https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-9.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-19 06:08:272024-09-08 08:12:02قلبی که به سوی خداوند باز می شود
742نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
من یه متنی رو قبلا توی دفترم نوشتم و دوست دارم اونو اینجا هم بنویسم چون حس کردم جاش دقیقا همینجاست
اسمش رو هم گذاشتم :
«فانوس و نور »
توی یه جنگل تاریک بودم و بدون نور و روشنایی ادامه میدادم ترسیده بودم به راه شک داشتم ، که یکدفعه از دور مردی فانوس به دست رو دیدم . باز در دل این تاریکی اتفاق خوبی بود ، بهش نزدیک شدم انگار فهمیده بود و میدونست که گم شدم .با اشاره یه راهی رو بهم نشون داد ،دوست داشتم که به حرفش گوش کنم و بهش اعتماد کنم ولی خب غریبه بود و از کجا میدونستم که درست میگه و راه اصلی اونه ، به خودم گفتم باز از راه خودم که هیچی نمیدونم بهتره ، شاید یه چیزی میدونه که میگه .بهش اعتماد کردم و راهمو کج کردم نمیدونستم انتهای راه چیه ولی ادامه دادم رفتم و رفتم . توی راه میترسیدم و شک میکردم ولی یه چیزی انگار بهم میگفت علیزاده نترس برو .به خودم میگفتم دونستن اون از ندونستن تو بهتره ، برو ! بازم از دور یه نور کوچولویی دیدم دلگرم شدم برای ادامه دادن . هرچقدر جلوتر میرفتم اون نور بزرگتر میشد و از لابه لای درختا بیشتر معلوم میشد.
ازینکه به فانوس اعتماد کرده بودم خوشحال بودم . این دفعه با سرعت بیشتر راه رفتم تا اینکه دووویییییدم !!!
نور از خودم بزرگتر شده بود و من با هیجان بیشتر ادامه میدادم . میخواستم ببینم چیه و چقدر بزرگه و نمیدونستم بزرگتر ازین حرفاس!
به خودم میگم چطور من همچین جایی رو تا حالا پیدا نکرده بودم ؟ چطور نور به این بزرگی رو تا حالا ندیده بودم ؟فقط کافی بود یکم سرمو برگردونم !حالم خیلی خوبه مگه میشه انقدر عالی ؟ به خودم میگم چی میشد زودتر پیداش کرده بودم ؟حیف بود ، حیف این همه سال که بدون این تجربه گذرونده بودم حیف این همه سال که اینجا نیومده بودم .یهو یادم افتاد عههه قبلا یه چیزایی دیده بودماااا ولی انگار برام مهم نبود که بیام ببینمش ، فقط دیده بودم !
میشینم پای نور
نگاهش میکنم
خیلی قشنگه ، همه چی قشنگه ، انگار یهو همه چی باهم قشنگ شد .
یهو میترسم .نکنه برگردم ؟ نمیخوام برگردم ، دلم میخواد همه ی مسیر برگشت رو نابود و خراب کنم که اگه بخوامم نتونم برگردم ، از خودم میترسم . بهش میگم میشه نزاری برم ؟؟؟ من خواستمم تو نزار.
چظور میشه این همه سال این حس رو از خودم دریغ کرده باشم ؟چرا اون فانوس رو تا به حال ندیده بودم؟این ظلم نیست پس چیه ؟ چرا تا حالا با اون همه غم و ترس به خودم ظلم میکردم ؟ پس چرا اینجا خبری از ترس و نگرانی نیست ؟ چرا تا حالا من همچین حالی رو تجربه نکرده بودم؟ باز نگاهش میکنم و میگم میشه به زورم شده منو اینجا نگه داری ؟ از خودم میترسم !! ازش میپرسم میشه نزدیک تر بیام ؟ میخندم و میگم علیزاده باز داری مثل همیشه عجله میکنیااااا!! عجله نکن به وقتش میری همین جا هم میتونی لذت ببری.
چرا من دیگه سوالی ندارم ؟ چرا دیگه فکری غیر ازینجا توی ذهنم نیست ؟چرا دیگه نگران نیستم ؟ راستی اون فانوس کو ؟
امیدوارم که هر جا هستی حال دلتون عالی باشه و سالم و سلامت باشید
چقدر متن فانوس و نورتون جالب و زیبا بود،واقعا ازتون ممنونم
یاد خودم افتادم،دقیقا تو تک تک جملات متنتون خودم را حس کردم،منم دیگه نمیخوام برگردم،واقعا دیگه نمیخوام اون آدم سابق بشم،گاهی وقتا که حس میکنم دارم از مسیر خارج میشم گوش خودما میچلونم و به خودم تذکر میدم تا یادم نره،یادم نره که هر لحظه یا در حال رشد و پیشرفتم یا پسرفت،تا فکر نکنم که همه چیز سابت میمونه،واقعا ازتون ممنونم بابت کامنت زیباتون،مرسی
خانم علیزاده خیلی کامنت شما عالی و به موقع بود من هم نام شما هستم ولی از ابتدای روی پروفایل شما سمیرا فقط دیدم و در طول خواندن یهویی گفتید علیزاده یهو خشکم زد یه نشونه بود برام چون از خدا درخواستی داشتم با کامنت شما برخورد کردم انگار خدا برای من این نوشته ها را خواند از شما متشکرم که نوشته های شما مسیر راهم را واضحتر کرد امیدوارم همیشه شما و همه دوستان در این سایت بهشتی مورد هدایت خدا باشیم
سلام به استاد عزیزم مریم قشنگم وهمه عزیزان سایت توحیدی فوق العاده
یادم اومد اون روزایی که یه بار سنگین چند هزار تنی روی قلبم بود
چقدر احساسات بدی داشتم
چقدر حس میکردم که دیگه هیچوقت این قلب باز نمیشه
چقدر حس میکردم که مهرشده قلبم و از هیچ چیزی هیچ لذتی نمیبردم و حس مردگی داشتم
به خودم میگفتم زهرا تو توی یه مرحله خوبی از زندگیتی به بزرگترین چیزایی که میخواستی رسیدی تو مسیر رشد و پیشرفتی
آخه چرا اینجوری شدی چرا هیچی حالتو خوب نمیکنه من اون روزا حتی نمیتونستم گریه کنم
سنگ شده بودم سنگ
ولی آیا خدا قلب منو باز نکرد؟؟؟؟؟؟؟؟
آیا اون بازسنگین رو که کمرمو شکسته بود و برنداشت؟
به قول استاد این بسته شدن قلب و بارسنگینم خودمون ایجاد میکنیم با فرکانس هایی که میفرستیم
من یادمه که اون دوران من آروم آروم داشتم از مسیرم خارج میشدم خیلی ریز ریز داشتم از کنترل ذهنم خارج میشدم
(مثلا میگفتم حالا یه بازکه مشکلی نداره پشت فلانی حرف میزنم و…حالا مشکلی نداره امروز قانون و به خودم یاد آوری نمیکنم…حالا که مشکلی نداره چند روز شکر گذاری نمیکنم و یاد خدا نیستم و تو لحظه حال نیستم )و این ذره ذره ها منو از مسیرم خارج کرده بود و به یه جایی رسیدم که به قلبم به چشام به گوشم به زبونم مهر شدن رو حس میکردم
(میرفتم تو طبیعت طبیعت به اون زیبایی رو نمیدیدم ،غذا میخوردم طعم نمیفهمیدم،فایل گوش میدادم ولی نمیشنیدم)ولی باهمین وضعیت گفتم عیب نداره منی که آروم آروم حالم بد شد آروم آرومم خوبش میکنم و دوباره مسیرمو کنترل ذهنمو ادامه میدم تا آروم آروم خوب بشم
وبعداز مدت کوتاهی خدا قلب منو باز کرد که هیچی (یک چالشی پیش اومد و من تو اون چالش پا گذاشتم رو یکی از ترسای بزرگم و ایمانمو در حد آگاهی که بودم ثابت کردم)یه جوری جوابمو داد که من تا هفته ها هنگ بودم،،،،
طی یک پروسه رویایی قلبش روهدیه کرد به قلبم و دستانش رو دور صورتم حلقه کرد به طوری که گرمای دستاشو حس میکردم
بهم گفت زهرا قلبم پیشت امانته خوب ازش مراقبت کنیا
بهم گفت دیگه اصلا نباید نگران چیزی باشیا
دیگه از هیچی نترسیا
من تو بغل خودم تورو بزرگت میکنم خودم حمایتت میکنم
دیگه از هیشکی جز خودم چیزی نخوایا
دیگه جزمن امیدت به کسی نباشه ها
کلی باهم حرف زد
خیلی تجسم الهی بود و واقعا حس نمیکنم که تو ذهنم فقط بود ،واقعی بود
اون روز من آنچنان قلبم باز شده بود که تا 2روز از فرط خوشحالی و شوق گریه میکردم
بعداز اون روز چشام میبینن
گوشام میشنون
زبونم حرفای الهی میزنه
و زندگیم بهشت شده ،طوری که میگم خدایا جهنم این دنیا فقط فراغ توعه
(آیا خدا برای بنده اش کافی نیست)
مگراز زندگی چه میخواهی که در خدایی خدا یافت نمیشود؟
خداوند همه چیز میشود همه کس را…..
.
خدایا توی مسیر عالی هستم شکرت
توی این مسیر ایمانمو به قدرت لایتناهی خودت بیشتر و بیشتر کن
خدایا بهمون قدرت بده که هر لحظه واقف بر افکارمون باشیم و این قدرت رو داشته باشیم که افکار توحیدی رو انتخاب کنیم
خدایا این قدرت رو بهمون بده هرلحظه به یاد بیاریم که چه نعمت هایی بهمون دادی چقدر مارو بزرگ کردی و هرلحظه شکر گذارت باشیم
خدایا شکرت بابت گوش هایی که از توحید ویکتا پرستی میشنوه
از قلبی که هرلحظه حمایت هات رو هدایت هات رو الهاماتت رو عشقت رو دریافت میکنه
چشم هایی که عظمت و قدرتت رو در جای جای جهان هستی میبنه و درک میکنه
وزبانی که باز میشه برای گفتن از عظمت تو از عشق تو از ایمان به تو
تو به من بزرگترین وبهترین هدیه دنیا رو دادی یک قلب صاف وپاک ولطیف که قرار بود فقط جای عشق ومهر ومحبت ودوستی باشه
تو منو با یه هدیه عالی راهی این دنیای خاکی کردی یه قلب یه جایگاه عشق جایگاه خودت
قرار بود هروقت نگران شدم هروقت دلتنگ شدم دست روی اون بگزارم وصدات کنم وتو بی درنگ جوابم رو بدی وآرامش کنی
ولی من چه کردم با این هدیه
گفتی قلبت بزرگه راس گفتی اگر عشق به تمام آدمها رو توش بزاری باز جاداره..گفتی اگر به تمام موجودات وکهکشانها عشق بورزی وعشقشون رو درقلبت جای بدی باز هم جا داره ..قرارمون همین بود گفتی من عشق خودم رو درقلبت به ودیعه میزارم تا تواز این عشق به همه بدی مثل من بی قید وشرط ..قرارمون این بود که نگران نباشم وگفتی تو هر چه عشق بیشتری بدی عشق بیشتری از من دریافت میکنی …قرارمون بود که قلبم پر پروازم بشه گفتی سبک نگهش دار تا هروقت که بخای به پرواز دربیاد گفتی سیاهش نکن تا عین یه پر به سوی من برگرده گفتی خالی نگهش داره از هر کینه ونفرت و..تا هر لحظه اراده کنی به من وصل بشی وپراز نورت کنم
خدایا منو ببخش
که با این هدیه بی نظیرت چه کردم بجای عشق نفرت گذاشتم بجای تحسین وتشویق وشادی پشته پشته بار حسد وبخل وکینه توش انبار کردم
بجای صاف وساده بودنش پرش کردم از نیرنگ وحیله ومکر
منو ببخش که بجای اینکه پر پروازم بشه انقدر سنگینش کردم که منو کشوند ته ته باتلاق بی ایمانی
قرار بود جای تو باشه اما شد جای نجواهای شیطان
منو ببخش که با هدیه ات چنین کردم
اما باز تو خدایی کردی ومن نابنده گی
تا صدات کردم گفتم خدا ،،برام هدایت فرستادی برام دست خودت رو فرستادی برام یدالله فرستادی
تا با حرفهاش کمکم کنه این زنجیرهای زخیم وکهنه هزار ساله این باورهای فرسوده وکهنه این افکارپوچ ونابود کننده که نمیدونم از کی واز چه قرن وسالی به من رسیده رو پاک کنم رها کنم پاره کنم وقلبم کم کم آماده بشه تا دوباره به نور عشق تو رونق بگیره وباز پرپروازم بشه برای رسیدن به تو
خدایا کمکم کن تا هدیه ات رو پراز عشق پراز شگفتی پراز نور پراز حس خوب ولذتهای عالی وپرازشور وشعف وسرور به تو برگردونم به لطف دست خودت استاد عباسمنش واراده خودم
خدایا کمکم کن تا در این مسیر آسونی هات (آرامشم .ایمانم توکلم،فراونیها،نشانه ها،شادیها،معجزه هات،و…) به کمکم بیان تااز سختی های (عبور از شیطان ونجواهاش
درود و هزاران سپاس از شما استاد بینظیرم و خانم شایسته گرانقدر
هزاران هزار سپاس از خداوند برای وجود شما
این فایل نشانه امروزم بود
قبلا دهها بار گوشش کرده بودم و هربار با تمام وجود عمق قلبم لرزید ، هر بار بغض کردم(با اینکه بسیار کم این اتفاق برام میفته)، هر باد ترکیبی عجیب از عشق ، امید ، بغض ، ایمان ، سکوت ، فریاد و …در ژرفای روحم و وجودم در هم آمیخت…
واقعا خدا رو شکر ، خدا رو شکر، خدا رو شکر
استاد عزیزم
تمام حرفهای این فایل رو با عمق وجود لمس میکنم،
و
یادم میاد زمانی که شروع کردم به گوش کردن و کمکم عمل کردن به آموزههای شما
یادم میاد زمانی که آروم آروم و تکاملی، شما و صداتون و کلامتون و انرژیتون ، جزیی جدایی ناپذیر از شبانهروز زندگی من شد ؛ در چه شرایطی بودم
الله اکبر
واقعا بار از روی دوش من برداشته شد
من اون زمان ، در شغل قبلیم ، درگیر دهها قرارداد با رقمهای بسیار بزرگ بودم
اما
نه تنها در زندگیم هیـــــــچ نتیجهای نبود بلکه به معنای واقعی کلمه داشتم زیر فشااااار بدهی و قرض و … مچاله میشدم…
این واژه برای حال اون روزهام بسیار کمه ،
زندگی مالی ، احساسی ، خانوادگی و … روز به روز متلاشیتر و نابودتر و …
به شرحش ادامه ندم بهتره…
و رسید اون روزی که خواستم از ته دل…
و رسید اون روزی که معجزه رخ داد
و رسید اون روزی که خداوند پاسخ داد
و رسید اون روزی که صدای خداوند رو با آوای زیبای شما شنیدم
و رسید اون روزی که روند تکاملی تغییرات در من آغاز شد
و رسید اون روزی که تن دادم به زیباترین اتفاق زندگیم : تغییر
هجرت کردم از اون من دیروزم به چیزی که دوست دارم باشم و البته این قصه ادامه دارد…
و
خدا رو گواه میگیرم که نفهمیدم چطور
هنوز هم نمیدونم چطور
انقدر نرم و آروم و زیبا و روااااااااان بارها از دوش من برداشته شد که در هیچ تعریفی نمیگنجه
چیزی از من نمونده بود
آخر آخر آخر توانم بود
و
چون هیچ شدم ، خواستم
و
چون خواستم همه چیز بهم رسید…
معجزات اتفاق افتاد
چطور؟ ، جوابم عجیبه : هنوز هم نمیدونم
هیچ بخشی از آنچه بر من و شرایط خصوصا مالی من گذشت (حتی الآن که به تصویر کلی نگاه میکنم) واقعا در هیچ فرمول و معادله ریاضی نمیگنجه…
الله اکبر
بار را از روی دوش من برداشت
و چقدر جفا کارم که گاهی در مسیر جدیدم که دچار چالشی میشم دیر یادم میاد قبلا چه گذشت بر سر من و چقدر نرم این بارهای بزرگ چون پر کاهی از روی من برداشته شد.
خلاصه میکنم
امروز در مسیری که با عمق وجودم عاشقش هستم فعالیت میکنم (به لطف خداوند و شما استاد گرانقدر)
امروز در همه روابطم شاد و موفق و راضی هستم (به لطف خداوند و شما استاد گرانقدر)
امروز اگر چه در مسیر هستم و هنوز راه دارم تا تیک زدن خیلی از خواستههام ، اما بخداوند قسم از صمیم قلب رااااااضی هستم (به لطف خداوند و شما استاد گرانقدر)
امروز حتی خودم به هییییچ وجه خود قبلیام را نمیشناسم
از خدای مهربانم سپاسگزارم برای همه چیز
از شما استاد بزرگوارم سپاسگزارم
از شما خانم شایسته سپاسگزارم
از همه دوستان این خانواده صمیمی برای حضورشون و اشتراک دیدگاههاشون سپاسگزارم
از بهترین دوست و همراه من که من رو با شما آشنا کرد سپاسگزارم
سلام به اسناد گرامی وخانم مریم عزیز واقعا این سوره که خوندید مو به تنم سیخ شد. من از بچکی ارتباط خوبی با خدا داشتم. والان که این سوره را گوش می کنم حالم چه قدر خوب میشه چون هرکسی با خدای خود صحبت میکنیم تما م این این اتفاق برا تو زندگی اتفاق افتاده واگر چیزی از دست دادم. خداوند بهترین به من داده والان چقدر کشف قوانین زندگی همه زندگی بجز زیبایی وفراوانی وشادی وحال خوب عالی از در دیوار میرسه وچندین سفر به خارج داشتم وزمانی رشد کردم که خدا مرا به سوی نشانه هایم هدایت کرد واین سایت را گوش کردم پسرم گوش میکرد ومن این اشتیاق را داشتم ومن خداوند هدایت شدم بااین سایت. واین با ر از روی من برداشته شد. واز مسئله که خیلی مرا اذیت می کرد و معجزه زندگی من شدید استاد مهربان خدایا صدهزا مرتبه شکرت با قوانین زندگی اشنا شدو این قدر زندگی برایم اسان شد عاشقتم استاد شاد سلامت ثروتمند باشید وخانم شایسته عزیز این زیبا همه چیز برا ما زحمت میکشن خدایا صد هزار مرتبه شکرت به خاطر این نعمت بودن استاد عزیز
باز صحبت از توحید شد و باز قران موضوع ما و من شاگرد تشنه شنیدن چقدر انرژیش بالاست
همون تیکه اول که مریم جان داشت معنی قران و میخوند و گفت ایا از روی دوش شما باری رو برنداشتیم همین جمله تمام تنمو به لرزه انداخت
ازن فایل و اواخر هفته پیش گوش دادم این فایل و توحید عملی 8 و یسری موارد که همشون نشانم شد برای کاری که میخواستم انجام بدم و چقدر خوشحال و راضی ام انگار واقعا باری از رو دوشم برداشته شد تازه از کارم اومده بودم بیرون چند هفته ای در حال دو دو تا چهار تا بودم که خدایا چیکار باید کنم و نشانه ها پشت نشانه مسیر باز شد و یه اموزشی رو شروع کردم که خیلی از وارد شدن توش میترسیدم و نجواها ول کن نبودن اما با گوش دادن فایل های همزمان و تایید نشانه ها انجامش دادم از حسش اصلا نمیتونم براتون بگم دیروز و پریروز کلاسم بود و من غرق بودم تو این حس و حال عجیب و جدید و بینظیر تک تک لحظاتش هم اموزش میدیدم برای شغل جدیدم هم درس زندگی هم لذت میبردم نمیدونم این انتخاب همیشگیم هست و ادامه باید بدم یا نه اما اینقدر حس شروع کاری انجام دادنش نترسیدن واردش شدن اینکه خودم و خودم همه اینها لذتش برام چند برابر از نتیجه و ایندش بود و همه اینها مدیون استاد فوق العاده ای چون شما هستم خصوصااونتیکه که راجع به زندگیتون تو بندر عباس گفتین و اینکه منم همینو کردم اهرم که اگه دلت نمیخواد دوباره وارد زندگی کارمندی قبلت بشی و بله چشم یکی دیگه رو بگی شرک بورزی چشمت به دست کسی دیگه نباشه فقط و فقط بچسب به اموزش جدیدت تمرین کن پیشرفت کن لذت ببر و خودت و بسپار به جریان هدایت اللهی لذتش و چند برابر کردم که اهرم خودم و مثال شما کاملا برام کار کنه
خدایا شکرت
واقعا تشخیص اصل از فرع و فقط و فقط تو کل دنیا شما به ما یاد دادین و انجام اصولش بسیااار معجزه ها تو زندگی من یکی وارد کرده
یکیش همین حذف تی وی فضای مجازی وقت گیر دوری از منبع اخبار منفی چه رسانه چه افرادی که همراهشون داشتن بود این خودش اصل از فرع بود که تمام موارد ذکر شده فرع هستن و اصل نکته مثبت اعراض لذت بردن هست که بقول مریم جون شاخ و برگای اضافی هم همراشون داشتن مثل وقتی که ازت میگرفت انرژی یوقتا هزینه( مثل خرج اینترنت، هزینه مهمونی دادن و مهمونی رفتن، و…) و کلی شاخ و برگ باهاش حذف شده که شاید تو درک من نباشه و خودش حذف شده و من متوجه ش نشدم
با هر سختی اسانی هست هم شما اولین بودین توش و دقیقا این مثال و من همیشه از افراد خانواده یا مادربزرگم میشنیدم اونا هم فکر میکردن دارن کمک میکنن که ما نا امید نشیم یا دارن به اصطلاح دلسوزی میکنن در صورتی که اصلا خودشون هم معنی همین ایه قرانی رو نمیدونستن که بخوان به ما اموزش بدن
چه جملات بینظیری
« تا زمانی که رشد میکنی داری پیشرفت میکنی»
« خوشحالی کن جشن بگیر برای رسیدن به قله اول اما تو موفقیت قله اول نخواب فکر کن تموم شده اگه اینجوری باشه سقوط میکنی»
و معنای زندگی همینه که تو برای هربار بهتر شدن تلاش کنی هربار رسیدن به خواسته هات که هربار بزرگتر بزرگتر میشن
شما نمونه و الگوی بینظیر ما از عملکرد به قانون و همین سوره که تو قران امده هستین همونی که به قوانین خداوند که در قران امده رعایت میکنه همین سوره کل روند زندگی شما رو شرح داد و چه عالی عمل کردن به تک تک گفته های خداوند و پاداش و برکات و نعمتهاشم دریافت کردین نوش جونتون ️
ممنونم مرد بینظیر مرسی مریم عزیزم بابت صحبتها و اماده کردن محتوا و انتخاب سوره
چقدر داخل ماشین تمیز و مرتب بود چه لذتی داره نشستن توی این ماشین فوق العاده. خدایا شکرت بابت وجود این ماشینهایی که نماد ثروت هست و میشه از زندگی و رانندگی بیشتر و بیشتر لذت برد
استاد شما اگر ایران بودید ازادی که میخواستین نداشتید منظورم ازادی هست که توی کوچه خیابون نمیتونستید راحت باشید در سفرهاتون و گردشهاتون چون وقتی کسی شما رومیدید حتما میومدن جلو و میگفتن عکس بگیرین و سوالاتی مییرسیدند که شما نمیتونستید راحت به گردش و تفریح خودتو برسید اما شما هدایت شدین در خارج از کشور و راحت تفریح و گردش میکتید سفر میرید بدون هیچ مزاحمتی
شما هدایت شدین بدون اینکه بخواین شهرتی داشته باشید و دیگران شما رو به هم نشون بدن که این استاد عباسمنشه ها.
چون تمام نگاهتون به خداوند بوده و فقط فقط از خودش خواستین و خواسته شما چیز دیگری بوده و چه افرادی دنبال شهرت هستند که اندر خم یک کوچه ان
خواستن شما با خواستن من فرق میکنه گاهی میگم منم از خداوند میخوام اما وقتی در افکارم و درون خودم عمیق میشم یک امیدی به کس دیگه ای هم هست اما شما فقط و فقط امیدتون به خداوند بوده
میدونی استاد احساس میکنم من و شما مثل دونفری هستیم که توی یک اتاق بسته و تاریک بودیم و نگاه شما به دری بود که با اطمینان قلبی میدونستید که باز میشه و منم میگفتم اره باز میشه همیشه که بسته نمیمونه اما هر از گاهی به نگاهی به پنجره هم میکردم و زور میزدم تا پنجره باز شه و به خودم سختی و زحمت میدادم تا ازش عبور کنم چون باز کردن پنجره از نگاه من راحتر بود اما شما با امید و ایمان و لذت و شادی منتظر بودید تا در باز شه و فقط از اون اتاق و تنهایی و تاریکی لذت بردین و در آرامش بودین و خوابیدین و تفریح کردین و خودتون رو ساختین برای وقتی که در باز شه و زندگی جدید شروع کنید اما من از پنجره عبور کردم بدون خودساختن و بدون ارامش و زندگی بیرون از اتاق هم مثل درون اتاق هست
تفاوتها در آرامش و امید و ایمانه در توکل در اینکه واقعا قلب و زبانت، افکار و عملت یکی هست یا نه؟
چقدر عاشقانه میخوام قلبم پاک شه و در زندگیم من باشم و خداوند، بدون هیچ شرکی صادقانه و عاشقانه بفهمم و بشنوم صدای خداوند رو و لبیک گویان برم به سمت الله
در این جهان دوقطبی در این جهانی که هم سختی هست هم اسانی و دونفر در یکجا یک محیط یک شرایط دو نوع زندگی متفاوت رو دارن نتایج از همون ایمان و باوری هست که داری که زندگی یعنی سختی و تقلا یا یعنی ارامش و اسونی
بارها و بارها به خداوند گفتم من را افریدی که لذت ببرم پس هر نوع زندگی غیر از راحتی و اسونی و ثروت و سلامتی و ارامش یعنی یک چیزی درست نیست و همیشه کمک خواستم تا چشمانم باز باشه برای درست زندگی کردن و هدایت خواستم تا همیشه اسون بشم برای اسانیها
و انصافن خداوند درست کار خودشو انجام داده و چه هدایتهای به موقعی که اصلا موندم از این همراهی و حمایت خداوند
بادورود به استاد عزیز وخانوم شایسته مهربان .من امروز که داشتم نشانه ام رو میدیدم ناخواسته پله پله هدایت شدم به این فایل . اول نتوانستم بفهمم که چرا به این فایل زیبا هدایت شدم ولی بعد از شنیدن به این فایل کم کم دارم کردم که چرا خداوند هدایتم کرد به این فایل همانطور که استاد میگن اون بار سنگین که دوش استاد بود همان دوران زندگی در بندر عباس واز این بارها بردوش همه هست ولی به عنوانین مختلف واگر بهتر درک کنیم قدرت الله یکتا را و نحوه آفرینش جهان رو اگر تمام وجود خودمون رو پراز خداوند بکنیم حتما خدا قلب مارو هم باز میکنه تا از الهامات الهی بهتر بهره ببریم وزندگی بهتر وخیلی خیلی راحتری داشته باشیم من خدارو شکر میکنم که هدایتم کرد به این صحبتها ی زیبا و آموزه های استاد عزیز .
خدای من خدای عشق من خدای همه انسان ها خدای استاد عزیزم که از تهران بهش سلام میگم
خدای درختان سر به فلک کشیده زیبا
خدای حیوانات
خدای زمین و ماه و خورشید و ستارگان
خدایی که منو هدایت کرد ،و با هدایت من تعدادی از اعضای فامیل منو هدایت کرد
و تعدادی از ادم های دیگه که بوسیله اون ها هدایت شدند
خدایی که قلب منو باز کرد
تا اول گوش بسپارم به ندای الله اکبرش
گوش بسپارم به حرف های جالب و ارامش بخش و گه گاه عجیب استادم
و بخوانم ،قران بخوانم
معنی قرانو بخوانم
و دلم را بیشتر بازکرد
دیدم ،نعمت های الله بی نظیرمو
و سپاسگزار شدم با اعماق وجودم
خدایی که اول از همه بود و اخر از همه هست
خدایی بارهای سنگین روی دوشم رو که خودم با باورهای منفی ،افکار منفی ورودی های منفی ناشکری غر زدن شکایت کردن غصه خوردن ترس شرک بی ایمانی جمعشون کردم و باخودم حمل کردم، یکی یکی برشون میداره
و اگر تا الان کاملا سبک ،رها ،ازاد نشدم بخاطر کم کاری خودم
خداوند بزرگی که با برداشتن بار روی دوشم ارامشمو روز به روز داره بیشترمیکنه
و بهم عشق خوب داده
بهم زیبایی داده
بهم ایده داده
روابط خانوادگیمو بهتر کرده
و ایمانم داره روز به روز قدم به قدم بیشتر میشه
خدایی که هدایتم میکنه به هدف های جدید ایده های جدید
خدایی که بهم سلامتی داد
خداوندی که نمیشه از زندگی حذفش کرد و منکر وجودش شد
خدای قانونمندم
انرژی فوق العاده ای که در نهایت عدالت
به درستی که همراه تاکید میکنم همراه سختی آسانی
و استاد جانم من روز قبل این فایل ،فایل توحید عملی 8 دیدم
به درستی که من چون باور کردم بعد هرسختی آسانی به خودم سخت گرفتم که چی؟
که عشق باسختی به نتیجه آسان میرسه
ثروت با تحمل و درد و سختی به آسانی و نعمت میرسه
و …
در حالی که همه چیز باور باور باور
همه چیز ایمان ایمان ایمان
من هروقت ایمان داشتم و توکل کردم که خوب میشه درست میشه قطعا خدا ناظر من شده
و هروقت آسان شدم به سختی ها بازهم بازتابشو گرفتم
الله اکبر از قانون بی نقص خداوند
و خدای من
به درستی که هربار به هدفی رسیدم و هدف جدید نداشتم ناامیدی سراسر زندگی و روحیمو گرفت
و احساس باخت داشتم
اما حالا یادگرفتم که این حرف خداست
حرف استادم
و من با تضادهای زندگیم دیدم
که قبل از ،دوقدمی رسیدن به قله هدفم و خواستم قله تازه ای رو برای خودم ترسیم کنم و بیکارنباشم
چرا که دنیا درحال حرکت حتی زمین هم از چرخش نمیایسته
استاد عزیزم
نمیدونم چجوری بگم از روند تکامل
که توی یکسال گوش دادن عمل کردن شک کردن به تضاد خوردن تحقیق کردن
انگار جور دیگه کلامتون به دلم میشینه
نمیدونم چجوری بگم از سرعت جواب دادن این جهان به خواسته هام حرفام
به خواسته های کوچیکم که به سرعت بهش میرسم
به سوال هایی ک میپرسم و به سرعت بهش میرسم
و به هدایت خدا که به سرعت بهش میرسم
استادجان
تکامل
کنترل ورودی ها
ترمز ها
الگو های تکرارشونده
باور آسان شدن برای آسانی ها
و احساس ارزشمندی
شدیدا دارن منو ،من وجودی رو
بمباران میکنن و شدیدا اینقدر تاییدشون کردم و دیدمشون تو زندگیم که باورشون برام راحت شده
استاد عزیزم
ازتون بی نهایت سپاسگزارم بابت هدیه هایی که به ما میدید
من این رزق و روزی و این هدیه رو روی چشمام میزارم و قدم به قدم با تعهد ادامه میدم
خدایا شکرت بابت این فایل. چقدر گریه کردم چقدر اشک ریختم. خدای من قلبمو باز کن. قلبمو باز کن خدایا خدایا چند روزه دیوونه شدم با این فایل. چقدر من گفتم خدایا قلبمو باز کن خدایا این بار رو از روی دوش من بردار منو از سردرگمی ها دربیار. چقدر امروز خداوند راهو برام باز کرد چقدر این بار رو از روی دوشم برداشت و میدونم میدونم که ازم محافظت میکنه. من مدتیه که سردرگمم دنبال اینم راه درستو پیدا کنم چقدر این روزا اشک ریختم و ازش خواستم قلبمو باز کنه. خدایا شکرت. ممنونم از همه دوستان و کامنتاشون که هر کدوم مکمل این صحبتای گرانقدر استاده و روشنی راه. از امروز ب بعد من آدم دیگه ای شدم
سلام استاد خوبم و خانم شایسته زیبااا
من یه متنی رو قبلا توی دفترم نوشتم و دوست دارم اونو اینجا هم بنویسم چون حس کردم جاش دقیقا همینجاست
اسمش رو هم گذاشتم :
«فانوس و نور »
توی یه جنگل تاریک بودم و بدون نور و روشنایی ادامه میدادم ترسیده بودم به راه شک داشتم ، که یکدفعه از دور مردی فانوس به دست رو دیدم . باز در دل این تاریکی اتفاق خوبی بود ، بهش نزدیک شدم انگار فهمیده بود و میدونست که گم شدم .با اشاره یه راهی رو بهم نشون داد ،دوست داشتم که به حرفش گوش کنم و بهش اعتماد کنم ولی خب غریبه بود و از کجا میدونستم که درست میگه و راه اصلی اونه ، به خودم گفتم باز از راه خودم که هیچی نمیدونم بهتره ، شاید یه چیزی میدونه که میگه .بهش اعتماد کردم و راهمو کج کردم نمیدونستم انتهای راه چیه ولی ادامه دادم رفتم و رفتم . توی راه میترسیدم و شک میکردم ولی یه چیزی انگار بهم میگفت علیزاده نترس برو .به خودم میگفتم دونستن اون از ندونستن تو بهتره ، برو ! بازم از دور یه نور کوچولویی دیدم دلگرم شدم برای ادامه دادن . هرچقدر جلوتر میرفتم اون نور بزرگتر میشد و از لابه لای درختا بیشتر معلوم میشد.
ازینکه به فانوس اعتماد کرده بودم خوشحال بودم . این دفعه با سرعت بیشتر راه رفتم تا اینکه دووویییییدم !!!
نور از خودم بزرگتر شده بود و من با هیجان بیشتر ادامه میدادم . میخواستم ببینم چیه و چقدر بزرگه و نمیدونستم بزرگتر ازین حرفاس!
رسیدم بالاخره ، نزدیکش شدم حس عجیبیه ! خیلی بزرگه ، یه جوریه !
به خودم میگم چطور من همچین جایی رو تا حالا پیدا نکرده بودم ؟ چطور نور به این بزرگی رو تا حالا ندیده بودم ؟فقط کافی بود یکم سرمو برگردونم !حالم خیلی خوبه مگه میشه انقدر عالی ؟ به خودم میگم چی میشد زودتر پیداش کرده بودم ؟حیف بود ، حیف این همه سال که بدون این تجربه گذرونده بودم حیف این همه سال که اینجا نیومده بودم .یهو یادم افتاد عههه قبلا یه چیزایی دیده بودماااا ولی انگار برام مهم نبود که بیام ببینمش ، فقط دیده بودم !
میشینم پای نور
نگاهش میکنم
خیلی قشنگه ، همه چی قشنگه ، انگار یهو همه چی باهم قشنگ شد .
یهو میترسم .نکنه برگردم ؟ نمیخوام برگردم ، دلم میخواد همه ی مسیر برگشت رو نابود و خراب کنم که اگه بخوامم نتونم برگردم ، از خودم میترسم . بهش میگم میشه نزاری برم ؟؟؟ من خواستمم تو نزار.
چظور میشه این همه سال این حس رو از خودم دریغ کرده باشم ؟چرا اون فانوس رو تا به حال ندیده بودم؟این ظلم نیست پس چیه ؟ چرا تا حالا با اون همه غم و ترس به خودم ظلم میکردم ؟ پس چرا اینجا خبری از ترس و نگرانی نیست ؟ چرا تا حالا من همچین حالی رو تجربه نکرده بودم؟ باز نگاهش میکنم و میگم میشه به زورم شده منو اینجا نگه داری ؟ از خودم میترسم !! ازش میپرسم میشه نزدیک تر بیام ؟ میخندم و میگم علیزاده باز داری مثل همیشه عجله میکنیااااا!! عجله نکن به وقتش میری همین جا هم میتونی لذت ببری.
چرا من دیگه سوالی ندارم ؟ چرا دیگه فکری غیر ازینجا توی ذهنم نیست ؟چرا دیگه نگران نیستم ؟ راستی اون فانوس کو ؟
یادم باشه دیدمش ازش تشکر کنم .
سلام خانوم علیزاده زیبا و دوست داشتنی
امیدوارم که هر جا هستی حال دلتون عالی باشه و سالم و سلامت باشید
چقدر متن فانوس و نورتون جالب و زیبا بود،واقعا ازتون ممنونم
یاد خودم افتادم،دقیقا تو تک تک جملات متنتون خودم را حس کردم،منم دیگه نمیخوام برگردم،واقعا دیگه نمیخوام اون آدم سابق بشم،گاهی وقتا که حس میکنم دارم از مسیر خارج میشم گوش خودما میچلونم و به خودم تذکر میدم تا یادم نره،یادم نره که هر لحظه یا در حال رشد و پیشرفتم یا پسرفت،تا فکر نکنم که همه چیز سابت میمونه،واقعا ازتون ممنونم بابت کامنت زیباتون،مرسی
سلام
خانم علیزاده خیلی کامنت شما عالی و به موقع بود من هم نام شما هستم ولی از ابتدای روی پروفایل شما سمیرا فقط دیدم و در طول خواندن یهویی گفتید علیزاده یهو خشکم زد یه نشونه بود برام چون از خدا درخواستی داشتم با کامنت شما برخورد کردم انگار خدا برای من این نوشته ها را خواند از شما متشکرم که نوشته های شما مسیر راهم را واضحتر کرد امیدوارم همیشه شما و همه دوستان در این سایت بهشتی مورد هدایت خدا باشیم
موفق باشید.
سلام به استاد عزیزم مریم قشنگم وهمه عزیزان سایت توحیدی فوق العاده
یادم اومد اون روزایی که یه بار سنگین چند هزار تنی روی قلبم بود
چقدر احساسات بدی داشتم
چقدر حس میکردم که دیگه هیچوقت این قلب باز نمیشه
چقدر حس میکردم که مهرشده قلبم و از هیچ چیزی هیچ لذتی نمیبردم و حس مردگی داشتم
به خودم میگفتم زهرا تو توی یه مرحله خوبی از زندگیتی به بزرگترین چیزایی که میخواستی رسیدی تو مسیر رشد و پیشرفتی
آخه چرا اینجوری شدی چرا هیچی حالتو خوب نمیکنه من اون روزا حتی نمیتونستم گریه کنم
سنگ شده بودم سنگ
ولی آیا خدا قلب منو باز نکرد؟؟؟؟؟؟؟؟
آیا اون بازسنگین رو که کمرمو شکسته بود و برنداشت؟
به قول استاد این بسته شدن قلب و بارسنگینم خودمون ایجاد میکنیم با فرکانس هایی که میفرستیم
من یادمه که اون دوران من آروم آروم داشتم از مسیرم خارج میشدم خیلی ریز ریز داشتم از کنترل ذهنم خارج میشدم
(مثلا میگفتم حالا یه بازکه مشکلی نداره پشت فلانی حرف میزنم و…حالا مشکلی نداره امروز قانون و به خودم یاد آوری نمیکنم…حالا که مشکلی نداره چند روز شکر گذاری نمیکنم و یاد خدا نیستم و تو لحظه حال نیستم )و این ذره ذره ها منو از مسیرم خارج کرده بود و به یه جایی رسیدم که به قلبم به چشام به گوشم به زبونم مهر شدن رو حس میکردم
(میرفتم تو طبیعت طبیعت به اون زیبایی رو نمیدیدم ،غذا میخوردم طعم نمیفهمیدم،فایل گوش میدادم ولی نمیشنیدم)ولی باهمین وضعیت گفتم عیب نداره منی که آروم آروم حالم بد شد آروم آرومم خوبش میکنم و دوباره مسیرمو کنترل ذهنمو ادامه میدم تا آروم آروم خوب بشم
وبعداز مدت کوتاهی خدا قلب منو باز کرد که هیچی (یک چالشی پیش اومد و من تو اون چالش پا گذاشتم رو یکی از ترسای بزرگم و ایمانمو در حد آگاهی که بودم ثابت کردم)یه جوری جوابمو داد که من تا هفته ها هنگ بودم،،،،
طی یک پروسه رویایی قلبش روهدیه کرد به قلبم و دستانش رو دور صورتم حلقه کرد به طوری که گرمای دستاشو حس میکردم
بهم گفت زهرا قلبم پیشت امانته خوب ازش مراقبت کنیا
بهم گفت دیگه اصلا نباید نگران چیزی باشیا
دیگه از هیچی نترسیا
من تو بغل خودم تورو بزرگت میکنم خودم حمایتت میکنم
دیگه از هیشکی جز خودم چیزی نخوایا
دیگه جزمن امیدت به کسی نباشه ها
کلی باهم حرف زد
خیلی تجسم الهی بود و واقعا حس نمیکنم که تو ذهنم فقط بود ،واقعی بود
اون روز من آنچنان قلبم باز شده بود که تا 2روز از فرط خوشحالی و شوق گریه میکردم
بعداز اون روز چشام میبینن
گوشام میشنون
زبونم حرفای الهی میزنه
و زندگیم بهشت شده ،طوری که میگم خدایا جهنم این دنیا فقط فراغ توعه
(آیا خدا برای بنده اش کافی نیست)
مگراز زندگی چه میخواهی که در خدایی خدا یافت نمیشود؟
خداوند همه چیز میشود همه کس را…..
.
خدایا توی مسیر عالی هستم شکرت
توی این مسیر ایمانمو به قدرت لایتناهی خودت بیشتر و بیشتر کن
خدایا بهمون قدرت بده که هر لحظه واقف بر افکارمون باشیم و این قدرت رو داشته باشیم که افکار توحیدی رو انتخاب کنیم
خدایا این قدرت رو بهمون بده هرلحظه به یاد بیاریم که چه نعمت هایی بهمون دادی چقدر مارو بزرگ کردی و هرلحظه شکر گذارت باشیم
خدایا شکرت بابت گوش هایی که از توحید ویکتا پرستی میشنوه
از قلبی که هرلحظه حمایت هات رو هدایت هات رو الهاماتت رو عشقت رو دریافت میکنه
چشم هایی که عظمت و قدرتت رو در جای جای جهان هستی میبنه و درک میکنه
وزبانی که باز میشه برای گفتن از عظمت تو از عشق تو از ایمان به تو
و
مگه بهشت بالاتر از اینه…..
به نام خدای بخشاینده مهربان
خدای خوبم منو ببخش
تو به من بزرگترین وبهترین هدیه دنیا رو دادی یک قلب صاف وپاک ولطیف که قرار بود فقط جای عشق ومهر ومحبت ودوستی باشه
تو منو با یه هدیه عالی راهی این دنیای خاکی کردی یه قلب یه جایگاه عشق جایگاه خودت
قرار بود هروقت نگران شدم هروقت دلتنگ شدم دست روی اون بگزارم وصدات کنم وتو بی درنگ جوابم رو بدی وآرامش کنی
ولی من چه کردم با این هدیه
گفتی قلبت بزرگه راس گفتی اگر عشق به تمام آدمها رو توش بزاری باز جاداره..گفتی اگر به تمام موجودات وکهکشانها عشق بورزی وعشقشون رو درقلبت جای بدی باز هم جا داره ..قرارمون همین بود گفتی من عشق خودم رو درقلبت به ودیعه میزارم تا تواز این عشق به همه بدی مثل من بی قید وشرط ..قرارمون این بود که نگران نباشم وگفتی تو هر چه عشق بیشتری بدی عشق بیشتری از من دریافت میکنی …قرارمون بود که قلبم پر پروازم بشه گفتی سبک نگهش دار تا هروقت که بخای به پرواز دربیاد گفتی سیاهش نکن تا عین یه پر به سوی من برگرده گفتی خالی نگهش داره از هر کینه ونفرت و..تا هر لحظه اراده کنی به من وصل بشی وپراز نورت کنم
خدایا منو ببخش
که با این هدیه بی نظیرت چه کردم بجای عشق نفرت گذاشتم بجای تحسین وتشویق وشادی پشته پشته بار حسد وبخل وکینه توش انبار کردم
بجای صاف وساده بودنش پرش کردم از نیرنگ وحیله ومکر
منو ببخش که بجای اینکه پر پروازم بشه انقدر سنگینش کردم که منو کشوند ته ته باتلاق بی ایمانی
قرار بود جای تو باشه اما شد جای نجواهای شیطان
منو ببخش که با هدیه ات چنین کردم
اما باز تو خدایی کردی ومن نابنده گی
تا صدات کردم گفتم خدا ،،برام هدایت فرستادی برام دست خودت رو فرستادی برام یدالله فرستادی
تا با حرفهاش کمکم کنه این زنجیرهای زخیم وکهنه هزار ساله این باورهای فرسوده وکهنه این افکارپوچ ونابود کننده که نمیدونم از کی واز چه قرن وسالی به من رسیده رو پاک کنم رها کنم پاره کنم وقلبم کم کم آماده بشه تا دوباره به نور عشق تو رونق بگیره وباز پرپروازم بشه برای رسیدن به تو
خدایا کمکم کن تا هدیه ات رو پراز عشق پراز شگفتی پراز نور پراز حس خوب ولذتهای عالی وپرازشور وشعف وسرور به تو برگردونم به لطف دست خودت استاد عباسمنش واراده خودم
خدایا کمکم کن تا در این مسیر آسونی هات (آرامشم .ایمانم توکلم،فراونیها،نشانه ها،شادیها،معجزه هات،و…) به کمکم بیان تااز سختی های (عبور از شیطان ونجواهاش
کینه ها ونفرت ها
بدخواهی ها وحسادت ها
کمبود وپریشانی
زحمت وتلاش ونامیدیهاوکم اوردنهاوباورهای پوسیده و،،،)بسلامت عبور کنم
خدایا پرپروازم را دوباره میسازم
به لطف تو خدای خوبم واستاد عزیزم وکتاب قرآن
به نام خداوند مهربان
درود و هزاران سپاس از شما استاد بینظیرم و خانم شایسته گرانقدر
هزاران هزار سپاس از خداوند برای وجود شما
این فایل نشانه امروزم بود
قبلا دهها بار گوشش کرده بودم و هربار با تمام وجود عمق قلبم لرزید ، هر بار بغض کردم(با اینکه بسیار کم این اتفاق برام میفته)، هر باد ترکیبی عجیب از عشق ، امید ، بغض ، ایمان ، سکوت ، فریاد و …در ژرفای روحم و وجودم در هم آمیخت…
واقعا خدا رو شکر ، خدا رو شکر، خدا رو شکر
استاد عزیزم
تمام حرفهای این فایل رو با عمق وجود لمس میکنم،
و
یادم میاد زمانی که شروع کردم به گوش کردن و کمکم عمل کردن به آموزههای شما
یادم میاد زمانی که آروم آروم و تکاملی، شما و صداتون و کلامتون و انرژیتون ، جزیی جدایی ناپذیر از شبانهروز زندگی من شد ؛ در چه شرایطی بودم
الله اکبر
واقعا بار از روی دوش من برداشته شد
من اون زمان ، در شغل قبلیم ، درگیر دهها قرارداد با رقمهای بسیار بزرگ بودم
اما
نه تنها در زندگیم هیـــــــچ نتیجهای نبود بلکه به معنای واقعی کلمه داشتم زیر فشااااار بدهی و قرض و … مچاله میشدم…
این واژه برای حال اون روزهام بسیار کمه ،
زندگی مالی ، احساسی ، خانوادگی و … روز به روز متلاشیتر و نابودتر و …
به شرحش ادامه ندم بهتره…
و رسید اون روزی که خواستم از ته دل…
و رسید اون روزی که معجزه رخ داد
و رسید اون روزی که خداوند پاسخ داد
و رسید اون روزی که صدای خداوند رو با آوای زیبای شما شنیدم
و رسید اون روزی که روند تکاملی تغییرات در من آغاز شد
و رسید اون روزی که تن دادم به زیباترین اتفاق زندگیم : تغییر
هجرت کردم از اون من دیروزم به چیزی که دوست دارم باشم و البته این قصه ادامه دارد…
و
خدا رو گواه میگیرم که نفهمیدم چطور
هنوز هم نمیدونم چطور
انقدر نرم و آروم و زیبا و روااااااااان بارها از دوش من برداشته شد که در هیچ تعریفی نمیگنجه
چیزی از من نمونده بود
آخر آخر آخر توانم بود
و
چون هیچ شدم ، خواستم
و
چون خواستم همه چیز بهم رسید…
معجزات اتفاق افتاد
چطور؟ ، جوابم عجیبه : هنوز هم نمیدونم
هیچ بخشی از آنچه بر من و شرایط خصوصا مالی من گذشت (حتی الآن که به تصویر کلی نگاه میکنم) واقعا در هیچ فرمول و معادله ریاضی نمیگنجه…
الله اکبر
بار را از روی دوش من برداشت
و چقدر جفا کارم که گاهی در مسیر جدیدم که دچار چالشی میشم دیر یادم میاد قبلا چه گذشت بر سر من و چقدر نرم این بارهای بزرگ چون پر کاهی از روی من برداشته شد.
خلاصه میکنم
امروز در مسیری که با عمق وجودم عاشقش هستم فعالیت میکنم (به لطف خداوند و شما استاد گرانقدر)
امروز در همه روابطم شاد و موفق و راضی هستم (به لطف خداوند و شما استاد گرانقدر)
امروز اگر چه در مسیر هستم و هنوز راه دارم تا تیک زدن خیلی از خواستههام ، اما بخداوند قسم از صمیم قلب رااااااضی هستم (به لطف خداوند و شما استاد گرانقدر)
امروز حتی خودم به هییییچ وجه خود قبلیام را نمیشناسم
از خدای مهربانم سپاسگزارم برای همه چیز
از شما استاد بزرگوارم سپاسگزارم
از شما خانم شایسته سپاسگزارم
از همه دوستان این خانواده صمیمی برای حضورشون و اشتراک دیدگاههاشون سپاسگزارم
از بهترین دوست و همراه من که من رو با شما آشنا کرد سپاسگزارم
و
از خود مقدسم سپاسگزارم
️️️️
سلام به برادر توحیدی عزیزم
خدایا شکرت
چقدر لذت بردم از کامنتون .
فوقالعاده بود …
هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر
آرام تر از آهو بی باک تر از شیرم
هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر
رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر
فقط وفقط باید تسلیم خدا باشم..
خودشون برامون بهترینهارو از جایی که فکر ش رو نمیکنی به ما میده..
خدایا کمکم کن هر لحظه توحیدی تر عمل کنم و تسلیم محض تو باشم..
سپاسگزارم از کامنت ارزشمند تون.
شاد باشید
سلام به اسناد گرامی وخانم مریم عزیز واقعا این سوره که خوندید مو به تنم سیخ شد. من از بچکی ارتباط خوبی با خدا داشتم. والان که این سوره را گوش می کنم حالم چه قدر خوب میشه چون هرکسی با خدای خود صحبت میکنیم تما م این این اتفاق برا تو زندگی اتفاق افتاده واگر چیزی از دست دادم. خداوند بهترین به من داده والان چقدر کشف قوانین زندگی همه زندگی بجز زیبایی وفراوانی وشادی وحال خوب عالی از در دیوار میرسه وچندین سفر به خارج داشتم وزمانی رشد کردم که خدا مرا به سوی نشانه هایم هدایت کرد واین سایت را گوش کردم پسرم گوش میکرد ومن این اشتیاق را داشتم ومن خداوند هدایت شدم بااین سایت. واین با ر از روی من برداشته شد. واز مسئله که خیلی مرا اذیت می کرد و معجزه زندگی من شدید استاد مهربان خدایا صدهزا مرتبه شکرت با قوانین زندگی اشنا شدو این قدر زندگی برایم اسان شد عاشقتم استاد شاد سلامت ثروتمند باشید وخانم شایسته عزیز این زیبا همه چیز برا ما زحمت میکشن خدایا صد هزار مرتبه شکرت به خاطر این نعمت بودن استاد عزیز
سلام بر عزیزای دل
باز صحبت از توحید شد و باز قران موضوع ما و من شاگرد تشنه شنیدن چقدر انرژیش بالاست
همون تیکه اول که مریم جان داشت معنی قران و میخوند و گفت ایا از روی دوش شما باری رو برنداشتیم همین جمله تمام تنمو به لرزه انداخت
ازن فایل و اواخر هفته پیش گوش دادم این فایل و توحید عملی 8 و یسری موارد که همشون نشانم شد برای کاری که میخواستم انجام بدم و چقدر خوشحال و راضی ام انگار واقعا باری از رو دوشم برداشته شد تازه از کارم اومده بودم بیرون چند هفته ای در حال دو دو تا چهار تا بودم که خدایا چیکار باید کنم و نشانه ها پشت نشانه مسیر باز شد و یه اموزشی رو شروع کردم که خیلی از وارد شدن توش میترسیدم و نجواها ول کن نبودن اما با گوش دادن فایل های همزمان و تایید نشانه ها انجامش دادم از حسش اصلا نمیتونم براتون بگم دیروز و پریروز کلاسم بود و من غرق بودم تو این حس و حال عجیب و جدید و بینظیر تک تک لحظاتش هم اموزش میدیدم برای شغل جدیدم هم درس زندگی هم لذت میبردم نمیدونم این انتخاب همیشگیم هست و ادامه باید بدم یا نه اما اینقدر حس شروع کاری انجام دادنش نترسیدن واردش شدن اینکه خودم و خودم همه اینها لذتش برام چند برابر از نتیجه و ایندش بود و همه اینها مدیون استاد فوق العاده ای چون شما هستم خصوصااونتیکه که راجع به زندگیتون تو بندر عباس گفتین و اینکه منم همینو کردم اهرم که اگه دلت نمیخواد دوباره وارد زندگی کارمندی قبلت بشی و بله چشم یکی دیگه رو بگی شرک بورزی چشمت به دست کسی دیگه نباشه فقط و فقط بچسب به اموزش جدیدت تمرین کن پیشرفت کن لذت ببر و خودت و بسپار به جریان هدایت اللهی لذتش و چند برابر کردم که اهرم خودم و مثال شما کاملا برام کار کنه
خدایا شکرت
واقعا تشخیص اصل از فرع و فقط و فقط تو کل دنیا شما به ما یاد دادین و انجام اصولش بسیااار معجزه ها تو زندگی من یکی وارد کرده
یکیش همین حذف تی وی فضای مجازی وقت گیر دوری از منبع اخبار منفی چه رسانه چه افرادی که همراهشون داشتن بود این خودش اصل از فرع بود که تمام موارد ذکر شده فرع هستن و اصل نکته مثبت اعراض لذت بردن هست که بقول مریم جون شاخ و برگای اضافی هم همراشون داشتن مثل وقتی که ازت میگرفت انرژی یوقتا هزینه( مثل خرج اینترنت، هزینه مهمونی دادن و مهمونی رفتن، و…) و کلی شاخ و برگ باهاش حذف شده که شاید تو درک من نباشه و خودش حذف شده و من متوجه ش نشدم
با هر سختی اسانی هست هم شما اولین بودین توش و دقیقا این مثال و من همیشه از افراد خانواده یا مادربزرگم میشنیدم اونا هم فکر میکردن دارن کمک میکنن که ما نا امید نشیم یا دارن به اصطلاح دلسوزی میکنن در صورتی که اصلا خودشون هم معنی همین ایه قرانی رو نمیدونستن که بخوان به ما اموزش بدن
چه جملات بینظیری
« تا زمانی که رشد میکنی داری پیشرفت میکنی»
« خوشحالی کن جشن بگیر برای رسیدن به قله اول اما تو موفقیت قله اول نخواب فکر کن تموم شده اگه اینجوری باشه سقوط میکنی»
و معنای زندگی همینه که تو برای هربار بهتر شدن تلاش کنی هربار رسیدن به خواسته هات که هربار بزرگتر بزرگتر میشن
شما نمونه و الگوی بینظیر ما از عملکرد به قانون و همین سوره که تو قران امده هستین همونی که به قوانین خداوند که در قران امده رعایت میکنه همین سوره کل روند زندگی شما رو شرح داد و چه عالی عمل کردن به تک تک گفته های خداوند و پاداش و برکات و نعمتهاشم دریافت کردین نوش جونتون ️
ممنونم مرد بینظیر مرسی مریم عزیزم بابت صحبتها و اماده کردن محتوا و انتخاب سوره
دوستتون دارم
به نام خدای زیباییها
سلام به همه عزیزانم
چقدر داخل ماشین تمیز و مرتب بود چه لذتی داره نشستن توی این ماشین فوق العاده. خدایا شکرت بابت وجود این ماشینهایی که نماد ثروت هست و میشه از زندگی و رانندگی بیشتر و بیشتر لذت برد
استاد شما اگر ایران بودید ازادی که میخواستین نداشتید منظورم ازادی هست که توی کوچه خیابون نمیتونستید راحت باشید در سفرهاتون و گردشهاتون چون وقتی کسی شما رومیدید حتما میومدن جلو و میگفتن عکس بگیرین و سوالاتی مییرسیدند که شما نمیتونستید راحت به گردش و تفریح خودتو برسید اما شما هدایت شدین در خارج از کشور و راحت تفریح و گردش میکتید سفر میرید بدون هیچ مزاحمتی
شما هدایت شدین بدون اینکه بخواین شهرتی داشته باشید و دیگران شما رو به هم نشون بدن که این استاد عباسمنشه ها.
چون تمام نگاهتون به خداوند بوده و فقط فقط از خودش خواستین و خواسته شما چیز دیگری بوده و چه افرادی دنبال شهرت هستند که اندر خم یک کوچه ان
خواستن شما با خواستن من فرق میکنه گاهی میگم منم از خداوند میخوام اما وقتی در افکارم و درون خودم عمیق میشم یک امیدی به کس دیگه ای هم هست اما شما فقط و فقط امیدتون به خداوند بوده
میدونی استاد احساس میکنم من و شما مثل دونفری هستیم که توی یک اتاق بسته و تاریک بودیم و نگاه شما به دری بود که با اطمینان قلبی میدونستید که باز میشه و منم میگفتم اره باز میشه همیشه که بسته نمیمونه اما هر از گاهی به نگاهی به پنجره هم میکردم و زور میزدم تا پنجره باز شه و به خودم سختی و زحمت میدادم تا ازش عبور کنم چون باز کردن پنجره از نگاه من راحتر بود اما شما با امید و ایمان و لذت و شادی منتظر بودید تا در باز شه و فقط از اون اتاق و تنهایی و تاریکی لذت بردین و در آرامش بودین و خوابیدین و تفریح کردین و خودتون رو ساختین برای وقتی که در باز شه و زندگی جدید شروع کنید اما من از پنجره عبور کردم بدون خودساختن و بدون ارامش و زندگی بیرون از اتاق هم مثل درون اتاق هست
تفاوتها در آرامش و امید و ایمانه در توکل در اینکه واقعا قلب و زبانت، افکار و عملت یکی هست یا نه؟
چقدر عاشقانه میخوام قلبم پاک شه و در زندگیم من باشم و خداوند، بدون هیچ شرکی صادقانه و عاشقانه بفهمم و بشنوم صدای خداوند رو و لبیک گویان برم به سمت الله
در این جهان دوقطبی در این جهانی که هم سختی هست هم اسانی و دونفر در یکجا یک محیط یک شرایط دو نوع زندگی متفاوت رو دارن نتایج از همون ایمان و باوری هست که داری که زندگی یعنی سختی و تقلا یا یعنی ارامش و اسونی
بارها و بارها به خداوند گفتم من را افریدی که لذت ببرم پس هر نوع زندگی غیر از راحتی و اسونی و ثروت و سلامتی و ارامش یعنی یک چیزی درست نیست و همیشه کمک خواستم تا چشمانم باز باشه برای درست زندگی کردن و هدایت خواستم تا همیشه اسون بشم برای اسانیها
و انصافن خداوند درست کار خودشو انجام داده و چه هدایتهای به موقعی که اصلا موندم از این همراهی و حمایت خداوند
خدایا شکرت
خدایا شکرت بابت حمایتهای دایمیت شکرت بابت هدایتهای همیشگیت الهی صدهزار مرتبه شکرت
خدایا ما را هدایت کن به راه راست راه کسانی که به انان نعمت داده ای آمین یا رب العالمین
در پناه خدای مهربانم باشید
بادورود به استاد عزیز وخانوم شایسته مهربان .من امروز که داشتم نشانه ام رو میدیدم ناخواسته پله پله هدایت شدم به این فایل . اول نتوانستم بفهمم که چرا به این فایل زیبا هدایت شدم ولی بعد از شنیدن به این فایل کم کم دارم کردم که چرا خداوند هدایتم کرد به این فایل همانطور که استاد میگن اون بار سنگین که دوش استاد بود همان دوران زندگی در بندر عباس واز این بارها بردوش همه هست ولی به عنوانین مختلف واگر بهتر درک کنیم قدرت الله یکتا را و نحوه آفرینش جهان رو اگر تمام وجود خودمون رو پراز خداوند بکنیم حتما خدا قلب مارو هم باز میکنه تا از الهامات الهی بهتر بهره ببریم وزندگی بهتر وخیلی خیلی راحتری داشته باشیم من خدارو شکر میکنم که هدایتم کرد به این صحبتها ی زیبا و آموزه های استاد عزیز .
به نام خدای مهربانم
خداوندی که از رگ گردن به من نزدیک تر
خدای من خدای عشق من خدای همه انسان ها خدای استاد عزیزم که از تهران بهش سلام میگم
خدای درختان سر به فلک کشیده زیبا
خدای حیوانات
خدای زمین و ماه و خورشید و ستارگان
خدایی که منو هدایت کرد ،و با هدایت من تعدادی از اعضای فامیل منو هدایت کرد
و تعدادی از ادم های دیگه که بوسیله اون ها هدایت شدند
خدایی که قلب منو باز کرد
تا اول گوش بسپارم به ندای الله اکبرش
گوش بسپارم به حرف های جالب و ارامش بخش و گه گاه عجیب استادم
و بخوانم ،قران بخوانم
معنی قرانو بخوانم
و دلم را بیشتر بازکرد
دیدم ،نعمت های الله بی نظیرمو
و سپاسگزار شدم با اعماق وجودم
خدایی که اول از همه بود و اخر از همه هست
خدایی بارهای سنگین روی دوشم رو که خودم با باورهای منفی ،افکار منفی ورودی های منفی ناشکری غر زدن شکایت کردن غصه خوردن ترس شرک بی ایمانی جمعشون کردم و باخودم حمل کردم، یکی یکی برشون میداره
و اگر تا الان کاملا سبک ،رها ،ازاد نشدم بخاطر کم کاری خودم
خداوند بزرگی که با برداشتن بار روی دوشم ارامشمو روز به روز داره بیشترمیکنه
و بهم عشق خوب داده
بهم زیبایی داده
بهم ایده داده
روابط خانوادگیمو بهتر کرده
و ایمانم داره روز به روز قدم به قدم بیشتر میشه
خدایی که هدایتم میکنه به هدف های جدید ایده های جدید
خدایی که بهم سلامتی داد
خداوندی که نمیشه از زندگی حذفش کرد و منکر وجودش شد
خدای قانونمندم
انرژی فوق العاده ای که در نهایت عدالت
به درستی که همراه تاکید میکنم همراه سختی آسانی
و استاد جانم من روز قبل این فایل ،فایل توحید عملی 8 دیدم
به درستی که من چون باور کردم بعد هرسختی آسانی به خودم سخت گرفتم که چی؟
که عشق باسختی به نتیجه آسان میرسه
ثروت با تحمل و درد و سختی به آسانی و نعمت میرسه
و …
در حالی که همه چیز باور باور باور
همه چیز ایمان ایمان ایمان
من هروقت ایمان داشتم و توکل کردم که خوب میشه درست میشه قطعا خدا ناظر من شده
و هروقت آسان شدم به سختی ها بازهم بازتابشو گرفتم
الله اکبر از قانون بی نقص خداوند
و خدای من
به درستی که هربار به هدفی رسیدم و هدف جدید نداشتم ناامیدی سراسر زندگی و روحیمو گرفت
و احساس باخت داشتم
اما حالا یادگرفتم که این حرف خداست
حرف استادم
و من با تضادهای زندگیم دیدم
که قبل از ،دوقدمی رسیدن به قله هدفم و خواستم قله تازه ای رو برای خودم ترسیم کنم و بیکارنباشم
چرا که دنیا درحال حرکت حتی زمین هم از چرخش نمیایسته
استاد عزیزم
نمیدونم چجوری بگم از روند تکامل
که توی یکسال گوش دادن عمل کردن شک کردن به تضاد خوردن تحقیق کردن
انگار جور دیگه کلامتون به دلم میشینه
نمیدونم چجوری بگم از سرعت جواب دادن این جهان به خواسته هام حرفام
به خواسته های کوچیکم که به سرعت بهش میرسم
به سوال هایی ک میپرسم و به سرعت بهش میرسم
و به هدایت خدا که به سرعت بهش میرسم
استادجان
تکامل
کنترل ورودی ها
ترمز ها
الگو های تکرارشونده
باور آسان شدن برای آسانی ها
و احساس ارزشمندی
شدیدا دارن منو ،من وجودی رو
بمباران میکنن و شدیدا اینقدر تاییدشون کردم و دیدمشون تو زندگیم که باورشون برام راحت شده
استاد عزیزم
ازتون بی نهایت سپاسگزارم بابت هدیه هایی که به ما میدید
من این رزق و روزی و این هدیه رو روی چشمام میزارم و قدم به قدم با تعهد ادامه میدم
دوستتون دارم
سلام خدمت همگی
خدایا شکرت بابت این فایل. چقدر گریه کردم چقدر اشک ریختم. خدای من قلبمو باز کن. قلبمو باز کن خدایا خدایا چند روزه دیوونه شدم با این فایل. چقدر من گفتم خدایا قلبمو باز کن خدایا این بار رو از روی دوش من بردار منو از سردرگمی ها دربیار. چقدر امروز خداوند راهو برام باز کرد چقدر این بار رو از روی دوشم برداشت و میدونم میدونم که ازم محافظت میکنه. من مدتیه که سردرگمم دنبال اینم راه درستو پیدا کنم چقدر این روزا اشک ریختم و ازش خواستم قلبمو باز کنه. خدایا شکرت. ممنونم از همه دوستان و کامنتاشون که هر کدوم مکمل این صحبتای گرانقدر استاده و روشنی راه. از امروز ب بعد من آدم دیگه ای شدم