هدفی متفاوت برای سال جدید - صفحه 2

1194 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «مرجان» در این صفحه: 12
  1. -
    مرجان گفته:
    مدت عضویت: 1215 روز

    سلام ودرود من راازشهر زیبای یزد با مردمانی مهربان ودوست داشتنی پذیرا باشید

    وااااای سینا اینقدر ذوق کردم که نگو. بابا دمت گرم رفیق.

    وقتی دیدم دوره احساس لیاقت شرکت کردی فقط جیغ میزدم ازبس خوشحال شدم.

    داشتم جلسه اول کار می‌کردم یه حسی بهم گفت برو ببین کی کامنت دیشبت راخونده. یعنی من جیغ. یعنی من ذوق.

    رو ابرها هستم

    سینا جووون باید شیرینی بدی. دیگه نمیشه زیرش در بری.

    انقدری که خوشحال شدم حد نداره

    مطمعنم باهمدیگه این دوره رامیترکونیم دوباره

    سینا منتظر کامنتت هستم

    بگو ناغولا زیر آبی داشتی تمرین میکردی. هیچی نمیگی. خوب مچت گرفتم خخخ

    برات بهترین ها راارزومندم.

    نمیدونستم چطوری تو احساس لیاقت برات پیام بگذارم. حسم گفت کمال‌گرا نباش تو فقط پیامت رو بنویس ورد شد.

    از اینکه برای خود ارزشمندت بهترین سرمایه گزاری راکردی بهت تبریک میگم

    دوستت دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    مرجان گفته:
    مدت عضویت: 1215 روز

    سلام ودرود من راازشهر زیبای یزد پدیرا باش

    سیناجااان چقدر تحسینت میکنم. افرین پسر. تو لایق بهترین ها هستی

    هرموقع برام مینویسی درهای زیادی به روم باز میشه. انگار خود خدا داره باهام صحبت میکنه وایده بهم میده

    یه اتفاقی امروز افتاد که اینجا مینویسم برات تا هرموقع کامنت هام رو دوباره مرور کردم یادم بیاد خداچطوری هدایتم میکنه

    دیشب تو بهترین زمان کامنتت بدستم رسید. چند بار کامنتت رو بوسیدم از بس بوی خدا میاد کلامت

    سینا جان. بارها طلب هدایت کردم وامروز تو کد نویسی ازش خواستم یه هدایتی بهم بکنه که قلبم باز بشه

    بدونم کنارمه هواسش بهم هست

    داستان از اونجایی شروع شد که هفته پیش مشتریم یه سفارش عجله ای داشت 75 جفت کار

    35 جفت کار رو همون روز دوختیم تحویل دادیم

    40 جفت بعدی رو فرداش دوختیم ولی مشتری یکی دوروز نیومد کار راتحویل بگیره

    تا اینکه دیروز اومدند کار رو تحویل گرفتند منم کارگاه نبودم. امروز زنگ زدند که 30 جفت کار بیشتر نیست. ده جفت کم هست. حالا کل کارگاه رو ما گشتیم نبود. خانه شاگرد نبود. از اون طرف نیم ساعت یک بار مشتری زنگ میزد که پیدا شد یا نه ؟؟بار مونده. می‌خواهیم بار بزنیم لنگ هستیم.

    از کارگاه زدم بیرون. گفتم فقط باید حالم راخوب کنم تا خدا هدایتم کنه. با خدا صحبت می‌کردم. خدایا شکرت. آبرویم رامیخری. خدایا شکرت که هدایت میکنی. من نمیدونم.

    خدامن هرکاری دست من بوده انجام دادم. دوربین نگاه کردم مشتری راست میگه سه تا بسته برده. خونه شاگرد نیست. تو کارگاه نیست. زمان نداریم پارچه تهیه کنیم.

    بعد تجسم که مشتری زنگ زده خانم موسوی کار پیدا شد.

    فقط تو خیابون رانندگی میکردم وبا خدا صحبت می‌کردم.

    شاگردم چند بارزنگ زد. خانم موسوی کار پیدا شد. مشتری اومده در کارگاه. دوباره مشتری زنگ زد. مشتری من مطمعنم به ما تحویل ندادید. یکی 35جفت

    یکی 30 جفت.

    خانم موسوی آبرومون میره بار باید بره شهرستان. لنگ ده جفت هستیم.

    گفتم صبر کنید تماس میگیرم.

    خدایا یالله سریع الحساب تو هستی. سریع جواب بده.

    مطمعنم هدایتم میکنی

    واااای.

    یدفعه بهم گفت با کناره ها شنبه مشتری برده.

    زنگ مشتریم زدم. گفتم همراه کناره ها بردید یه بسته رو

    گفت امکان نداره.

    گفتم من مطمعنم. بگردید خبرم کنید.

    سینا باورت میشه. همراه کناره ها بود. عمرا اگه من میتونستم خودم پیدا کنم

    شاید تا یک ماه بعد هم مشتری کناره ها راپر نمی‌کرد. اگرم بعدش پیدا می‌کرد یادش نمی اومد مال این بار بوده.

    خداآبروم راخرید.

    چقدر حس خوبی هست هدایت خواستن وهدایت شدن

    چقدر قلبت آروم میشه.

    میدونی وقتی دیشب کامنتت میخوندم. دلم هدایتی میخواست که قلبم رو ارام کنه

    چقدر خدا مهربونه وچقدر من مغرور ومتکبر.

    چقدر خوشحالم که میتونم برات بنویسم.

    راستی شیرینی لپ تاپ هم فراموش نشه.

    حسابت داره سنگین میشه گل پسر. چند تا شیرینی باید بدی. هواسم هست خخخ

    دوستت دارم. بازم میام مینویسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: