روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1 - صفحه 219
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-75.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-01-13 15:17:012022-02-28 08:12:28روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
ردپای روز یازدهم
سلام خدمت دوستای خوبم
وای که عاشق این فایل شدم من همیشه قران رو خیلی دوست داشتم و همیشه با عشق میخوندم ولی قطعا از این به بعد جنس خوندنم چیزه دیگه ای خواهد بود
داستان مادر موسی و انکار غم و صبوری او و عمل به الهامی که بهش شده بود یکی از بزرگترین درسهای قران هست داستان بی اعتنایی یعقوب نبی به الهام خداوند و ناراحتی و نگرانیش برای یوسف که در نهایت باعث شد این مسایل براش پیش بیاد پس باید یاداور بشیم که احساس خوب برابر با اتفاقات خوب هست و باید همه تلاشمون در زمینه خوب کردن احساسمون باشه
خدایا ازت بینهایت ممنونم
دیدگاه روز اول
با سلام،من امروز با دیدن عکس سر صفحه فصل سوم روز شمار تحول زندگی من، به این صفحه هدایت شدم ،ذهنم یک مقدار در برابر کامنت نوشت مقاومت میکرد با این دلیل که مفاهیمی که من دریافت کردم رو باقی دوستان هم دریافت کردن و کامنت گذاشتن،با این حال با توصیه استاد به اینکه از خودمون ردپا بذاریم تا در آینده بیایم و با چک کردن کامنتهامون روند تغیراتمون رو بررسی کنیم و این نکته که با کامنت من حتی شده یک نفر مطالب تو ذهنش بهتر جا بیفته ترغیب شدم که کامنت بذارم
مطالبی که باظرف الآنم دریافت کردم این بود: ما هر بار که مطلب یا فایلی رو گوش میدیم با توجه به مدار یا ظرفی که داریم و موضوعاتی که تا اون لحظه ذهنمون مشغولش بوده ، از اون مطالب دریافت میکنیم و اون مطالب برای ما روشن میشن و با درک اونا باره دیگه با مدار و ظرف جدیدی اون فایل رو گوش میدیم به مطالب جدیدی که تا حالا بهشون توجه نداشتیم توجه میکنیم و با درک جدیدی اونارو آنالیز میکنیم و، با اشتراک گذاشتن اون ها جریان انرژی برای خودمون ایجاد میکنیم تا مطالب بهتر و بیشتری از اون دست دریافت کنیم و همچنین دیگران رو هم از این طریق راهنمایی میکنیم
و دیگه اینکه به تقلای آدم ها اشاره کردن و داستان تبر و درخت رو تعریف کردن ،موضوعی بود که این روزها تا حدودی درگیرش بودم و به این نتیجه شخصی برای خودم رسیدم که باید قبل از انجام کاری اول باید فک کرد و باور های درست راجع به اون کار داشت و تلاش صرف کافی نیست، مهمترین نکته پشتکار داشتن و ثابت قدمی در ساخت باورهای درسته.
روز بیست و ششم سفر رویایی
ممنوعه ها
۱. اخبار و مقالات رسانه
۲. بزرگنمایی آدمها و قدرت دادن به اونها توی ذهنمون
۳. باور محدود بودن نعمتها و ثروت ها
۴. یک سری قدرت ها بیرون از ما وجود دارند که زندگی مارو کنترل میکند
و…
اینها باورهایی هستن که باعث میشن قدرت کنترل زندگیمون رو از دست بدیم.
باورهایی که به من قدرت ساختن زندگی رویاهامو میده.
خدا این قدرت رو به من داده تا زندگیمو اونجور که میخوام خلق کنه، هیچکس مطلقا این قدرت رو نداره تو زندگی من اثر بذاره مگر اینکه خودمون اجازه بدیم و باورش کنیم.
این شرکه که قدرت زندگیمونو دست دیگران بدونبم
خدا خالق آسمان ها و زمینه و زمین و آسمونها رو مسخر ما کرده
تنها قدرت جهانه و هر چی جز خداست واسطه ها و دستای خدا هستن برای نشون دادن و انعکاس باورهای ما….
به نام خدایی که من را انسان آفرید
سلام خدمت خواهر و برادر های عزیزم
امشب اومدم که هدایت خودم برای قدم بعدی ام ببینم یه دفعه چشمم خورد به سفر تحول من و خیلی تعجب کردم و برام سوال شد که داستان این سفر چیه و هدف از این سفر؟؟
حسین آقا واقعا حرف قشنگی زدی که گفتی زمانی که ما مسیر تکامل طی میکنیم ظرف ذخیره کننده آگاهی ما بزرگتر میشه
دقیقا این جمله من با چشم های خودم دیدم. من هر بار وارد سایت میشدم حتی چشمم هم به این سفر نخورد و بعد از گذشت چند مدت و طی کردن مسیر تکاملم خدای مهربان و عزیز دلم این سفر به من نشون داد و گفت محمد آقا وقتش رسیده ساکت ببندی و راهی یک سفر پر از زیبایی و آگاهی و تکامل و حال خوب و همچنین بدون هیچ گونه خستگی و کوفتگی بشی.
و باز هم چقدر قشنگ گفتین که این سفر، یک سفر خصوصی و مخصوص افرادی هست میخوان که تغییر کنند و تکامل پیدا کنند
من الان احساس غرور و افتخار میکنم که جهان و کائنات و بالاتر از همه خداوند یکتا این ارزش برای من قائل شد و بلیط این سفر بدون هیچ هزینه ای اما پر از آگاهی و علم به من فروخت تا من هم عضوی از مسافران این سفر آمیخته با عشق باشم
خیلییییییییی خوشحالم بابت همسفر بودن با شما دوستان عزیزم
شاد و سربلند باشید
به نام خداوند بخشنده مهربانم⚘⚘⚘
سلام به استاد عزیز و مریم جان مهربون و همه خانواده صمیمی عباس منش
ردپای روز سوم
استاد چقدر نگاهتون به مسائل متفاوته.من عاشق این دیدگاه خاص و توحیدیتون هستم و هربار بیشتر میفهمم چقدر راه دارم تا روی خودم کار کنم.گاهی از روند کند خودم احساس خستگی میکنم .. ولی بازم صحبت های شماست که این آگاهی رو داده که این از نجواهای شیطانه که نا امیدم کنه از ادامه دادن
مطمئنم که اگر رو خودم کار کنم … من هم میتونم نگاهم رو توحیدی کنم … به احساس خوب برسم و بتونم قوانین الهی رو تو زندگیم اجرا کنم.
این همه عید قربان اومده بود و رفته بود… ولی من هیچ وقت اینطوری نگاه نکرده بودم که حضرت ابراهیم از نگاه توحیدیش هست که امر پروردگارش رو اطاعت میکنه و ایمان داره که زندگی این دنیا قطره ای هست در برابر ابدیت ما و یقین داره به خداوند که هدایتش میکنه.
ولی من همش فکر میکردم کسی که میخواد مثل حضرت ابراهیم با ایمان باشه … باید قصی القلب باشه و خانواده و هرآنچه که دوستش داره رو باید فدا کنه و …..
اما وقتی باورهای درست داشته باشی… همه چیز فرق میکنه
دیگه معنیش فدا کردن فرزند نیست… علم به ابدیت و آخرت و یقین داشتن اینکه پروردگار غفور و رحیم هست… یقین داشتن اینکه که فضل پروردگار به بندگانش عظیم هست.. یقین داشتن اینکه هر خیری به ما برسد از سوی پرودگار هست… کسی که این یقین رو داره براش شکی نمیمونه الا اینکه امر پروردگارش رو اطاعت کنه
و حالا منم و این همه فاصله و امید به اینکه خداوند هدایتم میکنه
استاد.. شمایی که برای مرگ فرزند عزیزتون به خودتون اجازه موندن در احساس بد رو ندادید… وقتی شما گفتید که با اینکه انقدر روی باور توحیدیتون کار کردید و باز هم اگر خود خدا ظاهر بشه و این دستور رو به شما بده… باز هم نمیتونید… من فقط اشک از چشمام میومد که خدایا پس من کجای کار هستم و اگر این باور توحیدی رو ندارم … کلی باورهای شرک آلود دارم.جایی که نور الهی نباشه…تاریکی هست…شیطان هست…. کلی بت تو ذهنم دارم که اگر بخوام به آئین حضرت ابراهیم باشم.. اول باید بت های وجود خودم رو بشکنم… به چه کسانی و چه چیزهایی قدرت دادم؟؟؟؟؟؟
استاد وقتی گفتید که درباره حضرت ابراهیم در قرآن تحقیق کنید.. رفتم و بعد از مدت ها قرآن رو باز کردم و سوره حضرت ابراهیم رو شروع کردم به خوندن. ولی متفاوت تر از سال های قبل… سال های پیش با معنی میخوندم ولی متاسفانه نگاهم به ساعت بود که زودتر این جزء رو تموم کنم که زودتر ختم قرآن کنم!!!!!!!!!
میرسیدم به آیه هایی که من رو به فکر مینداخت که مغایرت داشت با اون چیزی که بهم یاد داده بودن… ولی تو ذهنم دلیل برهان میاوردمکه حتما من متوجه منظور آیه نشدم.. و صدای الهی درونم رو خاموش میکردم تا سریعتر تمومش کنم😓😓😓
خدا رو شکر میکنم که خداوند رهام نکرد و هدایتم کرد تا متفاوت تر از قبل آیه های نورانیش رو بشنوم و دوباره برگردم تا متفاوت تر بخونم🌹
خدایا شکرت
خدایا شکرت
خدایا شکرت
استاد عزیزم فقط میتونم بگم سپاسگزارم و خانم شایسته عزیزم واقعا که شایسته بهترین هایید❤❤❤❤از شما هم بینهایت سپاسگزارم که این قدم ها رو برامون تهیه کردید که مسیری داشته باشیم برای مستمر روی خودمون کارکردن🙏🙏🙏🙏
در پناه الله یکتا شاد و سلامت و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید🙏❤🌹
الهی توکل بر کرم خودت
ردپای روز بیست و سوم و بیست و چهارم
خدایا شکرت
حقیقتا ردپای روز بیست سوم تمرکز بر توحید که استاد فرمودن بهترین نکته مثبتی هست که میشه بهش تمرکز کرد موضوع توحید یکی از مهمترین هایی بود که از ایشان آموختم و هر روز روش کار میکنم یک نکته اساسی که توی فایل امروز بود همین که شرک یعنی هر گونه حساب باز کردن روی هر کس و هر چیزی غیر خودت و خدایی که فرموده از رگ گردن بتو نزدیکتره یعنی همون خدای درونت این کار در حرف ساده هست ولی با اون حدیث پیغمبر هیچکس نمیتونه ادعا به توحید کنه و این نشون میده خیلی باید روی این موضوع کار کرد و پایانی نداره که نیست هیچ قدرتی نیست هیچ تغییر و تحولی الا الله الا الله الا الله.
نکات و باور های فایل روز بیست و چهارم
من اگر باور داشته باشم وارد مداری می شوم که از قبل یه عالمه آدم در اون مدار هستند و اونها می شوند مشتری من و پول اون مدار رو وارد زندگی من می کنند
و باور کنم کارهایی رو به انجام برسونم که به گوش دیگران که می رسد اصلا نتونن باور کنند
و واقعا این پاشنه آشیل منه که برام سخته باور ثروت ثروتمندان که خیلی روی این کار می کنم که می شود می شود می شود
هر ثروتی که دیگران بدست آورده اند من هم می توانم باید باور کنم تا ببینم
اگر اون نتونسته خوب باورش رو نداشته و ولی این فقط باور اونه باور من چیز دیگریست و همه چیز باور است پس به جای تعدیل خواسته هام باور هام رو باید قوی کنم
و اون مثلث برمودا که من خیلی توش گیر دارم شانس خدا براش خواسته وسرنوشت اینه ازین مثلث فقط به خدا پناه میبرم
و نکته طلایی این فایل
(قبل از اینکه به ویژن خودت برسی سعی کن ویژن بالاتر رو تعیین کنی)
سلام خدمت استاد عزیزم و همه بچه های سایت ک دنبال موفقیتند
واقعا این حرف استاد ک میگن مردم بخاطر یه لقمه نون کل روز دارن تلاش میکنن
اما اگه بدونن با ذهنشون میتونن کنترل کنن زندگیشونو و خیلی راحت زندگی کنن عالیه
واقعا خداوند اینطوری دنیا رو خلق کرده ک همه چی با بهترین و طبیعی ترین و راحتترین شکل ممکن تو زندگیمون بیاد و احتیاج به کار سخت نیست این عدل خداونده این اساس و قانون دنیاست
جمله طلایی دیگه اینه ک اگه مردم باور کنن با ذهنشون میتونن کنترل کنن خیلی راحت میتونن زندگی کنن
من یه تمرینی برای خودم ساختم اینه ک روزی دو یا سه بار نکات مثبت زندگیم یا چیزایی ک تو طول روز برام اتفاق افتاده رو بنویسم تا آگاهانه ذهنم رو ببرم سمتشون و کنترل ورودی داشته باشم و سعی کنم بهشون فکر کنم
و باید روی تصمیمی ک میگیریم مداومت داشته باشیم بمونیم تا نتایج بیاد تا به شکل شخصیتمون دربیاد
خدایا شکرت بخاطر آگاهیهای ناب
من امروز اومدم برگ سوم سفرنامه ام رو بنویسم در حالی که هییچ نمیدونم چی بنویسم ولی قلبم گفت تو شرو کن من میگم
تابحال به این زیبایی این داستان رو نفهمیده بودم وقتی استاد داشت میگفت کی حاضره که چاقو بذاره زیر گلوی فرزندش مو به تنم سیخ شد ! من که حاضر نیستم !!
ولی برای اولین بار درک کردم که موضوع از ذبح فرزند فراتره و یه عشق، یا بگم حس توکل قوووووی وحس آرامش و اطمینان کااااامل قلب ابراهیم به ربّش هست که این داستان رو خلق میکنه !
تو کامنت یکی از دوستان که همین الان خوندم ؛که خدا برای ماسختی نمیخواد ؛ نمیخواد مارو باسختی ها آزمایش کنه او عاشقانه مارو درهرحال دوست داره و فقط ازمون میخواد سپاسگذار باشیم تا حسمون خوب باشه تا اتفاقات خوب بیاد تو زندگیمون!!😌
خدایا عاشقتم ؛ امروز قلبم رو آرامتر کردی و نشانه اش همین اشک هایی که آرامآرام از چشمانم سرازیر می شود!!!😭 من چقدر خوشبختم…. خدایا شکرت….
سلام استاد جان من از بچگی معتقد بودم که به هرچیزی که بخوام میرسم انگار که کسی در گوشم میگفت تو هرچی بخوای برات میخرم (با لحن بچگی نوشتم )و تا الانم که ۲۸ دارم یقین دارم که به هرچیزی که بخوام میرسم ولی متاسفانه ظلم هایی به روح و روان خودم داشتم که امیدوارم رسیدن به رویاهای ۲۸ سالگیم به پر رنگی بچگیام برگرده و روحم به آرامش برسه اول راه هستم با شما و دوستان عزیز میدونم که آرامش بهم برمیگرده و به تمام رویاهام میرسم و روشن ترین وجه از رویاهام رو در واقعیت میبینم و لمس میکنم . برای همه آرزوی خوشبختی و آرامش دارم
روز بیست و پنجم سفر رویاییم
چندروزه هرروز نشونه های جالبی می بینم، پیشنهادات کاری به همسرم و پیشنهاد کاری همسرم به من که گفت میخوام طلافروشی بزنم توام باید صبح که من اداره ام بجای من کار کنی. اولش حتی با اینکه خودش بره طلافروشی مخالف بودم ولی فهمیدم ترسهام هستن که تو ذهنم نجوا میکنن. بهش گفتم با کمال میل و رغبت زیاد کنارتم.
امروز بهش گفتن فعلا تمرکزت رو بذار روی آزمون. گفت چه آزمونی؟ گفتن یه امتحانی اداره میگیره اگه نمره قبولی بیاری رسمی میشی. رسمی شدنش مساویست با اینکه تا سال بعد حقوقش حداقل سه برابر شه. دقیقا برنامه فایلی که استاد گفت چگونه درآمد خود را سه برابر کنید. به این کاری ندارم که کارمندی چنین و چنانه فقط دارم نشونه ها رو پیگیری میکنم و خدا رو شاکرم که تو مدار دیدن نکات مثبت زندگیم افتادم.
به رویاهای قشنگم فکر میکنم به اهدافی که روزای اول سفر نوشته بودم. نگاه میکنم و میگم میشه و میشه و میشه.
فقط باید به نجواهای حال بد کن ذهنم بی اعتنا باشم.
وقتی که استاد از شرایط مهاجرتش به آمریکا میگفت من فقط به چشم معجزه نگاه میکردم. یه چیز خارق العاده و این خودش باور محدود کنندست چون اتفاقات قشنگ زندگی به قول همراهانم چنان طبیعی تو مسیر آدم قرار میگیرن که جای هیچ تعجب و باورنکردنی وجود نداره که بگیم خدای من باورم نمیشه. چون تا باور نداشته باشیم نمیشه.
من از فردا کمی بیشتر به باورهام، توجهم، احساسات و اهدافم تمرکز میکنم. سختگیری و جوگیری نه، فقط اشتیاق و امیدم بیشتر شده. حتی به خودم امیدوارتر شدم.
روزای اول سفرم گفتم بدون هیچ توشه ای قدم برداشتم به این خیال که توی مسیرم توکل و امید و عشق و پیشرفت و کلی احساس خوب کسب کنم.
من از زمانی که باید به حاشیه های زندگی فکر کنم وقت برداشتم و روی فایلها و چندبار گوش دادن و فکر کردن درموردشون وقت گذاشتم و هزینه خرید کمی امیدواری و آرامش و عزت نفس رو پرداخت کردم. فقط کمی…
همین یکمش خیلی شیرینه
از بودن کنار شما خیلی دارم لذت میبرم
خدایا متشکرم