دیدگاه زیبا و تأثیرگذار مهشید عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
خداوند به شکل فوق العاده ای این سوره رو به عنوان نشانه امروز من فرستاد.
فکر میکنم هر کس که این سوره رو میخونه، میتونه با شرایط و موقعیت هایی که خودش توی زندگیش داشته، تطبیقش بده و مصداق هایش رو توی زندگی خودش ببینه.
یعنی احتمالا برای خیلیا پیش اومده که یه زمانهایی یه بارِ گرانی، به شکل نگرانی ها و ترسها و مسائل و مشکلات داشتن، که نه تنها خیلی آسون و ساده حل شدن، بلکه کلی خیر و برکت هم، از قِبَل اونها بدست اومده: همون برداشته شدن بار گران و بلند شدن آوازه.
الان توی یه برهه ای از زندگیم هستم که دنبال راه حل برای برداشتن ترمزی هستم که تازه پیداش کردم. توی کامنتها، توی متن فایلها، توی صحبتهای استاد، همش دنبال یه راهی هستم که اصولی و درست حلش کنم.
بعد از یه مدت کلنجار رفتن و دست و پا زدن، هدایت شدم که توی عقل کل از دوستانم بپرسم و پیشنهادهای که میگن رو انجام بدم.
بعدش، هدایت شدم به دسته فایلهای دانلودی «ایمانی که استمرار در عمل میآورد». دارم فایلهایی که توجهم رو جلب میکنن گوش میدم. متن هاشون رو میخونم. قسمتهای مهمش رو توی دریم بردم کپی میکنم.
من مصمم که این ترمز رو بردارم. من نمیخوام آشغالا رو بزارم زیر مبل. من از خدای خودم درخواست کردم که راه حل این کار رو جلو پام بزاره، و ان شا الله با هدایت خودش این موضوع رو حل میکنم.
حالا که همزمان با این تلاشها، خدا این سوره رو برای نشانه ام فرستاد، حالا که داره میگه «باباجون مگه هربار خودم بار گرانت رو برنداشتم؟! هنوز هم شک داری که این بار هم خودم راه رو بر تو آسون میکنم؟!» خیلی انرژی و انگیزه ام بیشتر شده.
خدایا من میخوام اینقدر ایمانم قوی بشه، که الهامات تو رو به سرعت اجرا کنم. دست دست نکنم. دو دوتا چهارتا نکنم. الهامات رو سریع تشخیص بدم. نگم از کجا معلوم الهام باشه. من میخوام از ترسهام بزرگتر بشم. خدایا من دارم سعی میکنم بنده بهتری برات باشم.
خدایا قلب من رو باز کن. میخوام صدات رو بلندتر و واضح تر بشنوم. با همه وجودم بشنوم. خدایا از شر نجواهای شیطان به تو پناه میبرم. میدونم که اون بر من تسلطی نداره. چون این وعده توئه و چه کسی از تو به عهدش وفادار تره.
خدای من، همین الان که داشتم این کامنت رو می نوشتم، یه خبر فوق العاده دریافت کردم. چیزی که 4 ماه منتظرش بودم. خدایا قلب من رو باز کن که من هم زمره اون بندگان صالحت قرار بگیرم، که اصل رو از فرع تشخیص میدن. من میخوام یاد بگیرم، مسلط بشم به اینکه بیام آگاهانه از قدرت خلق زندگیم استفاده کنم. و این جملات فوق العاده استاد قلبم رو آروم کرد:
هیچ هدفی نیست که بزرگتر از خداوند باشه؛
همه چی دست یافتنیه؛
همه چی دست یافتنیه؛
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- فایل تصویری قلبی که به سوی خداوند باز می شود480MB30 دقیقه
- فایل صوتی قلبی که به سوی خداوند باز می شود28MB30 دقیقه
به نام رب العالمین که همیشه مشتاقانه هدایتگر ماست
سلام به همه ی اهل خانه دل
سالهاست که تلاشم این بوده که خدا را بهتر بشناسم
منم از سال85تا91 راننده تاکسی بودم،و اون خاطرات را بخوبی بیاد دارم و هر وقت استاد بزرگوار از خاطرات تاکسی دنده آرژانتینی صحبت میکنند کاملا وضعیت ایشون میاد جلوی چشمم که چه روزهای نا آگاهی داشتم.
تو این سالها که گذشت، خداوند بارها و بارها خودشو بمن نشان داد
هر زمان که بهش توجه کردم و دیدمش زندگیم منور شد و به آرامش رسیدم و
هر وقت این نور الهی را با جهل خود ،اتفاقی تلقی کردم، دوباره روند زندگیم نزولی شد در همه ی امور ات.
سوالی به ذهنم رسید
چرا من نمی توانم خدا را بهتر درک کنم،مگه روح من از جنس اللّه نیست پس چرا از یک جنس هستیم اما من کجا آن کجا؟
جواب شاید این باشد.به درک امروز من،!
چون خداوند عالم وداناست،
اما من جاهل و نادان
فرق عمده همین است
منافات
حال اگر این باشد که من فهمیدم چه باید بکنم
به قول استاد نور منبع دارد اما تاریکی منبع ندارد
یعنی علت روز گار سخت من در جهل من است
پس باید من خودمو به هر شکل ممکن ببرم به طرف نور تا از جهل خود جدا شوم.
دوم به هر میزان من از جهل وتاریکی دور شوم به همان اندازه هدایت میشوم
و
به همین دلیل است که از یک جنس هستیم اما متفاوت
منو واستاد هر دو راننده تاکسی بودیم اما من کجا استاد کجا
از نظر ساختاری هیچ منافاتی با هم نداریم و
خدای ماوخالق ما یکی است
پس من به آنچه استاد توجه کرده توجه نکردم
این فایل ما را به درک عمیق از آنچه استاد گفتند هدایت میکند
وبیشتر ازاین نمی توانم بنویسم قلبم منو به سکوت دعوت میکند تا بیندیشیم
خدا نگهدار همه
سلام به دوست خوبم
منم ساعت 5صبح این فایل استاد بزرگوار را در مسیر کار گوش دادم وامروز صبح در حال برگشت به خونه سوره مبارک یاسین رابا جان دل عجیبی گوش دادم نه تنها گوش دادم بلکه با لذت فراوان بهش توجه کردم.
الان هم متن بسیار زیبای شما روزم را نیمه کرد .
چقدر گریه کردم چقدر چقدر این حس زیبا رو درمن بر من نشان دادین
یاد اون روزها افتادم که فقط میخواستم پول نون خالی رو داشته باشم
چون رفته بودم نون بخرم اما پواشونداشتمش
چه زود فراموش کردم اون روزها رو من چه زود مغرور شدم وچه زود فراموش کردم کجا بودم وبه کجا رسوندم.
هنوز دارم میسوزم از این همه غفلت.
ممنونم از شما وممنونم از استاد
و سپاسگزارم از خدای که اون روز زیر اون تکه آهن نشسته بودم در روز گرم تابستان در بی پناهی ترین روز زندگیام تو اون بیابان از بی کسی فریاد زدم هر چه زور داشتم صداش کردم گفتم ای آنکه منو آفریدی هدایتم کن
البته با صدای دلم ودر درون خود فریاد زدم وعصر آن روز خدا منو هل داد تواین جمع .
از همه ی این جمع متشکرم و سپاسگزارم که زندگی منو حساب می کنند و ضرب و تقسیم میکنن تا یادمون باشه چه بودیم و کی هستیم.
الهی شکرت پروردگارا سپاسگزارم از این هم خوب ها که در کنارم حضور دارن پروردگارا شکرت بخاطر حضوراین نازنین ها خوصوصا شما دوست خوبم
خدا حافظ ونگهدار همه مون
سلام به همه ی شما این جمع خیلی دوست داشتنی
من چی میتونم بنویسم جز اینکه بخوانم ویاد بگیرم بنده گی را از شما ها
خوب شدن را
خوب بودن را
خوب ماندن را
یاد دادن را
عشق دادن را
خیلی خوشحالم بودن باشما ودر کنارشان بودن واموختن را
از خداوند برای تک به تک شماسلامتی وشادی آرزو میکنم
واقعا در جمع شما سخن گفتن سخت است