روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1 - صفحه 347
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-75.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-01-13 15:17:012022-02-28 08:12:28روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای مهربان
سلام به استاد و دوستان عزیزم
اینکه امروز هدایت شدم به این فایل بسیار پرنکته است که می خواهم با شما به اشتراک بزارم
من یکی از دانشجویان دوره دوازده قدم هستم و خب سعی کردم کلی نکته از این دوره یادبگیرم و پیشرفت هایی رو در این دوره برام اتفاق افتاده
حالا که این کامنت رو در ماه اردبیهشت ماه مینویسم تولد من هم در این ماهه و من قصد دارم که به عنوان کادوی تولد خودم یک گوشی بسیار خوبی رو بخرم
اما یک اشتباهی که من انجام دادم این بود که بجای اینکه تمرکز رو بزارم روی خودم و ظرف وجودی خودم رو بزرگتر کنم تمرکز گذاشتم روی اینکه چطوری پول این گوشی رو جور کنم این ماه در واقع من در ماه های قبلی درامد و شرایط مالی بهتری داشتم اما این ماه که اومدم تمرکز رو از روی باورهام برداشتم و روی چیز های دیگه ای گذاشتم شرایط کمی بد شد
اما حالا در این ویدیو یادگرفتم که باید ظرف وجودی خودم رو بزرگتر کنم که هر موقع تولدم شد بدون اینکه حساب کتاب کنم خرید کنم
درواقع من تمرکز رو ازخودم روی غیر از خودم گذاشتم و این باعث شد که حالم بدتر بشه
اما این فایل بهم یاد داد که ظرف وجودی خودم رو برای باران های الهی بزرگ کنم
البته امروز که سعی کردم حالم رو بهتر کنم به این فایل هدایت بشم که بازم این مربوط به احساس خوب=اتفاقات خوب هست
عشق باشه تو زندگیتون
سلام به شما استاد عزیز و خانم شایسته گرامی
خدایا شکرت به خاطر هدایتم به اینجا
استاد عزیز دقیقا من امروز شرایطم و هدایتم به اینجا مصداق حرفهای شما در فایل این صفحه است
من باورم نمیشه واقعا باورم نمیشه مدتهاست قانون تکامل رو میشنوم ، میخونم ، راجع بهش حرف میزنم ولی امروز اون رو درک کردم
چجوری ؟ اینجوری که من تقریبا اغلب روزها میام تو سایت و مدعی کشف بخشهای یک نرم افزار جدید بدون کتاب. راهنما هستم ولی خیلی جالبه که این همه مدت دارم میام تو سایت ولی حتی یک بار روی این قسمت از سایت که یک بنر اختصاصی در صفحه اصلی سایت هست کلیک نکردم بعضی از کامنت ها رو که میخوندم و راجع به روزشمار زندگی زصحبت میکردم می گفتم خدایا این قسمت از سایت کجاست فکر میکردم یکی از محصولات خریدنی سایت هست و می گفتم خب من هنوز به اون تکامل نرسیدم که برم سراغ محصولات خریدنی به موقعش میخرمشون .
من اغلب روزها که وارد سایت میشم میرم سراغ نشونه امروزم و امروز ناخودآگاه و اقعا ناخودآگاه گفتم بزرگ ببینم این بنر چی هست زیرش و اومدم دیدم وای خدای من این سایت واقعا همه چیزش با هدایت کار میکنه .
خدایا شکرت به خاطر آگاهی های که برای من فراهم میکنی خدایا شکرت به خاطر وجود استاد عباسمنش عزیز خانم شایسته مهربان و گرامی
خدایا شکرت به خاطر داشتن خدایی خودت
استاد عزیز سپاسگزارم
خانم شایسته گرامی سپاسگزارم
عرض ادب
کامنت روز سوم…
سخته…ابراهیم بودن خیلی سخته… من به شخصه خیلی راه دارم تا برسم به نقطه ایی که حتی بتونم تصور کنم اگه یه روزی بچه دار شدم وسط بیابون رهاش کنم و ایمان داشته باشم که خدا نجاتش میده! امتحان بزرگ و عجیبیه برای آزمودن بندگی..
امیدوارم بتونم تو مسیرش قرار بگیرم.
استاد تمام حرفاتون بی نظیره…
ولی دلنشین ترین کلام این قسمت برای من این بود که با دست هایی که هیچ ایده ایی براش نداشتم، شد!….
از عمق وجودم خدارو شاکرم بخاطر قرار گرفتن در مداری که بهش واقعا نیاز داشتم… من این روزها عمیقا نیاز به شنیدن چنین حرفایی داشتم و بازم میگم…خدایا شکرت که بین اینهمه شهر اومدم شیراز…بین اینهمه خیابون اومدم اینجا و بین اینهمه آدم آشنا شدم با ساناز…. قطعا اینا تصادفی نبوده و من به مرور حکمت هر تصمیمی که خدا به دلم انداخته رو خواهم فهمید
مرسی از ساناز عزیز که واسطه خیر شد و منو با این مجموعه آشنا کرد و مرسی از شما بابت اشتراک آگاهی و دانش و تجربیاتتون با ما
روزتون پر از برکت و حس خوب باشه انشاالله
سلام مجدد
من از اول اردیبهشت ماه تصمیم گرفتم روز شمار تحول زندگی من رو آغاز کنم… به فال نیک میگیرم که شروع این دوره و آشنایی من با این مجموعه، مصادف با شروع ماه تولدم اردیبهشت بود و ایمان دارم که بهشت زندگیمو اینجا کنار شما میسازم.
امروز تصمیم گرفتم کامنت هایی که ننوشتم رو بنویسم…
واو به واو حرفاتونو با طلا باید نوشت… خیلی کم سن تر از الانم بودم که یه حدیث از امام علی خوندم و عجیب به دلم نشست… مفهومش برای من این بود: «اگه هر کاری کردی و نشد، مهاجرت کن!»
و امروز از زبان استاد شنیدم که آیه 79 سوره نساء : فرشته ها گفتن مگه زمین خدا پهناور نبود؟ خدا شاهده یه آن یاد اون حدیث افتادم و به خودم بالیدم ازینکه جسارت و شجاعت و توان اینکارو تو بدترین روزهای زندگیم که به شدتتتتتتت تحت فشار بودم، داشتم و رفتم…. دور شدم… از زادگاهم… از خانوادم…. و چقدرررررررر به خوب شدن حال خودم کمک کردم با این تصمیم چرا که من اجازه ندادم بهم ظلم بشه و خوشحالم که امروز شنیدم خوده خدا هم همینو گفته…
بی نهایتتتتتتتتتتتت بخاطر حال خوب الانم ازتون سپاسگزارم…
عمیقا و قلبا آرزوی بهترین ها رو براتون دارم
شاید باورتون نشه که با بغض و اشک شوق دارم تایپ میکنم و بارون رحمت خدا داره میاد و همشو به فال نیک میگیرم و میدونم خبرهای خوب، روزهای خوب و اتفاقات خوب توراهه…
خدا حفظتون کنه برای عزیزانتون و ممنون
سلام روز همگی بخیر انشاالله که حال دلتون خوب باشه
من اواخر فروردین ماه 1403 پیرو اتفاق بدی که برام افتاد و حالم رو به شدت بد کرد خیلی بی اختیار با دوستی که چندماه بیشتر از آشناییمون نگذشته بود، درد دل کردم. سبک شدم ولی حرفاش برام جالب بود! اصلا همدردی نکرد! اما سبک تفکرش به دلم نشست و بعد از اون ساناز این سایت رو بهم معرفی کرد… گفت که چه تغییراتی در سه سال اخیر زندگیش اتفاق افتاده و همش بخاطر انجام تمرینات دوره های آقای عباس منش بوده…
اینارو نوشتم که سه سال دیگه یادم باشه قصه تغییر و تحول من و زندگیم از کجا شروع شد…
از همون شب شروع کردم به گوش دادن این روز شمارها و این اولین کامنتی هست که میزارم
حس میکنم یه در جدید برام باز شده به یه دنیای جدید… دنیایی که توش هم دین و دیانت و اعتقادات هست هم واقعیت و حقیقت و انصاف… دنیایی که فرق داره با چیزی که تو این 34 سال بهم دیکته کردن و من هیچ وقت نتونستم باهاش کنار بیام از بس تناقض و بی انصافی توش میدیدم… دنیای قبلی حرف و عملش با هم فرق داشت ولی این دنیای جدید حرف و عملش در یک راستاست باهم…
اعتراف میکنم که در گذشته هیچ وقت سعی نکردم برای اثبات حرفهایی که به نظرم اشتباه بود به مستندات دینی رجوع کنم و با سند و مدرک حرفمو بزنم…همیشه جنگیدم و انکار کردم… انقدر جنگیدم که دیگه خسته شدم و رفتم …. دور شدم… از همه کسایی که نمیفهمیدن حرفامو دور شدم. الان که فکر میکنم میبینم بد هم نشد… این دور شدن باعث شد نزدیک بشم به فضایی که نزدیکتره به افکار و عقایدم… باعث شد آشنا بشم با آدم ها و مسیرها و تفکرات جدید و حالم خوب شد…
حال خوب اتفاقات خوب…
من دقیقا دنبال حال خوب بودم و اینجا تو این نقطه از زمین تو این تاریخ تو این سن بهش رسیدم و ایمان دارم که خدا هیچ وقت دیر نمیکنه! قطعا زمان پذیرش من الان بوده که الان این درو به روم باز کرد…. قطعا باید اتفاقات تلخ و شیرین قبلی تو زندگیم میفتاده که من به این درجه از پذیرش برسم… و ممنونم ازش… بخاطر همه چی…همیشه :)
سلام به استادعزیزودوست داشتنی خودم
ان شاالله شادوسلامت باشید
و
سلام به خانم شایسته ی سرشارازآرامش
و
سلام به دوستان خوبم
راستش تواین چندسال که این فایل روزشمارروی سایت قرارداده شده همیشه خواستم که منم بیام مثل بقیه ی دوستان ازروزاول یکی یکی فایلهاروگوش بدم وخودم روآپدیت کنم ،اماهمیشه پشت گوش انداختم
تااینکه دیروزبه یک تضادبرخوردکردم
دوسال هست که دارم درآزمون استخدامی شرکت میکنم اماقبول نشدم
یک نهیب به خودم زدم وگفتم مسلماکه اشکال ازتوبوده وگرنه اینهمه دارن تودوروبریام وهمکارام قبول میشن اماتونه
ازفایل نوروزی استاددستگیرم شدکه احساس عدم لیاقت هم مهمترین دلیل میباشه
بااینکه کارم رودوست دارم اماخودم روارزشمند نمیبینم حتماویک سری ترمزتوذهنم که برای مصاحبه داشتم ومهمترازاینکه امسال بی انگیزه شرکت کردم وجزواتم رونخوندم ،چون پارسال وقت وهزینه گذاشتم قبول نشدم
امسال روهمینجوری شرکت کردم وتوهم اینکه بایدقبول بشم
خلاصه اینکه تصمیم گرفتم بالای 500تافایل کهذازاستادداشتم روپاک کردم واومدم ازفایل اول روزشماردوباره دانلودکردم ومیرم جلوبه امیدخدا
ومیدونم که نتایج بهترروپیش روخواهم داشت
به “شرط ایمان وعمل ”
وطبق گفته ی استاداومدم اینجاردپابزارم وتعهدبدم که منم این سفرروهرروزبه اندازه ی توانم سپری کنم وروخودم وباورهام کارکنم
نخوام زوربزنم ،به سختی بخوام
کارهام بایدبه راحتی پیش بره اگه نمیره مشکل ازخودم هست ،و
قلبم روبرای هدایت هابازوروشن بزارم
و
شروع کردم به خواندن کامنت هاچه دنیایی هستش ،استادهمیشه میگفتین ،ازکامنت آخرشروع کردم تاصفحه ی 340خوندم
دلم گفت بیابنویس اومدم نوشتم تاهدایت های بعدی
به “امیدحق”
استادخیلی دوستون دارم دلم براتون تنگ شده
فایل نوروزی تون چقدرتوحیدی بود
متشکرم
وازخانم شایسته ی عزیزکه اینقدرمداربالایی روکسب کردن
سپاسگزارم بابت زحمات شبانه روزی برای آپدیت فایل ها
امیدوارم سربلندازاین روزشماربیام بیرون
دوستدارشما
مهری
1403/02/04
سلام به استاد عزیزومریم جان ،مدت کوتاهی هست که از فایل هاتون استفاده میکنم واثراتش رو تو زندگیم از موقعی که گوش میدم دیدم،وایمان دارم که اگه بیشتر روی خودم کار کنم وترمز های ذهنمو از بین ببرم به امید الله یکتا جواب خواهم گرفت اینو به خاطر این میگم که نزدیک به دوروز هست در احساس ناخوشایندی قرار گرفتم،صبح که از خواب پاشدم با احساس ترس بیدار شدم یکی از فایل های استاد رو درمورد تسلیم شدن بود رو گذاشتم وقتی احساسم بد میشه گوش میدم بعد از گوش دادن فایل یکم آرومتر شدم وتصمیم گرفتم این کامند رو برا دوستام بزارم احساسمو باهاشون به اشتراک بزارم وبگم من هرروز از روز قبلتر میخوام متهدانه بیشتر وبیشتر روی خودم کار کنم تا به نتایج بزرگی که استاد عزیزم میگن برسم ودر پناه الله یکتا به خواسته هایی که میخوام برسم ممنون از همه دوستان آرزوی خوشبختی وسلامتی برای همه
سلام به همه عزیزان دلم
این خیلی برام جالب بود من فایل های بوده که
20 تا 30 مرتبه گوش کردم و هر دفعه که پلی میکردم یک چیز جدیدی رو میفهمیدم
خیلی خوشحالم که فایلهای تمام عضو هارو بررسی میکنید
من ایمانم به خدا خیلی زیادتر شده
یکتاپرستی
کارتون عالیه استاد که جای قدمهاتون هست وما پاهامونو روی رد پاهاتون میزاریم و میدونیم به نتیجه کار مقابلمون هست
این نکته که اشاره کردید هم خیلی جالبه که بعضی افراد با کارکردن زیاد دنبال رزق هستند
وبرای بعضی ها رزق دنبالشون میاد
من ظرف خودم رو بزرگ کردم
من خودم رو مهیا کردم که فرکانس و ایمانم رو به خدا زیادترکنم
درود براستاد عزیز، خانم شایسته ودوستان هم فرکانسم
وارد خانواده ای شدم که بدون تقصیر درگیر خدایی خشمگین و عصبانی و دین و مذهبی که اینقد محدودیت داشت که جرات نمیکردم دست از پاخطا کنم…
کوچیک بودم منو از ترس خداوندی به شدت خشمگین ترسانده بودن که نمازبخونم(البته این صحبت من مبنی براتایید یا رد کردن دین ومذهب ونماز و روزه کسی نیست براخودم میگم..هرکی هرجوری بهش کارمیکرده و حال دلش باهاش خوبه کاری انجام میدد)ولی من یادم میادبشدت با تربیت ترس
بزرگ شدم…میگفتن یک عمر نماز میخونی شاید دورکعتش قبول خداوند باشه…روزه میگیری معلوم نیست خداوند قبول کنه یانه…نگاهت مستقیم به مهرباشه…واجبات که به کنار مستحبات خیلی کارمیده وچقد سخت میگذشت زمانی که مجبوربودم از رو ترس ازخداوندی که هرلحظه منتظربود من خطایی بکنم و منو عذاب بدد و یا دیگه هیچوقت نبخشه….
چقد احساس بی پناهی میکردم …چقد متزلزل بودم و میترسیدم که آیا خدا منو دوست داره؟؟ آیا خدا پاداش بهشتش رو بمن میده یامنو میبره جهنمش که روزی هزاربار بسوزونه؟؟
سرتاسر قرآنی که بهم یاد دادن عذابی بزرگ و قعر جهنم بود برا کسیکه از خداوند نافرمانی کنه…
دنیایی سرتاسر ترس و وحشت داشتم و خیلی شبها کابوس میدیدم که چه عاقبتی درانتظارم هست با این خدای عقده ای که فقط دنبال بهونه میگرده ببینه من کجا خطا میکنم….
37 سال به همین منوال گذشت ودچار اعتیاد و گوشه گیری و انزوا شدم بخاطر اینکه امیدی نبود وپناهی نبود…خدامم که این بود یک خدای انتقام گیر…
همه این سالها رویای آزادی داشتم که یک روزی خودمو خلاص کنم از اینهمه ترس
واضطراب ودیگه نمتونستم تحمل کنم…عاشق کتاب ومطالعه بودم ولی هرکتابی ام میخوندم بدتر میشد اوضاع وهیچ وقتم سمت قرآن نرفتم چون دیگه نخونده برام باورشده بود که توقرآن
فقط حرف ازعذاب وجهنم وآتیش هست و این خدا و قرآنش رک دوست نداشتم…
وبلاخره با NA آشناشدم وبعد کتابی بصورت اتفاقی بدستم رسید که نویسندش مسیحی بود ولی حرفاش بدلم نشست وبعد از یکی دوسالی کامل خودمو آزاد کردم و منکر همه چی شدم الا خدایی که دیگه برام یک دوست صمیمی شده بود که دستم منوگرفته بود بهم کمک کرده بود ومنو هدایت کرده بود به صراط مستقیم….
ولی هم چنان با قرآن میونه ای نداشتم تا زمانی که فایل های استاد رو بصورت اتفاقی توی گروهای مجازی گوش میدادم…
این بار تفسیر آیات قرآن توسط استاد نظرمنو درمورد قرآن عوض کرد ومتوجه شدم بقیه اونجوری که موافق منافعشون بود قرآن رو تفسیر میکردن ….
من قرآن شناس ومفسر نیستم ولی اینی که استاد میگه ازقرآن بدلم میشینه ومن احساسم خوب میشه واسه همین عاشق این کلمات و آیات شدم اینقدی که قبلا اگه جایی آیه ای نوشته بودتوجه نمیکردم ولی الان دقیق میخونم وبهش فکرمیکنم…
بشدت مخالف شادی وخنده بودم
وحتی کسانی که میخندیدن رو تو وجود خودم سرزنش میکردم ومیگفتم اینا هیچی توسرشون نیست…
یواش یواش یخ های وجود خشک وغمگینم باز شد و عاشق جک گفتن وشنیدن شدم…
اینقدی که همیشه دوست دارم یک جک جدید داشته باشم باهاش بخندیم بادوستام…
یعنی تلاش میکنم ی جورایی بادوستام باخونوادم شاد باشم…
خیلی باید متمرکز باشم رو خواسته هام و رفتاری که نشون میدم چون یک عمر اون مدل اخمو وطلبکار رو زندگی کردم
…کسی که یک شخصیت خشک و منظم رو داشته و همه چی می بایست سرجای خودش باشه بودم مثل یک نظامی گارد منظم و شیک با انضباط ….
چقد زندگی بامن سخت بوده ودیگران تحملم کردن والان چقد همه باهام راحتن …همه اون زندگی بخاطر ترس و وحشت ازخداوندی بود که الان اون خداوند راهنمای منه و بقول استاد میگم من اومدم لذت ببرم تواین دنیا و تویی که کارامو حل میکنی و من چون تورو دارم حالا ترسام کمنرن بشرط ایمانم بتو و فشار کمتری روم هست وآرامشی نسبی دارم…اگه بتونم خداوند رو باتموم قدرتش باورکنم وبهش ایمان پیداکنم که همه کارامو بسپرم بهش چی میشه واقعا؟؟
سپاسگزار خداوندم
سپاسگزار استاد عزیز وخانم شایسته
سپاسگزار دوستان هم فرکانسم
سلام به شما دوست عزیز
چقدر قشنگ توصیف کرده بودین و چه سوال قشنگی در آخر پرسیده بودین واقعا خدایی که با برداشتن قدم های کوچک اینگونه ما رو مشعوف میکنه اگر با تمام وجود و ایمان کامل قدم در راهش بزاریم و در راه بمونیم نه اینکه رها کنیم برای ما چه ها خواهد کرد . خدایی که بی منت ما را سرشار از نعمت هایی چون سلامتی ، پدر و مادر ، خانواده ، اکسیژن ، آب ، زمین و…. هزاران نعمت دیگر بدون داشتن درخواستی از طرف ما کرده است بدون شناختنش به ما زندگی عطا کرده و لیاقت داشتن هزاران چیز رو به ما عطا کرده اگر همراهش شویم برای ما چه می کند نه در زبان و نه در ذهنم میگنجد
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
حسین جان از تو به خاطر کامنتت سپاسگزارم
ازتوجه شماسپاسگزارم دوست عزیزم جناب موسوی…
فایل خداوند از نگاه ملاصدرای استاد رو گوش دادم معرکه بود…قسمت آخرش…
مگر چه میخواهی که در خداوندی خدا یافت نمیشود؟؟
از خدا و نشونه ها و هدایتش فقط اسمی شنیده بودم…واقعا کی میتونه بمن کمک کنه بجزخدا…
امروز بایکی ازدوستان هم فرکانس حرف میزدیم و نهایت به این نتیجه رسیدم که من توی همه ی عمرم که اصلا نه آموزشی دیده بودم نه خدارو به این توصیف امروزی ام قبول داشتم نه درکی از وجود خداوند داشتم فقط زمانی نتیجه گرفتم که خواسته ام رو ازخدا خواستم و برا بدست آوردنش نجنگیدم ورها کردم وامروز که ریز شدم روی نتایجم دیدم فقط دستاوردهام هموناس که خدا بدون اینکه من زوری بزنم یا عجله کنم یا فشاری بیارم بهم داده…
وامروز ازخدا خواستم منو بسمت خواسته هام هدایت کنه چون من دیگه نمیتونم رو عقلم حساب کنم..نمیتونم رو آدما حساب کنم…نمیتونم رو تحلیل کسی حساب کنم…واقعا کی میدونه قراره بازار به کدوم سمت بره؟
فقط میخوام واگذار کنم بخداوند و آروم باشم وبهش اعتمادکنم ودیگه میدونم خداوند منو هدایت میکنه..خداوند منو میبینه..خداوند صدای منو میشنوه…
مبخوام وجودش رو باتمام وجودم حس کنم واجازه بدم وارد زندگیم بشه و بار این زندگی و کسب وکارم رو بهش محول کنم که من کسی نیستم بتونم این بارو تحمل کتم وفقط خداست که بالاترین قدرت رو داره
سپاسگزارم از استاد عزیز وخانم شایسته و دوستان هم فرکانسم
سلام به شما دوست عزیز و همفرکانس
پاسخ شما رو خوندم و آرومتر شدم در شبی که آشفتگی ناشی از تضادی که خودم ایجاد کرده بودم ناآرامم کرده بود . آبی بر آتش ریخت این جای صحبتت که گفتی
فقط میخوام واگذار کنم به خدا و آروم باشم و بهش اعتماد کنم
چقدر زیباست و آرامش بخش که وقتی آدمی حتی در کلام خودش رو به خدا میسپاره
خدایا سپاسگزارم که هر لحظه در کنار من هستی
خدایا سپاسگزارم که امشب منو به این قسمت از سایت هدایت کردی
استاد عزیزم سپاسگزارم از تمام زحتمای که برای این سایت میکشی که به جرات میگم تا به حال این همه تاثیر از سایتی دیگر در زندگیم دریافت نکرده ام
خدایا سپاسگزارم خدایا سپاسگزارم خدایا سپاسگزارم
سلام ب استاد عزیزززز و خانوم شایسته زیباااا
سپاسگزارررررم بابت وجود عزیزانی مثل شما ک دستای زیباییی خداوندیددددد
و شکرت بابت زمین اسمان برف ماه خورشید جنگل هرچیزییییی ک هست خداوندم سپاسسس
شکرتتتتت بابت نخ پیچیده شده ک چقدرررر زیباستتتت
بابت رنگ های ابی زرد قرمزززز
خدا خدا خداااا
و خدایی ک از شدت حضورشششش ناپیداستتتتت
شکرتتتت شکرت بابت وجود خودم زیباتر کردم زندگیو با خندم وجودمممم
دوستوووون دارررررم