روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1 - صفحه 132
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-75.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-01-13 15:17:012022-02-28 08:12:28روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
برگ سوم از سفرنامه
امروز در مورد تسلیم بودن و توکل حضرت ابراهیم یاد گرفتم. همیشه یک سوال برام بود که چرا؟ چرا حضرت ابراهیم این دریافت را از خدا داشته؟ قبلا خیلی حسم رو به خدا بد می کرد اون موقع که به خدا باور انسان گونه داشتم. و فکر می کردم خدا خیلی بد امتحان می کنه مخصوصا هرچه افراد ایمان قوی تری داشته باشند. اما الان می دونم خداوند پاک و منزه است. خداوند سیستمی است و این دریافت ما هست. این رو من نمی تونم بگم اما شاید باوری داشتن که سبب شده این پیغام را دریافت کنند و با عمل به الهامشون باور صحیحی رو پیدا کردند و ظرف وجودشون رو رشد دادن و تسلیم تر و باایمان تر شدند. شاید چون در گذشته رسم بر این بوده که برای بت ها قربانی می کردند ناخوداگاه تضاد و ابهامی در دلشون بوده که با دریافت این الهام و سرسپردن و عمل به پیغام رب باور و ایمانشون خالص تر شده. این اگاهی را که دریافت کردم دیگه اون احساس بد رو دیگه ندارم.
یک احساس دیگه این بود که باید ما هم بخشی از خودمون رو قربانی کنیم. وسوسه ها و هر چیزی که مارو از مسیر درست منحرف می کنه. ذهن وسوسه گرمون و هرچیزی که مانع میشه تا تسلیم رب باشیم رو قربانی کنیم.
سلام به خدای با عشقم سلام به استاد عزیزم سلام به بانوی زحمتکش سلام به خانواده محترم و بزرگ عباسمنش
راستش به درخواست استاد عزیز دیدگاهم را مینویسم امیدوارم براتون جالب باشه
داستان هدایت من اینجوری شروع شد که من پولی داشتم و در این تورم کاری نتونستم انجام بدم و ارزش پولم خیلی پایین اومد و وقتی متوجه شدم که کار از کار گذشته بود یعنی پولی که میشد خونه خرید الان پول رهن اون خونه میشد وقتی که اقدام به سرمایه گذاری کردم از بخت من اون سرمایه گذاری افت شدیدی کرد دوباره زیان دیدم دیگه نسبت به بقیه دوستانم که سرمایشون چندین برابر شده بود مقایسه کردم خیلی حالم بد شد در حد سکته رفتم چون صادقانه هم حس حسادت شدید داشتم هم وقتی از خروجی کارم تراز میگرفتم حالم خیلی بدتر میشد و حمال خوبی شده بودم برای حال بدی هام و نمیتونستم رها بشم چون خودمو با پبشرفت بقیه مقابسه میکردم تا اینکه یواش یواش بجای اینکه مسئولیت کار خودمو بپذیرم انداختم گردن خدا که آره تو خدای همه هستیو خدای من نیستی منو نمیبنی منو آدم حساب نمیکنی به من ندادی میتونستی به راحتی منو هدایت کنی در صورتی که چند نفر بمن قبلش گفته بودن دلار بخر یا خونه بخر یا ماشین بخر و پولتو از بانک بکش بیرون ولی به قول استاد من تویه اون فرکانس جذب نبودم حتی بدتر هم شد وقتی حرکتی کردم تا اینکه ذهنیتم در حد جنگ با خدا عوض شد و از اونجایی که من در یه جایی با پست نسبتا خوبی کار میکنم و حدود چندتا راننده در یه قسمت از پستم زیر نظر من کار میکنند یه باری باید با دوتا کامیون میفرستادیم گیلان نمیدونم چطور شد من با مسئول ترابریم با دو تا کامیون راه افتادیم تا قزوین ساکت و تویه فکر بودم تا لوشان با خدا حرف زدم تا منجیل سر خدا داد زدم تا گیلان با خدا دست به یقیه شدم بلند بلند داد میزدم و گریه میکردم چون زورم بخدا نمیرسید و احساس میکردم بدجوری منو زده بود زمین قسم خوردم برگردم تهران مرخصی میگیرم از شمال تا جنوب از شرق تا غرب برم دنبال کسی بگردم که به خدا وصل باشه و دلیل کارشو بپرسم وقتی برگشتم خونه به همسرم گفتم ساک منو آماده کنه میرم دنبال اون شخص همسرم که از حال و احساس بد من خبر داشت خندید گفت نمیخاد بری دنبال کسی خدا اون شخص رو فرستاده تویه خونه و کلی اون باتو حرف داره فقط یه شرطی داره که تو فقط گوش کنی و عمل کنی گفتم کیه که فایل شاگرد استاد رو گذاشت و من گوش کردم بد نبود تا اینکه یواش یواش به اصل جنس که استاد باشه هدایت و آشنا شدم و چون استاد همشهری من بود و تقریبا خصوصیات اخلاقی من مثل قدیم استاد بود با حرفها و فایل های ایشان ارتباط گرفتم و در ببست روز ماه رمضان من کل قانون آفرینش که اولین فایلی بود که گوش کردم بار دوم در ۲۵۰ صفحه نوشتم و تازه داشتم میفهمیدم داستان چیه نا گفته نمونه قبلا همسرم فایل های دیگران رو گوش میداد ولی الان من و همسرم و پسر هیجده ساله ام همگی و حتی پسر هفت ساله ام که هروقت اول هر فایل استاد میکه بنام خدای مهربان با خودش تا اخر معرفیشو میگه شدیم مرید استاد و فایل های رایگانش و هنوز خریدی از سایت نکردیم ولی خواستم بگم با کارت دعوتی که خدا خودش برای من فرستاد من با خدایی که سر جاش بود آشتی کردم و مدت سه ماه که میگذره هر روز ۲ ساعت باهاش حرف میزنم براش مینویسم و شکرشو بجا میارم چون شاید باورتون نشه با یه حرکت خدا من سرمایه ام برگشت به جایی که متونم با همون پول دوباره همون خونه رو بخرم حالا حرفم اینه که صاحب این سایت خداست استاد مدیریتش میکنه ما همه یه صاحب داریم و بعد از اون به دستان خودش که استاد و بانوی عزیز باشند اطمینان میکنیم که مارو به قله خوشبختی برسونند ساده تر بگم ما سوار قطاری هستیمکه استاد داد میزنه مقصد خوشبختی ثروت سعادت سلامت و….. بیا بالا و این کارم مثل سخنرانی و پیام آور بودنش خوب بلده چون قبلا راننده تاکسی بوده و این قطار ایستگاهایی داره بنام فایل ها و محصولاتش مثل ایستگاه قانون افرینش ایستگاه عزت نفس ایستگاه ۱۲ قدم و هر کسی که رزق و روزیش بود سوار میشه و هیچ قدرتی هم نمیتونی این قطار رو نگه داره چون قبلا بقول استاد بابت مسدود کردن سایت شیطنتی کردند نه تنها نشد بلکه هدایت شدیم به ریل های بین المللی و مجانی با گوشی هامون سفرهای زیبای استاد رو در بهترین مکان ها میبینیم و لذت میبریم بله منم دارم پامو میذارم جای پای استاد و حتی با فایل های رایگان بهترین جذب های مالی و معنوی رو داریم و خیلی از ناخواسته ها رو مثل دغدغه نگرانی ترس نا امیدی و…. رو نداریم اواین هم یک نوع دستاورد میدونم که امید و شجاعت و باور و ایمان جایگزین شده بله دوستان وقتی استاد به این اعتراف میکنه که ظرف خودشم در حال وسعت گرفتن هست یعنی صاحب این سایت خدایی هست که میخاد ظرف همه رو بزرگ کنه فقط استاد رو الگو و پیام آور معرفی میکنه این انتخاب ماست که درب بهبودی رو باز کنیم یا درب نابودی رو باز کنیم .
خدایا بی نهایت سپاسگزارم بابت ساختن این سایت و لیاقت مدیریتش به استاد عزیز و وجود مسافرای این قطار که منم هم یکیشون هستم که با نشانه هایت بهترین هدایت رو داریم و بابت همسفری با خودت بهترین ها را به ما عطا میکنی
خدایا خودت حافظ سایت و مدیر عزیز و خانم مدیر مهربون و همسفرهای خوش سفرت باش.
در پایان شاید کسانی باشند که شکست مالی رو مثل من تجربه کرده باشند و این متن به اونها کمکی کرده باشه که بگیم با خدا همه چیز امکان پذیر است.
استاد عزیز از آنجایی که تازه وارد هستم ممنون میشم به نیاز مبرم من عنایت بفرماید من باید چه فایلی رو اول تهیه کنم و رو خودم کار کنم شنیدم روی فونداسیون تغییر که عزت نفس باشه اشاره ویژه داشتید و از تکمیل بودن ۱۲ قدم هم تعریف شده البته اگر بناست اره تیز کنیم همه به جای خودشون مهم هستند ولی من سردر گم هستم لطفا راهنمایی بفرماید ممنون و سپاسگزارم
سلام خدمت خانواده عباسمنش
روز شانزدهم سفر پربرکتم
فقط میتونم بگم اشکم بند نمیاد وقتی به فایل امروز رسیدم
دلم ی جوریه
ادامه روز دوم سفر
آگاهی های فایلی که امروز گوش دادم روزم دوم سفری که آغاز کردم خیلی زیاد بود و دقیقا موضوعی هست که من باید خیلی خودم رو قوی کنم. من امروز یادگرفتم که هیچ کسی نمی تونه رو زندگی من تاثیر بدی بذاره و من هم همینطور. و همینظور برعکس. من فهمیدم خیرخواهی و دعای خیر به خودمون برمیگرده و همینطور بدخواهی. من متوجه شدم که ظلم به دیگران معنی نداره.
من متوجه شدم نباید اصرار بورزم برای تغییر دیگران و اگر گروهی را دیدم که با من هم فرکانس نیستن برای تغییر دیگران تقلا نکنم و رها کنم و به زندگی خودم متمرکز بشم. من متوجه شدم که باید از مدار مستضعف بودن بیرون بیام می دونم که این یک چالش برای من هست یا شاید بهش بشه گفت پاشنه اشیل من. اما میدونم فرای این مدار، پر از نعمت و برکت و فراوانی و البته احساس لیاقت هست. من باید تلاش کنم با تغییر باورهام و افزایش عزت نفسم خودم رو از احساس مظلوم بودن رها کنم و به مداری بالاتر برم که درش نعمت و برکت و فراوانی و لیاقت هست. من متوجه شدم که ترس عامل موندن من در این مدار هست. ترس از دیگران. تر س از رییس، بزرگان خانواده فامیل روستا شهر، ترس از قضاوت دوستان، ترس از افراد دیگر و قدرت دادن به غیر از خدا. من متوجه شدم باید ریشه این ترس رو پیدا کنم و شجاعت و ایمان و باورم به خدا را قوی کنم. باور به این که اگر من در مدار درست باشم و باورهای صحیحی داشته باشم هیچ کس نمی تونه به من آسیب برسونه هیچکس نمیتونه من رو متوقف کنه و آزادی من رو بگیره و آرزوهای من رو مانع بشه همه این ها بخاطر اینه که من قدرت و تاثیرگذاری دیگران رو بیشتر از قدرت و توان خودم میدونم. همچنین من باید بتونم تلاش کنم تا نگاه قدیمی و انسانیم رو به خدا تغییربدم وقتی نگاه ما به خداوند درست بشه و به شکل سیستم ببینیم دیگه می دونیم محاله ورودی خوب بدیم و خروجی بد بگیریم. این فایل پر از اگاهی بود.
به نام خدایی که بی حد و مرز مهربونه و بخشنده❤️
سلام به استاد عزیزم و خانواده بزرگ عباس منشیم🌹
سلام ویژه به مریم عزیزم که بی نهایت تغییراتی که اخیرا در سایت ایجاد کردن و زحمتشو کشیدن من دوست داشتم و خسته نباشی واقعا .
من همیشه اتفاقی فایل هایی که از استاد دارم رو نگا میکنم مخصوصا وقتی دنبال یه چیزیم میگم خدایا هدایتم کن و جوابمو بده با یکی از فایلا و بالای ۹۰ درصد موارد هدایت شدم و جوابمو گرفتم . دیروز بعد چند روز اومدم ارشیو فایلایی که از استاد داشتم رو نگا کنم اتفاقی زدم رو یکیشون و پخش شد . استاد بهم گفتن اینکه درگیری که از کجا شروع کنی؟ کدوم فایلو نگا کنی ؟کدوم دوره رو بخری ؟ صبر کن قطعا هدایت میشی و منتظر نشونه ها باش😍
خدای بزرگ بی نهایت سپاسگزارم که به این روز شمار هدایت شدم و مسیرمو نشون دادی که از کجا دوباره شروع کنم فایلارو دوره کنم .چقد خوشحالم و افرین میگم به خودم .به امید روزی که با تعهد به پایان این روز شمار میرسم و تحولاتی که در زندگیم ایجاد میشه .
سلام امروز روز دوم سفر من هست و من هنوز فایل مربوط رو گوش ندادم. اما نکته ای که می خوام قبل از گوش دادن به فایل روز دوم در اینجا ثبت کنم و دوباره برگردم به نوشتن سفرنامه امروزم. این هست که من روز اول فایل مروبط به خود این صفحه را گوش نداده بودم. امروز به ضرورت این رسیدم که باید وقت بیشتری روی باورهام بگذارم. و روزم خودم رو به سه قسمت تبدیل کنم . سه قسمت هشت تایی. 8 ساعت برای باورهام مناسب دیدم اما وقتی رسیدم به هشت ساعت کار روزانه برای درامدم و چندساعتی که برای کارای روزانه شخصیم احتیاج داشتم زمان را کم دیدم. اول قصد داشتم از تایم کار کردن روی باورهام کم کنم (کاری که قبل تر هم انجام دادم). اما چون دو دوره دیگه را هم می خواهم مرور کنم و نمی خواستم از اون ها هم بگذرم. در همین افکار بودم که یک لحظه به خودم گفتم من ساعات زیادی در روز در خانه کار می کنم اما درامدی ندارم. گاهی از تقلای زیاد خسته میشم و حتی ناامید از تلاش کردنم. چرا باید این روند رو ادامه بدم که نتیجه ای به اون صورت مثبت از لحاظ مالی هم نداشته. چرا فکر می کنم اگر این وقت رو برای کارکردن روی باورهام بگذارم ضرر کردم. اصلا چرا برای انجام کارای شخصیم از ساعت کار کردنم نگذرم و مثلا به جای 8 ساعت کار 4 ساعت کار کنم. اصلا یادم آمد که همیشه عدد 4 ساعت کار روزانه برای کسب و کار شخصی ایده ال ذهنیم بود و دلم می خواست بقیه روز رو به بیرون رفتن و کارای دیگه مشغول بشم و کلا روز متنوعی داشته باشم. شاید الان فرصتیه که به این ایده الم برسم و ساعت کارکردن برای درامدم رو 4 ساعت کنم و برعکس وقت بیشتری رو به تغییر باورهام اختصاص بدم. اومدم و این فایل مقدمه شروع سفرنامه رو گوش دادم و دو نشونه عدد 8 و کارکردن روی باورهام برام پررنگ بود و این رو نشانه ای برای خودم دیدم که هرگز خودم رو سرزنش نکنم که چرا وقت زیادی برای تغییر باورهام گذاشتم. اگر من خودم رو سرزنش می کنم که چزا وقت زیادی برای تغییر باورهام صرف کردم به خاطر اینه که هنوز به تاثیر باور در زندگیم ایمان نیاورده بودم هرچند که حرفش را میزدم اما در عمل به تقللا کردن و دویدن های بی سرانجام بیشتر بها می دادم و امروز تصمیم گرفتم که برای تغییر باورهام سرمایه گذاری کنم و وقت اختصاص بدم.
سلام
روز سوم
چقدر خوب گفتید خانوم شایسته از قول استاد که باید به حدی از آرامش برسم که حتی در شرایط نامساعد، در زمانی که همه چیز بهم ریخته است و به نفع من نیست آرامش داشته باشم و از درون خوشحال باشم و متوکل. چقدر این جملات جادویی هستند شاید ده بار این یه تیکه رو خوندم و خوندم.
امروز روز سوم چالشم هست و ریشه های کوچیک تغییر رو در خودم بوجود می آورم. با تمام وجودم به پروردگارم ایمان دارم و مطمینم که در تمام لحظات سخت حامی من هست. وای که چقدر دلم قرص میشه.
سلام استاد عزیزم سلام دوستان مهربان
امروز روز اول سفرنامه من هست. جالب که من گاهی بعضی ها فایل های فصل دوم رو می دیدم اما نمی تونستم فصل اول رو پیدا کنم اما در ذهنم می پرسیدم که شروعش از کجاست. حتی قسمت بالای سایت و در منو هم چندباری نگاه کردم اما متوجه روزشمار تحول من نمی شدم و تصمیم گرفتم از همون جایی که هستم شروع کنم. چندفایل ابتدایی فصل دوم رو دیدم و صفحه رو هم بوکمارک کرده بودم که گم نشه. اون چند فایل اول دقیقا همون چیزایی بود که لازم بود بشنوم. تا اینکه دیروز اون صفحه بوکمارک و ذخیره شده گوشیم رو نتونستم پیدا کنم. و دوباره منو را چک کردم و این بار روزشمار تحول من را دیدم و تونستم از روز اول سفری متعهدانه رو شروع کنم و هر روز برگی از سفرنامه م رو بنویسم.
دیشب توضیحات مربوط به فایل را خوندم و کمی از فایل را گوش دادم اگاهی های این فایل در ابتدا برام قابل درک نبود انگار فقط می خواستم تمومش کنم. اما همون موقع شرایطی شد که بایدد سیستم را خاموش می کردم وبعد هم نقاشی کردم و تا امروز همه ش دنبال این فکر بودم که من چطور به دوستم کمک کنم درحالیکه الان هیچ توانایی ندارم؟ او الان در چه موقعیته و هزاران فکر دیگه در سرم بود نشانه هایی هم می دیدم اما هنوز ذهنم اماده نبود. حتی مادرم به من گفت برادرت گفته تو باعث شدی من شنا خوب نباشم و منم بهش جواب دادم تو چرا خودت بعدش تلاش نکردی؟ چرا در مسائل دیگه خودت رو بهبود ندادی؟ و مادرم این رو گفت و از کنارم رد شد. و این یک پیغام بود.
روز قبلش هم در رابطه با دوست عزیزم که نگرانش بودم خواب عجیبی دیدم انگار که خدا من رو به فضا برد داستان اون خواب خیلی عجیب بود و کلامی هم نبود فقط دیداری بود و شاید نتونم درست بگم و یا اشتباه تعریف کنم.
اما امروز ذهنم برای پذیرش و گوش دادن به این فایل امادگی خیلی بهتری داشت. به نظرم قبلا هم این فایل را گوش دادم اما احتمالا به اندازه الان درکش نکردم چون شاید فقط یک جمله ش برام آشنا بود. خیلی خوشحالم که امروز با این امادگی ذهنی این فایل را دیدم و باید جسارت و شهامتم رو برای احساس گناه نداشتن و احساس عشق پروردگارم و همچنین سپردن عزیزانم به پناه امن و عاشق پروردگار تمرین کنم.
هچنین موردی که من خیلی باید درش تمرین کنم این هست که من خیلی از مواردی که ازم درخواست بشه و نتونم به طرف مقابلم کمک کنم خیلی احساس عذاب وجدان و حتی ترس از طرد شدن دارم. یا حتی میگم اگر من این توانایی را داشتم که کمکش کنم اون الان زندگی بهتری داشت. و خلاصه در این زمینه همیشه ضعف دارم. اما شنیدن این فایل شکل یک اتمام حجت داشت. که خدا بگه ببین فرنازجان تو فقط باید روی زندگی خودت تمرکز کنی و اون ها هم همینطور. شاید اونقدر رشد کنی که دستی از دستان خدا بشی، شاید اون قدر رشد کنی که خودت بخوای و مشتاق باشی به دیگران کمک کنی و دستی از خدا بشی برای کمک رسانی اما تو هرگز عامل و باعث خوشبختی و یا بدبختی اون ها نیستی تو فقط مسئول زندگی خودت هستی. پس روی خودت تمرکز کن.
بسم الله الرحمن الرحیم
پانزدهمین روز سفر دوستداشتنی و پربرکتم
این فایل روزم و ساخت خدایاشکرت
چه تلنگر خوبی بود برام
چون خیلی زیاد تمرکزم و گذاشتم روی شرایط بیرونی و احساسات بد به سراغم اومده بود
و من که میدونم قوانین جهان چیه، باید از دل تضادهای که دارم روزهای خوبم رو تصویرسازی کنم و واضح متوجه بشم چرا به همچین تضادی برخوردم
فقط میتونم بگم خدایاشکرت چه مسیر خوبی هدایت شدم
سلام بر دو بزرگواری که الفاظشون کلماتشون چون از دل بر میاد لاجرم بر دل میشینه. میخام از جایی بگمک تو موقعیتی قرار گرفتم که باید دیگه تمامتمرینات این یک سالو عملی میکردم جایی که ی حورایی روز امتحانم بود باید خودمو میسنجیدم که ایا وقتی ادعا میکنم من ب خدای خودم ایمان دارم واقعی هست یا نه. تو ی موقعیتی قرار گرفتم که به من تهمت زده شد بهمفحاشی شد بدترین تهمتا جلوی ده ها نفر بهم زده شد. و باورنکردنی اینکه با ارمش کامل سکوت کردم لحظه ای صدامدر نیومد که اگر در میومد اوضاعی بدتر پیش میومد که اگر من ادم قبل بودم اونقدر ارام نبودم. خدا از طریق ی نفر دیگه جای منحرف زد ازمدفاع کرد. من سکوت کردمو خدا از طریق دوستم جای منحرف زد. تنها چیزی که ناراحتم میکرد ناراحتی برای کسی که اینقد راحت تهمت میزد بود و براش از خدا طلب ارامش کردم. تا اینکه ب طور تصادفی اولین قسمت فایل روزشمار تحول من رو دانلود کردم و دیدم استاد چقد زیبا گفتن کسی که میخاد تو نابود شی در واقع خودشو نابود کرده و مثال امام حسین رو زدن و خدا چه به موقع اقداممیکنه چقدر خداروشگر کردم خدایا مرسی که اینقدر قشنگ باهامون حرف میزنی و عاشق مایی از انروز تا ب الان ارامشی دارم که حتی اگر اون شخص بیاد سراغم ب راحتی میپذیرمش و حتی کمکی ازم بربیاد براش انجام میدم بدون ذره ای کینه. ب حدی اتفاقای عالی برام افتاد که شاید تو خواب همنمیدیدم خدایا ممنون که این راه زیبا رو به مننشون دادی. استاد عزیز مریمبانوی گل ممنون از ما کلام خدا رو از زبان شما و سایت شما و فایلای شما میشنویم از خدا میخام که مثل همیشه راهنمای همه ما باشه و هر روز معجزاتشو تو زندگیمون ببینیم