روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1 - صفحه 103

4447 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 2032 روز

    روز یازدهم

    چقدر خوبه این آیه ها که میگه مومنین نه ترسی دارن و نه غمی

    و از وقتی که تو این مدار قرار گرفتم و فکر میکنم دو ما پیش بود که اینو از استاد شنیدم و سعی کردم حواسم به این موضوع باشه و مومن باشم چقدر خدا از زبون آدمای دیگه حتی اینو به من گوشزد میکنه آیه های غمگین نباشید رو چقدر زیاد میشنوم

    و با اینکه قبلا فایل قانون جذب در قرآن رو شنیده بودم واقعا شنیدن دوبارش لذت عشق عمیق و آرامشی ابدی رو به یادم آورد

    و شب دوباره این آیه از زبون یه نفر دیگه که تجربه پس از مرگ داشت رو بین حرفاش با حسی عمیق شنیدم و اونم تایید میکرد که شعف اینجا شعف اون دنیا رو به همراه داره و اگه اینجا استرس و غم باشه اون دنیا هم همینه، همه ی زندگیم شده تایید این آگاهی ها تاییدهایی بزرگ از طرف خدا،✅ بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را پس مرا بپذیرید و به من ایمان داشته باشید.✅💡

    سعادتمند و ثروتمند باشید و نعمتهای زیبا جریان پیدا کنه به زندگیاتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    نیلوفر گفته:
    مدت عضویت: 1985 روز

    به نام الله یکتا

    بیست و هفتمین روز سفرنامه

    من قانون فرکانس رو دیگه با تمام وجودم باور کردم این رو دارم به وضوح توی زندگیم میبینم که احساس خوب مساوی هست با اتفاقات بد و احساس بد مساوی هست با اتفاقات بد

    من مدتی بود که خیلی مواظب ورودی های ذهنم بودم و اتفاق های خیلی خوبی هم برام می افتاد احساسم واقعا خوب بود ولی چند روزی مجبور بودم مهمان باشم و اونجا خیلی حرفهایی که نباید میشندیم زده میشد و من وقتی برمیگشتم خونه نجواهای ذهنیم شروع میشد و احساسم بد میشد و دوباره داشتم میشدم اون آدم قبلی و بعد هم اتفاق هایی که دوست نداشتم افتاد امروز با تمام وجودم دوباره تصمیم گرفتم بیشتر مواظب ورودی هام باشم و از خداوند کمک خواستم تا کمکم کنه که فعلا در محیط ایزوله خودم بمونم و روی خودم بیشتر کار کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    معصومه ملک زاده گفته:
    مدت عضویت: 2112 روز

    ❤💋 به نااااااامِ خدااااایِ وهاااااب💋❤

    سلااااااااااااااااام.سلااااااااااااااام.سلااااااااااااااااام.

    خداروشششششکر که خداوند بهم فرصت داد که بتونم دوباره دیدگاهم رو بیام و بنویسم.

    امروز روزِ پنجم۵ هست که من دوباره پشتِ میزِ کلاسِ عباس منشی ها نشستم و دارم تمارینم رو انجام میدم.

    تغییر:

    این کلمه فقط و فقط ۵ حرف داره و مصادف و هماهنگ شده با روزِ پنجم۵ از کلاسِ عباس منشی ها.درسته که فقط۵حرف داره،اماااااا یه دنیا حرف توشه.

    منکه به شخصه همیشه از تغییر میترسیدم.

    امروز داشتم به این فکر میکردم که با این وضعیت ۱۰ ساله دیگه کجام؟ با کلی فکر کردن به این نتیجه هدایت شدم که:حتما کارِ تکراری نتیجه ی تکراری به دنبال داره.

    داشتم امروز به این فکر میکردم که مثلا همسرم که الان چندسال سابقه ی کار داره و حقوقِ ثابت داره و اونو نقطه ی امنِ خودش میدونه، ۱۰ سال دیگه کجاست؟ که یادِ برادرشون افتادم که یکی دو سال دیگه اگه عمرش قطع بده بازنشسته میشه و حتما میخواد بعدش زندگی کنه.خیلی به فکر فرو رفتم.واز خدا هدایت و کمک خواستم که این عاقبت ناخواسته ی منه و باید مسیرِ ناخواسته م رو به خواسته م تغییربدم.

    به این فکر کردم که اگر استاد تو همون شهر یا محل میموند و مثلِ هم محلیش که اونموقع وضعش از استاد بهتر بود زندگی میکردن،الان استاد کجا بودن؟اگر من و همسرم و خونوادم مثلِ هم محلیِ استاد عمل کنیم و توو این شرایط بمونیم و نتونیم ترس و نگرانی رو کنار بزاریم و فقط به این فکر کنیم که آینده چی میشه و ایمان نداشته باشیم و بگیم حالا یه طوری میشه دیگه….با اون قورباغه که تو آبی که داره کم کم داغ میشه و میگه حالا تا اینکه بپزم زیاد مونده و تااااا بپزم یه چیزی میشه دیگه،فرقی نداریم و

    ۱۰ ساله دیگه مون قششششنگ مشخصه.

    خداوند از طریقِ نشونه ها و تغییرهایِ جهان با ما حرف میزنه.

    اصلا این دنیا بر پایه ی تغییره: تغییرِ فصل ها.تغییرِ شب و روز.تغییرِ صورتِ یک پسر بچه که وقتی بزرگتر میشه پشتِ لبش سبز میشه.تغییرِ فیزیکِ یه دخترِ ناز وقتیکه داره به بلوغ میرسه🤭

    اینها یعنی همه چیزِ این دنیا در حالِ تغییره.

    تغییره رفتن از این دنیا به ابدیت.

    اما تغییر هیچوقت،هیچوقت به یکباره و یهویی اتفاق نمیفته.مثلا هیچوقت ما نمی بینیم که یه دفعه شب بشه.یا یه دفعه روز بشه.هیچوقت موهایِ ما یه دفعه و با هم سفید نمیشه.هیچوقت امکان نداره که بریم باشگاه و یهویی وزن کم کنیم و خوش هیکل بشیم.مثلا تغییرِ آب به یخ هم به یکباره رُخ نمیده.باید آب رو در جایِ سرد مثلِ فریزر بزاریم تا تکاملش رو به یخ زدن طِی کنه.پس استاد تو این

    فایل هم قشنگ به ما آگاهی میدن و میاموزن که حتی تغییر هم باید تکاملش رو طِی کنه.

    سوالِ استاد اینه که از کِی باید تغییر رو شروع کنیم؟

    به نظرِ من تغییر کِی و کجا نداره.ما هر لحظه باید تغییر کنیم.یعنی همیشه یه چیزی تو زندگیِ ما واسه تغییر و رشد وجود داره.

    همه ی این تغییرها فقط و فقط واسه رشد و تکاملِ ماست.

    به قولِ استاد که گفتن چرا خودت نباید تغییر کنی و شرایط به قدری خراب بشه که مجبور بشی با چَک و لگَدِ جهان طبقِ قوانینِ جهان با دردِ زیاد تغییر کنی.

    یادم میاد که اوایلِ ازدواجم خونه ای که اجاره کردیم فقط یه اتاق و یه آشپزخونه داشت،ما ۴ سال اونجا زندگی کردیم و سالِ چهارم صاحب خونه ازمون خواست که خونه رو بهش تحویل بدیم.من فقط شوکه شده بودم و بیشترِ وقتا گریه میکردم و میترسیدم.انگار فقط تو دنیایِ من همون یه دونه خونه وجود داشت.اما با دردی که خونه رو عوض کردیم و رفتیم یه خونه ی دیگه.

    یه خونه ی جدید.یه خونه ی قشنگ.یه خونه ای که اتاق خواب داشت.یه خونه ای که پذیرایی داشت.یه خونه ای که دربست بود و کلیدش دستِ خودمون بود.

    الان متوجه میشم که چرا نمیتونستم نقطه ی امنم رو تغییر بدم.چون از آینده ترس داشتم.چون بی ایمان بودم.

    الان متوجه میشم که چقدررررر اون جابه جایی واسمون خوب بود‌.چقدررررر اون تغییرِ مکان برامون عااااالی بود.

    واقعا استاد درست میگن که رشد و تغییر فقط و فقط به نفعِ خودمونه و ما رو بزرگ و قوی میکنه.

    تغییر فقط از فردِ خودمون شروع میشه و نباید از غیرِ خودمون انتظار داشته باشیم،اصلا شاید به خاطرِ همینه که تغییر با غ و غیر نوشته میشه.

    بزرگترین اشتباه اینه که در زندگی،انسان بر علیهِ خودش باشه و هیچوقت شروع نکنه و فقط در تله ی تکرار گرفتار بشه.دقیقا مثلِ حقوقِ ثابت و منتظر موندن واسه بازنشستگی…

    یکنواختی مثلِ یه آبِ بی حرکت و راکِد میمونه که کثیف میشه و میگنده.وقتی نخوایم تغییر کنیم و به خواسته ها و اهدافمون اهمیت ندیدم،مثلِ یه کشتیِ بدونِ سُکّان خواهیم بود که اصلا حتی نمیدونیم که به

    کجا میریم.

    بیشترِ زمانها ناچاریم کارهایی رو انجام بدیم که شاید اولش به نظر بیاد که زیاد خوشحالمون نمیکنه یا خوشمون نمیاد که انجامش بدیم ولی مثلِ تغییرِ خونمون،برایل ما عاااالی بود و کلی تجربه کسب کردیم و رشد کردیم.

    به قولِ استاد همیشه نقطه ای در زندگیت وجود داره که نیاز به تغییر داره.

    در آخر بازم براتون آرزویِ بهترین ها رو دارم.

    و از استادِ جاااااان و مریم جااااانِ شایسته تشکر میکنم که با عشق دیدگاهِ من رو میخونین.

    دوستانِ عزیزم در پناهِ الله سربلند.شااااد.ثروتمند.

    و جسارت در تغییر رو براتون آرزومندم.

    دوستدارِ شما معصومه. با ۵ روز پاکی و ۵ روز بزرگتر شدن.

    💋💋💋❤❤❤

    😘😘😘😘😘

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      معصومه ملک زاده گفته:
      مدت عضویت: 2112 روز

      سلااااااااااااااااام😍😍😍

      واوووووووو خدایاااااااا شششششششکرت که بازم تو کلاس گِ عباس منشی ها برایِ بارِ پنجم لایک گرفتم.

      تشکر میکنم از استااااااادِ عزیزم و مریم جانِ شایسته.

      اول به خودم تبریک میگم بعد به همکلاسی هایِ عزیزم.چون ما همه با هم تو یه کلاس هستیم و همه با هم لایک گرفتیم.

      در پناهِ اللهِ یکتا😊

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      Beh Afarin گفته:
      مدت عضویت: 1912 روز

      به نام رب تنها فرمانروای دنیا

      به نام خدایی که ما رو خالق زندگی خودمون قرار داده است..

      معصومههه جون پاکک خوشالممم براتتت،ای جان که با لایک گرفتن استاد ذوق کردی..

      انشالله که لایک اصلایم رم از خداا بگیرییی ادامه بده با قدرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      نرگس پرورش گفته:
      مدت عضویت: 2213 روز

      سلام معصومه ی عزیزم 🌸🌼

      نوشته ی روز پنجم سفر ت هم خیلی آگاهی بخش و با حس خوب بود .

      لذت بردم .

      سپاسگزارم 🌸🙏

      مبحث تکامل در تغییر و مثال هات خیلی خیلی عالی بود 👍👏👌 خودم اینقدر دقیق بهش فکر نکرده بودم .

      سپاسگزارم که به الهام ت توجه کردی و نوشتی.

      پس استاد تو این فایل هم قشنگ به ما آگاهی میدن و میاموزن که حتی تغییر هم باید تکاملش رو طِی کنه.

      سوالِ استاد اینه که از کِی باید تغییر رو شروع کنیم؟

      به نظرِ من تغییر کِی و کجا نداره.ما هر لحظه باید تغییر کنیم.یعنی همیشه یه چیزی تو زندگیِ ما واسه تغییر و رشد وجود داره.

      همه ی این تغییرها فقط و فقط واسه رشد و تکاملِ ماست

      واقعا استاد درست میگن که رشد و تغییر فقط و فقط به نفعِ خودمونه و ما رو بزرگ و قوی میکنه.

      به قولِ استاد همیشه نقطه ای در زندگیت وجود داره که نیاز به تغییر داره.

      بیشترِ زمانها ناچاریم کارهایی رو انجام بدیم که شاید اولش به نظر بیاد که زیاد خوشحالمون نمیکنه یا خوشمون نمیاد که انجامش بدیم ولی مثلِ تغییرِ خونمون،برای ما عاااالی بود و کلی تجربه کسب کردیم و رشد کردیم.

      همون آیه ی وعسی آن تکرهوا شیئا…

      و اون بخش ت غیر هم خیلی خوب و خاص بود 👌👏

      تحسین صادقانه ی من رو بپذیر.

      من هم برای خودم و تو جسارت و تعهد و ایمان پولادین برای تغییر و رشد و بهبود رو از خداوند طلب می کنم 🙏🌸

      دوستت دارم⁦❤️⁩

      خداوند عاشق توست⁦❤️⁩

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        معصومه ملک زاده گفته:
        مدت عضویت: 2112 روز

        سلاااااااااااام به عزیزممممممم

        ای جاااااااااانم

        واقعا خیلییییییییی خوشحال شدم که بازمممممم دیدگاهم رو خوندی و برام پیامِ انرژی بخش گذاشتی.

        واقعا انرژیِ مثبتت رو دریافت کردم.

        دوست دارممممممم

        😘😘😘😘😘😘

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    آرزو ملک زاده گفته:
    مدت عضویت: 2192 روز

    🌷🌷به نامِ خداوندِ هدایتگرِ مهربان🌷🌷

    سلاااام به هم کلاسی های عزیزم.

    سلاام به استاد عباسمنشِ عزیز

    و

    سلاام به مریمِ شایسته ی ممهربانم.

    بانامِ الله آغاز میکنم کنفرانسِ روزِ پنجمِ کلاس در سفرنامه م رو:

    به نامِ الله…

    ای که ناگَه آمدی ، ناگه مَرو

    منزلِ مَه آمدی،بی مَه مرو

    یک دو برگی دفترِ دل را بخوان

    در رَهِ دل آمدی ،گمره مرو

    ما مقاومت داریم در تغییر،

    چون تغییر سخته.بزرگترین چالشِ دنیا برای انسان ((البته بنظرم برای تمامِ موجودات))تغییره.

    سخت تغییر میکنیم چون تغییر دردناکه.

    من هم شغل های زیادی عوض کردم چرا که دقیقا به قولِ استاد چون باخودم فکر میکردم که چیزِ تازه ای برای من نداره و آگاهی ای به من نمیده و تواناییِ من رو هم که بیشتر نمیکنه هییییچ،من رو عقب تر هم میکشه.باشکست هایی مواجه شدم اما هیچوقت کم نیاوردم و خودم رو زیاد نکوبیدم.گفتم اشکال نداره درست میشه این نشد یکی دیگه…دفعه ی بعد…

    شاید اگرمیموندم تجربه ها و آگاهی هایی ک الان دارم رو نداشتن.آگاهی های در حدِ خودم البته.

    شاید اگر میموندم آرزوهام رو میکشتم درخودم و حاضرنمیشدم برای تغییرِ وضعیتم حرکتی کنم.اگرمیموندم با سایتِ عباسمنش آشنا نمیشدم قطعا و واردِ این مسیرِ پرخیر و برکت نمیشدم.

    بااارها توی زندگیم از صفر شروع کردم حتی خداشاهده زیرِ صفر رفتم و خخخیلی سسسختی هاکشیدم اما ناامید نشدم و دوباره بلند شدم.اما چون باورهای غلط داشتم و دارم درباره ی ثروت وخخخخیلیییییی باید روش کارکنم،تغییرِ چشمگیری در بحثِ مالی نداشتم.چون من اون موقع ها ،فففقط

    از لحاظِ جغرافیایی جام رو عوض کردم من محلِ کارم رو و نوعِ کارم رو تغییر دادم حتی توی یه هتلِ پنج ستاره در یک سمتِ عالی و شیک و با پرستیژ مشغول به کار شدم کاری که قطعا هههر کس جای من بود دودستی میچسبید به اون کار و اون کار برای خخخخیلیها آرزو بود ولی باز هم بعد از چندماه به این فکر کردم که دارم توانایی ها واستعدادهام رو میکُشم و به این فکر کردم که موندن و گیر کردن توو یک وضعیتِ یک شکل و تکراری آب رو میگَندونه من که دیگه انسانم…به این فکر کردم که مثلا من ۵سالِ دیگه به چی میرسم اینجا؟پنج سالِ دیگه نهایتِ رشدم کجاست؟

    با اینکه کار،کارِ شیکی بود اما من رهاش کردم چون دیگه چیزی به من اضافه نمیکرد و فقط توو اون مدت درس هام رو از اون محیط گرفتم.اعتمادِ به نفسم خیلی بالارفت.جراتِ صحبت به زبانِ انگلیسی با مهمانانِ آمریکایی و چینی و هندی و کانادایی.

    پس من این نکته رو در این فایل یاد گرفتم و به خودِ اوم سالهام نسبت دادم که استاد علاوه بر تغییرِ مکان،بیشتر و بیشتر و بیشتر روی باورهاش کار کرده و اینجا من فهمیدم مممهم ترین تغییر در تغییرِ باورهای من و افکارم و نوعِ دیدم به زندگیمه و مسائلی ک باهاشون روبرو میشم.

    نه فقط تغییرِ شغل و مکان …

    دیدم خخخخیلی داره بهم فشار میاد

    دیدم داره به شخصیتِ وجودیم بَرمیخوره.

    غیرتی شدم رو خودم.

    بهم بَرخورد که زندگیم داره جورِ ناجوری میگذره.

    باخودم گفتم تو هههمین حالا خخخخیلی خوبی.خخخخیلی از همسن و سالهات ک دنیبالِ حاله زَنَک بازی هستن داری دنبالِ راه میگردی که خودت رو رشد میدی.و از خداوند راهکار خواستم.

    الآن میفهمم که این به قولِ استاد چَک و لگدهای جهان وقتی بیشتر میشه ک رو ناخواسته ها توجه کنی و من این قانونِ به این بزرگی رو ننننمیدونستم.

    ((اصلا انگار تمرین های سفرنامه داره طبقِ یه هماهنگیِ خاصی جلو میره

    روزِ چهارم مربوط بود به نکاتِ مثبت..

    و ناخودآگاه داره واردِ روزهای بعدی میشه.))

    من خداروشکر مممیییخواستم تغییر کنم اما نمیدونستم کجای کار میلَنگه.این ضربه هایی ک خوردم نه تنها من رو نا امید نکرد بلکه میلم به رشد و پیشرفت بیشترشد.

    استاد!نشانه های من برای تغییر،نا آگاهی هام بود.میدونستم که من هیچی نمیدونم.میدونستم من خخخیلی ناآگاهم.و همیییشه فنجونم خااالی بود و هست.

    نشانه های تغییر ِ آرزو،

    روزمرگی ها بود

    تحقیرها

    دَرجا زدن ها

    عقب ماندگی ها

    دَرجا زدن ها

    لذت نبردن از زندگیم

    اصرااااااار برای پیشرفت

    و نشستم مقایسه کردم *شدتِ دردِ تغییر کردن و شدتِ تحقیرها و حسرت های زندگیم رو

    اینکه کدوم دردناک تره برام.اینکه نتونستم کمکی به خانواده م کنم…کمکی به خودم…و تکراری بودن و تَلَف کردنِ زندگیم…

    قطعا تحملِ اینهمه تکرار،خخخخیلیییی سسسسسخت تر بود…

    چون وقتی به روش های مختلف تحقیر میشدم قلبم به درد میومد و احساس میکردم عزّتم داره زیرِ سوال میره…

    به این فکر کردم که انسانی که خداوند اشرفِ مخلوقات خطابش میکنه نباید اینجوری زندگی کنه نباید درجا بزنه…

    باید تغییر کنم.تغییر بر من واجبه.

    اگر تغییر نکنم و مهاجرت نکنم به قولِ خداوند…((مهاجرت نه فقط به معنای جابجایی از شهری به شهری دیگه…از کشوری به یه کشورِ دیگه…

    ))شاید مهاجرت به معنای سفر از مداری به مدارِ دیگه

    از فکری به یه فکرِ دیگه…

    حابجایی و مهاجرت از لحاظِ اعتماد بنفس…

    جابجایی و مهاجرت از لحاظِ ایمان و اعتقاد به خداوند…

    جابجایی و مهاجرت از لحاظِ انجامِ کار و عملکرد…

    جابجایی و مهاجرت از آرزوی قبل به یک آرزوی بهتر حتی روزی یک قدم…

    اینها هم میتونه یه جور جابجایی باشه.

    بله.تغییر دردناکه.شاید خخخیلی ها خودشون میدونن که بخوان و تغییر کنن،رشد میکنن ولی آیا همه حاضرن تعییر کنن؟حاضرن بهاش رو بپردازن؟بها که فقط پول نیست.

    همینکه بخوای انرژی بزاری برای تغییر،این انرژی،یک جور بهاست…

    زمان و وقتی ک قراره برای تغییر بزاری،این زمان و وقت،یک بهاست…

    تمرین هارو انجام دادن ،بَهاست…

    اینها کارِ ههرکسی نیست.

    باید ابراهیم وار اراده کنی

    موسی وار ایمان بیاری

    محمد وار بخوانی به نامِ پروردگار

    عباسمنش وار آگاهانه تمرکز کنی بر هدف و زیباییهاو احساست رو خوب نگه داری.

    و تشنه باشی…تشنه ی موفقیت…

    آیا همه به یک اندازه ایمان دارن؟

    همه باور دارن که با این آگاهی هاییکه وحیِ مُنزَل هستن و استاد میگن،آیاهمه موفق میشن؟اصلا آیاهمه مممیییخوان؟؟؟؟

    اگر آسون بود همه انجامش میدادن….

    آیا همه ی کِرم ها پروانه میشن؟

    برای یک کِرم،پروانه🦋 شدن ،بسیاااار دردناکه و اون کِرم این رو میدونه.

    چرا که باااید بهاش رو بپردازه.متفاوت فکر کنه.جدابشه از کِرم های دیگه.خاص رفتار کنه.مدّتی رو در تنهایی بگذرونه.دورِ خودش پیله بکِشه.درد بکشه.امّا

    این درد کشیدن،بسیااااار لذت بخش تره.

    و نتیجه،متفاوت و چشمگیره.

    نتیجه 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 پروانه شدنه.

    در پروانه ، پروا، نِه….

    درختی ک برگهاش🍁🍁🍁🍁🍁 در پاییز میریزه درد میکشه ولی به قولِ استاد، آینده رو ببینیم.آینده رو دیده.توو پاییز،۶ ماهِ دیگه ک بهار🌴🌿☘🍀🌲🌳

    میشه رو دیده…

    یک معتاد،از اولین تجربه های مصرفش،باید به این فکر کنه که چچچندسالِ دیگه کجاست؟؟؟؟

    ترکِ اعتیاد، بسیااااار دردناکه…بسیاااااتر دردناک

    اما

    تا وقتی درد نکشه ننننمیتوکه سَم رو از بدنش خارج کنه‌..

    باید ببینه چندسالِ دیگه شو….

    کارتون خواب شدنش…توی جوب افتادنش….

    پس باید تغییر کنه قبل از اینکه زن و بچه و کار و اعتبار و سلامتی و ازدست بده…

    شجاعت ب خرج بده و تعییر کنه….

    در قرآن داریم:

    وقتی فرشته ها از انسان میپرسند که در زمین چطور زندگی کردین؟

    اگر من در جواب بگم ک مستضعف بودم…اعتماد به نفس نداشتم..از من میپرسن مگه زمینِ خدا پهناور نبود…چرا مهاجرت نکردی؟…چرا باورهات رو درست نکردی؟…چرا قانون رو درک نکردی؟…چرا مستضعف؟…

    بعد شیطان رو نشون بدم و بگم اون بود ک منو گول زد خدا

    بعدشم تو خودت شااااهد بودی که مشتری نداشتم…صابکارم داغون بود…جامعه…دولت….

    اونوقت شیطان میگه تو خودت انتخاب کردی..

    انگشتِ اتهام رو به سمتِ خودت بگیر…

    من فقط یه دعوت کننده بودم…

    تو خودت خواستی ب خودت ظلم کنی…همونجا ک من داشتم ب شرک و بت پرستی و بی ایمانی و تنبلی دعوت میکردم خداهم تو رو به زیباییها و سلامتی و ثروت وایمان دعوت میکرد…

    و بیاد و مارو بکوبه سرکوبمون کنه ک بیزارم ازتون ک چطورپیروِ من شدین….

    و همینطور از نگاهِ فرکانسیِ جهان،من اگر حالم بد باشه و به ناخواسته ها توجه کنم،اتفاقاتِ بَد از در و دیوار برامون میباره…

    و اگر به این روند ادامه بدیم،هیچ رشدی نخواهیم کرد

    مثلِ دوستِ استاد که بعد از ۲۰ سال هنوووز همونجا بود در همون جایگاه و حتی بدتر و خونه ش رو هم از دست داده بود…

    مثلِ همه ی ما که تجربه های بد و بدتر داریم…

    پس ترک کنیم اعتیاد رو،معتادِ امنیت شدیم،معتادِ آب باریکه های زندگیمون،یه تکونِ اساسی بدیم به زندگیم…باورهامون….

    حرکت کنیم…مهاجرت کنیم از دایره ی اَمنمون…

    دیگه کم وم بیایم بیرون از پیله هامون…

    به مدارهای بالاتر مهاجرت کنیم…

    از تاریک ترین شب ها هم نترسیم ،چراکه نویدِ یک صبحِ تازه رو میده…

    جرات کنیم تغییر کنیم….فنجونمون رو خالی کنیم…

    روی ایمانمون کار کنیم..

    طبقِ روزِ اولِ سفرنامه،همه ی اینها ریشه در اعتماد به نفس داره…

    و طبقِ فایلِ روزِ سومِ سفرنامه،به اعتماد به ربّ ربط داره…

    و طبقِ فایلِ چهارمِ سفرنامه،همه ی اینها به توجه به نکاتِ مثبت ربط داره…

    .

    روی ایمانمون کار کنیم.آگاهی کسب کنیم.نترس باشیم.

    حرفِ خدارو گوش کنیم.

    ترس گوید باز با ما رااام باش

    برّه ای در درّه ی آرااام باش

    عشق گوید سَر،کِش و پرواز کن

    پخته ی دنیا و ما را خام باش

    کم نیاریم.بمونیم توو مسیر…

    سوال پرسیدین در متنِ مربوط به روزِ پنجمِ سفرنامه:

    چه جنبه هایی از زندگی الآن نیاز به تغییر داره؟

    در جوابش باید بگم همه ی جنبه های زندگی.

    چراکه ما انسانها تک بُعدی نیستیم.

    هم از بُعدِ روحانی

    هم از بُعدِ معنوی

    هم بُعدِ عرفانی

    هم بُعدِ مادّی

    همه چی همه ی جنبه ها…

    باید تغییر کرد.

    سوالِ دومی که پرسیدین:

    چگونه و با ایجادِ چه تغییری در باورها و نگرش هات میتونی زندگیِ بهتری برای خودت بسازی و الآن چ ایده هایی برای برداشتنِ اواین قدم داری؟

    جواب:

    از نطرِ من همینکه استاد میگن اینکه قوانینِ جهان رو درک کنم.عمیییق.البته…البته….اینکه باور کنم اول که این قوانین هست باااور کنم هست و من هستم که با فرکانس هام اتفاقات رو بوجود میارم… اینکه استاد باااارها تاکید کردن که حالت رو خوب نگه دار…

    به زیباییها توجه کن.

    و صدَقَ بالحسنی باش.

    با دیدنِ گلِ نازِ یَخیِ توو بالکنِ خونمون…

    یاداوریِ خاطراتِ خوب…

    اینکه یادم بیارم ک خداوند کجااااهااااا دستام رو گرفته و ازش خواستم در زندگیم دخالت کنه…

    من خواستم ک دخالت کنه و از مسیری ک خودش بَلَده من رو ب آرزوهام برسونه…

    چون امدادهای خدا عاااالیه….

    الّذینَ یومنونَ بالغیب…. بشم

    چگونگیِ تغییرِ باورهام همه به اراده ی من بستگی داره..

    به امضایی که پایِ انجامِ تمریناتم زدم پایِ تعهّدم زدم…

    آاااره.تعهّد…تعهّد …

    به میزانِ تعهّدم داره…

    تمرین وتکرار …..تمرین و تکرااار….تمرین و تکرار…

    احساسم رو خوب نگه دارم حتی در وسطِ مشکلات

    احساسم رو خوب نگه دارم حتّی وسطِ سختی ها..

    هههمین جای تغییر درد داره.

    تمرینِ به ظاهر ساده ولی یه ضربه ی کااااااری که باورهای منفی رو نا کار میکنه…

    حالِ خوب ک بخخخدااااااااا روی حالِ گل هامون و رشدشون تاثیر میزاره

    به قولِ استاد انتظارِ بیجا نداشته باشیم از خودمون.

    یه وقتایی این مسیرِ صافِ پیشنهاد شده توسطِ استاد عباسمنش رو باتمرین نکردن بخاطرِ حمله های ذهنِ نجواگر،بصورتِ زیگزالی طی میکنیم،

    ولی اشکال نداره.

    کم کم اُفتان و خیزانمون کم میشه.

    انگار حتی پای تعهدِ تمرین کردنمون موندن هم به تکامل ربط داره.

    همه قانون ها دورِ هم جمع شدن یه جا …

    قانونِ فرکانس…قانونِ حالِ خوب و بَد…قانونِ سپاسگزاری…قانونِ ایمان…قانونِ بها..قانونِ تکامل…قانونِ تکرار…

    و

    و

    و

    من ههرچی بیشتر از وضعیتم خسته بشم

    هرچی بیشتر بهم فشار بیاد…

    هرچی بیشتر بهم بَر بخوره…

    هرچی بیشتر دچارِ روزمرگی بشم..

    بییییشتر پناه میبرم به خدا

    واااقعا اعوذُ بالله منَ الشیطانِ الرّجیم

    وااااقعا اعوذُ بالله مِنَ النَجواهای محدود کننده

    اعوذُ بالله من الفقر…

    اعوذُ بالله …

    بیییشتر پناه میبرم ب سایت که بسیااااار اَمنه.

    پپپُر از نکات ِ مممثبته

    یه فضای کااااااملا مثبت و ایزوله س و افکارِ منفی حقِّ ورود ندارن.

    پناه میارم به کامنت های دوستانم

    ب دیدگاه ها

    ب فایلهای استاد…

    در جوابِ سوالِ چگونگی و ایجادِ تغییرات در باورها میتونیم زندگیِ بهتری داشته باشیم باید بگم ک ما باید باور کنیم ک خداوند قوانینی داره و اونهارو وضع کرده و بدونیم چطور باید از این قوانین استفاده کنیم.

    هههرچقدر بتونیم تمرینِ بیشتر کنیم،بیییشتر این قوانین رو درک کنیم،بیشتر هم میتونیم رشد کنیم و به قولِ استاد،دنیارو جای بهتری کنیم برای زندگی…ب

    باید مراقبِ وردودی هامون باشیم.

    استاد درست میگن.باور کردن و عمل ب این قوانین راااحت نیییست.اگر آسون بود همه انجامش میدادن…

    به قولِ معروف:

    هر چقدر پول بدی همونقدر آش میخوری…

    هر چقدر تعهدمون قوی تر باشه

    هر چقدر بهتر بتونیم قوانین رو درک کنیم

    نعمت های بیشتری رو استفاده میکنیم…

    پاداشِمون بیشتر میشه…

    پیشِ فرشته ها سربلند میشیم…

    برکتِ بیشتری نصیبمون میشه.

    مثلِ همون شاگردی ک بیشتر تمرین کرده و خُب به تبع باید نمره ی بیشتری از استاد بگیره و ممتاز بشه.

    توی کتابِ “”رویاهایی که رویا نیستند””استاد اشاره کردن به سنّتِ غیرِ قابلِ تغییرش در قوانینِ کیهانی…

    چه من یک انسانِ معمولی باشم

    چه پیامبر

    ههرکدوم از ما اگر دستمون رو داخلِ پریزِ برق کنیم،برق هر دومون رو میگیره…

    این قانونِ برقه و ههههههیچوقت ههههیچ تغییری در اون ایجاد نمیشه…

    چونه جواب دادن به این سوال ،همینه که باید،باید،باید قانون رو درست درک کنیم،ههرچقدر بهتر درک کنیم بیشتر به خودمون کمک کردیم.

    باااارهااا استاد توی فایل ها گفتن ک هیچ شانس و پارتی وجود ندارد و همه چیز مممن هههستم که با فرکانسهایی ک ارسال میکنم به جهانِ هستی،همون رو واردِ زندگیم میکنم.

    خداروشکر استاد بابتِ آموزش هات‌.

    همینکه میگین قوی ترین تمرین،بزرگترین قانونِ جهان

    کنترلِ احساس و به صورتِ آگاهانه برداشتنِ توجهمون از حالِ بَد😔😔 به حالِ خوب🤣😄😄 هست.

    ماندن در احساسِ خوب رو یاد بگیریم بها پرداخت کردن خخخخخیلی بهتر از تاوان دادنه،

    زوودتر بَهای تمرین کردن رو بدیم نه اینکه منتظر باشیم اوضاعمون بدتر بشه

    در این صورت تاوانِ سسسنگینی باید بدیم!!!!###

    ماندن در احساسِ خوب با کارهای کوچیک مثلِ نگاه کردن به پروانه ها….

    نگاه کردن به لبخندِ یک کودک…

    آوازی زیبا رو گوش دادن…

    مرورِ خاطراتِ زیبا….

    تا کمتر دچارِ تجربه ی شرایطِ بد و اتفاقاتِ بد بشیم.

    واااای چچچقدر باید خدارو سپاسگزاری کنیم راجع ههههمین یه دونه قانون.

    اینکه ب قولِ استاد ک گُل گفتن :

    قانون رو وقتی بدونی اینکه جهان به احساسِ تو پاسخ میده

    وااااقعا جرات میخواد توی احساسِ ترس و نگرانی و حالِ بَد

    به بدهی ها فکر کردن

    به بیماری ها فکر کردن

    بمونم…

    درسته استاااد!!!

    که گفتین اراده ی پولادین میخواد این مسیر…

    این مسیر کفش های آهنی میخواد.

    وااااقعا خخخخیلی سخته ک با وجودی ک داری تغییر میکنی و میخوای باورهات رو عوض کنی و هنوز خبری از موفقیت نیست،هههمچناااان توی حالِ خوب و مسیر بمونی،

    خخخخیلی سسسخته که اثری از نتیجه نبینی

    همش حالت رو خوب نگه داری

    با بقیه از لحاظِ روحیه و حالِ خوب فففرق داشته باش

    ولی جات هنوز با اونا یکی باشه و در یک سطح و تو هههمچنان ادامه بدی،

    خخخیلی سخته ک طبقِ آگاهیِ کتابِ

    رویاهایی که رویا نیستند

    قبل از

    قبل از

    قبل از دریافتِ آرزوها،بخاطرشون از خداوند سپاسگزار باشی….

    صدای استاد در گوشم میپیچه که جمله ی کلیدیِ

    🛑🛑🛑 “”””آراااااااام آااارااااام””””🛑🛑🛑

    ….رو تکرار میکنه…

    🛑🛑🛑🛑اینکه یک شَبه باورهات ساخته نشده ک بخوای یک شَبه تغییرشون بدی.

    اون هم با فشار دادنِ یک دُکمه…

    🎈🎈🎈🎈

    جرات کنیم تغییر کنیم…

    فنجونمون رو خالی کنیم….

    من☝️☝️☝️☝️☝️☝️🖐🖐🖐🖐🖐

    به نادانیِ خودم اعتراف میکنم…

    تا وقتی ک همش بگم :من بَلَدَم….من میدونم…

    به ههههیچ جااا نمیرسم.

    هیچ نمیدانم شهامت میخواد اعترافش…

    من حاضرم اعتراف کنم که هههییییچ نمیدانم….

    و مدرکِ ندانستنم عضویتم در سایتِ عباسمنش هست.

    واسه همینه ک اینجام.

    واسه همینه ک دارم شاگردی میکنم توو این کلاس.

    تغییر کنیم.اگر نه خودمون زَجر میکشیم و قطعا به قولِ حضرتِ مولانا

    نیمِ عمرمون به پریشانی

    و

    نیمِ عمرمون رو در پشیمانی نگذرونیم…

    که کاااش تغییر میکردم…

    برای تغییر ههههیچوقت دیییر نیست.ماهی رو هههروقت از آب بگیریم تااازه س…

    طبقِ روزِ سومِ سفرنامه،قربانی کنم امنیتم رو،..

    خوب بودن رو قربانی کنم برای خوب تر شدن…

    خوب تر شدن رو قربانی کنم برای عالی شدن…

    عالی شدن رو قربانی کنم برای عالی تر شدن…

    عالی تر شدن رو قربانی کنم برای متعالی شدن.‌.

    رنج رو به تمامی کشیدن،تنها راهِ رنج‌ نکشیدن است..

    هههیچکس

    ههههیچ چییز نننمیییداند

    و

    ☝️من از همه

    هههیییچکس تَرَم…

    این هم ردِّ پای روزِ پنجم.

    👣

    👣

    👣

    👣

    👣

    خداروشششکررر که تا ۵ روز به تعهّدم عمل کردم.

    💪💪💪💪💪💪💪💪💪💪💪💪💪💪

    در پناهِ خداوندشاااد و ثروتمند و سعادتمند باشین

    آرزومندِ آرزوهاتون،آرزو…👧👋👋

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      نرگس پرورش گفته:
      مدت عضویت: 2213 روز

      سلام آرزوی عزیزم 🌸

      فک کنم دیشب و امروز چهاربار نوشته ت رو خوندم .

      خیلی عالی بود .👌

      خیلی کامل بود .👏

      خیلی عمیق بود .👌

      تحسین ت می کنم این درک از قوانین رو و این قطعا نتیجه ی تعهد به تصمیمیمی هست که گرفتی و معجزه های بزرگ تری هم قطعا در راه هست . پاسخ جهان به این حجم از تعهد …

      از بخش های زیادی از نوشته ت کپی برداشتم .

      تو خیلی خوب هم برای ضرورت تغییر اهرم رنج‌ و لذت ساختی ،

      و هم راه و چگونگی تغییر رو شرح دادی .

      سپاسگزارم 🌸🙏

      نطرِ من همینکه استاد میگن اینکه قوانینِ جهان رو درک کنم.عمیییق.البته…البته….اینکه باور کنم اول که این قوانین هست باااور کنم هست و من هستم که با فرکانس هام اتفاقات رو بوجود میارم… اینکه استاد باااارها تاکید کردن که حالت رو خوب نگه دار…

      به زیباییها توجه کن.

      و صدَقَ بالحسنی باش.

      با دیدنِ گلِ نازِ یَخیِ توو بالکنِ خونمون…

      یاداوریِ خاطراتِ خوب…

      اینکه یادم بیارم ک خداوند کجااااهااااا دستام رو گرفته و ازش خواستم در زندگیم دخالت کنه…

      من خواستم ک دخالت کنه و از مسیری ک خودش بَلَده من رو ب آرزوهام برسونه…

      چون امدادهای خدا عاااالیه….

      الّذینَ یومنونَ بالغیب…. بشم

      احساسم رو خوب نگه دارم حتی در وسطِ مشکلات

      احساسم رو خوب نگه دارم حتّی وسطِ سختی ها..

      هههمین جای تغییر درد داره.

      تمرینِ به ظاهر ساده ولی یه ضربه ی کااااااری که باورهای منفی رو نا کار میکنه…

      یه وقتایی این مسیرِ صافِ پیشنهاد شده توسطِ استاد عباسمنش رو باتمرین نکردن بخاطرِ حمله های ذهنِ نجواگر،بصورتِ زیگزالی طی میکنیم،

      ولی اشکال نداره.

      کم کم اُفتان و خیزانمون کم میشه.

      انگار حتی پای تعهدِ تمرین کردنمون موندن هم به تکامل ربط داره.

      همه قانون ها دورِ هم جمع شدن یه جا …

      قانونِ فرکانس…قانونِ حالِ خوب و بَد…قانونِ سپاسگزاری…قانونِ ایمان…قانونِ بها..قانونِ تکامل…قانونِ تکرار…

      چگونه جواب دادن به این سوال ،همینه که باید،باید،باید قانون رو درست درک کنیم،ههرچقدر بهتر درک کنیم بیشتر به خودمون کمک کردیم.

      اینکه ب قولِ استاد ک گُل گفتن :

      قانون رو وقتی بدونی اینکه جهان به احساسِ تو پاسخ میده

      وااااقعا جرات میخواد توی احساسِ ترس و نگرانی و حالِ بَد

      به بدهی ها فکر کردن

      به بیماری ها فکر کردن

      بمونم…

      و قسمت پناه بردن به خداوند … و پناه آوردن به سایت و نوشته ها و فضای خدایی این سرزمین شگفتی قابل تحسین بود .

      واقعا خدا رو شکر می کنم برای بودن در این مسیر و این سرزمین شگفتی چرا که به محض حضور م در اینجا احساس م خالص میشه و خودم رو بیشتر دوست می دارم ⁦❤️⁩

      دوستت دارم⁦❤️⁩

      خداوند عاشق توست⁦❤️⁩

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    آرمان سپهوند گفته:
    مدت عضویت: 1975 روز

    با سلام خدمت استاد عباش منش؛ من چند وقتیه از فایل رایگان استاد عباش منش به صورت نا منظم استفاده میکنم اما چند وقتیه قصد داشتم سفرنامه ها رو شروع کنم ولی این کار رو هی عقب مینداختم اما امروز تصمیم گرفتم با عزمی راسخ روزی ۱ جلسه از سفر نامه رو گوش بدم و مانند وحی منزل به توصیه هاش عمل کنم و با ساختن باور های قدرتمند کننده زندگی دلخواهم رو خلق کنم…با ارزوی بهترین ها برای همه ی دوستان هم فرکانسی

    ۳۱/۲/۸۰

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    معصومه ملک زاده گفته:
    مدت عضویت: 2112 روز

    ❤ به ناااامِ خداااایِ وهاااااب ❤

    سلاااااااااام.سلااااااام.سلاااااام.

    به استادِ جان و مریم جانِ عزیزم وهمه ی دوستایِ هم فرکانسی.

    راستی استاد من سلام مینویسم شما میگی علیکِ سلام.☺☺☺

    الان که دارم تو این ساعت دیدگاهم رو مینویسم بارونِ قشنگی شروع به باریدن گرفته و به من در شکرگزاری و توجه به زیبایی ها کمک میکنه و یه نشونه ی عاااالی واسه منه که معصومه جان، منم بارون.منم یکی دیگه از زیباترین آفریده هایِ خدا هستم و میتونی مثلِ بارشِ ثروت و نعمت به من

    توجه کنی. وقتیکه بارون گرفت،ناخودآگاه یادِ حرفِ استاد تو تئوریِ سطل افتادم که میگن همه جا بارون به یه اندازه میباره و فقط این تویی که بایدسطلت رو بزرگتر کنی و سوراخاش رو کیپ کنی تا نعمت و ثروتِ

    بیشتری رو دریافت کنی.

    روزِ چهارم:توجه به زیبایی هااااا

    امروز تمرینِ استادِ عزیز واسه ما شاگرد زرنگایِ کلاسِ اولِ عباس منشی،توجه به زیبایی هاست.

    استاد،من از صبح که رفتم بیرون،سعی کردم که فقط چیزهایِ مثبت رو و زیبایی هارو ببینم وبشنوم.اصلا مریم جون میدونی چیه؟اصلا استاد میدونه که جی رو کجا بگه.واقعا شکی درِش نیست.

    اَد امروز که من تصمیم گرفتم به تحسینِ زیبایی ها،تو راه که داشتم میرفتم،از پارکِ نزدیکِ خونمون رَد میشدم و همه ی پروانه هایِ زیبا دُورم جمع میشدن و میچرخیدن‌.رنگارنگ و زیبا.شاید اون لحظه چیزِ نازیبایی اطرافم بوده،اما اون پروانه ها اون لحظه،رسالت و ماموریتشون این بود که حواسِ من رو به خودشون معطوف کنن.چون من خواسته بودم که به زیبایی ها توجه کنم.پس خدا کمکم کرد.خداروشششششکر.همه ی درختها ماموریت داشتن که با شکوفه هاشون من رو به وجد بیارن.همه ی گل هایِ زیبا،امروز پخش کردنِ عطرشون تو فضا واسه من بود.حتی اون آقایِ محترمی که امروز داشتن پارک رو آبیاری میکردن واسم تازگیِ خاص و مهربونیِ خاصی رو داشتن.

    توو راه فقط با خواهرِ عزیزمممم در موردِ توجه به زیبایی ها حرف میزدیم و هر ماشینِ خوبی که رَد میشد تحسین میکردیم و خداروشششششکر میکردیم. خداروشششششکر

    مریم جونم….

    بچه هااااا…..

    امروز خدارو شاهد میگیرم که توو راه داشتم به این فکر میکردم که دیدگاهم رو چی بنویسم؟که یکدفعه یادم اومد که من روزه ام و از بچگی بارهاااا به ما گفتن که روزه دار باید همه ی اعضاش روزه باشه و من اینو نمیفهمیدم،تا الان که به خودم گفتم:

    معصومه حتما منظور اینه که روزه ی چشم و ذهن و زبان و گوش همین توجه به زیبایی ها و خواسته هاس که هر چیزی رو نبینم و به هر فکری اجازه ی ورود به ذهنم رو ندم و گوشم هر چیزی رو نشنوه و زبانم هر چیزی رو نگه.

    الان بهتون میگم که چرا خدا رو شاهد گرفتم:

    در همین حین داشتم بقیه ی فایلِ استاد رو گوش میکردم که شنیدم که استاد گفتن که توجه به زیبایی ها مثلِ روزه میمونه.از ذوقم بال نداشتم که پرواز کنم و بیام استاد رو در آغوش بکشم و بگم که آخه تو مرا انقدرررررر خوووووبی.تو چطوری و از کجا ذهن و قلبِ منو دوباره خوندی عزیزم….

    اینو نشونه گرفتم که خداروششششششکر که تو مسیرِ درست هستم.

    حتی استاد امروز چند بار هم اسمِ فصلِ اردیبهشت رو آوردن که من اونم نشونه گرفتم.چون من متولدِ اردیبهشتم.

    من امروز سعی کردم که مادرم و همسرم و خواهرا و برادرام و دو تا گل دخترم رو بیشتر ببینم.

    حتی به خاطراتِ عاااالی که با پدرِ عزیزمممم داشتیم هم توجه کردم…..

    حتی به لایک هایِ زیبا و خوش رنگی که استاد تواین چند روز پایِ مشقهام و تکالیفم زدن رو توجه کردم.این لایک ها تو این روزا یکی از توجه به زیبایی هایِ نابه واسم.

    عزیزان در آخر براتون آرزویِ بهترین ها رو دارم….

    آرامش.سلامتی.ثروت.سعادت و ……

    و بازم ممنونممممم که دیدگاهم رو وقت میزارین و با عشق میخونین.

    در پناهِ الله

    دوستدارِ شما معصومه.

    😘😘😘

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      معصومه ملک زاده گفته:
      مدت عضویت: 2112 روز

      سلااااااااااااااااااااااام😍😍😍

      واااااااااای خداروشششششکر

      استادِ عزیزممممممم الان که لایکتون رو دیدم اومدم تو جمعِ خونواده وسطِ اتاق رقصیدم و قِر دادم🤭🤭🤭

      ممنونممممممممممم

      خداروشششششششکر

      😘😘😘😘🌹🌹🌹🌹

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      نرگس پرورش گفته:
      مدت عضویت: 2213 روز

      سلام معصومه ی عزیزم 🌼

      امروز چندمین بار هست که اسم ت رو خطاب قرار دادم چرا که تو با شاگرد اول بودن ت من رو به وجد آوردی .

      چقدر خوشحالم برات .

      چقدر احساس عالی و انرژی زیبات رو از لا به لای نوشته هات احساس می کنم .

      خدا رو شکر می کنم 🙏🌸

      اردیبهشتی عزیزم تولدت مبارک .👏🌸⁦❤️⁩

      دوستت دارم⁦❤️⁩

      خداوند عاشق توست⁦❤️⁩

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    آرزو ملک زاده گفته:
    مدت عضویت: 2192 روز

    💐💐به نامِ خدادندِ هدایتگرِ مهربان💐💐

    فَبِاَیِّ آلاءِ ربّکما تَکذّبان….

    پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار میکنید؟

    روزِ چهارمِ سفرنامه:

    به نامِ خدای مهربان.

    سلام.

    من سیّد حسینِ عباسمنش هستم و سپاسگزارِ خداوندم که به من فرصت داد تا به تو دوستِ عزیزم آرزوی عزیز یک پیامی رو برسونم.

    آرزو!

    توو کلِّ فایلهام باعشق و باتمام وجود فریاااااد میزنم که بابااااا داستان فقط همینه. باید به ارزو هات توجه کنی.باهوش باش کدوم خاطرات رو میخوای که دوباره توی زندگیت تکرارشه،اونهارو یاداوری کن.

    آقااا من اینکارو کردم و از راننده تاکسی بودن رسیدم یه بهشت فلوریدا. شادی هارو یادت بیار. زیبایی هارو ببین.واسه من شده‌ واسه توهم میشه. ساده نگذر از زیبایی ها؛ بخدا قرار نیست شق القمر کنی‌.قرار نیست آرزو.

    قرار نیست کارهای خارق العاده ی خیلی خاصی کنی که موفق بشی.

    بخدا که من فقط این کارهارو که بهت میگم انجام دادم.

    این راهی که بهت میگم رو رفتم.

    حواست رو جمع کن،خودم انجام دادم و نتیجه گرفتم و بخاطر همین احساس میکنم لیاقت این رو دارم که درمورد این موضوع صحبت کنم و تورو از خواب بیدارکنم.خداوند با زبان طبیعت با ما صحبت میکنه.

    طبیعت پراز درسه.توپارک میری از زیبایی هاش لذت ببر.آگاهانه تصدیق کن و تاییدکن زیبایی هارو.

    بخند،برقص و شادی کن.بخاطر نعمت هایی که خدا بهت داده و سپاسگزاری کن.

    نه فقط امروز، همیشگی باشه تمرین هات.

    توجه کن به زیبایی ها.آیا واقعا کرمی که درپیله بوده و پروانه شده زیبا نیست؟؟

    درسش برای تو اینه که اگر روی خودت کارکنی و بری توی پیله ت و تمرکز کنی روی خودت،روزه بگیری و فقط پروانه شدن رو(نتیجه) ببینی، یک پروانه ی زیبا میشی درهوای پراز زیبایی.

    پروانه همیشه درحال رقص و شادیه.این هم درس داره…

    شادی کن حالاکه تعه دادی ، یکبار برای همیشه تصمیم بگیر و انجام بده.

    یه ریست کن خودت رو و خودت رو خالی کن و بجاش پرشو از تایید و تحسین زیبایی ها و نکات مثبت.

    آگاهانه رنگارنگی گل هارو ببین.

    ببین….

    ببین آرزو.

    دیدن بانگاه کردن خیلی فرق داره.

    تاالان فقط داشتی زیبایی هارو نگاه میکردی اما نمی دیدی، بینا شو….

    وسط بدهی و مشکلات مالی هستی؛ به دارایی هات توجه کن.

    سلامتیت رو ببین.

    خیلی سخته اینکار؟چیزخوبی برای توجه و شکرگزاری نمی بینی؟

    خب ببین که چه چیزهایی هستن که اگه اونها هم نبودن، اوضاع چقدر بدتر میشد…!

    دستات،پاهات،چشم هات… چقدر می ارزه؟

    میتونی براش قیمت بزاری؟

    فبای آلاء ربکما تکذبان

    عاشق شو،عاشق خدا؛ خدایی که اینقدر زیباست.

    دریاها،آسمان،کوهای آلپ،آبشار بیشه، جنگل های آمازون،کویر لوت،آبشار نیاگارا و…و…..و…..

    دراینها نشانه های زیبا بودن خدا موج میزند.

    امروز ببین ازدل یک گلدان سخت سیمانی،گلی زیبا و بسیااااار ظریف رشد میکنه. این هم یه درسه برات که درهرشرایطی هرچقدر سخت میتونی رشد کنی.

    حیفه آرزو!

    ساده نگذر، ازپشت شیشه های کثیف، شیشه های پوشیده از تار عنکبوت و پشه های مرده زیبایی های دریاچه ی پردایس رو ببین.

    وقتی داری موهای خواهرزاده ی کوچولوت رو شونه میزنی و میبافی، شکرکن.ذوق کن

    ایمان محض در رفتارش رو ببین.

    نگران هیچی نیست حتی غذاش!

    آرزو، خدا قبل از به دنیا اومدنت وسایل مورد نیازت رو فراهم کرده.

    شیر رو به پستان مادرت جاری کرده.

    قبل از به دنیا اومدنت برات لباس و پوشک و اسباب بازی آماده کرده.

    آرزو…

    فبای آلاء ربکما تکذبان

    آرزو دقت کن.درهرچیزی زیبایی هست.درسردرگمی ها زیبایی هست.چراکه معبودی زیبا تورا پیدا میکند!

    درتنهایی زیبایی هست، چراکه معبودی همیشگی باتو همراه می شود.

    درطوفان زیبایی هست.دقت کن پس از طوفان آرامش هست.

    درتاریکی زیبایی هست.چراکه نور را درک میکنی.

    درنور زیبایی هست چراکه خدا نور است.

    نورُ علی نور…

    در رعد و برق زیبایی هست.چرا کع نویدِ بارانِ رحمت را میدهد.نویدِ فراوانی…

    پرنده ای ک تکّه چوبی در دهان دارد و لانه ای میسازد برای جوجه ی در راه.

    دردها زیبا هستند.چرا که پیامی هستند از طرفِ خدا.

    نگاهت رو درست کن آرزو.

    باعشق…سید حسین عباسمنش

    چقدر استادِ عزیزم زییییبا و و آسون،الماس هایی که از دهانت میریزه البته که چون از دل برمیاد بر دل میشینه این حرفها،

    به من کمک کردی استاد که قرآنی که سااااالهای ساااااله روی طاقچه ی خونه مون داره خاک میخوره رو بردارم و با کُدهایی که بهم دادی از نو با دیدِ جدید بخونم و غبار رو از دلم پاک کنم.

    سرااااسرِ قرآن،تمرکز بر داشته ها و تحسین کردنشون و سپاسگزاری هست:

    فبایِ آلاءِ ربّکما تکذّبان؟؟؟؟؟

    پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار میکنید…

    فامّا مَن اعطی والتّقی و صدَّقَ بالحسنی،فسنیسره للیسری…

    اما آنانکه انفاق میکنند((بخشیدنِ بخشی از دارائیها و اموالمون))

    و پرهیزکار باشند

    ((پرهیز از توجه ب ناخواسته ها))

    و زیبایی ها و نیکی هارا تحسین کنند

    ((باور کنند،شهادت بدن.توجه و تمرکز بر زیباییها و نکاتِ مثبت))

    برای آسانی ها آسانشان میکنیم…

    در همین چند آیه ،خداوند دعوتمون میکنه به فراگیریِ این آگاهی.

    استادِ عزیزم.

    نامه ی پُر از عشقت ب دستم رسید.عاشقانه تمامِ کلماتش رو خوندم و لذت بردم و بغض گلوم رو گرفت.تونستی استاد.صدای فریادت به گوشم رسید و بیدارم کردی از خوابِ غفلت.

    ممنونم.

    این هم ردِّ پای من در روزِ چهارمِ سفرنامه…😍💐💙

    سخنی با استادِ جااان.

    استادِ عزییز.

    این بخش از حرفام نگاه به فایلِ تمرکز برنکاتِ مثبت و تطبیقش با سریالِ زندگی در بهشت

    از صبح همش میخواستم این قسمت از حرفام رو هم بگه اما اولش خیلی کلنجار رفتم باخودم که نکنه جسارت بشه ولی خودم رو قضاوت نمیکنم.

    صبح داشتم سریالِ زندگی دربهشت رو نگاه میکردم و لذت میبردم،

    یه پرانتز((نمونه توو دلم دوست داشتم بگم پردایسِ شما دقیقا شبیهِ بهشته.ما حححتما توو بهشت بودیم ک یه جای زیبا رو ک میبینیم بی اراده میگیم واااااوو مثلِ بهشته اییینجااااا.

    حضورِ شما و مریمِ عزیزم برای من مثلِ حضورِ آدم و حوّا در بهشت هست.عاشقانه و با لذت و پاااایگیِ تماااام.در پناهِ خدا زندگی میکنین و همیشه تقریبا دارین از خوردنِ میوه ی ممنوعه پرهیز میکنین(میوه ی ممنوعه میتونه توجه نکردن به ناخواسته ها و روی برگرداندن از زشتی ها اعراض در قرآن )))

    باقیِ صحبتم از قبل از پرانتز…

    چندتا مورد بود که ذهنم رو درگیر کرده البته اینها پردازشِ ذهنِ منه درباره ی آگاهی های فایلِ امروز.درست یاغلط رو نمیدونم.

    البته ک ب درست یاغلط بودنش با فایلهای خودتون میرسم.

    و اون مواردِ فایل نکاتِ مثبت و تطبیق دادم با سریال زندگی در بهشت،

    در فایلِ نکات مثبت، گفتیمچه به خواسته ها و چه به ناخواسته ها توجه کنیم احساسی ک داریم باعث میشه اتفاقاتی هم سنگ با اون ارتعاش برامون رخ بده.

    مثلا شاید یه بار توی غذامون سنگ یا مو پیدابشه.یا گوشیمون یه بار هنگ کنه و خراب بشه.ماشینمون خراب بشه.پروازمون کنسل بشه،مسافرتمون لغو بشه،اَد کارای ما توو اداره بینِ اووونهمه آدم بره دو ماه دیگه یا زنبور نیش بزنه و… اتفاقاتِ کوچیکِ این شکلی…

    گفتیم قرار نیست وقتی داریم مثبت اندیشی کار میکنیم،ههههیچ اتفاقِ ناخوشایندی برامون پیش نیاد،و دیگه تموم ،حالا ففففقط خوشیه….

    ک اینهایی ک عزیزی ازدست بدی اخراج بشی وووو اینها بخشی از برنامه س…

    این برای یک بار عادیه .مثلا ماشینم خراب میشه و واکنشِ من دوتا هست:

    یا توجهم رو برمیدارم آگاهانه و میزارمش روی خوبی ها و نکاتِ مثبت،،،

    یا غصه میخورم و غُر میزنم و طبقِ قانون:حالِ بد اتفاقاتِ بد.

    گفتیم توجه کردن اینکه درموردِ ناخواسته هات حرف بزنی.تعریف کنیش واسه دیگران و..

    اینجوری ک عمل کنم اتفاقاتِ همون جنس برام میفته.

    حالا چه ربطی داشت به زندگی دربهشت:

    من اینطور برداشت کردم که توی فایلِ زندگی در بهشت،بصورتِ سریالی یه اتفاقی داره نامحسوس میفته که به ظاهر ناخوشاینده و اون رو دارین نشون میدین:مثلا ایتادِ عزیز درخت افتاد روی پاش،(نمیگم نباید هههیچوقت اینجوری بشه)

    یا مثلا بگین بچه ها زنبور نیشم زد،فرداش مورچه دستِ مریم جانِ عزیز رو گاز گرفت و بعد پای مریم جان گیر کرد توی چاله ی لونه ی یک موجودِ ناشناخته…افتادن روی زمین…

    یا مثلا از زاویه ی دیگه اینکه شاید حکمتی داره این پشتِ سرِ هم گزیدگی ها…..

    یا یه زاویه اینکه نکنه ماشاگردا داریم امتحان میشیم ک ببینین چقدر حواسمون هست…(ک این یکی رو بعید میدونم چون این قوانین ب احساسِ ما کار دارن)

    یا یه زاویه ی دیگه اینکه نکنه استاد و مریمِ عزیزم حواسشون نباشه که دارن سریالی اینجور اتفاقات رو نا آگاهانه تجربه میکنن؟

    آیا مریمِ عزیز دوست داره که بتز هم زنبور نیشش بزنه؟لازمه مرور کردن و تعریفش؟

    یا مار دوباره یهویی حمله کنه باز؟

    ک خاطراتش مرور میشه؟

    یا یه برداشتِ دیگه اینکه اینها میتونه نشون بده بگه بچه ها خداوند در زندگیمون معجزه میکنه و نجاتمون میده..

    واقعا برام مجهول شده گیج شدم اینجارو یه کم🤪🤪🤪

    آخه فرمودین قبلا ۱۰تا اتفاقِ بد پشتِ سرِ هم رُخ میداد و الآن ک کار شده رو باورهاتون اون ۱۰ تا شده مثلا دوتا.

    چرا؟،چون قانونِ توجه رو درک کردین.

    اما چچندبار اتفاق افتادنش برامون بنظرم طبیعی نیست .

    نمیدونم.چیزی که به ذهنم رسید رو نوشتم صادقانه.

    امیدوارم که درست بتونم این قسمت رو درک کنم.

    آمین.

    خداروشششششکررررررر بابتِ امروز و این بارانی که الآن در تهران میباره.و بوی خاکِ بارون زده دیواااااانه میکنه آدم رو.😘😘😘

    در پناهِ خداوند شااااد باشین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 2032 روز

    روز نهم:

    سلام و درود بر همه

    سپاس از استاد عباس منش گرامی و استاد شایسته ی عزیز( به نظر من ایشون استادن و من چیزهای زیادی از حرفاشون حتی از خنده هاشون یاد گرفتم)

    اول از همه نمیدونم روز تولدتون کیه ولی وارد این دنیا شدید و به خاطر ورودتون به دنیا سپاسگذار خداوندم و به شما تبریک میگم.

    برای در صلح بودن با خودم منم مثال تولدم رو میزنم گرچه هنوز جای کار داره ، من سالها از وقتی به ۱۶، ۱۷ سالگی رسیده بودم از ماه تولدم میرفتم تو افسردگی تا دیگه روز تولدم اوج افسردگیم بود و همیشه میگفتم چرا اومدم به این دنیا و منتظر هدایای بقیه بودم وکلی ناراحتی که تو چرا یادت نبود تو چرا فقط همینو برام گرفتی و….. تا اینکه پارسال متفاوت عمل کردم وقتی به خرداد نزدیک میشدم گفتم اااااااااااااااااا ببین من این ماه وارد این جهان شدم ☺ ول کن گذشته رو چرا من هرسال ناراحت بودم امسال تا آخر عمرم به تلافیش یک ماهو خوشحالی میکنم به خاطر ورودم به جهان دیگران چرا باید یادشون باشه من باید یادم باشه که خدا چنین روز و ماهی منو وارد جهان کرد بعد اینقدر تو اون ماه خوشحال بودم مثلا پدرم میگفت خب چه خبر میگفتم ماه تولدمهههههههه بعد میخندیدم اون میگفت خب هنوز که روز تولدت نرسیده که خوشحالی میکنی میگفتم به منچه روز تولدم کی میشه این ماه منه ، خلاصه از صب تا شب آهنگ تولدت مبارکو گوش میدادم و کلی کیف میکردم نه به این خاطر که به بقیه بگم تولدمه یادتون باشه واقعا داشتم حال میکردم با تولدم، واقعا لذت میبردم اینقدر آهنگ تولدت مبارک اندیو میزاشتم همه دیگه حالشون ازون آهنگه بهم میخورد ولی من هنوزم عاشق اون آهنگم

    یه چیزیم بگم من چون تولدم آخرای خرداده تو مدرسه هیچوقت به تولد من نمیرسید که بچه ها بهم هدیه بدن تو دانشگاهم وسط امتحانا بود و سر کارای دیگمم به نحو دیگه ای و من در گذشته همیشه به خاطر زمان تولدم شاکی بودم

    ولی پارسال فقط صرفا خودم لذت بردم از ورودم به دنیا و اتفاق جالبی که افتاد این بود که سر کار بودم و خانوادم گفته بودن شب زود بیا که تولد بگیریمو ازین حرفا .فوتبال داشت پخش میشد و چون کار دیگه ای نبود داشتم نگاه میکردم که از اتاق مدیر صدام زدن رفتم دیدم همه اونجانو شروع کرد آهنگ تولد تولد خوندن برام و دیدم رو میز یه کیک خیلی بزرگه خوشکل گذاشته و یه سبد گل برام خریدن واای داشتم ذوق میکردم مدیرم گفت بیا بشین رو صندلیه منو پشت میز مدیریت برام تولد گرفتنو چقدر مدیرمون گفت مدیریت بهت میادو تازه بهم هدیه هم دادن ، بعدشم که برگشتم خونه دوباره اونجا کیکو هدیه و ……

    سالهای قبل اکثرا من چون باور داشتم تولدم بد موقست روز تولدم حتی خونوادمم نمیدیدم ولی پارسال عالی بود

    تازه تا یه ماه بعدشم آهنگ تولدت مبارک گوش میدادم بسکه بم خوش گذشته بود😊

    باز گردد عاقبت این در بلی

    رو نماید یار سیمین بر بلی

    ساقی ما یاد این مستان کند

    بار دیگر با می و ساغر بلی

    نوبهار حسن آید سوی باغ

    بشکفد آن شاخه‌های تر بلی

    طاق‌های سبز چون بندد چمن

    جفت گردد ورد و نیلوفر بلی

    دامن پرخاک و خاشاک زمین

    پر شود از مشک و از عنبر بلی

    آن بر سیمین و این روی چو زر

    اندرآمیزند سیم و زر بلی

    این سر مخمور اندیشه پرست

    مست گردد زان می احمر بلی

    این دو چشم اشکبار نوحه گر

    روشنی یابد از آن منظر بلی

    گوش‌ها که حلقه در گوش وی است

    حلقه‌ها یابند از آن زرگر بلی

    شاهد جان چون شهادت عرضه کرد

    یابد ایمان این دل کافر بلی

    جمله خلق جهان در یک کس است

    او بود از صد جهان بهتر بلی

    من خمش کردم ولیکن در دلم

    تا ابد روید نی و شکر بلی

    چند روزه دارم فکر میکنم که رها شم از بند اینکه دیگران سر کار ببینن که چقدر خوبم الان دیگه با خودم عهد بستم که فقط از کارم لذت ببرمو نامو شهرتو بسپرم دست خدا و من مسیرمو برم میخواد کسی ببینه میخواد نبینه نیازی نیست داد بزنم که من این کارو کردم فقط باید لذت ببرم حالا بقیه هم بیان بگن تو هیچکاری نکردی منکه میدونم چیکار کردم، من باور کردم و خدا بهترین مشتریا رو برا من فرستاده پس ناراحتی نداره دیگه ،تازه باعث خوشحالی و افتخارمم هست که من کاری نکردم فقط رو خودم کار کردمو خدا کارامو انجام داده.

    خدایا شکرت که نور زندگی من شدی و تا میگم خدایا امروزم که کار خاصی نکردم مشتری ندارم تو یه حرکتی بزن فوری یه مشتری زنگ میزنه که من فردا میام برا قراداد میگم خب یه جلسه میزارم حرف بزنیم میگه نمیخواد اطلاعاتو دارم فقط میام که بنویسیمش

    خدایا شکرت که تورو دارم و تو بهترینی

    خدایا شکرت که برای بندگانت کافیی

    دلم میخواد جار بزنم اسمتو فریاد بزنم تو کوچه پس کوچه ی شهر اسم تورو داد بزنم

    ثروتمند و سعادتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      نرگس پرورش گفته:
      مدت عضویت: 2213 روز

      سلام دوست نازنین عباس منشی ام 🌼

      …. عزیزم 🌸

      باز هم لذت بردم و باز هم ماه تولدت رو تبریک میگم و می دونم کلی اتفاق خوب در راه هست و کلی خبرهای خوب بهتر از هر سال .

      خدا رو شکر می کنم 🙏🌸

      سپاسگزارم 🌸

      دوستتان دارم ⁦❤️⁩

      خداوند عاشق شماست⁦❤️⁩

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    فرزانه فدایی گفته:
    مدت عضویت: 1921 روز

    سلام سلام ب استاد عشق و مهربونی اینقد این سایت شما متنوع اولین روزی ک عضو سایت شدم گفتم اول از سفرنامه شروع کنم بعدش گفتم اول کل فایلای رایگانو گوش کنم بعد وارد سفرنامه بشم خلاصه بعد از اینکه کل فایلای استاد رو گوشیدم حالام اومدم از این سفرنامه ها شروع کنم خلاصه استاد نگم برات دیگه ب خودم تعهد دادم تا آخر عمر رو مدار حرفای شما باشم و شما شدین الگو طلایی زندگی من ممنونتم استاد خیلی ماهی خاستم از شما فرشته مهربون این روزای زندگیم تشکر کنم و اینکه بگم ی چن روزی میخام برم مسافرت نمیتونم ب سایتتون سر بزنم ولی فایلای دانلود شده تو گوشیمو گوش میدم دوستون دارم فعلا۰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    معصومه ملک زاده گفته:
    مدت عضویت: 2112 روز

    سلااااااااااام سلاااااااااااام سلااااااااام😍

    هر روز که از این سفرِ پررررر رمز و راز میگذره آگاهی هام واسه اینکه چیا بزارم تو کوله م بیشتر میشه.هر روز متوجه میشم که کارم و وظیفه م تو این جاده و تو این ماشین فقط خوردنِ خوراکی و تنقلات نیست،بلکه باید به زیباهی هایِ اطرافم هم توجه کنم.

    خداروششششششکر

    امروز روزِ سومه و به نظر سخت ترین تمرین که یکتاپرستیه.چیزی که فکر کنم اکثرِ ما با ادعا میگیم که ما که خداپرستیم نه بت پرست.اما من میگم شاید یه عمر مثلِ کبکی که سرش زیرِ برف هست بودم.

    دقیقا استاد عباس منش ابراهیم گونه عمل میکنه،جایی که استاد میگن که بهترین حمایت کردن از فرزندانمون اینه که ازشون حمایت نکنیم.شاید به نظر بی رحمانه بیاد،اما وقتیکه دقیق نگاه میکنم متوجه میشم که این حمایت نکردنِ بیجا هم به خاطرِ عشق به همون فرزند هست و ابراهیم هم وقتیکه فرزندش رو به همراهِ مادرش در بیابان رها میکنه حتما اینو میدونه که این حمایت نکردن و رها کردن همون عشقِ به فرزنده.

    چقدرررررر زیبا.آدم ناخودآگاه اشکش سرازیر میشه ک قلبش به شعف میاد که یک انسان از جنسِ من رو خداوند با افتخار تو کتابش دوستِ خودش خطاب و معرفی میکنه😍

    گویی خدا این امتحان ها رو واسه دوستش(ابراهیم) در نظر گرفته که ببینه میتونه در جایگاهِ دوستِ واقعی روش حساب کنه…..

    که ابراهیم بااااااارها سربلند بوده.

    وقتی استاد گفتن که خدا فقط شرک به خودش رو نمیبخشه و روزِ سوم هم از موحد بودنِ ابراهیم صحبت به میون اومد به فکر فرو رفتم که واقعا موحد و یکتاپرست بودن به کی میگن؟

    مثلا فقط از خدا یاری بخوام.

    فقط امیدم به خدا باشه.

    پیشِ هیچ کس سر خم نکنم.

    خودم رو ذلیل نشون ندم پیشِصاحب کار،آدمایی که از من پولدارتر هستن.

    تسلیمِ خدا بودن.

    حالم رو خوب نگه دارم و و و ….

    فکر میکردم که یکتاپرستم و یکتاپرست بودن خیلی راحته و شاید اگر کسی مثلِ من فکر نمیکرد پیشش پُز میدادم.

    اما با خودم که تعارف ندارم.من به شخصه هیچ کدوم از گزینه هایِ بالارو ندارم.

    من با یکتاپرست بودن فاصله دارم اما الان دیگه قشنگ تر میگم،که من یه کوچولو تونستم با آموزه هایِ استاد فاصله م رو تا یکتاپرست بودن کمی کم کنم.

    خیلی جاها بوده که وقتی آدمِ پولدار میدیدم دوست داشتم که طوری بهش نزدیک بشم تا شاید طوری بشه که نیازهایِ من و خونوادم رو برطرف کنه(شرک شرک شرک)

    خم و راست شدن و……. که دیگه باقیش رو روم نمیشه که بگم(شرک شرک شرک)

    اما الان دیگه از خدا هدایت میخوام.

    به قولِ استاد وقتیکه گفتن اگر ابراهیم تونسته پس منم میتونم و من هم میگم معصومه ی عزیزم اگر استاد عباس منش و مریمِ شایسته ی عزیز تونستن تو هم میتونی و اینکه وقتی الان اینجایی پس حتما تو مسیری.خداروشششششکر

    میخواستم تا همینجا اکتفا کنم اما بازم مو به تنم سیخ شد و دوباره یادم اومد که واقعا استاد درست میگن که چطور میشه یه انسان از فرزندش بگذره،از وجودش بگذره.حتی ما اگر مطمئن هم باشیم که خواستِ خداست بازم درکش نمیکنیم.

    چطور میشه که یه انسان فرزند و همسرش رو در بیابان رها کنه و حتی به خودش اجازه نده که برگرده و پشتِ سرش رو نگاه کنه.

    حتما ابراهیم خداگونه عمل کرده که به دوستیِ خدا نائل شده و خلیل الله نامیده شده: خداوند ابراهیم را به عنوانِ خلیل انتخاب کرد،زیرا هرگز تقاضاکننده ای را محروم نساخت و هیچ گاه از کسی غیر از خدا تقاضایی نکرد.شاید تمامِ یکتاپرستی همین باشه.

    اما استادِ عزیزم همینکه روزی جگرگوشه ت رو در خردسالی رها کردی و فقط برایِ چند ساعتی ناراحتِ از دست دادنِ جسمش بودی و مانندِ ابراهیم سعی کردی که حالِ خوبت رو حفظ کنی و فقط گفتی که این بچه یه امانت بود که به صاحبش برگشته شد،پس تو ابراهیم گونه رفتار کردی.

    حتی الان که بیشتر فکر میکنم میبینم وقتیکه جسمِ بابایِ عزیزم رو داشتیم و همیشه میگفتن که مرا در میانِ مُردگان مجویید.

    وقتیکه، قشنگ یادمه که واسه از دست دادنِ پدر و مادرشون گریه نکردن و سیاه نپوشیدن و فقط خداروشکر میکردن،پس ایشون هم ابراهیم گونه و مسیح گونه عمل کردن.

    خداروششششکر واقعا به خاطرِ اینهمه آگاهی که هر روز دارم کسب میکنم.

    استادِ عزیزم و مریم جانم ازتون یک دنیاااااا سپاسگزارم.از خدا براتون همونهایی رو آرزو میکنم که استاد همیشه قلبا برایِ ما از خدا درخواست دارن.

    به خدایِ مهربون میسپرمتون.

    دوستدارِ شما معصومه.

    💋💋💋💋💋

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      نرگس پرورش گفته:
      مدت عضویت: 2213 روز

      سلام خواهر نازنین عباس منشی ام 🌼

      معصومه ی عزیزم 🌸

      چقدر لذت بردم از خوندن کامنت آگاهانه ت و تحسین ت می کنم و تبریک میگم بهت برای اینکه لایک استاد رو دریافت کردی و اینقدر خوب قوانین رو درک کردی و اصل تسلیم و توحید رو . 🌸👏

      «دقیقا استاد عباس منش ابراهیم گونه عمل میکنه،جایی که استاد میگن که بهترین حمایت کردن از فرزندانمون اینه که ازشون حمایت نکنیم.شاید به نظر بی رحمانه بیاد،اما وقتیکه دقیق نگاه میکنم متوجه میشم که این حمایت نکردنِ بیجا هم به خاطرِ عشق به همون فرزند هست»

      خدا رو شکر که با هم همسفر این سفر پربرکت هستیم . سفری که در مدت تجربه کردنش واقعا معجزات بود که در زندگی م بدیهی شد و رشد بود که برام رقم خورد .

      خدا رو شکر که به این سفر هدایت شدم 🌸🙏

      خدا رو شکر که در مدار تجربه ی است سفر پربرکت هستم . 🙏🌸

      منتظر خوندن نوشته های آگاهانه ت در ردپاهای روزهای این سفر هستم .

      از خداوند طلب می کنم که یاری مون کنه ابراهیم گونه عمل کنیم .🙏🌸

      و متعهد بمونیم بر اجرای قوانین 🙏🌸

      دوستت دارم⁦❤️⁩

      خداوند عاشق توست⁦❤️⁩

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        معصومه ملک زاده گفته:
        مدت عضویت: 2112 روز

        سلام نرگس عزیزم.

        خداروشکر

        ازت بییینهایت ممنونم که وقت گذاشتی و دیدگاهم رو خوندی.و بهم اطلاع دادی که برام وقت گذاشتی.خداروشکر که دوست داشتی و تونستم با آگاهی ههرچند ناچیزم برای تو پیامی که خودم دریافت کردم رو در اختیار عزیزی مثل تو دوست هم فرکانسیم داشته باشم.🍬🌹

        دوستدار تو هستم که عزیز خدایی❤❤

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          نرگس پرورش گفته:
          مدت عضویت: 2213 روز

          سلام خواهر نازنین عباس منشی ام 🌼

          معصومه ی عزیزم 🌸

          من هم سپاسگزارم که به دیدگاه م پاسخ دادی و با جملات الهی ت حالم رو جا آوردی و بهم احساس خوب دادی .

          امیدوارم بازم نوشته هات رو بخونم و ردپاهات در این سفر پربرکت .

          از خداوند برای خودم و همه مان طلب تعهد و اراده و ایمان پولادین دارم .🙏🌸

          دوستت دارم⁦❤️⁩

          خداوند عاشق توست⁦❤️⁩

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      نرگس پرورش گفته:
      مدت عضویت: 2213 روز

      سلام معصومه ی عزیزم 🌸

      این صفحه پر شده از نوشته های لایک شده ی معصومه و آرزو ملک زاده ی عزیزم و همه شون واقعا شایسته و سزاوار لایک شدن هستن و از استاد سپاسگزارم که با لایک شوند من رو هم تشویق به دقت و مطالعه در نوشته ها می کنن و چقدر این امکان سایت رو دوست دارم و باهاش کیف می کنم .

      خدا رو شکر 🙏🌸

      و ردپا ت در روز سوم سفر از تسلیم بودن و یکتاپرستی من رو به خودم برگردوند تا بررسی کنم و ببینم و تأمل کنم در خودم و رفتارهام و کشف باورهای شرک آلود و توحیدی م .

      و چقدر این فکر کردن من رو آگاه تر می کنه .

      خدا رو شکر می کنم 🙏🌸

      خدا رو شکر می کنم که در این مسیر قدم گذاشتم و دارم پیش میرم.

      خدا رو شکر که عزیزانی چون شما دارم .🙏🌸

      به خودم می بالم .

      تبریک و تحسین من بخاطر وجود نازنین پدر ت رو پذیرا باش عزیزم .

      نعمت بزرگی است چنین پدر آگاهی داشتن .👏🌸

      قطعا روح شون در آرامش و شادی هست و خوشبختی .

      و صحبتی که از تفاوت بین حمایت کردن و عشق ورزیدن گفتی هم قابل تامل و عالی بود 👍👏

      سپاسگزارم 🌸🙏

      دوستت دارم ⁦❤️⁩

      خداوند عاشق توست ⁦❤️⁩

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        معصومه ملک زاده گفته:
        مدت عضویت: 2112 روز

        سلاااااااااااااام عشقممممممممم

        عزیزممممممممم این پیامت واقعا من و خواهرم آرزو رو به وجد آورد

        ازت یه دنیااااااا ممنونم دوستِ هم فرکانسیِ گلممممممممم

        انشالله پا جایِ پایِ استاد بزاری و بدرخشی.

        😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘

        🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: