قلبی که به سوی خداوند باز می شود - صفحه 11 (به ترتیب امتیاز)

742 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فرنگیس محمدی گفته:
    مدت عضویت: 2702 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم

    آیا سینه ات را نگاشته ایم؟

    چرا مدتهاست دیگه از اون گریه های شبانه خبری نیست از آرزوی مرگ کردن ها خبر نیست

    هر چه هست بوی خوبی میده ،تضادی هم اگر هست در مسیر پیشرفته

    مسئله ای برای حل کردن هست در مسیر اهدافمه

    خدایا شکرت که بار گران رو از روی دوشم برداشتی

    خدایا شکرت که مرا آسان میکنی برای آسانی ها

    چند وقته تو دفتر شکرگزاری م از خداوند نیروی کاری درخواست کرده بودم

    قدم هام رو برداشته بودم ،هر ایده ای به ذهنم رسید انجام دادم ،هر شماره ای بود زنگ زدم و ..

    دیگه نوبت خداوند بود سمت خودش رو انجام بده

    هفته‌هاست که دارم رو باورهای توحیدیم کار می‌کنم و ورد زبونمه: خدایا من به هر خیری از جانب تو محتاجم

    خدایا دل‌ها را برای من نرم و قلب‌ها را برای من مهربان کن

    خداوند پیشا پیش من در حال انجام کارهای منه

    امروز یک قرار ملاقات مهم با رئیس زندان- مردان- شهرمون داشتم «و سعی میکنم خیلی خیلی خلاصه بنویسم » ،نگم باورتون نمی‌شه که می‌دونم همتون باورتون میشه چون برای هممون اتفاق افتاده که : چقدر احترام گذاشتند، پذیرایی کردند،یه ادمهای شوخ طب و مثبت ،که اصلا از فضای خشک اونجا بعید بود،حدعقل من ذهنیت دیگه ای داشتم

    محوطه رو با اون همه آدمی که تایم هواخوری شوند بود خالی کردند تا من به عنوان یک خانم بتونم کارگاه آقایون رو ببینم

    با اینکه فیلم کارگاه رو تو سیستم نشون دادند بنابر درخواست من کلی تلفن و هماهنگی انجام دادند تا ما «همراه رئیس اونجا و بقیه» بتونم برم و از نزدیک کارگاهشون و کارهاشون رو ببینم ،

    حتی با درخواست من که به مربی خانم به مدت 15 روز برای آموزش به زندان آقایون دسترسی داشته باشه موافقت کردن اینا یعنی خداوند دل‌ها را برای من نرم و قلب‌ها را برای من مهربان کرده

    و جالبه که من فقط سه ماهه کارم رو شروع کردم خود رئیس اونجا می‌گفت یه آقایی به نام فلانی قبل از شما درخواست ایجاد کارگاه اینجا داده و با اینکه این آقا رو ندیدم اما در موردش تحقیق کردم و مایلم با شما کار کنم با اینکه اون آقا رئیس اتحادیه هستش و من فقط شرکت ثبت کردم و هنوز پروانه تاسیس رو هم ندارم.یعنی خداوند پیشاپیش من در حال انجام کارهای منه یعنی خداوند نامم را بلند آوازه کرد.

    یا وقتی مربی‌هایی که خیلی با سابقه هستند و من با چند تاشون ملاقات داشتم گفتن چطور تو این زمان کم انقدر پیشرفت داشتید و اسم شما رو از چند نفر شنیدم این یعنی خداوند نامت را بلند آوازه گردانید

    وقتی با سرمایه خیلی اندک شروع کردم از خداوند درخواست کردم ،خدایا کارها را برای من راحت کن منو آسون کن برای آسونی‌ها ،منو به یه جایی هدایت می‌کنه که احتیاج به بیمه کردن افراد ندارم احتیاج به هزینه کردن برای کرایه کارگاه و سوله ندارم، هزینه آب برق گاز ندارم، هزینه سرپرست کارگاه ندارم و همه رو خودشون رایگان انجام میدن یعنی خداوند کارها رو برای من آسون کرده منو آسون کرده برای آسونی‌ها

    امروز یک روز فوق العاده بود برای من دیدم که باورهای توحیدی من جواب میده می‌خوام برم و اون درخواستم رو که نوشتم: خدایا دور و بر من رو پر از نیروی کاری کن تیک بزنم,انجام شد خدایا شکرت

    و چیزی که یادم اومد اینکه تا موقعی که فقط به این فکر می‌کردم که دیر شد و من باید سود کنم من باید ثروتمند شم، همش به در بسته می‌خوردم

    وقتی اومدم قلباً اینطوری فکر کردم که من می‌خوام هم برای خودم و هم برای جهان ارزش آفرینی کنم و هم به خودم سود برسانم و هم به نیروهای کاری م و خانواده‌هاشون, اونوقت کارهای من درست شد،پیشنهاد های کاری که خودشون دادند و من حتی به ذهنم نمی‌رسید از اینجا شروع کنم داده شد ،وقتی فقط به ارزش آفرینی فقط برا خودم فکر نکردم بلکه برای جهان و بقیه ای که با من کار میکنن هم فکر کردم .

    استاد جان خداوند شما رو برای ما و خانواده تون حفظ کنه

    هر قدر ازش سپاسگذاری کنم برای آشنایی و همراهی با شما کمه ،خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  2. -
    میعا‌د عموری گفته:
    مدت عضویت: 1368 روز

    سلام عزیزان

    جالبه که امروز توی باشگاه ایرپاد توی گوشم بود و داشتم یکی از قرائت های مصطفی اسماعیل رو گوش میدادم ( سوره نازعات – آیه 27 ). نمی‌دونم تا حالا این آیه با صدای مصطفی اسماعیل رو گوش دادید یا نه.

    برای من هر وقت که نیاز به یاد خدا دارم این آیه معجزه می‌کنه. وقتی خیلی جدی توی این آیه فکر می‌کنم یا به قول قرآن تدبر می‌کنم ، به خودم میگم آخه چرا بترسم ؟ چرا نا امید باشم ؟ آیا طبق آیه خدایی که آسمان ها و زمین رو خلق کرده، چیزای دیگه واسش سخته ؟

    همینجوری داشتم این آیه رو گوش میدادم که هدایت شدم به سمت سایت و این فایل رو دیدم.

    برای منی که معمولا با قرآن مأنوس هستم چقدر جالب بود که هیچوقت متوجه « مع » توی دوتا آیه‌ی پشت سر هم سوره شرح نشده بودم.

    خداروشکر میکنم که این فایل رو امروز دیدم.

    چند روزی بود که مشکل اتصال به وای.فای باشگاه رو داشتم ؛ امروز صبحِ خیلی زود بیدار شدم و توی دوازدهمین روز از کدنویسی های 30 روزه‌ام، برای این مشکل کد نوشتم و چطوری ممکنه آخه ؟

    به راحتی آب خوردن این مشکل حل شد.

    هنوز خیلی چیزا هستن که باید حل بشن توی زندگیمون؛ شاید ما ( من و همسرم ) هنوز توی عسر هستیم اما مطمئنیم که شرح صدر ما آشنایی با همین قوانین و یُسر ما گشایش هایی هستن که بزودی پدیدار میشن؛

    خداروشاکریم که داریم فکر می‌کنیم تا ترمزها رو خوب بشناسیم.

    خداروشکر میکنیم که داریم متمرکزانه کشف قوانین رو جلو میریم.

    خداروشکر می‌کنیم بابت هرچیزی که در حال حاضر داریم.

    ارادت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      حمید امیری Maverick گفته:
      مدت عضویت: 1323 روز

      «أَأَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّمَاءُ ۚ بَنَاهَا»

      (آیا شما به خلقت سخت‌ترید یا این آسمانى که او بنا نهاده)

      سلام و درود به شما

      خیلی هدایتی، هدایت شدم به کامنتتون و رفتم آیه 27 نازعات رو با قرائت مصطفی اسماعیل سرچ کردم. بماند که چقدر از این تلاوت لذت بردم ولی …

      خود آیه منو میخکوب کرد.

      سبحان الله…

      أَأَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّمَاءُ ۚ بَنَاهَا

      آخه من انسان 70-80 کیلویی چه چیزی از خودم دارم که من حتی به فعالیت های سلولی جسم خودم احاطه ندارم. حتی خوردن و آشامیدن که ظاهراً در کنترل ماست ، یه غذایی رو میخوریم مسموم میشیم ، آب آلوده رو بخوریم مریض میشیم یعنی حتی قدرت تشخیص اینو نداریم که این غذا وضعیت مناسبی نداره و تا حالمون بد نشه نمی‌فهمیم.

      یه وقتهایی که تصاویر کهکشان ها و سحابی ها و ابرنواختر ها رو سرچ میکنم و در عظمت و شگفتی عالم و قدرت خداوند دهانم باز میمونه (استعاره نیست، واقعاً وقتی به خودم میام میفهمم از شگفتی دهانم بازه و ابروهام رفته بالا) بعد این انسانی که وزنش رو‌ به کیلوگرم بیان میکنن و قدش به سانتیمتر ، در برابر عظمت کبریایی پروردگار گردن کلفتی می‌کنه و قدرت خدا رو انکار می‌کنه.

      من واقعاً از شما سپاسگزارم بخاطر این کامنت و این تذکر قرآنی، بسیار منو به فکر فرو برد.‌

      یه نوزاد وقتی بدنیا میاد هر چیزی رو به دهانش بدن اونو میمکه، حتی اگه انگشت خودش باشه…

      یه نوزاد بر حسب اتفاق هر کاریش میکنن سینه هیچ زنی رو نمیگیره و اراده الهی بر اینه که همه زنها بر اون نوزاد حرام بشه. و اون نوزاد برگرده به آغوش مادر خودش. و همون آدم دیکتاتور مغروری که می‌گفت أنَا ربکم الأعلیٰ هم از چاره جویی در برابر شیر نخوردن یه نوزاد عاجز و ناتوان موند.

      آره قدرت و اراده رب العالمین بر اینه که در همه گستره این سیاره یه برگ‌ درخت بی اذن و اراده اش به زمین نمیافته.

      از شما متشکرم بخاطر این کامنتتون. از درگاه جان جانان رب العالمین بینهایت نعمت و ثروت و فراوانی و شادکامی و موفقیت براتون درخواست میکنم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        میعا‌د عموری گفته:
        مدت عضویت: 1368 روز

        سلام و عرض ادب آقا حمید

        خداروشکر که به این کامنت هدایت شدید و خداروشکر که لذت بردید از قرائت مصطفی اسماعیل و خداروشکر که باعث شد که تدبر کنید توی این آیه.

        چند روزی هست که خیلی روی موضوع شجاعت و نترسیدن تمرکز کردم.

        مدام با خودم تکرار میکنم که برای چی باید بترسیم وقتی خدا خودش حامی ماست ؟

        چرا امید نداشته باشیم وقتی خدا بزرگترین قدرت عالم هست و به ما گفته که کافیه توکل کنید و به من اعتماد داشته باشید.

        من واقعا وقتی توی توحید متمرکز میشم به آرامش میرسم و قلبم پر از حس خوب میشه.

        این آیه 27 نازعات هم دقیقا یکی از همون آیاتی هست که قلبم رو آروم می‌کنه همیشه و چقدر چقدر چقدر زیباست کلام خدا…

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    مریم حسینی مطلق گفته:
    مدت عضویت: 1038 روز

    سلام به همه

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم

    من مثل بچه ها بلد نیستم اینقدر قشنگ متن بنویسم ولی با دلم مینویسم

    سوره ضحی

    سوره مورد علاقه من

    سوره ای که باعث شد به خدا ایمانم قویتر بشه و بعدش معجزه ببینم

    سرنماز داشتم دعا میکردم که خدایا فلان چیزو بهم بده

    خدارو گواه میگیرم عین حقیقته

    یهو چشمم خورد به ی قران کوچولیی که فقط جزء 30 و از قضا برگه هاشم از هم جدا شدن و ی دونه از صفحه هاش ی ذره اومده بود بالاتر از بقیه و من دیدم

    من دیدممم

    که نوشته بود

    وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَىٰ

    بخدا همین ی آیه دیده میشد

    به الله قسم

    و بزودی پروردگارت به تو چنان عطا خواهد کرد که کاملا خوشنود شوی

    الله من

    معبود من

    ازت سپاسگزارم بخاطر هدایتم

    بخاطر عشق بی نهایتی که بهم داری

    بخاطر لطف بی نهایتی که بهم داری

    ربّ من چطور میتونم به اجابت درخواستهام شک کنم وقتی تو اینجوری باهام حرف میزنی

    منو ببخش بابت تمام لحظاتی که شیطان برمن غالب شد و من احساس شک و تردید در مورد قدرت تو به دلم افتاد

    منو ببخش و بیامرز

    که اگر تو منو نبخشی من از زمره گمراهان خواهم بود

    خدایا من بعدازین ایه کم کم،کم کم،کم کم عاشقت شدم و الان تو تبدیل به عشق زندگیه من شدی

    دنیارو بدون تو نمیتونم تصور کنم

    تورو قبل از هرچیز میبینم،نمیخوام لحظه ای باشه که تو رو حس نکنم

    استاد دوست دارم اینجوری حس کنم که

    خداوند عاشق منه،و منو انتخابم کرد بین 10 میلیارد ادمی که در حال حاضر روی کره زمینه

    من رفتم سمتش ولی خدا قبلش بهم چشمک زد.چراغ سبزو بهم نشون داد و منو جذب خودش کرد

    من میبینم بین همه اطرافیانم رابطه من با خدا صمیمی تره،عاشقانه تره،خالصتره،

    خدا هییییی لطف میکنه بهم،هیییی نعمت و چیزهایی که میخوامو بهم میده

    اصلاااا منو عوض کرده

    ی مریم وابسته ترسو و مشرک

    تبدیل شده به ی مریم بااعتماد به نفس نترس موحد

    به ی مریم شجاع و جسور

    به ی مریم مهربونتر،آسونگیر تره،

    به ی مریمی که در بیشتر ساعات روز حالش خیلی خوبه

    و اینو میدونم که حال خوبم چه آینده رویایی رو در پیش داره

    خدایا من اعتبار پیدا کردن استاد رو و این مسیر الهی رو به تو میدم،کریدیتش مال توئه

    ای که مرا خوانده ای،راه نشانم بده

    خدایا از ته ته ته قلبم عاشقانه میپرستمت

    دوستت دارم

    تنها به تو سجده میکنم و یاری میخوام

    تنها تورو میپرستم ای معبود من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  4. -
    مرضیه لری پور گفته:
    مدت عضویت: 1846 روز

    با سلام و عرض ادب خدمت استاد عباسمنش و سرکار خانم شایسته عزیز

    چه لذتی می برم این روزا با لمس توحید و چه زیباست توحید عملی را دیدن و نه فقط شنیدن. داشتم فایل رو می دیدم و ذهنم داشت گارد می گرفت بویژه اونجا که خانم شاسته عزیز گفتند:”خداوند استاد رو چه خوب انتخاب کرده” واقعیت سختم شدچرا؟ شاید به نظرم بزرگنمایی بود، شاید منطور آیه رو مخاطب آیه رو پیامبر می دونستم و شاید و شاید و به دنبالش چه حس خوبی جه اعتماد زیبایی در وجودم دیدم وقتی استاد عباسمنش گفتند:” با این قسمت انتخاب شدن مقامت دارند و خداوند انتخاب نمی کنه من روی خودم کار کردم و هر کسی روی خودش کار کنه میشه” و چه آسان این مقاومت رفع شد. حقیقت هنوزم نجواها هست برام که نکنه این نباشه و چیز دیگه ای باشه نکنه انحرافی دارم میرم، ولی نتایجی که می بینم درکی که می کنم من رو باز در همین مسیر هل میده و اعتمادم رو بیشتر. وقتی می بینم با این باور استاد که چقدر روش تاکید دارند که صددرصد و بدون شک من هستم که زندگیم رو خلق می کنم و البته با دادن کردیتش به خداوند که بسترش رو فراهم کرده وعدالت رو جاری کرده، چقدر بعد از این درک ذکر” لااله انت سبحانک انی کنت من الظالمین” رو می فهمم ، ذکری که سالها می گفتم و گاها برام سوال بود که یعنی چی چرا من باید ظالم باشم در حالی که خداوند مرا در این شرایط افریده. ذکری که حضرت یونس رو از شکم تاریک نهنگ نجات داد وقتی به درکش رسید. الان با فایل های استاد و دوره کشف قوانین زندگی می فهمم یعنی چی. خدا همه امکانات رو فراهم کرده و به من و ما قدرتی بی نظیر داده حالا چرا ما در تاریکی هستیم چرا لذت نمی بریم چرا ارامش نداریم رفاه نداریم و…. آیا خدا مقصر است یا من که روی خودم کار نکردم قلبم رو باز نکردم و یتق الله رو که پرهیز از نجواهاست انجام ندادم؟ آیا با این درک می توان انگشت اتهام به سمت خدا گرفت؟ قطعا نه. چقدر خدار رو شاکرم که تا فرصت هست به این فهمیدن ها دارم می رسم نه زمانی که به من نشان داده شود که چه می توانستم باشم و چی بودم خدایا شکرت.

    و چقدر نیاز به کار کردن و کار کردن روی باورهام و قدرت رو فقط در دستان خداوند دانستن دارم و حتی اعتبار نتایج را به خودم هم ندادن. این حد از خداشناسی و خودشناسی و شناخت هستی خیلی زیباست که در بیان و زندگی استاد دیده می شود. هم زیباست و هم نجات بخش. نجات از هر باری که بر دوشم است و سنگینی این بارها گاهیی مرا به تسلیم شدن در برابر نجواها سوق می دهد… خداوندا برای شناخت بهتر خودت و هدایتم در این مسیر متشکرم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  5. -
    فاطمه احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1549 روز

    به نام خداوند بخشاینده و مهربان خدایی که هر لحظه همراه ماست و هر لحظه حمایتگرماست خدایی که برای همه ما خیر و خوبی و هرانچه میخواهیم و می خواهد

    سللام به استاد عباسمنش عزیزو و استاد مریم شایسته که واقعا استاد قوانین بدون تغییر خداوندید

    سلام به همه شما هم فرکانسی های عزیزم

    که از خوندن پیام هاتون واقعا لذت میبرم و تحسین تون میکنم بابت موفقیت هاتون و خوشحال میشم از ذوق کردن هاتون الهی صد هزار مرتبه شکرت

    امروز و صبح فوق العاده مو با این فایل عالی از استاد شروع کردم و فول انرژی روزمو اغاز کردم الهی هزاران بار شکرت اول اینکه این فایل و هم صوتی شو دانلود کردم و دوست داشتم تصویری شو هم ببینم میدونستم با دیدن استاد و مریم جان بانوی قدرتمند بیشتر لذت میبرم و تصویری شو دیدم اول ابنکه چقدر لذت بردم از اینکه استاد جان و مریم جان لباس‌های زیبا و همرنگی به تن داشتن و از اندام فوق العاده تون که به وسیله قانون سلامتی به این نتیجه عالی رسیدین مخصوصا استاد جان و بعد اون از ماشین زیبا تون و جاده سرسبز و زیبا بی نهایت لذت بردم و وقتی استاد شروع کرد به توضیح دادن در مورد اینکه چه شرایط سختی داشتن به یاد شرایط سخت خودم افتادم در اون زمان که قانون نمیشناختم خیلی از درون نگران بودم و خودخوری میکردم و نالان از همسرم و مدام تو تنهایی گریه میکردم از زندگی سختی که داشتم و مدام از خدا میخواستم که خدایا کمکم کن و همیشه یه صدایی از درون با من صحبت میکرد که باید تو بلند بشی باید قدرت بگیری وباید خودت حرکت کنی اوایل من خیلی مقاومت داشتم کار کردن برام سخت بود اما یه روز یه فایلی از استاد گوش دادم که فقط شروع کن اولین پیشنهاد کارو بپذیر و استارت بزن با اینکه اولین کار چیزی نبود که من میخواستم و بارها احساس میکردم غرورم له میشه اما ادامه دادم ففط هر روز فایل هارو گوش میدادم و با خداوند صحبت می‌کردم میدونستم که خداوند کمکم میکنه و راههارو برای من باز میکنه و استاد جان کلامت جادو میکنه روزی نیست که فایل گوش ندم و هر روز دعاتون میکنم من از کار تو خونه شخصی بعد از یکسال و بعد از اون کار کار دبگه ای به من پیشنهاد داده شد و همینطور خداوند هدایتم کرد از اون کار به شغل فعلیم که مدیر فروش یک مجموعه بزرگ و مطرح هستم الهی هزاران بار شکرت استاد جان کلامتو باید با طلا نوشت همراه هر سختی اسانی هست خداوند وقتی تعهد و حرکت مارو ببینه کولاک مبکنه همه چی دست به دست هم میده که رشد چندین برابری داشته باشی الهی هزاران بار سپاسگذارم و من خدارو شکر میکنم تو این مسیری که هستم دارم روی خودم کار مبکنم که یه سری آموزش هارو ببینم و هدفمند جلو میرم تا بتونم شغل و حرفه خودمو داشته باشم همه‌ چیز امکان پذیره واقعا چه قدرتی بالاتر از خداونده؟ خداوند عاشق ماست فقط باید باورش کنیم و قدم برداریم خدایا بی نهایت سپاسگذارم که مارو خالق زندگیمان قراردادی خدایا به استادجان و مریم جان شایسته و همه دوستانم عمر باعزت و سعادت در دنیا و اخرت بده

    استاد بی نهایت سپاسگذارم بابت این فایل بی نظیر که روز من و ساخت

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 3025 روز

      سلام فاطمه عزیز دوست ارزشمندم

      احسنت احسنت چقدر خوشحالم که به ندای درونت گوش دادی واقدام کردی وخوشحال تر از آن بخاطر پیشرفتی که در مسیر داشتی این موفقیت را بهت تبریک میگم

      بی صبرانه منتظرم بیای وبنویسی که شغل وحرفه خودت رو داری واز شادیهات وموفقیت هات برامون بگی

      میبوسمت

      درپناه حق شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید در دنیا وآخرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    معصومه بشنیجی گفته:
    مدت عضویت: 1402 روز

    به نام خدای هدایتگر

    سلام خدمت استادعزیز ومریم بانو

    امروز با دیدن وبارها شنیدن این فایل زیبا فهمیدم هنوز اون خالصانه وصادقانه از خداوند کمک نخواستیم

    وگاهی اوقات از روی عجز وناتوانی از خدا هدایت خواستیم باز هم شرک داشتم وبا خودم رو راست نبودم

    وبا خدا بودن لحظه ای بوده

    باگوش دادن این فایل زیبا تلاش میکنم هدایت خداوند رو درک کنم وعمل کنم به هدایت خداوند

    خیلی اوقات از سمت خدا هدایت میشم ولی فقط حرف هست وچون عملی نیست نتیجه درست رو ندارم فقط با حرف زدن حس خوب دارم

    تمام حرف های استاد رو کامل درک میکنم ولی هنوز

    دنبال یک چیز دیگه میگردم که بهتر باشم

    با تشکر فراوان و با آرزوی سلامتی و ثروت برای شما استاد عزیز ومریم جان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  7. -
    بهار بختیاری گفته:
    مدت عضویت: 1724 روز

    به نام خدایی که خالق همه چیز است و قدرت خلق زندگی ام را به دست خودم داد. هر تجربه ای در زندگی خلق خودم است. اگر تولدی دعوت میشم و یا اگر کنار دستی ام در عین موفقیت در مواجه با من یاد خاطرات ناخوشایندش می افتد. همه چیز خلق خودم، بهاره است.

    سلام استاد جانم

    استاد جانم این فایل قرآنی بود ولی بگذارید من برای شما عاشقانه بنویسم، خدا هم عاشقانه در قرآن مرا هدایت کرده و انذار میدهد.

    استاد جان من از فایل شما عشق دریافت کردم. یعنی نمیتوانم از این فایل، از جایی که داشتید از اتفاقات ناخواسته در بندر عباس حرف میزدید چیزی غیر از عشق دریافت کنم.

    استاد انگار با بیان آن بار بر دوشتان می‌گفتید ، آن هم با عشق، بچه ها من عاشق اینم که از مسیر من درس بگیرید و راحت زندگی کنید.

    استاد نمیدانم چرا حسی را در فایل دریافت کردم که متفاوت از هر حسی بود، حس پدری عاشق، پدری که سالها راه درست را گفته و با این فایل میخواهد آب پاکی را به دست بچه هایش بریزد.

    استاد جانم، بگذارید بگویم من به غیر از نتایج مالی چه نتایجی گرفتم ، نتایجی که باعث میشه به من شور و اشتیاق بدهد برای ادامه ی مسیر ثروتمند شدن.

    استاد من چند هفته قبل از آشنایی با شما وقت مشاوره با بک روانشناس را داشتم، متوجه شده بودم که من وقتی وارد رابطه ای میشوم، اعم از هم‌جنس یا غیر هم جنس، بعد از مدتی میل به اتمام رابطه، خراب کردن رابطه، پایان دادن به رابطه را دارم، انگار خوشی بزند زیر دلم، یا اولین گزینه در برخورد با یک بی محلی، پایان دادن به رابطه بود.

    در آن جلسه ی روانشناسی به من گفته شد که من طرحواره ی رهاشدگی دارم و وقتی پرسیدم چه راه حلی دارید، دادن راه حل را موکول به جلسه ی بعدی کرد و من را در خماری گذاشت. همین باعث شد که نخواهم ادامه بدهم به آن جلسات، به نظرم آمد که منطقی نیست در خماری راه حل بمانم. یعنی که چی بخواهند مرا دنبال خودشان تشنه بکشند.

    در همان اوضاع که من متوجه این ناهماهنگی در ذهنم برای اداره رابطه شده بودم، تدریس زبان در خانه ام را هم داشتم. آنجا هم متوجه شده بودم یک ما رضایتی ذهنی نمی‌گذارد من بیزنس هایی که شروع میکنم را ادامه بدهم و بزرگ کنم. قشنگ حس آن زمان هایم یادم هست، احساس عقب ماندگی ذهنی در اداره و رشد بک‌کسب و کار را داشتم حتی در مشاوره با یک متخصص کسب و کار به او گفتم که من موفق نمی‌شوم به دلیل یه اتفاقی ذهنی.

    یعنی به این درک رسیده بودم هم در رابطه و هم در کار مسیله ذهنم و گره های ذهنی من هست.

    و خب چند روز بعد از آن مصاحبه ی بیزنسی تصمیم گرفتم که شما را به عنوان استاد بپذیرم.

    و استاد بزرگترین دلیلش این بود که واضح درد و درمان را با هم می‌گفتید. می‌گفتید که تو در رابطه موفق نیستی چون باور داری لایق رابطه نیستی، با باور داری این مشکل قابل حل نیست.

    یا اینکه واضح می‌گفتید تو به پول نمیرسی چون باور داری پول ساختن سخت هست و هزاران مثال دیگه.

    یعنی درد و درمان کنار هم بود.

    و من تشنه لب، سیراب از کنار شما می آمدم.

    تو خماری نمی ماندم، فقط میماند همت کردن و تمرین کردن و گذشتن از ترس ها و تکرار.

    وای خدایا الان هم که فکر میکنم قلبم باز میشود.

    راه را نشانم داده بودید و فقط من باید طی مسیر میکردم.

    استاد جان من جانانه طی مسیر کردم.

    من بیزنس آموزش زبانم را برپا کردم، به بیست موسسه آموزشی در استانبول خدمات دادم ، مشتری ها به سمت من اومدن، من پول ساختم، من شرایط مالی ام را بهبود دادم و میخواهم خاطر نشان کنم، مگر میشود روابط را بهبود نداد و به موفقیت مالی نرسید. بله من گره های ذهنی ام را در مورد روابط بهبود دادم.

    استاد من می‌توانستم یک مشاور گیرنده از یک روانشناس باشم یا یک دانشجو در مکتب توحید برای بهبود تمام جنبه های زندگی و انتخاب من دومی بود.

    استاد جانم من مشکل اساسی رفتاری ای دیگری هم داشتم.

    دروغ گویی

    من مثل نقل و نبات دروغ میگفتم از کوچک و میکروسکوپی تا بزرگ و کهکشانی.

    من این را هم تکاملی درست کردم. تا جایی که میتوانم بگویم تقریبا به صفر رسیده.

    گفتم تو می‌ترسی و به همین دلیل دروغ می‌گویی و ترسو بودن برای من خط قرمز هست. استاد در بحرانی ترین لحظات راست گفتم و وسوسه ترین لحظات صداقت به خرج دادم و این صداقت به خرج دادنم به من احساس لیاقتی داد در حد تمام کاینات. جوری که پایه های ارزشمندی ام را روی همین صداقت و درستکاری ام بنا کرده ام.

    استاد جانم من از این گره های ذهنی زیاد داشتم.

    من دفترها پر کرده ام و پر خواهم کرد ولی بگذارید از آخرین گره های ذهنی ام بگویم.

    وقتی متوجه شدم من به دلیل اینکه عاشق قدرت نمایی کردن هستم افرادی را جذب میکنم که در عین حال قدرتمند بودن در کنار من بچه میشوند، دست کشیدم از قدرت نمایی، از اینکه بخواهم راه و روش درست زندگی کردن، درست فکر کردن را به کسی یاد بدهم.

    یا متوجه شدم من به شدت به فکر گرفتن حق هستم یا حقم ضایع نشود و تصمیم گرفتم این حق گرفتن و دادن را به عهده ی خدا و احساس لیاقت بگذارم. یا لایقم و نعمتی به سمتم می آید یا اگر نیامد لایقش نشده ام. خیلی برایم مهم است برای لایق بودن قدم بر دارم.

    استاد استاد استاد

    این حس عاشقانه ی شما مرا وادار کرد که بیایم و بنویسم تا بدانید من اگر قرار بود برای این گره های ذهنی، فقط همین ها که نوشتم مالی و زمانی هزینه میکردم حالا حالا ها باید می رفتم.

    من قدر عشق شما را میدانم. من قدر آن همه ابراز عشق شما را در فایل ششم مصاحبه با استاد را میدانم.

    استاد عزیزم مریم زیبایم

    شما جانید برایم

    شما جانان منید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  8. -
    سمیه زمانی گفته:
    مدت عضویت: 2276 روز

    بنام خدایی که همه چیز از اوست، خدایی که قلبها رو گشاده می کنه ظرفها رو بزرگ می کنه، نعمت و ثروت و رحمتش همیشه هست و هرچه بیشتر رو خودمون کار کنیم نعمتهای بیشتری در دسترسمون قرار می گیره.

    سلام به دو استاد نازنین و دوست داشتنی. سلام به دوستان بی نظیرم تو این سایت رویایی. وای که چقد دلم تنگ شده بود برای مریم بانو، که آرامش و صلح از چهره ش می باره. استادم که هر روز خوش تیپ تر از دیروز (چشمای قلبی) خدایا شکرت که این فرصت فراهم شد بعد دوروز بیام و بنویسم از حسی که از این فایل گرفتم.

    راستش چند روزی بود یه چیزی تو وجودم کم بود، منم مثل خیلی از بچه ها کشف قوانین رو شروع کرده بودم (از طریق پروفایل مامانم البته) و تمرین کد نویسی رو انجام می دادم. جلسه ی اول رو که گوش دادم اصلا غوغایی در من برپا بود. مثل حس عاشقی که برای بار اول تجربه می کنیم اون تازگی، اون شور، اون شوق، واقعا حال عجیبی داشتم.دلم همش می خواست پرواز کنه. بعد جلسه ی اول تمرین کد نویسی رو شروع کردم و می دونستم که ذهنم تو خیلی چیزا مقاومت داره ولی مهم حرکته. از خدا هدایت خواستم و شروع کردم. دو سه روز پیش روزای پایانی این تمرین سی روزه بودو من یه جورایی از نتیجه م یا بهتره بگم از عملکردم راضی نبودم. حس می کردم پیشرفت بخصوصی تو این سی روز نداشتم. از روز بیست و پنجم به بعد بود که مهم‌ترین خواسته م این بود خدایا نشونه هات رو بیشتر ببینم. می دیدم ولی تو دلم انگار مطمئن نبودم این پروانه ای که از کنارم رد شد نشونه هس یا نه یا مثلا ابرای خوشگل تو آسمون… خلاصه یکم درگیر این قضیه بودم که چطور باید نشونه ها رو بفهمم، همین که به دلم میفته عه این یه نشونه س، یا چیزیه که اون لحظه توقعش رو نداشتم ببینم همین کافیه یا فقط خودمو گول می زنم. دو سه روز آخر حال عجیبی داشتم تو این سی روز فقط دو جلسه از کشف قوانین رو گوش داده بودم و کار کرده بودم. همش می خواستم تموم تمریناش رو مو به مو انجام بدم بعد برم جلسه ی بعد و یکم مانع شده بود برای حرکتم از طرفی هم هروقت می رفتم سراغ تمریناش کلی باید فکر می کردم و وقت می ذاشتم و به آخرش نمی رسیدم. با خودم گفته بودم هیچ عجله ای ندارم، من می خوام این دوره رو با کیفیت برم جلو. نمی خوام فقط جلسه رو تموم کرده باشم می خوام بعد هر جلسه تغییر در خودم و باورها ببینم. خلاصه روز بیست و نهم شد شبش نشستم کدهام رو بررسی کنم، مثل هرشب اول کلی شکرگزاریم رو نوشتم با حس خوب ، و بعدم یه نگاهی به کدهای روزم داشتم خیلیاش رو تیک زدم و خدا رو براش شکر کردم. هنوزم ذهنم به نعمت بغیر حساب مقاومت داره هنوزم میگه «هر روز که نعمت بغیر حساب نمیاد! از کجا بیاد آخه» و بعد یکم فکر کردم به کد نویسی این روزام. به این نتیجه رسیدم که من درسته هر صبح و هر شب شکرگزاری با حس خوب نوشتم ولی همونطور که استاد تو جلسه ی سه کشف قوانین گفتن (که دیروز داشتم گوش می دادم) یه باور فقط با تکرار یه سری حرف شکل نمی گیره. باید اول پایه های محکم درست کنیم براش باید برا ذهن منطقیش کنیم با منطق براش حرف بزنیم تا باور پذیر بشه و بشه یه باور جدید. اون روز صبحش از خدا خواسته بودم کمک کن توحیدی تر باشم، فکر می کردم توحیدم کمه که البته درسته و باید مفهوم توحید رو عمیق تر درک کنم خلاصه یه حس ناراضی بودن داشتم از خودم، که هر روز یه سری خواسته های شبیه بهم رو نوشتم و شبش خیلیا رو چک زدم ولی جسارت تو خواسته هام نداشتم و این یعنی ایمانم قوی نبوده که قوی نخواستم… بعد از نوشتن که رفتم تو تخت بخوابم یه حسی بم گفت سایت رو چک کنم شاید فایل اومده باشه، و دیدم بله “”قلبی که به سوی خداوند باز می شود”” تو ذهنم اومد که فک کنم این همونیه که دنبالش بودم . از طرفی تصمیمم این بود بعد از چند شب امشب رو تا دیروقت مشغول کامنت خوندن نمونم و یکم زودتر بخوابم از طرفی دیدم نمی شه باید فایل رو ببینم و شروع کردم به دیدن… خدایا شکرت برای این هدایت های فوق العاده ت. “”الم نشرح لک صدرک”” گفتم وااای خدای من آره من دقیقا اینو می خوام ازت. می خوام قلبم رو بازتر کنی برای دریافت هدایت هات…. این بود خواسته ای که دنبالش بودم. من قلبی گشاده می خوام می خوام شاخکام تیز باشن و بگیرن تا هدایت یا نشانه ای میاد… و غرق خوشحالی و اشک شدم از این همزمانی… چقدر زیباست این آیات بعد از حرفای استاد و مریم جان با خودم گفتم این آیات به جورایی در مورد همه ی ما که داریم کار می کنیم رو باورهامون، صادقه… که الم نشرح لک صدرک… یادت نیست بنده ی من که تو چه شرایطی بودی تو در و دیوار؟؟ و اولین روزنه های هدایت و امید رو به دلت انداختم قلبت رو باز کردم تا بیدار شی و بگی از بنده ی خدا نباید بخوام از خود خودش باید بخوام… خدایا به هر خیری از جانب تو فقرم… و وضعنا عنک وزرک… و بار گران، اون گاری زوار در رفته که به خودت بسته بودی و داشتی از مسیر اشتباه سربالایی می رفتی بالا با اون مشقت، اون بار رو برنداشتم از دوشت؟ باری که زندگیت رو زهر کرده بود… روز خوش نداشتی… و زمین و زمان رو براش مقصر می دونستی… و رفعنا ذکرک… و نامت رو اسمت رو بلندآوازه کردیم. دیگه همه به خوشی ازت یاد می کنن میگن چقدر سمیه حالش خوبه چقدر شانس داره چقدر کاراش رو روال افتاده… فانّ مع العسر یسری… انّ مع العسر یسری…. پس با هر سختیی آسانی هست… پس تو دل هر مشکلی راه حلش هست «اگر» دنبال راه حل باشی، اگر توحید داشته باشی… اون دو آیه ی آخر هم خیلی حس خوبی داشت و مهم بود. چقدر استاد خوب بیان کردن که از هر کاری فارغ میشی برو برای هدف بعد و عشق خدا رو اگر چاشنیش کنی اون وقته که مسیر لذت بخشه و به هدف هم می رسیم…

    خلاصه که کلی از دو روز پیش حالم خوبه همینکه فهمیدم کجای کارم، همینکه این درخواست رو کدش رو فرستادم، یعنی شروع یه مسیر تازه. دیشب که شب سی ام بود نشست و برای خودم نوشتم که تو تمرین سی روز دوم می خوام متفاوت عمل کنم، می خوام ترمزها رو بکشم بیرون و برای ذهنم جواب منطقی بدم و با منطق قانعش کنم که چرا این باور اشتباهه…

    خداجونم مهربونم عاشقتم که انقدر قوانین فوق العاده ای داری و در عین حال ساده… ازت هدایت می خوام و مدد که بتونم سی روز متفاوت رو رقم بزنم…

    همه تون رو به خدای ارحم الراحمین می سپارم و ازش شادی و سلامتی و ثروت برای هممون می خوام.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  9. -
    فائزه مرادی همت گفته:
    مدت عضویت: 1081 روز

    به نام خداوند یکتا

    الله اکبر از این هم زمانی

    سلاممممم به استاد مهربونم و مریم جان زیبا

    استاد قشنگم این روزا خیلییی قلبم باز شده نمیدونم بگم چقدر️

    صبح داشتم فایل قرآنی ١٢ قدم جلسه ۵ قدم ١٢ گوش میدام شما همین فایل گذاشتید

    هر چقدر جلو تر میرم ایمانم قوی تر میشه

    خدا ی طوری دستم گرفت که خودممم نفهمیدم چی شد فایل ها رو سارا بخره منم با تمام وجودام گوش کنم ازش ممنوننم به خاطر اینکه بهم فرصت داد که در این جهان هستی باشم و بفهمم چه خبره .

    دوستون دارم ااستاد قشنگم چقدر این روزها صدای قلبم را به واضحی میشنوم

    چقدر شما فوق العاده ای آخه ️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  10. -
    فهیمه ومحمد گفته:
    مدت عضویت: 2186 روز

    سلام استاد نازنینم و خانم شایسته مهربون و دوستان نازنین و توحیدی من

    این چند روز به خاطر تضادی که توش هستم واقعا سنگینی تو قلبم احساس میکردم و همش میگفتم خدایا قلبم رو آروم کن هدایتم کن ,ارامش بهم عطا کن ,,دیروز صبح که از خواب بیدار شدم اومدم تو سایت دیدم فایل جدید اومده رو سایت و اسم فایل برای من این اومد جلوی ذهنم که خدا قلبت رو باز کرد چشمای من این جمله رو.میدید ,سریع دانلود کنم اما چون یه هفته اس دارم میرم سر یه کاری البته فعلا به صورت آزمایشی دارم میرم نتونستم گوش بدم ,ظهر که برگشتم خونه اومد تو سایت وفایل رو.گوش دادم ,تازه قشنگ اسم فایل رو دیدم گفتم خدایا من چطور اون لحظه ندیدم اسم فایل رو و فقط دیدم که داری بهم میگی خدا قلبت رو باز کرد ,استاد عزیزم نمیدونی چقدر بهتر شدم تو.کنترل ذهن چقدر بهتر میتونم تو ناراحتی وشرایط ناراحت کننده افکارم رو ببرم به سمت مثبت ,چقدر زودتر میتونم اعراض کنم ,وتحسین کنم ,نمیگم خیلی خوب شدم اما میتونم بگم 20درصد رشد داشتم ,به گفته شما همین 20درصد هم جای شکر داره ونشون میده دارم پله پله میام بالا ,,قبلا من حسادت میکردم اما الان میتونم تحسین کنم ,با همین تحسین کردن موفقیت های دیگران تونستم به ترسم غلبه کنم و رانندگی کنم و بشینم پشت فرمون و الان راحت برم محل کارم و برگردم بدون اینکه نگران باشم ماشین گیرم میاد یا نه ,دیر برسم ,من موقعی که میرفتم بیرون هر خانمی که میدیدم پشت فرمون نشسته و رانندگی میکنه آگاهانه تحسینش میکردم میگفتم افرین خانم و دختر شجاع ,تحسینت میکنم که اینقدر خوب رانندگی میکنی ,تا اینکه خودمم تونستم به ترسم غلبه کنم و بشینم پشت فرمون هرچند هنوز کامل کامل مهارت کسب نکردم اما تونستم تو این 5ماه که رانندگی میکنم تکاملم رو خوب طی کنم و بیشتر موارد رانندگی رو یاد بگیرم و تو مسیرهای شلوغ برم ,همه این ها اعتبارش برمیگرده به خداوند و شما استاد نازنینم که با کمک دوره های شما صحبت های شما که با جون و دل برامون میگین من تونستم رانندگی کنم و به ترسام غلبه کنم ,20درصد رشد کنم آروم تر بشم ,کنترل ذهن بهتر داشته باشم

    ان شاالله همیشه سلامت و شاد و.ثروتمند باشین استاد نازنینم وخانم شایسته و همه دوستانم که کامنت منو میخونن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای: