روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1 - صفحه 105
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-75.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-01-13 15:17:012022-02-28 08:12:28روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
روز هفدهم
رب هب لی حکما و الحقنی بالصالحین
درود بر استاد عزیزو خانم شایسته ی مهربان و سایر دوستان
اینکه بخوایم فقط روی خدا حساب کنیم خیلی باور قشنگیه و هرکسی میتونه مدعیه اون باشه ولی تفاوت در نتیجه رو، تفاوت در عمل ما ایجاد میکنه . ما الان آگاهانه داریم اینکارو میکنیم پس از عمل اول شروع میکنیم و مثلا اوضاع زیاد جالب نیست میگیم خب خدایا تو درستش کن میدونی من چی میخوام و راحت میریم دنبال زندگیمون و باکی نداریم از فلان مشتری پولدار که معامله رو میخواد بهم بزنه، بعد میبینیم ااااا درست شد از همون راه یا یه راه دیگه، ولی اینجا باید حواسمون باشه الان ما حضرت ابراهیم نشدیم دیگه، بلکه این تجربه ذره ای ایمان عملی مارو رشد میده و دوباره باید در موضوع دیگه با استناد به این تجربه باور همه چیز دست خداست و برگی بدون اذن خدا از درخت نمی افته و …. در خودمون تقویت کنیم و دوباره با استناد به قبلیا و دوباره و دوباره و دوباره
اونوقت ایمان ما به خداوند رشد میکنه و دیگه برامون یه چیز عادی میشه و به اونجا میرسه که به حضرت ابراهیم میگن میسوزونیمت اگه به خدایی که میگی ایمان داشته باشی میگه خب بسوزونید، ابراهیم مطمئن بود که خداش اجازه نمیده یعنی ایمان عملیش به جایی رسیده بود که میدونست خدا از آتش قدرتمندتره و حتی از اون افراد
که در نهایت آتش گلستان میشه و خدا مثال میزنه و میگه باشد که بیندیشید فکر کنید پند گیرید و….
باشد که پند گیریم
یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن
چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نهای از سر غیب
باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کند
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب
جمله میداند خدای حال گردان غم مخور
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار
تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور
سفرنامه جالبی بنظر میرسد ، دوست دارم حتما امتحانش کنم.
💋💋به نااااااااامِ خدااااااااایِ وهاااااااااب💋💋💋
سلاااااااااااام……….سلاااااااااااام……..سلاااااااااااام
استااااادِ عزیزم اینجایی که الان اومدیم اصلا چیزی به نامِ نت وجود نداره.پیشِ خودم میگفتم که اگه کسی بخواد بیاد توو سایت و از فایلها استفاده کنه باید چیکار کنه؟بعد یادِ حرفِ استادِ عزیزم افتادم که هر کس در هر جایی باشه و اگر توو مدار باشه حتما به سایت هدایت میشه.و بعد به خودم گفتم که خودِ من الان دویست و خورده ای روز هست که توو سایت هستم اما فقط الان ۹ روزه که دارم به طورِ جدی رو خودم کار میکنم،پس ربطی به بودنِ نت نداره،منکه همیشه نت داشتم و سایت هم بودم…..!!!!!!
استاااااااد راستی تو دیدگاهام فراموش کردم که بگم اینجایی که اومدیم کجاست.استاد من خودم تبریزی هستم و همسرم اهلِ لرستان هست.و ما اومدیم به لرستان شهرِ شما😉😊
استاد اینکه آدم بخواد همه ی توقع و انتظارش رو از رویِ دیگران برداره خیلی واقعا سخته و اینکه توو این فایل و همه ی فایلاتون آموزش میدین که همه چیز به خودمون بستگی داره و هیچکس رو مقصر ندونیم هم واقعا کارِ سختیه.امااااااا باااااااید شروع کرد….
شادی رو در درونِ خودمون پیدا کنیم تا بتونیم در بیرون هم شادی رو داشته باشیم.
استاد فرمودین که نباید زندگی رو جدی گرفت.دقیقا همینطوره.استااادِ جان من از وقتیکه بابا جونم خیلی خیلی راحت با خنده چشماش رو بست و رفففففت پیشِ خدا فهمیدم که نباید زندگی رو جدی گرفت.
استاد شاید این تجربه ی امروزم ربطی به تمرینِ امروزم نداشته باشه،شاید هم داشته باشه. من همیشه از هر نووووع حیوونی میترسیدم،البته الان هم میترسم،اما امروز رو باورم نمیشه،از خدا کمک خواستم و تونستم به یک گاوِ بزرگِ شیرده دست بزنم و نوازشش کنم و یه تجربه ی عااالی که امروز کسب کردم اینه که تونستم شیرِ اون گاو رو بدوشم.واقعا خداروششششکر.خیلی خیلی کِیف کردم.البته الان که فکر میکنم میبینم که به مبحثِ امروز هم ارتباط،از این نظر که این ۹ روزه که من دارم به طورِ مرتب تمریناتم رو انجام میدم،هر روزش یه تولده برام.خداروشکر.
راستی استاد امسال خونواده ی خودم و خونواده ی عموم واسه ی من ۲ بار تولد گرفتن و کلی هم کادو برام گرفتن.و ازشون خیلی ممنونم.از خدایِ مهربون ممنونم.از خدا به خاطرِ وجودِ عزیزانم.در حالیکه سالهایِ قبل شرایطش برام پیش نیومده بود.
مریم جاااانِ عزیزم واقعا الان میفهمم که در صلح بودن با خودم یعنی چی.امروز که با همسرِ عزیزم داشتیم تو بازارِ شهرستانِ محلِ تولدش راه میرفتیم،من واقعا از تهِ قلبم برایِ همه ی مغازه دار ها آرزویِ برکت و فراوانی میکردم.تحسین میکردم.از باز شدن و احداث شدنِ پاساژهایِ بزرگ توو این جایِ کوچیک و دور از تهران کلی ذوق کردم و حالم واقعا بد نشد و اصلا احساسِ حسادت نداشتم.
امروز زیبایی ها رو تحسین کردم.به نکاتِ مثبت توجه کردم.کلی ماشین هایِ زیبا و موردِ علاقه ی خودم و همسرم رو دیدم و تحسین کردم.خداروششششکر.
امروز همه تونو از تهِ قلبم و با تمامِ وجودم دوست دارم.احساسم قلبیه و حتما به دلتون میشینه.
❤❤❤❤❤
💋💋💋💋💋
❤💋به نااااااامِ خدااااااایِ وهااااااااب💋❤
سلاااااااااااااااام.سلااااااااااااااااااااام.سلاااااااااااااااااام
دقیقا همینطوره: بااااید سعی کنیم که خودمون رو در آینده و وقتیکه به خواسته ها و اهدافمون رسیدیم ببینیم.
استاد خیلییییی به این جمله تون فکر کردم.همه ش به خودم میگم چراااااا یادم نمیاااااد که خواسته ها و اهدافم چیه.یادم اومد که اصلا من تا حالا به این چیزا فکر نکردم.انقدرررررر خودم رو کُشتم.خودم رو سرکوب کردم که هیچ هدفی یادم نمیاد.چی میخوام.اصلا چی رو دوست دارم.چه شغلی رو دوست دارم….. اما شاید من نباید به اون معنایی که قبلا فکر میکردم یا دیگران فکر میکنن شغل داشته باشم.
مریم جانِ عزیزم شما گفتین که: به اهدافی که بااااید محقق نمایی و قلبت آگنده از عششششق ساخته فکر کن.
مریم جان الان شاید با این جمله تون متوجهِ هدفم شدم،شاید حداقل الان متوجه شدم. وقتی که حرف از کمک کردن به دیگران به میون میاد،قلبم آگنده از عشق میشه.من همیشه عااااشقِ این بودم که بتونم با کاری که دارم و با پول هایِ زیادی که دارم بتونم عزیزانی که مشتاقِ تغییر و درآمد هستن رو کمک کنم و براشون شغل ایجاد کنم.
استااااااد یکی از تغییرها و قدم هایی که راسخ برایِ اهداف و خواسته هام برداشتم اینه که صبح ها با سایتِ عباس منش بیدار میشم و شبها به عشقِ سایتِ عباس منش میخوابم.
استااااادِ جااااان من الان چند روزه که زنده هستم.قبلا واقعا به قولِ استاد مرده ای بودم که فقط نفس میکشه…..اما طبقِ آموزه هایِ استاد در فایل هایِ اعتمادِ به نفس خودم رو سرزنش نمیکنم و میبخشم و رها میشم از هرچی احساسِ گناهه.
استاد،خونواده ای که الان میزبانِ ما هستن،اولا که از خدایِ مهربون اعماقِ قلبم براشون یه دنیاااااا شادی.سلامتی.آگاهی و بعد از آگاهی براشون ثروت آرزومندم.
استاد،من هر وقت که این خونواده رو میدیدم همه ش حسِ ترحم و دلسوزی نسبت بهشون داشتم.اما اینبار شدن اهرمِ رنجِ من.و اهرمِ لذتم رو توو ذهن و قلبم طوری ساختم و تجسم کردم که خودم موفق شدم و تونستم براشون الگو باشم و کمکشون کنم.نه اینکه جزعی از اونها باشم و جدای از اونها باشم.
همیشه در هر موردی باهاشون به بحث و گفتگو میشستم.اما اینبار سعی کردم که توجهم رو ببرم به سمتِ نکاتِ مثبت و خواسته هام.هر وقت که در موردِ اخبارِ روز یا هر چیزِ ناخواسته ای صحبت میکردن،من با یاریِ الله آگاهانه بحث رو عوض کردم یا سعی کردم که به بهانه ای از اون محیط خارج بشم.واقعا خداروششششششکر.
استادِ عزیزم من امروز تمامِ مسئولیتِ زندگیم رو با خوب و بدش رو به عهده میگیرم.
استادم من قول میدم که طبقِ فرمایشتون قدم هایِ کوچک اما متوالی بردارم.
خدایا ازت میخوام که من رو به سمتِ ایمانِ واقعی هدایت کنی.
ایمانم مانندِ اون کوهنوردی نباشه که فاصله ی خیلی کمی با امنیت داشت و ندایِ درونش بهش گفت که خودت رو رها کن اما اعتماد نکرد و یخ زد.و بعدها که پیداش کردن،همه تعجب کردن که چرا تو این ارتفاع یخ زده.هر چند که هیچ کدوم از اونها و من جایِ اون کوهنورد نیستیم که مشخص بشه که چه تصمیمی میگیریم.آیا ایمان داریم یا……؟
استادِ عزیزم فرمودین که فقیر بودن و فقیر موندن خیلی راحته.اما من از خدا میخوام که با موفقیتم بتونم به خودم ثابت کنم که ثروتمند شدن راحته.
در آخرِ مشقام و در روزِ هشتم از کلاسِ عباس منشی ها برایِ همه ی عزیزانم آرزویِ موفقیتِ هر روزه دارم و ایمان ایمان ایمان…….
استادِ عزیزم و مریم جانِ شایسته ازتون خالصانه تشششششکر میکنم که دیدگاهم رو با عششششق میخونین.
دوستدارِ شما معصومه
😘😘😘
❤
سلاااااااااام
خداروهزاراااااان مرتبه شششششکر که بازم مهرِ تایید رو از استادِ جااااانم دریافت کردم.😘😘😘😘
به نام خدای هدایتگرم
روز پنجم سفرنامه
خداراشکر بخاطر این همه نعمات بزرگی که به ما ارزانی داشته
خداروشکر خاطر یکی از بزرگترین نعمتها ازجمله خلق سیدحسین عباس منش استاد بزرگوارم و مریم جان
خداراشکر بخاطر وجود سایت پرمحتوا و خداگونه اش
خداروشکر بخاطر هدایتمان به این مسیر پر از آگاهی و نعمت کشف قوانین زندگی
خدارا با تمام وجودم شکر میکنم بخاطر تک تک این موارد که بخشی از زندگی روزمره ام شده گشان دراین سایت و مطالعه بخشهای مختلف سایت
خداروشکر میکنم که این فایلها رو هربار که گوش میدم کلی اطلاعات جدید و ایده های جدید به ذهنم میرسه و خیلی حس خوبییییی پیدا میکنم وقتی میبینم این نشانه تغییر مدارم هست
و نشانه های قویتر شدن ایمانم رو میبینم
میبینم وقتی در طول روز مواردی رو برخورد میکنم (خرج کردن پول)که قبلا در برخورد با همون مورد ترس و تردید داشتم اونجا به خودم یاداور میشم اگر ایمان داری بخدا که نعمت و ثروت هرروز هست و بیشتر و بیشتر میشه پس نترس چون ترس نقطه مقابل ایمانه
و واقعا دیگه نه تنها ترسی نیست بلکه با عشق کار رو انجام میدم
و خودم رو تشویق میکنم افرین که داری با ترسهات مقابله میکنی و میری واردش میشی
این یعنی تغییر
حتی چندوقت قبل همسرم که از شغلش بنا به دلایلی ناراضی شده بود و میگفت احتمالا استعفا بدم اولش ترس امد سراغم که بیای بیرون میخای چکار کنی یا تا چند وقت دیگه ممکنه کار باب میلت رو اوکی کنی و زمانبر باشه و هزار نجوای شیطانی ذهن
اماامشب که فایل تغییر رو گوش کردم گفتم خدایا شکرت این هم نشونه
وقتی از شرایطت راضی نیستی باید در راستای تغییر قدم برداری و زمانی که ایمان داشته باشی به بخدای هدایتگر ثروت افرین مدارت که تغییر کنه ادمها و شرایط و موقعیت هایی رو برات به وجود میاره که تو رو به خواسته هات برسونه
هر بار که هرکدام فایلها رو گوش میدم چه برای بار چندم چه برای اولین بار، همگی فقط یه چیز رو فریاد میزنن ایماااان به رب
خدایاشکرت که اینقدر زندگی برام لذت بخش شده که هربار موضوع جذاب دیگری رو از استاد گوش میدم یا اینجا میخونم
قشنگ نشونه ها رو میبینم و علت اینکه الان این فایل رو گوش میدم چیه خداروشکررررررر
چون دقیقا نیاز اون لحظه اون روز و اون موقع هست که خدا داره باهام به این شکل صحبت میکنه
خدایاعاشقتمممم❤❤❤❤
دستان هدایتگرت رو میبوسم سیدجان و مریم جان❤❤❤❤❤
💋💋💋به نااااااااامِ خدااااااااایِ وهاااااااااب💋💋💋
سلاااااااااااام……….سلاااااااااااام……..سلاااااااااااام
استااااادِ عزیزم اینجایی که الان اومدیم اصلا چیزی به نامِ نت وجود نداره.پیشِ خودم میگفتم که اگه کسی بخواد بیاد توو سایت و از فایلها استفاده کنه باید چیکار کنه؟بعد یادِ حرفِ استادِ عزیزم افتادم که هر کس در هر جایی باشه و اگر توو مدار باشه حتما به سایت هدایت میشه.و بعد به خودم گفتم که خودِ من الان دویست و خورده ای روز هست که توو سایت هستم اما فقط الان ۹ روزه که دارم به طورِ جدی رو خودم کار میکنم،پس ربطی به بودنِ نت نداره،منکه همیشه نت داشتم و سایت هم بودم…..!!!!!!
استاد اینکه آدم بخواد همه ی توقع و انتظارش رو از رویِ دیگران برداره خیلی واقعا سخته و اینکه توو این فایل و همه ی فایلاتون آموزش میدین که همه چیز به خودمون بستگی داره و هیچکس رو مقصر ندونیم هم واقعا کارِ سختیه.امااااااا باااااااید شروع کرد….
شادی رو در درونِ خودمون پیدا کنیم تا بتونیم در بیرون هم شادی رو داشته باشیم.
استاد فرمودین که نباید زندگی رو جدی گرفت.دقیقا همینطوره.استااادِ جان من از وقتیکه بابا جونم خیلی خیلی راحت با خنده چشماش رو بست و رفففففت پیشِ خدا فهمیدم که نباید زندگی رو جدی گرفت.
استاد شاید این تجربه ی امروزم ربطی به تمرینِ امروزم نداشته باشه،شاید هم داشته باشه. من همیشه از هر نووووع حیوونی میترسیدم،البته الان هم میترسم،اما امروز رو باورم نمیشه،از خدا کمک خواستم و تونستم به یک گاوِ بزرگِ شیرده دست بزنم و نوازشش کنم و یه تجربه ی عااالی که امروز کسب کردم اینه که تونستم شیرِ اون گاو رو بدوشم.واقعا خداروششششکر.خیلی خیلی کِیف کردم.البته الان که فکر میکنم میبینم که به مبحثِ امروز هم ارتباط،از این نظر که این ۹ روزه که من دارم به طورِ مرتب تمریناتم رو انجام میدم،هر روزش یه تولده برام.خداروشکر.
راستی استاد امسال خونواده ی خودم و خونواده ی عموم واسه ی من ۲ بار تولد گرفتن و کلی هم کادو برام گرفتن.و ازشون خیلی ممنونم.از خدایِ مهربون ممنونم.از خدا به خاطرِ وجودِ عزیزانم.در حالیکه سالهایِ قبل شرایطش برام پیش نیومده بود.
مریم جاااانِ عزیزم واقعا الان میفهمم که در صلح بودن با خودم یعنی چی.امروز که با همسرِ عزیزم داشتیم تو بازارِ شهرستانِ محلِ تولدش راه میرفتیم،من واقعا از تهِ قلبم برایِ همه ی مغازه دار ها آرزویِ برکت و فراوانی میکردم.تحسین میکردم.از باز شدن و احداث شدنِ پاساژهایِ بزرگ توو این جایِ کوچیک و دور از تهران کلی ذوق کردم و حالم واقعا بد نشد و اصلا احساسِ حسادت نداشتم.
امروز زیبایی ها رو تحسین کردم.به نکاتِ مثبت توجه کردم.کلی ماشین هایِ زیبا و موردِ علاقه ی خودم و همسرم رو دیدم و تحسین کردم.خداروششششکر.
امروز همه تونو از تهِ قلبم و با تمامِ وجودم دوست دارم.احساسم قلبیه و حتما به دلتون میشینه.
❤❤❤❤❤
💋💋💋💋💋
🌷🌼🌻 به نامِ خداوندِ هدایتگرِ مهربان🌻🌼🌷
سلاااامی به زیییباییِ اون غروبِ خوششششگلِ توی پَرِدایس که استاد توو اینستاگرام بِهِمون نشون داد.
دیدیم که چطور خورشید🌅 و آسمون ⛅و دریاچه🌊 و ابرها☁️☁️ و جنگل🏞 و رنگ ها داشتن دلبری میکردن.فقط برونیِ نااااز رو کم داشتیم که این صحنه ی زیییبا و رویایی رو تکمیل کنه.
من عاشششقِ اون رنگ بندی هستم که البته هم توو طلوع میشه دید و هم توو غروب.عااالی بود استادِ عزیز..ممنون.درسته استاد.این زیبایی کارِ یه نقّاشِ ححححرفه ایه. نقّاشی به نامِ خداوند.فرمانروای کلِ کیهان.خداروشششکر .
چقدر ؛خالق، ما انسانهارو زیبا خلق کرده و قدرتمند که ایییینهمه زیبایی و عظمتِ آسمان و دریا توی چشمانِ کوچیکمون(کوچیک از نظرِ اندازه) جا میشه.
خدایاشششکررت.
به نامِ الله شروع میکنم دیدگاهِ روزِ نهمِ کلاسِ سفرنامه رو:
من هم عاشقِ این جمله تون هستم استاد که میگین همه چیز خود به خود بوجود میاد.
انگار وقتی رو خودت کار میکنی وقتی تصمیم میگیری خداهای مختلفِ زندگیت رو دیگه نَپَرستی،حالا میخواد پدر یا مادر باشه…فرزند باشه…همسر باشه…دوست باشه…رئیسِ شرکت….صاحب کار…مشتری ها…
ایین هااااا همه خداهایی هستن که ما برای خودمون در نظر گرفته بودیم و بهشون وابسته میشیم و همین وابستگیِ عجیب بَلا سرمون میاره و فکر میکنیم از خالقِ ماست که زندگیمون داشته رو به تباهی میرفته…
تَباهی همون بی خداییه.بی خدایی فااااااجعه س.
اما
وقتی همه ی این خداهای ناتوان رو دووور میریزی و در واقع به بی خدایی میرسی،تااااااازه خدای قدرتمند ،خدای یکتااا،خدای خاااالق،خدای لایقِ پرستش رو میبینی.
وقتی مَن مَنیّت های زندگیت رو کنار میزاری خدا میاد.
من،آرزو،توو بی خدایی،خدا رو پیدا کردم.رسیدم به جایی که دیگه از خدا هیچی نمیخواستم.چون پپپپر از ححححسرت بودم.پپپر از عُقده.پپپر از نرسیدن هااااا.دیگه کاری با خدا نداشتم.انکارش نننننمیکردم اصلا اصلا.چون مممممطمئن بودم یه خدای قدرتمند ههههست که همچین جهانِ زیبااایی رو خلق کرده.به اینکه خدا وجود داشت و زیبایی های جهان رو مالِ اون میدیدم،ذرّه ای شک نداشتم اما احساسِ گناه و کمبودِ اعتمادِ بنفس و عزتِ نفس اووووونقدر منو توو باتلاق پایین کشونده بود،اوووونقدر دست و پا میزدم تا خودمو بالا بکشم اما بیشتر فرو میرفتم.
واااقعا اینکه استاد میگین:
شرک در دلِ مومن مثلِ یک نقطه ی سیاه روی یک سنگِ سیاه در دلِ تاریکیست.وااااقعا همینه.
واااااقعا جهان به احساس پاسخ میده .احساسِ شکرگزاری باید داشت من زبانی شکر میکردم ولی احساسم خوب نبود.توجهم رو نداشته هام بود.
یقین داشتم که خدایی هست چون باهاش دعوا میکردم.دعوا میکردم چون میدونستم هست.
اما
.خدای من عادل نبود.
خدای من بیمار بود.
اذیت میکرد.
میکوبید.
ناتوان بود برای مممن وگرنه قدرتش رو شششک نداشتم.
برای مممن کاری نمیکرد.
یه خدای مغرور،کینه ای،خدای چچند شخصیتی،یه جا مهربون بود یه جا خشن….یه جاهایی هههرچقدر التمااااسش میکردم که یه کاری واسه زندگیِ من بکن ولی اهمیتی نمیداد.از یه طرف میگفت من از رگِ گردن بهت نزدیک ترم از طرفی اوووونقدر دوووور میشد که دیگه دیده نمیشد…
یه جاهایی بود یه جاهایی نبود.
همش فکر میکردم من ک آدمِ خوبی ام باید الآن یه حالی بهم بده برعکس حالمو میگرفت.
تصمیم گرفتم بیخیالش بشم.چون اصلا معلوم نبود فازش چیه.بهش گفتم دییگه بهت رو نمیندازم.دیگه هیچی ازت نمیخوام.والا دیگه نمیدونم باید چیکار کنم تا جنابعالی یه تکونی به زندگیِ ما بدی…یه جاهم ک میام اَدای متوکّل هارو دربیارم و زندگیم رو بسپارم بهت،میزنی بدتر خراب میکنی همه چیو…
غرورم رو که از سرِ راه که نیاوردم…هههرچی ازت میخوام میگی نه…من رو آفریدی واسه حسرت خوردن؟؟؟؟واسه نظارتِ خوشی های بنده های از ما بببهترونت؟؟؟؟من ک یه جاهایی از خیلی ها بهتر هم هستم….
خخخخخسته شدم……
چچچجوریه که من نننمیرسم به هیچ جا؟؟؟
بیشتر کارمیکنم که چراهنوز هشتم گرویِ نُهمه؟؟؟
تو چچچچچیجور خدایی هستی؟؟؟؟
من باااید چچچچییییکاااار کنم؟؟؟؟؟
این هارو بهش گفتم و ۴ تا سوال اخرش پرسیدم و هم بیخیالِ خدا شدم هم خودم و زندگیم.خودکُشس کردم.
نه با قرص،نه با پرت کردنِ خودم از بلندی…بلکه با تصمیمی که گرفته بودم یه جور خودکُشی بود.
به قولِ استاد آااارام آاااراااام افسرده میشی…دیگه تصمیم گرفته بودم بیرون نَرَم و با کسی کاری نداشته باشم.تصمیم گرفتم کتابهای مثبت اندیشی رو دیییگه نخونم.چون هههیچ کمکی به من نکرد.
خلاصه تصمیم گرفتم فقط نفس بکشم.
بیخیالِ خداشدم ولی خدا نه…
رابطه ی من با خدا به طناب رسید ولی پاااااره نشد…
دلم خدا رو میخواست خدارو فففریاد میزد ولی من لجبازی کردم….
درحالیکه الآن از روی نوشته هام میخونم میفهمم که واااقعا احساس حرف میزنه نه لجبازی های زبانی…
نکته ای ک الان دارم از نوشته هام در میارم باز برمیگرده به تمارینِ این چچند روز که پای صحبتهای استاد نشستم:
اینکه من در اوجِ ناراحتی ۴ تا سوالِ خوب از خدا پرسیدم.استاد میگن سوال های خوب بپرس.:
🛑اینکه چطور رشد کنم؟
این سوال رو پرسیدم و خدای مهربان در زمانِ درستش من رو هدایت کرد زمانی که من بتونم درک کنم.
هدایت شدم به سایتِ استاد عباسمنشِ عزیز.
مسیرِ جواب هاااا…جواب هااای درسسسست💪💪
که مربوط میشه به باورهام به عزتِ نفسم…که در زمانِ درستش دوره های استاد رو به راااحتی میخرم و البته که فایلهای رایگان فراتر از یک فایلِ رایگانه و اییینقدر عاشقانه استاد توضیح میدن. و من خداروشکر بدونِ مقاومت اون ها رو میپذیرم.
اینکه چرا هنوز هشتم گروی نُهمه و من فقط باید بیشتر از این ها خخخیلییییی بیشتر از اینها رو خودم و باورهام کار کنم.
سوال از خدا پرسیدم که
🛑 تو چیجور خدایی هستی؟باز هم از زبانِ استاد چچچقدر زیییبا خداوند به من جواب داد:
فرمود:
وَاذا سالک عبادی فانّی قریب…
اُجیبُ الدّعوه الدّاع اذا دَعان…
فلیستجیبوالِی و لیومنوابی لعلّهم یرشدون
هروقت بندگانم از تو درباره ی من پرسیدند بگو من نزدیکم.دعای آنها را اجابت میکنم هروقت که درخواست کنند به من ایمان بیاورند و دعوتم را بپذیرند باشد که رشد کنند…
اینجا خداوند مارو به یک رابطه دعوت میکنه.این مممنم که باید شروع کنم رابطه م رو.حتی توو رابطه برقرار کردن ههههم همه چیز رو به من سپرده.میگه تو بخوای من هستم.من همیشه هستم.همیشه دمِ دست هستم.کاری واجب تر از کارِ تو که بنده ی منی ندارم.از خخخودم ففففقط از خودم بخواه.هههر درخواستی داری از مممن بخواه و به خودم بگو.از همه بِبُر.به خودم بچسب.به ههههیچکس رو ننداز.به ههههیچکس محتاج نباش.
الفقرا الی الله شو
.من بهت عزت میدم.من تو رو آفریدم و به خودم آفرین گفتم.گفتم دَمَم گرم عجب چیزی خلق کردم..ممن عششقم رو بهت
دادم.روووحم رو در تو دَمیدم..
جلوی همه ایستادم.گفتم مممیخوام خلقش کنم.ششیطان رو از خودم روندم فففقط بخاطرِ تو.
من خخخیلی تو رو دوست دارم نننمیتونی حتی اندازه ش رو تصور کنی اگر بدونی چچچچقدر تو رو دوست دارم اگر بگم از شدّتِ محبتی که بهت دارم قالب تُهی میکنی…
جوون میدی…
اُجیبُ الدعوه الداع اِذا دَعان…
ممممن
خخخودم اجابت میکنم فففقط درخواست کن…
آخرین سوالم این بود که:
🛑ممن باید چیکار کنم؟؟؟
ایمان بیاور.
تکرار کن باخودت از خوبیها بگو.
روی باورهات کار کن.
به خوبی ها توجه کن.
صدَّقَ بالحسنی شو.
تایید کن ایییینهمه زیباایی رو.
اییینهممه ثروت و فراوانی رو.
یاااد بگیر.
تمرین کن.
آگاهی کسب کن.
خودت رو باور کن.
زندگیت رو بساز هههمونجور که خودت میخوای و باور کن که همه چیز دستِ توعه.
توو مسیرِ حقیقت بمون.
کَم نیار.
همه چیز رو رااااحت بهت میدم به شرطِ ایمان.
به شرطِ باور.
من بشم مخطب های شعرهات.
من بشم مخاطبِ آهنگ هات.
من رو بِپَرست.
من رو ستایش کن.
به من اعتماد کن.
من رو دوست داشته باش.
من رو توو وجودت احساس کن.
تو با من به همه چیز میرسی.فقط با من.
استادِ عزیز.
توو این فایل به جوابِ سوالم رسیدم که چرا شما میگین اگر داری با من کار میکنی کتاب هارو بزار کنار.
دقیقا همینه.کتاب ها ناقص هستن و به من این باور رو داده بود که باید کلّی سسسختی بکشم تا موفق بشم…
خداروشششکر که شما هستین.
دمِ خداتون گرم.
ممنوووونم استاد.
شما قشششسنگ هههر باوری رو میگردین دنبالِ ساااده ترینش.
خداروششششکررررر.
ننننمیتونم احساسم رو با جملات بیان کنم….
خداروشششکر که خدا بهم جراتِ شششکستنِ خداهای ناتوان رو داد.تونستم در حدِّ خودم بُت شکنی کنم…
استااااد!
من آرزو بعنوانِ شاگردِ دوره ی ابتدایی
از اینورِ کره ی زمین،از منطقه ی ۱۸ تهران انرژیم رو براتون میفرستم و ازتون تشکر میکنم.
خدا رو چچچطور سپاسگزاری کنم ازش که لایقش باشه.
با تمامِ وجود تشنه ی حقیقت هستم.
ممنونم که خوندین استادِ عزیز:
اونی که خدا رو نداره
چچچی داره
و
اونی که خدا رو داره
چچی نداره.
از خدا طلبِ خدا دارم.
دوستتون دادم.
برامون دعا کنین ثابت قدم باشیم و بیایم از نتایجمون براتون بنویسیم.
در پناهِ اللهِ یکتا
شااااد و سلامت و خوشششبخت و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشین.👋👋👋🌷🌷🌷
آرزو!
اییینهارو باااارها باید تکرار کنی تا باورت بشه
روز چهارم سفرنامه
به نام خدای بخشنده و مهربان
خدای هدایتگر ما
خدای مهربانی که برامون قوانین کیهانی رو ایجاد کرده
خداراشکر که متوجه معنای عدالت خدا شدیم به واسطه اموزش های استاد عباس منش گل
خداروشکر که فهمیدیم هرچه در این دنیا تجربه کردیم و میکنیم همه و همه نتیجه فرکانس های خودمون هست
خداروشکر معنای ایات قران کریم رو درک کردیم به معنای واقعی نه با تفسیرهایی که قبلا به خوردمون دادن
ازجمله” بما قدمت ایدیهم، بما کسبت ایدیهم، بما کانوا یعملون ”
که تمام چیزهایی که تجربه میکنیدهمگی فرکانس ها خودتون بوده
خداروشکر خیلامونو راحت کرد استاد که هیچ عامل بیرونی در زندگی ماتاثیر نداره
و ما فقط و فقط خودمونیم که زندگیمونو خلق کردیم و میکنیم
اینجوری خیلی راحت وقتی نادلخواهی رو در زندگی تجربه میکنیم یا قبلا تجربه کردیم دیگه خانواده همسر معلم کشور و… را مقصر ندونیم و فقط خودمونیم و خودمونیم
خداراشکرت که جهان مانند اینه است
خداروشکر احساس خوب =اتفاقات خوب
کار ما که حالا فهمیدیم این قانون رو
تمرین و تمرین و تمرین، داشتن حس خوب از طریق یافتن نکات مثبت در هر چیز و حفظ احساس خوبمون در هرلحظه زندگی هست
سپاسگزار استاد عزیز که اگاهی های ارزشمندی رو از طریق فایلها به رایگان در اختیار همه قرار میدن 🥰🥰😘😘😍😍😍❤❤❤
❤💋به نااااااامِ خدااااااایِ وهااااااااب💋❤
سلاااااااااااااااام.سلااااااااااااااااااااام.سلاااااااااااااااااام
دقیقا همینطوره: بااااید سعی کنیم که خودمون رو در آینده و وقتیکه به خواسته ها و اهدافمون رسیدیم ببینیم.
استاد خیلییییی به این جمله تون فکر کردم.همه ش به خودم میگم چراااااا یادم نمیاااااد که خواسته ها و اهدافم چیه.یادم اومد که اصلا من تا حالا به این چیزا فکر نکردم.انقدرررررر خودم رو کُشتم.خودم رو سرکوب کردم که هیچ هدفی یادم نمیاد.چی میخوام.اصلا چی رو دوست دارم.چه شغلی رو دوست دارم….. اما شاید من نباید به اون معنایی که قبلا فکر میکردم یا دیگران فکر میکنن شغل داشته باشم.
مریم جانِ عزیزم شما گفتین که: به اهدافی که بااااید محقق نمایی و قلبت آگنده از عششششق ساخته فکر کن.
مریم جان الان شاید با این جمله تون متوجهِ هدفم شدم،شاید حداقل الان متوجه شدم. وقتی که حرف از کمک کردن به دیگران به میون میاد،قلبم آگنده از عشق میشه.من همیشه عااااشقِ این بودم که بتونم با کاری که دارم و با پول هایِ زیادی که دارم بتونم عزیزانی که مشتاقِ تغییر و درآمد هستن رو کمک کنم و براشون شغل ایجاد کنم.
استااااااد یکی از تغییرها و قدم هایی که راسخ برایِ اهداف و خواسته هام برداشتم اینه که صبح ها با سایتِ عباس منش بیدار میشم و شبها به عشقِ سایتِ عباس منش میخوابم.
استااااادِ جااااان من الان چند روزه که زنده هستم.قبلا واقعا به قولِ استاد مرده ای بودم که فقط نفس میکشه…..اما طبقِ آموزه هایِ استاد در فایل هایِ اعتمادِ به نفس خودم رو سرزنش نمیکنم و میبخشم و رها میشم از هرچی احساسِ گناهه.
استاد،خونواده ای که الان میزبانِ ما هستن،اولا که از خدایِ مهربون اعماقِ قلبم براشون یه دنیاااااا شادی.سلامتی.آگاهی و بعد از آگاهی براشون ثروت آرزومندم.
استاد،من هر وقت که این خونواده رو میدیدم همه ش حسِ ترحم و دلسوزی نسبت بهشون داشتم.اما اینبار شدن اهرمِ رنجِ من.و اهرمِ لذتم رو توو ذهن و قلبم طوری ساختم و تجسم کردم که خودم موفق شدم و تونستم براشون الگو باشم و کمکشون کنم.نه اینکه جزعی از اونها باشم و جدای از اونها باشم.
همیشه در هر موردی باهاشون به بحث و گفتگو میشستم.اما اینبار سعی کردم که توجهم رو ببرم به سمتِ نکاتِ مثبت و خواسته هام.هر وقت که در موردِ اخبارِ روز یا هر چیزِ ناخواسته ای صحبت میکردن،من با یاریِ الله آگاهانه بحث رو عوض کردم یا سعی کردم که به بهانه ای از اون محیط خارج بشم.واقعا خداروششششششکر.
استادِ عزیزم من امروز تمامِ مسئولیتِ زندگیم رو با خوب و بدش رو به عهده میگیرم.
استادم من قول میدم که طبقِ فرمایشتون قدم هایِ کوچک اما متوالی بردارم.
خدایا ازت میخوام که من رو به سمتِ ایمانِ واقعی هدایت کنی.
ایمانم مانندِ اون کوهنوردی نباشه که فاصله ی خیلی کمی با امنیت داشت و ندایِ درونش بهش گفت که خودت رو رها کن اما اعتماد نکرد و یخ زد.و بعدها که پیداش کردن،همه تعجب کردن که چرا تو این ارتفاع یخ زده.هر چند که هیچ کدوم از اونها و من جایِ اون کوهنورد نیستیم که مشخص بشه که چه تصمیمی میگیریم.آیا ایمان داریم یا……؟
استادِ عزیزم فرمودین که فقیر بودن و فقیر موندن خیلی راحته.اما من از خدا میخوام که با موفقیتم بتونم به خودم ثابت کنم که ثروتمند شدن راحته.
در آخرِ مشقام و در روزِ هشتم از کلاسِ عباس منشی ها برایِ همه ی عزیزانم آرزویِ موفقیتِ هر روزه دارم و ایمان ایمان ایمان…….
استادِ عزیزم و مریم جانِ شایسته ازتون خالصانه تشششششکر میکنم که دیدگاهم رو با عششششق میخونین.
دوستدارِ شما معصومه
😘😘😘
❤
💐🌺 به نامِ خداوندِ هدایتگرِ مهربان🌺💐
سلااام استادِ عزیییزم.
سسلاااام مریمِ ناااازم.
سلاام هم کلاسیهای مممهربون و خوش قلبم.
به نامِ الله و با اجازه ی استاد،میام پایِ تخته و کنفرانسِ روزِ هشتم رو ارائه میدم.
خداوندا!
ما رو هدایت کن به راهِ راست.به راهِ کسانی که به آنها نعمت داده ای!
نه کسانی که بر آنها غضب نموده ای!
و نه گمراهان!
آمین
صفحه ی هشتمِ کتابِ سفرنامه:
وقتی این صفحه رو باز کردم تتا ببینم چه فایلی رو باید ببینم،با دیدنِ این کلیپ،خخخخخخیلی منقلب شدم و حالم عجییییب دگرگون شد.
این کلیپ وااای این کلیپ🙆♀️🙆♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️
اولین دلیلِ انقلابی ک در درونم شدبادیدنِ این کلیپ رو آخرش بهتون میگم.
باید بگم که
این کلیپ برای من مثلِ یک میکسِ بسیاااااار قققققدرتمند و عااااالی از تمااااااامِ آموزه های استاد درباره ی قوانینِ کیهانی در دوره هاشون هست.
چه فایلهای دانلودی و چه دوره ها.
اولِ کلیپ ، درباره ی مرسیدنِ سوالاتِ خوب از خودمون هست که برمیگرده به تمرینِ عزتِ نفس در روزِ اول.
عزتِ نفس توو فیلم و سناریوی زندگیِ هرکدوم از ما که خودمون نویسنده وکارگردانش هستیم بعنوانِ بازیگرِ نقشِ اول هست.دو تا سوال اولِ این کلیپ ک من بهشون اینجوری جواب دادم:
🛑زندگیمون دقیقا هههمون چیزیه که میخواستیم؟
جوابِ آرزو:
بله.همون چیزیه که میخواستم.
🛑چقدر از خواسته هامون محقق شدن؟
جواب:
همه ی خواسته هامون محقق شدن.
احتمالا شما باخوندنِ این جواب های به ظاهر بی رحمانه اولش یه کم شوکه بشین ولی اجازه بدین توضیح بدم با سَنَد.
خودِ من وقتی این جواب رو به این دوتاسوال دادم ذهنِ هههمیشه نجواگرم شروع کرد حالا از این زاویه منو کوبیدن که عه عه عه آرزو!تو چطور میگی به همه ی خواسته هات رسیدی؟
کوو پورشه ت؟
کوو بنزت؟کوو خونه ای ک میخواستی واسه مامانت بگیری؟
کوو آهنگی که ساختی؟
کوو کتابی ک نوشتی؟
و من بهش گفتم که من،سید حسینِ عباسمنشِ قبلی،
سید حسینِ عباسمنشِ فعلی،بیل گیتس،استیوجتبز
و
و
و
ما همگی داریم خواسته هامون رو زندگی میکنیم.این رو از خودم نمیگم بلکه باتوجه به آموزش های استاد میگم.
مگه این رو نمیگه استاد که طبقِ قانونِ فرکانس و توجه، انسان موجودی فرکانسیه و به ههرچیز توجه کنه،داره فرکانس میفرسته به جهان و این توجه و فرکانس ها یعنی دارم درخواست میکنم.
و جهان هم به من پاسخ میده و شرایط و اتفاقات و آدم هایی رو شبیه به همون فرکانس واردِ زندگیم میکنه.
برای ذهنم توضیح دادم که من ففقط با حرف نیست که بهبه خواسته م برسم،من زبونی میگفتم:پورشه میخوام.بنز میخوام….خونه میخوام ولی رفتارم چی بود؟؟؟؟
اوووونقدر مینشستم با آب و تااااب از بدبختیام و نداری هام و نارو زدن های صابکار و فلان و فلان پیشِ این و اون دردِ دل میکردم و اووونقوگدر آهنگای چِرت و منفی گوش میکردم و احساسم از جهان درخواست کرد و بعد زندگیِ الآنم دقیقا درخواست های منه.
ممکنه با دیدنِ یه پورش سوار حالم بد بشه و ممکنه حالم خوب بشه و این حالِ خوب و بَد نشون میده که به رویاهام میرسم یا نه.
به رویاهام نه خواسته هام……
وگرنه همیشه رویاهست…هههمیشه….
اما در حدِ رویا میمونه.
استادِ قبلی با فرکانس هایی ک میفرستاد،خواسته های مربوط به اون فرکانس رو تجربه کرد و زندگیِ الآنِ ستادِ فعلی،هههمون خواسته هاییه که بعد از تغییر فرکانسش رو ارسال کرد.
درباره ی داشتنِ هدف و خواسته ی مشخصاینکه جهان مثلِ سیستمِ گوگل هست
مثلا توی گوگل کلمه ی خونه رو سِرچ میکنی و برات هزاااران عکس از مدل های مختلف بالامیاره.ولی وقتی مینویسی یه خونه ی کلبه ایِ چوبی وسطِ یه جنگل.دقیقا میره عکسِ همون رو برات میاره.
اینجا پس من یادمیگیرم باید خواسته م رو واضح باشه و بعد خودم رو با احساسِ خوب در اون خواسته ببینم و تجسم کنم.
و باورکنم که شدنیه هههرخواسته ای.
و خوب اینکه میتونم خواسته م رو تغییر هم بدم یا حتی حذفش کنم یا اضافه کنم.
درباره ی قدم برداشتن برای خواسته هام:
همین قضیه س که باید تکامل رو طی کنم.اینکه سنگِ بزرگ علامتِ نزدنه.اینکه نیاز به ابزاری خاص ندارم.مثلِ اون پسربچه ی توو فایل که بلند شد و حرکت کرد ((ایمانی که عمل آورد))وبا چسب قایقِ شکسته ش رو تعمیر کرد و به سمتِ خواسته هاش قدم برداشت. قدم های کوچیک که توی این فایل از زبانِ استاد می شنویم همون”” آرام آرام ِ “”خودمونه که استاد باااارها توو فایل هاشون اشاره کردن که آرام آرام رشد می کنیم و یا آرام آرام افسرده میشیم.این قسمت از صحبت های استاد توی فایل که فقط خودم هستم که دوست و یا دشمنِ خودم هستم،.این خودم هستم که جلوی خودم رو میگیرم.یادِ فایلِ مصاحبه با عباسمنش افتادم که خودشون روبه روی خودشون نشسته بودن و سوال جواب میکردن.
قطعا بارها همین کاررو توو زندگیشون کردن؛کاری که ماهم باید بکنیم. یکبار مَردونه بشینیم روبه روی خودمون و توو چشمهای خودمون نگاه کنیم و بگیم: میخوای تغییر کنی یانه؟
میخوای رشد کنی یانه؟
و با خودمون اتمام حجت کنیم. به قول پیامبر:
به حسابِ خودمون برسیم قبل از اینکه به حساب ما برسن.
وگرنه همین آشه و همین کاسه.
به خودم یادآوری کنم که باهمین چیزی که هستم شروع کنم.منتظر روزِ خاص یا فردی نباشم که بیاد تا شرایط رو برام فراهمکنه تا شروع کنم.چون اون روزِ خاص و اون فرد ههههیچوقت نمیاد.مرداب تا وقتیکه حرکت نکنه و جاری نشه هیچوقت به دریا نمیرسه و اگر تا آخر عمرهم صبرکنه ههههیچوقت دریا به سمت اون نمیاد. اونه که باید جاری بشه و برسه به رود و بعد برسه به رودخونه و از پسِ صخره ها ،دیوارهای سنگیِ مسیرش بگذره و پاک و پاکتر بشه و بعد به دریاچه و درانتها به دریا.
برای مرداب،موندن و حرکت نکردن خیلی راحته همونقدر که فقیر موندن راحته! اینجوری مرداب با سنگی هم برخورد نمیکنه ولی باید آرزوی دریا رو هم فراموش کنه و باخودش به گور ببره.قبرستان پره از استعدادها و رویاهایی که شکوفا نشد.کتاب هایی که هیچوقت نوشته نشد،آهنگ هایی که هههیچوقت شنیده نشد.و همه و همه رفتن زیرخاک.مرداب باید حرکت کنه.اینجوری به دریا میرسه و این به دریا رسیدن فوق العادست.و ارزشش رو داره.
اصلا مهم نیست کسی بگه:تو قبلا مرداب بودی که حالا به دریا رسیدی.مهم نیست قبلا چی بودی.مردم همیشه حرف برای گفتن دارن.کَر باش مثل اون قورباغه ای که توی چاه افتاده بود و تمام تلاششو میکرد بیرون بیاد و همه مسخره ش میکردن و از اون بالا داد میزدن که تو نمیتونی،بیخودی تلاش نکن چون غیرممکنه بشه بیای بیرون. و اون بیشتر تلاش میکرد.
و وقتی رسیدبالا فهمیدن که قورباغه کر بوده و اصلا نمی شنیده و فکر میکرده دوستاش دارن تشویقش میکنن.
کَر باش! همین مسخره کردن ها برای تو یه تشویق بشه و مُصِر تر بشی برای پیشرفت.
من توی این فایل دیدم که استاد چقدر تمرین هارو برامون راحت کرده.من فکرمیکردم مراقبه،انجام کارهای عجیب و غریبه! اما وقتی فایلِ سریال زندگی دربهشت رو دیدم،استاد گفتن بادیدن بازیِ بچه ها دارم مراقبه انجام میدم.توجه کردن به شادیه دیگران…میتونه اینقدر راحت باشه انجامِ تمرین ها،فقط همّت میخواد و یه باورکه با انجامِ هههمین کارهای ساده نتایج عالی کسب میکنیم.
و از اونجا که مغز پیچیده ست و دنبال مسائل پیچیده ست،این راه حل های ساده رو سخت می پذیرد.
سختیه انجام تمرینات همینه و گوش ندادن و توجه نکردن به نجواهای ذهن که همش میگه:یعنی تو به گل و بلبل و آسمون زیبا و شادیه مردم توجه کنی ثروتمند میشی؟؟؟؟؟؟!!!!!! هه!!!!
کلمه ی طلاییِ ایمان،اینجا خودش رو نشون میده و واردِ صحنه میشه.چیزی که به شدت،به شدت برای ادامه ی مسیر بهش نیاز داریم، ایمان به خود،ایمان به توانایی های خود و ایمان به خداوند به عنوانِ یک نیرویِ برتر و هدایتگر و قدرتمند که همیشه بامنه.یادآوری کنم به خودم که در دنیا ههههیچکس حتی ثروتمندترین و عارف ترینِ انسانها هم کامل نیستند.فقط ازمن بیشتر تمرین کردن و رو خودشون کار کردن.
انرژی برای حرکت:
همون اهرمِ رنج و لذتِ استاد است.یک موشک بخواد پرتاب بشه و حرکت کنه، بیشترین سوختش رو در همون لحظات اول برای بلندشدن از زمین مصرف میکنه اما وقتی از زمین بلند میشه اووووونقدر اوج میگیره که دیگه دیده نمیشه.
این سوختِ اولیه ،همون رنج های منه برای حرکتم.رنج هام از فقر و نداری و اتفاقاتی که فقر درپی داره برام،سوخت منه،اشتیاقِ سوزان منه برای حرکت و اولش برای تغییر خیلی باید سوخت بدم،بها بدم،صبح زودتر بیدارشم کمی از دیروز بهتر و وقتی به این روند ادامه بدم،نتایج ازراه میرسن و من آرام آرام رشد میکنم و بعد از یه مدت اووووونقدر پله های زیادی رو بالا رفتم که دیگه جایی که بودم دیده نمیشه پله ی اول دیده نمیشه.قرار نیست آپولو هواکنم
،فقط باید برای امروز کمی شادتر بشم،بخشنده تر بشم،کمی آرام تر،باایمان تر،مهربان تر.
استاد میگن ازخودم انتظار بیجا نداشته باشم.
دکمه ای نیست که من رو تبدیل به یک آدم دیگه کنه یه شَبه.
مسائل و سختی های مسیر بخشی از مسیر هستن و تضادها آمده اند تابه من کمک کنن تا بهتر پی به خواسته هام ببرم و باخودم بگم: عه!!! ازاین بهتر هم میشه؟
میشه اینکارم کرد؟!
میشه فلان خواسته روهم داشت؟
مسیرِ دریا برای مرداب راحت نیست.اون باید رود بشه، باسنگ ها و صخره ها برخوردکنه.
مسیرِ ازپیش تعیین شده ای وجودنداره.ممکنه خسته بشه،درد بکشه،اما نباید ناامیدبشه چون دریا منتظرشه و ارزشش رو داره.
یه کم آرام تر بشم.یکم صبورتر،یکم شاددتر.مثل ریلِ قطار که اولش ریل رو یک میل جابه جا میکنن؛ تو اولش هیچ تغییری درمسیر قطار نمی بینی ولی بعدازمدتی که میگذره می بینی که مسیر قطار کلا تغییر کرده و این تغییر بسیااااارررر چشمگیره
رشدِ من هم همینجوریه؛مثلِ رفتن از یه محل به محل دیگه،ازیه شهر ویاکشور به یک شهر یا کشور دیگه.مثل حرکت ازتهران به اهوازه که وقتی به اهواز برسم و سربرگردونم دیگه تهران دیده نمیشه و میفهمم که اوووووو چقدرراه اومدم و نقطه ی شروع من اصلا دیده نمیشه و این مصداقِ این جمله ی استاده که میگن
من الآن دیگه هههیچ ربطی به گذشته ام ندارم…
این خودش یه کار عجیبه در دنیایی که فقط ۲% از آدم هاش میخوان که انجامش بدن و باهمه فرق داشته باشن.عجیب نیست؟؟؟؟
بسم الله…
شروع کن…
🏡🏘🏞🚘🛳🛫🌈🌍🌟🌎🌜🌏🌞
👣👣
👣👣
👣
👣
در پناهِ خدا👋👋
این رو اضافه کنم که انقلابی ک درمن بوجود اومد این بود که اَشکم رو درآورد و این صدا برام آشنابود.من تقریبا ۷ یا ۸سالِ پیش این صدارو بااارها شنیده بودم و باخودم میگفتم چچچقدر این آقاهه((استاد عباسمنش)) قشنگ حرف میزنه و چیزهایی میگه ک من باتمامِ وجود دوستشون دارم
اما
برای همون سالها موند و من نننمیدونم چی شد که از اون فرکانسِ استاد در اون سال خارج شدم اومدم توو فرکانس توو مدار ولی قطعا خودم ندانسته کارهایی کردم که از اوم مدار خارج شدم. البته که آگاهی های الآنم رو نداشتم و اصلا نننمیدونستم که اینجور چیزهارو درس میدن و قششنگ خودم رو باحرف های استاد آروم میکنم که من نمیدونستم…من نمیدونستم…
اما باز اشکالی نداره.خداوند کمک میکنه.
اما حالا که این کلیپ رو دیدم بغضم گرفت و خداروشششکر کردم که دوباره واردِ مسیر شدم.و چون اعتقاد داشتم که هههست یه مسیری و از خدا میخواستم،در زمانِ درستش من رو دوباره واردِ مسیر کرد و ناراحتِ اون ناکامی ها در اون سالها نیستم
من الآن دارم تاازه میفهمم که اون موقع این کلیپ چچچچی میخواد بگه.
خداروششششکررررر.
در پناهِ خدا.
طولانی شد؟؟؟؟؟؟؟؟😉😉😉🤗🤗 ممنووونم از صبوریتون