روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1 - صفحه 211

4447 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    لیلا داورپناه گفته:
    مدت عضویت: 1648 روز

    امشب با فرمان قلبم و با اجازه مریم شایسته عزیز یک رد پای دیگه هم میذارم.

    قبلی رو نیم ساعت پیش نوشتم و اومدم سفر فردا رو دانلود کنم ناخودآگاه سمت یادداشت مریم عزیز رفتم و شاید بدون ربطی به متنشون ذهنم پرید به یه جاهایی که نمیتونستم اینجا نذارمش

    اول اینکه چشم باز کردم دیدم روز هفدهم هم داره میاد

    دوم اینکه امروز یه تایمی بخاطر مسئله ای عجیب تو خودم رفتم و از لیلا بشدت ناامید شدم. گفتم لیلا تمام شدی؟ تو که ده سال پیش کارمند بانک بودی توانایی داشتی پیشرفت و روابط خوب داشتی الان چرا از عهده هیچ کاری بر نمیایی؟

    داشت حالم از خودم بد میشد حتی توی ورزشگاه موقع تمرین اصلا تمرکز نداشتم بهم ریخته بودم. وقتی تموم شدم و با همسرم تو ماشین داشتیم برمیگشتیم یهو به خودم گفتم لیلا نجوای شیطان؟ ناامیدی؟ عزت نفست کجا رفت؟

    سعی کردم به مسئله کاری کاملا بی توجه باشم تا ناراحتتر نشم‌. زل زدم به همسرم و ازش بخاطر خیلی چیزا تشکر کردم. از ته دل بهش گفتم خیلی دوستت دارم و اون گفت نمی دونی که‌من چقدر بیشتر دوستت دارم. چند دقیقه پیش بعد از خوابوندن پسرم اومدم فایل فردا رو دانلود کنم و بعد بخوابم متوجه شدم من قبلا قبل خواب بیشتر به چیزای منفی فکر میکردم نمیتونستم تجسم مثبت داشته باشم اما الان فقط بخاطر همین شونزده روز از مقاومتم خیلی کم شده و قبل خواب اگه فایل گوش ندم حتما به چیزای خوب فکر میکنم‌. نسبت به یک هفته پیش آرومتر شدم. مهربونتر شدم.

    شاید بزرگترین ایرادم عجول بودنمه. وقتی حسم بد میشه بیشتر بهم میریزم که چرا نمیتونم سریع حسمو خوب کنم؟ چرا بخاطر اینکه شغل ندارم خودمو دوس ندارم؟ چرا احساس فلجی میکنم؟

    هنوز احساسات منفیمو با آغوش باز استقبال نمیکنم و فقط میخوام درب رو به روی اونها ببندم تا نباشن‌.

    من هنوز توشه صبر و امید برنداشتم و در این سفر جزء خواسته هام اینه که صبری شیرین و پر از یقین بدست بیارم و امیدم به خدای مهربون تبدیل به باور و یقین قوی بشه.

    آمین یا رب العالمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    لیلا داورپناه گفته:
    مدت عضویت: 1648 روز

    روز شانزدهم سفر رویاییم

    چیزی که از استاد آموختم و دارم سعی میکنم تو زندگیم خیلی بیشتر از قبل اجراش کنم تسلیم نشدن و شاکر بودنه‌.

    استاد به نیرویی وصلن که در سخت‌ترین شرایط زندگی نمیاد از کسی کمک بگیره و بگه اینجای قضیه رو موندم چه کنم و فلانی تو بیا کمکم کن‌. برعکس حتی کسایی بودن که از رسیدن به یه سری از اهدافش سعی کردن منصرفش کنن. مثلا از رفتن به آمریکا یا رها کردن کار در شرکت بندر عباس.

    گرفتن تصمیمات بزرگ ایمانی قوی میخواد. تسلیم نشدن ایمانی میخواد که هیچ نجوای ناامیدکننده رو به خودش راه نمیده.

    این کلام برای امروزم کافیه که باور داشته باشم آدمای بزرگ خلقتشون استعدادهاشون با بقیه فرق نمیکنه.

    اون چیزی که فرق میذاره قدرت اونها برای غربال کردن افکار و باورهاست تقویت ایمان اونها به قانون عادلانه و پرمهر پروردگاره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    فرشته گیلاسی گفته:
    مدت عضویت: 1920 روز

    سلام به همه ی دوستان عباسمنشی ام

    من فرشته

    اره ام رو تیز میکنم

    هر روز برای خودم هر چقدر تایم کم ١٠ دقیقه ١۵ دقیقه تا حالا ساعت ها کار میکنم بروی باورهام و قطعا مثل ٢ سال گذشته تابه حال که دیدگاه و باور و افکارم تغییر کرده و بهتر شده (اینو به واسطه حضور در جمع دوستان قدیمی متوجه شدم) به خودم بالیدم.

    و ادامه میدم پرقدرت تر میرم جلو بدون اینکه حرف کسی راجع به خودم مهم باشه و ناراحت بشم و قطعا نتیجه اش نسبت به ٢ سال ماقبل خیلی خیلی بهتر میشه. اینو مطمئنم

    چون من فرشته ام و هرکاری رو بخوام انجام میدم. و دوس دارم که بهم میگن لجباز ☺😉😊 چون کاری که بخوام رو انجام میدم

    من جزو اون دسته از آدم هایی هستم که با آگاهی درست به جهان پیرامونم می نگرم و می تونم جوری که میخوام زندگی کنم تو آرامش

    اولین رد پای من ١۴٠٠/٠٩/١۶

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    اتابک گفته:
    مدت عضویت: 3645 روز

    بنام الله مهربان

    ردپای روز چهاردهم من

    خدایا ازتو میخام کمکم کنی بتونم شرایطم رو خودم دقیقا همون جور که میخام رقم بزنم ازت میخام هدایت و یاریم کنی ازت میخام کمکم کنی حتما اینکار رو میکنی میدونم خدایا ازت میخام تو روز چهاردهم که هدایتم کنی من میخام مانند یک عقاب خودم مسیرم رو مشخص کنم نه مثل یک پر رها تو باد باشم خدا اشتیاق رو تو به دل آدما میندازی تو میتونی حالات انسان رو تغییر بدی البته که تلاش خود انسان باید باشه ولی اول و آخر تویی ممنونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    Tara bsm گفته:
    مدت عضویت: 3164 روز

    روز هفتم

    سلام دوستان و خانواده صمیمی عباسمنش

    نکاتی که از آموزش امروز یاد گرفتم….کنترل ورودیهای ذهنمون هست ….همونجوری که مراقب هستیم چی بخوریم و چی نخوریم برای اینکه سلامت باشیم در مورد روح و روانمون هم باید این مراقبتها رو داشته باشیم چه بسا بیشتر هم باید مراقب باشیم چون اگر مراقب ورودیهایی که به خورد ذهنمون میدیم رو گلچین کنیم و بهترینها رو وارد ذهنمون کنیم حتی حتی هدایت میشیم به بهترین ورودیها به جسممون این از این….برای این متوجه شدم که ورودیهای ذهنمون چرا اینقدر مهمه ،بخاطر اینکه ما با کنترل ورودیها به ذهنمون و دادن خوراک مناسب به ذهنمون زندگیمون و خلق میکنیم ،چی از این بهتر که این راه به ظاهر ساده زندگیمون و میسازه…برای این میگم به ظاهر ساده،چون خودم تا امروز فکر میکردم اوکی هر چیزی رو از تلویزیون نمیبینم (اصلا تلویزیون تعطیل) یا هر آهنگ و ترانه ای رو گوش نمیدم یا تو شبکه های اجتماعی مراقبم هر پیجی رو فالو نکنم هر حرفی رو گوش نکنم…ولی یه نکته ای رو که شاید بارها و بارها استاد گفتن و امروز کاملا درک کردم و اونم مراقبت از افکارم بود اینکه هر فکری هم که به سرم میاد اونم یه جور ورودیه و این رو هم باید حواسم باشه.

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    سماء گفته:
    مدت عضویت: 3543 روز

    سلام دوستای خوبم

    رد پای روز چهارم

    امروز از صبح منتظر بودم زودتر بیام و کامنت بزارم و فایل روز چهارم رو گوش کنم

    فایل امروز یه درس فوق العاده بود توجه به نکات مثبت و درسی که امروز گرفتم خیلی خوب بود هر روز به خودم قول بدم فقط امروز حتما مثبت نگر باشم

    خدایا شکرت که هر روز منو اگاهتر از قبل میکنی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    مریم فرقدانی گفته:
    مدت عضویت: 1512 روز

    سلام به همگی 👋👋🌻🍃

    روز دهم سفر 🤗

    واقعا خداروسپاسگزارم که در این مسیر زیبا و فوقالعاده هستم . چقدر لذت بخشه ک فقط برای خودمان زندگی کنیم و حرف مردم برامون مهم نباشه. ووقتی که به خداوند متصل بشیم کارهامون ب راحتی و بالذت انجام میشه‌. و من یادگرفتم هر جا که هستم فقط آگاهانه به نکات مثبت و زیباییها توجه میکنم و لذت میبرم .‌واین که این جهان ،جهان فرکانسی هستش و من دیگه حواسم هست که دارم چه فرکانسی میفرستم و چه احساسی دارم و سعی میکنم احساس خوب داشته باشم. واز استاد عزیزم بسیار سپاسگزارم که مسیر را هموار کردن و من براحتی میتونم در این مسیر با لذت طی کنم تا بتونم به خواسته های زیبا برسم . الهی شکر که به آرامش رسیدم و احساس خوب والان در مسیر عشق و علاقه دارم حرکت میکنم .فعلا همین. اومدم ردپاازخودم بزارم. و بامید نتایج بیشتروبیشتر. 🙏🌻🍃🌻

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    زهره گفته:
    مدت عضویت: 1558 روز

    به نام خدای یکتا

    خداروشکرمیکنم برای برگ پنجم ازسفرنامم

    تغییراتی که بایددرزندگیم ایجادکنم یه جنبش استقلال مالیه خداروشکرکارموردعلاقم نقاشی رو دنبال میکنم وهمیشه ازبچگی دوسش داشتم اما۴سالی میشه که شروع کردم به تمرین ویادگیری وبخاطرعشقی که بهش داشتم انجام میدادمش هیچ وقت به دیده پول درآوردن وشغل بهش نگاه نمیکردم وهدفی هم نداشتم بخاطر باورهای محدودکنندم وترس هاو.. فقط یه جنبه سرگرم گونه برام داشت تاوقتی که باسایت وآموزش های استادعباسمنش اشناشدم وهدف گذاشتم برای خودم که کارموتخصصی دنبال کنم وازش پول بسازم ودرمسیرش هستم ودارم قدم برمیدارم وتمرین میکنم وروی باورهام کارمیکنم ویه ماه پیش توسط استادمون به عنوان هنرجوی نمونه درکلاس مجازیمون معرفی شدم وخداروهزاران مرتبه شکرمی کنم ومن قبل این که کلاس ثبت نام کنم سناریونویسی کردم ونوشتم که من درکلاسی ثبت نام میکنم که مدرسش فوق العادس ومن بهترین شاگرد کلاسمون میشم که شدم وتک تک اون نوشته هام داره تجلی پیدامیکنه درزندگیم به میزانی که من آماده ام دارم دریافتشون میکنم وخداروهزاران مرتبه شکر برای وجوداستادعباس منش والهاماتی که دریافت میکنه ومااستفاده میکنیم ویه جنبه دیگه تغییراتی که بایدانجام بدم تغییردرشخصیتمه دوس دارم سپاس گزارباشم وبه زیبایی هاونکات مثبت اطرافیانم وخودم و..توجه کنم کلی ترس دارم یکیش همین شروع کسب وکارجدید،ترس ازبیماری و یکی دیگش همین تمرین آگهی تبلیغاتی ازخودمون هست بهش دارم فکرمیکنم اماکی عملی میشه نمیدونم امامطمعنم که انجامش میدم و. میام مینویسم اینجاوقتی تونستم تااین جاقدم بردارم اوناهم انجام میدم

    یه تغییردیگه خیلی دوس دارمش تغییردرسبک غذا هست من خیلی علاقه دارم به گیاه خواری وغذاهای سالم وارگانیک ومیوه ها وسبزیجات ،مغزها بخدا وقتی بهشون فکرمیکنم روحم دگرگون میشه وخدارو شکرمیکنم ۱۰ ساله خودم توخونه باگوشی برنامه ورزشی دارم وهرروزازطریق اون ورزش میکنم هرروز متعهد هستم وانجام میدم وهرکی اندامم رومیبینه خصوصاازناحیه شکم فکرمیکنه من باشگاه رفتم ولی من خودم توخونه باهمون امکاناتی داشتم ورزش کردم وشد پس میتونم باهمون امکانات وازاون جایی که هستم کسب وکارموشروع کنم خداروشکرمیکنم قبلا حتی نمیتونستم بهش فکرکنم ولی روزی چندباربهش فکرمیکنم ومطمئنم به مرحله عمل هم میرسه چون اگه غیرازاین بودهدایت نمی‌شدم به این مسیرزیبا وبیام اینجابنویسمشون

    وخداروشکرکه برگ پنجم ازسفرنامم به اتمام رسید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    لیلا داورپناه گفته:
    مدت عضویت: 1648 روز

    روز پانزدهم سفر رویاییم

    در تمام تایمی که فایل صوتی و تصویری امروز بارها و بارها تکرار میشد هیچی نمیشنیدم جز صدایی که یک ایده کم درآمد رو تکرار میکرد.

    نمیدونستم اون صدا نجوای ذهنیه یا الهام قلبی!

    نمیدونستم احساسم خوبه یا بد

    مجموعه ای از چندین احساس نگرانی، توکل، ناامیدی، ترس و اعتماد و اشتیاق و اضطراب…

    یک بار با ناامیدی و ناراحتی با خودم گفتم با بچه کوچیک و وقت محدودی که داری تویی که گاهی از خستگی نمیتونی بری دوش بگیری چطور میخوای کاری رو شروع کنی که نمیدونی روزی چندساعت تلاش میخواد؟ بااینکه نیاز به تخصص خاصی آیا از پسش برمیای؟ تویی که هر شغلی رو شروع کردی یا نصفه رها کردی یا همون اول با وجود پرداخت هزینه برای کلاس با ناامیدی رهاش کردی اصلا آدم کار کردن هستی یانه؟

    همون بار وسط گوش کردن به فایل بود که غرق فکر میشدم و به خودم میومد میدیدیم فایل تا نصفش رفته و من فقط به اونجایی رسیدم که استاد گفت شرایط و ازدواج و بچه و همش بهونست..

    یاد اون فایلش می‌افتادم که اون خانمی که از خارج از ایران با استاد تماس گرفت و گفت با مدرک معماریش رفت گارسون شد…

    منم گذشته و بچه و همسر و خستگی و ناامیدی رو میسپارم به خدا و ازش با تمام وجودم و مقدار اعتمادی که توی این پونزده روز بدست آوردم میخوام اینها حتی احساسات منفیم بالهایی برای پرواز و وسیله هایی برای رشدم بشن.

    و درخواست کار دادم و منتظرم جواب بدن.

    هرچی بشه یقین دارم خیره. سه تا چهار شرکت درخواست میدم و اگر یک مورد اوکی شد از همون نقطه ی صفر البته با عشق و امید شروع میکنم.

    خدایا متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    اتابک گفته:
    مدت عضویت: 3645 روز

    الهی به امید تو

    ردپای روز 13

    من هم چون این تجربه رو داشتم کاملا می فهمم و درک می کنم که من از تغییر سرنوشت دیگران عاجزم من فقط بر سرنوشت خودم حاکمم

    عجب مثال شیرینی زدی استاد ((همه ما به یک اندازه به این خوان نعمت الله دسترسی داریم))

    نکته بعدی این فایل مفهوم این قول معروف است که درد شکافنده فهم است.

    من با کمک کردن به خودم و پیشرفت و الگو سازی خودم می توانم به دیگران کمک کنم من وقتی میتوانم به دیگری بگویم برو خودت غذا بردار که جلوی خودم غذا باشد و همه آنچه من نامش را کمک و خدمت می‌گذارم کمک به خودم است ولاغیر.

    این طبیعی است که من سعادتمند و شاد و ثروتمند باشم و هرچیز غیراز این غیر طبیعی‌ست.

    حضرت محمد به ابوذر فرمود نیاز نیست به تک تک افراد بگویی به سوی ما بیایند تو اذانت را بگو هرکه قلبش آماده باشد خواهد آمد. داستان کمک به دیگران اینگونه است تنها به کسی می‌توان خدمت کرد که تشنه ی تغییر باشد

    برداشت من از اصل این فایل این موضوع است که من از تغییر و کمک به دیگران عاجزم و من فقط میتوانم به خودم کمک کنم و کسانی که دراین مدار هستند همین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: