روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1 - صفحه 1
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-75.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-01-13 15:17:012022-02-28 08:12:28روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
برگ نهم
این فایل برای من غوغا کرد. چقدر آگاهی از نوشته های مریم جان تا کامنت دوستان و سپس فایل استاد عزیز را که گوش دادم..بارم نمیشه من قبلا این فایل را دیده بودم احتمالا بیشتر از یک بار هم دیده بودم اما تموم کلمات برام تازگی داشت.
چقدر در مورد ارزشمندی و صلح بودن با خودمان مریم جان زیبا نوشته بودند انگار که اولین بار بود این ها را میشنیدم. همیشه عاشق این بودم که مریم خانم نازنین هم درباره فایل روابط مثل اپدیت عزت نفس برامون بگه سوال بپرسه و از تجربه رابطه زیبای خودش با استاد بگه. این نوشته ها این فایل از یک زوج عاشق و رها و کامل بودند. فایل را که گوش دادم اینکه استاد بر رهایی و خودبه خودی بودند تایید داشتند. چقدر من هم عاشق کلمه خودبخودی شدم. این کلمه خودبخودی چه باورهای زیبایی می تونه بسازه. عاشقتم استاد عزیز عاشقتم مریم خانم مهربون و عالی. عاشقتونم دوستای خوبم
برگ هشتم
کلیپ انگیزشی 3 برای من یک فایل آموزشی نبود بلکه پر از آموزش وو آگاهی بود. اون قسمت که نوشته شده بود نباید منتظر کمک کسی بایستم. باید با ایمان حرکت کنم و قدم بردارم و تنها در این صورت که امدادهای الهی را هم دریافت می کنم. مشکل من و خیلی از افراد انتظار برای رخ دادن یک معجزه است بدون اینکه قدمی برداریم و یا روحا خودمون رو توانا بدونیم. این به ریشه باورها و اعتماد به نفس و عزت نفسمون برمیگرده. نمیدونم بخاطر باورهای فرهنگی که نسبت به جنسیت خود داشته ام و یا اعتقاداتم بوده که همیشه یا منتظر ناجی هستم کسی که بیاید و من را به ارزوهایم برساند.
چیزی که بای من عجیبه این که شما خودتون کاملا مستقل و توانا هستید برای حل مسائلتون و در کنارش همیشه هم دستان خدا را دارید و کمک های خدارو.
اما ذهن من داشتن این دو را باهم نمی پذیره. و در برابرش مقاومت می کنه. یا باید خودش را مستقل و تنها بدونه و یا باید خودش رو کاملا آویزون و وابسته به غیر. اما شاید اگر به توحید بچسبیم توحید باوری باشه که هردوی این ها را در جای درست خودش داشته باشه.
برگ هفتم
این فایل بسیار پر از آگاهی بود.برای من نشونه ای بود تا بهم بگه به ورودی های ذهنم بسیار وسواسانه دقت و توجه کنم. حضورم را در شبکه های اجتماعی کمرنگ و به حد ضرورت برای کارم برسونم. امروز قبل اینکه این فایل رو گوش بدم با تضاد بزرگی رو به رو شدم که مربوط به وضعیت اقتصادی بود این فایل باعث شد تا اخبار را کنار بگذارم. خواسته هام رو بخواهم و بخاطر شرایط ازشون کوتاه نیام و خودم را از هر مساله بزرگتر بدونم. ممنونم استاد عزیز و خانم شایسته مهربان برای این برنامه فوق العاده روزشمار تحول فردی
برگ ششم
تکامل… اگرچه تکامل قانونیه که کاملا در محیط و طبیعت اطرافمون مشهوده اما خیلی بهش مقاومت دارم. و چندجا هم اشتباه کردم. ما یا بهتره بگم بعضی از ما تکامل را رعایت نمی کنیم و از همون هم ضربه می بینیم. و برخلاف اینکه فکر می کنیم میخواهیم سریع تر برسیم باعث میشه دیرتر برسیم و دوباه برگردیم و مسیری که باید رو طی کنیم. پس بهتره از همون اول با تکامل پیش بریم.
برگ پنجم
وقت تغییر است. وقت قدم برداشتن و اقدام عملی برای بهبود.
باید کسب و کار خود را راه اندازی کنم. اکنون سه محصول برای فروش دارم که برای شروع عالی است. باید بنویسم تا جسارت حرکت بیابم.
باید باورهای قدرتمندی را تقویت کنم که رابطه ام را عاشقانه تر و در دسترس تر کند.
باید مکالمه زبان را شروع کنم و برای مهاجرت قدم عملی بردارم.
باید رسیدگی به پوست خود را اغاز کنم و در کنارش باور مثبت بسازم.
باید زندگی خود را قدم به قدم بسازم.
برگ چهارم از سفرنامه
هنوز ابتدای شروع روزم است و خوشحالم که امروزم موضوع سپاسگذاری را دارد. تمرین ستاره قطبی را در ابتدای روز انجام دادم. خداروشکر می کنم امرو ز با وجودیکه شب قبل دیر خوابیده بودم پر از انرژی بیدار شدم. انرژی صبح را دوست دارم بوی تازگی و نشاط می دهد مخصوصا زمانی که با آواز پرنده ها و گنجشک ها همراه باشد. نان را گرم کردم. عاشق بوی نان گرم و برشته ام. مرا یاد صفا و صمیمیت می اندازد. با پنیر و یک قاشق کنجد نیمه پوست گرفته خیلی خوش طعم و انرژی بخش بود. چایم را همینجا در کنار شما می نوشم. وبلاگ شخصی ام را باز کردم و یادداشت امروزم را با عنوان سپاسگزاری نوشتم. نوشته ای که قرار است در طول روز تکمیل شود. و سپاسگزاری و زیبایی های روزم در آن ثبت گردد.
. خوشحالم که این فایل را دیدم و متن ها و کامنت فوق العاده دوستان.
نکته ای که برای من بود. من همیشه پس ذهنم مشکلاتم را نگه می داشتم و میخواستم برای آنها راه حل جذب کنم. حل مساله خوب است اما درصورتیکه توجه روی مساله و حس بد معطوف نشود. من زیادی روی خود مساله تمرکز می کردم. تمرین امروز اما به من گفت برای یک روز هم که شده تمام نگرانی ها و ناامیدی ها و مشکلاتت را رها کن و تصمیم بگیر و تمرین کن یک روز کامل سپاسگزار باشی و به زیبایی توجه کنی و آنها را تحسین کنی و سپس روز بعد این تصمیم را تکرار کن.
این تمرین برای نن یک تحول است چون تا کنون یک روز کامل را به خود فرصت نداده ام که کاملا سپاسگزار باشم. اما احساسی به من می گوید این تمرین مرا شیفته خود می کند. احساسی به من می گوید این تمرین آنچه را لازم داری برای همان بار مسائلی که به بهانه یافتن راه حل آنها را به دوش خود می کشیدی و با تمرکز نادرست بیشتر از همان جنس دریافت می کردی، اکنون می توانی در اوج احساس خوب و آرامش آنها را حل شده بدانی و رها کنی و دیگر نیاز نداری مثل قبل برای یافتن راه حل مساله ات تقلای فکری کنی، بلکه در احساس درست به شکل ایده ها و الهام هایی که قلب تو را آرام می کند در زمان درست به تو گفته می شود. تو تنها از زندگی خود و زیبایی های اطرافت لذت ببر و سپاسگزاری کن و ظرف خود را به این شکل رشد بده. خدارا سپاسگزارم برای این احساس. برای هدایتت به راه راست نعمتها و برکتها.
برگ سوم از سفرنامه
امروز در مورد تسلیم بودن و توکل حضرت ابراهیم یاد گرفتم. همیشه یک سوال برام بود که چرا؟ چرا حضرت ابراهیم این دریافت را از خدا داشته؟ قبلا خیلی حسم رو به خدا بد می کرد اون موقع که به خدا باور انسان گونه داشتم. و فکر می کردم خدا خیلی بد امتحان می کنه مخصوصا هرچه افراد ایمان قوی تری داشته باشند. اما الان می دونم خداوند پاک و منزه است. خداوند سیستمی است و این دریافت ما هست. این رو من نمی تونم بگم اما شاید باوری داشتن که سبب شده این پیغام را دریافت کنند و با عمل به الهامشون باور صحیحی رو پیدا کردند و ظرف وجودشون رو رشد دادن و تسلیم تر و باایمان تر شدند. شاید چون در گذشته رسم بر این بوده که برای بت ها قربانی می کردند ناخوداگاه تضاد و ابهامی در دلشون بوده که با دریافت این الهام و سرسپردن و عمل به پیغام رب باور و ایمانشون خالص تر شده. این اگاهی را که دریافت کردم دیگه اون احساس بد رو دیگه ندارم.
یک احساس دیگه این بود که باید ما هم بخشی از خودمون رو قربانی کنیم. وسوسه ها و هر چیزی که مارو از مسیر درست منحرف می کنه. ذهن وسوسه گرمون و هرچیزی که مانع میشه تا تسلیم رب باشیم رو قربانی کنیم.
ادامه روز دوم سفر
آگاهی های فایلی که امروز گوش دادم روزم دوم سفری که آغاز کردم خیلی زیاد بود و دقیقا موضوعی هست که من باید خیلی خودم رو قوی کنم. من امروز یادگرفتم که هیچ کسی نمی تونه رو زندگی من تاثیر بدی بذاره و من هم همینطور. و همینظور برعکس. من فهمیدم خیرخواهی و دعای خیر به خودمون برمیگرده و همینطور بدخواهی. من متوجه شدم که ظلم به دیگران معنی نداره.
من متوجه شدم نباید اصرار بورزم برای تغییر دیگران و اگر گروهی را دیدم که با من هم فرکانس نیستن برای تغییر دیگران تقلا نکنم و رها کنم و به زندگی خودم متمرکز بشم. من متوجه شدم که باید از مدار مستضعف بودن بیرون بیام می دونم که این یک چالش برای من هست یا شاید بهش بشه گفت پاشنه اشیل من. اما میدونم فرای این مدار، پر از نعمت و برکت و فراوانی و البته احساس لیاقت هست. من باید تلاش کنم با تغییر باورهام و افزایش عزت نفسم خودم رو از احساس مظلوم بودن رها کنم و به مداری بالاتر برم که درش نعمت و برکت و فراوانی و لیاقت هست. من متوجه شدم که ترس عامل موندن من در این مدار هست. ترس از دیگران. تر س از رییس، بزرگان خانواده فامیل روستا شهر، ترس از قضاوت دوستان، ترس از افراد دیگر و قدرت دادن به غیر از خدا. من متوجه شدم باید ریشه این ترس رو پیدا کنم و شجاعت و ایمان و باورم به خدا را قوی کنم. باور به این که اگر من در مدار درست باشم و باورهای صحیحی داشته باشم هیچ کس نمی تونه به من آسیب برسونه هیچکس نمیتونه من رو متوقف کنه و آزادی من رو بگیره و آرزوهای من رو مانع بشه همه این ها بخاطر اینه که من قدرت و تاثیرگذاری دیگران رو بیشتر از قدرت و توان خودم میدونم. همچنین من باید بتونم تلاش کنم تا نگاه قدیمی و انسانیم رو به خدا تغییربدم وقتی نگاه ما به خداوند درست بشه و به شکل سیستم ببینیم دیگه می دونیم محاله ورودی خوب بدیم و خروجی بد بگیریم. این فایل پر از اگاهی بود.
سلام امروز روز دوم سفر من هست و من هنوز فایل مربوط رو گوش ندادم. اما نکته ای که می خوام قبل از گوش دادن به فایل روز دوم در اینجا ثبت کنم و دوباره برگردم به نوشتن سفرنامه امروزم. این هست که من روز اول فایل مروبط به خود این صفحه را گوش نداده بودم. امروز به ضرورت این رسیدم که باید وقت بیشتری روی باورهام بگذارم. و روزم خودم رو به سه قسمت تبدیل کنم . سه قسمت هشت تایی. 8 ساعت برای باورهام مناسب دیدم اما وقتی رسیدم به هشت ساعت کار روزانه برای درامدم و چندساعتی که برای کارای روزانه شخصیم احتیاج داشتم زمان را کم دیدم. اول قصد داشتم از تایم کار کردن روی باورهام کم کنم (کاری که قبل تر هم انجام دادم). اما چون دو دوره دیگه را هم می خواهم مرور کنم و نمی خواستم از اون ها هم بگذرم. در همین افکار بودم که یک لحظه به خودم گفتم من ساعات زیادی در روز در خانه کار می کنم اما درامدی ندارم. گاهی از تقلای زیاد خسته میشم و حتی ناامید از تلاش کردنم. چرا باید این روند رو ادامه بدم که نتیجه ای به اون صورت مثبت از لحاظ مالی هم نداشته. چرا فکر می کنم اگر این وقت رو برای کارکردن روی باورهام بگذارم ضرر کردم. اصلا چرا برای انجام کارای شخصیم از ساعت کار کردنم نگذرم و مثلا به جای 8 ساعت کار 4 ساعت کار کنم. اصلا یادم آمد که همیشه عدد 4 ساعت کار روزانه برای کسب و کار شخصی ایده ال ذهنیم بود و دلم می خواست بقیه روز رو به بیرون رفتن و کارای دیگه مشغول بشم و کلا روز متنوعی داشته باشم. شاید الان فرصتیه که به این ایده الم برسم و ساعت کارکردن برای درامدم رو 4 ساعت کنم و برعکس وقت بیشتری رو به تغییر باورهام اختصاص بدم. اومدم و این فایل مقدمه شروع سفرنامه رو گوش دادم و دو نشونه عدد 8 و کارکردن روی باورهام برام پررنگ بود و این رو نشانه ای برای خودم دیدم که هرگز خودم رو سرزنش نکنم که چرا وقت زیادی برای تغییر باورهام گذاشتم. اگر من خودم رو سرزنش می کنم که چزا وقت زیادی برای تغییر باورهام صرف کردم به خاطر اینه که هنوز به تاثیر باور در زندگیم ایمان نیاورده بودم هرچند که حرفش را میزدم اما در عمل به تقللا کردن و دویدن های بی سرانجام بیشتر بها می دادم و امروز تصمیم گرفتم که برای تغییر باورهام سرمایه گذاری کنم و وقت اختصاص بدم.
سلام استاد عزیزم سلام دوستان مهربان
امروز روز اول سفرنامه من هست. جالب که من گاهی بعضی ها فایل های فصل دوم رو می دیدم اما نمی تونستم فصل اول رو پیدا کنم اما در ذهنم می پرسیدم که شروعش از کجاست. حتی قسمت بالای سایت و در منو هم چندباری نگاه کردم اما متوجه روزشمار تحول من نمی شدم و تصمیم گرفتم از همون جایی که هستم شروع کنم. چندفایل ابتدایی فصل دوم رو دیدم و صفحه رو هم بوکمارک کرده بودم که گم نشه. اون چند فایل اول دقیقا همون چیزایی بود که لازم بود بشنوم. تا اینکه دیروز اون صفحه بوکمارک و ذخیره شده گوشیم رو نتونستم پیدا کنم. و دوباره منو را چک کردم و این بار روزشمار تحول من را دیدم و تونستم از روز اول سفری متعهدانه رو شروع کنم و هر روز برگی از سفرنامه م رو بنویسم.
دیشب توضیحات مربوط به فایل را خوندم و کمی از فایل را گوش دادم اگاهی های این فایل در ابتدا برام قابل درک نبود انگار فقط می خواستم تمومش کنم. اما همون موقع شرایطی شد که بایدد سیستم را خاموش می کردم وبعد هم نقاشی کردم و تا امروز همه ش دنبال این فکر بودم که من چطور به دوستم کمک کنم درحالیکه الان هیچ توانایی ندارم؟ او الان در چه موقعیته و هزاران فکر دیگه در سرم بود نشانه هایی هم می دیدم اما هنوز ذهنم اماده نبود. حتی مادرم به من گفت برادرت گفته تو باعث شدی من شنا خوب نباشم و منم بهش جواب دادم تو چرا خودت بعدش تلاش نکردی؟ چرا در مسائل دیگه خودت رو بهبود ندادی؟ و مادرم این رو گفت و از کنارم رد شد. و این یک پیغام بود.
روز قبلش هم در رابطه با دوست عزیزم که نگرانش بودم خواب عجیبی دیدم انگار که خدا من رو به فضا برد داستان اون خواب خیلی عجیب بود و کلامی هم نبود فقط دیداری بود و شاید نتونم درست بگم و یا اشتباه تعریف کنم.
اما امروز ذهنم برای پذیرش و گوش دادن به این فایل امادگی خیلی بهتری داشت. به نظرم قبلا هم این فایل را گوش دادم اما احتمالا به اندازه الان درکش نکردم چون شاید فقط یک جمله ش برام آشنا بود. خیلی خوشحالم که امروز با این امادگی ذهنی این فایل را دیدم و باید جسارت و شهامتم رو برای احساس گناه نداشتن و احساس عشق پروردگارم و همچنین سپردن عزیزانم به پناه امن و عاشق پروردگار تمرین کنم.
هچنین موردی که من خیلی باید درش تمرین کنم این هست که من خیلی از مواردی که ازم درخواست بشه و نتونم به طرف مقابلم کمک کنم خیلی احساس عذاب وجدان و حتی ترس از طرد شدن دارم. یا حتی میگم اگر من این توانایی را داشتم که کمکش کنم اون الان زندگی بهتری داشت. و خلاصه در این زمینه همیشه ضعف دارم. اما شنیدن این فایل شکل یک اتمام حجت داشت. که خدا بگه ببین فرنازجان تو فقط باید روی زندگی خودت تمرکز کنی و اون ها هم همینطور. شاید اونقدر رشد کنی که دستی از دستان خدا بشی، شاید اون قدر رشد کنی که خودت بخوای و مشتاق باشی به دیگران کمک کنی و دستی از خدا بشی برای کمک رسانی اما تو هرگز عامل و باعث خوشبختی و یا بدبختی اون ها نیستی تو فقط مسئول زندگی خودت هستی. پس روی خودت تمرکز کن.