روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1 - صفحه 2
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-75.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-01-13 15:17:012022-02-28 08:12:28روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای مهربان و هدایتگر
سلام
تجربه روز بیست و هفتم سفرنامه
من دوست دارم در مورد دوره عشق و مودت در رابطه بنویسم.وقتی که من با سایت استاد آشنا شدم اولین دوره ای که خریدم دوره عزت نفس بود چون خیلی تو صحبت های استاد و فایل های رایگان میشنیدم که پایه و اساس هر چیزی اعتماد به نفس و عزت نفسه که من اصلا نداشتمش و جالبه که بگم الان متوجه میشم که چرا تو گذشته زیاد دستاوردی نداشتم و اگه بوده موقتی بوده، علتش این بوده که من اصلاااا و اصلااااااا خودم رو لایق هیچ چیزی تو این عالم نمیدونستم و بدتر اینکه وقتی یه اتفاق خوبی برام میفتاد گفتگوی ذهنم شروع میشد که حتما یه اتفاق بدی میفته و همینطور هم میشد و این “احساس عدم لیاقت” من که یکی از بزرگترین پاشنه های آشیل منه و یکی از بزرگترین ترمزهام هم بود که دارم روش کار میکنم و باید تا ابد هم کار کنم باعث شده بود که از این باران رحمت الهی چیزی عاید من نشده چون هم دهنه ظرفم کوچیک و تنگ بود هم عمقی نداشت و هم سوراخ سوراخ بود…..اما هداروهزاران بار شکر به لطف دوره های استاد و بخصوص جلسات قرآنی و فایل های توحیدی هرچقدر بیشتر میگذره و من این ها رو بیشتر گوش میکنم احساس ارزشمندی و احساس لیاقت من بیشتر میشه و واقعا احساس میکنم هر دفعه با شنیدن این فایل های توحیدی یکی از فیورهای من که پریده بود با دستان خداوند دوباره وصل میشه و نور امید و باوری در دل من روشن میشه….خلاصه بعد از این دوره که خریدم خیلی دوست داشتم دوره عشق و مودت رو بخرم چون دوست داشتم یه ازدواج عالی داشته باشم، یادم میاد تو جلسه اول یا دوم بود که استاد تمرین دادن که رابطه رویایی تون رو بنویسید و من کلی نشستم ویژگی های شخصیتی و مالی و ….نوشتم و وقتی استاد رابطه رویایی رو برامون گفت حیرت کرده بودم و اولش ذهنم مقاومت داشت اما باورتون نمیشه که این دوره با من چه کرد.اون دوره باز هم به عزت نفس من، شناخت خودم، شناخت خدای من و ارتباطم با خدا خیلی خیلی کمک کرد و باعث شد به خودم بسیار توجه کنم و برای خودم و شناخت خودم وقت بزارم کاری که هرگز تو زندگیم نکرده بودم، این دوره به باور فراوانی من خیلی کمک کرد و یکی از نتایجش اینه که از اون موقع به بعد کلی خواستگار برای من میاد درحالیکه قبل از اون مردهایی که بامن وارد رابطه میشدن قصد ازدواج نداشتن، خداروشکر با اومدن هر کدوم و آشنا شدن باهاشون و برخوردن با تضاد کلی خواسته ام واضح تر میشه و کلی تجربه جدید پیدا میکنم و از این بابت خیلی خدارو شاکرم…
من آدم بسیار وابسته ای بودم و البته هنوز کمی هستم و این دوره کمک کرد به من که برای خودم تمرین بزارم و شروع کنم به کم کردن وابستگی هام که از خانواده خودم شروع کردم و گاهی تو هفته سه چهار روز تنها میرم شمال و این فرصتی شده برای من که هم وابستگیم کمتر بشه، هم ایمانم بیشتر بشه چون با ترس هام(ترس از تنهایی) روبرو شدم و هم خلوت کنم و بیشتر تمرینات رو انجام بدم و فایل هارو گوش کنم.
خداااای مهربان رو از صمیم قلب شاکرم و از استاد عزیز و خانم شایسته نازینین که دستان خداوند هستند هم بینهایت سپاسگزارم
به نام خدای مهربان و هدایتگر
سلام
تجربه روز بیست و پنجم سفرنامه
باور عدم لیاقت و کمبود رو من از وقتی که با دوره های استاد اشنا شدم کاملا تو خودم دیدم و برای همین اولین دوره ای که از محصولات استاد خریدم عزت نفس بود و تاثیر خیلی خوبی تو زندگیم داشت، از اون زمان به بعد به خودم و احوالاتم خیلی توجه میکنم و عزیزترین فرد زندگیم رو خودم میدونم و البته باید بگم که هرچی جلوتر میرم این احساس ارزشمندی رو تو جنبه های دیگه زندگیم میبینم یا بهتر بگم متوجه شکست ها و ناکامی ها و یا حتی نرسیدن به خواسته ها در گذشته میشم.
کار کردن رو این دو تا ترمز جنس اتفاقات و ادم های زندگیم رو داره تغییر میده و به لطف خدا من تونستم تمام بدهی های مالی ام رو پرداخت کنم و با کار کردن رو باورهای توجیدی ام و ارتباط فوق العاده ای که با خدا دارم شروع کردم به کار کردن در زمینه عکاسی در طبیعت و سفر که همیشه عاشقش بودم و بدلیل باورهای محدودکننده ام خودم مانع خودم شده بودم برای این خواسته ارزشمند و الان با هر بار سفر کردن و عکاسی کلی تجربه و لذت کسب میکنم و به خودم میگم هر شات برای من کلی ثروت در راه داره و اصلا تو این مسیر خسته نمیشم و میتونم ساعت ها عکاسی کنم و رانندگی کنم.تازه الان متوجه میشم چرا استاد همیشه تاکید داره که کاری که بهش علاقه دارید رو انجام بدید….
شاد باشید
به نام خدای مهربان
تجربه روز بیست و چهارم سفرنامه
با دیدن این فایل یاد یه موفقیت بزرگی تو زندگیم افتادم که خداروشکر یادم اومد چون مطمئنم این یادآوری میتونه باعث بشه که تو جنبه های دیگه زندگیم هم موفق بشم.من از بچگی خیلی درسخون بودم و از همون اول ابتدایی یادم میاد بلافاصله که از مدرسه میومدم اول مشق هام رو مینوشتم و بعد بازی میکردم و همیشه معدلم عالی بود، البته بماند که بخاطر ترس از کنکور خراب کردم و آزاد قبول شدم.وقتی ازدواج کردم همسرم فوق لیسانس قبول شده بود و انگیزه ای شد برای من که من هم قبول بشم و به راحتی با سه ماه مطالعه شاید روزی دو سه ساعت تونستم رتبه 14 دانشگاه علوم تحقیقات رو بیارم، تازه رشته ای که قبول شدم رشته لیسانسم نبود و کلی کار خونه داشتم و بیرون هم کار میکردم.الان متوجه میشم که علت قبول شدن من این باور بود که من میتونم چون قبلا تو این زمینه موفقیت داشتم و اون موقع خیلی مطمئن بودم ازینکه قبول میشم.اگه بتونم همینقدر در مورد ثروت ساختن و رابطه عاطفی ام باورهای منطقی بسازم و الگوهای مناسب پیدا کنم و یا همین موفقیت تحصیلی رو برای خودم الگو کنم و برای رسیدن به ثروت و عشق به اندازه قبولی کنکور ساده و واضح باشه مطمئنم به راحتی ثروت و عشق وارد زندگیم میشه.از وقتی که با سایت و مطالب استاد آشنا شدم خواسته هام رو هرگز کوچیک نکردم و روز به روز خواسته های بزرگتر و با کیفیت تری رو درخواست میکنم چون میدونم با تمرین و تغییر باورهام به همه شون میرسم و برای خداوند فرقی نمیکنه که خواسته من کوچیک باشه یا بزرگ اما روز به روز چون احساس ارزشمندی من داره بیشتر میشه کیفیت درخواست هام از جهان و همینطور آدم هایی که وارد زندگیم میشن و جنس اتفاقات داره باکیفیت تر میشه
خدااااااااااااایا شکرت، همه این ها رو به لطف تو دارم
استاد عزیز و خانم شایسته نازنین ممنونم که دستان مهربان خداوند هستید
به نام خدای هستی بخش
تجربه روز بیست و دوم سفرنامه
.
چقدر مطالب این فایل رو دوست داشتم، قشنگ انگار استاد داشت زندگی من رو میگفت.
من باورهای محدودکننده بسیاااااار زیادی داشتم و البته هنوز هم دارم اما دارم با تعهد و آگاهانه روشون کار میکنم و خداروشکر میبینم که چقدر جنس اتفاقات و ادم های اطرافم تغییر کرده و چقدر آرامش دارم و دارم از این بازی زیبای خلق زندگیم لذت میبرم.
من 5 سال از عمر زیبایی که خداوند بهم داده بود رو صرف رفتن به دادگاه برای طلاق کردم و نمیدونم کی بود که دیگه به خدا گفتم خدایا بسه و دیگه خسته شدم، تمومش کن و تموم شد. اون موقع نمیدونستم که باورها و افکار و فرکانس منه که داره این اتفاقات رو خلق میکنه و فکر میکردم که خدا داره من رو با یه آدم بیمار امتحان میکنه و نمیدونستم من هم با اون هم فرکانس هستم و الان متوجه میشم که وقتی باورها و فرکانسم تغییر کرد طلاق اتفاق افتاد.
یکی دیگه از باورهای محدودکننده من این بود که همه چیز به سختی انجام میشه یا اصلا انجام نمیشه، منظورم هر کار ساده ایه چون همیشه دیده بودم پدر و مادر من هر کاری رو انقدر سخت میکنن که یا با زجر انجامش میدن یا اصلا ولش میکنن و من این رو باور کرده بودم اما خداروشکر از وقتی با سایت استاد آشنا شدم و محصولات مختلف رو دیدم با زندگی استاد از طریق سریال زندگی در بهشت آشنا شدم کم کم باورهام تغییر کرد و جالب اینکه تو هر کاری ساده ترین راه بهم الهام میشه و امتحان میکنم و کارهام خیلی راحت و سریع به نتیجه میرسه.
من هم از امروز بیشتر از قبل متعهد میشم که با جهاد اکبری بزرگتر از قبل جوری روی خودم و باورهام کار کنم که پول و وقت و انرژی ام رو فقط و فقط صرف لذت بردن از مواهب زندگی، پیشرفت جهان و سلامتی و شادی و عشق بیشتر بکنم.خدایا من رو در این مسیر هدایت کن….
این روزها بر عکس گذشته ام طالب آرامش بیشتر، عشق بیشتر و شادی بیشتر و ثروت بیشتر و خوشبختی بی انتها هستم چون میدونم لایق این نعمت ها و موهبت ها هستم.
به نام خدای هدایتگر
تجربه روز بیستم سفرنامه
به لطف خدا با دیدن این فایل متوجه یه باور محدودکننده ام یا شاید ترمزم برای دریافت ثروت شدم.من تو خانواده ای بودم که همیشه وضع مالی خوبی داشتیم اما پدر و مادرم مدام سر مسائل مالی دعوا داشتند و من باور کرده بودم که پول و ثروت یعنی دعوا و درگیری و اختلاف در رابطه زناشویی و به همین خاطر با فردی ازدواج کردم که وضع مالی خوبی نداشت، اصلا کار نداشت چون تو ذهنم بی پولی برابر بود با خوشبختی و جالب اینکه بخاطر همون بی پولی از همسرم جدا شدم…اون زمان قانون رو نمیدونستم و بخاطر اون باور اشتباه چه انتخاب اشتباهی کردم اما اشکالی نداره و برام شد تجربه لذت بخش.
از زمانی که با سایت استاد آشنا شدم کلا تلویزیون و ماهواره رو حذف کردم اما باید یه تجدیدنظری هم در روابطم داشته باشم چون درست مثل همین تجربه ای که داشتم کاملا مطمئنم که دیده ها و شنیده ها تاثیر زیادی روی باورها و فرکانس های من داره…
من هم باید مثل استاد برای خودم فارغ از گذشته ام باورهایی رو از نو بسازم تا بتونم آینده ام رو همون طوری که میخوام خلق کنم.
من باور دارم ثروتمند شدن برای من آرامش بیشتر و رابطه عاطفی باکیفیت تری رو میسازه.
به نام خدای هدایتگر و مهربان
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته نازنین و دوستان عزیزم
تجربه روز ۱۹ ام سفرنامه
من پریا باروند در تاریخ بیست و پنجم شهریور سال نود و نه متعهد میشوم که تا یکسال آینده درامد ماهیانه خودم رو از ماهی ….. تومان به سه برابر و بیشتر برسانم.
.
ثروت یک فرکانسه و در مدار مشخصی قرار داره و اگر من میخوام که ثروتمند بشم باید از این مداری که هستم خارج بشم و وارد مداری بشم که ثروت قرار داره، نمیتونم انتظار داشته باشم که ثروت وارد مداری که من هستم بشه.درست مثل ماهیگیری، اگه من ماهی میخوام باید برم سمت دریا نمیتونم انتظار داشته باشم که تو خشکی بشینم و ماهی بیاد سمت من.
چطور وارد مدار ثروت بشم؟ با تغییر فرکانسم و تغییر فرکانس با تغییر باورها و افکارم اتفاق میفته.
.
جهان ما بر اساس مدار و فرکانس کار میکنه یعنی ما در مداری قرار میگیریم که همجنس با باورهای ماست و ایده ها و اتفاقات و آدم ها و حتی راهکارهای ما در حد تجارب همان مدار است و تنها راه تجربه کردن اتفاقات متفاوت خروج از این مدار و وارد شدن به مدار دیگر است.
.
برای تغییر مدار باید فرکانس ها تغییر کند و برای تغییر فرکانس باید باورهای قدرتمندکننده داشته باشیم که با کنترل ورودی های ذهن و پیدا کردن الگوها برای منطقی کردن ذهن این اتفاق میفته….پس برای ثروتمند شدن باید وارد مداری شویم که ثروت آنجاست و کافیست وقت و انرژی کافی برای تغییر باورهامون بگذاریم تا با تغییر فرکانس هامون وارد مدار ثروت بشویم و این تلاش ذهنی ارزشش را دارد و در این مدار هدایت میشویم و ایده ها و راهکارهایی به ما الهام میشود که ثروت بطور طبیعی وارد زندگی ما میشود.
.
این مطالب رو باید بارها و بارها برای خودم تکرار کنم، خداروشکر بابت این تکاملی که در این مسیر دارم طی میکنم.حس میکنم تا امروز مطالب رو شنیده بودم و تازه دارم کم کم این ها رو درک میکنم.امیدوارم با تعهدی که دارم و به لطف خداوند این مطالب رو بیشتر از قبل عملی کنم و نتایج بزرگتری رو تو زندگیم ببینم.
دوستون دارم
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته نازنین و دوستان همراه
تجربه روز هجدهم سفرنامه
.
الان انقدر شگفت زده و هیجان زده هستم از اتفاقاتی که امروز برام افتاده که نمیدونم چطور باید بنویسم و از خدا میخوام هدایتم کنه.
بعد از شنیدن فایل دیروز کلی باورهای توحیدیم تقویت شد و امروز صبح که تمرین ستاره قطبی رو با خدا میگفتم ازش خواستم که خودش هدایتگر من باشه و به خودم قول دادم که مقاومت هام رو کم کنم و سعی کنم خودم تلاش و تقلایی برای انجام کاری نداشته باشم و فقط درخواست کنم و بزارم خداوند اونجوری که صلاح میدونه کارهام رو انجام بده و من فقط حرکت کنم.
از خونه که رفتم بیرون به طرز عجیبی تو مسیری که میرفتم و در آرامش و یقین کامل بودم تابلو جایی که خیلی وقت بود دنبالش میگشتم رو دیدم و باورم نمیشد، یعنی اصلا فکرش رو هم نمیکردم و انقدر ذوق زده شده بودم که نمیدونستم چطور از خدا تشکر کنم و رفتم داخل و هیچ کس نبود و به راحتی کار من دو دقیقه ای انجام شد.
طرفای ظهر من فایل روز ۱۸ ام رو گوش کردم و واقعا دهنم باز مونده بود ازینکه چقدر من تو این عالم خودم رو لایق ندونسته بودم و چه جاهایی که به کمتر از اون چیزی که باید تن داده بودم و استاندارد خودم رو پایین آورده بودم و….داشت حالم بد میشد که به خودم یاداوری کردم که پریا حواست باشه احساس بد یعنی اتفاق بد و با خودم گفتم گذشته مهم نیست، خداروشکر که الان و این روزها دارم قوانین رو یاد میگیرم و هر روز یه مطلب جدید و دارم رو خودم کار میکنم و مهم اینه که میتونم آینده ام رو اونجوری که خودم دوست دارم و با بالاترین استانداردها و بالاترین کیفیت بسازم و توجه ام رو بردم روی خواسته هام و فقط یاد یه موضوعی افتادم که الان تعریف میکنم.
من یکی دو هفته پیش تصمیم گرفته بودم که از خانواده ام جدا بشم و مستقل زندگی کنم و چون پولم برای زندگی در تهران کافی نبود یه خونه ای رو تو کرج در نظر گرفته بودم و میخواستم فردا برم و قراداد بنویسم، اون خونه در یک جای کرج بود که سطح زندگی پایین بود و من میخواستم از جای خوب تهران برم اونجا فقط بخاطر این موضوع که پولم برای تهران کافی نبود.یکی از دوستان من خانم حدود ۶۵ ساله ست که همسرش فوت شده و تا متوجه شد من میخوام برم کرج گفت من هم میام و آپارتمان پایینی تو رو اجاره میکنم و قرار بود فردا هر دو بریم و قرارداد ببندیم.وقتی فایل امروز رو شنیدم خیلی خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم، خدااااااای من چقدر هدایت های تو بی نقصه، چقدر به موقع بود…
متوجه شدم چقدر من برای خودم، محیطی که زندگی میکنم و دوستانی که معاشرت میکنم به اسم اینکه متواضع هستم ارزش قائل نبودم، چقدر همیشه به کمتر از اون چیزی که میخواستم قانع شدم و دیدم هر دفعه داره کیفیت همه چیز تو زندگیم میاد پایین.متوجه شدم باید باورهام رو تغییر بدم و مطمئن شدم که این راهش نیست و من نباید به عقب برگردم و من فقط و فقط باید رشد کنم چون قانون این رو میگه، من دارم رو خودم و باورهام کار میکنم، من خدارو دارم و دارم با ایمان قدم برمیدارم پس مطمئنم نباید به پایین تر از اون چیزی که میخوام راضی بشم و فقط از خدا خواستم هدایتم کنه و فقط مونده بودم اون خانم رو چیکار کنم چون به هوای من با صاحب خونه قبلیش هم صحبت کرده بود….
باورتون نمیشهههههههه…..خداااااای من تو چقدر بزرگی رب مهربان من….
شب دیدم همون خانم بهم زنگ زد و با گریه بهم گفت نمیتونه از خونه قبلیش بلند بشه چون کلی خاطره داره و…. فقط ناراحت من بود که به من قول داده بود که با من میاد تو اون ساختمون و من دوباااااره نمیدونستم خدارو چطور شکر کنم، چقدر زیبا خودش برام رفتن رو کنسل کرد بدون اینکه من بخوام کاری انجام بدم.
بزرگی و عظمتت رو شکر مهربان من….
آیا خداوند برای بنده اش کافی نیست؟؟؟؟؟؟؟
خدایا امروز به معنای واقعی حس کردم تو من رو گذاشتی تو دستات و داری اینور و اونور میبری و کارهام رو برام انجام دادی، تو نزدیکی خدای مهربانم….
واقعا که توحید برای من همه چیزه، چقدر به باورسازی من داره کمک میکنه….
خدایا تو همه چیز من هستی…
چقدر استاد زیبا گفت که به هر اندازه ای که روی این نیرو(خداوند)حساب باز کنی، به همان اندازه برات عشق سلامتی ثروت و شادی میشود.
میخوام خدارو به شکل عشق در ذهنم بسازم تا برام رابطه عاشقانه بشه، میخوام خدارو به شکل ثروت در ذهنم بسازم تا استقلال مالی پیدا کنم و امروز بیشتر از هر وقت دیگه مطمئن شدم هیچ خواسته ای اونقدر بزرگ نیست که اتفاق نیفته، باورهای من محدود کننده بوده و من از خدا قلبا درخواست نکرده بودم چون فکر میکردم که نمیشه….
امروز با تمام وجودم از خداوند یک رابطه عاشقانه و ثروت و نعمت و سلامتی و لذت و شادی فراوان خواستم و ایمان دارم برای خدا کاری نداره، من باید مقاومت هام رو بردارم و روی باورهام کار کنم و اجازه بدم از هر روشی که میخواد من رو به خواسته هام برسونه….
عااااااشقتم رب مهربان من
تو فرمانروای هستی هستی، وظیفه من بندگی توئه و وظیفه تو خدایی کردن و برآوردن خواسته های من…
استاد عزیز و خانم شایسته نازنین ممنونم بابت این آگاهی های ناب، زندگی تون پر برکت
دوستون دارم
به نام فرمانروای هستی بخش
سلام به استاد عزیز و مریم جان و همسفرهای نازنینم
تجربه روز هفدهم
.
ممنونم بابت این تمرین فوق العاده، تو بعضی از روزهای این سفر من میموندم که چه تجربه ای رو بنویسم و گاهی هیچ مطلبی نداشتم و دیروز هیچ مطلبی ننوشتم اما چون متعهد کرده بودم خودم رو یه چیزی تو وجودم میگفت باید یه مطلبی بنویسی و از خدا خواستم هدایتم کنه و در کمال شگفتی دیدم که امروز دقیقا این مطلب بود که هر روز در مورد مطالبی که یاد میگیریم و برامون جالبه بنویسیم و قشنگ تر اینکه برای خودمون هم کپی برداریم تا چند وقت بعد رد پای خودمون و تغییراتمون رو ببینیم.
.
خداروشکر میکنم که به لطف خداوند درخواست هام اجابت میشه و من در فرکانس دریافت شون هستم (-:
.
استاد بی نظیری در وصف کردن خداااااااوند، چند بار متن فایل امروز رو خوندم و اشک ریختم…ممنونم ازت استاد که با این توصیفاتت من کاملا خدارو تو وجودم حس میکنم.
امشب دوباره حس کردم خداوند قلبم رو نوازش کرد و من رو تو آغوش گرم و مهربونش گرفته….روحم لطیف شده….خدای مهربونم رو حس میکنم….
آیا خدا برای بنده ش کافی نیست؟؟؟؟؟؟؟
البته که کاااااافیه، خدا جونم چقدر خوشحالم که دارمت، چقدر خوشحالم که هستی….
این همه سال بدون تو چقدر سخت بود، امااااا مهم نیست، به غیر از تو دل بسته بودم امااااا تو بخشنده ای و من رو میبخشی….
خداجونم ممنونم بخاطر تک تک لحظه های زندگیم که باید اتفاق میفتاد تا تو رو ببینم، من فراموشت کرده بودم اما تو بودی و حواست بهم بود و من رو هدایت کردی….
چه حال خوب و خوشیه با تو بودن، چه آرامشیه، حس میکنم رو ابرها هستم….
درست میگن که با خدا باش و پادشاهی کن….
یادت هست خدا جونم، اولین سیمان های این شرک وقتی شکسته شد که شعر قیصر امین پور رو از استاد شنیدن، هنوز هم وقتی یادش میفتم غرق اشک و لذت میشم، دومین بار تو جلسه قرانی قدم اول بود که استاد آیه ای از سوره بقره رو گفتند که:
وقتی بندگانم از تو درباره من میپرسند بگو که من نزدیکم…..
خیلییییییییییییییی نزدیکیییییییییییی، تو وجودمی خدا
خدایا تو تنها حامی قدرتمند من هستی، تو رب منی
نمیدونستم میشه با خدا اینجوری عشق بازی کرد….
واقعا وقتی باورهای توحیدی درست بشه خودبخود همه چیز تو زندگی درست میشه، الان دیگه ایمان دارم که اگه در عمل هم ثابت کنم که خداوند تنها قادر مطلقه ثروت، عشق و سلامتی خودبخود و بطور طبیعی وارد زندگیم میشه، چون من با ایمان حرکت میکنم و خداوند تمام عالم رو برای من و در مسیر رسیدن به خواسته هام بسیج میکنه، خداوند این عالم رو مسخر من کرده….
فقط کافیه من ظرف ام رو بزرگ تر کنم و خودم رو لایق این نعمت ها بدونم، این دنیا دنیای لیاقت و ارزش هاست و همه ما به یک اندازه به این نعمت ها دسترسی داریم اما به اندازه باورمون بهمون داده میشه…
.
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم.من را به راه راست هدایت فرما، راه کسانی که به آنها نعمت داده ای نه راه گمراهان…
.
وقتی این پریا رو با پریای صد روز پیش مقایسه میکنم میبینم چقدر فرق کرده و چقدر درونی احساس آرامش و خوشبختی دارم، احساسی که هرگز در گذشته نداشتم و این بخاطر حضور خداوند و ارتباطم با منبع قدرت عالمه که باعث شده تقلایی تو زندگی نداشته باشم و کلی از کارها و نگرانی هارو سپردم به خودش، بهتره بگم که دیگه نگرانی ندارم اما در گذشته پر از ترس و نگرانی بودم…خداروشکر بخاطر این تغییرات و این همه نعمت و فراوانی تو زندگیم.
.
تمام جهان بر اساس قوانین بدون تغییر خداوندی اداره می شود که، کنترل زندگی ات را دست باورهایت قرار داده است.
این نیرو را به هر شکلی در ذهنت بسازی، به همان شکل وارد زندگیات میشود. به همان اندازه که روی این نیرو حساب میکنی، به همان اندازه نیز برایت شادی، آرامش، سلامتی، ثروت و عشق میشود.
این نیرور را به شکل عشق در ذهنت بساز، تا برایت رابطه ای عاشقانه شود
او را به شکل ثروت در ذهنت بساز، آنوقت به شکل استقلال مالی در زندگی ات فرود می آید.
او را به شکل سلامتی بساز، آنوقت به شکل زندگی ای در کمال آرامش با تنی سالم در زندگی ات متجلی می شود.
این انرژی و این قدرت را رئیست بدان. این نیرو را مهم،ترین فرد و رابطهی زندگیات بدان و به این خدا وابسته شو تا قلبت آرام گیرد و نه ترسی داشته باشی و نه غمی.
خداوند یک انرژی است و به شکل هر آنچه در زندگی ات ظاهر می شود که بتوانی در ذهنت بسازی.
عااااااااااااااااشقتم خداااااااای من
به نام خدای مهربان و هدایتگر
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته نازنین و همه دوستان
تجربه روز چهاردهم سفرنامه
چقدر من به شنیدن این فایل و مطالبش احتیاج داشتم، حس میکنم خدا من رو کلی هول داد رو به جلو….
من همیشه در گذشته محدودیت ها رو پذیرفته بودم و باور کرده بودم همینه دیگه نمیشه با شرایط جنگید اما نهههههههههه…..انگار راههای دیگه هم هست، چقدر خوب بود این جملات:
هرگز محدودیت هایت را نپذیر زیرا تو تابع شرایط به دنیا نیامدهای، تو آمدهای تا شرایط دلخواهت را خلق کنی. هدف جهان گسترش است و ما دستان خداوند هستیم بر روی زمین برای گسترش جهان. به همین دلیل ساده و منطقی، جهان فرصتها و امکاناتش را برای حمایت فردی بسیج میکند که به رشد آن کمک کند و راه این گسترش، قانع نشدن به زندگی در محدودیتهاست.
.
باید هزاران بار به خودم اینها رو بگم، اگه یه شرایطی رو دوست ندارم باید ببینم چه شرایطی رو دوست دارم و تمرکزم رو روی خواسته ام بزارم و اگه ایده ای بهم الهام میشه در جهت خواسته ام حرکت کنم و قدم بردارم و اونوقته که کل دنیا بسیج میشه تا من رو به خواسته ام برسونه….
وااااای خدای من، چقدر اینجوری زندگی قشنگه و لذت بخشه، هر چی بخوام رو میتونم داشته باشم فارغ از اینکه الان چه شرایطی دارم و کجا هستم….
فکر میکنم مفهوم این جمله رو درک کرده بودم که:
من خالق زندگی خودم هستم
اما الان متوجه شدم درک همین جمله هم تکامل میخواد و خدارو شکر میکنم که به این فایل هم هدایت شدم و میتونم از این دنیا و دستان قدرتمند خداوند برای رسیدن به خواسته هام کمک بگیرم، خداوند آسمان و زمین رو مسخر من کرده تا به خواسته هام برسم…
کار من اینه که به رب مهربانم ایمان داشته باشم و باور داشته باشم و کار او اینه که به آسانی و لاجرم من رو به خواسته هام برسونه…
این ها رو برای خودم بارها و بارها میگم تا باورم قوی تر بشه و راهم هموارتر…
خدایا من رو در هر لحظه هدایت کن، به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای…
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته نازنین و همه دوستان
تجربه روز سیزدهم سفرنامه
من کلا موضوع این روز رو با گوشت و پوستم حس کردم چون تو خانواده ای بزرگ شدم که پدر و مادر برای ما تعیین تکلیف میکردند و حتی تا همین چند وقت پیش هم این اتفاقات برای من می افتاد چون عزت نفس پایینی داشتم. نتیجه ای که این کار برای من داشت این بود که من از مسیری که باید میرفتم و تازه پیداش کردم کلی فاصله گرفته بودم و همین راه کار دادن ها باعث جدایی عاطفی بین من و خانواده ام شده بود و باعث شده بود من هم همین رویه رو در روابطم با نزدیکان داشته باشم و به خودم این اجازه رو بدم که برای دیگران به نیت خیر تعیین تکلیف کنم و بعد از یه مدتی متوجه شدم هم روابطم خراب شده و هم اینکه حالم بد شده، چرا؟
چون فقط رو دیگران زوم کرده بودم و با نیت خیر به دنبال بهتر شدن زندگی اونها بودم و حس میکردم از اونها بهتر مسائل رو میفهمم و خداروشکر بعد از یه مدتی دست از این کار برداشتم و فقط در صورتی که از من سوال بشه و مشورتی گرفته بشه در حد پیشنهاد نظرم رو به آدم ها میدم.
.
جالبه من هم فکر میکردم خدمت کردن یعنی از خودت بگذری و برای دیگران وقت بزاری و اولویت ت بقیه باشن و اگه کاری از دستت برمیاد در هر شرایطی انجام بدی و…در بیشتر مواقع من قلبا دوست نداشتم این کارهارو انجام بدم ولی چون میخواستم خودخواه دیده نشم با حال بد انجام میدادم و فکر میکردم دارم خدمت میکنم….تازگی ها متوجه شدم چقدر به خودم بدهکار هستم، چقدر به خودم عشق و توجه بدهکارم، چقدر باید برای خودم وقت بزارم تا پریای واقعی رو بشناسم، چقدر باورهای محدودکننده داشتم که به لطف خدا دارم دونه دونه شناسایی شون میکنم، چقدر ترمزهام داره برداشته میشه، چقدر از زندگی ترسیده بودم و….
چقدر بلد نبودم که چطور باید طبیعی زندگی کرد، خدارو هزاران بار شکر بخاطر این زندگی زیبا و این همه نعمت و زیبایی که در دسترس همه ما قرار داره و خداروشکر بخاطر دستان مهربان خداوند(استاد و خانم شایسته عزیز)که عاشقانه ما رو در این مسیر جلو میبرند.