هدفی متفاوت برای سال جدید - صفحه 3

1194 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سعیده شهریاری» در این صفحه: 32
  1. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1289 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیَاءَ کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتًا ۖ وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ ۖ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ ﴿4١﴾

    داستان کسانی که به جای خدا سرپرستانی گرفته اند، مانند داستان عنکبوت است که خانه ای برای خود بنا کرده باشد، و بی تردید سست ترین خانه ها خانه عنکبوت است، اگر [به این واقعیت] معرفت و شناخت داشتند

    إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ ۚ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿4٢﴾

    یقیناً خدا می داند به جای او چه چیزهایی را می پرستند و فقط او توانای شکست ناپذیر و حکیم است،

    وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ ۖ وَمَا یَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ ﴿4٣﴾

    و این مثل ها را برای مردم می زنیم، ولی جز اهل معرفت و دانش در آنها تعقّل نمی کنند.

    =====================================

    سلام به اساتید عزیزم،سلام به دوستان عزیز توحیدی من

    به امید خدا ادامه میدم تمرین ستاره ی قطبیم رو به روش جدید،نوشتن اتفاقات فوق العاده در این یک ماه ونیم اخیر و ثبت در سایت

    توکل بر الله مهربان

    =====================================

    ازونجا که من هیچ کار اداری بابت انصراف از کارم انجام نداده بودم ،بخش عظیمی از ذهنم درگیر این بود که حالا چی میشه؟ولی قلبم فقط می‌گفت آروم باش و ذهنت رو کنترل کن تا من تورو در زمان مناسب در مکان مناسب قرار بدم …

    همینم شد!

    به جای اینکه من برم دنبال کارها،اصل جنس یعنی مِترون،خودش زنگ زد گفت دختر این نامه رو با این متن بنویس بیار بیمارستان تا برات پایان ماموریت بزنیم،وگرنه برات غیبت رد میشه …

    منم سریع درخواستم رو روی برگه نوشتم و بردم بیمارستان و وقتی میخواستم برم دفتر ریاست بیمارستان تحویل بدم،همزمان با مترون رسیدم دم در!و ایشون بزرگوارانه گفتن برگه رو بده بخونم کم و کسر ننوشته باشی!!! بعدم گفت برو ! گفتم کجا ؟نامه رو ببرم بدم به ریاست دیگه! و ایشون کاملا خارج از وظیفه بهم گفتن نمی‌خواد خودم کاراتو انجام میدم ،برو خیالت راحت …

    و من خوشحال و خندان برگشتم خونه

    =====================================

    یک روز ک به شدت تحت نجواهای ذهن و حالا چی میشه ها و امکان نداره ها و درگیر همزات شیطان بودم،از خونه زدم بیرون و پیاده روی کردم و قرآن گوش دادم

    دیدم شیطان ول کن ماجرا نیست !

    منم بهش گفتم اگر فکر کردی من به تو و ادا اطوارت توجه میکنم کور خوندی ،من بالاخره دوباره نور خدارو پیدا میکنم

    با اینکه احساس میکردم تحت یک فشار نامرئی ام و همه جا سیاهه

    گوشی رو در آوردم و شروع کردم به نوشتن توی نت گوشی

    متن رو اینجا کپی پیس میکنم:

    توحید یعنی اینکه هیچ کس توی زندگی من تاثیری نداره

    توحید یعنی منم که خالق زندگیمم

    توحید یعنی من قربانی هیچ شرایطی نیستم

    توحید یعنی نباید نگران نباشم

    توحید یعنی توکل کنم به خدایی که کارش رو خوب بلده

    توحید یعنی برم توی دل مسئله و با قدرت خدا حلش کنم

    توحید یعنی اینکه بشینم روی دوش خدا

    توحید یعنی ثروتمند بودن

    توحید یعنی شغل آسان درآمد بالا

    توحید یعنی لیاقت همه چیز های خوب دنیا رو داشتن

    بهترین خونه بهترین ماشین بهترین سفر بهترین هدیه ها بهترین عشق هم مدار

    توحیییید یییییعنی منم که خالق زندگیمم

    توحید یعنی من گیوآپ نمیکنم

    توحید یعنی حتی اگر به مو برسه پاره نمیشه

    توحید یعنی خدا از من حمایت می‌کنه

    توحید یعنی خدا از من بیشتر مشتاقه من به خواسته هام برسم

    توحید یعنی طبیعیش اینکه من ثروتمند و خوشبخت زندگی کنم

    توحید یعنی من بشینم روی دوش خدا و اجازه بدم اون زندگیم رو مدیریت کنه

    توحید یعنی من خودمو با خدا هماهنگ کنم خدا تموم جهانم رو هماهنگ کنه

    توحید یعنی خدا مشتاقه من به خواسته هام برسم

    توحید یعنی خدا هزاران دست داره که به من کمک کنه

    توحید یعنی خدا هیچ تنهام نمیریزه

    توحید یعنی ثروت مثل اکسیژن و باید مثل نفس کشیدن راحت به دست بیاد

    توحید یعنی خدا خدای فراوانیه

    توحید یعنی همین امروز هزاران هزار نیکی از هزاران هزار راه در حال رسیدن به من است

    خداااایااااااا دستمو بگیر این جوب رو رد کنم.

    خداااایااااا این پیک رو خودت ردش کن

    افوض امری الی الله ان الله بصیر بلعباد

    وبا هر جمله که می‌نوشتم احساس میکردم وسط این آسمون سیاه یک رعد و برقی از نور میاد …وبالاخره موفق شدم صدای شیطان رو ببندم و به نور خدا وصل بشم …

    یک ساعت بعد به محض اینکه من یکم تونستم ذهنم رو کنترل کنم ،الهام خدا رسید دوره کشف قوانین رو بخر! بهش گفتم پول؟ من فعلا کار ندارما!به پولش احتیاج دارم !گفت میگم بخر بخر !مقاومت نکن !

    ٢ دقیقه بعد دوره پر برکت کشف قوانین به لیست معدن الماس من اضافه شد و چه اتفاقی افتاد ؟!

    دقیقا عصر همون روز ٢ برابر پولی که من برای دوره پرداخت کردم اومد به حسابم !!!!

    و من فقط از ذوووق مثل ترامپولین فقط بالا و پایین میپریدم و خوشحال سرمست که یک بار دیگه پشت شیطان ذهن رو به خاک مالیدم و به ندای قلبم گوش دادم و نتیجه ش رو گرفتم …

    و با اینکه من تا به الان فقط به ٣ جلسه اول این دوره تونستم گوش بدم ،یک انرژی ای به من داد ،یک امیدی در قلب من زنده کرد که می‌تونه کوه ها رو جابه جا کنه …

    خداوند با دوره کشف قوانین یک بار دیگه مسیر توحیدی من رو به سمت خودش رگلاژ کرد.

    =====================================

    با اینکه من به هیچ مسئولی درخواست مرخصی نداده بودم ،خودشون به صورت خودجوش برام مرخصی استحقاقی رد کردن و حقوق ماه اسفندم رو واریز کردن بدون اینکه من یک ساعت شیفت برم …

    و من فقط ناک اوت قدرت خدا و قوانین بدون تغییر خداوند بودم که چطور من رو آسون کرد برای آسونی ها …و واقعا همراه با هر سختی آسونی هست …فقط باید بهش ایمان بیاری

    =====================================

    یک مشکل جسمی برای مادرم پیش اومده بود که بخاطر سابقه ی بیماری قلبی در تمام اعضای خانواده ش،دکتر گفت باید حتما آنژیو گرافی بشه،سعیده ی سابق قطعا خودشو از نگرانی و گریه و استرس خفه میکرد تا بالاخره نتیجه بیاد ،اما این بار من واقعا آرام آسوده بودم انقدر که آرامشم به بقیه هم سرایت کرده بود،تموم مدت زمان آنژیو گرافی از خداوند سپاسگزار بودم که بهم این آزادی زمانی رو داد در خدمت مادرم باشم که مدت هاست تموم زندگیش رو وقف دخترهای من کرده، با عشق کنارش بودم،پشت در اتاق عمل به صدای استاد گوش میدادم ،قران مطالعه میکردم و بدون هیچ نگرانی میگفتم هر اتفاقی بیفته خیره…و الحمدالله قلب مادرم برخلاف تموم اعضای خانواده ش سالم سالم بود و هیچ مشکلی نداشت،خداروصدهزار مرتبه شکر که یکبار دیگه مارو آسون کرد برای آسونی ها،مادرمون رو دوباره بهمون بخشید.

    =====================================

    همون روز پشت در اتاق عمل نشسته بودیم،داییم که 5٠ ساله قرآن خونه ،معلم قرانه و به تفسیر و تحلیل قرآن مشغوله …

    درحالیکه با خانومش و بابای من غرق صحبت بود!از بین اونا بلند شد اومد پیش من نشست و شروع کرد به گفت و گو های قرآنی …

    و ما مدت زیادی غرق گفت و گوی شیرین قرآنی بودیم … درحالیکه هیچ وقت من و داییم حرف مشترکی نداشتیم !

    ولی این نور قرآن قلب هارو بهم وصل می‌کنه …

    و همین گفت و گوی ارزشمند کلی به کنترل ذهن من پشت در اتاق عمل کمک کرد تا به جای نگرانی های بیهوده ،در حال صلات خداوند باشم .

    =====================================

    توی ماه اسفند که من به کنترل ذهن و رهایی بیشتری احتیاج داشتم ،خداوند با هر نقطه‌ی آبی باهام حرف میزد و یک هدایتی می‌فرستاد و قلب من رو روشن میکرد که نگاه نکن به آدم های اطرافت …دلت رو به رفیق های غار حرا روشن کن و به مسیرت ادامه بده…

    و واقعا اگر این لطف و رحمت خدا نبود من نمیتونستم این مسیر رو طی کنم.

    همه ش از کرم خودش بود …

    =====================================

    با اینکه روزی از اسفند نگذشته بود که برای من هدایت و نوری از طرف خدا نیومده باشه اما ذهن محدود من بیشتر ازین قد نمی‌ده که یادش بیاد چقدر خداوند به کمکش اومده…

    پس کامنتم رو اینجا می‌بندم و به امید الله،در قسمت بعدی از اتفاقات فوق العاده ی شروع سال جدید مینویسم …

    الهی و ربی من لی غیرک

    خدااایاااا دوستت دارم و این عششششق بزرگترین سرمایه ی زندگیمه …

    میخواهمت ای هر چه مرا خواستنی تو …

    تو جان منی…جان منی …جان منی تو ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 119 رای:
  2. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1289 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    رَّحْمَٰنُ﴿١﴾

    [خدای] رحمان

    عَلَّمَ الْقُرْآنَ ﴿٢﴾

    قرآن را تعلیم داد.

    خَلَقَ الْإِنْسَانَ ﴿٣﴾

    انسان را آفرید؛

    عَلَّمَهُ الْبَیَانَ ﴿4﴾

    به او بیان آموخت؛

    الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ ﴿5﴾

    خورشید و ماه با حسابی [منظم و دقیق] روانند؛

    وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ یَسْجُدَانِ ﴿6﴾

    و گیاه و درخت همواره [برای او] سجده می کنند؛

    وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ ﴿٧﴾

    و آسمان را برافراشت و [برای سنجش هر امر معنوی و مادی] ترازو نهاد؛

    أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ ﴿٨﴾

    تا در [سنجیدن با] ترازو طغیان روا مدارید [و از مرز عدالت و انصاف مگذرید.]

    وَأَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ ﴿٩﴾

    و ترازو را به عدالت برپا دارید و از ترازو مکاهید؛

    وَالْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ ﴿١٠﴾

    و زمین را برای [زندگی] مردم نهاد؛

    فِیهَا فَاکِهَهٌ وَالنَّخْلُ ذَاتُ الْأَکْمَامِ ﴿١١﴾

    در آن میوه ها و نخل ها با خوشه های غلاف دار است؛

    وَالْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَالرَّیْحَانُ ﴿١٢﴾

    و دانه های با سبوس و کاه و گیاهان خوشبوست،

    فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿١٣﴾

    پس کدامیک از نعمت های پروردگارتان را انکار می کنید؟

    =====================================

    سلام به اساتید عزیزم ،سلام به یاران نازنین غار حرای من

    الهی که حال دلتون عالیِ عالیِ عالی باشه …

    امروز صبح تا دفترم رو باز کردم که شکرگزاریم رو بنویسم از همون خط اول مثل بوق ممتد کامیون می‌گفت اینجا نه اینجا نه اینجا نه…هی من مینوشتم هی اون صدا می‌گفت اینجا نه!

    گفتم خب اوکی کجا؟ گفت هرچی تا اینجا نوشتی برو نت گوشیت بنویس ،گفتم چرا؟گفت که بتونی توی سایت کامنتش کنی،گفتم بابا من اصلا قصد کامنت نوشتن نداشتم!آلردی من هیچی برای گفتن ندارم،گفت تو بنویس من بهت میگم …این شد که شکرگزاری و ستاره ی قطبی امروز من ،توی سایت ثبت شد…

    الآنم برای ستاره ی قطبی امشبم بهم الهام کرد بیام تموم اتفاقات فوق العاده ای ک از اسفند رخ داده برام روی توی نت گوشیم بزنم و بعدش کامنتش کنم…

    والا اینقدر این 4٠/5٠ روز برای من معجزه رخ داده که اگر ذهن من محدود من بتونه همه ش رو به یادش بیاره این کامنت از سرکوچه ی ما تا فلوریدا طولش میشه(شکلک با دست به کله کوبیده یاسِ من به مقدار کافی)

    ولی در راستای اصل بهبود گرایی من شروع میکنم به نوشتن

    هروقت تموم شد تموم شد دیگه،مهم نوشتن و به یاد آوردن و غرق عشق و نور خدا شدنه…هدف به مقصد رسیدن نیست…هدف لذت بردن از مسیره…

    پس به امید الله مهربان

    =====================================

    آخرهای بهمن ماه بود که ٣ماه از ماموریت 6ماهه الهی من گذشته بود و من به کارم و به محیط جدید تسلط پیدا کرده بودم و محیط برام آرام شده بود که الهامم بهم واضح و روشن گفت دیگه نرو سر کار!درحالیکه هد نرسم می‌گفت تو فقط بیا شیفت ،هرجور که تو بخوای برات شیفت میزارم حتی شده،٧،٨تا شیفت شب بیا اما من به الهاماتم عمل کردم و دقیقا زمانی که اوضاع خوب شده بود،با جسارت اعلام کردم دیگه نمیام.

    همون الهاماتمم میگفت هیچ کاری نکن،دست و پا نزن،دنبال هیچ کار اداری هم نرو و فقط رها باش!منم تموم تلاشم رو کردم رها باشم و اجازه بدم جریان هدایتم کنه.

    =====================================

    در راستای همون تلاش برای رهایی،یک الهامی دریافت کردم که برو از سایت رفاهی دانشگاه سفر مشهد رو برای خودت برنامه ریزی کن،و هتلی که همیشه پره وبخاطر 4ستاره بودنش رزرو کردنش سخته ،دقیقا همون تاریخ به تعداد ما تخت خالی داشت!

    و من براحتی برای خودم و خانواده م پلن یک سفر مشهد ٣ روزه ریختم درحالیکه به جرئت هیچ دختری حداقل توی فامیل و آشنا نمی‌شناسم که اون خانواده ش رو برده باشه سفر!

    این خودش مایه عزت من بود،عزتی که همه ش از آن خداوند بود!

    دقیقا یک روز قبل از حرکت از دانشگاه تماس گرفتند که اون هتل بخاطر همایش پر شده و ما یک هتل دیگه براتون رزرو کردیم،ذهنم گفت حالا ی بار تو داری خانواده ت رو میبری سفر،آبروت رفت!قلبم گفت امکان نداره!این پلن خداونده!

    الله گواه برمن،هتلی که جایگزین شد چندین برابر لاکچری تر از هتل قبلی،قشنگتر با امکانات بیشتر بود…

    این اولین سفر پدر من به مشهد بود درحالیکه کنار لباس خادمیش،مایوی شنا هم توی ساکش گذاشته بود :)چون خود هتل استخر داشت !

    هربار که من میز سلف سرویس صبحانه و ناهار و شام رو میدیدم،هربار نگاه به در و دیوار لابی هتل و اتاق ها میکردم،هر بار برق سپاسگزاری رو توی چشم های خانواده م مخصوصا پدرم می‌دیدم از ته قلبم خدارو صدا میزنم:خدایا ازت ممنونم ،ازت ممنونم ،خدایا اینا همش کار توعه،من کجا میتونستم بیام این هتل ؟کجا بتونم کل خانواده رو با خودم بیارم؟من کجا و این سفر آسون و لذت بخش کجا؟

    الحق و الانصاف که ثروتمند شدن معنوی ترین کار جهانه

    الحق و الانصاف که هرکسی ثروتمند تره،به خدا نزدیکتره!

    الحق و الانصاف که هرچقدر بیشتر داشته باشی ،بنده ی سپاسگزار تری هستی،بیشتر محبوب خداوندی

    چقدر اون سفر به من کمک کرد باور های ثروت سازم تموم اساسی بخوره و ثروت رو معنوی و خداپسندانه ببینم.

    =====================================

    بعدازظهر یکی از همون روز های سفر میخواستم توی لابی هتل قهوه بخورم ،بهم گفت اینجا نخور برو بیرون! گفتم بهش پسر من الان وقت قهومه ها!میدونی اعتیاد بد دردیه!

    گفت می‌دونم برو بهت میگم! گفتم چشم!

    حالا هی میرفتم توی بازارها و پاساژ ها میگشتم دریغ از یک کافه یا یک سوپرمارکت یا یک مغازه ای که قهوه هم بفروشه!

    دیگه هم سرم درد گرفته بود هم قاطی کرده بودم !

    همون موقع به خودم گفتم بعدا کامنت بزارم از بچه های مِشد بپرسم،شما کلا میونه خوبی با قهوه مهموه ندارید؟:/

    خلاااااصه…

    دیگه گیوآپ کردم …نشستم روی یکی ازین صندلی ها…بهش گفتم خب! الان حرف حسابت چیه پسر؟گفتی تو هتل قهوه نخور نخوردم،الانم سرم درد می‌کنه ،داری امتحانم میکنی؟تو بگو تا فردا این سردرد رو تحمل کن!گردن من از مو باریکتر …

    ولی تو میخوای ی چیزی بهم بگی که من نمی‌فهمم

    یا قدِ فهم من حرف بزن! یا فهم منو ببر بالا !

    گفت پاشو راه برو همین مسیری که اومدی رو تا بهت بگم !

    گفتم چشم!

    به الله …به رب …قسم 5 قدم هم راه نرفتم دیدم توی یکی ازین مغازه ها نوشته قهوه !چشام گرد شد چطور اینو ندیدم؟

    قهوه م رو گرفتم و خوردم وباز ازش پرسیدم چی میخوای بهم بگی ؟گفت برو تا بهت بگم …

    به خدا قسم …قدم به قدم اون خیابون ها و اون پاساژ ها میرفتم میدیم تابلو زدن قهوه !یا بوی قهوه میومد! یا یکی داشت قهوه میخورد !

    چطور ممکن بود من این هارو نبینم ،امکان نداشت !

    گفت صدامو می شنوی !گفتم جان بگو!

    و من این صدا رو بلند شنیدم:

    چشم دل باز کن ،که جان بینی

    آنچه نادیدنیست،آن بینی

    اصلا نفهمیدم چقدر بعدش راه رفتم و با خدا عاشقانه حرف زدم …بچه ها ی وقتایی هدایت هایی میاد که به ظاهر نتیجه ای نداره…ولی اگر ادامه ش بدید همون میشه یکی از نقاط عطف زندگیتون که بسیار به محکم تر شدن ایمانتون کمک می‌کنه…

    =====================================

    از قسمت اداری بیمارستان باهام تماس گرفتند برای واریزی های اضافه کار و… باید فلان بانک حساب باز کنی،منم دست دست کردم و نرفتم ،یک هفته بعدش برام sms اومد براتون تو بانک حساب باز شده به این شماره،به خیال خودم گفتم حتما کار همون بیمارستانه ،دیده من پیگیری نمیکنم خودشون حساب باز کردن!

    رفتم بانک که عابر کارت حسابم رو بگیرم!متصدی گفت این حساب از یک استان دیگه برات باز شده!!!!

    درحالیکه برای افتتاح حساب نیاز به آپلود مدارک بود!!!

    هنوز نفهمیدم کار کیه و چطوری این کار رو کرده …

    ولی این رو مطمئن بودم این همون نشانه های جهان برای شروع تمرکز من روی دوره روانشناسی ثروته!ولاغیر …

    =====================================

    بهار پارسال،من با تمرین ستاره ی قطبی یک دستبند طلا جذب کرده بودم که هدیه‌ی دوستام بود,ولی توی سفر به مشهد بین راه گم شد!

    من و دوستم که همراهم بود وجب به وجب ماشین و کیف و اون اقامتگاه رو گشتیم و پیدا نشد! دیگه همون موقع گفتم ی خیری توی این ماجرا هست و دیگه بهش فکر نکردم…

    اسفند ماه وقتی داشتم جلسه ١ روانشناسی ثروت رو مکتوب میکردم ،نیلا دخترم اومد پیشم درحالیکه اون دستبند دستش بود!!!

    یعنی من نفسم بالا نمیومد اون لحظه وقتی دستبند رو دیدم ،فقط گفتم نیلا! این کجا بود؟

    گفت ته کمد آقاجان …بی بی داشت خون تکونی میکرد پیداش کرد …

    من که از بعد زمان و مکان خارج شده بودم …فقط لباسمو پوشیدم و از خونه زدم بیرون …راه رفتم و راه رفتم و راه رفتم …

    به خودمم اومدم دیدم دوباره اومدم آرامگاه …

    گفتم خدایا تو داری با من چیکار می‌کنی ؟چطور دستنبدی که توی خراسان گم شد،ته کمد بابا پیداش کردی …

    و من صداشو شنیدم که گفت …

    ی نگاه به این قبرها بکن…

    تو از پیدا شدن دستبند گم شده ت اینجوری ناک اوت شدی؟

    اینایی که میبینی ازشون استخون باقی مونده!

    من تموم این هارو دوباره زنده میکنم !!!!!

    اینه قدرت من…

    تو فقط ایمان بیار…

    نمی‌دونم …نمی‌دونم اون روز چند ساعت پیاده روی کردم تا بتونم به جسمم برگردم و به تعادل برسم …

    قدرت لایتنهای خدا…

    به قول استاد …اگر باور کنی میشود …می‌شود …

    همون‌طور که به زکریا گفت :نگران پیریت نباش!بچه دار شدنت برای من آسونه!چطور ؟ همون‌طور که هیچی نبودی و من خلقت کردم ….

    =====================================

    اون مدتی که احتیاج به کنترل ذهن داشتم و همه ش دنبال نشونه ها بودم،یکی از بچه های نازنین سایت،که از رحمت خدا ،یک سال پیش منو بیرون از سایت پیدا کرده بود بعد مدت ها بهم پیام داد که سعیده من دم صبح تو خواب و بیداری یک الهامی دریافت کردم ،تو داشتی باهام حرف می‌زدی و یک تیکه از یک شعری رو خوندی که من فقط صحبت اغیارش رو یادم موند…وقتی بیدار شدم رفتم سرچ کردم دیدم این غزل از سعدی و برات فرستادم ….

    و خدا می‌دونه من چطور از طریق دستانش هدایت شدم…منی که هیچ وقت شعر خون نبودم و تا حالا این شعر رو نشنیده بودم …

    حالا اون تیکه از شعر چی بود …؟

    خواهم که بیخ صحبت اغیار برکنم

    در باغ دل رها نکنم جز نهال دوست

    =====================================

    قسمت اول تمرین ستاره قطبیم رو در راستای اصل بهبود گرایی استاد شایسته همینجا تموم میکنم و از خداوند طلب هدایت میکنم که بهم کمک کنه این نوشتن ها ادامه دار باشه…

    و به قول استاد …

    همین تمرین ها …

    ستاره ی دنباله داری که داره آینده‌ی نزدیک مارو به طرز شگفت انگیزی رقم میزنه…

    خدای عزیز و شیرین و دلبرم ،برای همه چیز ازت سپاسگزارممممم

    و همیشه و همیشه و همیشه به تو محتاجم و فقیر و نیازمندم …

    صبحی مبارکست نظر بر جمال دوست

    بر خوردن از درخت امید وصال دوست

    بختم نخفته بود که از خواب بامداد

    برخاستم به طالع فرخنده فال دوست

    از دل برون شو ای غم دنیا و آخرت

    یا خانه جای رخت بود یا مجال دوست

    خواهم که بیخ صحبت اغیار برکنم

    در باغ دل رها نکنم جز نهال دوست

    تشریف داد و رفت ندانم ز بیخودی

    کاین دوست بود در نظرم یا خیال دوست

    هوشم نماند و عقل برفت و سخن نبست

    مقبل کسی که محو شود در کمال دوست

    سعدی حجاب نیست تو آیینه پاک دار

    زنگارخورده چون بنماید جمال دوست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 151 رای:
  3. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1289 روز

    سلام عشقم،سلام نور من،سلام زندگی،سلام خالق و صاحب و فرمانروا،سلام نور آسمون ها و زمین…

    من….همون تک سلول توی دل مادرم که نه چشم داشتم برای دیدن ….نه دست داشتم برای نوشتن …نه عقل برای فکر کردن …نه هوش …نه ذهن ….

    هیچی … هیچی ….هیچی نبودم …

    هیچی نبودم و تو …سلول به سلول …همه چیز بهم دادی …

    خدایا …دقیقا اندازه ی همون تک سلول ،من به تو،به نور تو،به حرف زدن با تو به شکرگزاری تو به اطاعت از تو،به بندگی تو،به سجده ی تو،به فقیرتو بودن ،محتاج و نیازمندم ….

    سلام از بنده ی محدود به خدایِ نامحدودِ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ

    سلام از بنده ی ضعیفِ ناتوان به قدرت کل و اراده ی أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ

    سلام از بنده ی ناآگاه به آگاه ی کلِ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَهِ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ

    سلام از بنده ناسپاس به خدای شَکُورٌ حَلِیمٌ

    سلام از بنده ی بی ایمان به خدای الْغَفُورُ الرَّحِیمُ

    خدای عزیز و شیرین ودلبرم،من که داشتم توی دفترم برات می‌نوشتم…خودت گفتی همه ی اینارو توی گوشیت بنویس،من که قصد کامنت گذاشتن نداشتم،خودت گفتی اینارو توی سایت بنویس،پس از بی عقلی و نا آگاهی خودم به تو پناه میرم که از نور خودت به من ببخشی و به انگشتان من بباری تا از پس این صلات بربیام…

    رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَلَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاهِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاهِ ۙ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ

    مردانى که نه تجارت و نه داد و ستدى، آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زکات، به خود مشغول نمى‌دارد، و از روزى که دلها و دیده‌ها در آن زیرورو مى‌شود مى‌هراسند.

    خدایا اگر عزتی بوده تو دادی،اگر اسمی بالا رفته تو بردی،اگر آگاهی و علمی بوده از تو بوده،اگر نوری بوده از تو بوده،اگر خطی نوشته شده تو نوشتی،اگر محبتی بوده از ا‌ُلفَت تو بوده و… و…. و….

    من …؟

    من در مقابل عظمت کبریاییِ تو هیچی نیستم فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ

    من در نقشه ی کیهان و کهکشان هات حتی اندازه ی سوزن پونز هم نیستم،چه چیزی هست که می‌تونه من رو به ارباب بزرگوارم مغرور کنه ؟ یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ

    خدایا …تو و این عظمت و این همه مخلوقاتت،چطور عاشق منِ ضعیف و ناسپاس شدی؟چرا بیخیالم نشدی؟ چرا من رو به حال خودم رها نکردی ؟من که در ته سیاهی ها بودم،من که توی منجلاب خود ساخته تا گلوگاه فرو رفته بودم و قدرت نفس کشیدن هم نداشتم

    چه قرص های خوابی که من رو به خواب فرو برد …

    چه گریه هایی که نفس من رو بریده بود …

    چه دعواهایی که تموم روحم رو خراشیده بود …

    چه ناسپاسی های که به پیشگاه با عظمتت نیاوردم …

    چه شاخ و شونه هایی که برات نکشیدم …

    یادته خدا …؟

    یادته میگفتم باید بیای پایین بهم جواب پس بدی ؟

    تو اون بالا نبودی که…تو توسینه ی من و با من و همراه من بودی … وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ

    تو ناسپاسی های منو دیدی و دم نزدی

    تو اشک های منو با دستات پاک میکردی و من نمیدیدمت

    تو دست نوازش روی سرم میکشیدی و من چشمم به دنبال دستان دیگران بود …

    اتاق به اتاق .. میز به میز .. رئیس به رئیس …

    گردن کج کردم و ذلت رو به جانم میخریدم تا کسی دلش بسوزه و کمکم کنه …

    تو …خالق من …صاحب من… صاحب جان من…

    تموم شرک های منو دیدی و دم نزدی …

    تو میدیدی چطور از عذاب اعمال خودم رو به نابودی ام و غصه ی بنده ت رو می‌خوردی…

    تو بی پولی های منو میدیدی و نگرانم بودی

    تو تموم حواست به من بود و من حواسم به همه غیر از تو…

    امان از انسانِ ناسپاس … إِنَّ الْإِنْسَانَ لَکَفُورٌ

    خدایا ازت ممنونم که زانوهام رو جلوی خودت خم کردی

    ازت ممنونم برای تموم چک و لگد هایی که از جهانت خوردم تا به مسیر درست برگردم

    ازت ممنونم که بیخیالم نشدی

    خدایا من در دریای سیاه مواج خود ساخته غرق بودم …

    أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحَابٌ ۚ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا ۗ وَمَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ ﴿4٠﴾

    یا [اعمالشان] مانند تاریکی هایی است در دریایی بسیار عمیق که همواره موجی آن را می پوشاند، و بالای آن موجی دیگر است، و بر فراز آن ابری است، تاریکی هایی است برخی بالای برخی دیگر؛ هرگاه دستش را بیرون آورد، بعید است آن را ببیند. و کسی که خدا نوری برای او قرار نداده است، برای او هیچ نوری نیست.

    دستمو وسط تموم اون موج های سهمگین آوردم بالا و تو … تو همون لحظه نجاتم دادی …نه یک ثانیه دیرتر …

    چون تو همونجا بودی …نزدیکتر از رگ گردنم …

    وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ ۖ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ

    ما آدمى را آفریده‌ایم و از وسوسه‌هاى نفس او آگاه هستیم، زیرا از رگ گردنش به او نزدیک‌تریم.

    عظمت من،قدرت من،فرمانروای من،ارباب من،نظم ضربان قلبم

    وای بر من اگر یادم بره تموم این آرامش ها از توعه

    وای بر من اگر یادم بره تموم عزتم از توعه

    وای بر من اگر یادم بره این ثروت و نعمت از توعه

    وای بر من اگر یادم بره این آزادی زمانی از توعه

    وای بر من اگر درگیر همزمات شیطان بشم و ناامیدی رو به قلبم راه بدم

    وای بر من اگر یادم بره چطور ٢٩سال بهت پشت کرده بودم و تو در یک شب ٢٩ سال زندگی اشتباه من رو بخشیدی …

    وای بر من …اگر لحظه از بندگی تو دربیام …

    منو ببخش خدا …

    من ضعیفم ،من محدودم،من عجولم،من بی ایمانم،من ناسپاسم

    ولی

    ولی

    ولی

    تو…

    نسبت به بنده هات لطیفی…

    |اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ

    لطیفتر از ابریشم …شیرین تر از عسل …مهربون تر از مادر …عشق مطلق …

    تو که قدرت کلی

    وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ

    تو که نامحدودی

    هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ

    تو که مدیر این کیهان و کهکشان هایی و به همه چیز آگاهی

    یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَمَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا یَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا یَعْرُجُ فِیهَا

    تو که هیچ وقت منو رها نمیکنی و هرجا باشم با منی

    ۖ وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ

    تو اون زنده ای که همه ازت حیات گرفتند

    وَتَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لَا یَمُوتُ

    تو که همه ی عالم به تسبیح تو مشغولند

    یُسَبِّـحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ

    تو که رزق وروزی تمووم موجوداتت رو بر عهده گرفتی

    وَمَا مِنْ دَابَّهٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَیَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا ۚ

    خدای عزیز و شیرین و دلبرم که به وسعت این کهکشان ها بزرگی ولی سخاوتمندانه تموم این بزرگیت رو توی قلب کوچیک من جا دادی …

    از تو درخواست تسلیم بیشتر میکنم مثل ابراهیم :

    إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ ۖ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ

    از تو درخواست سپاسگزاری بیشتر میکنم مثل نوح:

    ذُرِّیَّهَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ ۚ إِنَّهُ کَانَ عَبْدًا شَکُورًا

    از تو درخواست رزق بی حساب میکنم مثل مریم:

    قَالَ یَا مَرْیَمُ أَنَّىٰ لَکِ هَٰذَا ۖ قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ۖ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ

    از تو صلح درون محمد رو درخواست میکنم که از رحمت خودت بهش بخشیدی:

    فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ ۖ وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ

    از تو درخواست هم کلامی میکنم همون‌طور که با موسی حرف زدی:

    فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِیَ مِنْ شَاطِئِ الْوَادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَهِ الْمُبَارَکَهِ مِنَ الشَّجَرَهِ أَنْ یَا مُوسَىٰ إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ

    خدایا از تو درک و فهم و اشتیاق بیشتر به قرآن رو درخواست میکنم که سعادت دنیا و‌آخرتم رو باهاش فرستادی :

    وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ

    خدایا به هرطرف زندگیم نگاه میکنم ،تو منو غرق نعمتت کردی،خدایا شیطان قسم خورده من رو از سپاسگزاری تو دربیاره :

    ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ ۖ وَلَا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ

    «آنگاه از پیش رو و از پشت سرشان و از طرف راست و از طرف چپشان بر آنها مى‌تازم، و بیشترشان را شکرگزار نخواهى یافت.»

    و تو خدای قشنگم …تو وعده دادی بر من تسلطی نخواهد داشت:

    إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ ۚ وَکَفَىٰ بِرَبِّکَ وَکِیلًا

    وکیل من،کار ساز من،قدرت من،عشق من،روشنی قلبم

    من همین الان …همین لحظه …همین ثانیه…

    آماده ی برگشت به آغوش پر مهرتم…

    خدایا اگر هنوز زنده م…اگر هنوز بهم اجازه ی زندگی دادی،اگر هنوز فرصت دارم …

    پس خودت دست من رو بگیر و من رو به ماموریتی که باید به سرانجام برسونم ،هدایت کن…

    خدایا تموم کاروبارم رو به شما میسپارم و شما رو کارساز تموم زندگیم انتخاب میکنم :

    ذَٰلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ ۖ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ فَاعْبُدُوهُ ۚ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ

    این است خدا پروردگار شما، جز او معبودی نیست، آفریننده همه چیز است؛ پس تنها او را بپرستید، و او کارساز هر چیز است.

    خدایا کمکم کن اندازه ی مورچه روی سنگ سیاه شرک نداشته باشم و تموم زندگیم رو غرق صلات تو کنم که جز تو هیچ رفیقی ندارم … یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ

    خدایا کمکم کن مثل ابراهیم با قلب سلیم به سمتت برگردم:

    إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ

    عزیزِ مهربونِ قدرتمندم،تموم این متن رو تو نوشتی و من هیچ کاره بودم …

    وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ ۚ

    ازت می‌خوام این صلات رو روشنی قلبم ،مسیرم و هدایتم قرار بدی و از نورش به بنده ت ببخشی و از لطف و کرمت… این پیک رو هم خودت ردش کنی …

    عاشقتم و تموم کاروبارم رو به شما میسپارم که به حال من بینایی

    وَأُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ

    و من کار خود به خدا وامی‌گذارم، که او کاملا بر احوال بندگان بیناست.

    حَسْبُنَا اللَّهُ سَیُؤْتِینَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللَّهِ رَاغِبُونَ

    «خدا ما را بس است به زودى خدا و پیامبرش از کرم خود به ما مى‌دهند و ما به خدا مشتاقیم»

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 225 رای:
  4. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1289 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    الم﴿١﴾

    الف، لام، میم

    ذَٰلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ ۛ فِیهِ ۛ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ ﴿٢﴾

    در [وحی بودن و حقّانیّت] این کتابِ [با عظمت] هیچ شکی نیست؛ سراسرش برای پرهیزکاران هدایت است.

    الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ ﴿٣﴾

    آنان که به غیب ایمان دارند و نماز را بر پا می دارند و از آنچه به آنان روزی داده ایم، انفاق می کنند.

    وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَبِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ ﴿4﴾

    و آنان که به آنچه به سوی تو و به آنچه پیش از تو نازل شده، مؤمن هستند و به آخرت یقین دارند.

    أُولَٰئِکَ عَلَىٰ هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ ۖ وَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿5﴾

    آنانند که از سوی پروردگارشان بر [راهِ] هدایت اند و آنانند که رستگارند.

    ===========================================================

    سلام به حمیدِ حنیف عزیزم،سلام و سلامتی و نور و عشق و ثروت ورحمت الله مهربان به جسم و جان و روح توحیدی عزیزت…به قلب سلیمت …

    خداروصدهزار مرتبه شکر برای این پینگ پونگ های قرآنی…ازت سپاسگزارم…کامنتت بی نظیر بود…بینظیر…شگفت انگیزی..چقدر خوب آیه هارو تحلیل میکنی…انقدر با دقت و انقدر با جزئیات مینویسی

    ببین من بدون هیچ تمرینی از بس از بچگی کتاب خوندم،ی جورایی به روش تندخوانی همه چیز رو میخونم…

    اما انقدر توی هر جمله از کامنتت آگاهی هست که اصلا چشم هام نمیتونه به سرعت ازشون بگذره…مکث میکنه..با دقت یک جمله رو میخونه بعد توی ذهن تحلیلش میکنه…و بعد شگفت زده ی آگاهی هاش میشه و میره خط بعدی ….

    ببین اینو کسی داره بهت میگه که کلا آدم کنجکاوی نیست،هیچ وقت آدمی نبودم که برم ته یک موضوعی رو دربیارم…هرچیزی رو اندازه ی نیازم پیگیری میکنم…اما قرآن…قرآن…

    این چه عشقی لابه لای جمله هاش هست که اینجوری آدم رو دیوونه میکنه….

    ببین همین آگاهی که نوشتی:

    کلمه «قلنا» یعنی ما گفتیم ، یعنی به صورت سیستمی. «فقلنا» یعنی پس ما گفتیم. این «ف» خودش دنیایی حرف توشه. موسی درخواست آب کرد «فقلنا» پس ما گفتیم ، یعنی هر زمانی که درخواستی باشه پاسخی هم خواهد بود. یه گریز میزنم به آیه 186 «وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ ۖ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ» خداوند نزدیکه، و همواره پاسخ درخواست درخواست کننده رو میده. پس این حرف «ف» قبل از «قلنا» دلالت می‌کنه بر این قانونی که خداوند همواره اجابت می‌کنه.

    ببین همین ی اقیانوس آگاهیه…به میزانی که بتونیم درکش کنیم میتونیم به صورت پرکتیکال ازش استفاده کنیم…

    درخواست کنیم…اجابت بشیم…

    به فاصله یک ف

    ببین درک همین یک حرف!چقدر بهم کمک کرد برام باور پذیر بشه وقتی خدا میگه:

    إِنَّ ذَٰلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ

    هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ

    إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ

    من باور کنم همه چیز برای خدا ساده وراحت و مثل آب خوردنه،نشینم با مغز منطقیم دودوتا چهارتا کنم…

    به قول استاد تو جلسه 1 قدم 6:

    من با توانایی های انسان کاری ندارم،من دارم درمورد توانایی انرژی صحبت میکنم که انسان رو خلق کرده!

    چقدر مقاومت های ذهنی ما با درک این آیات برداشته میشه…و نعمت ها لاجرم سرازیر میشه…چرا؟چون وقتی تو مقاومتت کم میشه درواقع ظرف نعمتت داره بزرگتر میشه…آلردی باران نعمت الهی درحال بارشه …هرجایی که هستی…بارون نعمت داره روی سرت میباره…همینکه ظرف نعمتت رو بزرگتر کنی،بارون بیشتری توش جا میگیره

    برای همینه استاد تو جلسه 3 قدم 8 میگه:

    تاکید میکنم نیاز به هیچ کار عجیب و غریب و خاصی نیست برای دریافت نعمت های خداوند،فقط باورهاتون رو تغییر بدید

    کامنت قرآنیت بینظیر بود،ازت ممنونم و مشتاقانه میخوام که یکم در نشر آگاهی های قرآنیت،سخاوتمندانه تر عمل کنی :)نتنها من چندبار میخونمش و ازت یاد میگیرم و کلی درهای جدید برام باز میکنه که مطمئنم خیلی از بچه ها،از نوراین آگاهی ها استفاده میکنند…

    خلاصه،انقدر خسیس نباش،مرسی اه :))))

    و آماااا،درمورد همین آیه که نوشتی،یادمه توی شهریور ماه پارسال،توی کامنت های بررسی آیات رزق،آورده بودمش و الان با درک وتحلیلت،خیلی بیشتر به آگاهی هاش نزدیک شدم،اما یک موضوعی که همون موقع درموردش نوشتم رو میخوام دوباره بگم.

    ببین …قوم موسی ازش آب میخوان!

    موسی از خدا درخواست میکنه!

    خدا میگه عصاتو بزن به این سنگ!

    تا اینجا شد: ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ

    خب؟

    حالا ذهن منطقی،من و شما وموسی و قومش میگه نهایتش الان ازین سنگ یک چشمه دربیاد دیگه …

    اما چه اتفاقی میفته؟

    از یک سنگ،12 تا چشمه جوشید

    برای هر قبیله یک چشمه ی مجزا…

    یعنی موسی اندازه ی مشت خودش درخواست کرد،خدا اندازه ی مشت خودش بهش بخشید!

    استاد تو جلسه 3 قدم 8 میگه:زشترین باور،باور کمبوده

    آیه 18 سوره نحل میگه:

    وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَهَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا ۗ إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ

    و اگر نعمت های خدا را شماره کنید، هرگز نمی توانید آنها را به شمار آورید؛ یقیناً خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.

    عاشق اون لَ قبل از غفورم….یعنی شبیه همون جمله ست که کجا دنبال چی میگردی؟ بخشنده منم منننن!!!

    خدا…خدای فراوانیه…نمیتونیم بشماریم…از دست ما برنمیاد …

    بعد این همه فراوانی هست…این همه آیه های سخرلکم…

    بعد همه ی ملائکه رو به سجده ی ما درآورده…

    تازه شیطان رو هم بخاطر ما انداخته بیرون…

    بعد با این همه قدرت و حاکمیتش،وقتی مارو خلق کرد به خودش گفت تبریک گفت که دمم گرم عجب چیزی ساختم!

    آقااا !آقااا!

    چطور ممکنه این انرژی زندگی مارو بهم ریخته خلق کرده باشه؟چطور ممکنه ما لنگ هزینه های جاری زندگیمون باشیم؟چطور ممکنه ما از چیزی،کم داشته باشیم؟

    خدا خدای فراوانیه….

    خدا…عاشق ماست…

    خدا مارو خلق کرده برای عشق بازی با خودش…

    فقط برای بندگی کردن…

    فَکُلِی وَاشْرَبِی وَقَرِّی عَیْنًا ۖ

    توی کامنت های خودت خوندم که بچه هنوز به دنیا نیومده،خدا از طریق مادرش،شیرش رو آماده کرده …

    مگه ما همون بچه نیستیم؟

    پس چرا نگرانیم؟چرا فکر میکنیم نمیشه؟چرا فکر میکنیم نمیتونیم؟

    میشه میشه میشه

    با وصل شدن به خدا،همه چیز امکان پذیره…

    فقط باید به هدایت وصل بشی

    بازم میرسم به حرفای ارزشمند استاد توی جلسه 1 قدم 6:

    شما به GPSانقدر اعتماد میکنی که باهاش میری توی دل جاده ای که نمیشناسی،بعد به خدای این GPS که با قوانینش ساخته شده،اعتماد نمیکنی؟به خدا!اگر فقط ده درصد اعتمادی که به GPS داریم به خدا اعتماد کنیم،زندگیمون گلستان میشه

    خدای عزیز و شیرین و دلبر و قدرتمندم،این دودوتا چهارتا رو از ذهن منطقی من بگیر،و تموم زندگیم رو غرق ایمان و توکل به خودت و جریان هدایت کن!خدایا هرجا روی عقل خودم حساب کردم با مخ رفتم توی دیوار،هرجا روی تو و هدایتت حساب کردم،فقط از زندگیم لذت برم و غرق نعمت هات شدم…خدایا به ما قدرت تسلیم بیشتر،توکل بیشتر…سپاسگزاری بیشتر…و اعتماد به جریان هدایت رو عطا کن…

    خدایا ایمانی که عمل نیاورد،حرف مفت است

    به ما قدرت حرکت کردن و رفتن تو دل ترس ها و گذشتن از موانع ذهنیمون رو عطا کن …

    خدایا چطور میتونیم بهت توکل نکنیم وقتی تا به الان جریان هدایت ونیروی توبوده که ما رو تا اینجا رسونده:

    وَمَا لَنَا أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا ۚ وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَىٰ مَا آذَیْتُمُونَا ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ

    و ما را چه عذر و بهانه ای است که بر خدا توکل نکنیم، در حالی که ما را به راه هایِ [خوشبختی و سعادت] مان هدایت کرد، و قطعاً بر آزاری که از ناحیه شما به ما می رسد، شکیبایی می ورزیم، پس باید توکل کنندگان فقط بر خدا توکل کنند.

    خداروصدهزار مرتبه شکر که روزم رو با موشک قرآنی شروع کردم…

    راستی گفتی موشک ها بوق ندارند؟

    اما دقت کردی؟موشک های قرآنی نور دارند…

    همون لحظه که داری آماده شون میکنی برای پرتاب….

    تموم اطرافت به نورش روشن میشه…

    ازت سپاسگزارم که برای همه چیز و از خداوند برات بهترینِ بهترین هارو میخوام و دعا میکنم این پینگ پونگ ها ادامه دار باشه…

    راستی…

    آیه های اول کامنتم…

    نوش جانت …

    دروغه بگم حسودیم نشد وقتی خدا گفت این هارو براش بنویس!

    ولی حسادت دردی رو دوا نمیکنه :)))

    فقط میتونم تحسینت کنم که انقدر فیوریت خدایی!

    إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ

    برای اینکه برات باور پذیر بشه که خدا خیلی دوستت داره بزار یک خودافشایی بکنم:))) چندوقت پیش رفتم یک فروشگاه لوازم التحریر…که هم خیلی بزرگه هم پر از جنس های باحاله…کلا بسیار لذت میبرم از خرید کردن توی اون فضا …

    خلاصه چشمم خورد به یکسری تقویم های سال 1403…

    گفتم چرا یک دونه ازینا واسه خودم نگیرم؟

    خب منم میخوام مثل حمیدِ حنیف،هر روز یک آیه برای خودم بنویسم و زیرش از درک خودم بهش اضافه کنم کنم….خلاصه خوشحال و خندان تقویمم رو گرفتم و آوردم خونه …

    و آمااا!

    نشون به نشون که الان هفتم عیده و من حتی یک ایه هم نتونستم توش بنویسم…

    بارها رفتم وضوگرفتم،و تقویم رو باز کردم تا یک آیه رو بنویسم و از جایی شروع کنم…اما نه قلبم باز شد…نه دستم به نوشتن رفت …

    همون موقع گفتم فرکانس سعیده…فرکانس…

    هنوز به این مدار دسترسی نداری…

    اینا مال مدارهای بالاتره …

    آروم باش و بزار به وقتش…

    اینارو گفتم تا بدونی چقدر اون دفتری که توش از آیه ها و درکت مینوسی،باارزشه،قدر اون لحظه ای که قلبت به سمت الله باز میشه و شروع میکنی به تحلیل آیه های قرآن رو بدون،لحظات طلاییه که هرکسی قادر به تجربه ش نیست…نمونه ی عینی …شاهد و حاضر ….

    کامنت طولانی شد:)

    موشک بود با متعلقاتش …

    انشالله در بهترین زمان و مکان به دستت برسد …

    در پناه نورِ آسمون ها وزمین

    قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 72 رای:
  5. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1289 روز

    سلام به برادر عزیزم،آقا حمید،سلام و سلامتی و نور ورحمت الله رو از روشنی قلبم برات میفرستم و دعا میکنم این تلگراف در بهترین زمان و مکان به دستت برسه …

    آخرین کامنت قرآنی که برام فرستادی،گزینه ی پاسخ نداشت!منم به شیطان گفتم اگر فکر کردی که فکر میکنی،فکر نکن!من میگردم بالاخره ی جا فرودگاه پیدا میکنم موشکم رو بفرستم :) حقیقتا زمانی که دارم توی این سایت مینویسم به هر نحوی،نتنها از عمر من حساب نمیشه که به کیفیت زندگیم هزار برابر اضافه میکنه ….

    پس چرا همین مسیر که انقدر برام نتیجه آورده رو ادامه ندم؟!

    به امید الله مهربان و رحمت و کمک فرشته هاش…

    دیشب قبل خواب،هدایت شدم به صفحه ای از سوره ی واقعه که حقیقتا خواب رو از چشام پروند . . .

    فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ ﴿٧5﴾

    پس به جایگاه ستارگان سوگند می خورم،

    وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ ﴿٧6﴾

    و اگر بدانید بی تردید این سوگندی بس بزرگ است.

    إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ ﴿٧٧﴾

    که یقیناً این قرآن، قرآنی است ارجمند و باارزش؛

    ببین….مطمئنم خودت وقتی این آیه هارو میخونی متوجه سنگینی این آیه ها میشی…

    برای من که خیلی سنگینه…خیلی به معنای خیلیِ محض…

    که خدا میاد قسم میخوره،به جایگاه ستاره،بعد میگه امیدوارم بفهمید چقدر این قسم بزرگه!!!

    قسم میخوره برای چی؟

    برای اینکه از ویژگی های قرآن بگه …

    بیا بقیه رو هم بخونیم:

    إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ ﴿٧٧﴾

    که یقیناً این قرآن، قرآنی است ارجمند و باارزش؛

    فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ ﴿٧٨﴾

    در کتابی مصون از هر گونه تحریف و دگرگونی

    لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ ﴿٧٩﴾

    جز پاک شدگان به آن دسترسی ندارند.

    تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿٨٠﴾

    نازل شده از سوی پروردگار جهانیان است.

    أَفَبِهَٰذَا الْحَدِیثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ ﴿٨١﴾

    آیا شما نسبت به این گفتار سهل انگاری می کنید

    خدا…به ستاره ها قسم میخوره…ومیگه این قسم خیلی بزرگه …

    که باورکنیم،این قرآن کریمه،تحریف نشده،باید پاک بشی بتونی بهش دسترسی پیدا کنی،از سمت رب العالمین نازل شده، و درنهایت میگه:با این همه،باز هم حواستون نیست و بهش سهل انگارید؟

    وای بر منِ سعیده که اگر روزی بگذره و من تلاش نکرده باشم که آیه ای از قرآن رو بفهمم…وای برمن اگر جای دیگه دنبال سعادت دنیا و آخرت بگردم…

    حمید جان،من اصلا عربیم مثل شما خوب نیست که بتونم معنی هر حرف رو درست متوجه بشم اما بیخیال هم نمیشم و دنبال جواب سوال هام میگردم،دیشب رفتم دنبال تفسیر آیه:إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ

    مطالب ارزشمندی رو نوشته بودند که دلم میخواد اینجا بیارمش تا باهم غرق نورش بشیم،من…شما…و هر عزیزی که این کامنت رو میخونه …

    تفسیر نور:

    در قرآن، خداوند و آنچه مربوط به اوست، به صفت «کریم» متّصف شده‌اند:

    خداوند، کریم است.«ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ»

    قرآن، کریم است.«إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ»

    رسول خدا، کریم است.«وَ جاءَهُمْ رَسُولٌ کَرِیمٌ»

    واسطه نزول وحى (جبرئیل)، کریم است.«إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ»

    انسان نیز به عنوان برترین مخلوق الهى، مورد کرامت است.«وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ»

    پیام ها:

    خداوند، براى بزرگ‌ترین سند تشریع یعنى قرآن، به بزرگ‌ترین بخش تکوین یعنى کهکشان‌ها، سوگند یاد کرده است. فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ‌ … إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ‌

    قرآن، با نهایت کرامت،معارف خود را در اختیار قرار داده و هر کس مى‌تواند به گونه‌اى از آن بهره گیرد.«إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ»

    قرآن، تنها الفاظ و عبارات نیست، محتوایى والا دارد که در نزد خداوند محفوظ و مکنون است.«فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ»

    حقایق بلند قرآن را افراد آلوده به شرک و کفر و نفاق و عناد درک نمى‌کنند.«لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»

    قرآن، جلوه‌اى از ربوبیّت خداوند و برنامه‌اى جامع براى رشد و تربیت انسان است. «تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ»

    برگزیده تفسیر نمونه:

    آری! هم گوینده قرآن، کریم است، و هم خود قرآن، و هم آورنده آن، و هم اهداف قرآن کریم است.

    یاد این آیه افتادم که خیلی دوسش دارم

    یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ

    ای انسان، چه باعث شد که به خدای کریم بزرگوار خود مغرور گشتی

    چیزی که برام جالب بود این بود که چرا خدا،اینجا نمیگه یا ایهاالذین آمنو!میگه یا ایها الانسان!

    برای همین رفتم دنبال اطلاعات این سوره،نکته ی جالب اینکه هم به ترتیب نزول و هم به ترتیب مصحف قرآن،هشتادومین سوره ست…

    زمان نزولش توی اواخر حضور پیامبر توی مکه و قبل از هجرتش به مدینه ست…

    توی سایت پایگاه جامع قرآنی هم توی شان نزول سوره نوشته بود:

    با توجه به اینکه سوره انفطار در اواخر حضور پیامبر در مکه و قبل از هجرت آن حضرت به مدینه نازل شده است و با توجه به وضعیت آن روز که مشرکان به انکار قیامت می‌پرداختند خداوند متعال در جواب آنها این سوره را نازل نمود و به برخی از اشراط‌الساعه و سرنوشت افراد مؤمن و کافر و شرایط سخت آن روز اشاره می‌کند. همچنین با توجه دادن انسان به نعمت‌هاى وجودیش و شکستن غرورش، انسان را براى معاد آماده می‌سازد.

    از همه این ها بگذریم میخوام اینو بگم که با اینکه خطاب اول آیه به انسان هاست یعنی حتی اونایی که ایمان نیاوردند….ولی باز میگه مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ نگفت رب جبار،نگفت رب قهار…

    میگه بچه!تویی که حتی ایمان نیاوردی،چی تو رو به رب کریمت مغرور کرده؟

    ذهنم داره هی همه چیز رو بهم ربط میده،توی سوره فرقان،خدا از ویژگی های اهل ایمان میگه:

    وَعِبَادُ الرَّحْمَٰنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا

    و بندگان رحمان کسانی اند که روی زمین با آرامش و فروتنی راه می روند، و هنگامی که نادانان آنان را طرف خطاب قرار می دهند [در پاسخشان] سخنانی مسالمت آمیز می گویند،

    ببین هم خودش کریمه…هم از ویژگی های بنده هاش هم از بزرگواری مثال میزنه…میگه اگر چرت و پرت رو هم بهت گفتن،تو بزرگوارانه نتنها ازشون بگذر که جواب مسالمت آمیز بهشون بده ….

    خودش منبع صلح و آرامشه …بندگانش رو هم دعوت به صلح درون میکنه…

    صلح درون نه فقط بین اهل ایمان…بلکه در مقابل افراد جاهل …

    چقدر قرآن برای ما،به صورت پرکتیکال درس داره،و ما چقدر میتونیم ازش برای هر روزمون استفاده کنیم…

    هرچقدر بیشتر میخوام درک کنم آیه هارو…بیشتر به این نتیجه میرسم که من هیچی از قرآن نمیدونم….و از اقیانوس آگاهی هاش…حتی به یک قطره هم دست پیدا نکردم!

    حقیقتا این کامنت رو صبح شروع کردم به نوشتن…اما وسطش وقفه طولانی پیش اومد…تا الان که نوشتنش تموم شد ….شد پراکنده و از هردری سخنی…ببخشید خلاصه…دلم نیومد بیخیال ارسالش بشم…

    امیدوارم برات بنفیتی هم داشته باشه …

    به دستان قدرتمند الله یکتا میسپارمت…

    به امید دریافت یک نقطه ی آبی پربرکت دیگه ای از تو…

    قلبِ فراوانِ فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 64 رای:
  6. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1289 روز

    سلام به برادر عزیزم آقا امیر حسین

    سلام وسلامتی و نور‌و عشق ورحمت الله به خانواده ی قشنگتون

    در بهترین زمان و مکان هدایت شدم به خوندن این تلگراف قشنگتون… از دلتون براومد و بر دل نشست…

    بینهایت ازتون سپاسگزارم و چیزی که من رو اینسپایر کرد حتما براتون بنویسم،چند ثانیه ای بود که به عکس پروفایلتون خیره شدم…

    چقدر هر3تاتون قشنگید(چشماااان قلبی بسیار)

    باورکنید ی نوری توی عکستون هست که قلب من رو روشن کرد.

    از نور‌ِ آسمون ها وزمین میخوام به تموم ابعاد زندگیتون روشنی بباره….

    همیشه غرق احساس عمیقِ خوشبختی باشید و قلبتون متصل به رب العالمین

    عشق و مودت ورحمت الله رو از روشنی قلبم برای خانواده ی بهشتیتون میفرستم و دعا میکنم این تلگراف در بهترین زمان و مکان به دستتون برسه…

    درپناه الله یکتا و قلبِ فراوانِ فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  7. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1289 روز

    سلام به داداش حسین عزیزم

    بنده ی صالح خدا که رسما خدا بهش پسوند بنده ی من رو بهش عطا کرده …

    چقدر دلم برای دریافت تلگراف ازتون تنگ شده بود…داداش حسین با ما به ازین بااااش که با خلق جهانی باباااا:))))

    اگر بدونی هربا ایه ای که با جریان هدایت برام میفرستی چطور قدم های من رو محکمتر میکنی و من رو هل میدی به سمت جلو،بیشتر دست به تلگراف میشدی…

    بینهایت ازت سپاسگزارم و عشق و مودت ورحمت الله رو از روشنی قلبم برای شما و خانواده ی قشنگتون میفرستم و دعا میکنم امسال بهترین سال زندگیتون تا به اینجا باشه …پر از معجزه های من حیث لایحتسب….

    وقتی به این فکر میکنم چطور ندیده و نشناخته انقدر دوستتون دارم یاد این ایه میفتم

    وَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ ۚ لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا مَا أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ ۚ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ

    درپناه الله یکتا باشید و به امید دیدارتون در بهترین زمان و مکان

    قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  8. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1289 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ ۖ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَیْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَیْکُمْ مَا حُمِّلْتُمْ ۖ وَإِنْ تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا ۚ وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ ﴿54﴾

    بگو: خدا را اطاعت کنید و این پیامبر را نیز اطاعت کنید؛ پس اگر روی بگردانید بر او فقط آن [مسؤولیتی] است که بر عهده اش نهاده شده و بر شما هم آن [مسؤولیتی] است که بر عهده شما نهاده شده است. و اگر او را اطاعت کنید هدایت می یابید. و بر عهده این پیامبر جز رساندن آشکار [پیام وحی] نیست.

    وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَىٰ لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا ۚ یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئًا ۚ وَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذَٰلِکَ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿55﴾

    خدا به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، وعده داده است که حتماً آنان را در زمین جانشین کند، همان گونه که پیشینیان آنان را جانشین کرد، و قطعاً دینشان را که برای آنان پسندیده به سودشان استوار و محکم نماید، و یقیناً ترس و بیمشان را تبدیل به امنیت کند،فقط مرا بپرستند [و] هیچ چیزی را شریک من نگیرند. و آنان که پس از این نعمت های ویژه ناسپاسی ورزند [در حقیقت] فاسق اند. (55)

    ===========================================================

    سلام به داداش حسین عزیزم،امیدوارم حال دلت عالی باشه و این تلگراف در بهترین زمان و مکان به دستت برسه…آخرین کامنتت گزینه ی پاسخ نداشت و من برگشتم خونه ی اول…

    نقطه ی آبی شما،دیشب در بهترین زمان و مکان به دستم رسید،از همون موقع که خوندمش،جملاتی توی سرم میچرخید که درموردش باهات صحبت کنم و از خداوند خواستم این فرصت رو برام فراهم کنه و خودش به درک و عقل من بباره تا برای فهم بیشتر قانون و قرآن بنویسم.

    داداش حسین عزیزم،استاد میگه به میزانی که روی خودت کار میکنی،آدم های اطرافت عوض میشند و جهان شمارو به جای بهتری میبره…

    پایه جهان براساس پیشرفته و طبیعیش اینکه ماخوشبخت،ثروتمند،عاشق،یکتاپرست و با آرامش زندگی کنیم.

    طبیعیش اینه!

    هرچیزی غیر ازین غیر طبیعیه!

    تو جلسه 3 قدم 7 استاد به شدت روی قانون رهایی تاکید میکنه و توضیح میده:

    شما یکسری درخواست ها به خداوند داری،مثل پیشرفت مالی،مثل رابطه ی عاطفی بهتر،مثل زندگی بهتر…به محض اینکه درخواست هات رو میدی،جریان هدایت شروع میکنه به حرکت کردن،این باد داره میوزه،به سمت خواسته های تو!ولی این باد انقدر شدید نیست که تورو بکنه ببره اونجایی که باید…تو باید اجازه بدی!چه جوری؟نباید بچسبی به یکسری پیش فرض هات…مثلا من میخوام از نظر مالی پیشرفت کنم ولی فقط از همین شغل!من میخوام رابطه ی عاطفی فوق العاده داشته باشم فقط از طریق این آدم!با اینکار شما چسبیدی به خزه های کف رودخونه و اجازه نمیدی جریان آب تورو ببره …

    این رهایی به شدت نیاز به ایمان و توکل داره،که به جریانی که نمیبنی اعتماد کنی…نگران نباشی و اجازه بدی هدایت بشی…که 99 درصد افراد جامعه اصلا نمیتونند اینجوری زندگی کنند و به قول استاد بخاطر همین 99 درصد مردم خوشبخت زندگی نمیکنند…

    وقتی به زندگی خودم نگاه میکنم میبینم هرجا تونستم رها باشم و به پیش فرض هام نچسبم خداوند به بهترین حالت ممکن هدایتم کرده،و هرجا نتونستم بازم به قول استاد شاید پیشرفت کردم اما شبیه آدمی بودم که یک گاری هزار تونی به خودش وصل کرده و داره توی سربالایی حرکت میکنه…

    استاد میگه تو چه پیشرفتی رو میخوای:

    من پیشرفتی رو میخوام که تو مسیر آسفالت،سر بخورم،لیز بخورم،سوت بزنم و پیشرفت کنم.

    یک قسمت ازین مسیر هم اینکه تو از زندگیت لذت ببری و نگران نباشی…اگر نگرانی یعنی رها نیستی…یعنی توکل نکردی…

    توی این 2 سال شاگردی استاد،مدار به مدار آدم های اطرافم عوض شدند…به سادگی آب خوردن…چون من اصلا مقاومتی نداشتم…اصلا از تنهایی نمیترسیدم،من به آدم های اطرافم نچسبیدم…

    اگر بخوام واقع بینانه بگم واقعا من آدم درب داغونِ دوزاری کنار خودم نداشتم،همشون انسان های بسیار عالی،موفق،ثروتمند،با شخصیت،پاک….

    اما!

    با من هم مسیر نبودند،از قانون و قرآن و توحید اطلاعی نداشتند…

    و من راحت ازشون گذشتم….

    میدونی چرا؟

    چون به شدت توحید برام مهمه،برام مهمه که هیچ سخن لغوی نشنوم و تلاش کنم که حنیف زندگی کنم،دقیقا مثل جمله ی حضرت ابراهیم:

    إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِیفًا ۖ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ

    من به دور از انحراف و با قلبی حق گرا همه وجودم را به سوی کسی که آسمان ها و زمین را آفرید، متوجه کردم و از مشرکان نیستم.

    اگر ما ایمان داشته باشیم که تموم طناب هایی که اینجوری محکم بهشون چسبیدیم،لحظه ی مرگمون که حتی ممکنه همین ساعت بعد باشه،در لحظه پاره میشه …و هیچکس برامون نمیمونه جز رب العالمین که خودش تو آیه 4 سجده میگه:

    مَا لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلَا شَفِیعٍ ۚ أَفَلَا تَتَذَکَّرُونَ

    به ترجمه ی من میگه:

    غیر از من هیچ رفیقی نداری،چرا حواست نیست؟کجا،دنبال چی میگردی؟

    دیگه واقعا چقدر بیشتر تلاش میکنیم که رها باشیم و اجازه بدیم آدم ها هرچقدر عالی،توسط جهان برامون فیلتر بشند و ما قدم به قدم به توحید نزدیکتر بشیم؟

    من به شخصه هربار به خودم میگم این دنیا در برابر ابدیت چشم بهم زدنی نیست و من نمیخوام لحظه ای از عمرم رو به بطالت کسانی بگذرونم که از حقیقت جهان بیخبرند…

    این واقعا هیچ ربطی به بی احترامی نداره ها…که بگم همه بدن،من خوبم…اگر از اقوامم سوال کنی حتما بهت پاسخ میدن سعیده به شدت انسان مهربان،با احترام و خوش قلبیه و با خودش درصلحه،یعنی من با آدم هایی کنار میام که خیلی ها یک روز هم نمیتونند باهاشون بگذرونند…

    اما همیشه تنهایی خودم رو ترجیح میدم و تموم تلاشم رو میکنم که با هیچ عنوانی پا روی خط قرمز هام نزارم…

    وباور کن داداش انقدر قشنگ جهان بهت پاسخ میده،انقدر قشنگ آدم های هم فرکانس رو برات میاره که تو ناک اوت رب العالمین و این قوانین بدون تغییر جهانش میشی…

    دقیقا مثل حضرت محمد که فقط روی خودش کار کرد و جهان آدم های هم فرکانس رو براش آورد،خدا دل هارو براش نرم کرد…

    بزار یک مثال برات بزنم از همین اول سال که خدا چه جوری معجزه کرد!

    فکر میکنم در جریانی که من درحال گذروندن پروسه انصراف از شغل رسمیم درحالیکه هیچی از قدم بعدی نمیدونم،فقط به الهاماتم عمل کردم و قدم برداشتم…

    برای همین اول سال تصمیم گرفتم کوچکترین نشتی های انرژیمم ببندم که تمرکزم بیشتر توی مسیر باشه،توی همین راستا یک ایده اومد که اقا توی تلگرام و واتس آپ چه کار مهمی داری؟الکی میری اونجا میچرخی،بیا اینارم حذف کن و همین تایمم بزار روی درس ومشقت…

    من سریعا لبیک گفتم و هردوتا اپلیکیشن رو بستم…یعنی الان اگر من برای سایت استاد احتیاج به اینترنت نداشتم،گوشی 1100 هم برام بس بود:)))خلاصه…

    به نظرت دقیقا همون روزی که من ایمان نشون دادم چه اتفاقی داد؟

    دوتا از بهترین بچه های سایت،به صورت کاملا هدایتی و معجزه آسا،یک الهامی به قلبشون میشه و 200 کیلومتر رو بخاطر من رانندگی میکنند میان شهر ما که بتونند منو پیدا کنند،و خدا اینارو هدایت میکنه شماره ی من رو پیدا کنند و باهام تماس بگیرند….

    یعنی من هروقت به این داستان فکر میکنم،دیوونه ی قدرت خدا میشم که خدایا تو چطوری داری زندگی منو مدیریت میکنی،چطور من اندازه ی مشت خودم ایمان نشون میدم،تو اندازه ی مشت خودت میبخشی….

    چه کسی جز الله میتونست از رحمت خودش،دوتا از بهترین انسان های صالح و یکتاپرست و به شدت در صلح رو به من هدیه بده؟درحالیکه من هیچ تلاش بیرونی نکردم؟

    واقعا غیر از اثبات این آیه ست؟

    وَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ ۚ لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا مَا أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ ۚ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ

    و میان دل هایشان الفت و پیوند برقرار کرد که اگر همه آنچه را در روی زمین است، هزینه می کردی نمی توانستی میان دل هایشان الفت اندازی، ولی خدا میان آنان ایجاد الفت کرد؛ زیرا خدا توانای شکست ناپذیر و حکیم است

    غیر از اثبات صحبت های استاد هست که میگندشما فقط روی خودت کار کن،جهان آدم های هم فرکانس رو وارد زندگیت میکنه!

    به میزانی که من از تنها شدن نترسیدم،به میزانی مسئولت کل زندگیم رو برعهده گرفتم و گفتم هر آدمی توی زندگیم هست بخاطر فرکانس های منه و من باید تغییر کنم،به میزانی که سمت خودم رو خوب انجام دادم…خداوند به بهترین شکل ممکن مدار به مدار زندگی من رو توحیدی تر کرده…

    چیزی که خواسته ی منه…و همیشه بهش گفتم حاضرم جونمم براش بدم…

    داداش حسین عزیزم،میدونم خودت بهتر از من قانون و قرآن رو بلدی و استاد منی،همه ی این هارو برای مرور دانسته هام برای خودم نوشتم و امیدوارم برای شما هم فایده ای داشته باشه….

    دعا میکنم همه ی ما بتونیم رهاتر از همیشه زندگیم کنیم و به سمت توحید بیشترو بیشتر بال پرواز هم باشیم.

    به قول استاد تو قدم نه:

    همه چیز همینه ها…همه چیز همینه…میرسید به حرف من…میرید میگردید و آخرش میرسید به حرف من،که همه چیز،توحیده

    ببخشید که تلگراف طولانی شد…از اراده ی من خارجه:)) همینجوری میاد و نوشته میشه…

    به امید دیدار شما و خانواده ی بهشتیتون در بهترین زمان و مکان

    قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 52 رای:
  9. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1289 روز

    برادر عزیزم آقا مجید ،سلام به روی ماهت

    سلام و سلامتی و‌نور و‌عشق ورحمت و ثروت الله به جسم و جان و روح توحیدی و قلب سلیمت …

    بی نهایت از لطف و‌محبتت سپاسگزارم،تلگراف شما قلب من رو روشن کرد،دعا میکنم خداوند تموم ابعاد زندگیتون رو به نور خودش روشن کنه…

    کامنتی که برام گذاشتی گزینه ی پاسخ نداشت،منم اومدم اینجا که بتونم از لطف ومحبتتون تشکر کنم و دعا کنم خداوند همیشه اشتیاق من رو به درک و فهم قرآن و البته عمل بهش بیشتر و بیشتر کنه…

    بازم ازتون سپاسگزارم بی نهایت

    به امید دریافت نقطه ی آبی پربرکت دیگه ای ازشما..

    در پناه نورِ آسمون ها وزمین باشید همیشه

    قلبِ فراوانِ فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  10. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1289 روز

    مرررضیه قششنگم،خداررروشکر که هستی و برام مینویسی و با تلگرافت برای من نوووور خدارو میفرستی …

    قلب روشنت رو میبوسم رفیییق،اگر دست نوشته های من،جایی از نگرانی هات رو‌کمتر و به ایمانت اضافه کرد،اعتبارش از من نیست،از خدای منه که بهم سعادت داده من برای همچین رفیق های نازنینی بنویسم.

    دوستت دارم و به امید دریافت یک نقطه ی آبی پربرکت دیگه ای ازت

    قلبِ فراوانِ فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: