ترمزی مخفی بنام «انکار دستاوردهای دیگران» - صفحه 10

489 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فاطمه ملکی گفته:
    مدت عضویت: 3994 روز

    سلام استاد عزیز

    خیلی عالی بود چیزی که این چند وقته خیلی بهش احتیاج داشتم که بشنوم ،امیدوارم که بتونیم همیشه دیگران رو در مسیر موفقیتشون تحسین کنیم تا خودمون هم در مدار موفقیت قرار بگیریم.

    آقای سپهوند خیلی خبر خوشحال کننده ای بود الحمدلله که با تمام وجود خدا رو حس کردین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    افسانه رجبی گفته:
    مدت عضویت: 2804 روز

    سلام استادعزیز و دوستان خوبم.فایل بسیاربسیار خوبی بود.با جون و دل گوش دادم.ولی متاسفانه واقعا هستن افرادی که فک میکنن مردم از داشته هاشون ناراحت میشن و همش کارشون حسودی به اوناس.چون چند وقت پیش شخصا به این مورد برخوردم و از طرف یکی از آشناها تو تلگرام با بمبارانی از حرف هایی از این قبیل که شماها چشم دیدن ما رو ندارین وشما…..روبرو شدم.واقعا اولش از خوندن اون حرفها خیلی ناراحت شدم گریه کردم.اولش میخواستم به اونا بقبولونم که اشتباه فکر میکنن.ولی بلافاصله بعد اون ماجرا به فایل قبلی استاد در مورد اینکه چگونه به دیگران کمک کنیم برخوردم خیلی خوب بود برا روح و روانم انگار از ته دل من حرف میزد،وبا گوش دادن به اون فایل و خوندن متنش خیلی آرامش پیدا کردم.و کلا بی خیال این شدم که حرف خودم رو به اون شخص ثابت کنم.متوجه شدم کار خودمنم اشتباه بوده تو تلاش بیش از حد در کمک کردن به اون شخص.و امروز هم با شنیدن این فایل باز یه آرامش خاص دیگه بهم دست داد.

    انگار هر سوالی که تو ذهنم میادو منو درگیر میکنه، بعدچند روز جواب اونو تو سایت پیدا میکنم.

    خدایا شکرت از این که منو با این سایت و با این استاد مهربون آشنا کردی.

    ممنونم از همتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    مهین مرادی گفته:
    مدت عضویت: 3100 روز

    سلام استاد عزیزم چند وقته خیلی دوست داشتم اتفاقات زندگیم رو بفرستم هر موقع که تصمیم میگرفتم بنویسم میگفتم الان طوماری میشه و کسی حوصله خوندنشو نداره . اما امشب دوست داشتم که دیگه بنویسم از نتایجی که گرفتیم. من و همسرم خدا رو شکر هم فرکانس هستیم از سال 87 که ازدواج کردیم دوست داشتیم زندگیمون رو تغییر دهیم اما تا سال 95 راه رو اشتباه میرفتیم یعنی اینجوری که استاد از قانون گفته نفهمیدیم و درکش نکردیم خداروشکر میکنم که بلاخره دی ماه 95 از طریق داداشم استاد و سایتشون بهم معرفی شد و عضو شدم و کم کم فایل های رایگان رو دانلود کردم و با همسرم شروع کردیم به دیدن و درک کردن قانونی که استاد در موردش صحبت میکرد خیلی حس خوبی داشت فرق داشت با چیزهایی که از طرف استادهای دیگه ای بود حتی سمینارهایی هم رفته بودیم اما خدایا حرفهای استاد عباس منش یه چیز دیگه ست ما چند بار فیلم راز رو دیده بودیم اما بعد از شنیدن صحبتهای استاد انگار اولین بارمون بود که میدیدیم. امشب یه حس دیگه ای دارم و دوست دارم همه عزیزانی که تو این راه هستند بخونند خدایا سپاسگزارم به خاطر این احساس. بهتون گفتم دی ماه 95 با استاد آشنا شدیم اون روزها حال روحی و مالیمون خوب نبود و همسرم تو بیمارستان کار میکرد و من تو دفتر کار حقوقی کار میکنم و همسرم خیلی کار میکرد که حقوقش به ماهی یک میلیون و هشتصد برسه و شب و روز شیفت بود اما نمیرسید و هر ماه ما کم میآوردیم و من که حقوق کمی رو داشتم نرسیده به وسط ماه حقوق من خورده میشد. و دو ماه نگذشته بود که همسرم باور نکردنی از بیمارستان اخراج شد و بعد رفت تو یه کار بازاریابی و بعد یک ماه باز جوابش کردند و این در حالی بود که رو خودمون کار میکردیم من یه ذره ترس داشتم اما همسرم میگفت خدا بزرگه و قانون ما رو به جاهای خوب هدایت میکنه و بعد همسرم یه کاری رو خودش شروع کرد و خودش کارفرمای خودش شد و بدون هیچ سرمایه ای و تا الان 7 ماهه که میگذره خدایا شکرگزارم اصلا نمیدونم چطوری شد که الان اون حقوق بیمارستان خیلی خنده دار شده و البته با تعهدی که همسرم برای 3 برابر کردن درآمد داده بود به توصیه استاد . خداروشکر درآمدش چند برابر شده و من هم حقوقم اضافه شد و الان مدیر داخلی موسسه حقوقی هستم و آخر ماه اصلا نیازی به حقوقم ندارم که بگیرم خدایا سپاسگزارم به خاطر آشنایمون با استاد عباس منش. الان زندگی رویایی و آرامشی داریم که هر لحظه مواظب افکارمون هستیم چون اهداف زیادی داریم و ایمان داریم به اینکه به زندگی که رویامون بوده میرسیم البته با همسرم رفتیم یه ویلای 3 میلیاردی رو واسه خرید دیدیم و عکس گرفتیم و جز تابلو تجسممون قرار دادیم و همسرم به بهترین نمایشگاه ماشین رفت و سوار یه ماشینی که رویاشه عکس گرفته و در تابلو قرار دادیم. در مورد دخترم که 8 سالشه صحبت نکردم اون دختری باهوشه و جز رویاهام بود که بذارمش بهترین مدرسه غیرانتفاعی و بلاخره خداوند مهربانم هدایتم کرد و الان بهترین مدرسه گذاشتمش خیلی نتایج گرفتم خیلی و موفق شدم محصول دستیابی به رویاها رو بخرم خیلی حال میکنیم زندگیمون که قبلا ترس و نگرانی بود به امید الله به زندگی راحت و آرامش بخشی تبدیل شده که باور کردنی برای دیگران نیست . امیدوارم خسته نشده باشید ببخشید خیلی سعی کردم خلاصه کنم اما نشد ? آرزوی سعادت و خوشبختی هر چی بیشتر و بیشتر رو برای استاد عزیزم و عزیزانم که این متن منو میخونند دارم خدایا سپاسگزارم. سپاسگزارم برای همه زیباییهای زندگیم?????

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      ستاره گفته:
      مدت عضویت: 904 روز

      سلام دوست عزیز ،تحسین میکنم اتفاقای خوبی که با کنترل ذهن و عمل به قانون براتون پیش اومده و تحسین میکنم که با همسرتون همراه و همفرکانس هستید و این مسیر رو در کنار هم به قانون عمل میکنید که چقدر عالی و لذت بخش با کسی که در مدار توجه به فانون هست زندگی میکنید ،خداوند روز به روز شرایط زندگیتان را به سمت زیبایی های و موفقیت های بیشتر هدایت کند .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    ترانه مرندی گفته:
    مدت عضویت: 3117 روز

    من نمی دونم حرف های شما چه حد حقیقت داره. من همی می تونم قشنگ بنویسم که خوشتون بیاد . اما می خوام حرف دلم رو امشب بزنم . مخاطبم فقط خداست.

    فکر کردم باورت کردم ازت انتظار داشتم ازت شکرگذاری کردم از همه انتظار داشتم غیر از خودت بهت اعتماد کردم اما اون رو ازم گرفتی چطور دوباره باور کنم . چطور تونستی این کارو بکنی و این کارو بکنی اون هم زمانی که باورت کردم بارها و بارها .

    از این زندگی خیلی وقته دلم می خواد انصراف بدم .

    من نمی دونم چرا اینجا اومم اشتباه کردم اگه بار اول بود که با اینجا آشنا می شدم نمی یومدم اقلا زندگی اروم خودم رو تو لحظه داشتم . چی بگم اشتباه کردم .فکر رکدم به خودم کمک می کنم زندگیم بهتر بشه . نه سخت تر شد . گاهی وقتها دلم می خواد گریه کنم حالم بد بشه بدون این که وحشت زده بشه . می خوام برگردم گذشته روزهایی که عادی بودم حالم خوب بود .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      نجمه حمزه ای گفته:
      مدت عضویت: 3299 روز

      ترانه عزیزم سلام .

      کامنت های زیادی ازت خوندم .از موفقیت هایی که در کتاب راهنمای جامع نوشته بودی تا فلسفه های سیارات و اجرام آسمانی و ..

      میدانم دختر پری هستی .پر نه از لحاظ حرف که در عمل هم اثبات کردی .

      موفقیت کوتاهت در دانشگاه ها ( کارشناسی و ارشد ) -یادگیری شنا در عرض کوتاه -آزمون های تخصصی و ..همه نشون میده در عمل هم سعی کردی عالی باشی .

      ناراحت شدم که این کامنتت رو خوندم اما میخوام بهت حق بدم.تو حق داری ناراحت باشی ، گریه کنی ، شک کنی و برگردی !

      تو مسیر موفقیت خیلی روزا شده به حس تو رسیدم اما یاد گیرفتم باید خودم رو عوض کنم..

      من اگر ادعا میکنم منشم ، عباسمنشیه ..

      اگر ادعا میکنم قوانین روبلدم و میتونم بدون سختی زیاد به هدفم برسم و نیاز نیست پوستم کنده بشه .

      اگر اعا میکنم خداییی دارم بالاتر از همه و برنامه ها و زمانبدیش به نفع منه و خودم رو میسپرم بهش ، دیگه نباید بترسم..

      باید سریع این طوفان زندگیم رو مدیریت کنم .

      چون میدونم خدا یه قوانینی داره .

      اگر من امروز به هر عنوانی بهم سختی رسیده ، کسی ناراحتم کرده ، به هدفم نرسیدم و یا توهین و تحقیر شدم ، حتما و حتما و بازهم تاکید میکنم حتما خودم مسیر رو اشتباه رفتم .:

      شاید من معنی ” قانون تکامل ” رو یاد نگرفتم و توقع دارم بدون گذراندن پیش نیازها به هدفم برسم ..

      مثلا میخوام درآمد الانم که ماهی صدهزارتومنه تا سه ماه دیگه بشه فرضا صد میلیون تومن..

      وقتی من نمیتونم همین صدهزار تومن رو ماه دیگه برسونمش به صدوپنجاه هزار تومن ، چطور میخوام بشه صد میلیون ؟؟؟

      پس باور من مشکل داشته نه قانون خدا !

      درسته من باور کردم خالق زندگی خودم هستم و میتونم اون رو بسازم اما یادم رفته نتیجه دست اونه ، و تا خدا نخواد برگی از زمین نمیفته .یادم رفته یه سری قوانین ، مشیت های الهی هستن که تغییر نمیکنن:

      مثل مرگ، من هرچقدر هم بخوام جلوی مرگ عزیزم رو بگیرم نمیتونم .پس تلاش نکنم تا این رو عوض کنم .اگر خدای نکرده عزیزم از دستم رفت خدا مقصر نیست چون مرگ یه سرنوشت تغییر ناپذیره و جسم فانیه .من هم مقصر نیستم چون قانونش رو نفهمیدم .زندگیمم تموم نشده همینطور که زندگی خیلی ها بعد از مرگ عزیزانشون تموم نشده .چون نتونستن با قوانین بجنگن..

      باید یاد بگیرم بدون عزیزم ادامه بدم و هر آروزیی برام داشته رو تو اون دنیا بهش بدم .اگر اون نمیخواسته من ضعیف باشم .من نباید ضعیف باشم ..

      من یادم رفته اگر ازدواج دست خودمه و میتونم زندگی بهتری برا خودم بسازم امابازم نتیجه دست اونه ! تا خدا نخواد من نمیتونم به شخصی به زور برسم..ولی قانون داره ، گفته میخوای شریک خوب داشته باشی سعی کن قبل از اومدنش لیاقتش رو داشته باشی .پس من باید لایق اون شخص بشم تا بهش برسم نه اینکه بهش بچسبم و به زور بخواهمش .

      این ” قانون رهایی ” خداست .که میگه هدفت رو بخواه .براش تلاش کن تا لایق اون بشی ولی اینقدر وابستش نشو که اگر بهش نرسیدی زندگیت تموم بشه ..تو باید هر لحظه تو راه رسیدن به هدفت با عشق قدم برداری.با امید و آرامش ..ولی بدونی بالاتر از سیاهی رنگی نیست و یک درصد احتمالات رو هم در نظر بگیری که اگه بهش نرسم چی میشه ؟؟

      و تهش بگی ، هیچی نمیشه .شاید بهش نرسم ولی کلی نتیجه دیگه یاد میگیرم..یا اینکه بگی ، خب از این راه نرسیدم ، خدا راههای دیگه هم داره منو بهش برسونه ..

      باید بدونم تو مسیرم ممکنه خیلی سنگا باشه ، خیلی تحقیرا و توهینا و از دست دادنا و خیلی تلاش هایی باید بکنم ..

      این ” قانون تضاده “..اینا میان تا ببینن من چقدر رو رسیدن به هدفم سرسختم ..چقدر حرف و عملم یکیه ..

      یه روزی میخواستم تو آزمون زبان امتحان بدم ،یه آزمون که باید براش حداقل یکسال آمادگی قبلی داشته باشیم و من نداشتم .و حداکثر سه هفته زمان برا رقابت داشتم ..

      اولش فقط هدفم این بود آزمون بدم و پاس بشم حتی برام مدرکش یا نمرشم مهم نبود ، مهم این بود مطلبی یاد بگیرم. کم کم تو مسیرش یاد حرف استاد افتادم که تو هر زمینه ای سعی کن به بهترین ها برسی ، پیش خودم گفتم خب پس من میخوام نفر اول این آزمون بشم .(اولین اشتباهم : هدف خیلی بزرگ بدون گذروندن قانون تکاملم ).

      بعد گفتم برا این هدفم باید چکار کنم ؟؟

      خب بنشینم کلی کتاب بخونم ،ولی وقت نداشتم ..بهاش این بود از وقت کاریم زدم و وقتش رو پیدا کردم .دورم رو با کلی کتاب پر کردم .واقعا عاشقانه میخوندم .توهر 4 تا مهارتم قوی شدم و خوشحال شدم که دییگه نمره برتر رو حتما بهش میرسم ..

      یه هفته قبل آزمون اینقدر استرس داشتم که اگر موفق نشم چی میشه و …که اتفاقی فیلم ” جنگجوی درون ” رو دیدم و بهم یاد داد از مسیر لذت ببرم نه نقطه اوج ( بهت پیشنهاد میکنم حتما ببینی)

      بعد از اون دیگه اینقدر برام این تقویت مهارتهام تحسین برانگیز بود که دیگه حتی به نمره برتر فکر نکردم ولی دلیل نشد دست از تلاش بردارم، فقط وابستگی به نقطه رو از خودم دور کردم تا به آرامش برسم و تو آرامش بخونم.

      اگر من معنی قانون رهایی رو نمیفهمیدم و اینقدر به هدفم میچسبیدم و فکر کردم تمام زندگی من یعنی این هدف..

      شب و روز از خدا میخواستمش و براش تلاش میکردم و به قول شما فقط به خدا توکل کردم و از خودش میخواستمش والان که بهش نرسیدم باید حالی مثل شما داشتم .

      عصبی و ناراحت که چرا بعد از این همه تلاش من نرسیدم .

      من حقم نبود چون کلی خونده بودم …

      من که تمام قوانین رو رفته بودم و مثبت نگری داشتم و ..

      من که کل زندگیم رو به بهای رسیدن به این هدف تعطیل کرده بودم و نشسته بودم خونده بودم پس چرا بهش نرسیدم ؟؟

      ولی الان آرومم ، چون فهمیدم من یه قانون رو از همون اول اشتباه رفتم :

      -قانون تکامل –

      و این نمره حق اونایی بود که این یه مرحله از من بالاتر بودن و این قانون رو رفته بودن . عدالت خدا حتی اینجا هم درست عمل کرده و حق رو به حقدار رسونده ..

      امیدوارم تونسته باشم مطلب رو بهت برسونم .

      ناراحت نباش که چرا اینقدر حالت بده ..این طوفان بلاخره تموم میشه و آرامش بعدش بیشتر تو رو قوی تر میکنه .میفهمی بالاتر از سیاهی رنگی نیست و دیگه نمیترسی .

      قوی باش دوست گلم .

      روزهای خوب در راه است ..

      اندکی صبر ، خدا نزدیک است ..

      برات از خدا بهترین ها رو آرزو میکنم .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        ترانه مرندی گفته:
        مدت عضویت: 3117 روز

        ممنون دوست گرامی .

        از این که به من توجه داشتید و راهنمایی کردی و نظراتمو رو می خوندی و دنبال کردی .

        نخواستم خودم را خوب جلوه بدم همیشه سعی کردم همونی که هستم رو نشون بدم . اگر روزی ناراحتم از غمم گفتم اگه خوشحال بودم از خداوند سپاس گذاری کردم شاید این خودش بهترین چیز باشه سادگی .

        از خودم بیشتر انتظار داشتم اما حرف شما بسیار صحیح است روزهای خوب در پیش است . این یکی از مهم ترین چیزهایی که در این سایت یاد گرفتم .

        من برنگشتم دوست عزیز . همین مسیر را ادامه میدهم .

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        ریحانه گفته:
        مدت عضویت: 1954 روز

        “بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم”

        سلام دوست عزیز خانم حمزه ای… راستش من واقعااااا ازتون ممنونم.. شاید جواب یه کامنت دیگه رو داده باشین ولی با همین کامنت ناخواسته کمک بزرگی به من کردین.. متشکرم که وسیله از جانب خدا برای کمک به من شدید و از خدا مهربون بخشنده روزی رسون برات خیر و برکت و فراوانی و معنویت و عشق و عاقبت بخیری و روزی فراوان رو آرزو میکنم.

        در پناه حق.. یا علی(ع) یا زهرا(س)

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    ندا رامی گفته:
    مدت عضویت: 3392 روز

    باسلام خدمت استاد عزیز و دوستان

    تشکر ویژه دارم از استاد گرانقدر به خاطر صحبت های بی نظیرشون

    همانطور که استاد فرمودند تمام کارهای نیکو و خصوصیات پسندیده دیگران و از همه مهم تر تحسین موفقیت دیگران بازتاب بسیار خوبی در زندگی خودمان دارد وقتی موفقیت دیگران مارا وادار به تشویق و تحسین میکند در واقع منتظر موفقیت هایی از آن جنس در زندگی خودمان هستیم و هیچ وقت نباید با دید تعصب به قضیه ای نگاه نکرد و یا چون اون فرد خواننده یا هنرمند برجسته است و نباید فلان حرکت را انجام دهد ومورد نقد مردم قراربگیرد آن فرد هر کس که هست با موفقیت کوچکی هم توانسته پیشرفت کند و همین کار باعث تحسین او خواهد شد.همانطور که کودکمان برای اولین بار راه میرود این یعنی پیشرفت شگفت انگیز برای پدرو مادر و این موفقیت بارها مورد تحسین پدرو مادر و اطرافیان قرار میگیرد.

    امیدوارم تا دنیا برجاست از موفقیت های همدیگه خوشحال شویم و از شوق دستای یکدیگر را بفشاریم.

    آرزوی سعادتمندی برای دوستان و استاد عزیزم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    رحیم خان گفته:
    مدت عضویت: 3477 روز

    مام شب را فریاد زدم. امیدم را از دست ندادم. انگار کسی درونم می‌گفت فرانک نمرده، زنده است. دیگر تمام مردم و نیروهای هلال‌احمر و ارتش هم پا به پای من به دنبال همسرم در میان آوار می‌گشتند اما هیچ صدایی شنیده نمی‌شد. هیچ اثری هم از فرانک نبود. تقریبا همه ناامید شدند. بولدوزر را روشن کردند و می‌خواستند کار آواربرداری را آغاز کنند. اگر بولدوزر را می‌زدند، دیگر باید با همسرم خداحافظی می‌کردم ولی نمی‌خواستم امیدم را از دست بدهم. از ته دل دعا کردم. خدا را صدا زدم. به او گفتم معجزه‌ای نشانم بده. همان لحظه یعنی چند ثانیه تا شروع آواربرداری به سمت آوار رفتم. در میان خاک‌ها بدون این‌که بدانم کجا می‌روم، جلو رفتم تا این‌که جایی ایستادم و باز هم همسرم را صدا زدم. از خدا خواستم که در آخرین لحظات معجزه‌اش را نشانم دهد. ناگهان صدایی شنیدم. صدای فرانک بود. انگار از ته چاه بود ولی مرا صدا می‌زد. با خوشحالی به نیروهای امدادی گفتم زنده است. همگی به سمت صدا رفتیم. همسرم آن زیر بود. او را پیدا کردیم و نجاتش دادیم

    ماجرای زنی حامله که 16 ساعت زیر آوار بود

    آیا این جملات بوی خدا وحضور خدا نیست

    وقتی همه یه امیدها قطع شوند او هست او صاحب همه ی ماست

    خدا باهمه است

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 187 رای:
    • -
      دنیای آرامش گفته:
      مدت عضویت: 3388 روز

      واااااااااااااااااای خداااااای من …..سلام اقای رحیم سپهوند …من ابن جریانو دیروز تو تلگرام خوندم …خییییییلی خوشحالم و همون لحظه گفتم خدا اونو هدایت کرده …..خیلی خوشحالم …منم امروز رفته بودم اونجا ..خوشحالم که لطف خدای مهربان شامل حال همه س …خداااا میدونه که چه حجم وسسیییییعی از کمکهای مردمی اونجاست …ان شاالله که خدای مهربان همیشه هدابتمون کنه و شمام در پناه حق سالمو و شاد باشبن و هرچه سریعتر بتونبن حتی از قبل بهتر زندگیتونو سرو سامان بدین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      غزل بانو گفته:
      مدت عضویت: 3093 روز

      سلام برادر عزیز اقای سپهوند

      این صفحه رو باز کردم که فایل صوتیشو دانلود کنم و خیلی اتفاقی چشمم خورد به کامنت شما. از خوندن این معجزه ای که براتون اتفاق افتاده قلبم لرزید واقعا خدا همیشه و همه جا هست فقط باید باورش کنیم و بدونیم قدرت خدا بی انتهاست و اگه از ته دل بهش تکیه کنیم همه کار برامون انجام میده

      از خدا میخوام به شما و خانواده محترمتون بی نهایت سعادت و ثروت و سلامتی وشادی بده و بتونین یه زندگی فوق العاده برای خودتون بسازید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      الهه رشیدی گفته:
      مدت عضویت: 2228 روز

      اقای سپهوند عزیز جمله ی اخرتون بسیار زیباست و ستایش میکنم این جمله خدایی را : وقتی همه ی امیدها قطع شوند او هست او صاحب همه ی ماست خدا با ماست.

      تک تک لحظات زندگی تون خدایی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      Beh Afarin گفته:
      مدت عضویت: 1911 روز

      به نام رب تنها خالق و مالک و فرمانروای دنیااا

      سلامی با چشمان خیس به آقای رحیم خان گل

      خددددددای من،حالم اصلا خوب نبود،تموم بدنم رو استرس گرفته بووود،بنا به عادت بد گذشته که استرس مهمان خانه ام میشه هر گاه و ناگاهی،این سریی مدام به خودم میگفتمم،نههه،نباید استرس داشته باشی،تو این روزا داری خدای واقعی رو میشناسییی

      تو باید فرقی با گذشته ت داشته باشییی

      خدایی که این روزااا شناختی بهت آرامش میدهههه،به شرط اینکه بهش توکل کنییی

      واای گفتم برم توی سایت و گشتی زدممم،یهوو به خودم گفتم بزنم روی نشانه مننن،دیدم میگه موفقیت دیگران رو تحسین کینیم که هیچ ربطی به حال و روزم نداشتتت

      یهووو خوردم به دیدگاه شماااااااااااا و موبه تنم سیخ شددددد

      گفتتتتتتتم خدایاااااااااااا اخههه تو چقددددددددر مهربووونی

      با اینکه استرس دارم و این استرسمم از بی ایمانیههه،وگرنه کسی که خدا رو داشته باشه خیالش راحتههه،ولی باااازم خودت خووب هدایتم کردی اینجاااااااااا

      به این دیدگاههه

      به این معجزههه

      آقای رحیمم خان ،خداا خیلی مهربونههه خیلییییی

      چقددددددددددددر حالم دگرگون شد با ایم دیدگاهتووون

      چقدددددر خوشحال شدم از معجزه زیبااااااااا

      خدا رووو هزااااران مرتبههه شکککر بابت این معجزه زیباااا

      ممنونم که دو سال و نیم پیش این دیدگاه و این معجزه رو نوشتین و تا یکی مثل مننن با دیدنش متحول بشهههه

      خدددددددددا خیلی خداااستتت

      قربووونش بشمم از بس بزرگه و همیشه هم حواسش بهمممممممم هست،مثل الان که با این هدایتتت باهام صحبت کرد که نترسسس من باهاتمممم

      خدا رووو شکررر

      دوستتون دارمم اقای رحیم خان گل

      در پناه خدا هر روزتون عالی تر و بهتر از دیروزتون باشهههههههه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
      • -
        رحیم خان گفته:
        مدت عضویت: 3477 روز

        سلام به آفرین جان. سلامت گویم عزیزم ازاینکه این خدای ناظر وشاهد شما را به کامنت این حقیر هدایت کرد ازش سپاسگزارم. میدونی عزیز خدا ، خدا به همه بنده هایش عشق میورزد مثل کسی که به شما عشق بورزد خوب مسلم است که هرخواسته معقولی هم داشته باشی کمکت میکند یا باهدایت دستهای خودت یا دیگران. اگر استرس داریم واقعا به آن صاحب جمال کل ایمان نداریم خودش به طرق مختلف میگه ؛ به یاد من باشید تامن هم یادتان کنم اگر بامن نباشید شیطان برشما حاکم میشود. عزیزم تمام وجودت را به خدا بسپار. نه اینکه گوشه ای بشینیم وعالم بی عمل وزنبور بی عسل شویم “ایمان وعمل “درقرآن کنار همند یعنی وقتی من ایمان دارم برگی بدون اجازه این یارمهربان تکان نمیخورد آرامش دارم که آن عزیز دورانها حواسش به من است میشه ساده گفت که اگر ما انسانها نباشیم پس این خدا چکارکند ؟به چه چیزی عشق بورزد. من راحت وساده برای خودم ساختم که من وخدا یکی هستیم ومثل سایم کنارمه. وخوب درک کرده ام که این خدا حافظم است خودش میگه ؛ الله حفیظون باالعباد. خدا حافظ تمام بنده هایش است به جان به آفرین جان قسم ؛ اینقدر با خدا رفیقم که هروقت مشکلی برایم پیش می آید اندازه سرسوزن نگران نمیشوم سمت خودم راخوب انجام میدم او خودش خوب بلد است سمت خودش را چطور انجام بده. ماجراهایی برایم اتفاق افتاده که واقعا به عینه وحقیقی ظهور خدای نازم رادیدم که اگر اینجا بنویسم باید ساعتها وروزها من وشما اشک شوق بریزیم. قشنگ میدانم ودرک کردم وسراسر زندگیم غرق دراین شراب “همقدمی” خدا شد. “وهو معکم اینما کنتم ” اوباشماست هرکجا باشید

        همیشه ودرهمه حالت همین شراب “معیت” را حس کن وباخودت بدان بعد ببین چطور شما باخدا وخدا باشما عشق وزندگی میکند خداوند نگهدارت عزیزم ازدور دستان پرمهرتان که بوی “یار” میدهد میبوسم تاخدا داری به سلطان مپیچ

        چون خدا باشد صدسلطان به هیچ.

        خدا جونم دوست دارم بوس بوس

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
        • -
          Beh Afarin گفته:
          مدت عضویت: 1911 روز

          به نام رب تنها خالق و مالک و فرمانروای دنیااااااا

          سلااااامی دوباااره به آقای رحیمم خان گل

          همین الان که دارم این پاسخ رو برای شما مینویسم،همون چیزی که من بابت اجابت نشدنش کل وجودمو استرس گرفت بوووود به صوووووورت معجزه وارد اجابت شدههه

          بخددددا فقط با به یاد آوردن حکمت و بزرگگیییی خدااااااا

          این که خدایی که اینقددر بزرگگه که خواسته های قبلیم رو براورده کنه

          حتما ایننمم جور میکنهه

          در واقع اجابت این خواسته برام خیلی مهم بووووووود

          اولش استرس داشتم بنا به عادت سالهای سال بی ایمانی

          ولییییییییی با حرف زدن با خداا و یاد آوریی بزرگیششششششش تونستمممم حسمموو خوب کنمممم

          و خدددددا اجابت کرد خواسته موووووووو

          ممنونممم که وقت گذاشتتین و این پاسخ زیبا رو برام نوشتیننن

          ذخیره ش کردم تا براهای بار نگاش کنمممممممم

          و خواستم خبررر اجابت اسن خواسته مم به شماا بگمم؛میدونم که خوشحال میشین

          انشالله که منمممم به اندازهه ی شماا بتونم خودم رو به خدای خووودم نزدییک کنممممممم

          ممنونمممممممم ازتووون

          در پناه خدا هر روزتون عالی تر و بهتر از دیروزتون باشه

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
        • -
          سمیرا نوری گفته:
          مدت عضویت: 2115 روز

          سلام عمو رحیم جان. راستش امروز ساز دلم کوک نبود. به قول استاد از دنیا چک و لقد خوردم اولین بارم نیست تا حالا چندین بار چک و لقد خوردم در این خصوص ولی به خودم نیومدم. چک و لقدها مربوط به این میشه که من مسئول زندگی هیچ کس هیچ کس نیستم و نمیتونم زندگی کسی تغییر بدم، همه به یک اندازه به نعمت ها دسترسی دارند. اومدم بهشت تا حالم بهتر بشه. دیدم فایل جدید نیومده گفتم بزار برم نشانه من ببینم که ناخودآگاه چهره مردانه شما در صدر کانت ها نظرم جلب کرد کامنت شمارو دیدم. چقدر تکانم داد. این کامنت شما نشانه امروز من بود. رفتم پروفایلتونم خوندم “مهمترین رابطه ومهمترین هدف زندگی باید ارتباط عاشقانه با خدا باشد” جمله به جمله رو بارها خوندم. چقدر خوب به خودت و خدای درونت رسیدی عمو رحیم جان. میخواستم امروز برنامه ریزی کنم برای آیندم تو فکر بچه دار شدن، مهاجرت، تغییر شغل و … بودم گم شده بودم تو غوغای جهان ولی انگار خدا بهم گفت بیا نازنینم تو فقط من میخوای تا آرامش داشته باشی بهم گفت بنویس ارتباط عاشقانه با من هدف اول و اخره این جهانه و تو . یک ماه پیش اولین کامنتم بعد از سالها عضویت برای حمید عزیز نوشتم و حمید گفت بنویس، بنویس تا معجزه ها ببینی. تصمیم گرفتم از امروز تو سایت بنویسم تا ببینم رابطه عاشقانم با خدا چه دیدنی میشه تا هر روز و هر لحظه تو مسیر باشم و راه گم نکنم. به امید الله مهربانی ها من هم از امروز به لطف الله به جمع دوستان اضافه میشم.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
          • -
            آوا گفته:
            مدت عضویت: 1411 روز

            سلام سمیرای عزیزم

            وای که کامنتت با من چه کرد. این جمله ت:

            گم شده بودم تو غوغای جهان ولی انگار خدا بهم گفت بیا نازنینم تو فقط من میخوای تا آرامش داشته باشی بهم گفت بنویس ارتباط عاشقانه با من هدف اول و اخره این جهانه و تو

            ممنونم ازت که اومدی و به رحیم خان عزیز پاسخ دادی و خداوند هم من رو هدایت کرد به کامنتهای زیبای شما عزیزان. با کامنت رحیم خان اشک میریختم و با کامنت شما به هق هق افتادم. منم میخوام مزه ی ارتباط عاشقانه با خالقم رو بچشم. منم میخوام اونقدر از عالم و آدم , فراتر برم که فقط پروردگارم رو ببینم. در آرامش باشم به نفس مطمئنه تبدیل شم. خداوندا خودت هدایتگرمون باش به مسیر درست. آمین یا رب العالمین

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
          • -
            محمد هوشمندی گفته:
            مدت عضویت: 1280 روز

            تَبَٰرَکَ ٱلَّذِی بِیَدِهِ ٱلۡمُلۡکُ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌ

            نمیدونم چرو با این ایه حال میکنم و یه حس عجیبی بهم دست میده هر بار که با خودم مرورش میکنم. انگار از اینکه خدا قدرت نمایی میکنه منم به وجد اومدم!

            خدا رو هزار مرتبه شکر میکنم به کامنت عمو رحیم و کامنت شما هدایت شدم.

            دقیقا داستان منم شبیه شما هس. منم این چن وقتی که دارم کامنت ها رو میخونم به جمله های زیبایی از دوستان برخوردم که یه حس درونی بهم میگفت ای اصل قضین و منم گفتم از این حس ارتباط قوی و وصل بودن با خدا رو میخوام.

            واقعا امروز برام واضح تر شد که مهمترین کاری باید هر روز انجام بدیم ارتباط قویترمون با خداونده که خودش قدرت مطلقه! اون موقع که بتونیم به این جایگاه برسیم به همه خواسته هامون میرسیم.

            خدایا شکرت بابت این آگاهی های ناب

            مثلا یکی از دوستان نوشته بود که:

            «مدتیه شیطان رو غل و زنجیر شده میبینه. میبینه که دیگه هیچ قدرتی نداره که بخواد احساس بدی بهش بده»

            یا

            «مدام خدارا پرستش کن تا لحظه ی یقین یعنی زمانی که تمام محدویت های ذهنیت شکسته شده و باورهای عمیق و مثبت و درست در وجودت شکل بگیره!

            تا وقتی که بفهمی که دیگر شیطان را پشت سر خود نمی بینی. انگار فاصله ای بین مشرق تا مغرب بین من و اوست!»

            من با خوندن اینا خیلی کیف میکردم و گفتم ببین اگه تونستن به این درجه از وصل بودن برسن تو هم میتونی و از خدا میخوام که به هممون بیشتر کمک کنه تا ایمانمون بیشتر بشه تا به خودش نزدیک و نزدیکتر بشیم

            تا به جز خودش هیچ کس و هیچ چیزو نبینیم.

            از عمو رحیم و به آفرین هم تشکر میکنم بابت کامنت زیبایی که نوشتن

            و امروز فهمیدم این جمله زیبا از امام حسین بوده:

            آن که تو را ندارد چه دارد؟

            و آنکه تو را دارد چه ندارد؟

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      کتیبا گفته:
      مدت عضویت: 2346 روز

      خدایا هزاران بار شکرت

      عجب جایی به داد من رسیدی …

      تا من دنیا رو زیباتر ببینم

      تا من بخوام اونقدر زنده بمونم …

      باهات رویام رو تا اخر ببینم

      عجب جایی به داد من رسیدی

      تا من دنیا رو تنهایی نگردم

      تو تنها خالقی هستی که هیچوقت

      باهاش احساس تنهایی نکردم هزاران بار شکرت🙏❤

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      یاسر آزادی خواه سلیمی گفته:
      مدت عضویت: 2804 روز

      سلام آقای رحیم خان عزیز

      امید وارم حالتون عالی باشه

      الان چند سال از کامنت زیباتون میگذره

      حتما فرزندتون الان 4یا 5سالش شده

      امروز صبح که از خواب بلند شدم کلی ناخواسته ها به طور ناگهانی از سوی شیطان جلو چشمم اومد

      اما با ایمان درونیم سعی کردم تمرکزم رو رو خواسته هام بزارم

      و هدایت شدم به فایل استاد که داشت راجع تحسین کردن دیگران صحبت میکرد

      همین طور که فایل رو گوش میدادم تو ذهنم ادمای موفقی که میشناختم رو تحسین میکردم

      یه حسی درونم میگفت یکی هست که هنوز تحسینش نکردی

      هدایت شدم به کامنت بی نظیر شما

      وقتی کامنتتونو خوندم فقط اشک ریختم اشکه شوق

      چقدر تحسینتون میکنم که تا لحظه ی آخر امیدتون رو از دست ندادی

      لحظه ای که اگه بولدوزر حرکت میکرد و همه چی تموم میشد

      خدارو صدا زدید لحظه ای که تمام بدنتان و روحتان همزمان قدرت رو در دستان خداوند دادند

      لحظه ای که جز او پناهی نداشتید

      معجزه رخ داد

      و چه زیباست تحسین کردنه آدمی که به این زیبایی خدارو با تمام وجود پذیرفته و قدرت رو به خودش سپرده

      خداروشکر بابت کامنت بی تظیرتون

      خداروشکر بابت اتفاق شیرین در زندگیتان

      خداروشکر بابت هدایت امروزم

      و خداروشکر بابت احساس فوق العاده ام 🌹🌹🌷🌷🙏🙏

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      مهشید گفته:
      مدت عضویت: 1649 روز

      سلام آقا رحیم خان

      این فایل نشانه ام بود که به کامنت شما هدایت شدم و رفتم پروفایلتون رو خوندم. چقدر با نوشته هاتون اشک ریختم و چقدر من رو منقلب کردن.

      با داستانی که درباره اون مدارک نوشته بودید اشک ریختم…

      با این جملات اشک ریختم:

      اگر میخواهید حضور این پادشاه را حس کنید و کمک و یاریش را ببینید، شرطش این است که از او بخواهید و تمام وجودتان پر از شکر و شیرینی باشد و هیچ ناموزونی در وجودتان نباشد.

      (من فهمیدم که اون شکر و شیرینی، آرامشیه که باید در خودم داشته ایجاد کنم و ناموزونی هم فکرهای ناخوب و توجه به ناخواسته هاست. یعنی من الان باید آروم باشم و همه چیز رو به خدا بسپارم تا بهترین اتفاقات هدایت بشم).

      اگر میپرسی این پادشاه قدرتمند کجاست؟ باید بگویم او در قلب شماست….

      در قلبی که پاک است. در قلبی که آلوده نشده است. آن الله در قلبی و در زندگی کسی حضور دارد که یک اپسیلن شرک ندارد و ایمان و توکلش و درخواستش 100% است.

      خداوند را صاحب خود و قلب خودت کن. صاحب و توکل 100% ی. بعد ببین این خدا چه ها که ازش بخواهی برایت انجام میدهد.

      خودتان را به این پادشاه وصل کنید و در این دو سه روز بازی این جهان، پادشاهی کنید.

      من، می بینمش و حسش میکنم و هر روز ازش میخواهم که در تمام کارهایم کمکم کند، و واقعا هم یاریش برای این حقیر حتمی است.

      خداوند عاشق من است. حامی و مدافع من است.

      عزیز من، کسی که داری این جملات ناقص مرا میخوانی، هر کسی هستی، بابا سوگند به هر چه تو باور میکنی، این خدا همان خداست که موسی را به پیامبری رساند. موسایی که با مشت میزنه و یک نفر را میکشه؟؟!!! خوب آخر این آدم چی میشه؟ شد پیامبر خدا.

      بهش میگه: برو سراغ قومت. نترس مننننننننننننننننننننن هستم.

      این خدا، همان خدایی است که برای موسی دریا را باز کرد و موسی نجات و فرعونیان غرق شدند. این خدا، همان خدایی است که به محمد ص میگوید برو بگو اگر عهد نامه بود خوب، اگر نبود قرارداد باطل است. چون میداند که موریانه همشو خورده.

      کسی که داری این کلمات مرا میخوانی، بابا به پیر به پیغمبر، این خدا همان خداست که برای موسی و عیسی و محمد ومریم و یوسف کارکشا شد و برای من و تو هم کارگشا است.

      من دیده ام که میگویم به خودش سوگند عین حقیقت را میگویم. تا جایی که تونستم تلاش کردم و وقتی به در بسته خوردم، میگفتم خدایا خودت یاری بده… میدیدی نشانه ای میفرستد. توجه کنید به نشانه. البته اول باید درخواست کمک کنید

      سپاسگزارم ازتون برای نوشتن این جملات

      ان شاالله در پناه خدای مهربان خودتون و خانوادتون تندرست و شاد و سعادتمند باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        نازنین بهرامی گفته:
        مدت عضویت: 3300 روز

        من بلند گفتم خدایا شکرت و سپاسگزارم

        وقتی کامنت آقا رحیم و شروه کردم به خوندن ازش رد شدم گفتم داستان یک نفر دیگه رو نوشته

        ولی بعدش کامنت های پایین و خوندم

        وقتی کامن آقا رحیم و رد کردم یک سرفه عجیبی من و گرفت و همینطور کامن های جواب و میخوندم

        دوبا ه رفتم کامنت آقای رحیم و خوندم وقتی صداش کرده جواب داده

        من بنده مغروری هستم وقتی کامنت آخر و خوندم برای مهشید، انگار زبونم باز شد ، گفتم خدایا شکرت و سپاسگزارم ،من همیشه تو دلم میگفتم خدایا شکرت و سپاسگزارم

        نمیدونم چه اتفاقی تو بدنم افتاد خدایا شکرت و سپاسگزارم

        من بعد از 5 سال زندگی تو ترکیه داشتم پاسپورت ترکیه ام و میگرفتم و متوجه شدم که اقامتم ابطال شده، و من باید کشور ترکیه رک ترک میکردم، من 10 روز وقت داشتم که کشور ترکیه رو ترک کنم، یادمه یک شب از گریه هق هق میگردم ،فایل توحید عملی 10 و فایل قدم 5 که در مورد شعر پروین اون10 روز صبح تا شب گوش میدادم ، توان فکر کردن نداشتم، 5 سال تلاشم به چشم برهم زدنی داشت ب باد میرفت

        روز چهارشنبه مراقبه گردم یک قدرتی من و برد اداره مهارجت ترکیه و گفتم شما به اشتباه اقامت من و ابطال کردید و گفتم کاری نمیتونیم بکنیم من فرداش ساعت 12 پرواز برگشت به ایران داشتم و مشخص نبود حتی مشخص نبود بتونم برگردم ، وقتی از اداره اقامت ترکیه اومدم بیرون گفتم خدایا میسازم و حالم و خوب کردم ، رفتم بقیه سوغاتی ها رو بخرم ، ساعت 5:30 بعداز ظهر چهارشنبه گوشیم زنگ خورد یک آقای بود فکر کردم مزاحمه، گفت خانم نازنین بهرای گفتم بله گفت ما از اداره مهاجرت ترکیه تماس میگیریم و می‌خواهیم کمکتون کنیم و بلیط فردا رو کنسل کنید و اگر کشور ما رو دوست دارید بمونید ،و آتش گلستان شد.

        این اتفاقی که افتاد غیر ممکن بود ، چون طبق قوانین این کشور من باید خاک کشور و ترک میکردم ، اشک امونم نمیده، و خدا معجزه گرد

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          مهشید گفته:
          مدت عضویت: 1649 روز

          نازنین جان سلام

          ازت ممنونم که برام نوشتی و باعث شدی دوباره این جملات رو مرور کنم.

          با خوندن داستان اقامتت، هم کلی ذوق کردم و هم باهاش اشک ریختم…

          واقعا خدا رو سپاسگزارم برای هدایتم به این سایت و حضور در چنین جمعی

          این جمله آخری که نوشتی رو خیلی دوست دارم:

          این اتفاقی که افتاد غیر ممکن بود، چون طبق قوانین این کشور من باید خاک کشور و ترک میکردم، اشک امونم نمیده، و خدا معجزه کرد

          چون منو یاد یکی از عبارتهای تاکیدیم میندازه که اتفاقا بعد از یه مدتی که گوشش نداده بودم، امروز صبح دوباره داشتم گوشش میدادم:

          همه چیز به نفع منه،

          من در بهترین زمان و مکان هستم،

          با قانونهای روی زمین کاری ندارم،

          من با قانون خدا پیش میرم.

          من امروز که این عبارت رو گوش میکردم، میخواستم احساسم رو نسبت به یه موضوعی خوب نگه دارم و کامنت شما مهر تاییدی بر اون بود.

          ازت ممنونم که برام نوشتی و برات زندگی شاد، همراه با موفقیت و ثروت در کشور زیبای ترکیه آرزو میکنم.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: