تو بغلم میبینمش میبینمت… البته سعی میکنم چون من ادمم و فذاموش کار ولی قول میدم هر روز بهتر بشناسمت… قول میدم هر وقت هرچی گفتی بگم چشم

گفتی برو برم

گفتی بیا بیام

گفتی بدو بدوم

گفتی بخون بخونم

گفتی نخون نخونم

گفتی برقص برقصم

گفتی بشین بشینم

تو فقط بگو

تو فقط بگو که من فقط میتونم بشنوم

من فقط میتونم بشنوم

من فقط باید عمل کنم

من باید به تو که خودمی نزدیک بشم

باید بغلت کنم

باید عشقتو قبول کنم

باید عشقتو احساس کنم

آخ که من سالیان سال دارم دنبال یکی میگردم عاشقم باشه و به هر کس و ناکس واسه این رو زدم و حتی خودمو واسه یه بند انگشت محبت نوکر این و اون کردم و تورو ندیدم

خدایا قول میدم خودمو لایق عشقت بدونم

قول میدم جوری واست معشوق بشم و جوری واست ناز کنم?و جوری عشقتو به ذره ذره وجودم راه بدم و قبولت کنم که کل کائنات بگن بابا این یارو فکر کرده کیه؟ ??

ولی من میدونم که کیم… یعنی راستشو بخوای تازه دارم کم کم میفهمم که کیم و چیم…

تازه دارم میفهممت… مفهممم… درکت میکنم… درکم میکنم… تازه عشق شروع شده

پس یه یاحق بلند میگم شروع میکنم

استاد جان ممنون

ممنون به خاطر خدایی که شناختم و دارم میشناسم

ممنون که راهنمام شدی و هستی

سعی میکنم بهترین تشکر رو ازت بکنم اونم با نزدیک تر شدن با خدا… ثروت… سلااااااااامتی…عشق و رابطه… و همه ی چیزای خوب دنیا… که میدونم همه شون یه انرژین

همشون یه چیزن

اون چیز منم

سعی میکنم همیشه به خودم نزدیک تر بشم و از خدا میخام هر روز بیشتر کمکم کنه در این مسیر

چون واقعا به غیر از خدا هیچی رو نمیخام تو این دنیا

خدایا خیلی دوست دارم

خیلی دوسم دارم?

ایشالا هممون خدارو هر روز بهتر و بیشتر بشناسیم تا به همه چیز برسیم

برای همه دنیا همه ی چیزای خوب دنیا رو آرزو میکنم

یا حق

بای بای