روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1 - صفحه 102

4447 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    آرزو ملک زاده گفته:
    مدت عضویت: 2192 روز

    🌻🌻به نامِ خداوندِ هدایتگرِ مهربان🌻🌻

    سلام به همکلاسی های عزیزم.

    سلام به استادِ دوست داشتنی و مریمِ شایسته ی مهربانم.

    امروز،روزِ سومِ کلاس هست.و این جلسه درباره ی اعتماد به ربّ هست.کنفرانسم را با نامِ ربّ

    آغاز میکنم:

    به نامِ ربّ

    روزِ سومِ سفرنامه

    اعتماد به ربّ:

    بحثِ اعتماد به ربّ هست و در این بحث، نامِ

    ابراهیم (ع) هست بعنوانِ شخصیتی خااااص ،موحّد،اسطوره در یکتا پرستی،رفیقِ شفیقِ خدا و الگویی قدرتمند و بزرگ در بحثِ کار کردن روی خود،کار کردن روی باورها،رشدِ عزتِ نفس و زندگیِ سرااااسر توانمند در درکِ قوانینِ جهان و نگاهِ عاااالی ب مدارها و فرکانسها.

    وقتی ب زندگینامه ی ابراهیم (ع) بعد از هدایت ب فایلِ اعتماد ب ربّ در روزِ سوم،توجه کردم و دوباره آنرا ب خودم یادآوری کردم،متوجه شدم ک باید از چند زاویه به زندگیِ ایشان نگاه کرد،نه ففقط از زاویه ی خودِ ابراهیم :

    ۱-بحثِ عزتِ نفس: ((باااز هم عزتِ نفس))

    اولِ فایل،استاد درباره ی این موضوع گفتن ک معمولا والدین چیزی رو برای خودشان نمیخوان و ههرکاری میکنن،دلیلش بچه هاشونه.من به شخصه خخیلی والدینِ این شکلی دیدم ک این ازخودگذشتگی هاشون جوابِ عکس داده و بشدت از فرزندانشون ضربه ی روحیِ شدید خوردن و دیدم ک گلایه میکنن ک ما اییینهمه واسه بچه گزاشتیم و بچه مون قَدرمون رو ندونست…

    انگار همینه ک استاد میگه.تا به خودت از درون ،احترام و ارزش نزاری این مدل رفتار رو تجربه میکنی.

    حداقل این چیزیه ک من دیدم وگرنه ممکنه همیشه اینجور نباشه.

    اما این چیزیه ک من دیدم.و با توجه ب فایلهای روزهای اول و دوم ک به عزتِ نفس ربط داشت،اینطور برداشت کردم.

    ۲-بحثِ حمایت توسطِ والدین:

    آیا اگر پدر یا عموی ابراهیم (ع) از او بیییش از اندازه حمایت میکرد،ابراهیم،ابراهیم میشد؟

    آن هم با ایییینهمه توحید ک حتی روی پدر و مادر و برادر و عمو و جامعه و رئیسِ شرکت و دولت و….

    روی هییییچکس نباید حساب کنی و امیدت رو از همه بردار و بزار روی پروردگار.

    یا اگر اسماعیل( ع)تمامِ عمرش را توسطِ پدرش ابراهیم حمایت میشد،اسماعیل میشد؟

    آیا اییینقدر از نظرِ افکار و توکل بزرگ و قوی میشد؟

    اینقدر تسلیم میشد؟

    اون میتونست وقتی ابراهیم برگشت،عصبانی بشه و بگه ای بااابااااااا معلوم هست تماااامِ این مدت کجا رفته بودی و مارو تنها گذاشتی وسطِ بیابان!!!

    هییییچ میدونی چچچقدر بدبختی کشیدیم؟؟؟،،،

    اما وقتی ابراهیم برگشت،خداوند ب وعده از ک به ابراهیم داده بود عمل کرده بود و خواسته ا ش رواجابت کرده بود.و بیابان تبدیل ب یک شهر شده بود.

    این وعده ی خداست در جوابِ ایمان و اعتماد.

    و خداوند زیرِ قولش نمیزنه.

    ۳-بحثِ حمایت توسطِ همسر:

    اگر هاجر توسطِ همسرش ابراهیم حمایت میشد،هاجر میشد؟

    میتونست کَم بیاره و بشینه غصه بخدره و ب ناخواسته ها توجه کنه و نیمه ی خالیِ لیوان و سختی هارو ببینه.

    و یا از ابراهیم جدابشه و بره خونه ی باباش یا برادرش.و بگه چرا باید مجبور باشم اییینهمه سختی رو تحمل کنه((سختی همان پرداختِ بهاست))

    اما باااز عزتِ نفس….عزتِ نفس…عزتِ نفس…

    عزتِ نفس و اعتماد به نفس در وجودِ هاجر ،خودش رو ب نمایش گزاشته و هاجر شد،هاجر و فرزندی مثلِ اسماعیل تربیت کرد.و بیابان رو شهر میدید((شاید تجسم میکرده شعر رو در دلِ بیابان))

    ۴-بحثِ مقامِ والای ابراهیمدر یکتاپرستی و توکل و توحد و ایمان:

    خداوند ابراهیم را ب ایمان دعوت کرد((خداوند همه ی مارو ب ایمان دعوت کرده))

    شیطان ابراهیم را به شرک و ترس و اطاعت نکردن از خدا دعوت کرده((شیطان همه ی مارا ب شرک و ترس و اطاعت نکردن از خدا دعوت میکند))

    ابراهیم اولی را انتخاب کرد…

    ((اینجا ب وضوح،قدرتِ اختیار و انتخاب دیده میشه))

    خداوند مارو ب ایمان و یکتاپرستی دعوت میکند و مارو صدا میکند:

    ای ابراهیم!

    موسی!

    هاجر

    اسماعیل

    نوح

    عیسی

    محمد

    حسینِ عباسمنش

    مریمِ شایسته

    بیل گیتس

    آرزو ملک زاده

    مهدیه

    هلما

    معصومه

    اسماء

    وحید

    کامبیز

    آرش!

    استیو جابز!

    تام هنکس!

    و

    و

    و..

    امید رو از روی من بردار و فففقط روی من حساب کن.اجازه بده ک من برات کاری ک میخوام رو انجام بدم از مسیرِ خودم تو رو به آرزوهات برسونم

    من برات کار نمیکنم شااااهکار میکنم،بهت عزت میدم.ثروت میدم.بهترین های عاااالَم رو میدم.

    ابراهیم!

    عزت رو بهت میدم اوووونقدر ک هههرجا بخوان از بببهترین بنده ی خدا اسم ببرن

    اسمِ تو رو بگن.

    یا مثلا در دورانِ خودمان هههرجا بخوان یه سایتِ قدرتمند برای آموزشِ قوانینِ جهان نام ببرن اسمِ حسینِ عباسمنش بیاد…

    ۵-بحثِ وابستگی:

    خداوند میگه تا میتونی ب من وابسته شو چون عزتمند تر و قدرتمند تر میشی…

    ابراهیم که درودِ خدا براو،روی عزتِ نفس و وابستگی اش کار کرده.بااازهم عزتِ نفس.

    واقعا استاد جونم دست مریزاد داری ک پایه و اساسِ همه چیز رو عزتِ نفس گذاشتی بابتِ این کشف تبریک میگم.خداروشکر‌

    طبقِ اعتماد ب نفس وقتی ابراهیم از شَهرش بیرون رفت،میتونست بایسته و ب شهر نگاه کنه و بگه:

    من اینجا بزرگ شدم،خانواده دارم،همسایه ها،عمو و پدرم.دوستاااام.

    چجوری دل بِکَنم و نقطه ی اَمنم رو رها کنم و وقتی ب مسیری ک میخواد بره نگاه کنه و بگه بییییخیااال دارم کجا میرم امنیتم رو وِل کنم کجابرم…

    وقتی طبقِ اعتماد به نفس،کاری رو تصمیم بگیریم انجام میدیم،قدرتمندترمیشیم.احساسِ قدرتِ بیشتری میکنیم.

    ابراهیم توی بیابون در امتحانِ رها کردنِ زن و فرزندش

    بااارها توسطِ شیطان،ذهن،نجوا کرده ک وااای ابراهیم میخوای بچه ت رو زنت رو رها کنی توو بیابون بدونِ آب…

    اما ابراهیم رفت توو دلِ ترس هاش..بارهااا باخودش حرف زده بوده و روی باورهاش کار کرده.

    باورِ اینکه خدا همیشه بامنه.

    ۶-بحثِ حمایت کردنِ بچه هامون:

    اگر یوسف همیشه تحتِ حمایتِ یعقوب میبود و نمیزاشت خااار ب پای یوسف بره،آیا میتونست اییینقدر رشد کنه در توحید و بزرگ بشه و بشه عزیزِ مصر؟؟

    زمانی یوسف بزرگ شد ک از حمایتِ یعقوب فاصله گرفت.

    خداوند هم میخواد ک ما بزرگ بشیم.

    گاهی از دست دادنِ عزیزی مارو بزرگتر میکنه.

    خدا نمیگه واااای نه ،آرزو حساسه و طاقت نداره بزار بعدا باباش رو ازش میگیریم…

    وااای نه،عباسمنش نمیتونه تحمل کنه بزار بعدا ک قوی تر شد بچه ش رو میگیریم…

    محمّد (ص) طاقت نداره بعدا پدر و مادرش رو میگیریم..

    تام هنکس..بیل گیتس…

    اگر این طرفِ قضیه رو هم نگاه کنیم ،خدا میدونه سختی ها و امتحانهایی ک خدا میدونه دچارشون میشیم،بخاطرِ رشدِ خودمونه.اگر خدا نزاره مصیبتی ب ما برسه هههیچکس بزرگ نمیشه و همه مون سوسول بارمیایم…

    ما همه از خداییم

    دلیلِ عشقِ ما ب فرزندانمون،اینه که خداوند پدرِ همه ی ماست،عاشقِ ماست،دلش نمیخواد چیزمون بشه.این حسِ ما به فرزندانمون رو از خدا به ارث بردیم.ما از وجودِ خداییم،فرزندانمون از وجودِ ما هستن.این یک شباهتِ بینِ ما و خدا.چقدر خدا لذت میبره از دیدنِ من وقتی من رو آفرید یک قدم رفت عقب و من رو براَنداز کرد و به خودش آااااافرین گفت.

    فتبارک الله احسن الخالقین.

    بچه مون بزرگ میشه و راه میره و ما هم نگاهش میکنیم و لذت میبریم.وقتی رویِ خودم کار کنم و رشد کنم،ثروتمند بشم خداوند لذت میبره.به نظرم انگار خدا فقط خواسته ابراهیم رو امتحان کنه وگرنه شاید اصلا هیچوقت نخواد که من یا ابراهیم (ع)فرزندم رو بکُشم یا چاقو زیرِ گلوش بزارم.فقط امتحانِ درجه ی ایمانه.وگرنه خدا چچچچقدر عااااشقِ ماست که فرزندشیم.

    آیا ناراحت نمیشه وقتی من دارم در فقر و نداری و پوچی ممممیسوزم؟تمااامِ تلاشش رو میکنه تا من واردِ مسیر بشم.

    چچچقدر لذت میبره وقتی بت پرستی رو کنار میزارم بت پرستی ک فقط مجسمه رو پرستیدن نیست…

    بت پرستی همینه ک من تا کَمَر جلوی رئیسم خم بشم واسه ماهی ۱ ملیون.

    وقتی فقط با ایمان به خدا حرکت میکنم خدا ذوق میکنه مثلِ ذوقِ پدری که بچه ش ۲۰ آورده.

    وقتی زیبایی هارو تحسین میکنیم داریم از قوانینِ جهان درست استفاده میکنیم خدا ذوق میکنه.

    خداوند رها میکنه ما رو تا بزرگ شیم اما حمایتِ بیجا نمیکنه و از رگِ گردن به ما نزدیکتره.ما باید موفقیت هامون رو،کمک هایِ دیگران رو به خدا نسبت بدیم تا درک کنیم این دور بودن و نزدیک بودنِ خدا رو.

    ۷_بحثِ تسلیم بودن:

    نشانه ی تسلیم بودن،حالِ خوبه،حرکت کردنه.درباره ی تسلیم بودن درباره ی از دست دادنِ یک عزیز،خودکشی نکنم.سالها گریه زاری نکنم،دنبالش توو قبرستون نگردم تا دوباره بت پرستی نکنم.تسلیم باشم،نه از سرِ ناچاری و اجبار،که بگم خداست دیگه،زورش زیاده،من مجبورم بپذیرم و گله کنم و افسرده بشم.

    تسلیم باشم از سرِ عشق وایمان به حکمتِ خدا و یادآوری کنم به خودم که جایی که اون هست خیلی بهتر و زیباتر از جایِ منه.

    ۸-بحثِ تکامل:

    استاد!

    سوال پرسیدین که چطور ابراهیم تونست به این حد از تسلیم و ایمان برسه که حاضر بشه فرزندش رو برایِ خدا قربانی کنه؟

    احساس میکنم این هم به بحثِ تکامل ربط داره.ابراهیم تکامل رو در قربانی کردن خیلی خوب رعایت کرده.ایشان بارها تونسته قربانی کنه.

    اول،ترسهاش رو،ابراهیمِ ترسو رو قربانی کرد و بعد ترس از آتشِ نمرود ،و بعد ترس از مهاجرت، قربانی کردنِ امنیت،قربانی کردنِ وابستگی به پدر و عمو و….،و به خودش یادآوری کرد که:

    ببین ابراهیم!

    یادته فلان جا از آتش رهایی یافتی از شهر بیرون اومدی امنیتِ خودت رو رها کردی،قوی تر شدی بزرگتر هم شدی””مرورِ کارهایِ خوب و نتیجه ها رو به ذهنش نشون داد””

    و بعد رها کردنِ فرزندش در بیابان و قربانی کردنِ وابستگی به فرزند و همسر،و بعد بزرگترین و سخت ترین قسمتِ تکامل،قربانی کردنِ خودِ پسر توسطِ خودش با دستانِ خودش.بماند که قبلا هم اسماعیل رو قربانی کرده بود و دربیابان،رهاش کرده بود و نمیدونست قراره که بعد از چند سال برگرده و با برومند شدنِ اسماعیل و تبدیل شدنِ بیابان به شهر،رو به رو بشه.

    و حتی غافل نشیم از ایمانِ اسماعیل که پذیرفت تسلیمِ خداوند بشه و قربانی شدن رو قبول کنه.

    شاید خیلیها بگن:پسر کوو ندارد نشان از پدر…

    اما به داستانِ نوح که نگاه میکنیم پسر آیا از پدر نشانی داشت؟

    ۹-بحثِ فرکانس و مدار:

    بحث،بحثِ فرکانس و مداره.هاجر،اسماعیل و ابراهیم هر سه در یک مدار بودند.

    به خودمون نگاه کنیم،ما هم خیلی جاها از خیلی چیزهایِ با ارزش گذشتیم،رفتن به یک شهرِ دیگه،خانواده هایِ شهدا از فرزندانشون،شهدا از جان و جوونیشون،گذشتن از تختِ به اون زیبایی در فایلِ زندگی در بهشت،شاید همه ی اینها سخت بود اما گذشتیم و اتفاق افتاد.

    اینها در تکاملِ گذشتن از چیزهایِ بزرگتر به ما کمک میکنه.اینها رهاییه.

    به قولِ استاد اگر ابراهیم تونسته ما هم میتونیم فقط باید

    ۱مثلِ ابراهیم فکر و باور کنیم و ۲مثلِ ابراهیم عمل کنیم.

    در پناهِ خدا👋👋👋🙏🙏🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      نرگس پرورش گفته:
      مدت عضویت: 2213 روز

      سلام خواهر نازنین عباس منشی ام 🌼

      آرزوی عزیزم 🌸

      باز هم پر از لذت و شعف و عشق شدم از کنفرانسی که اجرا کردی .

      بهت تبریک میگم .

      برای این درک و این حد از تعهد ت در اشتراک درک ت و به سطح آوردن آگاهی هات 👏👌

      تو عالی هستی .

      با بعضی از بندهای نوشته ت واقعا کیف کردم .

      «امید رو از روی غیر من بردار و فففقط روی من حساب کن.اجازه بده ک من برات کاری ک میخوام رو انجام بدم از مسیرِ خودم تو رو به آرزوهات برسونم

      من برات کار نمیکنم شااااهکار میکنم،بهت عزت میدم.ثروت میدم.بهترین های عاااالَم رو میدم.»

      «خداوند رها میکنه ما رو تا بزرگ شیم اما حمایتِ بیجا نمیکنه و از رگِ گردن به ما نزدیکتره.ما باید موفقیت هامون رو،کمک هایِ دیگران رو به خدا نسبت بدیم تا درک کنیم این دور بودن و نزدیک بودنِ خدا رو.»

      «تسلیم باشم از سرِ عشق وایمان به حکمتِ خدا و یادآوری کنم به خودم که جایی که اون هست خیلی بهتر و زیباتر از جایِ منه.»

      «به قولِ استاد اگر ابراهیم تونسته ما هم میتونیم فقط باید

      ۱مثلِ ابراهیم فکر و باور کنیم و ۲مثلِ ابراهیم عمل کنیم.

      سپاسگزارم 🌸🙏

      سپاسگزارم عزیزم 🌸🌼

      خیلی خیلی زیبا ابعادی رو از شخصیت ابراهیم به من نشون دادی که به این خوبی ندیده بودم .

      دوستت دارم⁦❤️⁩

      آری خداوند عاشق ماست ⁦❤️⁩

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 2031 روز

    روز هشتم سفرنامه

    رب اشرح لی صدری و یسرلی امری وحلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

    سلام

    باز هم سپاس از خانم شایسته ی عزیزم و استاد گرانقدر

    سالها دل طلب جام جم از ما میکرد

    وانچه خود داشت زبیگانه تمنا میکرد

    گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است

    طلب از گمشدگان لب دریا می‌کرد

    مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش

    کو به تأیید نظر حل معما می‌کرد

    دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست

    و اندر آن آینه صد گونه تماشا می‌کرد

    گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم

    گفت آن روز که این گنبد مینا می‌کرد

    بی دلی در همه احوال خدا با او بود

    او نمی‌دیدش و از دور خدا را می‌کرد

    این همه شعبده خویش که می‌کرد این جا

    سامری پیش عصا و ید بیضا می‌کرد

    گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند

    جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد

    فیض روح القدس ار باز مدد فرماید

    دیگران هم بکنند آن چه مسیحا می‌کرد

    حقیقت یکیه و هیچوقت حقایق در تضاد با هم قرار نمیگیرند! سالها پیش اینو میدونستم و میدونستم که آرمان زندگی من پیدا کردن حقیقته ولی هیچ درکی از حقیقت نداشتم و اینو هم میدونستم و همیشه هم اقرار میکردم که عاشق حقیقتم ولی نمیدونم حقیقت چیه ؟ و کاش استادی پیدا بشه و حقایق رو بر من آشکار کنه ولی هرچی تلاش میکردم دریغ از کسی که آگاهی حتی اندکی و درک سطحیی ازین مسائل داشته باشه منم خودمو غرق کرده بودم تو کتابا و کتاب می خوندم و می خوندم و میخوندم و کتابها بهترین دوستان من بودند.

    و اندک آگاهی و انسانیت که تو کتابها پیدا میکردم رو انجام میدادم و اینقدر کتاب خونده بودم که کتابایی که انتخاب میکردم پر از آگاهی های ناب بودن ولی من چون اصل رو نمیدونستم فقط گم میشدم…

    آن کس که بداند و بداند که بداند

    اسب خرد از گنبد گردون بجهاند

    آن کس که بداند و نداند که بداند

    آگاه نمایید که بس خفته نماند

    آن کس که نداند و بداند که نداند

    لنگان خرک خویش به منزل برساند

    آن کس که نداند و نداند که نداند

    در جهل مرکب ابدالدهر بماند”

    و خداروشکر من میدونستم که نمیدونم و واقعا کلی از راه لنگ لنگ اومدم

    و اینو از مطالعه ی کتابها فهمیده بودم که هروقت شاگرد آماده باشه استاد از راه میرسه پس دیگه نگشتم و فقط روی خودم کار گردم و سعی کردم لیاقت استاد داشتنو داشته باشم

    و بلاخره نشانه های ساحل پیدا شدن

    اساتید یکی یکی می اومدن اونم چه اساتیدی اساتیدی که هیچ کس حتی از وجودشون اطلاع هم نداره همه ی اساتید من هیچ تبلیغی نکردن هیچوقت و همشون رو دوست دارم و هرکدومشون به من چیزهایی آموختن آگاهی های ناب و من از له له زدن نجات دادن تا بلاخره دیدم و حس کردم و قلبم باز شد و هدایت شدم به استاد اعظم سید حسین عباسمنش چقدر عالی هدایت شدم به سایت شما نه کسی برام چیزی فرستاد از شما نه حتی اسمتونو میدونستم کلی دعا کردم برای مشکلم و به خدا گفتم هرکاری از دستم براومد انجام دادم و دیگه نمیدونم چیکار کنم تو یه راهی بده که منو متحول کنه و بالا ببره و یهو قلبم آروم شد باز شد و داد میزدم تو خونه که داره معجزه رخ میده داره معجزه رخ میده گریم گرفته بود نمیتونستم جلو خودمو بگیرم دراز کشیده بودم بخوابم ولی یهو پا شدم نشتم وداد میزدم داره معجزه رخ میده و دست میزدم خیلی حس عجیبی بود با اینکه دلم میخواست تو همون حال بمونمو دیگه هیچ کاری نکنم ناخواسته دستم رفتم سمت گوشی گفتم بزار فلان استخر سرچ کنم سانساشو ببینم که ناخواسته نوشتم داره معجزه رخ میده زدم زیر خنده گفتم حالا بزار سرچ کنم شاید گوگل بم گفت چته جنون گرفتی نصف شبی و کلی خندیدم

    سرچ زدم چندین سایت اومد بالا گفتم نه خداییش میخوام ببینم چه سایتایی آورده بالا در جواب دیوونه بازی من

    نوشته های زیر سایت اول نگاه کردم دیدم چرته دومیم همینطور

    سومی نوشته بود معجزه زمانی رخ میده که تو حالت خوب باشه و رو فرکاسهای خواستت باشی و…. گفتم چه خفن ببینم چی میگن و باز کردمو خوندم انگار به قسمت عقل کل هدایت شده بودم وقتی خوندم فوری فهمیدم اون حرفا از جنس خودمه و به یادشون آوردم گفتم خب من که حالم الان خیلی خوبه فوری چشممو بستمو خواستم 5 ثانیه تصور کردم بعد گفتم بزار ببینم این سایته چیه که اینقدر قشنگ نوشتن معمولا نداریم همچین چیزایی انگار هواپیمام ترکیده بود به جایی که بمیرم افتاده بودم تو جزیره لاست پر از عجایب. رفتم وارد سایت شم گفت عضو شو عضو شدم و برای بار اول استادو دیدم که داره خوش آمد گویی میکنه گفتم ببین این همون معجزه ایه که خدا بهم الهام کردا هنوز 5 دقیقه نگذشته بود که داشتم صحبتای استاد گوش میکردم که خواستم محقق شد با اینکه تقریبا غیر ممکن بود دیگه من داشتم روانی میشدم گفتم خودشه خودشه این همونیه که الان میتونه منو رشد بده همونه که از خدا خواستم همون راهست و شروع کردم با استاد…

    چقدر آگاهی به ما دادید چقدر یکتاپرستمون کردید چقدر پروازمون دادید و چه زیاد جوجه اردکای زشتی که به قو تبدیل کردید هنوز هم کلی راه باید با شما بیایم منکه خدارو شکر آخر این هفته میرم قدم سوم و چقدر باعث خوشحالیه که دارم کلاس سومی میشم تو این مکتب و مدارام یکی یکی میاد بالا و البته بعضی وقتا خدا پارتی بازی میکنه جهشی میاره بالا و من حسش میکنم

    چه معجزات زیادی تو این مدت رخ داد برای من وارد راه معجزات شدم

    و خدایی که در این نزدیکی است

    لای این شب بوها، پای آن کاج بلند

    روی آگاهی آب، روی قانون گیاه

    *

    و خدایی که در این نزدیکی است

    و حس غریبی مرا به لایتناهی سوق می دهد

    بی نهایتی غریب که ناخودآنگاه من او را می بیند

    و من از درکش عاجزم

    پروانه ها را می بینم که نجوای ملکوتیشان مرا متوقف

    می کند، از روزمرگی های بیهوده

    درونم را مرور می کنم

    چیزی جامانده

    عشقی ابدی که محبتش بی دریغ است

    از مفارقت و جدایی تا وصل ابدی،یک نگاه عمیق در مردمان چشمان منتظر است

    عجیب سفری دارم از هیچکس به یک کسی، از کثرت به وحدت، کشفیاتم را در سینه دفن میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    معصومه ملک زاده گفته:
    مدت عضویت: 2112 روز

    سلااااااااام سلاااااااام سلاااااااااام

    سلام به استادِ عزیزم.سلام به خانم شایسته ی عزیزم.سلام به همه ی دوستانِ هم فرکانسی😍😍😍

    استادِ عزیزم امروز یه روزِ جدید برام بود.چون تونستم رویِ یکی از ضعفایِ بزرگم پا بزارم و بتونم با دو تا دخترایِ ناااازم برم بیرون.کاریکه یادم نمیاد آخرین بار کِی انجامش دادم😔

    امروز قبل از اینکه تصمیم بگیرم که برم بیرون،آبجیام که اندازه ی دنیا دوستشون دارم داشتن مثلِ خیلی از روزهایِ دیگه میرفتن بیرون.که دوباره برایِ هزارمین بار شیطانِ ذهنم شروع کرد به حرف زدن و بافتن….

    ببین معصومه بازم به تو یه تعارف نزدن که بیا بادهم بریم بیرون.ببین معصومه هیچوقت به تو نمیگن.

    حتما یه چیزیت هست که به تو هیچوقت نمیگن.

    مگه تو خواهرشون نیستی؟

    مگه تو دوستشون نداری؟

    مگه تو جونت واسشون در نمیره؟

    و…….

    همینجوری داشت میبافت که یادِ استاد افتادم که وقتیکه چیزی یا نجوایی حالم رو خراب میکنه حتما از سمتِ شیطانه.

    به خودم گفتم اصلا چه لزومی داره که بخوان به تو توضیح بدن که کجا میرن یا بخوان تو هم همراهشون بشی.به خودم گفتم چرا خودت رو مظلوم و ذلیل نشون میدی؟درحالیکه من مطمئنم که خواهرام من رو از خودم بیشتر دوست دارن.و واسه بچه هایِ من مثلِ مادر بودن.اینجا بود که گفته هایِ استاد یادم اومد که به جایِ اینکه منفی ببافی خوبیهایِ اون اشخاص رو مرور کن.

    شاید….شاید

    اولش یه کم ناراحت شدم اما بلند شدم و لباسامو پوشیدم و آرایش کردم و با دخترام رفتیم بیرون.

    استادِ عزیزم من امروز به خودم افتخار میکنم که تونستم برایِ اولین بار حالم رو خوب نگه دارم و ذهنم رو ساکت کنم.

    استاد امروز فکر کنم اولین بار بود که من با دخترام تنهایی بیرون رفتم.حداقل آخرین بار یادم نمیاد که کِی بوده.

    خیلی برام سخت بود.اولش انگاری چشمام جایی رو نمیدید.وقتیکه رفتم پاساژ گیج شده بودم و می لرزیدم.داشت از خودم بدم میومد که باز هم سعی کردم که آروم باشم.به خودم گفتم که تو اولین نفری نیستی که اعتمادِ به نفسش زیرِ صفره.به خودم گفتم معصومه تو میتونی.به خودم گفتم معصومه خودتو جمع کن.الان باید اعتمادِ به نفس و عزتِ نفست رو به خودت و خدایِ درونت نشون بدی.معصومه ی عزیزم تو قدم بردار خدا کمکت میکنه.

    خیلی آروم شدم و دستِ دخترام رو گرفتم و با هم ساعتها چرخیدیم.

    امروز برخلافِ چیزهایی که دیده بودم،اجازه دادم که دخترِ کوچیکم که هنوز ۴ سالش نشده خودش لباسش رو انتخاب کنه و من هیچ دخالتی نکردم و کارت رو بهش دادم که خودش پولِ لباس رو حساب کنه.

    واقعا امروز حالم خوب بود.خداروشششششکر

    استادِ عزیزم ازت یه دنیا ممنونم.فقط میتونم ازت تشکر کنم و براتون آرزویِ بهترین هارو در دنیا و آخرت داشته باشم.

    روزِ دوم متوجه شدم که باید مسئولیتِ تمااااامِ اشتباهاتِ خودم رو بپذیرم.اگرجایی و زمانی فکر کردم که حقم ضایع شده بدونم که فقط و فقط خودم مقصرم و خودم خواستم.

    خانمِ شایسته ی عزیزم چه گل گفتی که:

    تغییرِ آنچه که فکر میکنی تو نقشی در ایجادش نداشته ای،تقریبا غیرِ ممکن است.

    درهمین یه جمله هزااااااراااااان درس نهفته که باید در مدارش بود تا به فهم و درکش رسید.

    خیلییییی خیلیییی ازتون ممنونم که وقت میزارین و دیدگاهِ من رو میخونین.

    سپااااااااس❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      معصومه ملک زاده گفته:
      مدت عضویت: 2112 روز

      وااااااااای خداااااایِ من😍😍😍

      خدایااااااا هزاران مرتبه شششششششکرت که مهرِ تایید زیرِ امتحانم زده شد.توسطِ استادِ عزیزمممممم😘😘😘

      صبح آبجیِ عزیزم اومد و منو سفت بغل گرفت و بوسید و این خبرِ عااااااالی رو بهم داد.

      یه دنیااااا ممنونمممممم

      😘😘😘

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      نرگس پرورش گفته:
      مدت عضویت: 2213 روز

      سلام خواهر نازنین عباس منشی ام 🌼

      معصومه ملک زاده ی عزیزم 🌸

      تحسین ت می کنم که اینقدر خالصانه و صمیمی داستان یک روزت رو شرح دادی ، داستانی که در جهان بیرون ت و در جهان درونت کلی ماجرا دربر داشته .

      خدا رو شکر می کنم که در این جمع صمیمی ام هیچ روزی معمولی نیست و هیچ تجربه ای.🙏🌸

      همه چیز شگفت انگیز ه و پر از درس و رشد .

      خدا رو شکر می کنم 🙏🌸

      فک کنم شما خواهر آرزو جان هستید که امروز دو تا از نوشته های ایشون رو تا این لحظه در این صفحه خوندم و پاسخ دادم و اگه اینطور باشه چقدر براتون خوشحالم که در کنار هم در این مسیر شگفت انگیز ساخت دوباره و آگاهانه ی بنیاد باورهای ذهن قدم برمی دارید و چقدر این اتفاق زیبا و خوشایند ه .

      خدا رو شکر می کنم 🙏🌸

      تحسین ت می کنم عزیزم که تونستی احساس بد ت رو به احساس خوب تغییر بدی و این یه اتفاق بزرگ و مهم ه.

      چرا که تمام قانون این هست که ما بتونیم به هراتفاق جوری نگاه کنیم که احساسی یک درجه بهتر از احساس بد قبل رو تجربه کنیم و این تجربه اگر به مهارت تبدیل بشه معجزه ها ست که در زندگی مون رقم می خوره .

      تحسین ت می کنم چرا که می خوام خودم هم این مهارت رو بدست بیارم که به هر اتفاق جوری نگاه کنم که من رو به احساس خوب برسونه و خیر رو در هر اتفاقی ببینم .

      و این خیر دیدن حتا یه تجربه ی ناخوشایند خودش نشان دهنده ی تسلیم در برابر هدایت الله هست .

      باز هم صحبت استاد که در هر احساس بد دقیق میشی، وقتی به ریشه ی باوری اون احساس نگاه می کنی ، می بینی که« عزت نفس » بزرگ ترین و قوی ترین و کاراترین درخت این مزرعه است که اگر خوب پرورانده بشه و مراقبت بشه بسیاری از باورهای محدودکننده ی دیگه رو هم ضعیف و کمرنگ و بی تاثیر می کنه .

      سپاسگزارم نازنینم برای این نوشته ی زیبا و ارزشمند ت و یادآوری این صحبت که :

      « خانمِ شایسته ی عزیزم چه گل گفتی که:

      تغییرِ آنچه که فکر میکنی تو نقشی در ایجادش نداشته ای،تقریبا غیرِ ممکن است.

      درهمین یه جمله هزااااااراااااان درس نهفته که باید در مدارش بود تا به فهم و درکش رسید.»

      از خداوند میخوام که من رو به درک و اجرای هرچه بهتر این آگاهی و تمام آگاهی های ناب این سرزمین شگفتی هدایت کنه .

      خدایا شکرت 🙏🌸

      عزیزدل خدا !

      دوستت دارم⁦❤️⁩

      خداوند عاشق توست⁦❤️⁩

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        معصومه ملک زاده گفته:
        مدت عضویت: 2112 روز

        سلااااااااامِ دوباره به نرگس جااااانِ عزیزمممممممممم

        آره گلم درست حدس زدی.آرزو جان خواهرِ عزیزمه.

        گلمممممم بااااازم ازت یک دنیاااااااا ممنونممممممم که با عشققققققق خوووووندی و کامنت گذاشتی.

        😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      Beh Afarin گفته:
      مدت عضویت: 1912 روز

      به نام رب تنها مالک و فرمانروای دنیاااا..

      سلام عزیز دلمممم..

      با خوندن دیدگاهتون،اشک تو چشمام جمع شد و بغض کردم..

      چقدر این کمبود عزت نفستتون برام آشناست..

      چقدر منم از تنهااایی بیرون رفتن همش گریزونم و همش دوست دارم کسی باهام باشه،

      واای عزیززمم چقددر خوووب که برااموون نوشتی این دیدگاه قشنگتووو و نحوه ی برخورد باهاشوو..

      خیلی براممم نشونه بووود..

      دوستتت دارمممم عزیززممممم..

      در پناه خودش به بهترین ها برسی عزیز دلممم..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        معصومه ملک زاده گفته:
        مدت عضویت: 2112 روز

        سلااااااااااااام عزیزمممممممممممم

        مهربونممممممم ازت یه دنیاااااا ممنونممممممم که باااااازم دیدگاهم رو با عشششششق خوندی و برام کامنت گذاشتی.

        خداروشششششکر میکنم که تونستم تاثیرگذار باشم گلم.

        😍😍😍😍😍

        😘😘😘😘😘

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 2031 روز

    وصف بهشتی که به متقین وعده داده شده این است که از زیر درختانش نهرها جاریست و میوه ها سایه اش دائمی است، این سرانجام متقین است و سرانجام کافران دوزخ است.35 رعد

    اگر پس از دانشی که برای تو آمده از هوسهای آنها پیروی کنی در برابر خدا هیچ دوست ومدافعی نخواهی داشت بخشی از 37 رعد

    روز هفتم سفرنامه

    خدا میگه بهشت برای متقینه ، متقینم کسانی هستند که از بدیها دوری میکنن و اجازه نمیدن به اونا آلوده بشن.

    قرآن دقیقا همینو میگه ، میگه که تو از بدیها دوری کن اعراض کن رو برگردون تمام نعمتها و ثروتها آسایش و خوشبختی از آن توئه.

    خدایا شکرت که به من قدرت بیشتری برای اعراض از افکار و رفنار بد دادی و امروز کمک کردی تا جر و بحث رو به آرامش و زیبایی و مهربانی تبدیل کنم خدایا شکرت بابت اینهمه آگاهی من میخوام که دوستم باشی پس به اندازه ی ظرفم به آگاهی هایی که بهم عطا میکنی عمل میکنم تا من رو بیفزایی و افکارم خدایی تر شه و پر از تو بشم پر از نور مقدس تو نور علی نوری که گفتی بشم

    پس به واسطه ی سابقه ی احسانت در حق من یاد خودت رو به من الهام کن در همه لحظات، که با یاد تو نه فقط فکرم را بلکه گفتار و رفتارم را خالی کنم از بدیها ترسها ناامیدیها عصبانیتها و هر حسی که مرا از تو دور میکند و به وسیله ی یاد تو فکرم را قلبم را گفتار و رفتارم رو پر کنم از زیباییهای خلقتت پر کنم از ثروتها نهمتهایت پر کنم از آرامش و خوشبختی و امید به تو

    ثروتمند و خوشبخت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    آرزو ملک زاده گفته:
    مدت عضویت: 2192 روز

    🏵🏵به نام پروردگار هدایتگر مهربان🏵🏵

    سلام به هم کلاسی های عزیزم

    سلام به استادِعزیزم.

    سلام به مریمِ شایسته ی شاااایسته ام.

    الهی درپناهِ خدا سالم،شاد و خوشبخت باشید.

    آمین…

    روز دومِ سفرنامه:

    جلسه ی دوم کلاس هستم.

    امروز رفتم پای تخته(توو سایت) تا ببینم تمرینِ درسِ امروز چیه تا دربارش کنفرانس بدم(ردِّ پا)

    و اولش تعجب کردم که درس امروز هم راجع به عزت نفس و اعتمادبه نفس هست. اما بیشتر که فکر کردم باخودم گفتم که این تکرار دلیل داره.

    جهان🌍🌎🌏 برتکرار است.

    طلوعِ خورشید🌕🌝☀️☀️☀️ تکرار میشه.

    تابشِ مهتاب🌘🌜🌓🌔 تکرار میشه.

    هرروز زمین به دور خورشید می‌چرخه.

    فصل ها تکرار میشن.

    هرسال درخت ها🏝🏝🏝 شکوفه میدن و جوونه میزنن توو بهار.

    میوه ها🍉🍊🍌🍓🍒🍐🍏🍎🥭 توو تابستون درمیان.

    برگ ها🍁🍂🍃🍂🍁🍂🍁🍂 توو پاییز می ریزه

    و زمستان درخت ها به خواب میرن.

    و بعد دوباره بهار….شکوفه….میوه ها و‌‌‌‌‌…

    تکرار…

    تکرار…

    تکرار…

    اونقدر تکرار شده که من بادیدنِ برگ های زرد میگم پاییزه و همه ی آدم های دنیاااااا بیاد بگه زمستونه،،، میگم نه.پاییزه

    چون این آگاهی در وجودِ من و با منه.

    و اعتقادم شده.

    پس تکرار برای همینه.اساسِ این عالم برتکراره.

    دلیلِ تکرارِ تمرین ها هم برای همینه که با یک بار فایل نگاه کردن و یادداشت کردنِ اطلاعاتش، نه من و نه هیچکسِ دیگه ثروتمند نمیشه.اعتماد بنفسمون بالا نمیره.شادی و آرامشمون بیشتر نمیشه.

    مخصوصا اینکه حالاکه درسِ اعتماد به نفس،روز دوم رو هم به خودش اختصاص داده، میخواد به من این کُد رو بده که…

    آرزو…!

    اعتماد بنفس داشتن،عزت نفس داشتن، خیلی مهم تر از اینهاست که بخوای فقط دوسه ساعت دیدنِ فایل رو براش وقت بزاری.

    خیلی ارزش داره که وقتی توی سایت به گزینه ی

    《ازکجا شروع کنم》میرسی و وقتی پنجره ش رو باز میکنی ،تورو هدایت میکنه به فایل های عزت نفس و اعتمادبنفس.

    با خودت میگی:

    باباااااااا مننننن مشکل مالی دارمممم.اونو چیکارکنمممم…؟؟؟

    هدایت میشی به فایل های عزت نفس.

    یکی دیگه باخودش میگه من توی روابطم باهمسر و اطرافیانم به مشکل برخوردم،چه کنم؟؟

    و باز هدایت میشی به فایل های عزت نفس.

    میگی من آرامش میخوام،چه کنم؟

    هدایت میشی به فایل های عزت نفس.

    میگی چطور این عذاب وجدان و احساس گناه رو درخودم بکشم؟؟؟

    و همچنان هدایت میشی به فایل های عزت نفس.

    میگی چطور به سعادت و خوشبختی برسم؟

    جواب: عزت نفس

    میخوام روی خودم کارکنم و قوی بشم….

    عزت نفس…

    عزت نفس….عزت نفس….عزت نفس….

    باید فکرکرد که اهمیتِ موضوع باید خیلی زیاد باشه که هرچی میخوای،هرمساله ای که داری،جوابش رو باید توو صفحاتِ درسِ عزت نفس باید پیداکنی.

    یه ساختمونِ بزرگ و لاکچری رو ساختن،باید بهترین و مرغوب ترین ابزار و مصالح رو داشته باشه و روی یک پیِ محکم بنا بشه.

    کار کردن روی خودم هم،

    ساختنِ ساختمان وجودیه لاکچری آرزو

    ، نیاز به یک پیِ محکم و پرتوان به اسمِ عزت نفس و اعتمادبنفس داره‌.. و بعد طبقاتِ مهمِ دیگه روی این پی قرار میگیره.

    مثل طبقه ی شادی،طبقه ی سعادت،طبقه ی زیبایی هارو دیدن،طبقه ی شیرین و زیبای ثروت،طبقه ی قدرت،طبقه ی عشق و مهربانی،طبقه ی رهایی و نداشتن احساساتی مثل احساس گناه و عذاب وجدان و درنهایت سقفی پر از زیبایی و بدون ِ هیچ نگرانی به نامِ

    آرامش…

    اگرهدفت آرامش باشد، درمسیرِ رسیدن به آرامش،

    مسیری که به آرامش ختم میشه،

    از منزلگاهِ اول که عزت نفس هست،

    میگذره و نقشه ی منزلگاهِ بعدی درمنزلگاهِ عزت نفس هست.

    پله ی اول عزت نفسه.

    قدم اول عزت نفسه.

    .شاه کلید،عزت نفسه.

    شاهراه،عزت نفسه.

    همونطور که درفایل زندگی دربهشت که استاد داشتن درختِ افتاده به دامِ پیچک های بَد قِلِق ِِ پردایس رو جدا میکرد، اشاره کرد باز به همین موضوع که فکرمیکنی یک باور رو درست کردی و دیگه تموم.؟؟؟؟؟؟

    درحالیکه نمیدونی و باید بدونی که وقتی روی باورِثروت کارمیکنی ،برمیگردی به داشتنِ لیاقت، لیاقت رو کار میکنی،میرسی به احساس گناه،

    احساس گناه ،تورو می رسونه به عذابِ وجدان.و همین عذاب وجدان می بینی که ازکمبودِ عزت نفس میاد ک باز از هههر طرف بری می رسی به عزت نفس.

    پس یک درختِ تنومند و زیبا(درخت وجودی انسان)

    دانه ای دارد به نام عزت نفس.و بعد وقتی روی اون دانه کارمیکنی شروع میکنه به ریشه دادن در دل خاک و کم کم آرام آرام جوونه میزنه.این شاخه های زیبا و تنومندیِ درختانِ زیبا اول ریشه های قدرتمند دارن.

    دراین مسیرِ رشدِ درختِ سعادت و خوشبختی نباید غافل بشم ازشاخه های اضافیِ علف های هرز که اطرافِ این درخت درمیاد.

    این شاخه هاواین علف هایِ هرز،همون عقده هاوکینه هاست که باید مُدام هَرَس بشه وجلویِ چشمانت تویِ آتیش سوزونده بشه و تو دست به کمر و پرقدرت به تماشایِ سوختنِ عقده هایِ پوچ وبی ارزش بایستی.

    امانکته ی مهم اینجاست که این درخت چطور رشدمیکنه؟طبقاتِ اون ساختمونِ لاکچری چطوری ساخته میشه؟

    ساختمانِ وجودیِ آرزو چطورساخته میشه؟

    همینکه تو،

    آرزو !

    عمل کنی وتلاش کنی تا به آدمی که عزتِ نفسِ بالا داره شبیه تر بشی.

    به قولِ استاد((ایمانی که عمل نیاورد آگاهیه بلا استفاده وبایگانی شده به هیچ دردی نمیخوره.))

    پس من،با عمل به دانسته هام از این فایلها رشد میکنم وگرنه نمیشه بشینم تویِ خونه و بگم به به استاد چقدر قشنگ حرف میزنه،سرِ تایید تکون بدم به حرفهایِ الماس گونه ی استاد،واووووووو قشنگه همینه که استاد میگه…. به به …

    نه، این کافی نیست.من اینجوری رشد نمیکنم وباید عملکرد داشته باشم نه اینکه مغزم رو تبدیل کنم به انبارِ اطلاعات

    نتایجِ دیروز تا امروز:

    ازدیروز انرژیم بیشتر شده

    صحبت کردنم قدرتمندتر شده

    هرچی بیشتر فایلهارو گوش میکنم درکِ فایلها از دیروز برام بهتر شده

    آرامتر شدم

    رااااااام تر شدم

    رام از این نظر که اینکه خداوند میبخشه من رو با هر خطا، من رو بی معرفت نکنه که بگم میتونم هر غلطی کنم و خدامیبخشه دیگه

    به قولِ استاد و به قولِ قرآن:

    این کتاباین آگاهی ها هم هدایت میکند و هم گمراه.

    درست درک کنیم مطالب رو

    خداوند محبتش به ما اَبَدیه ،هرلحظه س

    من باید این رو با خودم تکرار کنم و دنبالِ نشانه هایِ محبت بگردم و تایید کنم که اینها همه آموزه هایِ خداست اون هم با سند و مدرک که در قرآن هست درموردِ همه چیز سند آورده به قولِ گفتنی

    ((رو هوا حرف نزده))

    آیه هایی که تویِ فایلهایِ عزتِ نفس هست سندی ست بر درست بودنِ این آگاهی ها‌.خداروشکر

    درست درک کنیم مطلب رو واقعا مهمه.نه طبقِ نگاهِ اینکه احساسِ گناه میگیری و دهنت اون دنیا صافه سرِ فلان کار،یا عذاب وجدان رو چیکارکنم؟

    طبقِ نگاهِ فرکانسی به جهان، ازهردست بدی از همون دست میگیری.

    به هرچیز فکر،باور و عمل کنی، بازتابِ همون فکر و باور و عمل به زندگیِ خودت برمیگرده.خواه عینا کارِ خوب و بدت خواه اتفاقی هم جنس با اون فرکانس.

    امروز عملکرد داشتم گفتیم کسیکه عزتِ نفس نداره کارهایِ نیمه کاره بسیار داره و میگه و عمل نمیکنه.اما خداروشکر من امروز عملکرد داشتم و رفتم و کارهایی که باید رو انجام دادم و احساسِ قدرتِ بیشتر و سبکیِ بیشتر بهم دست داده.خداروشکر.

    با یک شعر که امروز به صورتِ اتفاقی دیدمش تکلیفم رو، کنفرانسم رو به پایان میرسانم…

    ##########

    آن کس که بداند و بداند که بداند

    اسبِ خِرَد از گنبدِ گردون بجهاند

    آن کس که بداند و نداند که بداند

    بیدار(ش) نمایید که بس خفته نماند

    آن کس که نداند و بداند که نداند

    لنگان خَرَکِ خویش به منزل برساند

    آن کس که نداند و نداند که نداند

    در جهلِ مرکب ، اَبَدُ الدّهر بماند

    آن کس که نداند و نخواهد که بداند

    حیف است چنین جانوری زنده بماند

    در پناهِ خداوند شاد و آرام باشید🌹🌹🌹

    خدایا شششکرررررت.

    مارا به راهِ راست هدایت فرما.

    به راهِ کسانی که به آنها نعمت داده ای

    نه کسانی که بر آنها غضب نموده ای

    و نه گمراهان.

    آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      نرگس پرورش گفته:
      مدت عضویت: 2213 روز

      سلام خواهر نازنین عباس منشی ام 🌼

      آرزو ملک زاده ی عزیزم 🌸

      باز هم نوشته ی تو در دومین روز سفر پربرکت.

      سپاسگزارم ازت نازنینم 🌼🙏

      که اینقدر خوب و روان می نویسی و آگاهی هات رو برای خودت و برای من به سطح میاری .

      خدا رو شکر می کنم 🙏🌸

      عالی بود 👍👏

      بعضی از قسمت ها رو چندبار خوندم .

      تا بهتر درک کنم .

      سپاسگزارم 🌸 🙏

      «ساختنِ ساختمان وجودیه لاکچری آرزو

      ، نیاز به یک پیِ محکم و پرتوان به اسمِ عزت نفس و اعتمادبنفس داره‌.. و بعد طبقاتِ مهمِ دیگه روی این پی قرار میگیره.»

      « ساختمانِ وجودیِ آرزو چطورساخته میشه؟

      همینکه تو،

      آرزو !

      عمل کنی وتلاش کنی تا به آدمی که عزتِ نفسِ بالا داره شبیه تر بشی.

      به قولِ استاد((ایمانی که عمل نیاورد آگاهیه بلا استفاده وبایگانی شده به هیچ دردی نمیخوره.))»

      « خداوند محبتش به ما اَبَدیه ،هرلحظه س

      من باید این رو با خودم تکرار کنم و دنبالِ نشانه هایِ محبت بگردم و تایید کنم که اینها همه آموزه هایِ خداست اون هم با سند و مدرک که در قرآن هست درموردِ همه چیز سند آورده به قولِ گفتنی

      ((رو هوا حرف نزده))

      آیه هایی که تویِ فایلهایِ عزتِ نفس هست سندی ست بر درست بودنِ این آگاهی ها‌.خداروشکر»

      «طبقِ نگاهِ فرکانسی به جهان، ازهردست بدی از همون دست میگیری.

      به هرچیز فکر،باور و عمل کنی، بازتابِ همون فکر و باور و عمل به زندگیِ خودت برمیگرده.خواه عینا کارِ خوب و بدت خواه اتفاقی هم جنس با اون فرکانس.»

      خدا رو شکر که امروز رو در این صفحه ی شگفتی و با این ردپاهای ارزشمند در حال سپری کردن هستم .

      🙏🌸

      دوستت دارم⁦❤️⁩

      خداوند عاشق توست⁦❤️⁩

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    آرزو ملک زاده گفته:
    مدت عضویت: 2192 روز

    به نامِ خداوندِ هدایتگرِ مممهربان.

    سلام🥀🌷⚘🌼

    شاید مدتِ عضویتِ من در کلاسِ درسِ سایتِ پر از احساسِ عباسمنش بعنوانِ آرزو ملک زاده ۳۰۳ روز باشه امّا باهربار ورودم به سایت و رفتن و گشتن و چرخیدن توی این جادّه انگار روزِ اوّلم هست که واردِ این کلاسِ درس شدم و کشفش کردم و هههر روز برام هواش تازگی داره.

    کوله پشتیم رو برداشتم،

    دفتر و خودکارم رو داخلش گذاشتم و لقمه م رو هم توو کیفم دارم🤗😋

    و امروز

    روزِ اوّلِ کلاسه.

    استاد((عباسمنش)) واردِ کلاس شده و و برای من که شاگردش هستم از آگاهبهای نااااب و تاثیرگذاری ک خودش بااارها امتحانشون کرده و انجام داده در زندگیش و نتیجه رو در دستش داره و حتّی برای اینکه من هم شاگردِ ممتازِ کلاس بشم آگاهیهاش رو دراختیارم گذاشته

    تنها راهِ رسیدن به شاگرد ممتازی،حفظ و انجامِ تکالیف هست و این ردّپا هم نشون دادنِ تکالیفی ک توو خونه انجام دادمشون و ببینه استاد که زحمتاش بی نتیجه نمیمونه و من به سهمِ خودم قدردانی میکنم با تمرینات و بتونم ذرّه ای از عشقش رو جبران کنم.این عشق،دو طرفه س.❤❤❤

    هربار لپ تاپ رو باز میکنم و استاد رو میبینم و

    درس شروع میشه،سراپاگوش میشم همیشه سعی میکنم اوّل برای خودم و بعد برای کلاس،کاملا مودّبانه و آماده بشم،مرتّب کنم خودمو و اتاق رو تا حسِّ استاد شاگردی درمن زنده بشه.

    روزِ اوّلِ سفرنامه:

    درسِ اوّل درباره ی عزّتِ نفسه

    در این جلسه دارم یاد میگیرم که مهمترین عاملِ پیشرفتم در زندگی داشتنِ اعتماد به نفس و عزّت نفس هست که آرزوی وااااقعی رو در من بیدار میکنه.تا جسارتم از اینی ک هست بیشتر بشه.باید ارزشمندی رو در خودم از درون ایجادکنم.

    طبقِ آگاهی های این جلسه،من در قدمِ اوّل باید ببخشم افرادی که من رو سرکوب کردن و انگشتِ اتّهام رو از روی اونها بردارم و روی قفسه ی سینه ی خودم بگذارم و حتّی خودم رو هم ببخشم.

    پس مهم نیست که مقصّر کیه مهم اینه که هههرکس حتّی خودم و کسانیکه مقصّر میدونستم رو ببخشم.

    که این برمیگرده به دیدگاهِ بزرگترین پذیرش در جهان:من مسوول هستم

    وگرنه همه ی انسانها پاک به دنیا میان و خالص

    شخصیتِ ما از اطرافیان شکل میگیره و رفتارهامون بصورتِ ناآگاهانه هست.

    پس قدمِ اول:

    بخشیدن

    خالی کنم از درونم عقده هاونفرت هارو چرک هارو آشغالهایی ک فکر میکنیم دیگران درظرفِ وجودمون ریختن و خودم رو رها کنم.بخشیدن مساویه با رهاشدن و سبک شدن.بالُنم رو خالی کنم سبک کنم از عقده ها و نفرتهایی ک هیچوقت به دردم نخورد و فقط گوشه ای از انبار بلااستفاده مونده بود تا بالُنم اوج بگیره.

    تا فضا برای آگاهی های با ارزشِ استاد باز بشه.

    ببخشم مثلِ خدا

    اَدای خدارو دربیارم.

    تمرینِ بعدی ویژگیِ افرادِ باعزّتِ نفسِ بالاست و اینکه خودم چقدر اون شکلی هستم؟

    #راحت نه میگن.

    #باقدرت و رَسا و باصدای بلند حرف میزنن.

    #نگرانِ افکار و نظرِ بقیه نیستن.

    #خودشون تصمیم میگیرن و سریع اقدام میکنن.

    #شجاع و شاد وسرخوش هستن.پرانرژی…باقدرت راه میرن.

    #مسوپوولیت پذیرن.شاکرن.خدا و خودشون رو باور دارن.مستقل هستن.خجالتی نیستن و توو جمع راااحت حرف میزنن.احساساتشون رو راحت بُروز میدن.به خودشون احترام میزارن.

    #خودشون رو زیبامیبینن.جرآت و جسارت دارن.

    خودشون لباس و رفتارشون رو انتخاب میکنن.

    #وابسته نیستن.

    خودشون رو لایقِ بهترینهامیدونن.ازخودشون تعریف میکنن.

    ###فنجونشون خااالیه و هر روز دنبالِ آگاهی و یاد گرفتن هستن.

    …….

    درباره ی

    ^احساسِ گناه^

    خداروشکر چندسالِ پیش تونستم خودم رو ببخشم.

    همش خدارو دووووور میدیدم.احساس میکردم تماااامِ بدبیاری ها و زجرهام بخاطرِ خطاهامه و چون خطا کردم خدا منو فراموش کرده و منو دوست نداره و بیخیالم شده و پذیرفته بودم که زندگیِ من هههمینه…

    خدا منو به حالِ خودم رها کرده و اثری از مهربانی و بخشندگیِ خدا نمیدیدم.دلم میخواست

    میخواستم ک کمک بهم بشه از طرفِ خدا و منو ببخشه

    تا اینکه یک روز خداوند بابام رو واسطه قرار داد

    بابام دستی از دستانِ خدا شد و این احساسِ گناه ک تجربه ش خخخخیلی وحشتناکه رو از من گرفت.

    (((((انّا لله و انّا الیهِ راجعون

    این جمله ی خدا مثلِ یک دیازپامِ قوی برای منه یه آرام بخشِ قوییییی ک آرامشم رو بیشتر کرده.خداروشکر.

    بابام یک سالی هست که الآن بصورتِ ظاهر و جسم

    نداریمش و برگشته به منبعِ عشقِ مطلق و با مهربونیش و آگاهی هاش رو ۳ سالِ پیش بهم داد و من خودم رو بخشیدم.

    دوستی ک این کامنت رو میخونی و داری از احساسِ گناه رنج میبری و زیرِ سنگینِ فشارش داری لِه میشیداری خووورد میشی

    درسِ اوّلی که از بابام یاد گرفتماین بود ک

    آیا پدری ب فرزندش وقتی نون درخواست میکنه سنگ بهش میده ب جای نون؟

    پس چقدر خداوند به ما مهربانه و مارو میبخشه

    فففقط باید از خودش بخوای فففقط خودش

    بدونِ واسطه بدونِ خوندنِ وِردهای عجیب و غریب

    تکرارِ اعمالی خاص که

    آخرش هم مطمئن نباشی تو رو بخشیده

    رااااحت میبخشه

    بابام ۳ سالِ پیش یکتاپرستی رو یادم داد.

    درس دیگه اینکه تو انسانی

    همونطور ک بچّه ت اشتباه میکنه بااارها و تو میبخشیش خودت رو هم مهربانانه ببخش.

    مُچ نمیگیره.مگر تو مُچ گیر ببینیش.به قولِ استاد تو خدا رو یا سیستم رو مُچ گیر ببینی مُچ گیر میشه

    مهربان و ستّار العیوب ببینی همون میشه…

    خدا بی انصاف نیست ک فقط جریمه و تنبیه کنه خوبیهات رو یادش بره و تو رو با بَدی هات قضاوت کنه.

    واااای خدا چیارو قبول کردیم ناآگاهانه.کم کم رفت توو خُردِ وجودمون.

    ولی خداروشششکر که ممممیتونم تغییر بدم.

    دوستام!

    میتونیم تغییر بدیم.خوووبه.

    اصلا این خووووبه که هیچ عاملِ بیرونی رو ما تاثیر نداره چون تغییرِ عواملِ بیرونی مثلِ جامعه و دولت و دیدگاه ها و افکار و قوانین و مدرسه و معلّم ها خخخخیلی سسسسخته و هزااااراااان ساااال عمر میخواد

    تازه این تلاشِ هزاران ساله بی فایده میمونه.

    اما خودم رو ک میتونم تغییر بدم.ما اوووونقدر قدرتمند هستیم که میتونیم نه تنها خودمون بلکه خدامون رو تغییر بدیم.و اونجوری ک میخوایم بسازیم خدارو و ببینیمش.

    پس این خوبه خخخخیلیهم خوبه.

    خدایا ششششکرررررت.🤗😍😍😍😍😍😙😗😚😘

    دوستم!

    عزیزِ خدا!

    تو تنهانیستی

    ببین

    من هم اینجور بودم.و فکر میکردم آب از سرم گذشته و به خطاهام حتّی با گریه و بیزاری از اون خطا ادامه میدادم…😐😐😐😣😣😣

    و خودم رو ناتوان میدیدم.

    اما با همه ی اینها و کمکهای بابا و آگاهی های استادِ جااااان خودم رو بخشیدم.

    صدبار اگر توبه شکستی باز آ

    باز آ ههههر آنچه هستی بازآ

    خداروششششکررررررر

    چه در اوج باشی چه زیر،

    چه در عرش باشی چه فرش،

    چه بالا باشی چه پایین

    راهی جُز خداوند نداری

    آرزو

    از موسی و زلیخا غافل نشو هیچکس کامل نیست

    کامل فففقط خودِ خداست

    یادِ داستانِ عیسی مسیح میفتم:

    موقعِ سنگسار کردنِ زنِ خطاکار

    سنگی برداشت از زمین و به سمتِ مردمی بُرد ک آماده ی سنگسار کردن بودن

    و سنگ رو به سمتِ مردم گرفت و گفت:

    سنگِ اوّل رو کسی بزنه که تا به حال گناهی نکرده…

    خداوند ایییینقدر مهربونه.

    در موردِ فایلِ سوّم

    به سوالتِ خوب فکر کنم.

    استاد گفتن بعضی بچه ها جواب دادن که نذر بده تا امیدوار باشه همه چیز خوب بشه

    این کار هم دقیقا به قولِ استاد پشتش احساسِ گناه هست احساسِ عذاب وجدان هست. ک برمیگرده به فرهنگ ها.

    مثلا من همیشه فکر میکردم ک حجاب یه چیزِ شخصیه و آخه مگه میشه بخاطرِ چهار تا تارِ مو ک دیده بشه میندازنمون جهنّم و آتیش؟؟؟؟؟

    خدا اییینقدر کوته فکره؟؟؟؟

    در حالیکه توو اروپا اصلا این چیزا مهم نیست

    ما خوبیم فقط اونا میرن جهنّم.🤔🤔🤔🤔😄😄😄

    پس این ها همه بخاطرِ تفاوت در فرهنگ هاس

    پس جهانی تر نگاه کنم.

    هرچیزی رو چشم بسته قبول نکنم.

    در آخر اینکه

    من و دیگران تا خودمون نخوایم ننننمیتونیم رو هم تاثیر بزاریم.

    خداروشکر بابتِ این مسیر این جادّه ی زیییبا و خوش آب و هوا بابتِ همسفرهای پایه و خوش حال و خوش گذرون

    خداروشکر بابتِ این صندلیِ شاگردی

    این رو هم خودم خواستم

    این هم از اونهاییه که خودم خواستم وگرنه استاد عباسمنش نیومده جلوی درمون و دستم رو بگیره و به زور بگه آااارزووووووو بیااااااا بریم توو مسیرِ خوشبختی

    من خواستم

    خداوند هدایتم کرد

    با استاد آشنا شدم

    با دستِ پپپرقدرتِ خدا روی زمین در مبحثِ جذب و مثبت اندیشی

    چون کتاب ها راهکار ندارن و بیشترِ اساتید و کتاب ها فقط قشنگ حرف میزنن.ولی کسی راه رو نشونم نداد توو اییینهمه سال.

    خدایاشششکررررت

    بابتِ وجودِ خودت خدایا شکرت

    خدایاشششکررررت بابتِ استاد عباسمنش

    خدایاشکرت بابتِ آرزو

    بابتِ دوستانم

    ممنونم که خوندین👧🙆‍♀️🙆‍♀️🙆‍♀️🙇‍♀️🙇‍♀️🙇‍♀️

    این هم ردِّ پای من در روزِ اوّلِ سفرنامه

    در پناهِ خدا👋👋👋

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      اسماء ملک زاده گفته:
      مدت عضویت: 2328 روز

      سلام دوستان گرامی و خانواده ی عزیزم و استاد عباسمنش فوق العاده ی منننن.

      من راستش همیشه از سال ها پیش این برام عجیب بود که چرا یه سری ها که نه از لحاظ ظاهری خیلی خاصن و نه فرقی دارن، چرا اینهمه همه جا جایگاه های خاص دارن..من اصلا اسم اعتمادبنفس رو هم نمیدونستم.ولی همش میگفتم که آخه دلیلش چیه که انقدر دورشون شلوغه و…

      الان بااین سوال، یاد اونجور صحنه ها و آدم ها افتادم.

      به نظر من کسی که اعتمادبنفس بالایی داره،همه چیزش باهمه فرق داره..با فاصله ی خیلی زیادی جلوتر از بقیس..

      محکم حرف میزنه.محکم قدم برمیداره وقتی راه میره.

      صاف میشینه.صدای رسا و واضحی دارن و خیلی رااااحت نظرشون رو میگن.

      روی احساساتشون در هرلحظه و شرایط و مکان،کنترل دارن.چه احساسات شادی چه ناراحتی و…

      به خودشون احترام زیادی قائل هستن.

      قدرت تصمیم گیری خوبی دارن و خوب و راحت تصمیم میگیرن و سریع اقدام به عمل میکنن.

      برای همه خوب میخوان.به علایقشون احترام‌میزارن وسراغ خواسته هاشون میرن و کلا شروع کننده ی خوبی هستن.بهترین هارو برای خودشون میخوان چون خودشون رو لایق عالی ترین ها میدونن.نیازی به تایید دیگران ندارن و نگران قضاوت دیگران نیستن و به فکر این نیستن که مردم دارن دربارشون چه حرفایی میزنن و چه فکرایی میکنن.

      خیلی راحت《بله》یا《خیر》 میگن.

      انسانهای زیادی خواهان رابطه با اونها هستن و مورد احترام افرادی زیادی هستن.

      بسیار به روز هستن چون اعتمادبنفس رفتن به سراغ ابزار و حرفه های جدید رو دارن.

      تیپ های سلیقه ی خودشون رو استفاده میکنن.

      وابستگی به دیگران ندارن و با تنهایی مشکلی ندارن و بعضا” ازتنهایی لذت هم می برن.

      شادتر هستن چون به سبک خودشون زندگی میکنن و لذت می برن. بسیار بسیار خلاق هستن.

      خودشون رو به کسی ثایت نمیکنن و قصد توچشم بودن ندارن و خودشون ناخودآگاه بخاطر عزت نفسشون خیلی توچشم و موردتوجه هستن.

      باخودشون درصلح هستن و خودشون رو دوست دارن و سرزنش نمیکنن.

      بسیار تیز و پرانرژی هستن و مسئولیت پذیر هستن و مسئولیت کارهاشون رو خودشون عهده دار هستن و هیچوقت هیچ شرایط یا هیچکسی رو مقصر نمیدونن.

      خیلی زود خودشون رو‌می بخشن و به خودشون فرصت میدن.

      💎💎💎💎💎💎💎💎

      درمورد فایل دوم اعتمادبنفس،که درمورد راهکار ما برای کسی که احساس گناه زیاد داره چیه…

      من خیلی ذهنم مشغول این سوال شد. وااااقعا سوال سختی بود.

      به نظرم وقتی به این موضوع عمیق و عمیق تر که فکر میکنم،می بینم فوق العاده سوال سختیه.

      مثلا مثلا کسی که قتل نفس،عمدی از روی خشم لحظه ای و یا غیرعمدی انجام میده، واقعا دائما درحال سرکوب خودشه.

      شاید یکبار قتل کسی رو انجام داده باشه، ولی لحظه به لحظه درحال قتل خودشه!

      واقعا احساس سختی میتونه باشه.

      شاید فقط یک احساس گناه نباشه،بلکه بدتر باشه،یعنی شاید تلفیقی از عذاب وجدان و احساس دین و تنفر از خودشه.

      درذهن ما آدم ها گناه ها رده بندی شدن. گناه های کوچک، متوسط، بزرگ، بسیار بزرگ و گناه های نابخشودنی.

      شاید اصلا مشکل همینجاست که ازنظر ما گناه با گناه خیلی فرق داره.شاید از نظر خدا اینجوری نیست و هرگناهی ازنظرش فقط یک اشتباه و کاملا قابل بخششه.

      به نظرمن یه راهکاری که میشه داد، اینه که فرد، رابطه ی قوی تری با پروردگار،منبع بخشش و گذشت داشته باشه.شناخت بیشتر از پروردگار خیلی کمک میکنه.

      خداوند نشانه های زیادی داره. این رو درتاریخ بشر میشه دید.این خیلی کمک میکنه.اینکه خداوند چطور کسی به نام‌موسی که قتل نفس کرده بود رو به پیامبری برگزید.این یعنی از نظر خداوند، تا هرجایی از مسیر گناه و خطا که بریم و هر نتیجه ی اشتباهی که به بار آورده باشیم، باز هم میتونیم دور بزنیم و برگردیم و مسیر جدیدی رو شروع کنیم.

      ازنظر ما خطاها رده بندیه؛؛ شکستن لیوان،تهمت،کتک زدن بچه یا بزرگ،قتل بچه یا بزرگ و…..

      و ما فکر میکنیم که ازنظر خداوند هم خیلی باهم فرق داره‌‌.درحالیکه شاید خداوند اینطور فکر نمیکنه.

      سطح بخشش خداوند رو با خودمون می سنجیم.

      درحالیکه این دو اصلا قابل قیاس نیست.

      میتونیم برای این فردی که اینقدر شدید احساس گناه داره،تاریخ بشر و سوابق بخشیدن ها و چشم پوشی های خداوند رو مثال بزنیم که بدونه که با چه خدای مهربانی طرفه و میشه باهاش در ارتباط باشه.

      ازهمگی ممنونم..

      دوستون دارم.

      خداروشکر بخاطر همچین استادی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      آرزو ملک زاده گفته:
      مدت عضویت: 2192 روز

      سلام و روزِ قشنگِ بهاریتون بخیر.🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼

      امروز خداوند یک پیام توو جیمیلم فرستاد و وقتی لینکش رو باز کردم دیدم دیدگاهم لایک خورده

      خخخخیلیییی خوشحال شدم خخخخیلی ذوق کردم

      نه صرفا فففقط بخاطرِ لایکی که گرفتم.بلکه

      مُهرِ تایید خورده پای تکلیفم.پای مَشقم.

      این لایک همون امضای معلّم امضای استاد پای تکالیفمونه.

      این لایک یعنی یه پیام برای من

      که آرزو !

      داری مسیر رو درست میری خداروشکر وگرنه فقط واسه گرفتنِ لایک نبوده تمرین.قراره جانِ کلام رو دریافت کنی آرزو

      قطعا حححتما اثری که این آگاهی ها برای من داره،

      قطعا هدفِ استاد از رسیدنِ من،رسیدنِ آرزو و امثالِ آرزو به آگاهی های ناب،

      بالاتر و وااالاتر از لایک گرفتن هست.

      و احساسِ خوشحالیم بابتِ مُهرِ تاییدی بود که پایِ تکالیفم خورده

      نه فقط اینکه ذوق مرگ بشم که وااااوووووو استاااااد منو لاااایک کرده.و برم توو حاشیه و از مسیر دور بشم و دفعه ی بعد بخوام باز بخاطرِ لایک گرفتن بیام و دیدگاهی رو بنویسم.

      طبقِ آموزش های خودِ استادِ جان،

      این هم برگرفته از عدمِ اعتماد به نفسه که نتونیم احساساتمون رو کنترل کنیم.امّا این هم از اموزه های همین استادِ جااان هست که احساست رو راااااحت بیان کن و احساسم رو بیان کردم و تشکّر دارم و حواسم باشه که این لایک

      یعنی

      آرزو در مسیرِ کوهِ الماس قدم گذاشتی

      💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎

      *یعنی که آرزو ممممحکم به دژِ محکم بچسب

      به این ریسمان چنگ بزن و توو مسیر بمون *

      خدایاششششکرررررت بخاطرِ این مسیر.

      سپاسگزارم که صمیمانه برای دیدگاهم برای مشقم وقت گذاشتین و اون رو

      با عشق

      با عشق

      با عشق

      باعشق

      خوندین و پای ردّپای تکلیفم مُهر زدین.

      این مُهرها که زیاد بشه ((آخرِ دوره ی تحصیلیِ چهل روزه م))

      استاد میبینه مُهرهارو و نمره ی انظباطم رو طبقِ تکالیفِ انجام شده بهم میده.و چچچچقدر خدااااوند استااااادِ همه ی استااد ها برکت و نعمت به زندگیِ من جاری کنه.

      ممنوووونم استادِ عزیزم استاد عباسمنشِ عشق🌷🌷🌷

      خداروشکر

      این یعنی پیامی در دیدگاهم به عزیزی رسید

      خواه استادِ عزیزم

      خواه مریمِ شایسته ی شاااایسته ام

      خواه دوستی از همکلاسی های خوبم🌻🌻🌻

      در پناهِ الله😍😍😍👋👋👋

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      نرگس پرورش گفته:
      مدت عضویت: 2213 روز

      سلام خواهر نازنین عباس منشی ام 🌼

      آرزو ملک زاده ی عزیزم 🌸

      خیلی خیلی عالی بود رد پا ت در روز اول سفر .👌👏

      سپاسگزارم که اینقدر عالی وقت گذاشتی و هم برای خودت و هم برای من نوشتی .

      خصوصا اپن قسمت هایی که منو خطاب قرار دادی خیلی دوست داشتم .

      انگار برای خود خودم نوشته شده بود .

      و من به شنیدن این صحبت ها تا هزاران سال نیاز دارم .

      و اینکه گفتی هربار که میای انگار روز اول هست برات ، پر از کشف جدید ، دقیقا این احساس رو من هم دارم . هربار که اینجام پر از هیجان و شور و حال م ، مثل یه بچه در شهر جادویی دیزنی ، پر از شادی ام .

      خدا رو شکر می کنم 🙏 که اینجام . که اینجاییم .

      امروز ستاره ی قطبی من شد هدایت شدن به این صفحه و خواندن کامنت ها .

      انگار خدا بهم می گفت بخونم ، خط به خط ، و فقط کافیه با دقت هزاربرابری جواب بدی . اون میشه درخواست هایی که هرروز به من میدی . کافیه عمیقأ سپاسگزار خط به خطی باشی که به چشم ت می آرم و به ذهن ت می رسونم . اون میشه سپاسگزاری هرروزه ت …

      الان می فهمم چرا استاد اینقدر با عشق میگه این اولین کار من در شروع هرروز ه است .خوندن کامنت ها .

      من با این کامنت ها به اوج میرم .

      یه سفر پرماجرا رو تجربه می کنم .

      چه حس نابی رو استاد در حال تجربه کردن هست که شاگردان نابی چون آرزو جان داره . یه جمع هزاران نفره .

      همون که خودش یه روز از خداوند خواست .

      کسانی که تکلیف انجام میدن .کسانی که عمیقأ از استاد می خوان ، عطش شنیدن و دریافت کردن دارن .

      هزاران بار شکر خدای من که اینجا هستم . که این چنین خانواده ای رو بهم هدیه دادی 🙏🌸

      « چه در اوج باشی چه زیر،

      چه در عرش باشی چه فرش،

      چه بالا باشی چه پایین

      راهی جُز خداوند نداری »

      این قسمت از نوشته ت طوفانی در وجودم به پا کرد .

      من راهی جز خداوند ندارم . این رو باز هم خداوند امروز برای چندمین بار در نوشته ی تو بهم یادآوری کرد .

      تحسین و تبریک من به تو که چنین پدر آگاهی داشتی آرزو جان . خدا رو شکر 🙏🌸

      « که این برمیگرده به دیدگاهِ بزرگترین پذیرش در جهان:من مسوول هستم

      وگرنه همه ی انسانها پاک به دنیا میان و خالص

      شخصیتِ ما از اطرافیان شکل میگیره و رفتارهامون بصورتِ ناآگاهانه هست.»

      بخشیدن رو چقدر خوب برای خودت شرح ش دادی و منطق براش ساختی. .

      « اما خودم رو ک میتونم تغییر بدم.ما اوووونقدر قدرتمند هستیم که میتونیم نه تنها خودمون بلکه خدامون رو تغییر بدیم.و اونجوری ک میخوایم بسازیم خدارو و ببینیمش.»

      چقدر خیالم راحت میشه هربار که این تیکه از قانون بهم یادآوری میشه : خودم رو می تونم تغییر بدم . و تو چقدر عالی بیان ش کردی . و خداوند چقدر عالی از زبان تو بیان ش کرد .

      آفرین 👏🌸

      نوشت ها بی نظیر بود آرزو جان .

      تبریک میگم بهت .

      تحسین ت می کنم .

      خوشحالم برای خودم که چون تو خواهر آگاهی دارم.

      دوستت دارم ⁦❤️⁩

      خداوند عاشق توست⁦❤️⁩

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        آرزو ملک زاده گفته:
        مدت عضویت: 2192 روز

        سلااام نرگسِ قشنگم.خواهرِ مممهربونِ عباسمنشیِ من.

        بییینهااایت ذوق کردم که برام پاسخ گذاشتی و بیشتر ذوق کردم که ایییینقدر باعشق پیامم پیام های طوووولااااانیِ من رو خوندی و به کنفرانسم با تمامِ حواست گوش کردی.

        خداروشششکر که تونستم طوفانی که در دلم بود رو در دلِ تو هم به جریان بندازم.

        این طوفان ننننباید بخوابه ننننمیزااارم بخوابه ننننمیییخواااام دیگه بخوابه….این آتش نبااااید سسسرد بشه واین تشنگی هههیچوقت سیرابی نداره.

        دوستت دارم عزیییزم.

        خداوند پناهِ تو باشه❤🌷🌷🌷

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 2031 روز

    سلام بر همه

    و آفرین به خانم شایسته عزیز و دوست داشتنی به خاطر این ایده ی اثر گذار و این چله ی خودسازی

    راستش من نمیدونم چجوریه که هر روزی رو که باز میکنم میخونم دقیقا دغدغه و نیاز همون روز منه ، البته تعجب نمیکنم، اینقدر جهان داره به سوالا و درخواستای ماپاسخ میده که دیگه چه برسه به هدایتهای توی سایت استادی که خدا من رو مستقیما هدایت کرد به اون.

    امروز داشتم سعی میکردم یه چارت کاری درست کنم و کلا فکرم همش درگیر این بود که سرکار چه حرکتایی میتونم بزنم که مشتریام بیشتر شن و قراردادای بیشتری بنویسم، خب چندوقته دارم رو باورای ثر وتم کار میکنم و همینطور عزت نفسم گفتم پس حالا باید چندتا کار انجام بدم من میتونم روزی 5 تا قرارداد اوکی کنمو چیزی نیست و….

    اومدم قسمت 6 سفرنامه رو ببینم دیدم میگه آروم باشید عجله نکن قدماتو یکی یکی طی کن منتظر نتیجه نباش فقط عاشقانه کارتو انجام بده و بزار آروم آروم ایده ها بیان تو ذهنت

    خب من سه تا ایده ی ساده ی خوب دارم برا کارم ، یکی اینکه یه دفترچه تلفن خوشکل بخرم و شماره ی مشتریامو توش بنویسم و اینجوری به جذب بیشترشون کمک کنم

    یکی اینکه طرح مکالمه ماهانه بزنم و فقط از تلفن دفتر استفاده نکنم و زنگ خورم رو اینجوری ببرم بالا

    یکی دیگه اینکه حداقل وقتی کاری ندارم به جای بیکار نشستن زنگ بزنم به مالکای ملکای معاوضه ای که با پروژه معاوضشون کنم حتی اگه نشد هم مهم نیست

    چون من فقط کافیه ایده هامو پیاده کنم و جهان به فرمان خدا به من کمک میکنه و مشتری مناسب رو میاره سمت من و ایده های خوبو به من میگه و قراردادای بزرگو خودش به سادگی برام جور میکنه.

    آمین

    امروز فهمیدم اعتماد به نفس یه جور توکل به خدا و کم شدن شرکهاست.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    سیدعلی گفته:
    مدت عضویت: 3102 روز

    سلام دوستان و هم فرکانسی های عزیز من امروز تعهد ام را به جا آوردم و قدم اول این سفر را شروع کردم خدا من و هدایت کند و از پرهیزگاران قرار دهد

    سلام من برای قسمت اول سفرنامه فایل اول اعتماد بنفس چیست رو گوش کردم و به نتایجی رسیدم که دوستشان باشما به اشتراک بگزارم هم یه ردپا و عکس قبل از عمل برای خودم باشه و هم تعهد و عمل به آگاهی ها و خدارو سپاس گذارم که این مکان مقدس فراهم شد وهم چنین سپاس گذار استاد و خانم شایسته هستم تا دستی از دستان خدا شدند که به خدا برسیم

    خدایاشکرت

    بریم برای درک و نظر من از کسی که اعتماد بنفس دارد :

    کسی که اعتماد به نفس دارد از جنبه های مختلف قابله بحث و گفت وگو هست

    اولین و مهمترین مسأله ، مسائل مالی است که :« فردی که اعتماد بنفس دارد …

    برای سرمایه ش ارزش قاعل است دارای چه ملک چه پول چه زمان چه انرژی … باشد ، قرض و بدهی و قسط و وام ندارد زیرا آنقدر به خود باوری و خود بینی توانایی هایش رسیده که می تواند از هر آنچه در دست دارد سرمایه بسازد ، سرمایه گذاری میکند زیرا که برای ارزش دارایی هایش را میداند و آنقدر توانایی خود را باور دارد که از هر آنچه در دست دارد هر اندازه کم کوهی از ثروت بسازد و جاری باشد ، برای خرید چیزی عجله ندارد و به فراوانی ایمان دارد زیرا با خود درونش درصلح هست با انرژی منبع در صلح هست و دیگر نگرانی و عجله ای در کار نیست ، رویه سرمایه هایش حساب باز نمی کند آخر تنها عامل رسیدن به خواسته ها را در درون میداند و کسی که آنقدر با درون خود خدای خود در صلح هست و ذهنی آرام دارد تنها یک مرحله در رسیدن به خواسته میماند درخواست کردن که کسی که این گونه با خدای خود یکی ست به خوبی از این مرحله بر می آید و نیاز به فعالیت های اضافی برای رسیدن به خواسته مانند ۹۹٪ انسانهایی که حداقل من میشناسم تمام وسایل را به پول کنند تا چیزی را بخرند ، برای خرید هرچیزی در زمان و مکان مناسب هست یعنی وقتی کسی که یعنی کسی که توانمندی های خویش را میشناسد نقاط ضعف و قوتش را میشناسد و در صلح هست باخود دریک کلام با خدای خویش هست دیگر تمام مسائل حل شدی و این مگر مصیر میشود به جز ساختن چنین حد از عزت نفس و ایمان و احساس لیاقت ، سمت علاقه اش سرمایه گذاری میکند بله عشق و علاقه و کار برایش یکی است چرا که می داند تنها عامل موفقیت معجونی در آمیخته با عشق به کاری است که از آن خسته نشوید چرا که کسی که اعتماد بنفس دارد برای تایید دیگران کاری نمی‌کند ، بخشش دارد زیرا که آنقدر به خود شناسی رسیده که هر چه ببخشد می تواند بسازد ، هدفمند هست در سرمایه گذاری چرا که سرمایه و انرژی که دارد ارزشمند هست پس در مسیری باید هدفمند جاری شود ، به خاطر باور به توانایی هایش و شناخت آنها در مسیر های ناب و دست نخورده وارد میشود و سرمایه گذاری میکند ، ایده پردازی میکند و به آنها عمل می کند ، جاری است ، خوش بین هست و از دل هر تضاد پلی برای ساختن پیدا میکند ، سرمایه گذاری هایش رو در مسیر فعالیت ارزشمند سرمایه گذاری میکند، چیزای خوب و درجه یک میخره ، کارهایی که میکند برای جالبه توجه نیست و بلکه یک ابزاری برای آسانی و رشد کسب و کار اش هست ، همیشه دنبال حل مسأله ، کار میسازد تا درگیر کار شود ، پول دنبالشه تا عکس قضیه ، دنباله سادگی کارایی هست تا تجملات ، شکرگذار هست ،

    در حوزه سلامتی:«همیشه سلامته چون باور بر این دارد که خودش خالق هست و به منبع وصله و به خودش میرسه و ورزش می‌کنه چرا کهبا این کار شکر گذاری نعماتی که داره از جمله سلامتی را به جا می اورد، رژیم سالمی داره ، مسواک میزنم ، چیزای خوب میخوره چون با این کار از بدنش محافظت می‌کنه و چون شکرگذاره، سلامتیش براش مهمه ، ذهنش رو کنترل می‌کنه ، کسی که از لحاظ سلامتی چه روحی و جسمی اعتماد به نفس داره چون با خود با خدای خود در صلح هست و شکر گذار هست و نکته مثبت بینه و از ناخواسته ها اعتراض می کنه و از دل تضاد ها به رشد می رسه همیشه در بهترین حالته . تمرکز می‌کنه رو به توانایی هایش و نقاط ضعفش هم می‌شناسه

    و در آخر اعتماد به نفس همه چیزه

    این نکات با ارزش رو به من الان کردند

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    روشا اکبری گفته:
    مدت عضویت: 2078 روز

    سلام استاد عزیزم ،این فیلم خیلی زیبا و آرامش بخش بود خدا را شکر که این همه زیبایی و امکانات وجود داره و خوشحالم که در فراوانی هستین ،امید دارم من هم لایق بهترینها هستم و بهترینها وارد زندگیم میشود و میخواستم بدونید همین حالا با یه تغییر کوچیک و تغییر باورهام تو زندگیم تغییرات چشمگیری ایجاد شد و خدا را بابت همه این چیزها سپاسگزارم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 2031 روز

    روز سوم سفرنامه

    سلام و درود(مخصوصا به خانم شایسته عزیز)

    رب اشرح لی صدری و یسر لی امری وحلل عقده من لسانی یفقهو قولی

    میخوام قشنگ فکر کنم قشنگ حرف بزنم قشنگ بنویسم قشنگ نگاه کنم و درنهایت از کوزه همان تراود که در اوست پس قشنگ رفتار میکنم.

    وقتی فایل این جلسه رو گوش دادم، به خودم گفتم ابراهیم چطور اینهمه بت رو شکست اونم درون خودش بتهای شرک رو پس چطوره که من اینهمه درگیر شرکهای خفی و جلی هستم؟

    بعد تو گوشیم داشتم میگشتم یه فایل پیدا کردم یه بودایی بود گفتم بزار ببینم چیه، داشت تفاوت زنبور و مگس رو میگفت،

    خیلی جالبه زنبور فقط رو گلها میشینه و بدون اینکه بهشون آسیب بزنه شهدشون رو در خودش ذخیره میکنه و حتی اگه جایی باشه که پر زباله باشه میگرده و حتی کوچیکترین گلها رو پیدا میکنه و روی اونها میشینه اما مگس فقط روی زخمهای عفونی میشینه و تغذیه میکنه و حتی اگه تو یه باع پر از گل باشه میگرده و زباله ها رو پیدا میکنه و از اونا تغذیه میکنه

    اینم یه نشونه بود برا من گفتم ببین خدا اینهمه گفته اطرافتون رو ببینید تا ایمانتون زیاد شه چه درس عمیقی تو رفتار زنبور هست قانون جهان تمرکز بر زیباییها و اعراض از نازیباییها نتیجشم یه عسل خوشمزست که شیرینیش آسیبی نمیرسونه و تازه شفا بخش هم هست.

    امروز فهمیدم واقعا توجه بر زیباییهای خودم اطرافم آدمای دیگه نه تنها شرکو از بین میبره بلکه اعتماد به نفس من رو هم زیاد میکنه خوبه پاشنه آشیلامو بشناسم ولی نیازی نیست هی بشون فک کنم فقط کافیه روی زیباییهام و نقاط مثبتم زوم کنم .

    و خلاصه من یه گوشیه قدیمی دارم که فقط برای رکورد کردن صدام: تاکید بر زیباییها آروم کردن خودم و تجسم استفاده میکنم و تصمیم گرفتم یع مموری بندازم روش و همه جا همراهم باشه و هرجا چیز زیبایی دیدم هی بگم چون با ضبط کردن صدام و گوش کردنش خیلی راحتم و نتیجه میده همیشه

    موفق و سعادتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      اسماء ملک زاده گفته:
      مدت عضویت: 2328 روز

      سلام به خانواده ی عزیزم.به استادعباسمنش گلم و دوستان همسفر.

      خداروشکر میکنم بخاطر این سفر عالی که شروع کردم.

      اول یه چیزی بگم بهتون، اینکه من به خودم قول دادم که قانون بها رو رعایت کنم.حالا برای اولین بار اومدم رعایت کنم و بهای این سفر،ردپایی از خودم دردیدگاه نوشتن بود.

      من اومدم توی صفحه ی خودم و دیدگاهم رو خواستم بنویسم،همش نشد.گوشیه عزیزم یکم رده پایینه و هنگ کرد😅وهرکار کردم نشد.

      حتی زنگ زدم دفتر استاد و یه سری چیزهارو امتحان کردم و باز نشد.

      بعد با موبایل مادرم امتحان کردم و باز هم نشد.

      درآخر با موبایل خواهرم انجام دادم که خداروشکر درست شد. تصمیم گرفتیم که دوتایی مشترکی از یه موبایل برای تمرین استفاده کنیم.

      اینارو گفتم که بگم من برای اولین بار تصمیم گرفتم قاطعانه یه کاری کنم و ازخدا خواستم کمکم کنه و کمکم کرد.

      به خودم گفتم که اسماجان،اتفاقا دراین چیزها باید وقتی از در، به هردلیلی رفتی بیرون،ازپنجره بیای تووو😅😅

      به خودم گفتم که یکبار یه تصمیم بگیر و تا آخرش بشکاف و بروجلو تا از خودت بازم غر نشنوی..چون من خودم بیشتر به خودم غر میزنم..راستش از غرها و سرکوب های هیچکس،به اندازه ی غرها و سرکوبای خودم نمیترسم..

      من به یاری خدا این سفر رو شروع کردم و دراولین جلسه به قسمت عزت نفس برخوردم.

      استاد گفتن که برای موفقیت،بایدعزت نفس رو ساخت و برای عزت نفس،باید باور لیاقت رو ساخت‌.الحق که درسته.چون من اصلا ازدرون احساس لیاقت ندارم.

      همش خودم رو عجیب می دیدم.

      تصمیم گرفتم که ازاین به بعد،خودم با خودم صحبت کنم.شاید این تصمیم یک هدایت بود!

      خلاصه ی قسمت اول رو برای خودم نوت برداری کردم و درآخرش خطاب به خودم نوشتم و با خودم حرف زدم.

      گفتم اسماجان عزیزم،همه چیز درست میشه.تو درجمع کم عزت نفس ها،تنها نیستی و تو اصلا عجیب و غیرعادی نیستی.میشه این روند رو درست کرد.

      تو فوق العاده با عزت نفس به دنیا اومدی و خودت رو بین لایه های برچسب هایی که خوردی گم کردی.اونقدر برچسب خوردی که خودت اون زیر موندی و دیده نمیشی حتی توسط خودت! دقیقا مثل دیوارهایی که برچسب های تبلیغات،یکی روی دیگری خوردن.

      تو میتونی بازهم وجود خداگونه ی خودت رو پیداکنی.عاشق خودت باشی و به خودت افتخارکنی.

      استاد من تازه دارم این رو درک میکنم که نرسیدن های من و زجرکشیدن های من و ناکامی های من،همه وهمه از نداشتن عزت نفس آب میخوره..من واقعا احساس لیاقت نمیکنم!

      یادمه که فیلم عیسی مسیح رو دیدم و در سکانسی از فیلم که عیسی مسیح رو به صلیب کشیدن، رو به آسمون به خدا گفت که اونهارو ببخش..اونها نمیدونن!

      من دقیقا به یاد اون سکانس افتادم و حالا دیگه بخشیدم همه و همه رو..دیگه کسی رو مقصر و جانی ودشمن نمیدونم!پروردگارم،من همه رو بخشیدم.چون آنها نمیدانند.من خودم رو می بخشم.چون من نمیدانستم.

      یک سفر جدید مثل سفرم به این جهان شروع میکنم و به خودم کمک میکنم و خودم رو زندگی میکنم و تجربه…

      من یکبار دیگه به دنیای خودم میام.

      دنیایی که اینبار یادمه که حق ساختنش رو دارم.

      خدایا ای پروردگارنازنین و زیبای من،ازت متشکرم.

      دوستدار شما، اسماء

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: