https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-9.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-19 06:08:272024-09-08 08:12:02قلبی که به سوی خداوند باز می شود
742نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
استاد واقعا ممنونم که نگاه منو به قران تغییر دادی و اینکه اصلا کلا نوع نگاه شما به موضوعات خیلی عمیق و بدون حاشیه و فقط توجه به اصل است و وقتی این هشت آیه بررسی کردید واقعا چقدر قانون خدا جذابه و چقدر حس خوبیه که وقتی ما فقط قانون انجام بدیم جهان تمام اتفاقات برام میزند
من میخوام بر اساس همون نکاتی که عنوان کردید و بر اساس آیه توضیح دادید منم با زندگی خودم تا اینجای مسیر بررسی کنم و ببینم تا حالا این سوره تو زندگی من رخ داده یا نه؟؟!!
1. در آیه اول راجع به باز شدن قلب من برای درک خداست که واقعا از زمانی که خیلی جدی که مدت یکسال شده تصمیم گرفتم که بیام تو سایت و اموزشات ببینم و فایل ها ببینم و درک کنم روز به روز اگاهی من بیشتر بیشتر شده و واقعا به این درک رسیدم که خدا کیست و قانون چیست و فقط باید تمرین و تکرار کنم که هر دفعه بهتر از قبل عمل کنم و تکاملی رشد کنم و هیچ نگرانی و ترسی نداشته باشم و واقعا اینکه توحید و شرک درک میکنم ولی خوب نمیگم خیلی حرفه ای شدم نه ولی واقعا تمام تلاشم دارم میکنم و تو خیلی مواقع عالی شدم و واقعا به درکی رسیدم که مسیر بهتر قدم بردارم و ایمان به کسی بیارم که همه کاره کیهان است
2. در آیه دوم و سوم راجع به بار سنگین روی شانه های من بود که خدا برداشته واقعا از زمانی که درک کردم اصل احساس خوب است و دیگه درگیر فرعیات نشدم چقدر عالی شده چرخ زندگیم روان تر شده سختی هایی که قبلاً بود دیگه نیست و واقعا در زمینه هایی که ترمزها شناسایی کردم و روشون کار کردم تبدیل به باور مثبت کردم چقدر راحت تر و ساده تر حرکت میکنم من واقعا برای کسب درامد ساده دچار مشکل بودم و همش کمیت من لنگ بود هر قدمی برمیداشتم بن بست بود انگار اگه میخواد اتفاقی بیفته باید له میشدم تا بشه و واقعا بار سنگینی بود ولی از زمانی که به این درک رسیدم که همه چی خداست و احساس خوب اتفاقات خوب است تموم شد و واقعا این جمله بازی کردم تو زندگیم و در هر شرایطی سعی میکردم اگاهانه باشم و در لحظه باشم و دیگه خبری از اون بارهای سنگین نیست بعضی مواقع تو زمینه هایی که ترمز ذهنی دارم بار سنگین ایجاد میشه و خداروشکر میکنم که قدرت درک این مسیر داد که به خوبی پالایش بشم
3. در آیه چهارم بالا بردن نام و اعتبار توسط خدا، واقعا از زمانی که قدرت دادم دست خدا و به معنای واقعی دارم تلاش میکنم که ستایش کنم خدایی که همه کاره جهان است خدای بخشنده و مهربانی که مالک هر لحظه من است خدایی که فقط او را میپرستم و فقط از او یاری میخوام پس منو هدایت می کنه به راه راستی که پر از نعمته، و این اتفاق افتاد که چقدر در زمینه بیزینس و ارتباطات برام اعتبار ایجاد شد چقدر شخصیتم متفاوت شد و در پی اون نگرش من به دنیای اطراف متفاوت شد و مداری که تغییر کرد و هدایت شدم به مداری که نوع نگاه مشتریان نوع نگاه همکاران و نوع نگاه اطرافیان به من به گونه ای بسیار عالی شد طوریکه قبلاً اصلا اینطوری نبود و از همه مهمتر چالش های بیزینس و ارتباطات من با این که بیشتر از قبل اقدام میکنم بسیار کمتر شده و این نشان از این موضوع میده که وقتی سمت خودم انجام میدم خداوند سمت خودش انجام میده و فقط کافی بود من درونم اجابت خدای مهربونی که از رگ گردن بهم نزدیکتر است
4. در آیه پنج و شش راجع به اسانی با سختی بیان شده که همون طوری که استاد توضیح دادن وقتی بعد از مدتی به صورت اگاهانه که روی خودم کار کردم واقعا آسان شدم برای آسانی ها، خیلی جالبه که دیگه تقلایی در کار نیست دوست من، من مقداد تحریری گواه این موضوع هستم که جوری تو مسیرم هدایت میشم که هیچ نرم افزار مسیریابی با این دقت هدایت نمیکنه جوری خدای من پلن مارکت برام چیده که زبانم قاصره از بیانش، هر روز هر روز مواردی زیاد تو بیزینس من رخ میده که هم من به سمت مشتریان درست حسابی هدایت میشم و هم از غیب به سمت من مشتری میاد، واقعا اوایل تک و توک میومد و من این هدایت هر روز با خودم تکرار میکردم که اگه یکی اومد دومی هم میاد و دنبال هدایت هایی که شدم ولی درکی نداشتم گشتم و دیدم چقدر من تو زندگیم هدایت شدم و الانی که دارم این کامنت مینویسم از زمین زمان هدایت برای اتفاقات بهتر تو زندگی اومده و همیشه استاد عنوان میکردند که قرار نیست حالت خاصی از جسم و روح باشی تا الهامات بیاد و ممکنه از نوشته ای یا صحبتی یا هر چیزی یک دینگی درونت بخوره و همون بری جلو، باورتون نمیشه که چطوری مسیر خدا برات باز میکنه و فقط یادت باشه وقتی هر اتفاقی برات میوفته احساست بد نکن چون احساس بد همون شیطان است کافیه در هر شرایطی احساس خوب داشته باشی یهو میبینی کوچه بن بست برات میشه بزرگراه باور کن که شده
یک مثال میزنم که همین دیروز برام اتفاق افتاد، من از زبان یک نفر یک اسم شنیدم همین یکهو یادم اومد یک مشتری خوب داشتم به همین اسم که خیلی وقته خبری نیست ازش، رفتم تو دفترچه تلفن گوشی و به همون اسم پیام دادم که منجر به فروش شد بعد که میخواستم محصول ارسال کنم دیدم ادرسش فرق داره دیدم این یک مشتری دیگه بود به همون اسم که تا حالا ندیدمش ولی سفارش داد و جالبتر اینه که فهمیدم حالا که یادم رفته اسم اون بنده خدا چی ذخیره کردم گفتم این هدایته و باید حضوری برم پیشش و رفتم پیشش همون روز و اون مشتری منو فرستاد پیش یک مشتری دیگه و منجر به فروش سه برابر همیشه شد، این اتفاق با هیچ پلن مارکتی که من می چیدم از اول جور در نمیومد و این پلن فقط دست خدای منه
از این هدایت ها در روز زیاد شده و وقتی راجع به هدایت ها با همسرم حرف میزنم هی بیشتر بیشتر بیشتر شده
5. در ایه هفتم همونطور که استاد عزیزم و خانم شایسته عنوان کردن این بود که هدف که بهش رسیدی هدف دیگه برای خودت انتخاب کن و استپ نکن، دقیقا زمان تایید که قبلا یک کاری میکردم و هدفی تیک میزدم تو باد هدف رسیدن خوابم میبرد و وقتی تو حرکت نکنی جهان حرکتت میده به سمت چیزایی که جالب نیست و درک کردم نه نکن اینکار چون تو به هدف رسیدی قدرت گرفتی برای حرکت بعدی و چون با اشتیاق نبود و فقط دنبال رسیدن بودم خسته میشدم در صورتیکه وقتی با عشق حرکت کنم و بذارم خدا اسان کنه منو برای اسانی ها اون موقع یک بازی جذابی برام که میخوام یک ست دیگه بازی کنم برای همین زندگی من یعنی تمام جوانب و همه بهم مربوطه تفریح در دل کار و لذت در دل چالش ها و …. پس کافیه نگرش تغییر میکرد کافی بود زندگی را شهربازی ببینم که میخوام از همه چیش لذت ببرم و تجربش کنم
6. در ایه اخر میگه به سمت خدای خودت با اشتیاق روی بیار،به قول استاد اعتبار تمام نعمات زندگیم خداست من همیشه با خودم این موضوع تکرار میکنم از زمانی که اموزشات درک کردم تا حدودی و البته روز به روز داره درکم نسبت به ایمانی که دارم بیشتر میشه، اینه که خدا همون انرژی است که در جهان محیط است و در ریز اتم ها و همه چیز جاری هست پس خدای من در تک تک سلول های بدنم جاری است و طبق ایه 186 بقره( انگاه که بندگان من درباره من از تو میپرسند به انها بگو نزدیکم هرگاه منو بخوانند اجابت میکنم به شرطی که اونا هم منو اجابت کنند و بپذیرند و ایمان بیاورند باشد که رشد یابند)
درک کردم که مقداد خدا که درونته پس وقتی بهش توجه کنی یعنی همون صلاه یعنی شمردن نعمات، شکارچی نکات مثبت، شکرگزاری که همه اینا با شدت احساس خوب به همراه باشه یعنی قدرت از ان خدا دادی و پذیرفتی که مالک تو خداست پس خدایی که مالک من است اجازه ورود هیچ بیماری به سلول سلول من نمیده پس اعتبار سلامتی من خداست فقط کافیه احساس خوب داشته باشم و از انجا که تعریف انرژی این است که انرژی های مشابه همدیگرو جذب میکنند پس وقتی احساس خوب داشته باشم یعنی دارم توجه به خوبی ها میکنم (صدق بالحسنی) و چون توجه دارای انرژی هست جهان میره از همون قسم از انرژی برای من میاره پس این میشه هدایت الله به سمت خوبی ها، پس هر اتفاقی می افتد من باید احساس خوب نگه دارم و تمام دستاوردم مالک داره اونم خداست (مالک یوم الدین)
استاد عاشقانه دوستت دارم و واقعا خانم شایسته عزیز به درستی بیان کردن که شما استاد تشخیص اصل از فرع هستی و واقعا با تمام وجودم خوشحالم و شاکر خدای بزرگ هستم که هدایتم کرد به سمت شما
سلام به همه دوستای گلم، استاد عزیزم و مریم جان مهربان
نزدیک 5 سال یا بیشتر هستش که فایلا رو گوش میکنم و تقریبا هر صبحم گره خورده با فایلای استاد ولی برای اولین بار کامنت میذارم، خیلی ساده میندیسم و اون چیزی که توی دلم هست رو میگم.
دقیقا زمانیکه خانم شایسته آیه هارو همراه با ترجمه ش خوند با تمام گوشت و پوست و خونم درکش کردم.
استاد من تا 6ماه پیش خیلی سختی کشیدم، خیلی زیاد، همشم بخاطر توهماتی بود که میزدم و میگفتم من فقط اگه روی باورام کار کنم خدا خودش از راه های غیب میرسونه واسم، ولی این کار کردن روی باورها بدون تلاش که نتیجه نداره. کارم به جایی رسید که صاب خونه اومد و هرچی بد ویراه بود بهمون گفت، از خونه بیرونمون کرد(اینو توی پرانتز بگم که من و همسرم تنها چالوس زندگی میکنیم و همه اقوام اصفهان هستن)، خلاصه که خیلی اوضا داغون شد و به جایی رسیدیم که حدود 100 ملیون غرض گرفته بودیم و روز به روز داشت مبلغ بیشتر میشد در حالی که ورودی صفر بود. خدا شاهده ما لنگ ماهی 3ملیون کرایه خونه بودیم و نداشتیم. تا اینکه 6ماه پیش یه ایده ای به ذهنمون رسید که انجامش بدیم و فوق العاده سخت بود انجامش، ذهنمون اجازه نمیداد انجام بدیم و اونم چیزی نبود جز دستفروشی چای کنار خیابون. به خداوندی خدا قسم میخورم استاد طی این 6ماه،ما تمام بدهکاریامونو دادیم و الان توی شرایطی هستیم که داریم خونمونو میسازیم توی یکی از بهترین لوکیشن های شهر چالوس.
استاد کارمون رو با 3تا گونی چای کنار خیابون شروع کردیم، هیچوقت یادم نمیره چقدر روز اول برامون سخت بود، نمیتونم بگم چقدر ولی انگار جونمو میخواستن بگیرن، ولی الان که نتیجه تو دستمه اونم چه نتیجه ای(در آمدم طی 6ماه از صفر رسید به ماهی 40 ملیون تومان)، الان روزی هزار بار خداروشکر میکنم که چجوری اون بار سنگین رو از دوش منو همسرم برداشت و مارو هدایت کرد به این مسیر زیبا که هر روز با عشق میام بساطم رو پهن میکنم.
از طرفی باورتون نمیشه که چه مشتری های فوق العاده ای دارم. استاد آدمای سطح بالا و ثروتمند میان ازمون خرید میکنن، چای آتیشی گذاشتیم، میان چای میخورن، لذت میبرن، چای میخرن، عشق میدن، تشویق میکنن و نمیدونید نمیدونید چه اعتباری توی این 6ماه برامون ساخت که اینهمه مشتری دائم پیدا کردیم.
الان که کامنت گذاشتم به این فکر میکنم که چقدر تعریف دارم، چقدر حرف برای زدن دارم و حتما حتما زمانی که بهم الهام بشه حرفای توی دلم رو براتون مینویسم.
استاد جان شما همیشه از نتایج صحبت میکنید و همیشه از گرفتن نتایج بچه ها خوشحال میشید
من هم امروز دوست داشتم تو کامنت های این فایل از یکی از نتایجم براتون بنویسم
هنوز فایل را ندیدم ولی کامنت بچه ها را خوندم و لذت بردم
استاد عزیزم من تو یکی از شهرستانهای اطراف اصفهان زندگی میکنم
شهری که نسبتا بزرگه ولی برای من کوچیک شده
چون همه اون شهر با من دوست و آشنا و فامیل هستند و همه اتفاقات زندگی من تکراری شده و یه جورایی احساس میکردم که دیگه نمیتونم پیشرفتی داشته باشم
از هر لحاظ هم بخاطر شخصیتم و اخلاق اجتماعی ای که دارم شده بودم حلال همه مشکلات و کارهای اطرافیانم
من اصالتا بختیاری هستم و هنوز یک سری تعصبات فامیلی ورفت و آمد ها و مراسماتی هست که من در این سالها بهشون پایبند بودم و همین امر باعث شده بود که از اصل زندگی دور بشم
تا اینکه دیگه خسته شدم و با تمرینهایی که شما در دوره عزت نفس و 12 قدم داده بودید ماه ها بود که روی ذهنم و افکارم کار میکردم و حال و هوای زندگیمو یک مقدار تغییر دادم تا حدودا سه هفته پیش بود که تو مغازه مشاوره املاک خودم تنها بودم
و یک ویدئو از خودم ضبط کردم و تو اون ویدئو من به شما استاد عزیزم تعهد دادم که متعهدانه به همه گفته های شما عمل کنم تا به همه خواسته های زندگیم برسم و خودم را و زندگیم را از این وضعیت تکراری و ناخوشایند نجات بدم
من به شما تعهد دادم چون سالهاست که با آموزه های شما تغییراتی در شخصیتم ایجاد کردم و خودم را مدیون شما میدونم
به شما تعهد دادم چون احساس میکنم حقی به گردن من دارید و برای اینکه مسیر درست را به من نشون بدید زحمت زیادی کشیدید
پس من به شما تعهد دادم که برام با ارزش بودید و متعهدانه روی باورهام کار کردم تا حدودا یک هفته بعدش که میشه دوهفته پیش به طور عجیب و ناگهانی ظهر اومدم بخوابم تو عالم خواب و بیداری به ذهنم خورد برم تو سایت دیوار شهر اصفهان و بزنم قسمت فروشنده مبلمان و دیزاین داخلی و من اصلا متوجه نشدم که چی شد و اصلا چرا وسط ظهر این ایده به ذهنم خورد .
این را هم خدمتتون عرض کنم که سالها حرفه من طراحی و اجرای دکوراسیون داخلی بود و در کارم بی نظیر بودم و کار مورد علاقم بود و یک سالی بود که اومدم تو کار املاک که اصلا دوستش نداشتم
بله استاد عزیزم عرض میکردم که ایده فروشندگی به ذهنم خورد و من دیگه خوابم نبرد
و چون از شما یاد گرفتم که بر و بر به ایده نگاه نکنم و به الهامات قلبیم عمل کنم رفتم تو سایت و چند تا فروشگاه مبل بود که فروشنده میخواستن که نسبت به یکیش حس بهتری داشتم
تماس گرفتم قرار ملاقات گذاشتیم و شب رفتم و بخاطر اینکه فایل طولانی نشه وارد جزییات نمیشم و کلیات قضیه را عرض میکنم
بله استاد عزیزم اونجا به توافق نرسیدیم چون طرف آشنا در اومد و من دیگه از آشنا کاری خسته بودم و فضای کارش هم کوچک بود و محدود
اومدم خونه با خانمم در میون گذاشتم اصلا شوکه شده بود که واقعا تو رفتی مصاحبه برای فروشندگی
تو خودت مغازه داری اینهمه مشتری و کسب و کار داری اینهمه شناخته شده ای اینجا
البته اینم بگم که خانمم خیلی خوشحال شد که من قصد مهاجرت دارم و حاضرم بهای مهاجرتم را بپردازم فقط فکرشو نمیکرد که مرد عمل باشم و متعجب شده بود ولی من به استاد عزیزم تعهد داده بودم که هر چیزی بگه فقط بگم چشم و به خداوند سپرده بودم و زمانی که این فکر به ذهنم خورد دیگه مطمئن بودم که از طرف خداست
پس با تعهد میخواستم بهش عمل کنم
یکی اینکه از کار املاک بیام بیرون چون دوستش نداشتم و دیگری اینکه از اون شهر تکراری بزنم بیرون
استاد عزیزم فردا ظهرش دوباره به ذهنم خورد که به یکی دیگه زنگ بزنم و خانمم هم خوشحال بود چون من همه وقتم را فقط صرف کارهای دیگران میکردم و اون هم دوست داشت که برای زندگی جدیدی تلاش کنیم و پیشرفت کنیم
یه شماره دیگه نظرم را جلب کرد بعد گفتم ولش کن تا شب زنگ میزنم
که خانمم گفت الان زنگ بزن بهتره شاید تا شب کسی را بگیرند و من یه لحظه به خداوند گفتم اگر خیره خودت درستش کن برام و تماس گرفتم
طرف از پشت تلفن با دو دقیقه مکالمه فقط بهم گفت که مشتاق شدم ببینمتون و حتما یه سری به من بزنید چون من مشتاقانه دوست دارم از نزدیک ببینمتون و صحبت کنیم
این هم لطف خداوند بود به من
یه جورایی برای اون هم تعجبی بود که من میخوام مغازمو جمع کنم و برم یه شهر دیگه فروشندگی مبل انجام بدم
خلاصه من شب رفتم برای مصاحبه و با هم توافق کردیم برای شروع کار
به لطف خدای عزیزم اونها باید شرایط تعیین میکردند ولی از اونجایی که به قول بچه های سایت من رو دوش خدا بودم و من با خدا رفته بودم تقریبا همه شرایط را من مشخص کردم و هر خواسته ای که داشتم اون بنده خدا که انسان فوق العاده شریفی بود موافقت کرد و بهم گفت که من باعث افتخارم هست که شما اینجا کار کنید و در کنار ما باشید
این در حالی بود که طرف مقابلم چندین بار عنوان کرد که من خیلی قاطع هستم و همیشه نظر خودم را دارم ولی اینبار نمیدونم یه حسی دارم که دارم بخاطر شما همه شرایطم را تغییر میدم
و من اونجا هر لحظه خدا را کنارم احساس میکردم
ضمنا بهم گفت کار دیزاین و دکوراسیون داخلی که میگی قبلا انجام میدادی هم میتونی اینجا برای خودت ادامه بدی و مشتری بگیری که این فوق العادست برای من
خدای عزیزم من واقعا بلد نیستم بابت اینهمه اتفاق خوب و زیبا چطوری باید سپاسگزاری کنم
فقط اینو میدونم قدردان بودن و ادامه دادن به مسیر میتونه بهترین شکرگذاری باشه به درگاه پر مهر تو یا رب
استاد عزیزم به همین سادگی خداوند جواب شجاعت من را داد و من دو هفته است که تو لوکس ترین و بزرگترین مرکز تجاری شهر اصفهان مشغول به کار شدم با بهترین شرایط و در کنار یک انسان شریف و الهی که صاحب فروشگاه هستند و من هم تنها و در اختیار خودم هستم
در واقع من بعنوان تنها فروشنده و شاید بشه گفت مدیر فروش این فروشگاه استخدام شدم
حتی قرار بود یک نیروی دیگه هم بگیرند که کنار من باشه ولی با توانایی هایی از من دیدند و به لطف خدای بخشنده و بی همتا فعلا منصرف شدند و من تنها و همه کاره این مجموعه هستم
و فقط گاهی اوقات صاحب فروشگاه یه سری بهم میزنه و همش بهم امید میده و تحسینم میکنه که چقدر شجاعت داشتم که از اون حاشیه امن زندگی خودم بیرون اومدم
حتی بنده خدا همیشه میگه اگر اینجا هم نخواستی میتونی جاهای دیگه مشغول بشی ولی حتما مهاجرت کن و خونه زندگیتو هم بیار اصفهان
و من از الان فقط تو فکر تغییر مکان زندگیم هستم و به خداوند درخواست دادم که یک خونه شیک و خوب برام اوکی کنه تا انشالله خونه را هم بیارم نزدیک محل کارم و این مسافت را هر روز نخوام برم و برگردم و خانم عزیزم هم نزدیکم باشه
تا به امید خدا این پیش زمینه ای باشه برای مهاجرت به مکان های بزرگتر و جدید تر و نهایتا مهاجرت به امریکا که رویای من هست
و ایمان دارم با تعهدی که به شما دادم و با کارکردن روی باورهام و با ایمان به خدای بی همتا میتونم به همه خواسته هام به همین راحتی و به همین سادگی برسم
ضمنا استاد عزیزم محل کار جدیدم ساکت و در آرامش هست و بدون هیچ مزاحمی به راحتی هر لحظه روی باورهام کار میکنم و فایل گوش میدم و نوت برداری میکنم و کامنت میخونم
و بابت این شرایط هر لحظه سپاسگزار خداوند هستم و سپاسگزار شما که من را آگاه کردید از اتفاقات و قوانین واقعی زندگی
که من را تا به الان به این موقعیت رسونده و امید دارم به آینده ای روشن و لذت بخش و رویایی
استاد عزیزم بابت هر جمله ای که بیان میکنید
بابت هر فایل و هر محصولی که آماده میکنید ازتون سپاسگزارم
من تغییرات بزرگی داشتم تو این چند سال که با شما هستم و انشالله یه روزی که به خواسته های مالی بیشتری هم رسیدم میام و همشون را با هم براتون تعریف میکنم که خوشحال بشید
از شما سپاسگزارم استاد عزیزم
از خانم شایسته عزیز صمیمانه سپاسگزارم که همیشه مطالبشون چراغ راهی بوده برای من در تاریکی افکارم و عقایدم
چرا مدتهاست دیگه از اون گریه های شبانه خبری نیست از آرزوی مرگ کردن ها خبر نیست
هر چه هست بوی خوبی میده ،تضادی هم اگر هست در مسیر پیشرفته
مسئله ای برای حل کردن هست در مسیر اهدافمه
خدایا شکرت که بار گران رو از روی دوشم برداشتی
خدایا شکرت که مرا آسان میکنی برای آسانی ها
چند وقته تو دفتر شکرگزاری م از خداوند نیروی کاری درخواست کرده بودم
قدم هام رو برداشته بودم ،هر ایده ای به ذهنم رسید انجام دادم ،هر شماره ای بود زنگ زدم و ..
دیگه نوبت خداوند بود سمت خودش رو انجام بده
هفتههاست که دارم رو باورهای توحیدیم کار میکنم و ورد زبونمه: خدایا من به هر خیری از جانب تو محتاجم
خدایا دلها را برای من نرم و قلبها را برای من مهربان کن
خداوند پیشا پیش من در حال انجام کارهای منه
امروز یک قرار ملاقات مهم با رئیس زندان- مردان- شهرمون داشتم «و سعی میکنم خیلی خیلی خلاصه بنویسم » ،نگم باورتون نمیشه که میدونم همتون باورتون میشه چون برای هممون اتفاق افتاده که : چقدر احترام گذاشتند، پذیرایی کردند،یه ادمهای شوخ طب و مثبت ،که اصلا از فضای خشک اونجا بعید بود،حدعقل من ذهنیت دیگه ای داشتم
محوطه رو با اون همه آدمی که تایم هواخوری شوند بود خالی کردند تا من به عنوان یک خانم بتونم کارگاه آقایون رو ببینم
با اینکه فیلم کارگاه رو تو سیستم نشون دادند بنابر درخواست من کلی تلفن و هماهنگی انجام دادند تا ما «همراه رئیس اونجا و بقیه» بتونم برم و از نزدیک کارگاهشون و کارهاشون رو ببینم ،
حتی با درخواست من که به مربی خانم به مدت 15 روز برای آموزش به زندان آقایون دسترسی داشته باشه موافقت کردن اینا یعنی خداوند دلها را برای من نرم و قلبها را برای من مهربان کرده
و جالبه که من فقط سه ماهه کارم رو شروع کردم خود رئیس اونجا میگفت یه آقایی به نام فلانی قبل از شما درخواست ایجاد کارگاه اینجا داده و با اینکه این آقا رو ندیدم اما در موردش تحقیق کردم و مایلم با شما کار کنم با اینکه اون آقا رئیس اتحادیه هستش و من فقط شرکت ثبت کردم و هنوز پروانه تاسیس رو هم ندارم.یعنی خداوند پیشاپیش من در حال انجام کارهای منه یعنی خداوند نامم را بلند آوازه کرد.
یا وقتی مربیهایی که خیلی با سابقه هستند و من با چند تاشون ملاقات داشتم گفتن چطور تو این زمان کم انقدر پیشرفت داشتید و اسم شما رو از چند نفر شنیدم این یعنی خداوند نامت را بلند آوازه گردانید
وقتی با سرمایه خیلی اندک شروع کردم از خداوند درخواست کردم ،خدایا کارها را برای من راحت کن منو آسون کن برای آسونیها ،منو به یه جایی هدایت میکنه که احتیاج به بیمه کردن افراد ندارم احتیاج به هزینه کردن برای کرایه کارگاه و سوله ندارم، هزینه آب برق گاز ندارم، هزینه سرپرست کارگاه ندارم و همه رو خودشون رایگان انجام میدن یعنی خداوند کارها رو برای من آسون کرده منو آسون کرده برای آسونیها
امروز یک روز فوق العاده بود برای من دیدم که باورهای توحیدی من جواب میده میخوام برم و اون درخواستم رو که نوشتم: خدایا دور و بر من رو پر از نیروی کاری کن تیک بزنم,انجام شد خدایا شکرت
و چیزی که یادم اومد اینکه تا موقعی که فقط به این فکر میکردم که دیر شد و من باید سود کنم من باید ثروتمند شم، همش به در بسته میخوردم
وقتی اومدم قلباً اینطوری فکر کردم که من میخوام هم برای خودم و هم برای جهان ارزش آفرینی کنم و هم به خودم سود برسانم و هم به نیروهای کاری م و خانوادههاشون, اونوقت کارهای من درست شد،پیشنهاد های کاری که خودشون دادند و من حتی به ذهنم نمیرسید از اینجا شروع کنم داده شد ،وقتی فقط به ارزش آفرینی فقط برا خودم فکر نکردم بلکه برای جهان و بقیه ای که با من کار میکنن هم فکر کردم .
استاد جان خداوند شما رو برای ما و خانواده تون حفظ کنه
هر قدر ازش سپاسگذاری کنم برای آشنایی و همراهی با شما کمه ،خدایا شکرت
بازم سلام ب استاد عزیزم و مریم بانوی عزیز و همه ی دوستان
یه درس خیلی قشنگی ک من با چند بار دیدن این فایل از استاد یاد گرفتم رو میخوام بگم و اون این بود ک مریم بانو تووی صحبت هاش ب این مطلب اشاره کرد ک خدا با توجه ب آگاهی ها و گشایش قلبی ک واسه استاد اتفاق افتاد تووی زندگیش، ایشون رو انتخاب کرد و ب نوعی برگزید ک این آگاهی ها را از طریق ایشون ب بقیه ی انسانها منتقل کنه.
رفقا تا اینجای مطلب رو داشته باشید ک مریم بانو حدودا چند دیقه ای بازم ب حرف زدنش ادامه داد و حرفاش کامل تموم شد و وقتی قرار شد استاد صحبت کنه با صبر و تحمل و آرامشی ک تووی چهره اش بود ک واقعا تحسین برانگیزه ب مریم بانو گوشزد کرد ک من در مقابل اینکه خدا انتخاب کرده و برگزیده منو مقاومت دارم و تووی زندگی طبق بیان قرآن کریم ک با هر سختی آسانی همراه هست و اصلاح مسیرم ب این مهم دست پیدا کردم و لایق این جایگاه و این بلند آوازگی شدند .
همه ی اینا رو گفتم ک بگم من اگه خودم تووی اون موقعیت بودم و با همسرم صحبت میکردم حتما حرفش رو قط میکردم و میپریدم تووی صحبتش و میگفتم ن من رو خدا انتخاب نکرده و الی………
ولی این درس بزرگ رو امروز گرفتم ک آرامش تووی همه ی مراحل زندگی میتونه چقدر در رفتار و کردار و گفتارمون تاثیر مثبت و زیبا بزاره
راستی ی زیبایی رو هم تووی این فایل تصویری دیدم ک واسه من جالب بود ،دقت کردم استاد حین رانندگی فقط دستش ب فرمون ماشین و اصلا دستش ب سمت دنده ماشین نمیره و اینجا حس کردم داشتن ثروت چقدر جذاب ک تو میتونی ماشینی با دنده اتومات سوار بشی ک حتی خودش واست زحمت تعویض دنده رو بکشه و لذت و آرامش رو در رانندگی باهاش تجربه کنی
الهی شکرت ک تونستم این زیبایی رو ببینم و درک کنم
بازم شکرت خدا جون ک اینجور حتی کوچولو کوچولو
ب معرفتم از خودت و قوانینت داری اضافه میکنی
شاد و پیروز و سالم ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
استاد یعنی من عاشق درک بالای شمام…….من تا امروز با این که بارها این آیه رو خونده بودم اصلا نمی فهمیدم یعنی چی ؛ یعنی همش می گفتم همراه ه سختی آسونی پس چرا من کنار سختی ها هیچ وقت آسونی ندیم ؛ چرا هیچ وقت ندیدم کنار سختی آسونی باشه همراش اسونی باشه….یعتی توی ذهنم این بود اگر شرایط سختی پیش میاد بعدش اتفاق خوب می افته…..انگاری خدا یک آدم دلش می سوزه اخی چقدر سختی دیدی حالا بهت یک خوش بدم خستگیت در بیاد نه….وای خدای من ….الان فهمیدم که هم سختی ها هستن و هم آسونی ها توییی که انتخاب می کنی…..کدوم ببینی کدوم تجربه می کنی…..تویی که باید از سختی بری به سمت آسونی ها….تویی که باید خودت در مسیر آسونی قرار بدی….و گرنه در مسیر سختی باشی هیچ آسونی در کار نیست…..سختی بیشترهست ……و چقدر متفاوت این درک …..چقدر ذهن آدم باز می کنه…..چقدر کمک می کنه به درک بهتر…..
استاد قشنگمممم بی نهایتتتت مممنونمممممم برای این درک بی نظیر..
اینقدر حواسم پرت فایل شد که کامنت قبلی رو ارسال کردم و یادم رفت که فایل ادامه هم داره، ببین خداوند چطور هدایتت میکنه، چطور تو رو پوش میکنه به سمت فایلی که کاملا در خور حال الان توئه، چطور توی فایل اشاره میشه که تو در مداری هستی که آسان شدی برای سختیها، عاااااخ که من از تموم این کلمات و در خور بودنش با حال الانم لذت بردم، منی که احساس قفل بودن حال خوبم رو دارم با این جملات مربوط به حالم ذوق کردم، الان اصلا دلم میخواد از قشنگیهای این فایل بگم، از اینکه من چقدررررررر این تفسیر از قرآن رو دوست دارم، این نگاه متفاوت که هرگز کسی به این کتاب نداشته، استاد جان جوری کتاب رو تعبیر میکنه که گویا یک کتاب معمولیه، نه یک کتاب مقدس و دور از فهم بشر، که همیشه و همیشه این دیدگاه برام قابل تحسین فراوان بوده، و بعدش شیفته ی باورهای توحیدی استاد جانم، ای بنازمت مرد که چقدرررررر چقدرررررر اصل توحید رو درک و عمل کردید و میکنین«کردیت همه ی آنچه که هستم و آنچه دارم رو به خداوند میدم» «هیچ قدرتی غیر از خداوند وجود نداره» بببببیییییین عاخه قبل از شروع کردن نوشتن کامنت دوم اینجوری بودم که یه اشاره ای بکن که چقدر الهامات دریافت کردی تابحال و یا اینکه چقدر خداوند مستقیم باهات حرف زده، که بقیه که کامنتت رو میخونن فکر نکنن چقدر سطحت پایینه ولی ولی سریع مچ خودم رو گرفتم، به آنی که این حرف از ذهنم عبور کرد گفتم نظر دیگری مهم نیست همین که من دارم سعی میکنم خودم گونه(به روش خودم) کامنت بذارم اوکیه(باور توحیدی داشته باش و بدون که تویی که این همه فکر میکنی نظر احدی توی زندگیت مهم نیست خیلی ریز باورهای غیر توحیدی داری که تا بحال متوجهشون نشدی سهیلا خانم)و دررنهایت مریم قشنگم، چقدر حافظه ت رو تحسین میکنم جانا که فایل هارو و دروه ها رو اینقدر زیبا از بَری و براحتی میتونی هنگام هر صحبتی در مورد هر موضوعی مثل یک ابَر کامپیوتر دوره و جلسه ی مورد نظر در مورد اون موضوع رو پیدا کنی و بهش اشاره کنی جانا. عاشقتونمممم و اول از خداوند سپاسگزارم که من رو به سمت این فایل هدایت کردم، دوم از شما دو گوهر ناب برای تهیه این فایل تشکر میکنم
دوتا استاد عاشق و فوقالعاده زیبا با لباسهای مشکی که به زیباییشون صدبرابر اضافه کرده رو داریم اینجا و خصوصا اون رنگ موی مریم خانم شایسته که زیبایی این خانم رو فوقالعاده کرده
راستی چقدر مشکی به شما دوتا میاد و چقدر برازندتونه
وقتی فایل شروع شد ی نگاهی از پنجره سیلورادو به بیرون انداختم مگه تمومی داره چمن و درختان این جاده
خدایا شکرت چقدر سرسبزه
یعنی شاید دیگه برای استاد و خانم شایسته این طبیعی باشه و عادت کرده باشن
ولی اگه من پشت ماشین بودم مات و مبهوت اینهمه سرسبزی میشدم
خدارو شکر
اما بریم سراغ اون قسمتی از قرآن که مستقیم رفته سراغ صدر
(ی مقدار داره ضربان قلبم آهسته تر و با ریتمی یکنواخت و متعادلتر میزنم)
وقتی که با این آگاهی ها آشنا شدم ی و با یسری از مفاهیمی که استاد آموزش میده مخصوصا تو فایل های رایگان و علاقه ای که به قرآن در من ایجاد شده بود هدایت شدم به این آیه
یعنی انگار ی چیزی منو میکشند به درک درست این آیه
خیلی دوسش داشتم و خیلی وقت ها با دوستانم در موردش صحبت میکردم بدون اینکه بدونم اصلا توی دوره دوازده قدم هم هست
نمیدونم شاید توی کامنت هام هم نوشتم و ی مثالی برای خودم درست کرده بودم از تلفیق این آیه و این سوره
و آیه لو انزلنا القران فی الجبل
و به خودم میگفتم پسر میگه اگه این قرآن رو به کوه نازل میکردیم از شدت ترس تیکه تیکه میشد و متلاشی میشد
ببین این قلب آدم چیه که این قرآن رو نازل کرده بر قلب محمد و گفته آیا ما سینه تو قلب تو رو گشاده نساختیم
و آرام میشدم مثل الان آرام میشدم از اینکه خدا چقدر منو دوست داشته که صدری گشاده به من داده
دقیقا مثل الان که داره باز میشه داره بهم میگه آره درسته
و واقعا وقتی من فهمیدم که مسیر درست رو میتونم از احساسی که قلبم داره پیدا کنم واقعا اون بار سنگین از دوشم برداشته شد
خدارو هزاران بار شکر واسه این بودنم کنار شما دو تا عزیزدل
این روزا هر چقدر که دارم سعی میکنم رو خودم کار کنم ی جورایی از دستم در میره و خیلی حواسم ب خودم نبوده
حتی چندباری اومدم رو سلسه فایل های الگوهای تکرار شونده کامنت بذارم اما نتونستم
فایل ها رو چند باری گوش دادم و چندتایی هم کامنت بچه ها رو خوندم امابازم غفلت کردم و وقتم رو ب بطالت گذروندم
حالا شکر خدا چون عادت کردم بیشتر زیبایی ها رو عمدا ببینم و تحسین کنم خداروشکر اتفاق بدی برام رخ نداده اخیرا ولی بازم از عملکرد این روزای خودم راضی نیستم
تا این ک اومدم تو سایت و این فایل جدید رو دیدم
چی بگم آخه
چقدر انسان ناسپاسه
دقیقا پارسال همین موقع هابود ک رابطم با همسرم ب کلی نابود شده بود و ب کمتر از یک تار موی نازک بند بود
خیلی وقت بود ک میترسیدم از این اتفاق از این ک همه چی بین من و همسرم خراب بشه
چقدرررر دست و پا زدم
چقدر ب زعم خودم داشتم تلاش میکردم
چقدر همه چیو سخت گرفته بودم و چسبیده بودم ب این ک هر طوری هست من باید رابطه رو مستحکم نگه دارم حتی ب قیمت خرد شدن استخونام زیر این بار سنگین
حالا دلم نمیخاد نبش قبر کنم باز ک یادم بیاد
ولی پارسال دقیقا تو همین روزا بود ک بریدم دیگه
تسلیم شدم
دست و پا زدن رو رها کردم
گفتم خدایا من عاجزم
من ناتوانم میدونم اشتباه کردم
میدونم راه خطا رفتم ولی من فقط ب خودم ظلم کردم
دستمو بگیر
ب هر اتفاقی برام رقم بخوره راضیم
فقط تو باهام باش
تو هوامو داشته باش
درحالی ک قلبم هزار تکه شده بود
چون با وجود دختر 4 ماهم اصلا دلم نمیخاست به جدایی فکر کنم ولی تسلیم شدم
و پذیرفتم همه چیز بر میگرده ب خودم
و دست از مقصر دونستن بقیه و بی گناه جلوه دادن خودم برداشتم
گفتم خدایا هر چی بشه حقمه
هر جایی الان هستم جای درسته
منم ک خلق میکنم
پس میتونم آینده رو ب نفع خودم تغییر بدم و در حالی ک وجودم پر از نجوا و تردید بود دائما تکرار میکردم الخیر فی ما وقع
هررر چی ک بشه ب نفع من تمام میشه
و استاد باید بگم کنترل ذهن تو اون شرایط وااااقعا دشواره دیدن نعمت ها و زیبایی ها و تحسینشان تو اون شرایط بحرانی انصافا سخته
ولی بااااید بتونی اگه میخای ک آینده رو خودت خلق کنی باید تلاش کنی
تو اون شرایط دلخوشیم دخترم بود بزرگ ترین نعمت زندگیم و خدا رو هر لحظه بابت خنده و گریش بابت شکل نازش بابت شیر خوردنش و خابیدنش و هر چی ب چشمم میومد ازش شکر میکردم و اینطوری داشتم کنترل ذهن میکردم
استاد ب خداوندی خدا قسم
ی جوووری اون بار سنگین رو از رو دوشم برداشت
یک موقعیتی ب فریادم رسید ک داشتم دیگه له میشدم داشتم میبریدم
ولی اومد سراغم
نجاتم داد
دستمو گرفت و بلندم کرد از خاک
نه از زیر خاک در واقع
الان ک ب این سوره گوش دادم دیدم چقدر شرح حال منه
و من امروز چقدر راحت یکسال پیش خودم رو فراموش کردم و ناسپاسم
چند روز دیگه میشه یکسال و من تو این مدت خیلی زندگیم تغییر کرد
خداوند سینه ام رو گشود بر روی اتفاقات بی نظیر
رابطم با همسرم عالیه بدون حتی یک درصد از اون تلاشای قبلی
به استقلال مالی رسیدم استاد چیزی همیشه آرزوم بود
کنار همسر و دخترم و خدای مهربونم بهترین اتفاق ها داره واسم رقم میخوره
و انصافا نسبت ب قبلم خیلی زیاد تغییر کردم همونطور که تو کامنت دیگه ای هم گفتم ب لطف الله عادت بسیار بد 18 ساله ام رو ترک کردم
و ذهنم برای ایده های عالی کاملا باز شده جوری ک ی چیزایی ب ذهنم میاد کاملا بدیهی و عملی و ساده بعد میگم چطور تا الان نفمیدی اینو پس
و جواب کاملا مشخصه
این فایل ی تلنگر برام از نیلوفر یکسال قبل و نیلوفر الان
ب قول سید علی خوشدل منم میخام واسه 5سال بعد خودم فایل ضبط کنم و باهاش حرف بزنم
منه 5 ساله بعد رو از الان میسازم برای خودم
خدایا شکرت بی نهاییت شکرت بابت عشقی ک بی دریغ ب بنده هات ارزانی میکنی
سلام و درود به استاد عباس منش عزیز، مریم جان شایسته و تمامی اعضای این خانواده ی بزرگ
مدتی هست که افتادم روی چرخ ناخوش روزگار و اینقدر قفل شدم که حتی معنای حال خوب رو نمیتونم بفهمم، گویا که قفل محکمی روی بخش احساسات خوبم خورده باشه و هیچ چیزی حالم رو خوب نمیکنه، نه به خواسته ها رسیدن نه به خواسته ها فکر کردن، نه به داشته ها فکر کردن و نمیدونم برای رهایی از این حس باید چیکار کرد، اومدم توی سایت و از هوم سایت فایل هارو نگاه کردم چندتا کامنت خوندم کمی به جانم نشست، چندتا از کامنتهای این فایل رو رندوم خوندم و دلم خواست که فایل رو گوش بدم، رسیدم به جایی که استاد فرمودن روزهای سخت به یاد ماندنی، روزهایی که حتی فکر کردن بهش هم ترسناکه، برای من این روزها اینگونه هستن، ولی تماممم تلاشم رو میکنم که بهترین رو بسازم از این روزها، پس گردنی هاش رو دارم میخورم اما شرایط رو عوض خواهم کرد، اولین قدمم کامنت نوشتن اینجاست، منی که میدونم چه ذهن سرکشی پیدا کردم و تمام تلاش ذهنم تمرکز بر روی نازیباییها شده، خواستم با کامنت نوشتن اینجاااا که همیشه برام سخت بوده برای اولین بار دهن ذهنم رو ببندم و بزنم زیر میز بازی رو عوض کنم به امید الله مهربان
باسلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته گرانقدر
استاد واقعا ممنونم که نگاه منو به قران تغییر دادی و اینکه اصلا کلا نوع نگاه شما به موضوعات خیلی عمیق و بدون حاشیه و فقط توجه به اصل است و وقتی این هشت آیه بررسی کردید واقعا چقدر قانون خدا جذابه و چقدر حس خوبیه که وقتی ما فقط قانون انجام بدیم جهان تمام اتفاقات برام میزند
من میخوام بر اساس همون نکاتی که عنوان کردید و بر اساس آیه توضیح دادید منم با زندگی خودم تا اینجای مسیر بررسی کنم و ببینم تا حالا این سوره تو زندگی من رخ داده یا نه؟؟!!
1. در آیه اول راجع به باز شدن قلب من برای درک خداست که واقعا از زمانی که خیلی جدی که مدت یکسال شده تصمیم گرفتم که بیام تو سایت و اموزشات ببینم و فایل ها ببینم و درک کنم روز به روز اگاهی من بیشتر بیشتر شده و واقعا به این درک رسیدم که خدا کیست و قانون چیست و فقط باید تمرین و تکرار کنم که هر دفعه بهتر از قبل عمل کنم و تکاملی رشد کنم و هیچ نگرانی و ترسی نداشته باشم و واقعا اینکه توحید و شرک درک میکنم ولی خوب نمیگم خیلی حرفه ای شدم نه ولی واقعا تمام تلاشم دارم میکنم و تو خیلی مواقع عالی شدم و واقعا به درکی رسیدم که مسیر بهتر قدم بردارم و ایمان به کسی بیارم که همه کاره کیهان است
2. در آیه دوم و سوم راجع به بار سنگین روی شانه های من بود که خدا برداشته واقعا از زمانی که درک کردم اصل احساس خوب است و دیگه درگیر فرعیات نشدم چقدر عالی شده چرخ زندگیم روان تر شده سختی هایی که قبلاً بود دیگه نیست و واقعا در زمینه هایی که ترمزها شناسایی کردم و روشون کار کردم تبدیل به باور مثبت کردم چقدر راحت تر و ساده تر حرکت میکنم من واقعا برای کسب درامد ساده دچار مشکل بودم و همش کمیت من لنگ بود هر قدمی برمیداشتم بن بست بود انگار اگه میخواد اتفاقی بیفته باید له میشدم تا بشه و واقعا بار سنگینی بود ولی از زمانی که به این درک رسیدم که همه چی خداست و احساس خوب اتفاقات خوب است تموم شد و واقعا این جمله بازی کردم تو زندگیم و در هر شرایطی سعی میکردم اگاهانه باشم و در لحظه باشم و دیگه خبری از اون بارهای سنگین نیست بعضی مواقع تو زمینه هایی که ترمز ذهنی دارم بار سنگین ایجاد میشه و خداروشکر میکنم که قدرت درک این مسیر داد که به خوبی پالایش بشم
3. در آیه چهارم بالا بردن نام و اعتبار توسط خدا، واقعا از زمانی که قدرت دادم دست خدا و به معنای واقعی دارم تلاش میکنم که ستایش کنم خدایی که همه کاره جهان است خدای بخشنده و مهربانی که مالک هر لحظه من است خدایی که فقط او را میپرستم و فقط از او یاری میخوام پس منو هدایت می کنه به راه راستی که پر از نعمته، و این اتفاق افتاد که چقدر در زمینه بیزینس و ارتباطات برام اعتبار ایجاد شد چقدر شخصیتم متفاوت شد و در پی اون نگرش من به دنیای اطراف متفاوت شد و مداری که تغییر کرد و هدایت شدم به مداری که نوع نگاه مشتریان نوع نگاه همکاران و نوع نگاه اطرافیان به من به گونه ای بسیار عالی شد طوریکه قبلاً اصلا اینطوری نبود و از همه مهمتر چالش های بیزینس و ارتباطات من با این که بیشتر از قبل اقدام میکنم بسیار کمتر شده و این نشان از این موضوع میده که وقتی سمت خودم انجام میدم خداوند سمت خودش انجام میده و فقط کافی بود من درونم اجابت خدای مهربونی که از رگ گردن بهم نزدیکتر است
4. در آیه پنج و شش راجع به اسانی با سختی بیان شده که همون طوری که استاد توضیح دادن وقتی بعد از مدتی به صورت اگاهانه که روی خودم کار کردم واقعا آسان شدم برای آسانی ها، خیلی جالبه که دیگه تقلایی در کار نیست دوست من، من مقداد تحریری گواه این موضوع هستم که جوری تو مسیرم هدایت میشم که هیچ نرم افزار مسیریابی با این دقت هدایت نمیکنه جوری خدای من پلن مارکت برام چیده که زبانم قاصره از بیانش، هر روز هر روز مواردی زیاد تو بیزینس من رخ میده که هم من به سمت مشتریان درست حسابی هدایت میشم و هم از غیب به سمت من مشتری میاد، واقعا اوایل تک و توک میومد و من این هدایت هر روز با خودم تکرار میکردم که اگه یکی اومد دومی هم میاد و دنبال هدایت هایی که شدم ولی درکی نداشتم گشتم و دیدم چقدر من تو زندگیم هدایت شدم و الانی که دارم این کامنت مینویسم از زمین زمان هدایت برای اتفاقات بهتر تو زندگی اومده و همیشه استاد عنوان میکردند که قرار نیست حالت خاصی از جسم و روح باشی تا الهامات بیاد و ممکنه از نوشته ای یا صحبتی یا هر چیزی یک دینگی درونت بخوره و همون بری جلو، باورتون نمیشه که چطوری مسیر خدا برات باز میکنه و فقط یادت باشه وقتی هر اتفاقی برات میوفته احساست بد نکن چون احساس بد همون شیطان است کافیه در هر شرایطی احساس خوب داشته باشی یهو میبینی کوچه بن بست برات میشه بزرگراه باور کن که شده
یک مثال میزنم که همین دیروز برام اتفاق افتاد، من از زبان یک نفر یک اسم شنیدم همین یکهو یادم اومد یک مشتری خوب داشتم به همین اسم که خیلی وقته خبری نیست ازش، رفتم تو دفترچه تلفن گوشی و به همون اسم پیام دادم که منجر به فروش شد بعد که میخواستم محصول ارسال کنم دیدم ادرسش فرق داره دیدم این یک مشتری دیگه بود به همون اسم که تا حالا ندیدمش ولی سفارش داد و جالبتر اینه که فهمیدم حالا که یادم رفته اسم اون بنده خدا چی ذخیره کردم گفتم این هدایته و باید حضوری برم پیشش و رفتم پیشش همون روز و اون مشتری منو فرستاد پیش یک مشتری دیگه و منجر به فروش سه برابر همیشه شد، این اتفاق با هیچ پلن مارکتی که من می چیدم از اول جور در نمیومد و این پلن فقط دست خدای منه
از این هدایت ها در روز زیاد شده و وقتی راجع به هدایت ها با همسرم حرف میزنم هی بیشتر بیشتر بیشتر شده
5. در ایه هفتم همونطور که استاد عزیزم و خانم شایسته عنوان کردن این بود که هدف که بهش رسیدی هدف دیگه برای خودت انتخاب کن و استپ نکن، دقیقا زمان تایید که قبلا یک کاری میکردم و هدفی تیک میزدم تو باد هدف رسیدن خوابم میبرد و وقتی تو حرکت نکنی جهان حرکتت میده به سمت چیزایی که جالب نیست و درک کردم نه نکن اینکار چون تو به هدف رسیدی قدرت گرفتی برای حرکت بعدی و چون با اشتیاق نبود و فقط دنبال رسیدن بودم خسته میشدم در صورتیکه وقتی با عشق حرکت کنم و بذارم خدا اسان کنه منو برای اسانی ها اون موقع یک بازی جذابی برام که میخوام یک ست دیگه بازی کنم برای همین زندگی من یعنی تمام جوانب و همه بهم مربوطه تفریح در دل کار و لذت در دل چالش ها و …. پس کافیه نگرش تغییر میکرد کافی بود زندگی را شهربازی ببینم که میخوام از همه چیش لذت ببرم و تجربش کنم
6. در ایه اخر میگه به سمت خدای خودت با اشتیاق روی بیار،به قول استاد اعتبار تمام نعمات زندگیم خداست من همیشه با خودم این موضوع تکرار میکنم از زمانی که اموزشات درک کردم تا حدودی و البته روز به روز داره درکم نسبت به ایمانی که دارم بیشتر میشه، اینه که خدا همون انرژی است که در جهان محیط است و در ریز اتم ها و همه چیز جاری هست پس خدای من در تک تک سلول های بدنم جاری است و طبق ایه 186 بقره( انگاه که بندگان من درباره من از تو میپرسند به انها بگو نزدیکم هرگاه منو بخوانند اجابت میکنم به شرطی که اونا هم منو اجابت کنند و بپذیرند و ایمان بیاورند باشد که رشد یابند)
درک کردم که مقداد خدا که درونته پس وقتی بهش توجه کنی یعنی همون صلاه یعنی شمردن نعمات، شکارچی نکات مثبت، شکرگزاری که همه اینا با شدت احساس خوب به همراه باشه یعنی قدرت از ان خدا دادی و پذیرفتی که مالک تو خداست پس خدایی که مالک من است اجازه ورود هیچ بیماری به سلول سلول من نمیده پس اعتبار سلامتی من خداست فقط کافیه احساس خوب داشته باشم و از انجا که تعریف انرژی این است که انرژی های مشابه همدیگرو جذب میکنند پس وقتی احساس خوب داشته باشم یعنی دارم توجه به خوبی ها میکنم (صدق بالحسنی) و چون توجه دارای انرژی هست جهان میره از همون قسم از انرژی برای من میاره پس این میشه هدایت الله به سمت خوبی ها، پس هر اتفاقی می افتد من باید احساس خوب نگه دارم و تمام دستاوردم مالک داره اونم خداست (مالک یوم الدین)
استاد عاشقانه دوستت دارم و واقعا خانم شایسته عزیز به درستی بیان کردن که شما استاد تشخیص اصل از فرع هستی و واقعا با تمام وجودم خوشحالم و شاکر خدای بزرگ هستم که هدایتم کرد به سمت شما
سلام به همه دوستای گلم، استاد عزیزم و مریم جان مهربان
نزدیک 5 سال یا بیشتر هستش که فایلا رو گوش میکنم و تقریبا هر صبحم گره خورده با فایلای استاد ولی برای اولین بار کامنت میذارم، خیلی ساده میندیسم و اون چیزی که توی دلم هست رو میگم.
دقیقا زمانیکه خانم شایسته آیه هارو همراه با ترجمه ش خوند با تمام گوشت و پوست و خونم درکش کردم.
استاد من تا 6ماه پیش خیلی سختی کشیدم، خیلی زیاد، همشم بخاطر توهماتی بود که میزدم و میگفتم من فقط اگه روی باورام کار کنم خدا خودش از راه های غیب میرسونه واسم، ولی این کار کردن روی باورها بدون تلاش که نتیجه نداره. کارم به جایی رسید که صاب خونه اومد و هرچی بد ویراه بود بهمون گفت، از خونه بیرونمون کرد(اینو توی پرانتز بگم که من و همسرم تنها چالوس زندگی میکنیم و همه اقوام اصفهان هستن)، خلاصه که خیلی اوضا داغون شد و به جایی رسیدیم که حدود 100 ملیون غرض گرفته بودیم و روز به روز داشت مبلغ بیشتر میشد در حالی که ورودی صفر بود. خدا شاهده ما لنگ ماهی 3ملیون کرایه خونه بودیم و نداشتیم. تا اینکه 6ماه پیش یه ایده ای به ذهنمون رسید که انجامش بدیم و فوق العاده سخت بود انجامش، ذهنمون اجازه نمیداد انجام بدیم و اونم چیزی نبود جز دستفروشی چای کنار خیابون. به خداوندی خدا قسم میخورم استاد طی این 6ماه،ما تمام بدهکاریامونو دادیم و الان توی شرایطی هستیم که داریم خونمونو میسازیم توی یکی از بهترین لوکیشن های شهر چالوس.
استاد کارمون رو با 3تا گونی چای کنار خیابون شروع کردیم، هیچوقت یادم نمیره چقدر روز اول برامون سخت بود، نمیتونم بگم چقدر ولی انگار جونمو میخواستن بگیرن، ولی الان که نتیجه تو دستمه اونم چه نتیجه ای(در آمدم طی 6ماه از صفر رسید به ماهی 40 ملیون تومان)، الان روزی هزار بار خداروشکر میکنم که چجوری اون بار سنگین رو از دوش منو همسرم برداشت و مارو هدایت کرد به این مسیر زیبا که هر روز با عشق میام بساطم رو پهن میکنم.
از طرفی باورتون نمیشه که چه مشتری های فوق العاده ای دارم. استاد آدمای سطح بالا و ثروتمند میان ازمون خرید میکنن، چای آتیشی گذاشتیم، میان چای میخورن، لذت میبرن، چای میخرن، عشق میدن، تشویق میکنن و نمیدونید نمیدونید چه اعتباری توی این 6ماه برامون ساخت که اینهمه مشتری دائم پیدا کردیم.
الان که کامنت گذاشتم به این فکر میکنم که چقدر تعریف دارم، چقدر حرف برای زدن دارم و حتما حتما زمانی که بهم الهام بشه حرفای توی دلم رو براتون مینویسم.
در پناه حق باشید
سلام به استاد عزیزم
و خانم شایسته گرانقدر
و سلام به همه دوستان گلم در سایت
استاد جان شما همیشه از نتایج صحبت میکنید و همیشه از گرفتن نتایج بچه ها خوشحال میشید
من هم امروز دوست داشتم تو کامنت های این فایل از یکی از نتایجم براتون بنویسم
هنوز فایل را ندیدم ولی کامنت بچه ها را خوندم و لذت بردم
استاد عزیزم من تو یکی از شهرستانهای اطراف اصفهان زندگی میکنم
شهری که نسبتا بزرگه ولی برای من کوچیک شده
چون همه اون شهر با من دوست و آشنا و فامیل هستند و همه اتفاقات زندگی من تکراری شده و یه جورایی احساس میکردم که دیگه نمیتونم پیشرفتی داشته باشم
از هر لحاظ هم بخاطر شخصیتم و اخلاق اجتماعی ای که دارم شده بودم حلال همه مشکلات و کارهای اطرافیانم
من اصالتا بختیاری هستم و هنوز یک سری تعصبات فامیلی ورفت و آمد ها و مراسماتی هست که من در این سالها بهشون پایبند بودم و همین امر باعث شده بود که از اصل زندگی دور بشم
تا اینکه دیگه خسته شدم و با تمرینهایی که شما در دوره عزت نفس و 12 قدم داده بودید ماه ها بود که روی ذهنم و افکارم کار میکردم و حال و هوای زندگیمو یک مقدار تغییر دادم تا حدودا سه هفته پیش بود که تو مغازه مشاوره املاک خودم تنها بودم
و یک ویدئو از خودم ضبط کردم و تو اون ویدئو من به شما استاد عزیزم تعهد دادم که متعهدانه به همه گفته های شما عمل کنم تا به همه خواسته های زندگیم برسم و خودم را و زندگیم را از این وضعیت تکراری و ناخوشایند نجات بدم
من به شما تعهد دادم چون سالهاست که با آموزه های شما تغییراتی در شخصیتم ایجاد کردم و خودم را مدیون شما میدونم
به شما تعهد دادم چون احساس میکنم حقی به گردن من دارید و برای اینکه مسیر درست را به من نشون بدید زحمت زیادی کشیدید
پس من به شما تعهد دادم که برام با ارزش بودید و متعهدانه روی باورهام کار کردم تا حدودا یک هفته بعدش که میشه دوهفته پیش به طور عجیب و ناگهانی ظهر اومدم بخوابم تو عالم خواب و بیداری به ذهنم خورد برم تو سایت دیوار شهر اصفهان و بزنم قسمت فروشنده مبلمان و دیزاین داخلی و من اصلا متوجه نشدم که چی شد و اصلا چرا وسط ظهر این ایده به ذهنم خورد .
این را هم خدمتتون عرض کنم که سالها حرفه من طراحی و اجرای دکوراسیون داخلی بود و در کارم بی نظیر بودم و کار مورد علاقم بود و یک سالی بود که اومدم تو کار املاک که اصلا دوستش نداشتم
بله استاد عزیزم عرض میکردم که ایده فروشندگی به ذهنم خورد و من دیگه خوابم نبرد
و چون از شما یاد گرفتم که بر و بر به ایده نگاه نکنم و به الهامات قلبیم عمل کنم رفتم تو سایت و چند تا فروشگاه مبل بود که فروشنده میخواستن که نسبت به یکیش حس بهتری داشتم
تماس گرفتم قرار ملاقات گذاشتیم و شب رفتم و بخاطر اینکه فایل طولانی نشه وارد جزییات نمیشم و کلیات قضیه را عرض میکنم
بله استاد عزیزم اونجا به توافق نرسیدیم چون طرف آشنا در اومد و من دیگه از آشنا کاری خسته بودم و فضای کارش هم کوچک بود و محدود
اومدم خونه با خانمم در میون گذاشتم اصلا شوکه شده بود که واقعا تو رفتی مصاحبه برای فروشندگی
تو خودت مغازه داری اینهمه مشتری و کسب و کار داری اینهمه شناخته شده ای اینجا
البته اینم بگم که خانمم خیلی خوشحال شد که من قصد مهاجرت دارم و حاضرم بهای مهاجرتم را بپردازم فقط فکرشو نمیکرد که مرد عمل باشم و متعجب شده بود ولی من به استاد عزیزم تعهد داده بودم که هر چیزی بگه فقط بگم چشم و به خداوند سپرده بودم و زمانی که این فکر به ذهنم خورد دیگه مطمئن بودم که از طرف خداست
پس با تعهد میخواستم بهش عمل کنم
یکی اینکه از کار املاک بیام بیرون چون دوستش نداشتم و دیگری اینکه از اون شهر تکراری بزنم بیرون
استاد عزیزم فردا ظهرش دوباره به ذهنم خورد که به یکی دیگه زنگ بزنم و خانمم هم خوشحال بود چون من همه وقتم را فقط صرف کارهای دیگران میکردم و اون هم دوست داشت که برای زندگی جدیدی تلاش کنیم و پیشرفت کنیم
یه شماره دیگه نظرم را جلب کرد بعد گفتم ولش کن تا شب زنگ میزنم
که خانمم گفت الان زنگ بزن بهتره شاید تا شب کسی را بگیرند و من یه لحظه به خداوند گفتم اگر خیره خودت درستش کن برام و تماس گرفتم
طرف از پشت تلفن با دو دقیقه مکالمه فقط بهم گفت که مشتاق شدم ببینمتون و حتما یه سری به من بزنید چون من مشتاقانه دوست دارم از نزدیک ببینمتون و صحبت کنیم
این هم لطف خداوند بود به من
یه جورایی برای اون هم تعجبی بود که من میخوام مغازمو جمع کنم و برم یه شهر دیگه فروشندگی مبل انجام بدم
خلاصه من شب رفتم برای مصاحبه و با هم توافق کردیم برای شروع کار
به لطف خدای عزیزم اونها باید شرایط تعیین میکردند ولی از اونجایی که به قول بچه های سایت من رو دوش خدا بودم و من با خدا رفته بودم تقریبا همه شرایط را من مشخص کردم و هر خواسته ای که داشتم اون بنده خدا که انسان فوق العاده شریفی بود موافقت کرد و بهم گفت که من باعث افتخارم هست که شما اینجا کار کنید و در کنار ما باشید
این در حالی بود که طرف مقابلم چندین بار عنوان کرد که من خیلی قاطع هستم و همیشه نظر خودم را دارم ولی اینبار نمیدونم یه حسی دارم که دارم بخاطر شما همه شرایطم را تغییر میدم
و من اونجا هر لحظه خدا را کنارم احساس میکردم
ضمنا بهم گفت کار دیزاین و دکوراسیون داخلی که میگی قبلا انجام میدادی هم میتونی اینجا برای خودت ادامه بدی و مشتری بگیری که این فوق العادست برای من
خدای عزیزم من واقعا بلد نیستم بابت اینهمه اتفاق خوب و زیبا چطوری باید سپاسگزاری کنم
فقط اینو میدونم قدردان بودن و ادامه دادن به مسیر میتونه بهترین شکرگذاری باشه به درگاه پر مهر تو یا رب
استاد عزیزم به همین سادگی خداوند جواب شجاعت من را داد و من دو هفته است که تو لوکس ترین و بزرگترین مرکز تجاری شهر اصفهان مشغول به کار شدم با بهترین شرایط و در کنار یک انسان شریف و الهی که صاحب فروشگاه هستند و من هم تنها و در اختیار خودم هستم
در واقع من بعنوان تنها فروشنده و شاید بشه گفت مدیر فروش این فروشگاه استخدام شدم
حتی قرار بود یک نیروی دیگه هم بگیرند که کنار من باشه ولی با توانایی هایی از من دیدند و به لطف خدای بخشنده و بی همتا فعلا منصرف شدند و من تنها و همه کاره این مجموعه هستم
و فقط گاهی اوقات صاحب فروشگاه یه سری بهم میزنه و همش بهم امید میده و تحسینم میکنه که چقدر شجاعت داشتم که از اون حاشیه امن زندگی خودم بیرون اومدم
حتی بنده خدا همیشه میگه اگر اینجا هم نخواستی میتونی جاهای دیگه مشغول بشی ولی حتما مهاجرت کن و خونه زندگیتو هم بیار اصفهان
و من از الان فقط تو فکر تغییر مکان زندگیم هستم و به خداوند درخواست دادم که یک خونه شیک و خوب برام اوکی کنه تا انشالله خونه را هم بیارم نزدیک محل کارم و این مسافت را هر روز نخوام برم و برگردم و خانم عزیزم هم نزدیکم باشه
تا به امید خدا این پیش زمینه ای باشه برای مهاجرت به مکان های بزرگتر و جدید تر و نهایتا مهاجرت به امریکا که رویای من هست
و ایمان دارم با تعهدی که به شما دادم و با کارکردن روی باورهام و با ایمان به خدای بی همتا میتونم به همه خواسته هام به همین راحتی و به همین سادگی برسم
ضمنا استاد عزیزم محل کار جدیدم ساکت و در آرامش هست و بدون هیچ مزاحمی به راحتی هر لحظه روی باورهام کار میکنم و فایل گوش میدم و نوت برداری میکنم و کامنت میخونم
و بابت این شرایط هر لحظه سپاسگزار خداوند هستم و سپاسگزار شما که من را آگاه کردید از اتفاقات و قوانین واقعی زندگی
که من را تا به الان به این موقعیت رسونده و امید دارم به آینده ای روشن و لذت بخش و رویایی
استاد عزیزم بابت هر جمله ای که بیان میکنید
بابت هر فایل و هر محصولی که آماده میکنید ازتون سپاسگزارم
من تغییرات بزرگی داشتم تو این چند سال که با شما هستم و انشالله یه روزی که به خواسته های مالی بیشتری هم رسیدم میام و همشون را با هم براتون تعریف میکنم که خوشحال بشید
از شما سپاسگزارم استاد عزیزم
از خانم شایسته عزیز صمیمانه سپاسگزارم که همیشه مطالبشون چراغ راهی بوده برای من در تاریکی افکارم و عقایدم
برای هر دوی شما عزیزان آرزو سلامتی و شادابی دارم
و همچنین دوستان گلم در این سایت ارزشمند
سلام خدمت استاد عزیزم
آیا سینه ات را نگاشته ایم؟
چرا مدتهاست دیگه از اون گریه های شبانه خبری نیست از آرزوی مرگ کردن ها خبر نیست
هر چه هست بوی خوبی میده ،تضادی هم اگر هست در مسیر پیشرفته
مسئله ای برای حل کردن هست در مسیر اهدافمه
خدایا شکرت که بار گران رو از روی دوشم برداشتی
خدایا شکرت که مرا آسان میکنی برای آسانی ها
چند وقته تو دفتر شکرگزاری م از خداوند نیروی کاری درخواست کرده بودم
قدم هام رو برداشته بودم ،هر ایده ای به ذهنم رسید انجام دادم ،هر شماره ای بود زنگ زدم و ..
دیگه نوبت خداوند بود سمت خودش رو انجام بده
هفتههاست که دارم رو باورهای توحیدیم کار میکنم و ورد زبونمه: خدایا من به هر خیری از جانب تو محتاجم
خدایا دلها را برای من نرم و قلبها را برای من مهربان کن
خداوند پیشا پیش من در حال انجام کارهای منه
امروز یک قرار ملاقات مهم با رئیس زندان- مردان- شهرمون داشتم «و سعی میکنم خیلی خیلی خلاصه بنویسم » ،نگم باورتون نمیشه که میدونم همتون باورتون میشه چون برای هممون اتفاق افتاده که : چقدر احترام گذاشتند، پذیرایی کردند،یه ادمهای شوخ طب و مثبت ،که اصلا از فضای خشک اونجا بعید بود،حدعقل من ذهنیت دیگه ای داشتم
محوطه رو با اون همه آدمی که تایم هواخوری شوند بود خالی کردند تا من به عنوان یک خانم بتونم کارگاه آقایون رو ببینم
با اینکه فیلم کارگاه رو تو سیستم نشون دادند بنابر درخواست من کلی تلفن و هماهنگی انجام دادند تا ما «همراه رئیس اونجا و بقیه» بتونم برم و از نزدیک کارگاهشون و کارهاشون رو ببینم ،
حتی با درخواست من که به مربی خانم به مدت 15 روز برای آموزش به زندان آقایون دسترسی داشته باشه موافقت کردن اینا یعنی خداوند دلها را برای من نرم و قلبها را برای من مهربان کرده
و جالبه که من فقط سه ماهه کارم رو شروع کردم خود رئیس اونجا میگفت یه آقایی به نام فلانی قبل از شما درخواست ایجاد کارگاه اینجا داده و با اینکه این آقا رو ندیدم اما در موردش تحقیق کردم و مایلم با شما کار کنم با اینکه اون آقا رئیس اتحادیه هستش و من فقط شرکت ثبت کردم و هنوز پروانه تاسیس رو هم ندارم.یعنی خداوند پیشاپیش من در حال انجام کارهای منه یعنی خداوند نامم را بلند آوازه کرد.
یا وقتی مربیهایی که خیلی با سابقه هستند و من با چند تاشون ملاقات داشتم گفتن چطور تو این زمان کم انقدر پیشرفت داشتید و اسم شما رو از چند نفر شنیدم این یعنی خداوند نامت را بلند آوازه گردانید
وقتی با سرمایه خیلی اندک شروع کردم از خداوند درخواست کردم ،خدایا کارها را برای من راحت کن منو آسون کن برای آسونیها ،منو به یه جایی هدایت میکنه که احتیاج به بیمه کردن افراد ندارم احتیاج به هزینه کردن برای کرایه کارگاه و سوله ندارم، هزینه آب برق گاز ندارم، هزینه سرپرست کارگاه ندارم و همه رو خودشون رایگان انجام میدن یعنی خداوند کارها رو برای من آسون کرده منو آسون کرده برای آسونیها
امروز یک روز فوق العاده بود برای من دیدم که باورهای توحیدی من جواب میده میخوام برم و اون درخواستم رو که نوشتم: خدایا دور و بر من رو پر از نیروی کاری کن تیک بزنم,انجام شد خدایا شکرت
و چیزی که یادم اومد اینکه تا موقعی که فقط به این فکر میکردم که دیر شد و من باید سود کنم من باید ثروتمند شم، همش به در بسته میخوردم
وقتی اومدم قلباً اینطوری فکر کردم که من میخوام هم برای خودم و هم برای جهان ارزش آفرینی کنم و هم به خودم سود برسانم و هم به نیروهای کاری م و خانوادههاشون, اونوقت کارهای من درست شد،پیشنهاد های کاری که خودشون دادند و من حتی به ذهنم نمیرسید از اینجا شروع کنم داده شد ،وقتی فقط به ارزش آفرینی فقط برا خودم فکر نکردم بلکه برای جهان و بقیه ای که با من کار میکنن هم فکر کردم .
استاد جان خداوند شما رو برای ما و خانواده تون حفظ کنه
هر قدر ازش سپاسگذاری کنم برای آشنایی و همراهی با شما کمه ،خدایا شکرت
بازم سلام ب استاد عزیزم و مریم بانوی عزیز و همه ی دوستان
یه درس خیلی قشنگی ک من با چند بار دیدن این فایل از استاد یاد گرفتم رو میخوام بگم و اون این بود ک مریم بانو تووی صحبت هاش ب این مطلب اشاره کرد ک خدا با توجه ب آگاهی ها و گشایش قلبی ک واسه استاد اتفاق افتاد تووی زندگیش، ایشون رو انتخاب کرد و ب نوعی برگزید ک این آگاهی ها را از طریق ایشون ب بقیه ی انسانها منتقل کنه.
رفقا تا اینجای مطلب رو داشته باشید ک مریم بانو حدودا چند دیقه ای بازم ب حرف زدنش ادامه داد و حرفاش کامل تموم شد و وقتی قرار شد استاد صحبت کنه با صبر و تحمل و آرامشی ک تووی چهره اش بود ک واقعا تحسین برانگیزه ب مریم بانو گوشزد کرد ک من در مقابل اینکه خدا انتخاب کرده و برگزیده منو مقاومت دارم و تووی زندگی طبق بیان قرآن کریم ک با هر سختی آسانی همراه هست و اصلاح مسیرم ب این مهم دست پیدا کردم و لایق این جایگاه و این بلند آوازگی شدند .
همه ی اینا رو گفتم ک بگم من اگه خودم تووی اون موقعیت بودم و با همسرم صحبت میکردم حتما حرفش رو قط میکردم و میپریدم تووی صحبتش و میگفتم ن من رو خدا انتخاب نکرده و الی………
ولی این درس بزرگ رو امروز گرفتم ک آرامش تووی همه ی مراحل زندگی میتونه چقدر در رفتار و کردار و گفتارمون تاثیر مثبت و زیبا بزاره
راستی ی زیبایی رو هم تووی این فایل تصویری دیدم ک واسه من جالب بود ،دقت کردم استاد حین رانندگی فقط دستش ب فرمون ماشین و اصلا دستش ب سمت دنده ماشین نمیره و اینجا حس کردم داشتن ثروت چقدر جذاب ک تو میتونی ماشینی با دنده اتومات سوار بشی ک حتی خودش واست زحمت تعویض دنده رو بکشه و لذت و آرامش رو در رانندگی باهاش تجربه کنی
الهی شکرت ک تونستم این زیبایی رو ببینم و درک کنم
بازم شکرت خدا جون ک اینجور حتی کوچولو کوچولو
ب معرفتم از خودت و قوانینت داری اضافه میکنی
شاد و پیروز و سالم ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
به نام خدای مهربونم
سلام به استاد عزیزم و مریم شایسته دوست داشتنی
و همه دوستان عزیزم
استاد یعنی من عاشق درک بالای شمام…….من تا امروز با این که بارها این آیه رو خونده بودم اصلا نمی فهمیدم یعنی چی ؛ یعنی همش می گفتم همراه ه سختی آسونی پس چرا من کنار سختی ها هیچ وقت آسونی ندیم ؛ چرا هیچ وقت ندیدم کنار سختی آسونی باشه همراش اسونی باشه….یعتی توی ذهنم این بود اگر شرایط سختی پیش میاد بعدش اتفاق خوب می افته…..انگاری خدا یک آدم دلش می سوزه اخی چقدر سختی دیدی حالا بهت یک خوش بدم خستگیت در بیاد نه….وای خدای من ….الان فهمیدم که هم سختی ها هستن و هم آسونی ها توییی که انتخاب می کنی…..کدوم ببینی کدوم تجربه می کنی…..تویی که باید از سختی بری به سمت آسونی ها….تویی که باید خودت در مسیر آسونی قرار بدی….و گرنه در مسیر سختی باشی هیچ آسونی در کار نیست…..سختی بیشترهست ……و چقدر متفاوت این درک …..چقدر ذهن آدم باز می کنه…..چقدر کمک می کنه به درک بهتر…..
استاد قشنگمممم بی نهایتتتت مممنونمممممم برای این درک بی نظیر..
.
اینقدر حواسم پرت فایل شد که کامنت قبلی رو ارسال کردم و یادم رفت که فایل ادامه هم داره، ببین خداوند چطور هدایتت میکنه، چطور تو رو پوش میکنه به سمت فایلی که کاملا در خور حال الان توئه، چطور توی فایل اشاره میشه که تو در مداری هستی که آسان شدی برای سختیها، عاااااخ که من از تموم این کلمات و در خور بودنش با حال الانم لذت بردم، منی که احساس قفل بودن حال خوبم رو دارم با این جملات مربوط به حالم ذوق کردم، الان اصلا دلم میخواد از قشنگیهای این فایل بگم، از اینکه من چقدررررررر این تفسیر از قرآن رو دوست دارم، این نگاه متفاوت که هرگز کسی به این کتاب نداشته، استاد جان جوری کتاب رو تعبیر میکنه که گویا یک کتاب معمولیه، نه یک کتاب مقدس و دور از فهم بشر، که همیشه و همیشه این دیدگاه برام قابل تحسین فراوان بوده، و بعدش شیفته ی باورهای توحیدی استاد جانم، ای بنازمت مرد که چقدرررررر چقدرررررر اصل توحید رو درک و عمل کردید و میکنین«کردیت همه ی آنچه که هستم و آنچه دارم رو به خداوند میدم» «هیچ قدرتی غیر از خداوند وجود نداره» بببببیییییین عاخه قبل از شروع کردن نوشتن کامنت دوم اینجوری بودم که یه اشاره ای بکن که چقدر الهامات دریافت کردی تابحال و یا اینکه چقدر خداوند مستقیم باهات حرف زده، که بقیه که کامنتت رو میخونن فکر نکنن چقدر سطحت پایینه ولی ولی سریع مچ خودم رو گرفتم، به آنی که این حرف از ذهنم عبور کرد گفتم نظر دیگری مهم نیست همین که من دارم سعی میکنم خودم گونه(به روش خودم) کامنت بذارم اوکیه(باور توحیدی داشته باش و بدون که تویی که این همه فکر میکنی نظر احدی توی زندگیت مهم نیست خیلی ریز باورهای غیر توحیدی داری که تا بحال متوجهشون نشدی سهیلا خانم)و دررنهایت مریم قشنگم، چقدر حافظه ت رو تحسین میکنم جانا که فایل هارو و دروه ها رو اینقدر زیبا از بَری و براحتی میتونی هنگام هر صحبتی در مورد هر موضوعی مثل یک ابَر کامپیوتر دوره و جلسه ی مورد نظر در مورد اون موضوع رو پیدا کنی و بهش اشاره کنی جانا. عاشقتونمممم و اول از خداوند سپاسگزارم که من رو به سمت این فایل هدایت کردم، دوم از شما دو گوهر ناب برای تهیه این فایل تشکر میکنم
در پناه الله یکتا باشید
به نام خالق زیبایی ها
سلام
اول از زیبایی های این فایل میگم
دوتا استاد عاشق و فوقالعاده زیبا با لباسهای مشکی که به زیباییشون صدبرابر اضافه کرده رو داریم اینجا و خصوصا اون رنگ موی مریم خانم شایسته که زیبایی این خانم رو فوقالعاده کرده
راستی چقدر مشکی به شما دوتا میاد و چقدر برازندتونه
وقتی فایل شروع شد ی نگاهی از پنجره سیلورادو به بیرون انداختم مگه تمومی داره چمن و درختان این جاده
خدایا شکرت چقدر سرسبزه
یعنی شاید دیگه برای استاد و خانم شایسته این طبیعی باشه و عادت کرده باشن
ولی اگه من پشت ماشین بودم مات و مبهوت اینهمه سرسبزی میشدم
خدارو شکر
اما بریم سراغ اون قسمتی از قرآن که مستقیم رفته سراغ صدر
(ی مقدار داره ضربان قلبم آهسته تر و با ریتمی یکنواخت و متعادلتر میزنم)
وقتی که با این آگاهی ها آشنا شدم ی و با یسری از مفاهیمی که استاد آموزش میده مخصوصا تو فایل های رایگان و علاقه ای که به قرآن در من ایجاد شده بود هدایت شدم به این آیه
یعنی انگار ی چیزی منو میکشند به درک درست این آیه
خیلی دوسش داشتم و خیلی وقت ها با دوستانم در موردش صحبت میکردم بدون اینکه بدونم اصلا توی دوره دوازده قدم هم هست
نمیدونم شاید توی کامنت هام هم نوشتم و ی مثالی برای خودم درست کرده بودم از تلفیق این آیه و این سوره
و آیه لو انزلنا القران فی الجبل
و به خودم میگفتم پسر میگه اگه این قرآن رو به کوه نازل میکردیم از شدت ترس تیکه تیکه میشد و متلاشی میشد
ببین این قلب آدم چیه که این قرآن رو نازل کرده بر قلب محمد و گفته آیا ما سینه تو قلب تو رو گشاده نساختیم
و آرام میشدم مثل الان آرام میشدم از اینکه خدا چقدر منو دوست داشته که صدری گشاده به من داده
دقیقا مثل الان که داره باز میشه داره بهم میگه آره درسته
و واقعا وقتی من فهمیدم که مسیر درست رو میتونم از احساسی که قلبم داره پیدا کنم واقعا اون بار سنگین از دوشم برداشته شد
اون انتظار داشتن از دیگران
اون بدهی ها
اون سختگیری زندگی
و اون لذت نبردن از تک تک ثانیه های لذت بخش زندگی
و باز هم میشه
به نام خداوند هدایتگرم
سلام استادای خوش تیپم
خیلی از دیدنتون خوش حالم
خدارو هزاران بار شکر واسه این بودنم کنار شما دو تا عزیزدل
این روزا هر چقدر که دارم سعی میکنم رو خودم کار کنم ی جورایی از دستم در میره و خیلی حواسم ب خودم نبوده
حتی چندباری اومدم رو سلسه فایل های الگوهای تکرار شونده کامنت بذارم اما نتونستم
فایل ها رو چند باری گوش دادم و چندتایی هم کامنت بچه ها رو خوندم امابازم غفلت کردم و وقتم رو ب بطالت گذروندم
حالا شکر خدا چون عادت کردم بیشتر زیبایی ها رو عمدا ببینم و تحسین کنم خداروشکر اتفاق بدی برام رخ نداده اخیرا ولی بازم از عملکرد این روزای خودم راضی نیستم
تا این ک اومدم تو سایت و این فایل جدید رو دیدم
چی بگم آخه
چقدر انسان ناسپاسه
دقیقا پارسال همین موقع هابود ک رابطم با همسرم ب کلی نابود شده بود و ب کمتر از یک تار موی نازک بند بود
خیلی وقت بود ک میترسیدم از این اتفاق از این ک همه چی بین من و همسرم خراب بشه
چقدرررر دست و پا زدم
چقدر ب زعم خودم داشتم تلاش میکردم
چقدر همه چیو سخت گرفته بودم و چسبیده بودم ب این ک هر طوری هست من باید رابطه رو مستحکم نگه دارم حتی ب قیمت خرد شدن استخونام زیر این بار سنگین
حالا دلم نمیخاد نبش قبر کنم باز ک یادم بیاد
ولی پارسال دقیقا تو همین روزا بود ک بریدم دیگه
تسلیم شدم
دست و پا زدن رو رها کردم
گفتم خدایا من عاجزم
من ناتوانم میدونم اشتباه کردم
میدونم راه خطا رفتم ولی من فقط ب خودم ظلم کردم
دستمو بگیر
ب هر اتفاقی برام رقم بخوره راضیم
فقط تو باهام باش
تو هوامو داشته باش
درحالی ک قلبم هزار تکه شده بود
چون با وجود دختر 4 ماهم اصلا دلم نمیخاست به جدایی فکر کنم ولی تسلیم شدم
و پذیرفتم همه چیز بر میگرده ب خودم
و دست از مقصر دونستن بقیه و بی گناه جلوه دادن خودم برداشتم
گفتم خدایا هر چی بشه حقمه
هر جایی الان هستم جای درسته
منم ک خلق میکنم
پس میتونم آینده رو ب نفع خودم تغییر بدم و در حالی ک وجودم پر از نجوا و تردید بود دائما تکرار میکردم الخیر فی ما وقع
هررر چی ک بشه ب نفع من تمام میشه
و استاد باید بگم کنترل ذهن تو اون شرایط وااااقعا دشواره دیدن نعمت ها و زیبایی ها و تحسینشان تو اون شرایط بحرانی انصافا سخته
ولی بااااید بتونی اگه میخای ک آینده رو خودت خلق کنی باید تلاش کنی
تو اون شرایط دلخوشیم دخترم بود بزرگ ترین نعمت زندگیم و خدا رو هر لحظه بابت خنده و گریش بابت شکل نازش بابت شیر خوردنش و خابیدنش و هر چی ب چشمم میومد ازش شکر میکردم و اینطوری داشتم کنترل ذهن میکردم
استاد ب خداوندی خدا قسم
ی جوووری اون بار سنگین رو از رو دوشم برداشت
یک موقعیتی ب فریادم رسید ک داشتم دیگه له میشدم داشتم میبریدم
ولی اومد سراغم
نجاتم داد
دستمو گرفت و بلندم کرد از خاک
نه از زیر خاک در واقع
الان ک ب این سوره گوش دادم دیدم چقدر شرح حال منه
و من امروز چقدر راحت یکسال پیش خودم رو فراموش کردم و ناسپاسم
چند روز دیگه میشه یکسال و من تو این مدت خیلی زندگیم تغییر کرد
خداوند سینه ام رو گشود بر روی اتفاقات بی نظیر
رابطم با همسرم عالیه بدون حتی یک درصد از اون تلاشای قبلی
به استقلال مالی رسیدم استاد چیزی همیشه آرزوم بود
کنار همسر و دخترم و خدای مهربونم بهترین اتفاق ها داره واسم رقم میخوره
و انصافا نسبت ب قبلم خیلی زیاد تغییر کردم همونطور که تو کامنت دیگه ای هم گفتم ب لطف الله عادت بسیار بد 18 ساله ام رو ترک کردم
و ذهنم برای ایده های عالی کاملا باز شده جوری ک ی چیزایی ب ذهنم میاد کاملا بدیهی و عملی و ساده بعد میگم چطور تا الان نفمیدی اینو پس
و جواب کاملا مشخصه
این فایل ی تلنگر برام از نیلوفر یکسال قبل و نیلوفر الان
ب قول سید علی خوشدل منم میخام واسه 5سال بعد خودم فایل ضبط کنم و باهاش حرف بزنم
منه 5 ساله بعد رو از الان میسازم برای خودم
خدایا شکرت بی نهاییت شکرت بابت عشقی ک بی دریغ ب بنده هات ارزانی میکنی
سلام و درود به استاد عباس منش عزیز، مریم جان شایسته و تمامی اعضای این خانواده ی بزرگ
مدتی هست که افتادم روی چرخ ناخوش روزگار و اینقدر قفل شدم که حتی معنای حال خوب رو نمیتونم بفهمم، گویا که قفل محکمی روی بخش احساسات خوبم خورده باشه و هیچ چیزی حالم رو خوب نمیکنه، نه به خواسته ها رسیدن نه به خواسته ها فکر کردن، نه به داشته ها فکر کردن و نمیدونم برای رهایی از این حس باید چیکار کرد، اومدم توی سایت و از هوم سایت فایل هارو نگاه کردم چندتا کامنت خوندم کمی به جانم نشست، چندتا از کامنتهای این فایل رو رندوم خوندم و دلم خواست که فایل رو گوش بدم، رسیدم به جایی که استاد فرمودن روزهای سخت به یاد ماندنی، روزهایی که حتی فکر کردن بهش هم ترسناکه، برای من این روزها اینگونه هستن، ولی تماممم تلاشم رو میکنم که بهترین رو بسازم از این روزها، پس گردنی هاش رو دارم میخورم اما شرایط رو عوض خواهم کرد، اولین قدمم کامنت نوشتن اینجاست، منی که میدونم چه ذهن سرکشی پیدا کردم و تمام تلاش ذهنم تمرکز بر روی نازیباییها شده، خواستم با کامنت نوشتن اینجاااا که همیشه برام سخت بوده برای اولین بار دهن ذهنم رو ببندم و بزنم زیر میز بازی رو عوض کنم به امید الله مهربان