روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1 - صفحه 304
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-75.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-01-13 15:17:012022-02-28 08:12:28روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
روز ششم سفر نامه من:
نقش اجرای قانون تکامل یا عدم اجرای این قانون در تجربیات زندگی من…
منو همسرم چهار سال ونیم پیش به استانبول مهاجرت کردیم و زبان ترکی بلد نبودیمو هرجا میرفتیم بهمون کار نمیدادن با وجود اینکه مهارت و حرفه بلد بودیم، تا اینکه با یک دوستی آشنا شدیم که گفت من تو یه سایت کانادایی که خیلی معتبر و عالیه سرمایه گزاری کردمو الان داره ماهانه فلان قدر بهم سود میده و اصلا سرکار نمیرمو خورد و خوراک و گردش و تفریحمون هم به راهه، و ما واقعا داشتیم میدیدیم که چقدر لاکچری دارن زندگی میکنن و از اونجایی که قوانین جهان رو نمیشناختیم مخصوصا قانون تکامل رو با اینکه ته دلم بهم میگفت این کار درست نیست و نباید واردش بشیم ،اما وسوسه شدیم و هرچی پول داشتیم رو گذاشتیم تو این سایت و حتی نزدیک هزار دلار هم از ایران قرض کردیم که سرمایه اولیمون بیشتر باشه و سود ماهانه بیشتری بگیریم…(ذهن فقیر)
ما خوشحال و شاد سرمایه گزاریمون رو کردیم و یک هفته اول هر روز سود به حسابمون واریز میشدو ماهم راضی وخوشحال از اینکه دیگه نیازی نیست بریم سرکار و میشینیم تو خونه پول میادو ماهم فقط عشق و حال میکنیم، در صورتی که قانون جهان چیز دیگه ایی بود…
خلاصه که هفته دوم یه روز وقتی من از باشگاه برگشتم خونه دیدم همسرمو اون دوتا از دوستامون تو محوطه ساختمون نشستن و ناراحت و استرسین، نگران شدمو پرسیدم چی شده، گفتن امروز سایت به کل بسته شده و هیچ اثر و نشونی ازش نیستو انگار نه انگار همچین سایتی وجود فیزیکی داشته و تمام پول و سرمایمون رفت به باد…
به قدری فشارم افتاد و حالم بد شد که نمیدونستم چی باید بگمو چیکار باید کنم،و فقط استرس پولی که قرض کرده بودیمو داشتم که آبرومون میره و میگن اینا رفتن ترکیه بیچاره شدن به جای اینکه شرایطشون بهتر شه…
خلاصه اون شب بعد از کلی حرف زدنو آمار گرفتن از اینور اونور فهمیدیم که بله این کمپانی اصلا کانادایی نبوده و معتبر هم نبوده، یه شخصی تو کرمانشاه ایران این سایتو با یسری مدارک جعلی درست کرده بوده و یه سقف قیمت مشخص کرده بوده که وقتی رسید به اون بکشه بیرونو سایتو ببنده و بزنه به چاک…(روش پومزی)
که دقیقا با ورود یک هفتگی ما به سایت این اتفاق باید میفتاد تا ما درس بگیریمو بفهمیم که جهان الکی رو هوا پول و درآمد نمیرسونه و همه چیز حساب کتاب شدس…
دیگه پذیرفتیم که پول رفته و باید هرطور شده کار پیدا کنیمو پول مردمو پس بدیمو خودمونم از گشنگی نمیریم، از هرکس و هرجا که میشناختیم پرس و جو کردیم تا اینکه یه منطقه که مثل بازار پونزده خرداد هست رو بهمون معرفی کردن که عمده فروشی بود و گفتن اونجا احتمال اینکه فروشنده یا مانکن لباس بخوان هست و ماهم رفتیمو تقریبا نصف بیشتر مغازه هارو پرسیدیم ولی هیچ کدوم نمیخواستن، تا اینکه برای نهار نشستیم تو یه رستوران کوچیک محلی که خیلی هم شلوغ بود که هم کمی استراحت کنیم هم یچیز بخوریم، بعد همسرم یهو گفت میخوای بپرسیم اینجا نیرو کار نمیخوان؟ منم در کمال ناامیدی و خستگی گفتم بپرس…
از قضا گارسنی که برای ما غذامونو آورد افغان بود و تونستیم راحت ازش بپرسیمو اونم رفت به رییسش گفتو رییسشم گفت بیان صحبت کنیم،ماهم بعد غذا رفتیم پیشش و صحبت کردیم و منو پذیرفتو گفت از فردا بیا…
و من به قدری خوشحال شده بودمو خداروشکر میکردم که حد و اندازه نداره، همسرم ولی کمی ناراحت بود که اون نتونسته بود کار پیدا کنه ولی من بهش قوت قلب میدادمو میگفتم وقتی برای من پیدا شده برای توام میشه نگران نباش…
من از فردا کار تو رستوران رو به عنوان گارسن شروع کردم و تمام تمرکزم رو این بود که کارو یاد بگیرمو به نحو احسن انجام بدم با وجود اینکه اصلا کار آسونی نبود و ده ساعت تمام رو پا بودمو در حال بدو بدو و تمیز کاری میزها و سفارش گرفتنو دادنو … ولی نمیخواستم که یوقت بخاطر ضعیف بودن زبانم بیرونم کنن، بماند که چندبار سوتی دادم ولی خیلی زبر و زرنگ و کاری بودمو رییسم تمام وقت منو یواشکی زیر ذره بین داشتو من نمیدونستم…
تا اینکه بعد از یک هفته یه روز صبح که رییسم اومد برخلاف جدی بودن و سرسنگین رفتار کردن همیشش یهو به من خندید و گفت کارت خیلی خوبه آفرین بهت،من یک هفتس با چندتا از دوستام زیر نظر داریمت و دیدیم چقدر خوب کار میکنی و حواست به همه چیز هست،منم ذوق مرگ شدمو فورا همون موقع گفتم نمیتونید برای همسرم هم یه کار پیدا کنید؟ و اونم سریع به یکی از دوستاش که همونجا داشت صبحانه میخورد قضیه رو گفت و ایشون هم گفت بگو بیاد من بفرستم پیش خواهرم که مغازه عمده فروشی لباس زنانه داشت صحبت کنه،و همون لحظه زنگ زدمو بهش گفتم سریع حاضر شو پاشو بیا برای مصاحبه کاری…
اونم اومدو باهم رفتیم مغازه (و بگم که این خانم هم تو همین یک هفته کاری من دو سه بار اومده بود رستوران و منو دیده بود) و اولش مخالفت کرد چون همسرم زبان بلد نبود ولی با واسطه گری برادرش و بخاطر من قبول کردو گفت یک هفته آزمایشی بیا تا ببینم چی میشه…
و همون یک هفته آرمایشی باعث شد که همسر من الان چهار ساله پیششونه و از یه کارگر ساده باربری به مدیر انباردار تبدیل شده با کلی حقوق و مزایای بالا…
و منم از گارسنی تو یک رستوران شلوغ و خسته کننده بعد از یک سال تبدیل شدم به یک شِف سالن بزرگ و شیک و لوکس، و بعد دو سال تغییر شغل دادم به فروشندگی تو یک پروژه ملکی با کمیسیون های خوب، و بعد از دو سال و نیم بیزینس خودمو با همون سرمایه کمی که تونسته بودم جمع کنم شروع کردم…
اون موقعه ها هیچ چی از قانون جذب و قانون تکامل و قانون پذیرش نمیدونستم چون استادو نمیشناختم ولی به لطف الله مهربونم و با حرکت و تلاش خودمون تونستیم تکاملمون رو طی کنیمو به جایگاه هایی که لایقش بودیم برسیم خداروشکر …
و الان هم دارم همچنان روی خواسته هام و مهارتم کار میکنمو تکاملم رو طی میکنم تا بتونم به نتایج مالی عالی و درآمدهای بی نظیری که میدونم و دیدم که تو این بیزینس پتانسیلش هست و میدونم که منم بهش میرسم و همسرم هم خداروشکر شرایط خیلی خوب و راحتی داره…
خدارو شاکرم که یک ساله با سایت استاد عباس منش آشنا شدیمو تونستیم با قوانین آشنا بشیمو درکشون کنیمو بفهمیم چقدر قبلا باورهای شیطانی و شرک آلود داشتیم و چقدر من عجله داشتم که یه شبه بدون طی کردن تکامل به همه چیز برسمو پولدار بشم…
ولی الان صبور و آروم شدم(نه کامل ولی خیلی بهتر از قبلم) و میدونم که همه چیز در بهترین زمان ممکن برام اتفاق میفته چون این قانون جهان هستیه که وقتی من حرکت میکنمو به خواسته هام توجه میکنم، جهان هم به خواسته های من پاسخ میده و بهترین هارو برام رقم میزنه…
ممنونم از استاد عزیزم که این آگاهی هارو بهمون میده و مرسی از مریم جان مهربون بابت نوشته ها و طرح سوالهای عالی و تمام همسفرهای دوست داشتنیم…
در پناه الله یکتا
یا حق
روز پنجم سفرنامه من:
یازده ماه پیش وقتی تو یه پروژه ملکی با حقوق و کمیسیون عالی کار میکردم، نشونه هایی رو از خدا خواستم که بهم بگه باید بمونم تو اون شغل یا باید برم دنبال بیزینس خودم، و نشانه ها خیلی واضح و شفاف بهم گفتن که برو دنبال بیزینست…
با وجود مخالفت شدید همکارام و مخصوصا رییسم که میگفتن نرو پشیمون میشی یا اگه حقوقت کمه اکیش میکنیمو از این صحبتها ولی من میدونستم که باید استعفا بدم و برم دنبال کار و بیزینس خودم چون من آدم یکجا موندن و رشد و پیشرفتی نداشتن نبودم…
من بیزینس خودمو شروع کردم و خیلی بالا پایینی ها تو همین یازده ماه داشتم و خیلی هزینه کردم از جیب، خیلی روزا کم آوردم خسته شدم میخواستم بیخیال بشم، خیلی وقتا ذهنم بهم میگفت دیدی اشتباه کردی،دیدی نتیجه نداد و الکی کار به اون خوبی و درآمد به اون بالایی که آرزوی خیلیها بودو از دست دادی و الانم هیچی به هیچی حتی یه دلار هم در نیاوردی…
من هنوز به درآمد مالی نرسیدم تو بیزینسم اونم دلیل اصلیش باورهای خودم بوده که خیلی مشکل داشت، این یازده ماه سرکار نرفتن من و تو خونه کار کردنم باعث شد زمان خالی بیشتری داشته باشمو بتونم بهتر و عمیقتر روی خودمو باورهامو افکارم کار کنمو بتونم خودمو بهتر بشناسمو بتونم روی روانشناسی ثروت کار کنمو بتونم در لحظه زندگی کنمو از داشته هام لذت ببرمو توجهم به زیبایی ها باشه و پرتلاش تر از قبل به مسیرم ادامه بدمو ایمان داشته باشم که خدای وهابم رزق و روزی منم میرسونه…
شاید فکر کنید یازده ماه خیلی زیاده برای نتایج مالی نگرفتن و شاید دارم اشتباه میکنمو مسیرم درست نیستو نشانه هارو اشتباه فهمیدم، ولی باید بگم که نه…همه چیز درسته و من بیزینسی رو شروع کردم که هیچ شکی بهش ندارم و هیییییچی ازش نمیدونستمو بلد نبودمو از صفر وحتی زیر صفر شروعش کردمو براش پیجهای مختلف زدم…
پیج اینستاگرامم الان بعد از یازده ماه هزارو صدتا فالوور داره بدون هیچ هزینه تبلیغی، فیس بوکم نزدیک سه هزارتا فالوور داره و تیک تاکم نزدیک چهارده هزار فالوور ،و همه این پیجها از هیچ فالوور اومدن بالا…علاوه بر اینها من تجربه کسب کردم،هزینه تبلیغات دادم و بعد باز با درک نشانه ها و چندتا از فایلهای استاد عزیز فهمیدم که پول برای تبلیغات اشتباهه محضه و باید خودم عرضه داشته باشمو بیزینسمو معرفی کنم…
من کلی دوست و آشنا از سراسر دنیا پیدا کردم که کلی بهم علم دیجیتال و مارکتینگ رو یاد دادن و هر روز به تجربیات ومهارتهام اضافه شد و هنوزم داره میشه، من چندین بار تا دمه دمه درآمد رفتم ولی نشد چون ترس و نگرانی داشتم،چون باور و ایمان قلبی نداشتم،چون عوامل بیرونی رو تو موفقیت و به پول رسیدنم دخیل میدونستم…
من به درآمد نرسیدم هنوز چون ظرف وجودمو اونقدر که باید بزرگ نکردم،اونقدر که باید باورهامو قوی نکردم،اونقدر که باید آماده پذیرش پول و ثروت نشدم ولی…ولی دارم اینجا مینویسم و از خودم رد پا میذارم که تا سال دیگه همین موقع من به درآمد و ثروتی وصف نشدنی و بی کران رسیدمو اگه عمری باشه میام دوباره براتون از نتایجم مینویسم…️
من 10 سال دیگه خودمو تو این بیزینس بی نظیر و رویاییم ، تو درجات و رنکهای خیلی خیلی بالا میبینم با درآمدهای رویایی و باور نکردنی، با یه زندگی رویایی و بی نظیر و عالی تو بهترین کشور دنیا با بهترین آب و هوا و امکانات، و تونستم به هزاااااران نفر دیگه هم کمک کنم تا زندگیشونو بهبود بدن و در مسیر ثروت و موفقیت قرار بگیرن…
من نه به خودم،نه به مسیرم،نه به خدای خودم،نه به بیزینسم،نه به گفته های استاد عزیزم و مریم جان دوست داشتنی درصدی شک و تردید ندارم…
موفقیت و ثروت یک قدمیه منه،فقط باید باور و ایمان قوی داشته باشم…من الان مثل شخصی که داره تونل میکنه تا به الماس برسه میمونم،که تا یک قدمیش رفتم و اگه دوتا ضربه دیگه بزنم الماسها میریزن بیرون، و باید انتخاب کنم که ادامه بدم یا همونجا خسته بشم از ادامه دادنو برگردم…
ولی من اولی رو انتخاب کردمو ادامه میدمو ادامه میدم تا به موفقیتهایی که میدونم این بیزینس میتونه برام داشته باشه برسم به امید و یاری الله مهربونم…
مرسی از استاد عزیزم بخاطر حرفهایی که من هر روز واقعا بهشون نیاز دارم دارن تو این سفرنامه بهک میگن و مرسی از مریم عزیزم بابت نوشته های بی نظیرش ومرسی از تمام همسفران عزیزم با کامنتهای زیباشون…
به امید موفقیتهای روزافزون برای هممون…
در پناه الله یکتا
یا حق
فایل اول
تغییر محیط و شغل و… اگه اذیتی یا مورد ظلمی
فایل دوم
احساس گناه نداشتن
فایل سوم
توکل به خدا داستان ابراهیم
فایل چهارم
فرکانس تو دنیاتو میسازه
فایل پنجم
تا همه چیز خراب نشده و اوضاع خوبه تغییر بده
فایل شش
تکاملتو طی کن مرحله ها پیشرفت پیش برو
فایل هفت
ورودی های ذهنت کنترل کن
امروز روز هفتم دوره
هر چی میگذره سختتر میشه اون تغییراتی که باید بدم
تا اینجای هفت روز
حسابی باید تغییرات بدم
هدفم مشخص کردم روی کسی حساب نکنم پول قرض نکنم بدهی بالا نیارم توکل کنم به خدا و تازه ورودی های ذهنمم کنترل کنم
فکر میکردم هر فایل یک توضیح کلی هست اما هر فایل خودش کلی تمرین میخواد
تلاشم میکنم این تمرین هم انجام بدم
خداروشکر هنوز در مسیر هستم
تمرینات باید روی کاغذ بنویسم بزارم روبروم که هر روز یادم باشه
اگه گفتید هفت روز چه تمزیناتی داشت؟
اگه یادت نمیاد پس باید تو هم بنویسی بزاری روبروت
سلام استاد ، خب من تو این 20 روز عضویت تقریبا سعی کردم تمام فایل های مربوط به گفت و گو با دوستان رو گوش بدم و چیزی نمونده تموم کنم ، من تقریبا هیج جا و هیچوقت کامنت نمیتویسم ولی الان نمیدونم چرا دارم انجامش میدم ! حتی تا چند روز پیش خجالت میکشیدم چیزی بنویسم چون وقتی کامنت های بقیه دوستان رو میخوندم میتونستم به وضوح متوجه تفاوت سطح خودم با اونها بشم ولی از همین الان میخام سفرنامه ام رو با بانو شایسته ی عزیز شروع کنم و هرروز رد پام رو بزارم :)
من بی نهایت عاشق جزیره قبرس هستم اما هر جا که گفتم و علاقه ام رو نشون دادم مسخره شدم ! حتی همین امشب هم با دوستم صحبت میکردم و اون بهم گفت داری اشتباه میکنی توهم بری برمیگردی! اما من نه تنها گوش نمیدم بلکه میخام شبانه روز روی خودم کار کنم و مهاجرت ام رو به ثمر برسونم و نشون بدم میشه و میتونم و بهانه ای وجود نداره جز خودم! جز ذهن محدود خودم که به زودی تغییرش خواهم داد !
سپاسگذارم استاد که دست خداوند هستید
من چک و لگدام رو بدجور خوردم وقتشه سرپا شم!
روز سوم سفر من
چقدر عاشق شنیدن داستانهای قرآنی از زبان استادم و چقدر بهم حس و حال بی نظیرو وصف نشدنی میده…
دقیق یادم نیست که کلاس چندم ابتدایی داستان حضرت ابراهیم و قربانی کردن اسماعیل رو تو کتاب دینیمون داشتیم ولی همون موقع تو همون سن کم شخصیت حضرت ابراهیم چنان تاثیری رو من گذاشت که چند روز فقط از معلم دینیم از مادر پدرم همش در مورد ایشون میپرسیدمو دویت داشتم بیشتر بشناسمشون و بفهمم چطوری و با چه قدرت و نیرویی تونسته بود به این درجه از توکل و فرمانروا بودن و نترسیدن برسه… ولی خب جوابها هیچ وقت این نبود که ابراهیم باورهای قوی داشته و تونسته بوده با اعتماد به نفس و رشد شخصی خودش در مدار و فرکانس درستی قرار بگیره که هرگز ذره ای اجازه نده افکار مخرب بخواد ایمانشو به خداوند کم کنه…
منم همیشه از خدا خواستمو میخوام که بتونم در فرکانسی قرار بگیرم که به معنای واقعی تسلیم و مطیع خداوند باشمو تمام امور زندگیمو بسپارم به خودش و هرگز ترس و نگرانی هم نداشته باشم چون میدونم که همیشه و همه جا هوامو داره و خیر و صلاح منو بهتر میدونه و میخواد…
الهی شکر که به لطف الله مهربونم تو این مسیر رشد و آگاهی قرار گرفتم و چقدر حال دلم تو این سفر عااااالیه و هر روز صبح به عشق سفری جدید بیدار میشمو خیلی پر انرژی تر و پر انگیزه تر از قبلم …
در پناه الله یکتا باشیم
یا حق
امروز فایل پنجم گوش دادم و یک هفته ای هست مسیر جدیدی شروع کردم خیلی وقت بود میخواستم انجامش بدم و استارت زدم گفتم ادامه میدم و بلاخره سمت کار مورد علاقم میرم دقیقا استاد درست میگه پنج ساله دارم تلاش میکنم اما درامدی که میخوام نیست و من دیر فهمیذم که وقت تغییره پارسال سایت راه اندازی کردم اما مسله من علاقه نداشتن به حیطه کاریم بود که بااینکه خیلی خیلی تلاش میکزذم اما اون باورها و نخواستن ها ادامه داشت از صفر رسوندمش به ده میلیون اما اونجا درجا زذم فکر میکردم پیشرفت یعنی گسترش کارم اما الان ذهنم میگه برو دنبال علاقه ات بسه انقدر تلاش
همزمان هم شغلم گسترش دادم و تغییرات دادم هم کار مورد علاقم استارت زدم
دیگه گفتم ادامه میدم هر چی شد شد
و اینبار دیگه از مسیر علاقم کوتاه نمیام دیر اقدام کردم اگه بجای هزینه سایت و هزینه ها دیگه همون پارسال استارت کار مورد علاقم زده بوذم الان متفاوت بود الانم افت چندانی نکردم اما مثل قبل نه خودمم نه کارم
میفهمم وقت تغییره
همه مسیر را سپردم به خدا
کاری میخوام که من درگیرش نباشم فقط ثبت کنم انجام بشه پول بیاد
الان این حس ندارم
خداروشکر همین شغل الانم هم خدا هدایت کرد گفتم کاری میخوام خونه باشم پول برام بیاد استارت خورد الان میخوام خونه باشم پول بیاد اصلا درگیری ذهنی بابت سرکله زدن با افراد را نداشته باشم مثلا سفارش بدن ارسال بشع تمام
انقدز رو این شغل مصمم
امیدوارم تا پایان این مسیر بیام بگم که چه شغلی شد چی شد
خدایا شکرت که همیشه قبل بزنگاه کلید راه میزاری روبروم
این کلید به لطف استاد عزیز در دست منه
قبلش گفتی اما من هدایت شدم به طراحی سایت
اما الان مسیرم متفاوت شده
یعنی نمیدونم قراره ابنبار کجا برسم اما مطمینم صددرصد درامد سی میلیون تا اخر سال رد میکنم
به نام خدای عالمیان
سلام به استاد مهربون
سلام به مریم زیبا بین
و سلامی گرم به همسفران عزیزم
دوازدهمین روز از سفر منه
اول میخوام یه تشکر ویژه از استاد عزیزم بکنم
استاد ممنونتم استاد خدا رو شکر میکنم بابت اینکه از اول صبح تا شب صدای شما تو گوشمه صدای شما تو زندگیمه
هر روز یه چیزی از فایلهاتون میفهم و عملی میکنم در زندگیم
واقعا تشکر میکنم بابت اینکه دو روز پیش تو سایت دیدم استاد فایل کشف قوانین زندگی رو تخفیف زده
وای چقدر حسش خوب بود خیلی خوشحال شدیم به همسرم گفتم میتونی بخری
و یکم فکر کرد گفت آره و سریع خریداری کردیم استاد ممنونتم که این تخفیفات رو میذاری تا ما هم بتونیم تهیه کنیم
ان شالله روزی برسه بتونیم تمام فایلها رو تهیه کنیم و در کنارش هم عمل کنیم به این قوانین
اومدم این خبر خوب رو هم با شما به اشتراک بذارم و ردپا بذارم و برم
ممنونم از عزیزانی که کامنت منو میخونن و اهمیت میدن و وقت میذارن
هر جا هستین سالم و شاد و ثروتمند و سعادتمند باشین
روز دوم سفرنامه:
من متعهد کردم خودمو که هر روز روی سفر نامه کار کنم و هر روز یک ردپا از خودم بذارم…
استاد عزیزم چه کردی با من با این فایل بی نظیر و توحیدی…
با خوندن آیه ها و گوش دادن به توضیحات شما مخصوصا آیه 97 سوره نسا من به پهنای صورت اشک ریختمو ذوق کردم از به دست آوردن این آگاهی ها…همین الان هم که دارم مینویسم چشام پر شده و تار میبینم ولی خوشحالم و این اشک شوقه…
من وقتی نوجوون بودم و خیلی نمازخون و مقید هر سال ماه رمضون قرآن رو به عربی میخوندمو به خیال خودمو باورهایی که کرده بودن تو مغزم ختم قرآن انجام میدادمو کلی داشتم ثواب میکردمو خدا هم کلی از داشتن بنده ای مثل من خوشحال و شاد بود!!!
ولی دریق از فهمیدن معنای یک جمله و تعمل و فکر کردن درباش!!!
تا اینکه بزرگتر شدم و تو دوران جوونی با خوندن چندتا از تفاسیر و ترجمه های مثلا معتبر که فقط داشتن تلاش میکردن بفهمونن خدا با مظلومانه و هرچقدر ما مظلومتر و تو سری خورتر باشیم خدا بیشتر دوستمون داره و اون دنیا بیشتر هوامونو داره و خدا خیلی جلاده و اصلا رحم و مروت نداره و تر و خشکو تو آتیش جهنم میسوزونه و از این داستانها… باعث شدن من سالیان سال به کتاب قرآن شک کنمو دیگه به سمتش نرم و نخونم و حتی یه مدت فکر میکردم الکی میگن کتاب آسمانیه و خودشون نوشتن که مغز مارو شستشو بدن…
ولی از وقتی که با شما و سایت بی نظیرتون آشنا شدم و شنیدن ترجمه های قرآن از زبان شما باعث شد من بعد از سالها یه تلنگری بهم بخوره و واقعا به طور جدی و منطقی بهش فکر کنم و به خودم بیام که دختر چرا تا الان سعی نکردی خودت تحقیق کنیو بفهمی که اصل صحبتهای خدا در قرآن چیه و داره چه نکات مهم و کلیدی رو بهت یاد میده…
خداروشکر میکنم که با شما و خانواده عباس منش آشنا شدم و تونستم تو این مسیر زبیا همراه شما قرار بگیرمو خودمو موظف کنم به تحقیق و بررسی و فکر کردن و فهمیدن اصل از فرع و رسیدن به باور اینکه این جهان با سیستم بی نقص و بدون تغییر خدا داره مدیریت میشه و تمام اتفاقات زندگی من بدون استثنا نتیجه باورهای منه و اگه دوسش ندارم باید باورهامو تغییر بدم نه اینکه دیگران رو مقصر بدونم …
به امید موفقیتها و نتایج بزرگ و روزافزون به لطف الله مهربونم و راهنماییهای استاد عزیزم…
یا حق
سلام بر شما سفیر آگاهی
استاد بنده نیز شاید باورتون نشه هر بار وهر بار وهر بار که فایلی از فایلهای سرشار از آگاهی شما را برای چندمین بار گوش می کنم حرف و شناخت تازه ای را برداشت میکنم این است که احساس می کنم شما و بیانات زیبای شما که همسو با باطن است تکراری نمیشود
من با آموزه های شما زندگی میکنم وهمیشه هم آرزو می کنم یه روزی همه فایل های شما را خریداری کنم ان شاٰالله