روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1 - صفحه 2

4447 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «لیلا داورپناه» در این صفحه: 30
  1. -
    لیلا داورپناه گفته:
    مدت عضویت: 1647 روز

    روز بیستم سفر رویاییم

    فایل دیروز و امروزم رو از صبح بارها و بارها گوش دادم و هربار تکرار کردم که ثروت مداره فرکانسه. فرکانس باورها و توجه ها و احساسات.

    لیلا هربار به درآمد یا خونه یا حساب بانکی ایده آل فکر میکنی چه فکرایی توی سرت میاد؟ ذوق میکنی؟ خوشحالی از چشمات می باره؟

    اگه نه پس داری از مسیر اشتباه تلاش میکنی و این تلاش حاصلی رو میده که تاحالا بارها و بارها تکرار شده‌. هرچقدر نوع تلاش و راهش رو عوض کنی وقتی احساس خوبی نسبت به خودت، توانایی هات، لیاقتت، عیارت و پول نداری نمیتونی به رویاهات برسی که هیچ، فقط باید با فشار و رنج پول دربیاری یا حتی مثل این سالها یک هزار تومنی هم نتونی کسب کنی و رفته رفته احساسی بهت دست میده که نجوای بلند توی گوشات میگه تو این کاره نیستی تو هیچوقت موفق نمیشی دیگه تلاش نکن که تلاش کردنات فقط هزینه می بره…

    فایلها رو شاید بیشتر از ۲۰بار امروز گوش دادم و اونقدر تکرار کردم تا کمی فهمیدم توی بیابون برای گرفتن ماهی دارم بیل و کلنگ میزنم!

    بله تلاش میکنم خیلی ام تلاش می‌کنم اما در ریل و مکان و مدار اشتباه.

    خب چکار کنم؟ مدار درست چیه؟

    مدار درست توجه درسته، باور درسته، باور الهی…

    از کجا باورهام رو بشناسم و تغییر بدم؟

    تغییر مرکز توجه و با دو قدمی که استاد امروز گفتن.

    ۱. حذف دوستای منفی

    ۲. حذف تلویزیون و برنامه ها و سریال های رسانه.

    خب خوشبختانه خیلی وقته تلویزیون نداریم و من از این بابت خوشحالم.

    درباره دوستان منفی هم از این به بعد معاشرت نمیکنم و اگر خواستن با من حرف بزنن بهشون میگم فقط گوشم حرفای خوب رو می شنوه. دوس داشتن منو همینجوری بپذیرن دوس نداشتن هم مثل یکی دو نفر که خود به خود و بدون هیچ اتفاقی از هم دور شدیم از مدار هم دور میشیم.

    امروز همسر عزیزم اومد درباره یه اتفاق بد بگه و اومد دلش برای یه بنده خدایی بسوزه گفتم عزیزم ما هرچی درباره اونا بگیم و ناراحت شیم به حال هیچکدوم فایده نداره پس بیا زندگی قشنگ خودمون رو بسازیم. اونم گفت درست میگی. و اینکه ایشون با قانون جذب و اساتیدش اصلا حال نمی کرد ولی چندبار توی این یکی دو روز دیدم داره به استاد عباسمنش اشاره میکنه و مثال میزنه یا می پرسه چکار کرده که به اینجا رسیده؟ من ده دقیقه توضیح دادم ولی الان با خودم فکر کردم اگه منم مسیرم متحول شه دیگه نمیگه استاد چکار کرده، میگه تو چکار کردی. و این فوق العاده قشنگه…

    خبرای خوبی تو راهه، درست مثل شکوفه های قشنگ بهاری که قبل از بهار جوونه میزنن و از آخرای زمستون نشونه های اومدن عید رو میارن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    لیلا داورپناه گفته:
    مدت عضویت: 1647 روز

    روز نوزدهم سفر رویاییم

    اینجانب لیلا داورپناه تعهد میدهم درآمدم تا سال بعد  حداقل سه برابر و بیشتر شود.

    اینجانب لیلا داورپناه تعهد میدهم ورودی های مالی و افکارم رو غربال کنم و شکرگزارتر و شادتر و باشم. امید و اعتماد و توکلم رو سه برابر و حتی بیشتر کنم‌.

    امروز خیلی فایل رو گوش دادم و همون صبح تعهدم رو توی دفتر شخصیم نوشتم و امضا کردم. ظهر با همسرم رفتیم بیرون و موقع برگشتن دنبال خیاطی میگشت‌. بهش گفت ظهر جمعه آخه کدوم خیاطی بازه؟ تو دلم گفتم بذار بگرده منم یکم قشنگیا و خواسته هامو دنبال میکنم. مثلا چشمم به کافه های قشنگ میوفتاد خوشحالی میکردم. خونه ی ما توی یکی از محله های خوب شهره و من گفتم خونه های قشنگم نگاه کنم. خلاصه که خیاطی باز پیدا نشد ولی من یه خونه ویلایی دو طبقه خیلی خوشگل دیدم دلم رفت…

    به خدای خودم گفتم چی میشه این خونه مال من باشه؟

    میدونم اگه ا‌ون خونه رو نخرم یه بهتر و خوشگلترش میخرم تا الان قشنگتر از این ندیده بودم ولی اگه بیشتر توی مدارش قرار بگیرم هم قشنگتر میبینم هم باهاشون کامل هم ارتعاش میشم.

    همینقدر خدا رو بسیار شاکرم که قبلا وقتی با چنین صحنه هایی روبرو میشدم غم و حسرت ذهن و قلبم رو فرا میگرفت و با خودم میگفتم تازه اگه موقعیت داشتنش فراهم شه آدمای حسودی هستن که فقط خودشون رو لایق میدونن و تاحالا اجازه ندادن بازم نمی ذارن. این بار گفتم من فقط اطرافم رو از آدمهایی پر میکنم که از پیشرفت و رفاهم خوشحال میشن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    لیلا داورپناه گفته:
    مدت عضویت: 1647 روز

    روز هجدهم سفر رویاییم

    دیشب وقتی فایل ارزش ابزار رو دانلود کردم و کمی از متن رو خوندم و فایل رو گوش دادم خیلی تعجب کردم چون فایلی متناسب با اتفاق چند ساعت پیشش تو مسیرم قرار گرفته بود.

    چندوقته قراره متناسب با درآمدم کمی برنامه ریزی کنیم و یا مقدار لوازم خانگی مثل آب مرکبات گیری، قابلمه، لیوان و زودپز بخریم.

    من گفتم با توجه به مبلغی ک متناسب با درآمد و برنامه هامون برای خرید قابلمه کنار بذاریم یه ست قابلمه آبی یا صورتی روشن تفلون که همیشه بهم چشمک میزد بخرم که اتفاقا وقتی قیمت گرفتیم از همه کمتر بود. فروشنده گفت اگه جنس مرغوب میخواین این سه رنگ تیره فقط موجوده و قیمتش طبیعتا بیشتره. من که خیلی وقت بود همیشه دست رو ارزونترین میذاشتم و از خریدای قیمت بیشتر ترس و وحشت منو میگرفت وقتی همسرم گفت میخری خوبشو بخر یک لحظه تو فکر رفتم. با خودم گفتم خب بریم یه جای دیگه که هم رنگ روشن داشته باشه هم مرغوب باشه. خب سرویس تفلون قیمتش از چدن و سرامیک و اینها کمتره و من سرویس چدن روشن توی خونه داشتم و اینکه گفتم اگه قراره چدن بخریم هم باید بهترینش رو بخریم مثلا بالای ۳تومن. حالا که قصدم تفلون هست و میگن تفلون این رنگی کیفیتش پایینه رنگ تیره اما بهترین جنسش رو بردارم و حوصله بازارگردی هم معمولا اصلا ندارم‌. یه رنگ زرشکی متفاوت برداشتم و بااینکه برای رنگ روشن رفته بودم اما از شدت خوشحالی و هیجان فقط میخواستم برسم خونه و استفادشون کنم. تک راه همسرم گفت بذار آب مرکبات گیری هم بخریم. اون رو هم یه دستگاه مرغوب گرفتیم و حس کردم مقاومتم برای خرید با قیمت بالاتر کمتر شده ترسم کمتر شد خونسرد تر شدم‌. و به دنبالش کلی لیمو و پرتقال گرفتیم و برگشتیم خونه و آب پرتقال با دستگاه جدیدمون گرفتیم و حسابی کیف کردیم. و امروز همسرم از اداره اومد یه کتاب از وین دایر برای من هدیه خرید بدون مناسبت.

    خب من از اول عروسیم خیلی فکر میکردم اگه عروس پول جمع کنی باشم کمتر وسیله بخرم کمتر مو رنگ کنم خیلی موفق میشم. ولی اکثرا مدیریتم با احساس نگرانی و بی اعتمادی و ترس به فنا می رفت چون همسرم فقط عشق خرج کردن و خرید داره من فکر میکردم باید نقطه مقابلش باشم. اما فکر می‌کنم تو بهترین کلاس درس نشستم. کلاس درسی که از همه رشته ها و موضوعات زندگی صحبت میشه. کلاس مهربونی نسبت به خودمونه.

    از اینکه مدارهای من میلیمتری رشد میکنن نباید ناراحت بشم. باید از رشد و تغییر مسیر هرچند آهسته خوشحال و شاکر باشم و بیشتر با باورها و مقاومتهام آشنا بشم.

    بازم میتونم بگم خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    لیلا داورپناه گفته:
    مدت عضویت: 1647 روز

    روز هفدهم سفر رویاییم

    من نمیدونم این همه نماز خوندم چی رو بدست بیارم وقتی بواسطه این نماز این همه ذکر الله اکبر رو تکرار میکردم اما توی عمل و روزمرگیم همه رو از خدا بزرگتر و تواناتر میدیدم، پی به دلسوزی و عشق خدا به بنده هاش نبردم.

    چرا این همه از این خدا می ترسم و فکر میکنم خشمش از مهرش خیلی بیشتره

    چرا هنوز نتونستم بشناسمش؟

    چرا هنوز نتونستم با تمام وجود بهش توکل و تکیه کنم؟

    چرا هنوز فکر میکنم دیگران میتونن زندگی و آینده منو خراب کنن دستکاری کنن؟

    چرا هنوز احساس ضعف و ترس دارم؟

    شاید چون مثل شما قرآن رو با دقت بیشتر نخوندم

    نخواستم با خدای خودم تنها باشم

    طعم شیرین بندگی رو نچشیدم

    من اینجام تا همه اینها رو تجربه کنم، تا با برداشتن قدم های کوچیک مسیرمو عوض کنم…

    تا بیشتر بشناسمش

    اصلم و خودم رو

    ببینم درک کنم لمس کنم و با تمام وجود حسش کنم و طعم شیرین لذت بندگی و وصل شدن به آفریدگارم رو بچشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    لیلا داورپناه گفته:
    مدت عضویت: 1647 روز

    امشب با فرمان قلبم و با اجازه مریم شایسته عزیز یک رد پای دیگه هم میذارم.

    قبلی رو نیم ساعت پیش نوشتم و اومدم سفر فردا رو دانلود کنم ناخودآگاه سمت یادداشت مریم عزیز رفتم و شاید بدون ربطی به متنشون ذهنم پرید به یه جاهایی که نمیتونستم اینجا نذارمش

    اول اینکه چشم باز کردم دیدم روز هفدهم هم داره میاد

    دوم اینکه امروز یه تایمی بخاطر مسئله ای عجیب تو خودم رفتم و از لیلا بشدت ناامید شدم. گفتم لیلا تمام شدی؟ تو که ده سال پیش کارمند بانک بودی توانایی داشتی پیشرفت و روابط خوب داشتی الان چرا از عهده هیچ کاری بر نمیایی؟

    داشت حالم از خودم بد میشد حتی توی ورزشگاه موقع تمرین اصلا تمرکز نداشتم بهم ریخته بودم. وقتی تموم شدم و با همسرم تو ماشین داشتیم برمیگشتیم یهو به خودم گفتم لیلا نجوای شیطان؟ ناامیدی؟ عزت نفست کجا رفت؟

    سعی کردم به مسئله کاری کاملا بی توجه باشم تا ناراحتتر نشم‌. زل زدم به همسرم و ازش بخاطر خیلی چیزا تشکر کردم. از ته دل بهش گفتم خیلی دوستت دارم و اون گفت نمی دونی که‌من چقدر بیشتر دوستت دارم. چند دقیقه پیش بعد از خوابوندن پسرم اومدم فایل فردا رو دانلود کنم و بعد بخوابم متوجه شدم من قبلا قبل خواب بیشتر به چیزای منفی فکر میکردم نمیتونستم تجسم مثبت داشته باشم اما الان فقط بخاطر همین شونزده روز از مقاومتم خیلی کم شده و قبل خواب اگه فایل گوش ندم حتما به چیزای خوب فکر میکنم‌. نسبت به یک هفته پیش آرومتر شدم. مهربونتر شدم.

    شاید بزرگترین ایرادم عجول بودنمه. وقتی حسم بد میشه بیشتر بهم میریزم که چرا نمیتونم سریع حسمو خوب کنم؟ چرا بخاطر اینکه شغل ندارم خودمو دوس ندارم؟ چرا احساس فلجی میکنم؟

    هنوز احساسات منفیمو با آغوش باز استقبال نمیکنم و فقط میخوام درب رو به روی اونها ببندم تا نباشن‌.

    من هنوز توشه صبر و امید برنداشتم و در این سفر جزء خواسته هام اینه که صبری شیرین و پر از یقین بدست بیارم و امیدم به خدای مهربون تبدیل به باور و یقین قوی بشه.

    آمین یا رب العالمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    لیلا داورپناه گفته:
    مدت عضویت: 1647 روز

    روز شانزدهم سفر رویاییم

    چیزی که از استاد آموختم و دارم سعی میکنم تو زندگیم خیلی بیشتر از قبل اجراش کنم تسلیم نشدن و شاکر بودنه‌.

    استاد به نیرویی وصلن که در سخت‌ترین شرایط زندگی نمیاد از کسی کمک بگیره و بگه اینجای قضیه رو موندم چه کنم و فلانی تو بیا کمکم کن‌. برعکس حتی کسایی بودن که از رسیدن به یه سری از اهدافش سعی کردن منصرفش کنن. مثلا از رفتن به آمریکا یا رها کردن کار در شرکت بندر عباس.

    گرفتن تصمیمات بزرگ ایمانی قوی میخواد. تسلیم نشدن ایمانی میخواد که هیچ نجوای ناامیدکننده رو به خودش راه نمیده.

    این کلام برای امروزم کافیه که باور داشته باشم آدمای بزرگ خلقتشون استعدادهاشون با بقیه فرق نمیکنه.

    اون چیزی که فرق میذاره قدرت اونها برای غربال کردن افکار و باورهاست تقویت ایمان اونها به قانون عادلانه و پرمهر پروردگاره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    لیلا داورپناه گفته:
    مدت عضویت: 1647 روز

    روز پانزدهم سفر رویاییم

    در تمام تایمی که فایل صوتی و تصویری امروز بارها و بارها تکرار میشد هیچی نمیشنیدم جز صدایی که یک ایده کم درآمد رو تکرار میکرد.

    نمیدونستم اون صدا نجوای ذهنیه یا الهام قلبی!

    نمیدونستم احساسم خوبه یا بد

    مجموعه ای از چندین احساس نگرانی، توکل، ناامیدی، ترس و اعتماد و اشتیاق و اضطراب…

    یک بار با ناامیدی و ناراحتی با خودم گفتم با بچه کوچیک و وقت محدودی که داری تویی که گاهی از خستگی نمیتونی بری دوش بگیری چطور میخوای کاری رو شروع کنی که نمیدونی روزی چندساعت تلاش میخواد؟ بااینکه نیاز به تخصص خاصی آیا از پسش برمیای؟ تویی که هر شغلی رو شروع کردی یا نصفه رها کردی یا همون اول با وجود پرداخت هزینه برای کلاس با ناامیدی رهاش کردی اصلا آدم کار کردن هستی یانه؟

    همون بار وسط گوش کردن به فایل بود که غرق فکر میشدم و به خودم میومد میدیدیم فایل تا نصفش رفته و من فقط به اونجایی رسیدم که استاد گفت شرایط و ازدواج و بچه و همش بهونست..

    یاد اون فایلش می‌افتادم که اون خانمی که از خارج از ایران با استاد تماس گرفت و گفت با مدرک معماریش رفت گارسون شد…

    منم گذشته و بچه و همسر و خستگی و ناامیدی رو میسپارم به خدا و ازش با تمام وجودم و مقدار اعتمادی که توی این پونزده روز بدست آوردم میخوام اینها حتی احساسات منفیم بالهایی برای پرواز و وسیله هایی برای رشدم بشن.

    و درخواست کار دادم و منتظرم جواب بدن.

    هرچی بشه یقین دارم خیره. سه تا چهار شرکت درخواست میدم و اگر یک مورد اوکی شد از همون نقطه ی صفر البته با عشق و امید شروع میکنم.

    خدایا متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    لیلا داورپناه گفته:
    مدت عضویت: 1647 روز

    روز چهاردهم سفر رویاییم

    ما خالق شرایطمون هستیم.

    ما به هر آنچه دوست داریم میتونیم برسیم.

    اینا جملاتی هستن که قبلا هم مثل یا مشابهشون شنیده و یا خونده بودم. اما چندوقته مستنداتی از لحظات زندگی شما میبینم که معنی “هر آنچه میخواهید” رو بیشتر درک میکنم‌.

    هرچیزی یعنی مشخصات دلخواهمون برای شریک زندگی.

    هرچیزی یعنی خونه یا خونه های ایده آل و رویایی.

    هرچیزی یعنی درآمد دلخواه.

    هرچیزی مثل شخصیتی که دوس داریم تبدیل به اون بشیم.

    و هرچیزی که دیگران میگن محاله بهش فکر نکن…

    و این رسیدن ها زور زدن و زجر کشیدن اصلا ندارن

    اما تغییر باور میخواد

    تغییر نوع توجه میخواد

    تداوم و تعهد میخواد

    و از همه مهمتر حس خوب و عالی میخواد. مثل حس عشق، اشتیاق، امید، حس اعتماد به خدای بزرگ و حس قدرت و عزت نفس میخواد.

    من برای امروز لیست ۱۰مورد از خواسته هامو نوشتم. خواسته ها، اهداف و رویاهایی که خیلی وقته دوس دارم بهشون برسم. مثل خریدن خونه ای با مشخصات دلخواهم که توی دفترم نوشتم. یا مثل استقلال مالی و رسیدن به مدار درآمدی که برای خودم تعیین کردم.

    همچنین میخوام یک لیست ده تایی از آرزوهایی بنویسم که‌ درحال حاضر ذهنم برای داشتنشون مقاومت میکنه و اونها رو دور یا محال میدونه.

    اما وقتی به موارد لیست اولم برسم یقینا از مقاومتم خیلی کم میشه.

    و برای رسیدن بهشون چهارده روزه قدم برداشتم و شروع کردم. توی این زمان مقدار قابل توجهی توکل و اشتیاق و عزت نفس بدست آوردم. دارم رانندگی رو شروع میکنم، باشگاه ورزشی ثبت نام کردم، و همچنین خودم متوجه تغییراتی توی شخصیت و برخوردم یا همسر مهربونم شدم.

    خدایا متشکرم

    خدایا متشکرم خدایا متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    لیلا داورپناه گفته:
    مدت عضویت: 1647 روز

    روز سیزدهم سفر رویاییم

    دقیقا یک علت مهم درجا زدن و کند بودن روند پیشرفتم این بود که خیلی راغب بودم به اطرافیان و عزیزانم کمک کنم تا حالشون خوب باشه‌‌. به غر زدناشون گوش میدادم درحالیکه حال خودم بد میشد یا وقتی بهشون میگفتم فلان کار واسه من هربار امتحان کردم جواب داده توام امتحان کن نمیدونم یه نجوای بدی توی ذهنم حسمو به اون راه بد میکرد و باعث می‌شد دیگه از اون راه خودمم جواب نمی گرفتم.

    وقتی از یه چیزی تو ذهنم لذت می بردم یا به یه فایل قشنگ برمی‌خوردم با خودم میگفتم اگه به دوستم نگم و معرفیش نکنم نامردیه!

    تردید ها زمانی که با حسی عالی راه حلی به کسی پیشنهاد میکردم بهم حمله میکردن و من دیگه اون حس رو نمی تونستم تجربه کنم.

    نمیتونستم در زمان حال زندگی کنم چون دائما خودم رو مسئول میدونستم تمام لحظات خوبم رو با دیگران به اشتراک بذارم‌.

    حالا کمی پخته تر شدم‌ چون سرم تو زندگی خودمه و حس میکنم خدای مهربون هرکسی به اندازه اشتیاق و تلاش اون فرد بهش جواب میده. اینو یه دوست مذهبی بهم گفت که خدا توی قرآن گفته به تلاش آدما پاداش میده.

    بر این اساس به نتیجه رسیدم که فرشته نجات آدما اشتیاق و عطش اونها به خواسته هاشونه. من نه میتونم فرشته نجات کسی بشم و نه خودم کسی رو که بهم کمک میکنه تا حد خدا بالا میبرم. ازش تشکر میکنم و براش دعا میکنم و بهش عشق می ورزم ولی نمیگم اگه تو نبودی من هیچی نمی شدم

    اگر کسی تو زمینه ای ازم کمک خواست اول مطمئن میشم خودم توی اون زمینه موفق و مسلط هستم بعد با کمال میل راهنماییش میکنم. و بعد رهایی و اعتماد به خدا. چون وقتی برای هدایت آدمها اصرار میکنیم یه جورایی خودمون رو در حد و اندازه خدا میدونیم‌ یا اینکه فکر می‌کنیم ما برای اون بیشتر از خدا دلسوزیم .

    فقط زمانی که با ایمان و یقین به یه چیزی مسلط شدم‌ و فقط زمانی که عشق و اشتیاق و درخواست عزیزانم رو نسبت به اون خواسته دیدم راه و چاه مسیری که گذروندم رو نشون میدم.

    مثل استاد عزیز که راه و چاه رو کامل توضیح میده و این منم که باید تمرین داشته باشم و خودم و افکارم رو با اون تعلیمات پرورش بدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    لیلا داورپناه گفته:
    مدت عضویت: 1647 روز

    روز دوازدهم سفر رویاییم

    فایل امروز و روز قبل رو حدود ۵تا۶بار گوش دادم

    دنبال همون معنی لذت عمیق و دائمی بودم که بارها از کلام خیلی از متدین ها شنیده بودم و سطحی تا حد معمولی می فهمیدم چی میگن.

    اما الان خیلی بیشتر درک میکنم که لذتی که یک ساعته و یک روزه نیست از عوامل بیرونی ایجاد نمیشه همون وصل شدن به منبع انرژیه.

    چون من همیشه برای حال خوب منتظر دوستام، همسر، خونواده، یه مشاور خوب و هرچیز دیگه بودم که چندتا حرف درست حسابی و امیدبخش بزنن و گاهی ام ازم تعریف کنن تا حسابی شارژ شم. و این شارژ شدن طی زمان کوتاه یا با ضربه ای کوچیک به احساساتم خیلی زود به اصطلاح لو باتری میشدم

    الانم تقریبا همینطورم ولی میتونم به جرات بگم خیلی بهتر شدم و برای این اتصال همیشگی خیلی تلاش کردم و بها دادم. حالا توی این دوره سرعتم یکم داره بیشتر میشه مهارتم بیشتر میشه. خدامو بیشتر میشناسم راههای وصل شدن بهش رو بهتر میدونم. انگار زاویه دیدم نوع نگاهم داره یه تکونایی میخوره. و اگر واقعا اینطور باشه یعنی من توی صراط مستقیم افتادم.

    صراط مستقیم برای من با توجه شناخت اولیه ام همون لذت عمیق و حقیقی، عشق و صلح و درونیه که من برای به دست آوردنشون قدم برداشتم و تنها تمرینی که شروع کردم بهتر کردن حسم در هر لحظه و موقعیتی که یادم میاد. اگه اون لحظه و مکان بد بودم فقط یکم بهترش میکنم اگه خوب بودم خوبترش میکنم اگه عالی بودم خدا روشکر میکنم. به خودم عشق می‌ورزم. به خواسته هام و زیبایی های زندگی اکنون توجه میکنم. اونقدر فایلها رو تکرار میکنم تا جایگزین توجه های گذشته ام بشن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: