قلبی که به سوی خداوند باز می شود - صفحه 10 (به ترتیب امتیاز)

742 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مریم شمسا گفته:
    مدت عضویت: 2052 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته زیبایم

    و دوستان توحیدی ام در این بهشت الهی

    الهی دلتون پر از نور و عشق خدای مهربون

    چقدر دلم براتون تنگ شده بود استادهای نازنینم

    خداروشکر که اینجا در توحیدی ترین سایت جهان هستیم که مثل منظومه شمسی خیلی دقیق بر روی مدارها در حال حرکت هست و منظم و در عین حال باشکوه … و همه ما به دور این قدرت لایتناهی خداوند عظیم و بلند مرتبه در حال گردشیم هر کسی در مدار خودش …. هر کسی به اندازه گسترش وجودش سیراب از این منبع نور می شود …

    الهی ما همیشه دنبال مانع در بیرون از خود بودیم که پیدا کنیم و برداریم که به تو نزدیک بشیم ولی نمی دونستیم که این ما هستیم که سدی شدیم در مقابل خودمون که در تاریکی و ظلمت غوطه وریم و محروم از نور الهیت شدیم

    خدایا ما تنها کسی که از عهده اون نمی تونیم بر بیایم خودمونیم نه دیگران …

    خدایا قدرتی و ایمانی بده که انقلابی در خودمون بوجود آوریم ..‌ که تو را پیدا کنیم

    خدایا گم بودم در تلاطم ناآگاهی هایم

    به در و دیوار غفلتهایم می خوردم

    در تاریکی مطلق بودم که هر چند وقت یکبار به سوی تو نگاه میکردم

    و یه رعدوبرق برقی میزد و جلوم روشن می‌شد وباز

    در تاریکی مطلق کورمال کورمال میرفتم

    خدایا من در تاریکی مطلق غرق بودم آنچنان که فکر میکردم زندگی همین تاریکی هست و هیچ…

    کجا روشنی دیده بودم که بدانم روشنی و نوری هم هست…

    خدایا این من بودن که با ظلم بر خودم تاریکی را سیاهتر و تاریک‌تر کردم…

    و تو بودی که هر لحظه منو صدا میکردی و روزنه امید بهم نشان می دادی

    ولی من گم گشته بودم در جهالتم

    الهی این تو بودی که بهم رحم کردی و دستم گرفتی

    تو بودی گفتی مریم نور هم هست

    امیدت به من باشه عزیزم

    من کنارت بودم و هستم

    من بالاتر از هر قدرتی هستم

    به من قدرت بده تا قدرت بهت بدم

    به من اعتبار بده تا تو را معتبر کنم

    قبلت به من بده تا خودمو بهت بدم

    اندیشه ات از من پر کن تا پاک کنم هر نامحرم از ذهنت

    ای وجودم همه از تو خودم در آغوشت غرق میکنم دریاب این سرگشته حیران را ….

    در گل و درخت و آسمان و در خط های انگشتانم و.‌‌.. فقط تو را می بینم

    خدایا من فقط تو را می خواهم

    خدایا من نور بی نهایت ات را میخوام که روشنگر زندگی ام باشد

    اى که امیدى نیست جز به نیکى او

    و ملاصدار چه زیبا تو را توصیف کرده ..‌.

    خداوند بی نهایت است ولامکان وبی زمان

    ،اما به قدر فهم تو کوچک می شود

    وبه قدر نیاز توفرود می آید

    وبه قدر آرزوی تو گسترده می شود

    وبه قدر ایمان تو، کارگشا می شود

    وبه قدر نخ پیرزنانِ دوزنده باریک می شود

    وبه قدر دلِ امیدواران گرم می شود.

    یتیمان را پدر می شود ومادر…

    بی برادران را برادر می شود

    ،طفل می شودعقیمان را،

    امید می شود ناامیدان را،

    راه می شود گمگشتگان را،

    نور می شود در تاریکی ماندگان را،

    شمشیر می شود رزمندگان را،

    عصا می شود پیران را ،

    عشق می شود محتاجان به عشق را،

    خداوند همه چیز می شودهمه کس را…

    به شرط اعتقاد

    ،به شرط پاکی دل ،

    به شرط طهارت روح،

    به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.

    بشویید قلب های تان را از هر احساس ناروا ومغز های تان را از هر آلودگی در بازار….وبپرهیزید

    از ناجوانمردی ها،ناراستی ها,نامردمی ها!

    چنین کنید تا ببینید خداوند چگونه بر سفره ی شما با کاسه ای خوراک وتکه ای نان می نشیند،

    در دکان شما کفه های ترازوی تان را میزان می کند ودر کوچه های خلوت شب با شما آواز می خواند…

    مگراز زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود…؟

    چهلمین ردپا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  2. -
    خدیجه نادی گفته:
    مدت عضویت: 1255 روز

    باسلام وخداقوت خدمت استاد عزیزو خانم شایسته عزیزوهمه عزبزان سایت

    با گوش دادن سوره وگشایش قلبها به فکر فرو رفتم وبه گذشته برگشتم ودیدم که خداوند همیشه در کنار من بوده وتمام مشکلاتم رو به راحتی حل کرده ومن بعداز مدتی بی توجه رد شدم وبارها قلبها رو باز کرده ومن بی توجه رد شدم وقتی به اتفاقات ومشکلات نگاه میکنم میبینم چقدر راحت گذرکردم و چقدر راحت با خواسته ای که داری خدانسبت به درکت ادمها واسباب رو میفرسته درست زمانی که در چالشهای شدید بودم به خدا پناه بردم چالشی که ناخواسته گرفتارشدیم همراه خواهرم که مجبورشدیم هزینه سنگینی رو پرداخت کنیم وقتی من از خدا کمک خواستم چطور راهی رو پیش روم گداشت ومن به راحتی حلش کردم وارامش ذهنی دوباره به سراغم اومد ولی خواهرم هرچقدر گفتم که چکار میتونی انجام بدی تا اروم بشی گوش نکرد وفقط گفت من خودم میدونم وهرروز توفشار قرض ببشتری میره میخواد خودش حل کنه از خدا کمک میخواد ولی باز خودش رو فشار میزاره وبا ذهنش پیش میره واینکه بیرون از خود رو مسئول میدونه وهرچقدر بیشتر به دیگران رو میندازه تا مشکلش حل بشه بیشتر گرفتار میشه و فشار عصبی میکشه طوری که دستش از درد بالا نمی یاد ولی با زمسیرش رو تعییر نمیده وهمچنان داره فکر میکنه چطور حل کنه من دیدم هردو دریک مسیر بودیم ولی توکل با توکل فرق داره به خدا بسپاری وبا ارامش واطمینان مسیر رو بری ویا به خدا بسپاری و باز خودت بخوای حل کنی واین درواوندر بزنی چقدر فرق داره وقتی خدا دلت رو باز میکنه وقتی ارامش بیشتراز قبله وقتی مسیری رو میری که نمیدونی انتهاش چیه ولی به خدا میسپاری اون وقت قلبت با ارامشی که داره مسائلتم به راحتی حل میشه من بارهاقران رو مرور کردم وبا ترجمه خوندم وکل فران رو بارها تموم کردم ولی هیچ وقت نمیفهمیدم که دقیقا چی میگه تومدرسه هم که توضیح اصل رو نمیدادن همه هم که مارو از خدا میترسوندن اینقدر از خدا ترس داشتم که درخلوت خودم هم انگار یه نفر داره تمام وجودم رو بررسی میکنه تا از دست ازپا خطا نکنم تا اینکه چند سال پیش خسته شدم از خدا خواستم که خدایا به من مفهوم قرانت رو بفهمون میگی راهنماست ولی من ازاین کتاب راهنمات چیزی نمیفهمم تا اینکه دوسال پیش باسایت اشنا شدم تو سایت فقط دنبال جواب سوالاتم بودم وامروزهم به یکی از جوابهام رسیدم وارامشم چندین برابر شد ممنونم از خدا بخاطر لطف ورحمتی که به من داشته وداره واینکه آدمهایی رو کنارم قرار میده که باعث ارامش هستند وازاونا درس های مفید میگیرم انشالله همه عزیزان دستی باشیم از دستان خداوند از استاد عزیزو خانم شایسته عزیزم تشکر میکنم برای هردوی عزیزان ارزوی بهترین اتفاقات رادارم پیروز وسربلند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  3. -
    لایق بهترین ها گفته:
    مدت عضویت: 2168 روز

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربانم

    من زهرا هستم و با اکانت همسرم کامنت میذارم.

    خیلی دلتنگتونیم استاد.

    سوره انشراح: آیا برای تو سینه ات را نگشاده ایم و بار گران را از دوش تو برنداشتیم؟ همان بار گرانی که پشت تو را میشکست و نامت را بلندآوازه نکردیم؟

    خدایا سینه ام را برایم بگشا. خدایا قلبم را به سوی خودت باز کن. استاد دو سال تمام بود که خدای درونم را فراموش کرده بودم. قلبم بسته بود و هیچ صدای خدا رو نمیشنیدم و این درو اوندر میزدم. مثل یک دیوانه مجنون و سرگشته بودم تو دنیا که این در و اون در میزدم در جست و جوی خدا، در جست و جوی خوشبختی.

    تا اینکه وسط دوره احساس لیاقت بودیم، یه نشونه دیدم که باز اونم نشونه قلبی نبود و از کلمات بود که زندگی تو از این به بعد همیشه رو به بهتر شدن خواهد رفت. وقتی سال 2024 شروع شد، چالش داشتم و هر روز این چالش بزرگتر میشد و نمیدونستم چیکار باید بکنم. و انتخابی جز اعتماد به خداوند نداشتم. ولی زندگی من از همون چالش که خدا میدونه اون زمان برای من در حد آتش ابراهیم بود، برای من گلستان رو به وجود آورد. منو به تسلیم در برابر رب رسوند و وقتی تسلیم شدم آرام آرام صدای قلبم، صدای خداوند بالاتر رفت. حالا بیشتر از همیشه صدای قلبم رو میشنوم. ذهنم خیلی از اوقات خاموشه و در جنگ با خودم و دیگران نیست. و استاد، من میفهمم باز شدن قلب یعنی چی. با تمام وجودم می فهمم باز شدن قلب یعنی چی. و دوست دارم همیشه تو این مدار بمونم. وقتی طعم اینکه ذهنت آرام و دور از تشویش باشه، و صدای قلبت که صدای خدای درونته رو بشنوی رو بچشی، دیگه دلت نمیخواد اون آرامش رو از دست بدی.

    استاد نگم از نتایجم براتون، الان 7 ماه از سال گذشته و مدارم اندازه 7 سال تغییر کرده. قبلاها استاد، خوشبختی بهم سیخ میزد، خوشی و راحتی بهم سیخ میزد، رابطه عاشقانم بهم سیخ میزد. درکی از طبیعی زندگی کردن که شما میگفتین نداشتم. استاد یه جایی تو یه فایلی میگین کار کردن روی خود یعنی منطقی کردن خواسته ها، این 7 ماه خیلی چیزها برام طبیعی و منطقی شد. دیگه وقتی رابطه عاشقانم خوبه، میگم طبیعیش اینه. قبلاها دلم برای دوستام میسوخت و میگفتم کاش اونا هم لذت داشتن یه رابطه عاشقانه رو بچشن. و دنبال یه موردی میگشتم برای دعوا. یادمه استاد چندوقت پیش رابطه عاشفانه م خیلی عالی بود و یه یه ماهی بود هیچ بحثی نداشتیم با همسرم و همش هماهنگی بود؛ باز من هی انگار بهم سیخ بزنه ذهنم شروع کرده بود؛ و آگاهانه داشتم میگفتم نه اینقدر خوشبختی طبیعیه؛ یهو یه اهنگی رو شنیدم میگفت “عشق که از در میاد اونو جوابش نکن.” دیدم ای بابا این همین حکایت منه!!! یا قبلا تو امریکا که رستوران میرفتم تو ناخوداگاهم میگفتم الان پدر و مادر و خواهر برادرام گناه دارن وبه خودم احساس گناه میدادم و همش دنبال فدا کردن خودم برای بقیه بودم. و چقدر جهان از من میگذشت چون خودم از خودم میگذشتم. استاد؛ امسال خیلی بیشتر از همه سالها به حرفاتون عمل کردم. استاد، این روزها خیلی بیشتر از همیشه به خودم آسون میگیرم و اون فرمانده کمال طلب و مچگیر وجودم صداش کمتر شده و بیشتر خودمو شناختم و به پذیرش رسیدم. قبلاها مدام خودم رو سرزنش میکردم و کلی نشتی انرژی داشتم انگار که با خودم پدرکشتگی داشته باشم.

    استاد با تمام وجودم این روزها جملات شما رو درک میکنم. وقتی که میگید کفه عزت نفس از همه عوامل موفقیت سنگین تره. وقتی دارم از بین دوستانم الگوهایی رو پیدا میکنم توی زمینه کاریم موفق هستند، میبینم که خیلی راحت به موفقیت رسیدند و علی بی غم هستند و اون عامل طلایی عزت نفس رو دارند.

    استاد وقتی میگید نعمت ها در حال باریدن هستند، ظرف تو چقدر بزرگه من این روزها این جمله شما رو درک میکنم. من با ظرف اندازه کف دست وایساده بودم و به خدا میگفتم اندازه یه کامیون موفقیت بذار توش. ترسها منو در بر گرفته بودن و من از بررسی ترسهام فهمیدم که ظرفم کوچیکه. وای استاد، چقدر هر جمله شما تو دوره عزت نفس جای کار داره. چقدر هر جملتون رو باید تمرین کنم. استاد قبلا از مسافرت کردن تنهایی تو آمریکا میترسیدیم و همش دنبال پایه بودیم. تو دو ماه اخیر سه بار مسافرت تنهایی رفتیم و هربار چقدر ما رشد کردیم و درک کردم که چرا خانم شایسته همیشه میگه من باید برم تو دل ترسهام.

    استاد قبلا یه سری آدمهارو تو ذهنم بزرگ کرده بودم و وقتی بهم زنگ میزدن تمام دست و پام میلرزید و گونه هام داغ میشدن. تازه چند روز پیش یکی از همون ادمها بهم زنگ زده بود و من دیدم ااااا چرا ایندفه نه دست و پام میلرزه نه داغ کردم؟ اندازه اون ادم که کوچیک نشده. من بزرگ شدم. من فهمیدم بین من و هیچ انسان دیگه ای تفاوتی نیست. استاد یادم اومد یه بار که خیلی ترس داشتم از حرف زدن با این آدمها، خدا نصف شب از خواب بیدارم کرد و بهم گفت تو بهترینی و بعدها من تو قران دیدم که خدا به حضرت موسی هم چنین حرفی رو زده تا بهش اعتماد به نفس بده: قُلْنا لا تَخَفْ‏ إِنَّکَ أَنْتَ الْأَعْلى‏ (68 طه)

    استاد قبلاها موفقیت هامو نمیدیدیم. کور بودم. ذهنم همه رو فیلتر میکرد و هرگز طعم تحسین و افتخار به خود رو نچشیدم. استاد این مدت بارها موفقیت هام و لوح تقدیرهام رو مرور کردم. و دیدم که وقتی خودم موفقیت هام رو میبینم جهان بیرون هم میبینشون. باز ایمانم به حرف های شما بیشتر شد. باز بیشتر به عدل خداوند پی بردم. تازگیها برای اینکه کمالگراییمو ازش کم کنم شروع کردم حتی برای موفقیت هایی که صد نبودم و مثلا رتبه سوم بودم یا مثلا نمرم 95 از صد بوده هم تحسین مینویسم برای خودم و چقدر تشنگیم کمتر شده به توجه دیگران.

    استاد اون باری که به دوش من بود و خدا برش داشت بار احساس گناه بود و دلسوزی و خداوند اینها رو برداشت. استاد واقعا خداوند از ما نمیخواد که شاخ غولو بشکنیم. من وقتی لیست کردم که از چه چیزهایی میترسم دیدم برای من آسونتره که یکی یکی برم توی دلشون تا اینکه سر جام بمونم و در عذاب بی ایمانی باشم و ترس ساخته ذهنم. و چقدر این مدت آگاهانه رفتم تو دل ترسهام یا وقتی یه اتفاق خوبی برام میفتاد و بهم سیخ میزد با گفت و گوهای ذهنیم میگفتم من لایقشم، این طبیعیه. یا بارها میخواستم دلسوزی و از خودگذشتگی کنم ولی کنترل ذهن میکردم و میگفتم اولویت خودم هستم و من خدای زندگی دیگران نیستم. استاد، خدا به شما هر چی که میخواین بده که من هرچی هم گوش بدم به حرفهای شما باز کمه.

    استاد این روزها فهمیدم که رشدم رو نسبت به خودم بسنجم و چقدر لذت بخشه تمرکز روی خود. یادمه یه جایی گفتین اگر تمرکزتون به هر دلیلی از خودتون بره روی دیگران، از مسیر دور میشید. و این حرف چقدر درسته استاد. وقتی ما تمرکز میکنیم روی دیگران در حال جنگ هستیم و صدای قلبمون صدای خدای درونمون کم و کم میشه و شنیدنش خیلی سخته و ما با هر اتفاقی به هم میریزیم و اسب چموش ذهن همه کنترل رو میگیره دستش. و چقدر وقتی تمرکزمون روی خودمونه الهامات خدارو بهتر میشنویم و به مسیر مختص خودمون هدایت میشیم.

    استاد چقدر شرک نورزیدن تمرین میخواد. چقدر تمرین میخواد ایمان به اینکه خدا تنها قدرته. اینها گفتنش خیلی آسونه و به موقعش که چالش داری و باید کنترل ذهن کنی چقدر سخت میشه. استاد، امسال دوبار چالشهای به شدت سختی رو از سر گذروندم و به شدت درک کردم که وقتی کنترل ذهن میکنی، ورق کامل برمیگرده. وقتی میگی فقط یه قدرت وجود داره و اون قدرت بمن اجازه داده که زندگیمو خلق کنم و تصمیم میگیری این چیزی که خلق کردی رو عوض کنی با نادیده گرفتنش یا با رو کردن و توجه کردن به اون اتفاق قشنگ که میخوای بیفته. استاد من برگشتن ورق روزگار رو دیدم. من بارها با خودم این جمله شما رو تکرار میکنم: ” از چی میخوای بترسی؟ به کی میخوای باج بدی وقتی خودت داری خلق میکنی؟”

    خانم شایسته مهربانم، چقدر خوب اشاره میکنید به تشخیص اصل از فرع، استاد چقدر این روزها این حرف رو هم درک میکنم. قبلاها میدیدم یکی به موفقیت رسیده به هر عاملی ربطش میدادم، الان وقتی یکیو میبینم موفق شده؛ مطمئنم از قوانین به صورت آگاهانه یا نااگاهانه استفاده کرده. تمرکز کرده؛ توجه کرده به خواستش؛ قدم ها رو برداشته و پشت ترسها نمونده و در نهایت تو جهان مادی به وجودش آورده.

    استاد، من قبلا خودمو یادم رفته از بس با این آدم جدیدحال میکنم. ولی میدونم قبلا برام آسون نبوده تحسین کردن دیگرانی که نعمت هایی که من میخوام رو الان دارن. ولی الان بارها میشینم و پیدا میکنم الگوها رو و تحسینشون میکنم. شاید اولها داشتم یه کار خلاف باورها و سیم کشی های ذهنم انجام میدادم و برام عجیب بود ولی حالا طبیعی شده. اینها همش بار بودن روی کمرما.

    خدایا منو هدایت کن به راه کسانی که به انها نعمت دادی نه راه گمراهان. خدایا منو هدایت کن به سمت آسانیها. من مشتاق تغییرم. من به تو توکل میکنم و تو بهترین وکیلی. تو فقط برای من نیکی و پاکی و درستی میخوای.

    برداشتن ترمزها یعنی آسان شدن برای آسانیها. خدایا هزار بار شکرت برای این نکته ای که یاد گرفتم.

    اره. استاد. شما درست میگید. من هر وقت هدف دارم تو زندگیم، یه جوری اطمینان و اعتماد به نفس دارم انگار قدمهام محکم تر هستند. ولی وقتی هدفی ندارم انگار سرگردون و سست هستم. خیلی تفاوت هست واقعا.

    استاد پارسال چند بار ایمیل زدم به خانم شایسته که بیایم دیدنتون. ولی امسال مطمئنم شما پاییز میاید نیویورک و من شما رو میبینم. خیلی مشتاق دیدارتون هستم. ممنونم از این فایل پر از اگاهی های ناب

    خیلی دوستون دارم استادای عزیزم

    در پناه خداوند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      زهرابانو گفته:
      مدت عضویت: 1820 روز

      سلام برشما دوست عزیز که قطعا لایق بهترینها هستین

      اینگار که خدا گفته شما نوشتین ومن چقدر احساس هماهنگی داشتم با جملات شما ،ازتون ممنونم به خاطر اینکه صریح وروان وروشن در مورد خودتون گفتین

      من هم خودمو گذاشتم در غالب صحبت‌های شما چقدررر احساس خوبی بهم داد دقیق همونجایی که داشت تمرکزم میرفت روی دیگری برخوردم به کامنت شما

      وقتی به منبع وصل باشیم اینطوری دقیق هدایت ها از راه میرسه وصحه میذاره به درست بودن مسیر وپاکسازی اشتباها واینکه تو بسیار ارزشمندی لطفا حواست به خودت باشه ….چشمممممممم

      متشکرم دوست عزیز گل گفتی!!

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      میثم بهمن گفته:
      مدت عضویت: 952 روز

      سلام دوست عزیزممنونم که منوبیاد خدم آوردی چند روزیه که پیش خدم میگفتم چرا الهامات ویا هدایتی رو درک نمیکنم از خداوند وتوی کامنت تو فهمیدم چون من تمرکزم روی دیگرانه دلسوزی بیخودی که تاثیری هم نداره وفقط منو ازمسیرم وخداوند دور کرده سپاسگزارخداوند هستم که هدایتم کرد کامنت شمارو بخونم وبفهمم که چرا بااین که درخواست میکنم ولی هدایتی نمیاد چون چند وقته احساسم خوب نیست وتمرکزم روی دیگرانه ودرست کردنشون ازخدامیخوام کمکم کنه مسیرم رو گم نکنم وازشما دوست عزیز سپاسگزارم که به زیبایی به من این درک رودادید که چیکار کنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      لایق بهترین ها گفته:
      مدت عضویت: 2168 روز

      سلام به استاد مهربان و خانم شایسته عزیزم

      من زهرا هستم و با اکانت همسرم کامنت میذارم.

      استاد یکی از دوستان زیر این کامنت من پاسخ نوشته بودن باعث شدن من برگردم و کامنتمو بخونم و ببینم الان هم از سه ماه پیشم خیلی بهتر شدم با کار کردن روی دوره های شما و زندگیم بازهم روان تر شده و این مدارهای خوشبختی انتهایی ندارند خدارا شکر.

      استاد خیلی دوست دارم ببینمتون. چند بار ایمیل هم زدم به خانم شایسته و مطمئن بودم در زمان درست شما رو میبینم.

      من اخیرا 100 قسمت اول سریال سفر به دور آمریکا رو دیدم و به خودم گفتم من دیدار با استاد و خانم شایسته رو جذب میکنم!!!!

      دیروز تجسم کردم که شما پاییز تشریف میارید آپ استیت و من دعوتتون میکنم با هم قهوه بخوریم.

      استاد؛

      حالا امروز دیدم پایین این کامنتم این جمله بود “امسال مطمئنم شما پاییز میاید نیویورک و من شما رو میبینم. خیلی مشتاق دیدارتون هستم. ممنونم از این فایل پر از اگاهی های ناب” خیلی خوشحالم که نشونه دیدم از این تجسمم.

      و خیلی خوشحالم که خیللللللی زود میبینمتون.

      دوستون دارم استادای بی نظیرم

      به امید دیدار

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    آریا گفته:
    مدت عضویت: 876 روز

    درود بر استاد عزیزم و بانوی شایسته شون…. کافیه باور داشته باشیم که خداوند همه مارو هدایت میکنه و همه ما به یک اندازه به خداوند نزدیکیم و فقط کافیه توی مدار دریافت هدایت قرار بگیریم تا دریافتش کنیم ، تجربه من درباره این فایل و موضوعش اینه که خیلی از آیات قرآن رو که مثل این سوره و سوره قبلش (الضحی) رو وقتی جایی میشنوم و میخونم خودم رو مخاطبه آیاتش قرار میدم چون واقعیتش هم همینه قرآن کلام خداونده که به سینه پاک یک انسان وحی شده تا هدایتگر هرکسی باشه که دنبال این آگاهی و هدایت باشه پیامبر تونست خودش رو در مدار دریافت قرار بده در دوره ای که اکثر انسان های دور و برش در جهالت بسر میبردن و محمد نخواست دنباله رو اکثریت باشه و خواست جور دیگ ای زندگی کنه ، و نمونه حی و حاضرشم استاد عباس منشه که خودش انتخاب کرده که در زمانی که (ان مع العسره یسرا) رو به معنای درستش درک کنه و وارد آسونی ها بشه و …. نمیخوام حرفای غلمبه سلمبه بزنم چون بلدم نیستم فقط استاد عزیز چقدر دگرگون شدم با فهمیدن اینکه منظور ازین آیه آسانی بعد از سختی نبوده و همراه سختی آسانی هست و هرکس که وارد این مدار و جریان بشه کسیه خداوند بهش میگ(الله ولی الذین آمنو یخرجهم من اظلمات الی نور…) …..خیلی لذت بردم اشک شوقم ریختم با این فایل و خوشحالم که هستید آقای عباس منش و سپاسگزار خداوندم که منم هستم و این آگاهیا داره بهم داده میشه…. خدانگهدار شما دو عزیز و همه اعضای این خانواده باشه و هست…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  5. -
    حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
    مدت عضویت: 2030 روز

    سلام به استاد عزیزم و سلام به خانم شایسته نازنین

    و سلام به حواریون این سایت الهی.

    این روزها بشدت تمرکز دارم روی تمرینات دوره حل مساعل و دوره کشف قوانین و البته دوره ی فایلهای هدیه ای که این روزها روی سایت قرار میگیره و الحق و الانصاف شده یه ترکیب بینظیر و یک معجون جادویی برای پیدا کردم طبیعی ترین روش زندگی.

    خیلی دوست داشتم تو این چند تا فایل اخیر کامت بزارم و کلی حرفهای خوب بزنم اما بیشتر از خوندن کامنتها برام وقتی نمیموند.

    خودمو متعهد کردم که انجام تمرینات توی اولویت باشه

    ممکنه چشمامو بزور باز نگه دارم که خوابم نبره تا حتما بتونم پای تعهدم بمونم

    یا حتی یکساعت زودتر از موعد ساعت کوک کنم و زودتر بیدار بشم تا به تمرینات بپردازم.

    ولی این فایل دیگه منو از خود بیخود کرد.

    ایم دفعه چهارم بود که گوش میدادم و هربار یه چیز جدید میفهمیدم. که دیگه مجبور شدم و فایل استاپ کردم و شروع به نوشتن کردم.

    استاد چی بگم و از کجا بگم که هر بار دوره ایو شروع میکنم میگم زندگی من تقسیم میشه به زندگی قبل ازین دوره و بعد ازین دوره.

    چقدر تک تک نکاتی که اشاره کردید برای اینروزهای من بود.

    چقدر این آیات شرح حال منو میداد.

    تو دوره حل مساعل جلسه دوم گفتم که ریشه تمام مساعل و مشکلاتمو پیدا کردم و این ریشه ، یک خدای اشتباه بود.

    در آدامه این کشفیات و این شخم زدن ها در جلسه دوم کشف قوانین فهمیدم که یک ریشه عمیق و عجیب و غریب دیگه هم وجود داره که اونهم درخواست رنج و سختی بصورت آگاهانه است. و البته اینکه من بصورت کاملا مشخصی با خود پول و ثروت مشکل داشتم.

    که البته تمام این موارد آمیخته باهمه و در واقع در هم تنیده شده.

    حالا ممکنه سوال پیش بیاد که مگه ممکنه یه نفر با خود پول مشکل داشته باشه یا اینکه چرا برای خودت سختیو درخواست میکردی.

    طبق تمرین جلسه اول دوره کشف قوانین که شروع به کد نویسی کردم دیدم که به طرز بسیار روان و واضحی تمام خواسته های غیر مالی ام خیلی راحت تیک میخوره و تقریبا تمام خواسته های مالیم نه.

    به طرز معجزه آسایی هم من هر روز درخواست آگاهی و الهامات جدید رو از خدا میکردم و خدا هم خیلی شخصی جوابمو میداد یعنی باز میتونم بگم الهاماتی که توی این یک ماه دریافت کردم بیش از کل این سه سال بوده که شما رو شناختم استاد جان.

    با تمام توانم تمرکز کرده بودم روی این موضوع تا بفهمم چرا انقدر همه جیز سخت پیش میره

    حدود بیست و سه تا ترمز اساسی پیدا کردم که باز طبق روش های جل مساله برای هر کدومشون مراجعه کردم به قرآن و آیاتی که میتونست باورهای شرک آلود منو نقض کنه پیدا کردم و هر روز حدود سه یا چهار ساعت بصورت خاص روی این اهرمهای رنج و لذت تار میکردم تا جایگاه تفکر من نسبت به اون موضوع عوض بشه.

    حالا میخام در مورد این بگم که چرا من به صورت آگاهانه از خدا رنج و سختی و مشقت رو میخاستم؟

    باز هم مذهب و باز هم درگ نادرست قوانین خدا و باز هم نگاه انسان گونه به خدا.

    مطالب خیلی درهم آمیختست ولی سعی میکنم چکیده شو بگم تا شاید کسی که در مدار شنیدنش ازش استفاده کنه.

    در دوره حل مساعل من تونستم به مقدار کاملا خوبی نگاهم راجع به کثیف بودن ناپاک بودن حرام بودن و غیر الهی بودن پول و مال و ثروت رو تغییر بدم. که تمام اینها از مذهب میومد.

    فهمیدم درسته که پول از نگاه مذهب نجس و کثیفه اما نگاه خدا کاملا متفاوته و اصولا بزرگترین اولویت خدا کسب ثروته.

    اما چرا هنوز من دوست داشتم تمااااااااام امور زندگیم با رنج پیش بره؟

    علی الخصوص کسب ثروت؟؟؟؟

    یه باوری وجود داره که از فرهنگ و مذهب و خرافه ها باهم شکل گرفته.

    بزارید اینجوری بگم که ، رنج ، سختی و مشقت قادره هر ناپاکی رو پاک ، هر کثیفی رو تمیز ، هر بدی رو خوب و هر حدمرامیو حلال کنه.

    انگار یه فیلتر یا یه کاتالیزوری به اسم رنج و سختی تو ذهن ما هست که ازین طرف پول کثیف رو می‌ریزی توش بعد فاکتور سختی و رنج رو بهش اضافه میکنی و ازون طرف پول تمیز و پاک رو تحویل میگیری.

    مثلا یادتونه قدیما میگفتن پول راننده تاکسی ها یا پول نونواها که پای آتیش هستند حلاله تمیزه پاکه؟؟؟

    یا حتی چون مامان من معلم بود همیشه عقیده داشت پول معلم‌ها پاک تره.

    احتمالا چون حقوقشون کمه و کلی با سختی کفاف مخارجو میده پاکتره

    و مثلا پدرم که نجومی پول در می‌آورد پولش ناپاک بوده و دقیقا به خاطر همین باورها همین هم به ما ثابت میشد.

    پدرم نجومی پول میساخت و کهکشانی از دست میداد خخخخخخخ

    کلا مثل یویو بودیم.

    یعنی تو ذهن منِ مذهبی اینطوری شکل گرفته بود ادویه سختیو اگه چیزی بزنی حلال میشه .پاک میشه. به پول بزنی پاک میشه به زندگی زناشویی بزنی پاک میشه به کار و پروژه بزنی پاک میشه و …

    و دنبال پول های گنده هم نباش که اون دیگه کلا حرامه و هیچگونه پاک نمیشه.

    بااااز طبق گفته های خانم شایسته در انتهای جلسه دوم حل مساعل یادم افتاد که نکنه یه زمانی برای اینکه بخام پولو پاک کنم سختیو رونجو آگاهانه درخواست میکردم ولی الان که فهمیدم به صورت بای دیفالت پول پاک و بقول خدا طیبه چه احتیاجی به این رنج هست دیگه؟

    گفتم ای دل غافل

    من نه تنها در زمینه پول بلکه در زمینه های بسیار زیادی کلا خودم رنجو میخام تا بتونم نتیجه و بازده اون مساله رو پاک کنم

    مثلا درمورد الگوهای تکراری من آگاهانه دوست داشتم مشتریهای بیان پیشم که مشکلات عجیب و غریب دارن تا من به سختی مشکلشون حل کنم تا اون پروژه به دلم بشینه و با خودم بگم اخییییش سخخخخخت بدستش آوردم ولی در عوض حلاله.

    آدمهای سخت گیر و ایرادگیر به خودم جذب میکردم که دهنم سرویس بشه که کارمو بپسندند که بگم اخیششششش حالا که دهنت سرویس شد پس کارت حلاله

    آدمهای محتاج توجه و محتاج حمایتو به خودم جذب میکنم که آخرش بگم اخیییششششش یه آب خوش از گلوم پایین نرفت پس خدا ازم راضیه.

    انگار کلا خدا مریضه و وایستاده بالای سر من که نکنه یوقت یه قطره آب خوش از گلوم پایین بره. چرا؟

    چون خدا مثل انسانها لجوج و مریض و عوضیه

    و کلا همیشه باید هواشو داشته باشی که اگه باهات چپ بیفته دیگه کارت تمومه.

    تو ذهن من اینطوری بود که خدایا ببین من با چه بدبختی و رنج و سختی دارم پول در میارم تو رو جون مادرت منو به سرنوشت بابام مبتلا نکن.

    من آرامش میخام من دوست ندارم انقدر عذاب بکشم

    به خودم بدبختی می‌دادم و همه جا هم فریاد میزدم که اااااای ملت ای مادر ای خواهر ای خانواده ببینید من دارم رنننننج میکشم تا دوزار پول در بیارم

    پس خدایا به در میگم که دیوار بشنوه ، تو هم گوش کن که من خودم بخودم رنج میدم تو دیگه بیخیال ما شو.

    وقتی فکر کردم دیدم من اصولا این طرز فکرو به همه زندگیم سرایت دادم و کلا سختیو میخام که درستی کارمو باهاش تضمین کنم.

    اما حالا که فهمیدم اولا، پول پاکه

    دوما خدا قانونه و انسان نیست که دلش برام بسوزه پس چرا هنوز رنجو میخام؟

    فقط طبق عادت.

    ذهن هنوز داره مثل قبل عمل می‌کنه

    وقتی تو این مدت اگاهیهایی رو دریافت میکردم میدیدم من تو اکثر مساعل که ترمزی نداشتم اراده گردم و معجزه آسا هنه جیز بدست آوردم

    حالا بیشترشو تو دوره حل مساعل توضیح دادم که اصلا چیزهایی برام حل شده که تقریبا غیر ممکن بوده.

    اونهم به چه آسونی.

    پس چرا من هنوز دارم اینطوری فکر میکنم.

    تو آیه هایی که بیان کردید بیاد آوردم که کجاها خدا بارهاییو از دوشم برداشته که بجز خودش کسی تواناییش نداشته.

    مثلا یکیش همین سلامتی بود.

    من حدود سه سال پیش یه کامنتی هز آقا ابراهیم عزیز مدیر فنی سایت خوندم که نوشته بودن یه بیماری ظاهرا لاعلاجی داشتن و زمانی که دیگه به اون بیماری گفتن من نیازی بهت ندارم به شکل عجیبی اون بیناریشون هز بین رفته.

    از کودکی اقوام میگفتن تو کف پات صافه و هز خدمت معاف میشی

    زمانی که من میخاستم برم دفترچه بگیرم که برم خدمت دکتر نظام وظیفه گفت آیا موردی هست که فکر کنی بتونی معاف بشی.

    گفتم والا میگن کف پات صافه

    گفت کفشتو در بیار و پاتو بزار روی موزائیک

    پا تو کفش کمی عرصه میکنه و روی موزائیک های طوسی رنگ باعث ایجاد یه رد پا میشد که دکتر گفت احتمالا معاف میشی .

    اما ممکنه یکم جدیدا سختگیری زیاد تر باشه

    یدفعه یادم اومد من دیابت هم دارم.

    با این که برام‌مسخره بنظر میومد که دیابت چه ربطی به خدمت داره ولی گفتم آقای دکتر دیابت هم دارم.

    گفت دیابتتتتتتت؟ گفت باید آزمایش بدی و اگه راست بگی قطعا معاف میشی.

    هیچی دیگه من چند تا کمسیون پزشکی رفتم و چند روزی تحت نظر تو بیمارستان ارتش بستری شدم تا صحت آزمایشات توسط خودشون تایید بشه و به راحتی معاف شدم.

    حدود پونزده ماه پیش یادمه با خودم گفتم دیابت برای من چه منفعتی به همراه داشت؟

    خیلی فکر کردم همش بدبختی و رنج بود بجز بحث معافیت از خدمت.

    گفتم خدایا من استفادمو از دیابت کردم و دیگه بهش نیازی ندارم

    انگار منی که یک عمر با خدا جنگیدم و با بیماریم جنگیدم و به زمین و زمان فحش دادم که چرا من تو جوونی مریض شدم ، در بیماریم یه نقطه کوچولوی روشن دیدم.

    و گفتم خدایا شکرت. من کارم انجام شده و دیگه بهش نیازی ندارم انکار باهاش به صلح رسیدم

    و سه ماه بعدش من دیگه دیابت نداشتم ، بزرگترین و لاعلاج ترین بیماری قرن.

    تو این سه سال انقدر اتفاقات مشابه داشتم که خدا حتی قوانین کشورو بدام عوض کرده تا من به خواستم برسم که دیگه قادر به نوشتنش نیستم

    امروز دوباره یاد همون حرفهای آقا ابراهیم افتادم

    گفتم خدایا تا آنروز رنجو میخاستم تا پولو پاک کنم

    الان دیگه کارم راه افتاده

    تک خودت پولو پاک کردی .اصلا پول رو ذاتا مقدس و پاک خلق کردی من احتیاجی به سختی ندارم.

    دیگه اخراجش میکنم

    دیگه تو تمام مراحل زندگیم این کاتالیزور احمقانه رو اخراج میکنم

    چون فهمیدم تو دنیا رو محل آرامش قرار دادی ( آیه قرآنه )

    فهمیدم تو دنیا رو مسخر من کردی .انگار کلی نیرو تحت امر تو باشن ولی چون تو نمیدونی خودت بری کارلتو به سختی انجام بدی.

    اقااااا این نیروها گوش به فرمان تو هستن

    چیکار میکنی با خودت.

    چرا انقدر مقاومت داری در مورد ایات تسخیر،

    اونجا که استاد گفتن من مقاومت دارم که بگم خدا منو انتخاب کرده ، دوباره تو گوشم زنگ زد

    حمییییید خدا این دنیا رو مسخر تو یه نفر که نه ، بلکه مسخر همه کرده. بقول قرآن میگه تمام فرزندان آدم.

    حالا تو چرا انقدر مقاومت داری‌

    دنیا مسخر همست . فقط هر کسی به اون شکلی که دوست داره ازین قدرت استفاده میکنه

    یکی برای تسخیر رنج و سختی برای خودش و قوی برای تسخیر آسانی.

    یکی خودش رو آسان می‌کنه برای اسانی و بکی آسان می‌کنه برای سختی .

    حتی من دریافت اگاهیهارو با سختی میخاستم

    یعنی میگفتم خدایا نکنه این مشکل مالیه حل بشه دیگه در الهامات بروم بسته بشه؟؟؟

    یعنی ذهن من سختیو یه جور رشوه دادن به خدا میدید که آقا هر جا کارت گیره یکم سختی بکش خدا دلش میسوزه حلش میکنه.

    که خداروشکر تونستم دلیل تمام رنج هارو یکبار دیگه پیدا کنم.

    حالا موضوع دوم اینکه من بصورت کاملا مشخصی با خود پول مشکل داشتم.

    چرا؟

    باز بخاطر الگوهای کودکی که تو ذهن من شکل گرفته بود.

    ذهن من میگفت ببین عمو و عمه و خاله و …. که پول خاصی ندارن چقدر زندگیشون راحته

    ببین مثل یویو بالا و پایین نمیرن

    ببین آرامش دارن،

    درسته دوسال سه سال ما تو قصر زندگی می‌کنیم ولی باز ببین از قصر مجبوریم بریم تو خونه مستاجرش پایین شهر تو دو تا اتاق.

    درسته امروز بابات مثلا بیست تا بیشتر ماشین داره که یک دونش آرزوی کل شهره.

    باز دوسال دیگه روزی میرسه که پول کرایه تاکسی هم نداری

    تک تک اینها تجریه زندگی منه ها

    درسته خیلی شبیه قصه هاست ولی عین واقعیته

    درسته امروز بی انتها میتونی پول خرج کنی باز سه سال دیگه یه روزی میرسه که مامور برق میاد برق خونرو فطع میکنه چدن پنجاه هزار تومن نداشتین که فیش برقو پرداخت کنید

    خخخخ بقول مامانم میگفت نشد یبار این قبض هارو مثل آدم پرداخت کنیم که انقدر مأمورا از در و دیوار این خونه بالا نرن و آب و برق و گازمونو قطع نکن.

    ذهن من میگفت یه چیزایی خیلی کثیفه که میشه با یکم سختی پاکش کرد و یه رشوه به خدا داد و پاکش کرد

    ولی ببین پول دیگه چقدر کثیفه که هر چی سختی میکسه پاک نمیشه.

    پس نخواستیم اقااااا

    پول نخواستیم این یکی خیلیییی کثیفه اصلا پاک بشو نیست.

    یعنی کلا با پول مشکل داشتم چون عامل تمام اون بدیختیهارو عنصری به اسم پول میدیدم.

    اماااا استقامت ورزیدم و ادامه دادن تمرینات چشمهامو بروی حقایق باز کرد

    یه مثال ساده اینکه ذهن من پول رو عامل بدبختی میدید. وقتی فهمیدم پول خیلی هم پاکه ولی ذهنم هنوز داشت مثل قبل عمل می‌کرد

    کم کم انگار یه مرده از جلوی چشمم کنار رفت

    گفتم حمید چرا داری خودتو‌گول میزنی

    روزهای سخت درسته به پول ربط داشت ولی روزهایی بود که پول وجود نداشت.

    روزهایی که وجد داشت که همه چی عالی بود

    بخدا قسم ذهن من نسبت به پول انقدر سیاااااه بود که اصلا به نکته به این واضحی توجه نمی‌کرد.

    دقیقا مثل همون موردی که استاد تو فایل قبلی در مورد ژن دوقلوها گفتن

    ذهن گول میخوره و همون یه موردی که در مدار دریافتش هست میشنوه و چشمشو روی حقایقی میبنده و به میلیونها دوقلوی دیگه که تو شرایط یکسان نتایج مختلف گرفتن میبنده

    ذهن من هم در مدار دریافت این مساله نبود.

    انقدر توجهش روی کثیفی پول بود که نکته یه این واضحی نمی‌دید

    چون در مدارش نبود

    چون پیش فرضهاش اصلا اجازه نمی‌داد از یک دریچه حدید به موضوعات نگاه کنه.

    خدارو خیلی خیلی شکر می‌کنم که فرصتی شد باز کامنت بنویسم.

    عاشقتان هستم استاد عزیزم

    و عاشق شما خانم شایسته عزیز، باز هم ازشما ممنونم بخاطر این سلسله فایلها که ارزش بینهایت دارن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  6. -
    مجید مرادی گفته:
    مدت عضویت: 3501 روز

    سلام به همه امیدوارم عالی باشید

    بعد از یه غیبت نسبتا طولانی قصد دارم دوباره خوندن قرآن رو

    آیه ی امشب از آیه های قلب استخراج شده

    که دیوانم میکنه اسمش هم که میاد

    إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ ‎﴿۶﴾‏ خَتَمَ اللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ وَعَلَىٰ سَمْعِهِمْ ۖ وَعَلَىٰ أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَهٌ ۖ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ ‎﴿٧﴾

    در حقیقت کسانی که کفر ورزیدند -چه بیمشان دهی، چه بیمشان ندهی- بر ایشان یکسان است؛ [آنها] نخواهند گروید. (6) خداوند بر دلهای آنان، و بر شنوایی ایشان مُهر نهاده؛ و بر دیدگانشان پرده‌ای است؛ و آنان را عذابی دردناک است.(7)

    خطاب این آیه به کسایی که ایمان نمیارن

    براشون فرقی نداره

    که دعوتشون کنی

    و توی آیه بعدی میاد میگه که خداوند بر قلب هایشان مهر گذاشته

    اول از قلب شروع میکنم

    این چن وقتی که نبودم خیلی بیکار نبودم

    و با موسسه ای آشنا شدم به نام هارت مث

    کار این موسسه اینکه بررسی میکنه قلب چه تاثیری توی زندگی آدمها داره

    نه این شرکت ربطی به قانون جذب داره

    نه ربطی به موفقیت داره

    اینا اومدن یه تحقیقی انجام دادن

    و فهمیدن که قلب هم مغز داره

    آره درست خوندید

    توی قسمت های بالایی قلب چهل هزار نورون وجود داره

    و جالبتر اینکه رسیدن به این نتیجه که

    مغز برای تصمیم گیری نیاز داره به اینکه از قلب سوال بپرسه

    باید از قلب اجازه بگیره

    برای همینه که کسی که مرگ مغزی بشه میتونه زنده بمونه

    چون قلب هست

    و قلب خودش مغز مجزا داره و میتونه بدنو اداره کنه

    همه ی اینا رو گفتم تا برسم به این ریشه قلب

    و بر خلاف نظر استاد که میگه این قلب گوشتی یعنی فوآد

    ولی نظر من چیزه دیگه اس

    و نظر ایشونم محترمه

    و قلب توی قرآن همون قلبه خودمونه

    همین قلبه که ظاهرش یه تلمبه اس

    ولی کارهایی میکنه که ما اصن فکرش رو هم نمیکنیم

    توی این آیه خدا میاد میگه که خدا روی قلبشون مهر گذاشته

    باورتون نمیشه اینو توی پرانتز میگم

    خیلی اتفاقی سایت استاد عباسمنش را به یکی از دوستام نشون دادم

    با گوشیش رفت توی سایتش

    و به طرز جادویی وارد صفحه ای شد به اسم فلبی که به سوی خدا باز میشود

    و من کلی لذت بردم

    نشستم فایل رو با عشق گوش کردم

    و تصمیم گرفتم این کامنت در مورد قلب باشه

    واقعا لذت بخش بود

    اما برسیم به خود قلب

    وقتی خدا میخاد بگه برای اونا فرقی نداره که دعتشون کنی

    اونا ایمان نمیارن

    یه چیزی

    اول از همه یادمون باشه که دونه دونه آیه های قرآن مخاطبش ماییم

    یعنی اگه گفت قوم اسرائیل اون داره به قوم اسرائیل درون من اشاره میکنه

    حالا داره میگه کافرا

    منم یه بخشیم کافره

    منم اندازه یه نخود نعمت های خدا رو دریافت کردم

    ولی تا دلت بخاد توی ذهنم باورهای کفرآلود هست

    حالا داره میگه مهم نیس چی میگذره بیرون اونا

    اونا ایمان نمیارن

    اگه قرار باشه خدا توی این آیه با من باشه

    به نظرت چه جوری میتونم برداشت کنم ازش

    من اینطوری برداشت میکنم

    که مثلا همین استاد خودمون استاد عباسمنش

    یه سری حرفا میزنه

    همه ام میگیم که چه قدر حرفهاش خوبه

    اما آیا به همه ی حرفها از ته ته قلبمون عمل میکنیم؟

    جواب برای من نه

    یه نههه گنده اس

    حالا خدا میگه که بر قلبهاشون مهر گذاشتیم

    یعنی ما برای اینکه بتونیم حرفهای درست حرفهای انعمت علیهمی بشنویم باید قلبمون آماده باشه

    باید خدا قلبمون رو باز کرده باشه

    همون چیزی که استاد توی این فایل میگه

    قلبی که به سمت خدا باز میشود

    تهش بگم

    اینجوری نیست که هرکسی از در میاد تو

    خدا بگه خب بفرما واسه انعمت علیهم شدن

    نه مثل وضو میمونه

    برای اینکه وارد این قسمت بشی اول باید وضو داشته باشی

    وضو گرفتنشم باید با درخواست از خدا باشه

    که اجازه بده تو اصن روی باورهات کاری کنی

    تا زمانی که خدا اجازه نده قلبت باز بشه دقیقا مثل مفهموم همین آیه اصن خدا تو رو غریبه میدونه

    حق نداری وارد این جا بشی

    حق نداری روی باورهات کار کنی

    تا نگردی آشنا زین پرده راضی نشنوی

    گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

    و همه ی اینا با درخواست از خداست

    من فک میکردم که راه بازه

    خب بیا روی باورهات کار کن

    اگه تک به تک این فایل ها رو با گوشت بشنوی تا زمانی که قلبتو خدا باز نکرده باشه

    تو هیچ کاری نمیتونی بکنی

    و زمانی ک درخواست کردی

    محرم شدی

    خدا اجازه داد

    خدا لایقت دونس

    میتونی با قلب باز تازه وارد مسیر انعمت علیهم بشیم

    خدایا ما رو به راه راست هدایت کن راه کسانی که بهشون نعمت دادی

    خدایا منو از اون بنده هایی قرار بده که فاصله ای بین حرف و عملشون نیست

    دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  7. -
    سعید گوشه ای گفته:
    مدت عضویت: 2622 روز

    سلام استاد عزیز می خوام تجربه خودم رو با دوستان و سایت عباس منش به اشتراک بگذارم

    حدودا سه چهار سال پیش بود با شما آشنا شدم نمی دونم چطوری و دقیقا یادم نیست

    اما مثل همه دوستان وقتی فایل های شمارو گوش دادم شگفت زده شدم و مدام سعی میکردم تند تند فایل هارو دانلود کنم و فکر میکردم هرچقدر فایل های بیشتری از شما گوش بدم زودتر به خوشبختی و ثروت و … میرسم اما افسوس …

    خلاصه و متاسفانه به خاطر عملکرد و باور های خودم به گمراهی کشیده شدم و چون نمی تونستم فایل های پولی شما رو بخرم رفتم توی یک کانال تلگرام و فایل های پولی شما رو شروع کردم دانلود کردن و گوش دادن و فکر کردم که دیگر این فایل ها رو گوش کنم دیگه کار تمومه و من به همه چیز می رسم … اما ای دل غافل که من اصلا در مدار این فایل ها نیستم

    خلاصه بگم که همون حرف های که باعث هدایت هزاران نفر شد باعث گمراهی من شد …

    باورم این بود که من هیچ کار دیگه ای نباید انجام بدم فقط باید بشینم و روی باور هام کار کنم

    به همین دلیل من ورزشکار بودم ، ورزش رو رها کردم ، ترم 7 کارشناسی مهندسی برق بودم درسمو رها کردم کلا زندگی رو رها کردم و نشستم بس تو خونه و فقط به این خیال که دارم روی باور هام کار میکنم…

    و یواش یواش باور های مخرب شروع شد

    افسردگی به سراغ من اومد

    پوچی به سراغ من اومد

    عادت های بد جنسی به سراغ من اومد

    و هر بدبختی که فکرشو کنید

    یک سال تمام من با بدبختی و افسردگی پشت سر گذاشتم با باور های غلط …

    و اون همون لقد و چکی بود که خدا بهم زد

    البته خودم باعثش شدم

    دیگه خسته شدم حتی چند بار می خواستم خودکشی کنم چقد گریه میکردم

    چقد ناراحت بودم

    تا این که تصمیم گرفتم دوباره شروع کنم

    گفتم سعید فرض کن امروز تازه متولد شدی

    و امروز شروع کن

    شروع کردم قرآن خوندن و دوباره خدای واقعی رو فهمیدن ، یک ساعت سجده کردم و از خدای خودم عذر خواهی و توبه کردم و حتی از استاد عباسمنش

    شروع کردم کار کردن روی یه شغلی

    شروع کردم روی خودم کار کردن

    فایل های رایگان رو گوش دادن

    کامنت هارو خوندن

    دیگه عجله نداشتم ، گفتم سعید همه این ها صرفا جهت اینه که حالتو خوب کنی ، جهان با همین حال خوب تورو به همه چی می رسونه

    چقد من ایمانم قوی شد ، چقد توکل کردم حالا دیگه نتایج شروع شد

    تصمیم گرفتم برم سربازی ، بابام گفت زنگ میزنم بندازنت بهترین جا ، اصن غمت نباشه اون یکی گفت غمت نباشه کاری میکنم نفهمی خدمت چطوری گذشت ، اما من فقط میگفتم خداوند بهم کمک میکنه ، رفتم سربازی و در عین ناباوری آموزشی برای همه 2 ماه بود اما اون دوره که ما رفتیم آموزشی 25 روز بود .

    آموزشی تموم شد همه سربازا استرس داشتن که قراره کجا بیوفتن اما من یه گوشه آروم نشسته بودم داشتم قرآن میخوندم خلاصه اومدم شهر خودم و 14 روز مرخصی عید بعد 15 فروردین رفتم و منو فرستادن به عنوان سرباز مسجد و فقط کارم این بود که درب مسجد رو باز کنم اذان پخش بشه و تمام ، نه سختی نه پستی نه دردسری و کل روز بیکار بودم و فقط قرآن میخوندم ، حتی گوشی ام میبردم چون سرباز مسجد بودم دژبانی حق گشتن نداشت و میومدم فایل های استاد رو گوش می دادم و… خلاصه سربازی تموم شد و من رفتم خیلی راحت دوباره لیسانسمو گرفتم ، رفتم یه جایی کار کردم و درامد شروع شد ، تصمیم گرفتم از شهرستان برم تهران ، شاید خیلی سخت باشه و نیاز به ایمان قوی باشه که با جیب خالی پاشی بیای یه شهر دیگه ای ، اما من روی خدای خودم حساب کرده بودم ، میگفتم خدایا من یه شغلی میخوام که هم بهم خونه بدن هم کار ، خلاصه اومدم تهران بدون هیچ پشت وانه ای نه خونه ای داشتم نه هیچی موجودی حسابم کلا 5 میلیون بود

    این حرف چند ماه پیشه

    اومدم تهران رفتم یه شرکتی استخدام شدم نزدیک دو میلیونی خرج کردم و خلاصه روز اول کار رفتم سرکار و منو فرستادن جای که اصلا با رشته من (برق) همخونی نداشت

    خلاصه رفتم گفتم من اینجا نمی مونم و اونا کلی اسرار که نه بمون بعدا جاتو عوض میکنیم

    گفتم نه

    حالا من موندم و کلا 3 تومن پول

    از شرکت زدم بیرون ، ناراحت بودم ، گفتم خدایا اگر می دونستم کمکم نمی کنی روت حساب نمی کردم

    خلاصه ناراحت رفتم نشستم رو یه صندلی

    شروع کردم با خدای خودم حرف زدن ، گفتم مگه نگفتی تو برو من کمکت می کنم

    مگه تو نگفتی من خدای آسمان ها و زمینم

    مگه نگفتی هرچی بخوای بهت میدم

    دوست داری شیطان بهم بخنده ؟

    دوست داری شیطان مسخرم کنه ؟

    بگه دیدی رو خدات حساب کردی حالا چی شد؟

    گفتم خدایا من شهرستان بر نمی گردم یا همینجا منو بکش یا کمکم کن

    یهو دیدم عموم زنگ زد (خونه عموم کرج هست)

    گفت سعید کجایی ، شب بیا اینجا و…

    از تهران رفتم کرج… گفتم خدایا زندگی من ، اهداف من ، خواسته های من همه برای توعه

    اگر من سربلند و پیروز بشم قطعا تو سربلند شدی

    دیگه همه چیو رها کردم اصلااااا بهش فکر نکردم

    رفتم خونه عموم ، شب خوابیدم ، صب بیدار شدم رفتم تو خیابون یهو یه اعلامیه رو زمین دیدم که شهرک صنعتی فلان نیرو می خواد

    رفتم اون شهرک صنعتی که نزدیک خونه عموم اینا هم هست ، رفتم این شرکت هارو دیدم و اینا یهو یه شرکت خیلی بزرگ و با کلاس دیدم

    یکی از درون بهم گفت برو سمت این شرکت

    گفتم خدایا برم چی بگم اصلا شاید نیرو نخوان

    گفت برووووو گفتم نمیرم

    گفت خب پس برگرد شهرستان

    گفتم باشه میرم سمت شرکت (خخخخخخ)

    رفتم دم درب شرکت و خواستم برم داخل ، حراست گفت کجا ، گفتم میخوام برم منابع انسانی ، گفت کارت چیه گفتم برا استخدامی ، گفت برو شنبه بیا یعنی 4 روز دیگه ، گفتم جناب فقط یه سوال دارم برم بپرسم بیام گفت خب سریع ، رفتم پیش مسئول استخدامی ها گفتم خانم استخدامی دارید گفت نه اصلا ، گفتم خب باش ممنون ، گفتم خدایا الکی مارو کشوندی اینجا که چی آخه ، دیدم خانمه داد زد حالا رشتتون چیه آقا گفتم برق ، لیسانس برق دارم ، گفت یه لحظه وایسا ، زنگ زد به یه مهندسی اون مهندسم گفت بفرستش پیشم

    رفتم پیش مهندسه یه رزومه براش نوشتم و شروع کرد مصاحبه گرفتن حدودا 2 ساعت سوال برقی پرسید و من جواب دادم و در آخر نامه ای بهم داد گفت برو مدارکتو بیار و کارای استخدامیتو انجام بده

    حالا به چه عنوان (سرپرست تولید و فنی یه سالن ) با پر از دستگاه های پیچیده و تابلو برق های پیچیده برای من که 25 سالمه و کلا سرهم یک سال سابقه کار داشتم و با حقوق بالا ، داشتم دیوانه می شدم ، گفتم خدایا طرف با 20 سال سابقه کار هنوز سرپرست نشده من از درب نرفته سرپرست شدم با حقوق بالا ، وای یه پارک اونجا بود رفتم سجده کردم و کلی گریه ، خلاصه مشکل کار برطرف شد حالا مونده بود مشکل خونه ، یکی دو روز رفتم خونه عموم اینا اما دیگه روم نمیشد بیشتر برم

    گفتم خدایا مطمئنم همونطور که کار و جور کردی خونه ام جور میکنی ، چطوری نمی دونم تو خدایی

    پدر مادرم واقعا پول نداشتن مگرنه کمکم می کردن البته من هم هیچ حسابی روشون نکرده بودم و همیشه میگفتم خدا خودش درستش میکنه یکی دو سه روز از ماجرا گذشت حتی من یکی دو شب تو شرکت می خوابیدم توی یه بالکن اما دیگه داشتن بهم گیر میدادن …

    خلاصه یه قرعه کشی خانگی داشتم و اونجا برنده شدم دقیقا زمانی که به پول نیاز داشتم و یه مقدار از پدر مادر یه مقدار از برادرم و یه مقدار از عمو و دایی قرض کردم و تونستم یه خونه کوچیک کرایه کنم ، خدا خودش برام یه خونه عالی و ارزون گیر آورد و همه چی دست به دست هم داد و خونه هم اوکی شد

    بعد دو سه ماه هم قرض هامو دادم

    خلاصه

    خداوند سرمو جلوی شیطان بالا برد خخخخخخخ

    حالا هدف بعدی ام اینه میخوام برم یه شرکتی که با کشور های خارجه در ارتباطه ، هم حقوق بالاتری میدن هم پیشرفتش خیلی بیشتره

    ایشالا اونم درست شد کامنت میذارم و مطمئنم درست میشه

    خلاصه بگم برای دوستان عزیز

    به خودم قول دادم تا زمانی که از فایل های رایگان نتایج عالی نگرفتم سراغ فایل های پولی نرم

    انشالله می خوام همه فایل های رایگان رو یه دور دوره کنم از کامنت های دوستان استفاده کنم و بعد خداوند هدایتم کنه به فایل های پولی و مطمئنم اون موقع در مدارش قرار گرفتم و اون موقع با ایمان صددرصد پول رو بدم و از آگاهی های توحیدی و عالی استاد بهره ببرم .

    استاد عزیز دمت گرم که به ما توحید رو یاد دادی

    دمت گرم که تونستی کلام خدا رو تو جهان ساطع کنی و امیدوارم افراد بیشتری در فرکانس این کلام قرار بگیرند .

    به قول خودتون ، دوستتون دارم عاشقتونم هرکجا که هستید شاد باشید ، پیروز و موفق در دنیا و آخرت

    فعلا خدانگهدار .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
    • -
      اعظم م گفته:
      مدت عضویت: 1393 روز

      برادر عزیز و گرامی سعید جان سلام

      چه قدر برایت خوش حال هستم .

      وچه قدر از صمیم قلب بابت اعتماد به خداوند و دریافت الهامات و عمل به الهامات تحسینت میکنم

      آفرین که بااین سن کمت،چه قدر عالی در مدار زیبایی ها و فراوانی ولطف پروردگار قرار گرفتی!!!!

      بهترین ها را برایت آرزو میکنم.

      موفق باشی و سربلند!

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    مجید حاجیوند گفته:
    مدت عضویت: 1472 روز

    سلام به استادان عزیزم و تمامی دوستان با عشق

    نمیدونم از کجا شرو کنم از جایی که چنان بارهای سنگین روی قلبم سوار بود ک واقعا فقط خداوند توان مقابله با اونارو داشت آنقدر اینا منو ذلیل کرده بودن ک اوس کریم خودش مارو هدایت کرد و کلی تجربه کردیم این جهان مادی رو تلخ و شیرین ولی منو از نو دوباره ساخت و سپاسگذارشم

    کم کم ب سایت استاد منو هدایت کرد و هسته واقعی شادی عشق و سعادت این جهان رو که پایش توحید بود رو برای اولین بار از استاد شنیدم و اینکه وجودم از این موضوع سیری ناپذیر بود

    چقدر رو آدما حساب میکردم

    چقد سر این و اون دعوا میکردم بحث میکردم آخرش از همونجا ضربه میخوردم و خلاصه

    همه اینا انگار یه برنامه بوداز طرف خدا برای درک توحید

    باری ک از رو دوشم برداشت واقعا برام قابل حمل نبود بسیار عصبی پرخاشگر ترس از قضاوت و اتفاقات آینده ک قراره چی بشه

    واقعا ب معنی واقعی کمه یه آدمی پر از شرک و بی عزت نفس بودم

    وقتی کنترل اوضاع از دستم خارج میشه واقعا دوستان واقعا بهش میگم من نمیدونم خودت درسش کن و ب بزرگیتون خودش در سریعترین زمان درس میشه ینی این شده یه چیز خیلی بدیهی برام ک کاری ک خودم نمیتونم میدم دست او و خیلی آسون درس میشه این بزرگترین باری بود ک از رو دوشم برداشته ک هر وقت خودم خاستم با کله خودم درسش کنم جوری گند زدم ک صد برابر بدترش کردم

    و مث یه بچه برمیگردم میگم من اشتباه کردم کار توعه و خیلی آسون حل میشه

    الهی شکرت

    و در آخر او میگه

    نگفتمت مرو آنجا ک اشنات منم

    در این سراب فنا چشمه حیات منم

    وگر به خشم روی روزی هزار بار ز من

    عاقبت ب من ایی که منتهات منم

    نگفتمت چو ماهی مرو به خشک

    که دریای با صفات منم

    نگفتمت که تورا ره زنند و سرد کنند

    که گم کنی سر چشمه صفات منم

    اگر چراغ دلی دان که راه خانه کجاست

    وگر خداصفتی دان که کدخدات منم

    کدخدا هممون خودشه

    مث این میمونه تو ماشین در حال حرکت باشی بعد دوتا کپسول گازو بزاری رو شونه هات

    و من هنوز کلی بار دارم حمل میکنم ک به امید الله کم کم اینارو هم میزارم خداوند حل کنه

    در پناه حق شاد و سر زنده باشین ️️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  9. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2213 روز

    بنام تنها فرمانروای آسمان ها و زمین

    سلام به استاد گرانقدر و عزیزم، سلام به استادیار مهربان و نازنینم، سلام به دوستان بانگرش و ارزشمندم

    خدایا چطور سپاسگزاری کنم برای این همه ایی که منو مسخر کردی و راه ورود نعمت های بیشتر رو هم به من گفتی، چطور سپاسگزاری کنم برای این قوانین ثابت و بدون تغییری که میدونم وقتی هربار درک میکنم و سعی میکنم طبق قوانین بدون تغییر زندگیت عمل کنم به سمت خواسته هام قدم برمیدارم و اون تویی که ده ها قدم به سمت من میای و نزدیکتر میشی.خدایا چطور سپاسگزاری کنم برای این همزمانی ها و دیدن ها و شنیدن ها و بودن ها، خدایا خودت به من سپاسگزاری کردن رو گفتی و خودت به من بگو چطور میتونم قادر باشم برای سپاسگزارانه زیستن و سپاسگزار بودن در تمام جنبه های زندگیم و در هرلحظه و در هر مکان و زمانی.خدیا من تنها از تو یاری میجویم و تنها و تنها از تو یاری میجویم. و فقط و فقط تو را میــپرستم. خدایا ازت یاری میجویم که برای این تیتر که اصلا تا صبح چشم باز کردم بعد نوشتن تمرین صبحگاهی دیدم اصلا قلبم داد زد گفت اینــه. گفت ببین خدا چطور و از چه طریق هایی نشونه هاشو میفرسته. ببین خدا چقدر هواتو داره. اصلا انگار همه دنیا جمع شدن تا تو به خواسته هات برسی تا خواسته هات برات واضح تر و شفاف تر بشه.(حالا حرف استاد رو تو فایل ها بهتر دارم درک میکنم.) تا بتو بگن مسیری که شروع کردی درسته تا اون تردیدها و شک هایی که از خدا خواستی برات برداره اینطوری داره کنار میره و تو رو آسان میکنه برای آسانی. اینطور خدا سخن میگه برای کسی که در مسیر اون میخواد قدم برداره. وای که اشکم در اومده. آره من میخوام در مسیر اون، برای اون و به عشق اون قدم بردارم. من توانایی اینو دارم و لایق این هستم که دلایلی که برای انجام هدفم دارم رو به سرانجام برسونم چون خدا بارها و بارها مهر تاییدش رو زده و امروزم زد و من فقط باید ظرفم بزرگتر و عمیق تر بشه من فقط باید گشاده تر بشم برای دریافت. من فقط باید خودمو بسپارم و بگم تسلیـمم و منو ببر هر جا که باید ببری و قطعا اون جایی هست که من میخوام و در مسیر خواسته هامه. قطعا اون جایی هست که در مسیر خیر و عشق و نیکیه. قطعا اون جا به سمت خداست و رو به خداست. چون هدفم نزدیکتر شدن به خداست و نزدیکتر کردن به خدا و عظمتشه…وای خدایا ممنونم که کنترل زندگی و کنترل انتخاب ها دست خودمه و خودم انتخاب میکنم و تو فقط هدایت میکنی بی قید و شرط. تو فقط هستی بی قید و شرط. تو فقط به شکل چیزی که من میخوام در میای بدون قید و شرط. تو فقط چیزی میشی که من لازم دارم نه چیزی که تو فکر کنی برام خوبه. اما خوش بحال منه که چیزی که من میخوام با چیزی که وجود تو هست یکیه چون اصلا غیر ازین نمیتونم که باشم. اصلا غیر از این مسیر پاهام راه رو بلد نیست برای حرکت. قلبی که به سوی خداوند باز شده مگر میتونه چیزی جز خدا ببینه. قلبی که به عشق و نور خدا آگاه و هوشیار شده، فعال شده مگه میتونه غیر از یاد اون بتپش در بیاد. قلبی که جایگاهش خداست مگر غیر از اون میتونه چیزی رو در خودش جا بده.قلبی که خودشو آماده دریافت الهامات و حضور هرچه بیشتر خدا میکنه مگه میشه کوچیک بمونه پس منو بگشا چون تو بزرگی، چون من میخوام تو رو در تمام قلبم تجربه کنم. خدایا منو گشاده کن چون فقط اون تویی که به قلب و نیت من آگاهی. چون تو توانا و قادر مطلقی هستی که میتونه…………..

    آرامش، آرامش،آرامش………………………………………………………………………………..

    شنیدن صدای سکوت و خاموش کردن هر صدایی از بیرون و درون تنها راهی هست که میدونم جواب میده…

    وقتی بتونی احساس خودتو خوب کنی، وقتی بتونی در مدت زمان بیشتری احساست رو خوب نگه داری، وقتی بیشتر به سمت خوبی ها و خوب بودن حرکت کنی اون وقته که این کم کم قلبت باز میشه اون وقته که کم کم آماده دریافت الهامات و دیدن نشونه ها میشی.وقتی که به همین قانون ساده بتونی عمل کنی احساس خوب=اتفاقات خوب…

    قلبی که به ســــوی خـــداونـــد باز می شود

    جالبه به این جمله رسیدم:

    شرح صدر، انبساط در صدر و رفع انقباض و موانع است تا استعداد پذیرش نور ایمان فعلیّت یابد. بنابراین انشراح همان تحقق اقتضا، استعداد و آمادگی است.

    خدایا به من شرح صدر بده. خدایا سینه منو به نور و آگاهی خودت بگشا.

    خدایا منو آماده دریافت کن.

    خدایا قلب منو و ظرف منو گشاده کن.

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ﴿١﴾

    وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ ﴿٢﴾

    الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ ﴿٣﴾

    وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ ﴿4﴾

    فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿5﴾

    إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿6﴾

    فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ ﴿٧﴾

    وَإِلَىٰ رَبِّکَ فَارْغَبْ ﴿٨﴾

    به نام خدا که رحمتش بی‌اندازه است و مهربانی‌اش همیشگی

    آیا سینه ات را [به نوری از سوی خود] گشاده نکردیم؟ (1)

    و بار گرانت را فرو ننهادیم؟ (2)

    همان بار گرانی که پشتت را شکست. (3)

    و آوازه ات را برایت بلند نکردیم؟ (4)

    پس بی تردید با دشواری آسانی است. (5)

    [آری] بی تردید با دشواری آسانی است. (6)

    پس هنگامی که [از کار بسیار مهم تبلیغ] فراغت می یابی، به عبادت و دعا بکوش (7)

    و مشتاقانه به سوی پروردگارت رو آور. (8)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
    • -
      محمدرضا روحی گفته:
      مدت عضویت: 1366 روز

      به نام هدایت الله

      سلام خدمت خواهر خوبم فهیمه خانم

      خیلی خوشحالم هر بار کامنت شما ودوستان را میخونم مطلب جدیدی را درک وپر انرژی میشوم

      خیلی خوشحالم از درکتون از فایل اینقدر شفاف وراحت توضیح داده اید

      واین قسمت کامت تون رو خیلی دوست دارم وجواب هم به قول شما گرفتم

      ،،،شنیدن صدای سکوت و خاموش کردن هر صدایی از بیرون و درون تنها راهی هست که میدونم جواب میده…

      تبریک میگم بهتون عالی بودید

      بهترین ها رو براتون آرزو میکنم انشاالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    سید محسن فاطمی گفته:
    مدت عضویت: 2294 روز

    سلام استاد جان

    استاد نمیدونی این سوره تو دوره 12 قدم در

    مسیر رسیدن ب خواسته ام بودم نمیدونی چقدر

    ایمان و قوت قلب داد و چقدر باورهای درست

    از این سوره برا خودم پیدا کردم و تکرار کردم وبهم

    کمک کرد هم ب خو استه ام برسم هم زندگی

    بهتری

    بسازمم عالی فوق العاده احساس خوب عزت‌نفس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای: