روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1 - صفحه 107

4447 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    الهام خانم گفته:
    مدت عضویت: 2272 روز

    به نام خدای افریننده قوانین کیهانی

    سلام خدمت استاد نازنین و مریم جانم

    یازدهمین روز سفرنامه پربرکت

    خداروشکر هدایت شدیم به صراط مستقیم

    خداراشکر و سپاسگزارم از استاد نازنینم که طرز فکر و نگرش همه ما دوستان هم مدار رو تعییر داد

    به همه ما خدایی را شناساند که با خدایی که جامعه و خانواده و فامیل و مدرسه و… به پا شناسوند

    روز اولی که صحبت های استادم رو شنیدم و این فایل قانو جذب در قران رو گوش کردم در سال قبل

    خیلییی حس خوبی بهم داد کلی ذهنمو مشغول کرد

    خدایی خشمگین که منتطره و در کمینه که با کوچکترین خطای ما جلومونو بگیره و مجازاتمون کنه

    ببرتمون جهنم و هر بلایی که میتونه سرمون بیاره…

    یهو با شنیدن این صحبتها اونم از زبان استادم با روش تفسیر ایات قرآن کریم دنسای درونم متحول و زیر و رو شد

    خیلی مشغول بودم با خودم که عجب عجب خدایی رو میپرستیدم

    و خدای واقعی دقیقا در نقطه مقابل اون بود و تمام حرفش در کتاب هدایتگرش اینه که هیچگاه غمگین مباش…

    برعکس شرایطی که به ما اموخته بودند که هرچی میخای باید با گریه و تضرع از خدا بخوای و هرچه بیشتر براش گریه کنی و حالت بد بشه اون بیشتر بهت توجه میکنه

    خدای من چقدر اختلاف چقدر تفاوت

    فقط میتونم بگم خدا راشکر که به صراط راست هدایتم کردی

    خداراشکر با این مسیر صحیح زندگی اشنا شدم و الباقی عمرم روبا اگاهی زندگی کنم و تلاش کنم روز به روز اگاهی هامو بیشتر کنم

    خدای جدیدی که اینجا باهاش اشنا شدم زندگی رو برام لذت بخش کرده خدا جونم عاشقتم

    خدایی که بهم گفته احساست خوب باشه و دنبال لدت باشی بازم از این اتفاقات لذت بخش بیشتر برام میارم

    فقط حواست باشه در هر شرایطی حالتو خوب نگه داری همین

    بعدش بامن

    منم برات بازم اتفاقات افراد شرایط و موقعیت های بیشتری که احساس خوب بیشتری میارم

    و بالعکس برای حس بد هم همینطوره.

    این قانون رو برای همه گذاشتم

    فرق هم نداره تو پیامبر باشی یا نه

    میخای یعقوب باشی یا یوسف

    میخای مادرموسی باشی یا مریم

    و یا همین الهام

    قانون قانونه و ثابت و تغییر ناپذیر

    تو چه بخوای چه نخوای درهر حال در حال استفاده از این قانونی

    چه اگاهانه

    چه ناآگاهانه

    چه تصمیم بگیری از قانون به نفع خودت (داشتن و حفظ حس خوب) و چه به ضرر خودت استفاده کنی

    در هر صورت کائنات بهت میگن فرمانبردارم سرورم

    پس ما اگر زرنگ باشیم تلاش و تمرین میکنیم که از این قانون به نفع خودمون استفاده میکنیم

    تا هم در دنیا و هم اخرت سعادتمند باشیم …

    اهدنا صراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم والضالین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    معصومه ملک زاده گفته:
    مدت عضویت: 2114 روز

    ❤❤ به نااااااامِ خدااااااایِ وهاااااااب❤❤

    سلاااااااااام.سلاااااااااام.سلاااااااااام.

    استاد عباس منش:معصومه ملک زاده

    معصومه ملک زاده:حاضر✋

    خداااااایِ من چقدررررر آگاهی توو این فایل هست.

    مریم جانِ عزیزم واقعا درست متوجه شدین که انگار استاد از زبانِ خدا حرف میزنن.مثلِ پیامبری که بتده هایِ خدا رو به راهِ خدا دعوت و هدایت میکنه.

    همیشه فکر میکردیم که فقط ما مسلمانیم و ما درست میگیم و بقیه اشتباه میکنن و انگشتمون رو به بقیه دراز بود و انگار که خدایِ ما با اونا فرق داشت.شاید خیلی از اونا چیزی به نامِ قرآن ندارن و نمیشناسن،اما ناخودآگاه به قرآن عمل میکنن…. اما ما بالعکس…

    استاد،هدایت شدنِ شما هم به سمتِ قرآن فرکانسی بوده.شما اول رویِ خودتون کار کردین و قانونِ جذب رو فهمیدین و بعد با قرآن هم فرکانس شدین.حتی مریم جانِ عزیز،شما هم همینطور…..اونروز دقیقا وقتیکه استاد میخواستن این فایلِ عاااالی و پُر مغز رو آماده کنن شما کارتون طول کشیده و توو دفتر موندین و مثلِ بقیه واسه استراحت نرفتین و آموزه هایِ استاد رو شنیدین و هم فرکانس شدین وهدایت شدین.خداروشششششکر….

    من توو روزایی که شهادت بود یا همه در ماهِ محرم ناراحت بودن و گریه میکردن،هیچوقت گِریَم نمیگرفت و فکر میکردم که من چقدررررر سنگدلم.یا اینکه همیشه بعد از خنده و شادی منتظرِ اتفاقِ بَد بودیم.

    به ما گفته بودن که اولیایِ خدا و پیامبران و امامان همیشه غمگین بودن.اما طبقِ قرآن مومنین غمگین نیستن.پس نتیجه میگیریم که به ما دروغ گفتن و ایشان فقط شاد و امیدوار و صبور بودن.

    این خدا ستودنی ست که قانونِ دنیاش برایِ همه یکیه.حتی محمد علیه السلام هم ناراحت باشه براش اتفاقایل بَد میفته و اگر خوشحال باشه براش اتفاقاتِ خوب میفته.مثلِ قانونِ برق که فرقی نمیکنه که کی باشه،قانون اینه که هر کس بهش دست بزنه اونو برق میگیره…هرکس…..

    الله اکبر….چطور میشه که همه چیز نشانگرِ اینه که باید در اوجِ نگرانی و ترس باشی،اما ندایِ قلبت بهت میگه که نترس و نگران نباش و سبد رو همراه با بچه ای که از وجودته رو به نیل بسپُر و چقدررررر زیبا که پاداشِ این اعتمادِ به خدا هدیه کردن و برگردوندنِ فرزندت به خودت باشه،به بهونه ی اینکه اون بچه شیرِ هیچ مادری رو نمیخوره.الله اکبر خدایا شششششکرت واقعا این خدا ستودنی ست.

    خدایا شکرت به خاطرِ نیرویِ حاکم بر جهان که خیر هست و به قولِ استادِ عزیزم واسه افسردگی،باید سالها حالت بَد باشه که افسردگی اتفاق بیفته،اما برایِ شاد شدن فقط یک روز زمان نیاز هست و ادامه دادنِ شادی.پس واقعا چرا دشمنِ خودمون باشیم و به خودمون ظلم کنیم و زندگی رو با غم سپری کنیم؟؟؟!!!

    استاد،شما گفتین که بیشترِ اتفاق هایی که ما نگرانشون هستیم اصلا اتفاق نمیفته…همین الان داشتم به این فکر میکردم که اگه خدا قانونش وارونه و بالعکسِ الان بود و همه ی نگرانی هایِ بیخودِ ما رو به واقعیت تبدیل میکرد،الان ما انسانها کجا بودیم🤔

    این چنین خدایِ مهربانی ستودنی ست😘😘😘

    یکی از دشمنی هایی هم که نسبت به خودمون داریم اینه که اگر یه اتفاقِ بَد رو خلق کردیم،احساسِ خودمون رو خوب نمیکنیم و اجازه میدیم که احساسِ بَد اتفاقاتِ بَدِ بعدی رو برامون خلق کنه.مانندِ حضرتِ یعقوب که سپاسگزارِ نعمت هایِ دیگرش بعد از یوسف نبود.

    امروز در روزِ یازدهم از کلاسِ عباس منشی ها واسه همه ی هم کلاسی هایِ عزیزم و واسه خودم یکتاپرستی رو از خدایِ مهربان خواستارم.انشالله که همه مون هدایت بشیم.

    از استادِ جان و مریمِ عزیزوشایسته تشششششکرِ فراوان دارم که دیدگاهم رو با عشششق میخونین.

    دوستدارِ شما معصومه

    😘😘😘😘😘😘

    ❤❤❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    الهام خانم گفته:
    مدت عضویت: 2272 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    دهمین روز سفرنامه پربرکت

    سلام خدمت استاد عزیز دل و مریم عزیز دل و تمام دوستان خالق شرایط زیبای زندگی

    دقیقا همینطوره که با گفتن و تکرار و تکرار اتفاقات نادلخواه توی زندگی به علت توجه و تمرکز بر اون موارد باز هم فرمان میدیم به کائنات که باز هم بیشتر و بیشتر میخام از همین مورد که دارم بهش توجه میکنم

    کائنات هم میگه فرمانبردارم سرورم

    این مساله رو هممون توی زندگی تجربه کردیم

    الان که مشغول نوشتن این مساله بودم یهو یادم حرفی از مادرم افتادم که بارها و بارها ازش شنیده بودم

    گاهی پیش میامد که یه اتفاق نادلخواهی توی زندگی رخ میداد بعد اونو واسه اطرافیان و هرکسی که از راه میرسید تعریف میکرد و درواقع یه سوژه بود واسه صحبت گردن

    بعد

    طبق قانون کائنات د ر فاصله زمانی کوتاهی تضاد بعدی رخ میداد و باز سوژه جدید

    و اینجا مادرم دو سوژه رو تعریف میکرد علاوه بر اون میگفت خدا سومیش رو بخیر بگذرونه …

    یعنی نه تنها تمرکز کرده بود بر ناخواسته از اون طرف منتظر اتفاق ناگوار بعدی میشد و خودش رو واسه اون اماده میکرد

    این جریان رو در زندگی خیلیا دیدم و این جمله معروف “خدا سومیش رو بخیر بگذرونه ” رو احتمالا از خیلیا شنیدیم

    ما که از قوانین اگاهیم باید تمرین کنیم که تمرکزمون فقط و فقط بر خواسته هاو داشته هامون باشه

    تمام

    همینه که سبب جذب اتفاقات خوب به زندگمون میشه و کسانی که از بیرون نگاه میکنن میگن طرف شانس اورد

    شانس اورد که فلان چیزو خرید قیمتش رفت بالا و زندگیش عوض شد

    یا شانس اورد که فلان چیز رو فروخت وگرنه بیچاره میشد

    یا شانس داره که فلان اتفاقات خوب براش افتاد یا فلان شوهر یا زن خوب گیرش امد

    یا هرجمله ای از این قبیل

    هیچ شانسی وجود نداره هر اتفاقی که تو زندگی تجربه میکنیم نتیجه ارسال فرکانس های ارسالی خودمونه

    به قول قران کریم:

    بما قدمت ایدیهم

    بما کسبت ایدیهم

    هرچی از قبل با افکارمون فرستادیم ، به زندگی دعوت کردیم

    و داریم تجربش میکنیم حال میخاد یک تجربه اتفاق باشه

    میخاد افرادی باشه که سرراهمون قرار میگیرن

    و برخوردی که باهامون میشه باشه

    همگی و همگی رو خودمون خلق میکنیم

    خداروشکر که خداوند ماراخالق زندگیمون قرار داده تا سرنوشتمون رو فقط و فقط خودمون بدلخواه خودمون خلق کنیم و هیچ کسی نتونه در زندگی ما تاثیر بزاره

    خداروشکر و بازهم سپاسگزار خداوندم که به من فرصت داد تا فایل روز دهم رو گوش بدم و بیام و کامنت بزارم

    دوستتون دارم همه دوستان هم فرکانسی❤❤❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    معصومه ملک زاده گفته:
    مدت عضویت: 2114 روز

    💋💋💋به نااااااااامِ خدااااااااایِ وهاااااااااب💋💋💋

    سلاااااااااااام……….سلاااااااااااام……..سلاااااااااااام

    استااااادِ عزیزم اینجایی که الان اومدیم اصلا چیزی به نامِ نت وجود نداره.پیشِ خودم میگفتم که اگه کسی بخواد بیاد توو سایت و از فایلها استفاده کنه باید چیکار کنه؟بعد یادِ حرفِ استادِ عزیزم افتادم که هر کس در هر جایی باشه و اگر توو مدار باشه حتما به سایت هدایت میشه.و بعد به خودم گفتم که خودِ من الان دویست و خورده ای روز هست که توو سایت هستم اما فقط الان ۹ روزه که دارم به طورِ جدی رو خودم کار میکنم،پس ربطی به بودنِ نت نداره،منکه همیشه نت داشتم و سایت هم بودم…..!!!!!!

    استاد اینکه آدم بخواد همه ی توقع و انتظارش رو از رویِ دیگران برداره خیلی واقعا سخته و اینکه توو این فایل و همه ی فایلاتون آموزش میدین که همه چیز به خودمون بستگی داره و هیچکس رو مقصر ندونیم هم واقعا کارِ سختیه.امااااااا باااااااید شروع کرد….

    شادی رو در درونِ خودمون پیدا کنیم تا بتونیم در بیرون هم شادی رو داشته باشیم.

    استاد فرمودین که نباید زندگی رو جدی گرفت.دقیقا همینطوره.استااادِ جان من از وقتیکه بابا جونم خیلی خیلی راحت با خنده چشماش رو بست و رفففففت پیشِ خدا فهمیدم که نباید زندگی رو جدی گرفت.

    استاد شاید این تجربه ی امروزم ربطی به تمرینِ امروزم نداشته باشه،شاید هم داشته باشه. من همیشه از هر نووووع حیوونی میترسیدم،البته الان هم میترسم،اما امروز رو باورم نمیشه،از خدا کمک خواستم و تونستم به یک گاوِ بزرگِ شیرده دست بزنم و نوازشش کنم و یه تجربه ی عااالی که امروز کسب کردم اینه که تونستم شیرِ اون گاو رو بدوشم.واقعا خداروششششکر.خیلی خیلی کِیف کردم.البته الان که فکر میکنم میبینم که به مبحثِ امروز هم ارتباط،از این نظر که این ۹ روزه که من دارم به طورِ مرتب تمریناتم رو انجام میدم،هر روزش یه تولده برام.خداروشکر.

    راستی استاد امسال خونواده ی خودم و خونواده ی عموم واسه ی من ۲ بار تولد گرفتن و کلی هم کادو برام گرفتن.و ازشون خیلی ممنونم.از خدایِ مهربون ممنونم.از خدا به خاطرِ وجودِ عزیزانم.در حالیکه سالهایِ قبل شرایطش برام پیش نیومده بود.

    مریم جاااانِ عزیزم واقعا الان میفهمم که در صلح بودن با خودم یعنی چی.امروز که با همسرِ عزیزم داشتیم تو بازارِ شهرستانِ محلِ تولدش راه میرفتیم،من واقعا از تهِ قلبم برایِ همه ی مغازه دار ها آرزویِ برکت و فراوانی میکردم.تحسین میکردم.از باز شدن و احداث شدنِ پاساژهایِ بزرگ توو این جایِ کوچیک و دور از تهران کلی ذوق کردم و حالم واقعا بد نشد و اصلا احساسِ حسادت نداشتم.

    امروز زیبایی ها رو تحسین کردم.به نکاتِ مثبت توجه کردم.کلی ماشین هایِ زیبا و موردِ علاقه ی خودم و همسرم رو دیدم و تحسین کردم.خداروششششکر.

    امروز همه تونو از تهِ قلبم و با تمامِ وجودم دوست دارم.احساسم قلبیه و حتما به دلتون میشینه.

    ❤❤❤❤❤

    💋💋💋💋💋

    🥰🥰🥰🥰🥰

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    معصومه ملک زاده گفته:
    مدت عضویت: 2114 روز

    ❤❤به نامِ خدایِ وهاب❤❤

    سلاااااااااام.سلاااااااااام.سلاااااااااااام.

    استادِ عزیزم الان میفهمم که چرا یه سِری اتفاقایِ تکراری برایِ من و خونوادم پیش میومد.الان میفهمم که واسه اینکه خبر بده رو سریع به یکی بدیم چقدررررر عجله داشتیم.و عینِ همون اتفاق یا شبیه به اون یکسره برامون پیش میومد.

    استاد ما یکماهه پیش توو یه خونه ای مستاجر بودیم،امروز که من داشتم به این فکر میکردم که واسه فایلِ روزِ دهم چی بنویسم،درِ خونمون رو مستاجرِ جدیدی که جایِ قبلیه ما ساکن شدن،درمون رو زد و من همسرم رو صدا زدم و ایشون رفتن جلویِ در.از حرفاشون متوجه شدم که این یکماهی که اومدن اونجا،پکیج و تلویزیونشون سوخته.و ادعا میکردن که خونه مشکل داره.اما من متوجه شدم که این خونواده یکسره از اتفاقاتِ بدشون حرف میرنن.در حالی که دو سالی که ما اونجا ساکن بودیم اتفاقِ این مُدلی نداشتیم.که این واسه من یه نشونه بود که بیام و دیدگاه بنویسم.

    استاد الان که دقت میکنم اتفاقایِ عجیب زیاد دیدم.هم توو خونواده ی خودم هم توو خوانواده ی اطرافیانم.مثلا چند روزه پیش خواهرِ همسرم تعریف میکردن که ۱۱ ساله که درختِ گردو کاشتن اما هنوز ثمر نداده،در حالی که همسایشون ۳ ساله که کاشته و درختاشون خداروشکر بار آورده.

    واقعا استادم ازت ممنونم که چشمم‌ رو باز کردی تا حقایق رو ببینم و چشم و گوش بسته اتفاقاتِ عجیب رو قبول نکنم.

    استادِ عزیزم و مریم جانِ شایسته،الان که دارم این دیدگاه رو تایپ میکنم،کنارِ پنجره نشستم و صدایِ اذانِ زیبایی توو آسمون و زمین پیچیده و حالِ قشنگی دارم و ناخودآگاه اشک میریزم و از نوشتنِ دیدگاهم کِیف میکنم.

    راستی یه چیزی،امروز باید دیدگاهِ روزِ دوازدهم رو می نوشتم اما نمیدونم چرا سایت مشکل داشت و ما هیچ کدوم نمیتونستیم واردِ سفرنامه بشیم.البته شاید حکمتی داشته…. مهم اینه که من الان اینجا هستم…بگذریم….

    استادِ جااااان با خوندنِ متنِ روزِ دهم به این فکر افتادم که حتما حضرتِ علی علیه السلام به خاطرِ اینکه میدونستن که صحبت کردن،قوی ترین ابزارِ خلقِ اتفاقاتِ زندگی ست روزه ی سکوت میگرفتن تا مبادا براشون ناخواسته ای اتفاق بیفته…یادِ حرفِ بابایِ نازنینم افتادم که میگفتن حرف زدن بلد نیستی،حرف نزدن که بلدی.

    واقعا درسته که بهترین و بدترین عضوِ بدن زبان هست.من خیلییییییی خیلییییییی زیااااااد از زبونم چوب خوردم.مثلا روزایِ اولی که با استاد آشنا شدم همه ش به اطرافیانم میگفتم که بیان مثلِ من فایل گوش کنن و …… اما خیلی اشتباه کردم…

    البته که خودم رو بازم طبقِ آموزه هایِ استاد در فایلِ اعتمادِ به نفس میبخشم و قول میدم که از روزِ قبل بیشتر مواظبِ زبونم باشم.

    استاد الان توو ذهنم واسه تکرار و تعریف کردنِ اتفاقاتِ بد و تکرارِ همون اتفاق یا شبیهه اون کلی مثال دارم که بنویسم مخصوصا از جامعه.امااااا قرار شد که فقط رویِ زیباییها تمرکز کنیم و از زیباییها حرف بزنیم.

    چه چیزی زیباتر از سخن گفتن از خدا و با خدا…

    چه چیزی زیباتر از سخن گفتن از عباس منش،حتی شده با خودم…

    چه چیزی زیباتر از سخن گفتن در موردِ خواسته هام…

    استادِ عزیزم،مریم جانم و هم کلاسی هایِ عزیزم،من انقدررررری کشیدم که حتی حاضرم واسه موفق شدنم حتی خیلی خیلی خیلی کم حرف بزنم.یا فقط شکرگزاری کنم یا فقط از خواسته هام بگم.خداروششششکر.

    در آخرِ مشقام توو کلاسِ عباس منشی ها توو روزِ دهم برایِ تک تکِ عزیزانم از اعماقِ وجودم،آروزیِ سلامتی.آرامش.آگاهی و ثروت میکنم.

    دوستدارِ شما معصومه

    💋💋💋💋💋

    ❤❤❤❤❤

    🥰🥰🥰🥰🥰

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    مریم جهانبخش گفته:
    مدت عضویت: 3089 روز

    بحق بسم الله الرحمن الرحیم

    خدایا ازتو میخواهم مرا دراین مسیر هدایت کنی تا پایدارباشم وبه تعهدم عمل کنم

    خدایا من عزیزمن معشوق من

    من همان مریمی هستم که تعهد دادم وعمل نمیکردم اما تو گفتی بنده ی من هزار بارتوبه شکستی باز آ

    حالا من میخواهم از امروز ۹۹/۳/۱۱به مدت یکسال تا تاریخ ۱۴۰۰/۳/۱۱فقط فقط رروز روی باورهایم کار کنم ونه مثل قبل بلکه با ایمانی قویتر ازقبل چون الان تورو بهترمیشناسم توروبهتر درک میکنم وتورو بهتردرزندگیم میبینم ومش باتو صبحت میکنم

    معبود من یکتا من همه وجود من میخواهم تومرایاری کنی تا برگی دربادنباشم بلکه درمسیرتو ثابت قدم باشم

    خدایا من امروز درپیشگاه تو تعهد دادم وباید به ان عمل کنم چون تو خود به تمامی تعهداتت عمل میکنی وهیچوقت زیرقولت نمیزنی اگر من زیرقولم بزنم به خودم ظلم کردم

    خدایا من پروردگار من الان ۳۹ سالم هست ومیخواهم وقتی ۴۰ ساله شدم به تورسیده باشم همه زندگیم تو باشی

    الهی من لی غیرک

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    سید مهدی سجادی نیا گفته:
    مدت عضویت: 1917 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانواده دوست داشتنی خودم

    حدود یکماه پیش من تو این صفحه به خودم تعهد دادم که چهل روز همراه خانم شایسته و دوستان هم فرکانسی ام در این سفر شرکت کنم

    ولی به دلایلی در اواسط کار جا زدم و ادامه ندادم( که البته بیشتر این دلایل بهونه ها و توجیه های من بودن)

    اما میخوام دوباره به خودم تعهد بدم که:

    1. از تاریخ 11 خرداد سال 99 هر روز تمام تمرکزم رو بذارم روی فایل همون روز و چندین بار اون فایل رو نگاه کنم بدون اینکه توجیه و بهونه ای بیارم( حداقل هر کدوم رو 5 بار نگاه کنم)

    2. تمام نکات مهمی که از دیدن چندین باره هر فایل رو در صفحه خودش بنویسم حتی اگه فقط یکدونه نکته باشه

    3. با تمام وجود تا آخر کار ادامه بدم حتی اگه ناامید شدم اما این چهل روز پای تعهدم بمونم و هر روز ردپا از خودم به جا بذارم

    و باور دارم که خداوند در این مسیر یاور من هست کمکم میکنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    الهام خانم گفته:
    مدت عضویت: 2272 روز

    به نام خدای هدایتگرم

    نهمین روز سفر پربرکت

    سلام خدمت استاد بینظیر و مریم جان و دوستان همسفرم

    خداروشکر که امروز هم فرصت خواندن و دیدن فایل سفرنامه روز نهم رو گوش بدم

    مریم جان بینهایت ازت ممنونم بخاطر متن زیبایی که اول این سفرنامه امروز نوشتید

    خیلییییی به دلم. نشست دقیقا همونی بود که نیاز داشتم اونم از همه بهتر اینکه حیت رفتن به محل کارم اول صبح خوندمش

    و باعث شد کلییی انرژی بگیرم و حس خوب نسبت به خودم و حتی افراد غریبه که توی مسیرمیدیمشون داشتم

    خیلی وقتها جمله درصلح بودن با خودمونو شنیده بودم اما اصلا به شکلی که مریم جان نوشته بودن و درکش کردم نبود

    امروز خیلی بیشتر خودمو دوست داشتم خیلیی زیاد

    به خودم فکر می‌کردم احساس لذت از وجود داشتم

    چون جملات زیبای مریم جون یادم میامد که میگفت

    “در صلح بودن با خودت یعنی‌، مهمترین دلیل ارزشمند بودن خودت را موجودیت فرکانسی خودت بدانی. موجودی که قادر است با فرکانس‌هایش زندگی‌اش را از دل هیچ‌، خلق کند.

    موجودی که قادر است از دل ناخواسته‌ها و تضادها‌، خواسته‌هایش را بسازد و جهان را رشد دهد.”

    میگفتم به خودم الهام جون ببین تو چقدر قدرتمندی تو چقدرارزشمندی

    تو بخشی از خدایی

    این حس فارغ از اینکه چقدر توانمندی چقدر استعداد داری چه شرایطی داری کجا هستی و …. باید باشه تابهت احساس خوب بده

    این همون درصلح بودن با خودمونه

    خداروشکر میکردم بخاطر دریافت و درک این اگاهی چراکه این فایل تولد استاد رو قبلا هم گوش کرده بودم اما اصللا به شکلی که امروز درک کردم نبود

    و قانون تکامل مدارهای استاد رو بارها تجربه کردم یکیش همین امروز بود

    استادم ازت ممنونم که این اگاه ها رو در اختیارمون قرار میدی

    خداروشکر که مدارمون تعییر میکنه و بالاتر میریم و جهان هم که کارش گسترشه بهمون داره کمک میکنه تا پیش بریم به سمت مدارهای بالا

    خداروشکر بخاطر قوانین کیهانی تغییر ناپذیرش

    از این اگاهی ها سعی میکنم بیشتر و بیشتر استفاده کنم در عمل و خودمو با همین شکلی که هستم دوست داشته باشم

    و با خودم بیشتر درصلح با شم. تنها راه همینه و تنها راه اینکه به اون نیروی برتر که بهش میگیم خدا وصل باشیم

    به کسی که در همه مراحل هدایتگر مون باشه به مسیر صحیح

    و نگرانی هامون به صفر برسه با ایمان و اعتماد به اون نیروی هدایتگر

    این تنها راه سعادته به نظر منه “درصلح بودن با خودمونه”

    به امید به یاد داشتن همیشه این اگاهی ها کردن اونها

    درپناه خدای یکتا باشید…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    آرزو ملک زاده گفته:
    مدت عضویت: 2194 روز

    🌷🌼 به نامِ پروردگارِ هدایتگرِ مهربان 🌼🌷

    سلااام به هم کلاسی های عزیزم در سفرنامه ی صمیمی.

    سلاااام به استااادِ عزیییزم و سلام به مریم خانم گل.

    یک دَهه ی ۱۰ روزه البته😉😉 از این سفرِ زیبا برای من گذشت .خدایاشششکرررت که تونستم تا اینجا تو کلاس حاض بشم و اینهمه مسیر رو اومدم.

    و تونستم به لطفِ پروردگار،تکالیفم رو انجام بدم.

    میخوام امروز با اجازا ی استادِ عزیز،کمی از نتایجم براتون بگم.

    از وقتی که واردِ این مسیرِ زیبا توو این سفر شدم،تونستم با کمکِ استاد،هوشمندانه حواسم رو جمع کنم و نتایجم رو ببینم و تایید و تحسین کنم و توو دفترِ شکرگزاریم بنویسم و سپاسگزارشون باشم.

    نتایجی مثلِ اینوه مثلا :

    🛑از خونه اومدم بیرون و دیدم ک آسانسور دقیییقا همون جاییه که من هستم و لازمش دارم.توو همون طبقه جلوی پای من.و تایید کردم که آسانسور هم با من هماهنگه و البته بااارها تکرار شده.

    🛑تاکسی ازم کرایه نگرفته و انگار مسیرش بوده و من رو هم رسونده🤗🤗

    🛑مسوولِ بانک کارم رو بدونِ نوبت انجام میده.

    🛑هههر ماشینی ک من سوارش هستم،تااا به چراغِ قرمز میرسه چراغ سبز میشه و حتی چندباار به طرزِ عجیبی برای من ۲ تا ۳ ثانیه سبز مونده ثابت😍😍

    🛑پیشنهادِ کار بهم شد…

    🛑دوستِ جدید و هم فرکانسی پیداکردم که از شاگردانِ استاد هست🤗😍😍💪💪و به هم کمک میکنیم و از قوانین برای هم میگیم و توو انجامِ تکالیفمون به هم کمک میکنیم.

    🛑آهههااااان ایییینو بگم.از اونجایی که قرارشد عملکرد داشته باشیم و روی عزتِ نفسم کار میکنم ،یه مسافرتِ چندساعته دعوت شدم و رفتیم کنارِ یک درختِ مهربون که بتونیم از سایه ش استفاده کنیم.

    من زودتر رفتم و دیدم کلّی کیسه زباله زیرِ درخت هست و به جای غُر زدن،شروع کردم به زیباییهای اونجا توجه کردن و با یه نایلون اون قسمت رو تمیز کردن ک تمیز و آماده ش کنم برای خودم و همینجور ک داشتم ادامه میدادم یهو از زیرِ یکی از اون پلاستیک ها یه اسکناسِ هزار تومنی پیداکردم.اووونقدر ذوق کردم که حد نداره.هَنگ کرده بودم.گفتم خدااای ممن.افکار دارن کارمیکنن.این یک نشانه بود برام از آمدنِ پول.خدا من رو هدایت کرد.این یعنی خدا از جایی که فففکرش رو هم نمیکنیم به ما عطا میکنه.اینکه گنج توو خرابه هاست.شاید ظاهرِ زندگیم خراب باشه ولی وجودِ من یک گوهرِ باارزشه که با کار کردن روی خودم اون رو صیقل بدم و به یک شاااهکارِ هنریِ ساخته ی دستِ خودم تبدیلش کنم.این ها همه نشانه س.

    🛑بعد از اون دوباره به یک مسافرتِ ۳روزه به شمالِ کشور رفتم و کلی زیبایی دیدم.آسمونِ تمیز و ابرهای فلوریدایی.دقیییقا از همونایی ک استاد نشونمون میده.

    جنگل ها.درختای خوشششگل و زیبایی های جدیدتر.

    خداروشکر

    اییینها یعنی افکار برای ممن هم کار میکنن و برای هههرکسی که قانون رو رعایت کنه.

    شاید نتایجی که الآن گفتم بنظر کوچیک بیاد ولی قطعا برای استاد تازگی نداره این نتایج و قطعا با تمااامِ وجود این نتایج رو درک میکنن.

    و من فقط نباید کم بیارم.چون ذهنِ نجواگر همیشه آماده ی مسخره کردن و کوبیدنه و میگه:هه، اینها هم شد نتیجه؟؟؟؟؟

    و من باهاش بحث نمیکنم و دَووم میارم چون احساسم،به این مسیر،فوق العاده س.اینها نشانه ی نتایجِ بزرگتره.

    من دارم نتایجِ استاد رو میبینم و چشمام داره میبینه و نمیشه انکار کرد و به ذهنم میگم ببین استاد رو،من دارم پا جای پای یه کاردانِ راه بَلَد میزارم.

    استاد هم همین کارها رو کرده و حححتما این نتایج براش آشناست.

    بهش میگم که چچجندین ساااله که یِرخی زندگی کردیم و به حرفهای منفی و پپر از ترسِ تو گوش دادم و این شده نتیجه ش.حالا میخوام به سبکِ حدید کارکنم.

    برای تفاوتِ نتیجه باااید کارهای متفاوت انجام بدم و به حرفهای استاد مثلِ فرمانِ یک فرمانده گوش بدم.

    نتیجِ بچه ها توو کامنت هاشون هم شاهدِ عینیِ دیگه س برام.

    خدایاشششکررررت که قانون داره برام کار میکنه.👋

    درباره ی تمرینِ روزِ دهم:

    چرا بعضی از افراد بدشانس هستن؟

    داشتم به این فکر میکردم که ما آدم ها یک مِیلِ شَدید داریم به جاودانگی که توی ذهن و خاطره ها بمونیم.

    مثلا باارهاشده که دیدیم آدم ها روی درختها اسم مینویسن که من و فلانی و تاریخ میزارن.یا روی دیواره های غار،یا روی ستونِ پُل های بزرگ یا روی دیوارِ کوچه هاشون.

    انسان دوست داره دیده بشه بهش توجه بشه.دوست داره معروف بشه امّا معروف به چی؟؟؟؟

    هیتلر هم معروفه.

    چنگیزخانِ مغول.ترامپ.صدّام حسین….

    و همینطور بیل گیتس.دکتر شریعتی.سقراط.انیشتین.

    امّا ههر کدوم از اینها به چه چیزی معروف هستن؟

    جامعه رو کوچیکتر کنیم.آدم های توی فَک و فامیل دوستامون به چی معروف هستن؟

    بعضی ها توی فامیل به خوشرویی معروفن.بعضی ها به بداخلاقی..بعضیا به منظّم بودن…بعضیا به شاااد و شَنگول بودن…بعضی ها هم به حال بَد کُن…

    واقعا خخخیلی مهمه که وقتی میای توو یه جمع بگن به به آخ جون فلانی اومد یا که بگن اَه ای باباااا باز این اومد.

    استاد از این شعر توی صحبتهاشون زیاد استفاده میکنن و درست هم هست واااقعا:

    در جهان هرچیز،چیزی جذب کرد

    گرم،گرمی را کشید و سرد،سرد

    این یعنی کبوتر با کبوتر باز باز.

    این یعنی به یقین،آدم ها ی موفّق با موفّق

    آدم های غُر غُرو باهم

    مثبت ها باهم

    منفی ها باهم

    پای دردِ دلِ هرکسی بشینی شرایطی که خخیلی شبیه به شرایطِ تو هست رو برات تعریف میکنه…

    همه ی فامیل و همسایه ها و خانواده های محل،یک جور مشکلات رو دارن.فقط دُزِ بالا پایین داره.

    از یه جا به بعد میتدنی حتی حدس بزنی که الآن میخواد اینو بگه…حالا فلان مشکلش رو میخواد بگه…

    یا مثلا کارخونه دارها رو میبینی ک از مسائل و مشکلاتِ شبیه به هم برای هم تعریف میکنن و بقیه سرِ تایید تکون میدن…

    اینها کاملا نشون میده که به هرچیز توجه کنی تجربه ش میکنی.و تو هم میشی مثلِ همون هایی که پای حرف هاشون میشینی.

    البته یه وقتایی هم بعضی ها رو دیدم که از قصد و از روی عمد میان از مسائلِ بَد و قسمتِ بَدِ زندگیشون تعریف میکنن که نکنه یه وقت چشم بخورن…

    یا سرشون بَلایی بیاد که همین جمله ک آخرِ خنده گریه ست و….اینجور باورهای خُرافی…

    پس به قولِ مریمِ نازنین،با وجودی که میدونی که

    خودت

    با کانونِ توجّهت

    با وردی هات

    چیزهایی که میشنوی

    چیزهایی که میبینی

    خاطراتی که مرور میکنی

    داری اتفاقاتِ زندگیت رو خلق میکنی

    چطور جرآت میکنی که به ناخواسته هات توجه کنی

    بلید هههرروز بابتِ این آگاهیِ ناب خدارو شکر کرد.

    از وقتی توی این مسیر هستم،زیبایی هارو بیشتر حس میکنم و میبینم.با دقتِ بیشتر.

    با وَسواس.

    اصلا باید وَسواس به خرج داد.

    باید حواسم رو جمع کنم.اینکه دارم به چی توجه میکنم؟

    چی گوش میدم؟چی میبینم؟چی میگم؟چی رو دارم یاد آوری میکنم؟چقدر محتاط تر شدم؟چقدر بیخیال تر شدم؟چقدر دارم زندگی رو ساده تر میگیرم؟

    چقدر مهربانتر شدم؟چقدر بخشنده تر شدم؟چقدر حواسم به فرکانس هایی که دارم ارسال میکنم هست؟چقدر به خودم یادآوری میکنم که آیا چیزی که الآن دارم بهش توجه میکنم جزءِ خواسته هامه؟آیا این خاطراتی که دارم مرورشون میکنم رو دوست دارم باز دوباره توو زندگیم تکرار بشه و تجربه ش یا نه؟

    چقدر سپاسگزارتر شدم؟چقدر دارم روی باورِ توحیدیم کار میکنم که فففقط خداوند یاری دهنده ی منه و همه ی اتفاقاتِ خوووب و ریزِ درشت که داره برام میفته بخاطرِ اعتماد به خداست؟اینکه همه ی موفقیت ها رو از خداوند بدونم همه کمک های آدم هارو از خدا بدونم؟چقدر چقدر

    هذا مِن فضلِ ربّی

    شدم؟

    چقدر دارم زیبایی هارو تحسین میکنم؟

    چقدر دارم تایید میکنم زیبایی هارو؟

    چقدر متعهّد شدم که به خواسته هام توجه کنم؟

    امروز دارم برای خلقِ اتفاقاتِ عالی توی زندگیم چیکار میکنم و چیکار هایی رو نمیکنم؟

    چقدر متعهد هستم حالم رو خوب نگه دارم؟

    اینکه توو مسیر بمونم؟

    چقدر روی عزتِ نفس و اعتماد به نفسم کار میکنم؟

    چقدر دارم بینا میشم و پروانه های رنگی رنگی رو که توو دستِ باد میرقصند رو میبینم؟

    چقدر شادیِ کودکان دگرو بازی هاشون رو دارم میبینم و خوشحال میشم و شکر میکنم؟

    اَبرهای تکّه تکّه ی توو آسمون

    گل های زیییبای نازِ یخیِ توو گلدون

    میوه های خوشششمزه ی روی درختا

    سخاوتمندیِ درختِ توت

    موبایلِ توی دستم…

    عظمتی که توو دریاست…

    قطره های درخشانِ الماس گونه ی آب روی دریاچه ی پَرِدایسِ استاد…

    امنیتی که دارم

    سقفِ بالای سَرَم

    خوااابِ آاااروم و راااااحت…

    اووووووه

    نعمت های خداوند رو دیدن

    و در یک کلام

    چقدر صَدَقَ بِالحُسنی شدم؟؟؟؟

    آره باید وَسواس به خرج داد.چون تتتنها مسیرِ خوشبختی هههمینه.

    فارغ التحصیل شدن توو همین کلاس…

    به قولِ استاد:

    کَم کار کنی کَم نتیجه میگیری

    زیاد کار کنی((کارِ فیزیکی نه.کار روی ذهن و باورها))

    زیاد نتیجه میگیری…

    خدایاشششکرررررت.

    این هم ردِّ پای امروزم،روزِ دهم🤗🤗🤗

    خخخیلی برام ارزشمند هستین.

    در پناهِ خدای یکتا👋👋👋

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    حسین گلی گفته:
    مدت عضویت: 2229 روز

    به نام خدایی که رحمتش بسیار و مهربانیش همیشگی است.

    سلام بر پیامبر زمان استاد عباس منش عزیز

    سلام به خانواده صمیمی عباس منش ،بنده های خاص و هدایت شده خدا

    امروز اولین روزیِ که همسفر این خانواده شدم

    قبلش زیر نظر دوتا استاد دیگه بودم تا اینکه هدایت شدم به اینجا و میبینم اینجا ی دنیای دیگس،خیلی حرفه ای تر!

    مطمئنم که روزهای قشنگی در انتظارمن،چون قراره خودم خلقشون کنم.

    خداروشکر،بخاطر همه چی …

    از عزیزدل استاد هم ممنونم که این سفرنامه رو گردآوری کرد.

    یاحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: