مقدمه دوره ۱۲ قدم - صفحه 45

به نام خدا که به شدت کافیست

به شرط ایمان پاکی دل و پرهیز از معامله با شیطان

سلام خدمت استاد عزیزم و بانو شایسته مهربان و تمام عاشقان این مسیر

خدا رو سپاسگزارم که امروز نشانه ام بیشتر از هر روز ایمان درونم را بیدار کرد که منجر به عمل شد و اونم این جمله از این فایل بود که اینجا اون تقه آخری رو زد در درونم که میخ بشینه تو دیوار و منجر به عمل بشه

شیطان یه جورایی حسودی کرد به این قدرت خلقی که خداوند در وجود انسان دمید و او را آفرید

من هدایت شدم امروز صبح که برم چکی که داده بودم برای قرار داد برای کارم رو پس بگیرم و پاره کنم پس دسته چکم رو بر داشتم و رفتم برای اقدام و انجام دادن این کار باورتون نمیشه دست و پام میلرزید و ترس ها اومد اما فقط با یه جمله همون لحظه شروع کردم به کنترل ذهنم و سوار موتورم شدم و رفتم برای انجامش فقط هی به خودم میگفتم

شیطان سجده نکرد در مقابل انسان و خدا وند آنقدر برای خودش و من ارزش قائل بود که از درگاه خودش اونو راند

شیطان هم قسم خورد که من رو از مسیر هدایت و توحید و ایمان خداوند تا قیامت دور کنه و مرا گمراه کنه

ولی من باید با ایمان و توکل و توحید و باور کردن خداوند به عنوان تنها قدرت و اینکه شرک نداشته باشم کاری کنم شیطان زانو بزنه آنقدر ایمانم رو تقویت میکنم و توحید میارم که کمرش بشکنه نمیزارم نجوای شیطان درونم من رو از خودم از خدای خودم که قدرتش رو در درونم قدرت خلق رو در درونم گذاشته دور کنه من ایمان دارم و جسارت و شجاعت دارم و بهش توکل میکنم جوری به قوانینش میخوام عمل کنم که خدا بهم افتخار کنه که من رو آفریده جوری میخوام قدرت رو از همه بگیرم و بدم به خداوند که درون من هست و من رو خلق کرده و من رو هدایت میکنه و به من وعده فزونی میده که شیطان زانو بزنه و از من نا امید بشه

یا مثلا به خودم میگفتم

آن چیز که مرا نکشد قوی ترم خواهد ساخت

اگر از چیزی میترسی باید بری تو دلش تا محو بشه نترس برو انجامش بده تو میتونی

هی به خودم گفتم خداوند به ایمان و جسارت پاداش میده خداوند سر سوزنی خطا نمیکنه خداوند سهم خودش رو انجام میده این منم که الان باید اقدام کنم و سمت خودم رو انجام بدم

و همین جوری در درونم با نجواهای شیطان مقابله کردم

هی میگفت بیکار میشی بد بخت میشی دیگه بهت دسته چک نمیدن نمیتونی هیچ کار بکنی برا چی میخوای داره کنی حالا بزار یه وقت دیگه حالا یه خورده صبر کن شاید یه اتفاقی افتاد هی میگفت پول نداری دیگه نمیتونی اجاره خونه بدی اگر بیکار بشی همه چی میره رو هوا دوباره باید بری دنبال کار

همین جوری داشت نجوا می‌کرد اما من بیشتر گاز میدادم به موتور هر چی اون قوی تر می‌شد من سرعتم بیشتر میکردم که زودتر برسم و انجامش بدم هی بهش گفتم گفتم همین نجواهای تو باعث شد من دستا چک بگیرم من که دسته چک نداشتم همین نجواهای تو باعث شد من ده تا بر گه چک بکشم به اندازه نود سال بی ایمانی کردم و پیر شدم آنقدر که در درونم با خودم جنگیدم که داری شرک میورزی و باز چک روکشیدم نتیجه اش هم مشخصه من نمیزارم این دفعه پیروز بشی و بر من غالب بشی بمیری هم انجامش میدم بالا بری پایین بیای من انجامش میدم

وقتی رسیدم به باشگاه جالب بود بچه ها نبودن که چک رو بگیرم دوباره شروع کرد به حرف زدن گفت ببین نمیخواد انجامش بدی این یه نشونه بود که این کار رو نکنی گفتم من حرف مفت نمیزنم که ایمان دارم سریع دسته چک رو اول آوردم بیرون دستام میلرزید ولی گفتم خدایا توکل به خودت و پاره اش کردم دسته چک رو پاره کردم و زدم زیر گریه خیلی خوب بود قلبم باز شد قشنگ حس کردم که اصلا خفه شد دیگه حرف نزد بعدم سریع زنگ زدم پیگیر شدم که کی میان که چک رو بگیرم بیست دقیقه بعد اومدن و چک رو گرفتم و پاره کردم و گفتم من چک که ندارم دیگه سفته هم نمیتونم بدم اگر دوست دارید کار کنم اگر هم نه که ممنونم و سپاسگزارم و قبول نکردن و منم رفتم و تمام شد

واین تکامل من در ایمان بود که باید میرسید به اینجا و این فایل و این روز و این اتفاقات و این کاری که از من چک و سفته برای ضمانت بخوان و منم اینجوری هدایت بشم و این اقدام رو انجام بدم چقدر این ترکیب برام ارزشمند و خوب بود و چقدر احساس بازی قلبم را دارم در درونم آنقدر که دوست دارم پرواز کنم واقعا خدایا شکرت هزاران بار شکر و همون موقع بر گشتم خونه و دوباره فایل روگوش دادم و الانم دارم کامنتش رو مینویسم

و واقعا تا وقتی من درک نکنم و اقدام نکنم و ایمانم را نشون ندم و قانون رو با عمق وجودم نپذیرم نتیجه ای هم در کار نیست

به قول شما استاد عزیزم

تا وقتی خودم ندونم که ایمان دارم یا نه خدا هم نمیدونه خدا چیزی رو از من میدونه که من بهش باور دارم و من میدونم و در درونم هست این نیست که بگم خدا چیزی رو از میدونه که من خودم نمیدونم اون سر سوزنی بدون فر کانس من و ارسال آن کاری رو انجام نمیده و چیزی از من نمیدونه اون داره به واسطه فر کانس من کار ها رو انجام میده

و این رو یادم میاد درباره چک دادن یه دفعه به بابام گفتم سر یه داستانی که بدون چک و قسط و اینا هم میشه چیزی رو خرید و کار کرد و زندگی کرد بابام بهم خندید گفت بچه جون پاشو برو که از دنیا عقبی و باید زجر بکشی اگر چک نکشی این داستان هم برام هی توی ذهنم پلی می‌شد گفتم من حرف مفت نمیزنم یه خورده جواد فکر کن تو چه جوری میخوای نتیجه خوب بگیری و مثل عموم جامعه فکر نکنی و عمل نکنی تو که خودت دسته چک داری و داری هی چک میدی این چه ایمان مسخره ای هست پس فقط یه آدم حرف مفت زن به بقیه هستی گفتم نه انجامش میدم و خدا رو شکر هر چه که بود از پیش بر اومدم و همون موقع هم نوشتم من چک و سفته ندارم دیگه خدا خودش هدایتم میکنه به جایی که باید من عمل میکنم اونم پاسخ میده پاداش میده من براش شریک قائل نمیشم من اونو تنها قدرت میبینم و اون کارها روانجام میده من بهش اعتماد میکنم و اون کارها رو انجام میده و هدایتم میکنه

و خدا رو شکر میکنم این داستان گفتم یه رد پایی بشه برای خودم در سایت بمونه البته این کار رو فکر نکنم هیچ وقت فراموش کنم ولی گفتم شاید نشونه ای برای بچه ها و عشقام در این سایت باشه اگر حتی باعث تغیر یه نفر بشه و موجب اقدام و عملی برای عزیزانم بشه خیلی خوبه و خداوند به هممون افتخار میکنه

استاد عزیزم مثل همیشه عاشقتم و سپا سپاسگزارم که عاشقانه بودی و هستی و خواهد بود از خدا براتون بهترین ها بهتر از اینی که الان در زندگیتون وجود داره از خدا وند میخوام چون لیاقتش رو دارید

برای هممون بهترین ها رو از خداوند خواستارم چون لیاقتش روداریم و اشرف مخلوقات ما رو آفرید

همتون رو دوست دارم

امید وارم هر کجا هستید در پناه خداوند

شاد و سربلند و موفق و پیروز و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

یا حق