روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1 - صفحه 215

4447 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    اتابک گفته:
    مدت عضویت: 3652 روز

    الهی توکل بر کرم خودت

    ردپای روز نوزدهم

    خدا رو هزاران بار شکر میکنم که من رو بااین آموزشها آشنا کرد

    اولین فایلی رو که من از استاد دیدم دقیقا اسمش همین بود چگونه درآمد خود را در یک سال شه برابر کنیم نمیدونم چرا اولین برخورد هیچوقت فراموش نمیشه به هر حال این یک صدای آشنا بود احساس نمی کردم بر خلاف دیگران از بالا داره بهم نگاه میکنه حتی همین الانم وقتایی میشه که استاد یکم قاطی میکنه و میگه باباااااااااااااااا و….. باز احساس میکنم برادر بزرگتره وقتی مس گفتن باید مدارها آرام آرام در طی زمان طی بشه با خودم گفتم این درسته این وعده درست داره میده یهو و یاد اون روزا افتادم

    منم تعهدم رو تو این روز می نویسم با ایمان اقتدار کامل می نویسم جوری می نویسم که انگار دارمش و واقعا میخام خلقش کنم چون معجزات این مسیر رو بارها در زندگیم تجربه کردم الهی به امید خودت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    لیلا داورپناه گفته:
    مدت عضویت: 1656 روز

    روز بیست و یکم از سفر رویاییم

    امروز بعد از شناخت دو باور واقعا بگم مهلک که سعی کردم فقط یه کوچولو از مقاومتم کم کنم یه سری نشونه پیشرفت مالی دیدم و یه ایده بدیهی و طبیعی به ذهنم رسید. وقتی از باشگاه برگشتم کمی تو محیط باز منتظر بودم بیان دنبالم چون لباس نازک داشتم و لباس گرم نپوشیده بودم تمام دستام و بدنم یخ زده بود. توی ماشین همسرم بدون مقدمه گفت میخوام درکنار شغل اصلیم شغل آزاد اونم طلا فروشی بزنم و از برادرم راهنمایی بگیرم. جا خوردم. گفتم من میخوام فقط همین حقوق کارمندیتو با یه روش مدیریت دیگه امتحان کنم. بعدش زنگ زد واسه کلاساش ثبت نام کنه.

    وقتی خونه رسیدیم حس کردم شدیدا سرما خوردم بدنم داغ شده بود بدن درد و احساس تب و لرز داشتم. اینا رو به همسرم نگفتم و فقط گفتم دوتا پتو بیار حالم خوب نیست. سعی کردم با القای یه سری جملات حالم رو خوب کنم. همسرم برای اولین بار خیلی تحویلم گرفت. آب میوه طبیعی و قرص برام آورد و من بعد از نیم ساعت خوابیدن کاااملا خوب شدم.

    مدار سلامتیم خیلی خوبه که تاحالا اصلا به کرونا گرفتن فور نکردم و با وجودی ک با کوچیکترین سردردی همسرم میگفت صددرصد کروناست من همیشه تو دلم میخندیدم.

    ولی مدار مالیم باورهای اشتباه و موانع بیشتری داره که دوتا سه تا از کله گنده هاشو دریافتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    زهرا مهدوی گفته:
    مدت عضویت: 2322 روز

    سلام به استاد عزیز و بزرگم و مریم جان و همه همکلاسی های عزیز

    من دوباره برگشتم به دانشگاه عباسمنشی ها

    چند وقت پیش تو لایوی استاد گفتن من برمیگردم ایران و فقط با اونایی که نتایج بزرگ گرفتن یه قرار عالی ترتیب میدم . این حرف استاد مثل یه تلنگر و یه موعد مقرر بود برام، برگشتم به خودم و نتایجم نگاه کردم نتایج عالی اما کوچیک کوچیک طوری که ایمانم رو بیشتر کرده بودم ارامشم رو هم همینطور

    از نظر مالی هم همینطور

    و خداروشکر در مسیر تکامل قرار گرفته بودم اما سرعتم روی دنده یک بود

    با خودم گفتم نتیجه ای بزرگ میخام در حد فرکانس استاد

    بعد یهو با خودم گفتم ببین استاد که یه اگاهی یه شاه کلید یه نقشه رو بهت نشون داده ازت چنین انتظاری داره اونوقت خداوند که خالق این سیستم و این عظمت هست چه انتظاری از تو داره؟!

    چجوری باید استفاده کنی از این همه امکانات و این همه نعمت و فراوانی ، این ذهن خلاق و آفریننده

    تا لایق دیدار و بندگی باشی؟!

    خیلی به فکر رفتم

    من میدونم فهمیدم که این راه جواب میده حالا باید عزمم رو جزم کنم تا سرعتم رو بیشتر کنم

    دیگه کافیه زندگی باری به هرجهت

    زندگی اگاهانه رو باید خیلی جدی تر شروع کنم

    من از تمام عوامل حواس پرتی که میتونستم کنار کشیدم از گروه و کانال و اینستا و…

    و سایت رو به صورت یه افزونه روی صفحه اول گوشیم گذاشتم و همه اش دارم توی این فضا نفس میکشم دقیقا مثل راه رفتن توی سالن دانشگاه

    میدونستم بقول استاد باید دوباره تکرار کنم و تکاملم رو ادامه بدم متعهدانه و با ایمان بیشتر و با ظرف بزرگتر

    اول از همه احساس میکردم برای اینکه بتونم اماده شنیدن دوباره بشم باید از فایل های رایگان استفاده کنم و سراغ دوره هایی که خریده بودم فعلا نرم

    از اول تمام فایل هارو نگاه کردم

    میدونستم نگاه کردن کافی نیست و حتی وقتایی که فایلی رو دوباره گوش میدادم مطالب جدیدتری به گوشم میخورد (این حقیقته که چیزی رو میشنوی که آماده پذیرشش هستی پس هر دفعه بیشتر و بهتر میشنوی)

    اما با این حال برای اماده کردن ذهن نقاد و مقاوم و بتنی من لازم بود تا اماده بشه

    بعد از یه مدت احساس کردم باید برم سراغ قدم اول

    اما همراه با عمل و نوشتن

    نمیدونم دوسال پیش چی میشنیدم از حرف های استاد اما الان تماما برام جدیده و نکته به نکته عمل میکنم و دفترم رو پر میکنم از نکته ها و نوشته ها

    وای خدای من از نتایجی که دارم میگیرم

    دقیقا همون اتفاقاتی که استاد میگن داره رخ میده

    الان میفهمم که “میزان تغییرات” نتایجیه که داره اتفاق میفته

    الان میفهمم توجه و باور و ایمان و عزت نفس و مدار و سیستم یعنی چی

    الان میفهمم امید و نا امیدی یعنی چی

    خیلی خوشحالم که تونستم بالخره به حرف های استاد به چشم وحی منزل نگاه کنم

    خیلی خوشحالم که دارم با سایت و کامنت نوشتن و ردپا گذاشتن و پیداکردن ترمزها و شناخت خود واقعیم ارتباط بگیرم

    خیلی خوشحالم که خودم رو شاگرد این دانشگاه میدونم و دارم سعی میکنم شاگرد زرنگی باشم

    الان اومدم توی این صفحه دیدم مریم جانم گفتن اگر اینقدر در خودت نمیبینی که کامنت بزاری و عمل کنی و بفهمی و نتیجه بگیری اصلا سراغ این بحث نرو

    انگاری که استادت بهت گفته باشه این درس برای بچه زرنگاست هرکسی نمیتونه انجامش بده

    زهرا توهم برو دنبال همون تغییرات اپسیلونی

    تو که جگر شیر نداری الکی حرف از تغییرات بزرگ نزن!!

    خلاصه که بهم برخورد!

    گفتم نه من دیگه اون ادم دوسال پیش نیستم

    من خیلی بهتر شدم درسته که زمان برد اما

    با حرفای استاد نتایجی گرفتم که میدونم از پسش برمیام

    یجورایی دوره مقدماتی رو پشت سر گذاشتم سطحم اومده بالاتر

    الان بهتر میفهمم، بیشتر استاد و مریم جان رو دوست دارم

    نتایجم تو دستمه

    با خودم بیشتر در صلح هستم

    و بهتر خودم رو شناختم

    پس منم اعلام میکنم که میتونم همسفرتون باشم

    منم یه یاعلی میگم و از امروز ۲۱ آذر ۱۴۰۰ پا به پای دوستان این سفر رو طی میکنم

    میخام دوباره بشنوم بنویسم ردپا بزارم

    دانسته هامو ارائه بدم

    و از عملکرد و نتایجم بگم

    میخام به استاد عزیزم گزارش بدم

    میخام متعهدانه وارد این مسیر بشم

    وقت و انرژی بزارم و با سرعت بیشتر پیش برم

    میخام به خدای خودم نشون بدم خالق زندگیم هستم و لایق این توانایی که بهم عطا شده هستم

    میخام به استادم هروقت لایق دیدارشون شدم بگم

    خوب شاگردی بودم و تشکر و سپاسگزاری خودم رو از زبان نتایجم بهتون بگم

    میخام بهترین خودم باشم

    احتمالا قبلا هم این سفر رو شروع کرده بودم اما نیمه کاره مونده بود

    اما اینبار به لطف الله یکتا و انگیزه و امید و اراده، همراه تون هستم🥳🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    امیرتیمور نوروزی گفته:
    مدت عضویت: 1378 روز

    سلام خدمت استاد عزیز وسرکار خانم شایسته

    ممنون به خاطر این فایل عالی وویو بی نظیر

    من تازه وارد سایت شدم خیلی خدا روشکر میکنم به خاطر هدایتم به خانواده صمیمی عباسمنشی ها

    این فایل منو باتوحید آشنا کرد

    باقانون فرکانس توی هرحالتی فرکانس خوب داشته باشه اگه یه لحظه ناراحت شد سریل از اون حالت بیرون بیاید یعنی خوب فکر کنه تا نتیجه خوب دریافت کنه

    خدایا شکرت به خاطر آشنای باشما استاد عزیز

    باز عرض ادب این اولین کامنت هست کا میذارم یاحق شاد وپیروز سعادتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    مریم فرقدانی گفته:
    مدت عضویت: 1519 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربانم

    سلام به همه شما عزیزان

    🌻🍃هر ورو که میگذره سعی میکنم که آگاهانه ذهنم رو کنترل کنم و تمامی این فایلها رو توی ذهنم مرور میکنم و بهتر دارم درکش میکنم .

    این فایل رو که گوش دادم واقعا الان میفهمم که ما قدرت این رو نداریم که کسی رو تغییر بدیم .

    چند سال پیش ادمی بودم که همش دوست داشتم به دیگران کمک کنم و فکر میکردم چه کار خدا پسندی انجام میدم .و بالاخره یک روز که به یک نفر کمک خواستم بکنم و همراهیشکردم و دلسوزی براش کردم و به خیال خودم دارم بهش کمک میکنم تا مسیر درست رو بره یکدفعه به خودم اومدم دیدم خودم از مسیر درست خارج شدم و به خودم کلی آسیب زدم و….

    تا اینکه به اینجا رسیدم و به این فایل که دیدم اره واقعا من فقط اختیار خودم رو دارم و خودم رو میتونم تغییر بدم . من حتی فرزندم رو هم نمیتونم کاری براش بکنم . یه مدت تلاش میکردم که بشینه درسشروبخونه مدام دنبالش بودم ولی دیدم فایده نداره و سپردمش به خداوند واینکه اون خودش باید بخواد . و هر آدمی رو که بیرون میبینم هی با خودم میگم ببین مریم همشون در جای درستشون هستند . وتو نیامدی که دیگران را تغییر دهی تو فقط باید و میتونی خودت رو تغییر بدی و من دیگه کاری به کسی ندارم و تمرکزم رو روی تغییر خودم گذاشتم . و خدارو شکر که قانون خداوند عالی و بدون تغییر است . 🙏

    این رد پای من در روز ۱۳ تحول زندگی من

    درپناه الله یکتا شادو پیروز و سلامت و ثروتمندو سعادتمند در دنیا وآخرت 🥰👋🌻🍃🌻🍃

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    زهرا مهدوی گفته:
    مدت عضویت: 2322 روز

    سلام به استاد عزیز و بزرگم و مریم جان و همه همکلاسی های عزیز

    من دوباره برگشتم به دانشگاه عباسمنشی ها

    چند وقت پیش تو لایوی استاد گفتن من برمیگردم ایران و فقط با اونایی که نتایج بزرگ گرفتن یه قرار عالی ترتیب میدم . این حرف استاد مثل یه تلنگر و یه موعد مقرر بود برام، برگشتم به خودم و نتایجم نگاه کردم نتایج عالی اما کوچیک کوچیک طوری که ایمانم رو بیشتر کرده بودم ارامشم رو هم همینطور

    از نظر مالی هم همینطور

    و خداروشکر در مسیر تکامل قرار گرفته بودم اما سرعتم روی دنده یک بود

    با خودم گفتم نتیجه ای بزرگ میخام در حد فرکانس استاد

    بعد یهو با خودم گفتم ببین استاد که یه اگاهی یه شاه کلید یه نقشه رو بهت نشون داده ازت چنین انتظاری داره اونوقت خداوند که خالق این سیستم و این عظمت هست چه انتظاری از تو داره؟!

    چجوری باید استفاده کنی از این همه امکانات و این همه نعمت و فراوانی ، این ذهن خلاق و آفریننده

    تا لایق دیدار و بندگی باشی؟!

    خیلی به فکر رفتم

    من میدونم فهمیدم که این راه جواب میده حالا باید عزمم رو جزم کنم تا سرعتم رو بیشتر کنم

    دیگه کافیه زندگی باری به هرجهت

    زندگی اگاهانه رو باید خیلی جدی تر شروع کنم

    من از تمام عوامل حواس پرتی که میتونستم کنار کشیدم از گروه و کانال و اینستا و…

    و سایت رو به صورت یه افزونه روی صفحه اول گوشیم گذاشتم و همه اش دارم توی این فضا نفس میکشم دقیقا مثل راه رفتن توی سالن دانشگاه

    اول از همه احساس میکردم برای اینکه بتونم اماده شنیدن دوباره بشم باید از فایل های رایگان استفاده کنم و سراغ دوره هایی که خریده بودم فعلا نرم

    از اول تمام فایل هارو نگاه کردم

    میدونستم نگاه کردن کافی نیست و حتی وقتایی که فایلی رو دوباره گوش میدادم مطالب جدیدتری به گوشم میخورد

    اما با این حال برای اماده کردن ذهن نقاد و مقاوم و بتنی من لازم بود تا اماده بشه

    بعد از یه مدت احساس کردم باید برم سراغ قدم اول

    اما همراه با عمل و نوشتن

    نمیدونم دوسال پیش چی میشنیدم از حرف های استاد اما الان تماما برام جدیده و نکته به نکته عمل میکنم و دفترم رو پر میکنم از نکته ها و نوشته ها

    وای خدای من از نتایجی که دارم میگیرم

    دقیقا همون اتفاقاتی که استاد میگن داره رخ میده

    الان میفهمم که “میزان تغییرات” نتایجیه که داره اتفاق میفته

    الان میفهمم توجه و باور و ایمان و عزت نفس و مدار و سیستم یعنی چی

    الان میفهمم امید و نا امیدی یعنی چی

    خیلی خوشحالم که تونستم بالخره به حرف های استاد به چشم وحی منزل نگاه کنم

    خیلی خوشحالم که دارم با سایت و کامنت نوشتن و ردپا گذاشتن و پیداکردن ترمزها و شناخت خود واقعیم ارتباط بگیرم

    خیلی خوشحالم که خودم رو شاگرد این دانشگاه میدونم و دارم سعی میکنم شاگرد زرنگی باشم

    الان اومدم توی این صفحه دیدم مریم جانم گفتن اگر اینقدر در خودت نمیبینی که کامنت بزاری و عمل کنی و بفهمی و نتیجه بگیری اصلا سراغ این بحث نرو

    انگاری که استادت بهت گفته باشه این درس برای بچه زرنگاست هرکسی نمیتونه انجامش بده

    زهرا توهم برو دنبال همون تغییرات اپسیلونی

    تو که جگر شیر نداری الکی حرف از تغییرات بزرگ نزن!!

    خلاصه که بهم برخورد!

    گفتم نه من دیگه اون ادم دوسال پیش نیستم

    من خیلی بهتر شدم درسته که زمان برد اما

    با حرفای استاد نتایجی گرفتم که میدونم از پسش برمیام

    یجورایی دوره مقدماتی رو پشت سر گذاشتم سطحم اومده بالاتر

    الان بهتر میفهمم، بیشتر استاد و مریم جان رو دوست دارم

    نتایجم تو دستمه

    با خودم بیشتر در صلح هستم

    و بهتر خودم رو شناختم

    پس منم اعلام میکنم که میتونم همسفرتون باشم

    منم یه یاعلی میگم و از امروز ۲۱ آذر ۱۴۰۰ پا به پای دوستان این سفر رو طی میکنم

    احتمالا قبلا هم این سفر رو شروع کرده بودم اما نیمه کاره مونده بود

    اما اینبار به لطف الله یکتا و انگیزه و امید و اراده، همراه تون هستم🥳🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    Zahra Gheraat گفته:
    مدت عضویت: 2425 روز

    روز بیست و هشتم:

    چقدر میزان و جنس ترس هامون با باورهامون ارتباط مستقیم داره… این چندوقتی که دارم روی آموزه های استاد کار می کنم، در خودم شجاعتی را حس می کنم که قبلا به شدت کم بود. و همین کمبودباعث شده بود که مثل یک افلیج نتونم قدم از قدم بردارم..

    دقیقاً دیدم که هر چه که بیشتر تمرکز می کنم روی باورهام خصوصاً باور فراوانی، حس و احساس رهایی بیشتری می کنم و در همین امتداد ترس هام کمتر و مقطعی تر شده… تازه دارم مثل یک کسی که داره میره فیزیوتراپی در حال تاتی تاتی کردنم.. برام مهم نیست که دیگران دارند میدوند و من نه.. میدونم روزی با قدرت و صلابت قدم بر خواهم داشت و سرعت میگیرم..

    همین که ذهنم داره هر روز و هر روز بیشتر از باور کمبود فاصله میگیره خودمم احساس وسعت پیدا کردن و بزرگ شدن می کنم. و برکت و نعمت و فراوانی هم جاری تر.

    حتم دارم پاشنه آشیل من و خیییلی از هم وطن هام همین باور کمبود هست.. با اینکه جهان که جای خود ایران پر از فراوانی و نعمت است ولی مدام نگران تمام شدن ذخایر نفت و گاز، معادن، آب، غذا و خیلی چیزهای دیگه هستیم ولی این حجم فرصت و نعمت را در اطرافمون در نظر نمیگیریم.

    شاید ریشه در اجناس کوپونی و صف های طولانی نفت و کپسول و… الان با اینکه عموما صفی وجود نداره ولی بازم هول و ولا داریم.. حتی در سوار شدن به هواپیما… با اینکه خنده داره ولی قابل تامل هست که چه اثرات مخربی روی همه جنبه های زندگی مون داره و چه میزان نگرانی و اضطراب بی خود را به سمت ما روانه می کند. ولی گذشته را باید گذاشت پشت سر و با خودمون حمل نکنیم و خدا را شکر که در این مسیر داریم این وانهادگی را روز به روز بیشتر و بیشتر انجام میدهیم و به رهایی و آزادگی نزدیک میشیم.

    چقدر فایل های هر روزه استاد و زندگیشون ما را بیشتر به این مسیر لینک میده و خدا را سپاسگزارم که مریم جان عزیز -برخلاف من- همیشه دوربین به دست هست و ما را در تجربه های شیرین زندگیتون شریک می کنند.

    همواره زیر پرتو نور و الطاف الهی، سرشار از سعادت و ثروت باشیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    سماء گفته:
    مدت عضویت: 3551 روز

    ردپای روز هفتم

    سلام دوستای گلم

    من کلا از بچگی خیلی به اصطلاح بدغذا بودم و با اینکه همه همیشه میگفتن این عادت رو ترک کن ولی من دوست نداشتم و از اینکه هر چیزی رو نمیخورم خوشحال بودم و الان فهمیدم باید همین روال رو برای فکرامم داشته باشم

    من اگر حساسیتی که روی غذا خوردن دارم رو فکر کردن داشته باشم عالی میشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    سماء گفته:
    مدت عضویت: 3551 روز

    رد پای روز ششم

    سلام خدمت دوستای مهربونم

    خوشحالم که دارم رد پای روز ششم رو میزارم

    امروز اقدامات جدید و برنامه ریزی جدید رو برای زندگیم شروع کردم

    و از امروز تمام تلاشم رو میکنم تا به همه هدفهام برسم

    امروز متوجه یه نقصی توکارام شدم اینکه من فقط به فایل ها گوش میکردم و کمتر عمل میکنم ولی از این لحظه به بعد بیشتر عمل میکنم و تمام تمرکزم رو میزارم رو اموزههای این چند روز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    لیلا داورپناه گفته:
    مدت عضویت: 1656 روز

    روز بیستم سفر رویاییم

    فایل دیروز و امروزم رو از صبح بارها و بارها گوش دادم و هربار تکرار کردم که ثروت مداره فرکانسه. فرکانس باورها و توجه ها و احساسات.

    لیلا هربار به درآمد یا خونه یا حساب بانکی ایده آل فکر میکنی چه فکرایی توی سرت میاد؟ ذوق میکنی؟ خوشحالی از چشمات می باره؟

    اگه نه پس داری از مسیر اشتباه تلاش میکنی و این تلاش حاصلی رو میده که تاحالا بارها و بارها تکرار شده‌. هرچقدر نوع تلاش و راهش رو عوض کنی وقتی احساس خوبی نسبت به خودت، توانایی هات، لیاقتت، عیارت و پول نداری نمیتونی به رویاهات برسی که هیچ، فقط باید با فشار و رنج پول دربیاری یا حتی مثل این سالها یک هزار تومنی هم نتونی کسب کنی و رفته رفته احساسی بهت دست میده که نجوای بلند توی گوشات میگه تو این کاره نیستی تو هیچوقت موفق نمیشی دیگه تلاش نکن که تلاش کردنات فقط هزینه می بره…

    فایلها رو شاید بیشتر از ۲۰بار امروز گوش دادم و اونقدر تکرار کردم تا کمی فهمیدم توی بیابون برای گرفتن ماهی دارم بیل و کلنگ میزنم!

    بله تلاش میکنم خیلی ام تلاش می‌کنم اما در ریل و مکان و مدار اشتباه.

    خب چکار کنم؟ مدار درست چیه؟

    مدار درست توجه درسته، باور درسته، باور الهی…

    از کجا باورهام رو بشناسم و تغییر بدم؟

    تغییر مرکز توجه و با دو قدمی که استاد امروز گفتن.

    ۱. حذف دوستای منفی

    ۲. حذف تلویزیون و برنامه ها و سریال های رسانه.

    خب خوشبختانه خیلی وقته تلویزیون نداریم و من از این بابت خوشحالم.

    درباره دوستان منفی هم از این به بعد معاشرت نمیکنم و اگر خواستن با من حرف بزنن بهشون میگم فقط گوشم حرفای خوب رو می شنوه. دوس داشتن منو همینجوری بپذیرن دوس نداشتن هم مثل یکی دو نفر که خود به خود و بدون هیچ اتفاقی از هم دور شدیم از مدار هم دور میشیم.

    امروز همسر عزیزم اومد درباره یه اتفاق بد بگه و اومد دلش برای یه بنده خدایی بسوزه گفتم عزیزم ما هرچی درباره اونا بگیم و ناراحت شیم به حال هیچکدوم فایده نداره پس بیا زندگی قشنگ خودمون رو بسازیم. اونم گفت درست میگی. و اینکه ایشون با قانون جذب و اساتیدش اصلا حال نمی کرد ولی چندبار توی این یکی دو روز دیدم داره به استاد عباسمنش اشاره میکنه و مثال میزنه یا می پرسه چکار کرده که به اینجا رسیده؟ من ده دقیقه توضیح دادم ولی الان با خودم فکر کردم اگه منم مسیرم متحول شه دیگه نمیگه استاد چکار کرده، میگه تو چکار کردی. و این فوق العاده قشنگه…

    خبرای خوبی تو راهه، درست مثل شکوفه های قشنگ بهاری که قبل از بهار جوونه میزنن و از آخرای زمستون نشونه های اومدن عید رو میارن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: