روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1 - صفحه 1
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-75.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-01-13 15:17:012022-02-28 08:12:28روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
روز دهم سفرنامه
سلام خدمت استاد عزیز و خانواده صمیمی عباسمنش
روز دهم عجب فایل زیباییه هم تصاویر و هم مطالب ،جاده ی زیبایی که استاد نشون دادن اون سرسبزیها ،اون تمیزی جاده ها سراسر زیبایی بود و اینکه به خودمون تعهد بدیم فقط و فقط درمورد اتفاقای خوبی که برامون میوفته صحبت کنیم…که چه کار سختیه برای من که تمام این سالها گفتن خوشبختیتو پیش کسی نگیا چشمت میکنن و ناخودآگاه یاد گرفتم درباره اتفاقای خوب زندگیم برای کسی نگم و برعکس درباره اتفاقای بد ؛ظلمهایی که بهم کردن ؛حقهایی که ازم خوردن ؛ناروهایی که بهم زدن و با وجود علم به اینکه دختر این یعنی تو از اینجور اتفاقا بازم میخوایی که داری ازشون میگی و با این وجود اینقدر این رویه برات تکرار شده که داری ناخودآگاه این عمل و انجام میدی ولی ولی این بار باید به خودت تعهد بدی که این عمل ناخودآگاهو برعکس کنی و همش درباره ی اتفاقای خوبی که برات میوفته صحبت کنی ،کاری که چند روزه داری انجام میدی…حتی اتفاقای کوچیکی باشه که برای همه عادی باشه ولی تو رو خیلی خوشحال میکنه …مثلا همین دیروز که به کلاس میرفتم اینقدر رفت و برگشت به کلاسم برام راحت بود که تا شب برای همه تعریف میکردم…آخه کلاس من میدون فردوسی تهرانه و همه میدونن میدان فردوسی طرحه و نمیشه با ماشین شخصی رفت و متروها هم همیشه شلوغ بوده اما اما دو هفته س که من وقتی میرم هم قطارها زود میرسن هم بقدری خلوتن که تا آخر مسیر با خیال راحت میشینم و فایل گوش میدم….فوق العاده حس خوبیه….و اتفاقهای زیادی که تو خود کلاس میوفته ،برخوردهای محترمانه اساتید با من…مهر و محبتهایی که از جانب دوستام و خانواده م دریافت کردم و…..
چقدر خوبه که یاد بگیریم فقط و فقط تمرکز کنیم روی زیباییها و خوبیها ❤
دوستون دارم❤🌹
سلام خدمت خانواده صمیمی عباسمنش
روز نهم سفرنامه من
عجب نکته ای گفتن استاد،وقتی با خودت در صلح باشی وقتی رابطه ت با خدای خودت بهتر باشه بقیه ی روابطتت هم خود ب خود درست میشه…چیزی که من این چند روزه دارم تجربه میکنم و خیلی لذتبخشه…تا چند وقت پیش آرزوم بود که اعضای خانواده م با احترام با هام برخورد داشته باشن،چقدر به خاطر این موضوع جنگیدم چقدر قهر کردم و چقدر اوقات تلخی پیش اومد ولی اتفاقی که نیافتاد روز به روز حال من بدتر شد و بیشتر دلم شکست….ولی از روزی که شروع کردم با آموزشهای استاد پیش برم همه چی به قول استاد خود به خود درست میشه…من حتی به خودم زحمت نمیدم که در رابطه با انتظاری که از بقیه دارم باهاشون حرف بزنم خودب خود بهم احترام گذاشته میشه خود به خود مورد محبت قرار میگیرم.
استاد وقتی این فایل و دیدم که درباره تجربه ی تولدتون بود یاد تولد امسال خودم افتادم که چه تجربه ی نادلخواهی امسال برای تولدم پیش اومد برعکس سال پیش که همیشه غافلگیر میشدم و همه یادشون بود و سورپرایز شدم ،امسال با اینکه خودم خیلی مشتاق بودم و به همه تاکید میکردم تولدمو😁 به طور خیلی باور نکردنی تولد امسالم خاطره ی بدی برام موند....حالا که دارم این کامنت و مینویسم داره یادم میاد که از بچگی من همیشه نگران این بودم که روز تولدم فراموش نشه ولی با وجود اینکه روز تولدم فراموش نمیشد ،همیشه یه اتفاقی میافتاد که فکر کنم که بهم بی توجهی میشه و من دوست داشته نمیشم….چقدر جالب استاد که نگرانی از دوست داشته نشدن از بچگی تو وجود من بوده و من تازه متوجه شدم که وقتی رابطه ت با خدای خودت عالی باشه وقتی با خودت در صلح باشی دیگه لازم نیست نگران دوست داشته شدن باشی چون خود به خود دوست داشته میشی،چیزی که دارم آروم آروم تجربه ش میکنم….ممنونم ازتون استاد مهربانم
دوستون دارم🌹
روز هشتم
چقدر خوشحالم که هشت روز از آغاز این سفر زیبا گذشته و من تونستم تا اینجای کار به تعهدم عمل کنم
وقتی رسیدم به این روز و این فایل انگیزشی گوش دادم یادم اومد که من سالهای قبل بارها و بارها این فایل انگیزشی رو گوش دادم ولی فقط گوش دادم و حالم خوب شد…این دفعه که گوش کردم دیدم توی همین فایل چه تمرینهایی بوده که میتونستم به اونها عمل کنم…خلاصه که از امروز تصمیم گرفتم اون کارهایی رو که استاد تو این فایل گفتن و شروع کنم…اونجایی که گفتین روزی نیم ساعت پیاده روی کن روز بیست دقیقه مناجات کن و …..
دوستتون دارم💕
روز هفتم
سلام دوستان و خانواده صمیمی عباسمنش
نکاتی که از آموزش امروز یاد گرفتم….کنترل ورودیهای ذهنمون هست ….همونجوری که مراقب هستیم چی بخوریم و چی نخوریم برای اینکه سلامت باشیم در مورد روح و روانمون هم باید این مراقبتها رو داشته باشیم چه بسا بیشتر هم باید مراقب باشیم چون اگر مراقب ورودیهایی که به خورد ذهنمون میدیم رو گلچین کنیم و بهترینها رو وارد ذهنمون کنیم حتی حتی هدایت میشیم به بهترین ورودیها به جسممون این از این….برای این متوجه شدم که ورودیهای ذهنمون چرا اینقدر مهمه ،بخاطر اینکه ما با کنترل ورودیها به ذهنمون و دادن خوراک مناسب به ذهنمون زندگیمون و خلق میکنیم ،چی از این بهتر که این راه به ظاهر ساده زندگیمون و میسازه…برای این میگم به ظاهر ساده،چون خودم تا امروز فکر میکردم اوکی هر چیزی رو از تلویزیون نمیبینم (اصلا تلویزیون تعطیل) یا هر آهنگ و ترانه ای رو گوش نمیدم یا تو شبکه های اجتماعی مراقبم هر پیجی رو فالو نکنم هر حرفی رو گوش نکنم…ولی یه نکته ای رو که شاید بارها و بارها استاد گفتن و امروز کاملا درک کردم و اونم مراقبت از افکارم بود اینکه هر فکری هم که به سرم میاد اونم یه جور ورودیه و این رو هم باید حواسم باشه.
دوستتون دارم
روز ششم
همین لحظه بهترین زمان برای شروع است
چه نکته هایی با این آموزش یاد گرفتم
_جهان هستی براساس تکامل کار میکنه
_هرچیزی برای اینکه به ۱۰۰ برسه باید از ۹۹ و۹۸ و ۹۷ گذشته باشه
_اگر تونستی یه تومنو دو تومن کنی میتونی صد میلیون و دویست میلیون کنی
_ اگر یه کسب و کاری رو با پول قرضی شروع کنی این به این معناست که این آدم لیاقت اینو نداشته که این پول و به روند طبیعی به دست بیاره.
_ تمام افراد موفق از قانون تکامل استفاده کردند.
_ برای شروع لحظه ی فعلی بهترین لحظه است
_به فرزندانمون باور اعتماد به نفس بدیم به جای سرمایه دادن
چه زمانی این فایل و گوش کردم بهترین زمان ممکن …دقیقا زمانی که داری آموزش یه هنری رو میبینی و به این فکری که آیا میشه با این لولی که هستم با این بودجه ای که دارم به جایی که آرزوشو دارم برسم….دقیقا زمانی که اطرافیانت میگن برای اینکه کسب و کاری رو شروع کنی پول زیادی احتیاج هست …یا با این شرایط فقط میتونی با وام گرفتن پیشرفتی کنی…چه آرامش و اطمینان قلبی میگیری وقتی این آگاهیها رو میشنوی و با یه ایمان قوی گام اول و برمیداری.
ممنونم ازت الله یکتا….ممنونم ازت استاد بزرگوارم…..ممنونم ازت مریم جانم💕
دوستون دارم❤
روز پنجم
سلام خدمت خانواده صمیمی عباسمنش
چند روزی میشه که روز پنج و گوش کردم و برای گذاشتن کامنت این جلسه دست دست میکردم اول نمیخواستم کامنتی بزارم چون واقعا نمیدونستم چی بنویسم اصلا جواب تمرینی که خانم شایسته گذاشتن برامون و چی بنویسم در حقیقت داشتم فرار میکردم راستشو بخواین الانم نمیدونم که چی باید بنویسم درجواب تمرین ولی ب خودم گفتم پس قولی که به خودت دادی چی میشه ردپایی که قول دادی هر روز بزاری چی میشه؟ برای همین اومدم اینجا و شروع کردم به نوشتن،مطمئنم که خداوند کلمات و میچینه توی ذهنم و من اینجا منتقل میکنم.
واما درباره ی این فایل…. همونجوری که از اسم این آموزشم پیداست تغییر کردن جسارت میخواد واقعا هم جسارت میخواد…من در مورد خودم واقعا مصداق داره استاد ..تازه ترین و دم دست ترین تجربه ای که متوجه شدم که چقدر ذهنم مقاومت داره برای تغییر کردن همین کامنت گذاشتن بود چند بار به خودم گفتم ول کن تارا …حالا امروز و نزار …مگه تا حالا کامنت نمیزاشتی چی میشد؟ اصلا کامنتای بقیه رو ببین تو که نمیتونی مثل اونا جوابای خوشگل بنویسی ،بیخیال شو…و این دیالوگ بین من ذهنم چندروزی بود که اتفاق میافتاد و بالاخره تونستم این ذهن چموش و شکست بدم…میخاستم بگم واقعا استاد همینطوره که چقدر سخته بیرون آمدن از منطقه ای که فکر میکنی امنه ولی در حقیقت ناامن ترین منطقه ست برای اینکه اگر همش تو اون منطقه ب ظاهر امن بمونی هیچ پیشرفتی نداری و میشی مثل یه آب راکد که هر لحظه ممکنه بگندی و حال خودت از اون بوی گند به هم بخوره و تو حتی توان برداشتن یه قدم کوچیک و نداری ….اما اما وقتی که تصمیم میگیری که بیایی بیرون و با پا گذاشتن روی ترسهات شروع کنی به تغییر کردن ..حتی ذره ذره تغییر کردن میبینی چه حس خوبیه که جاری شدی ..از خودت رضایت داری و دنیارو زیباتر میبینی و جهان هستی هم باهر روشی کمکت میکنه تا سرعت و سلامت قدمهات بیشتر بشه.
و اما تمرینی که مریم جان عزیزم گذاشتن
تغییراتی که من در خودم بهتره که انجام بدم تغییر تو همه ی جنبه های زندگیمه… تو باورهام تو روشهام در تمام جنبه ها…و اولین گام و همیشگی ترین گام کار کردن روی خودم و کسب آگاهیها از طریق همین سایت و آموزشهای استاد عزیزم هست 🌹
دوستون دارم❤
روز چهارم
سلام و درود بر استاد عزیز و خانواده صمیمی عباسمنش
جهان مثل آیینه عمل میکند…..
چقدر زیبا و آرامشبخش و چقدر سخت ….زیبا و آرامشبخش برای اینکه خیالت راحت باشه همه چیز در دستان خودته خوشبخترین باشی در دستان خودته و حتی خوشبخت نباشی هم در دستان خودته….و حالا چرا سخت؟سخت برای مایی که هیچ نظارتی روی توجهمون نداشتیم که به چی فکر میکنی به چی و کی گوش میدی به چی نگاه میکنی این حواس جمع بودنه کمی سخته ولی شدنیه…
امروز اول آذر اولین روز روزه فکریم هست که تمام سعیمو میکنم حواسم به توجهاتم باشه.🌹
الان میخام یه چن تا از نکات مثبت زندگیم از هزاران نکته مثبت زندگیمو اینجا بنویسم تا برام بمونه
۱-مهمترین نکته مثبت زندگیم داشتن سلامتیه
۲-داشتن پدر و مادر مهربان و حامی که در تمام لحظات زندگیم همراهم بودن
۳-داشتن بهترین و کاملترین امکانات برای سواد دار شدن
۴-قرار گرفتن تو مسیری که به این اگاهیها برسم و یاد بگیرم که چجوری عالی زندگی کنم
۵-داشتن فرصت تجربه کردن،تجربه ی روزای خوب،حتی تجربه روزای به ظاهر بد که باعث شدن یه قدم به شناختن خودم نزدیک تر بشم
و ……..موارد بسیار زیاد دیگه که اگر بخوام همه رو بنویسم که چندین صفحه باید نوشت.
مرسی از همه اعضای خانواده دوست داشتنیم
دوستون دارم
روز سوم سفرنامه من
با سلام خدمت مریم جان عزیز با اون دلنوشته های زیبا و استاد عزیزم
امروز وقتی شروع کردم روز سوم این سفرنامه را گوش بدم …مثل همیشه که توصیه شده دلنوشته مریم جان و خوندم چقدر زیبا نوشته شده بود و چقدر مشخص بود که همه ی نوشته ها از دل براومده که بر دل مینشینه.
این نکته رو همیشه ی همیشه بخاطرم میسپارم که
احساس خوب =اتفاقات خوب و تسلیم بودن در برابر رب
برسیم به مقام حضرت ابراهیم ،همین الان که دارم مینویسم و به فایلی که گوش میکنم صدای قلبمو میشنوم….پیش خودم میگم چطور میشه اینهمه تسلیم خداوند بود چطور میشه اینهمه به خداوند اعتماد داشت؟ ما تو فرهنگمون یه ضرب المثل داریم که میگه از تو حرکت از خدا برکت …اما واقعا چند درصد ایمان و اعتماد داریم که حتی یه حرکت کاری ،مالی داشته باشیم و اعتماد به خداوند داشته باشیم که برکت و میدهد چه برسه اینکه فرزندت رو به قربانگاه ببری و قربانی کنی و ایمان داشته باشی که خداوند حمایتم میکنه….برای من که خیلی خیلی درکش سخته و فرسنگها فاصله دارم با این ایمان ناب و خالص و خاص.
امیدوارم که بتونم و خداوند یاریم کنه که هر روز بتونم یه گام بردارم برای رسیدن به ایمان و اعتماد خداوند.
دوستون دارم❤
روز دوم سفرنامه من
سلام خدمت استاد عزیز و دوستان خانواده عباسمنش
درسی که از آموزش امروز گرفتم این بود که من به هیچ وجه نمیتونم کسی رو خوشبخت یا بدبخت کنم من فقط میتونم خودم را خوشبخت یا بدبخت کنم.
آیه ای که خیلی منو تو فکر برد آیه ۱۱۲ سوره نسا بود
هرکس مرتکب خطا یا گناهی شودآنگاه بی گناهی را بدان متهم سازد بار تهمت و گناه آشکاری را به گردن گرفته است.
این آیه درمورد تهمت ومذمت تهمت گفته و اینکه اگر به کسی تهمت زدیم ما در حقیقت به خودمون ظلم کردیم و بار گناهان اون هم به گردن ما میوفته، نتیجه ای که من گرفتم میتونم بسطش بدم حتی به غیبت هم چقدر بارها و بارها درباره بد بودن غیبت شنیده بودم ولی باز ناخودآگاه اینکارو انجام میدادم …امروز که داشتم این فایل و گوش میکردم با خودم گفتم راست میگه استاد در مورد غیبت هم همینه من در حقیقت با غیبت کردن دارم به خودم ظلم میکنم به اون آدم که چیزی نمیشه تازه اگرم بار گناهانش بیاد گردن من که دیگه واویلا.
نکته دیگه ای که یاد گرفتم در مورد ترس از کسی بود چقدر پیش اومده که بخاطر داشتن ترس از کسی ،خواه مدیرمون باشه بخاطر ترس از دست دادن شغلمون و خواه پارتنرمون باشه بخاطر ترس از دست داشتنشون نتونستیم خواسته هامون انتطاراتمون و هر حرفی رو بهش بزنیم و همیشه هم از طرف همونا ضربه خوردیم،حالا نکته ای که تو این آموزش یاد گرفتم این بود که ترس داشتن از کسی،شرک به خداست ….این دیگه ضربه ی آخر بود که هر وقت از کسی ترسی داشتم یادم باشه دارم اختیار و میدم به غیر خدا و برای خدا شریک قائل میشم و حواسم باشه که فقط و فقط خداونده که فرمانروای جهان هستیه.
خلاصه که بارها وبارها این فایل گوش کردم و میکنم که همیشه یادم باشه که من مسئول افکار و اعمال خودم هستم و نه میتونم مسیر زندگی کسی رو تغییر بدم و نه کسی میتونه مسیر زندگی منو تغییر بده.
خیلی خیلی ممنونم اول از خدای بزرگ و مهربانم که منو هدایتم کرد دوباره به این مسیر
ودوم از شما استاد عزیز که با بیان زیبا و آموزشاتون و از مریم جان عزیز بخاطر دلنوشته های زیبا و این سازماندهی کردن این فایلها که راه درست و بهم نشون میدین
و سوم از خودم که تعهد دادم که این مسیر و ادامه بدم و هرروز این ردپا رو میزارم که یادم باشه که تو چه مسیری هستم و باید تا آخرش ادامه بدم
دوستتون دارم خیلی زیاد🌹🌹🌹🌹
سلام سلام خدمت خانواده صمیمی عباسمنش
روز اول سفرنانه
نمیدونم این چندمین روز عضویتم تو سایت استاد عزیز و مهربانم هست ولی تا حالا نمیتونستم هیچ کامنتی بزارم…نمیدونم به چ دلیلی ولی بیشترینش بخاطر ترس بود ترس از قضاوت شدن و خجالت از اینکه اینهمه سال شاگرد استاد بودم و تغییری تو زندگیم حاصل نشده بود شاگردی که چه عرض کنم من بیشتر یه شاگرد شیطون و سر به هوا بودم که از این شاخه به اون شاخه پریدم….من از سال ۹۰ با استاد عزیزم آشنا شدم و تو یکی از دوره های حضوری تو ایرانشون هم حضور داشتم اما اما ….بارها و بارها شده بود که از مدار شاگردی ایشون خارج شدم به خاطر بهانه های مختلف اما دوباره خدا هدایتم کرد به این مسیر….تا اینکه ضربه ی نهایی رو که ناک اوتم کرد و امسال خوردم…من امسال دو بار پشت سر هم مبتلا به بیماری کرونا شدم بخاطر ترس بخاطر باورهای غلط سلامتیم…در طول دوران قرنطینه خیلی با خودم فکر میکردم و به این نتیجه رسیدم هیچ دوره ای هیچ آموزشی هیچ صحبتهایی مثل مطالب و آگاهیهای این سایت و استاد عزیزم آرامش واقعی رو بهم نمیده….و به خودم قول دادم با تعهد تمام فایلهاتون و بارها و بارها ببینم و به آموزشاتون عمل کنم تا یه روزی بیام و اینجا بنویسم که منم تونستم به قله ای که دوست دارم برسم… و به شما هم نشون بدم که بالاخره منم شدم اون شاگرد سر به راه که یاد گرفته یه مسیر و بره و تو راهش استمرار داشته باشه.
این کامنتم گذاشتم تا از خودم ردپایی داشته باشم که هر وقت از مسیر خواستم خارج بشم یاد تعهدی که به خودم دادم و اینجا ثبت کردم بیوفتم و تلنگری باشه برای خودم.
دوستتون دارم خیلی زیاد🌹