روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1 - صفحه 369 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-75.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-01-13 15:17:012022-02-28 08:12:28روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استادِ عزیز
مدتیه که خیلی خوشحال و شگفتزده هستم چندماهی هست که به خانواده پربرکتِ عباسمنش ملحق شدم و ایمان دارم این اتفاق زندگیمو پر از برکت میکنه .
دوست دارم موضوعی رو با شما مطرح کنم من حدود ۴ سال واردِ یه رابطه عاطفی دوطرفه شدم من تا قبل از این رابطه تمامِ روابطم یکطرفه بوده ولی الان توو سن ۴۰ سالگی یه رابطه دوطرفه و این برام خیلی قشنگِ و نمیخوام از دستش بدم زمانیکه خواستم عضو سایت شما بشم مشخصاتِ خودم رو وارد کردم اصلا ورود نمی شدم و اصلا نمیدونستم مشکل کجاست مجبور شدم دوباره عضو بشم و ایندفه فامیلیم رو تغییر دادم و فامیل اون شخص رو کنار اسمم گذاشتم و براحتی واردِ سایت شدم .
من این موضوع رو یه نشونه میدونم یه نشونه که بهم میگه اتفاق میفته و من با عشق زندگی میکنم . من میدونم زندگیم متبرک شده . نظرِ شما رو دوست دارم بدونم
با سپاس
امروز مطلب روز سوم رو خوندم سه بار خوندم متن رو. همه بدنم میلرزه در مقابل خوندنش. انگار که همه بدنم فشرده وله میشه. من اونقدر اینو واسه خودم تکرار می کنم تا بفهممش تا ملکه ذهنم بشه. تا یاد بگیرم ناخودآگاه ازش استفاده کنم. وقتی خوندم متن امروز رو گریه کردم. خیلی بهم سخت میگذره ولی همراه این سختی یقینا آسونی هست. تغییر کردن سخته. بنایی رو بکوبی و از نو بسازی پر از رنجه اما نتیجه شیرینه به شرط پایداری. خدایااااا کمکم کن از تمام قلبم اینو ازت میخوام راهمو نشونم بده.
با سلام
ردپای روز ششم
به لطف خدای بزرگ و مهربون کارم رو شروع کردم و با هدایت های خدا هر روز پیشرفت خواهم کرد. به زودی خبرهای خوبتری از من میشنوید
موفق باشید
میخواهم زندگی ام را از نو بسازم و دوباره تغییر دهم.
این بار بهتر شود.
میخواهم عزت نفسم را در این سفر جدید دوباره از نو بسازم.
میخواهم شرک ها محفی وجودم را با توحید جایگرین کنم.
میخواهم در همه ی جنبه ها پیشرفت بیشتری بکنم .
من میتوانم زندگی ام را هر طور که میخواهم تغییر دهم.
خدا میداند بعد از این سفر در چه مداری قرار میگیرم.
مهمتر از همه تعهدی است که در اولین روز این سفر اعجاز انگیر
به خودم میدهم.
که هر روز روی باور هایم کار کنم مانند غذای جسمم و به اگاهی هایش
عمل کنم.
این بار میخواهم تک تک روز های سفر را با تعهد باشم.
روز سوم سفرنامه:آره من می خوام بعضی کارها رو انجام بدم ولی میترسم میدونم ایمانم ضعیفه یا اصلا ندارم باید روی باور ((خدا به من کمک میکنه و منو دوست داره)) کارکنم
💐🌺به نامِ خداوندِ هدایتگرِ مممهربان🌺💐
سلااام استادِ عزیییزم.
سسلاااام مریمِ ناااازم.
سلاام هم کلاسیهای مممهربون و خوش قلبم.
به نامِ الله و با اجازه ی استاد،میام پایِ تخته و کنفرانسِ روزِ هشتم رو ارائه میدم.
خداوندا!
ما رو هدایت کن به راهِ راست.
به راهِ کسانی که به آنها نعمت داده ای!
نه کسانی که بر آنها غضب نموده ای!
و نه گمراهان!
آمین
صفحه ی هشتمِ کتابِ سفرنامه:
وقتی این صفحه رو باز کردم تا ببینم چه فایلی رو باید ببینم،با دیدنِ این کلیپ،خخخخخخیلی منقلب شدم و حالم عجییییب دگرگون شد.
این کلیپ وااای این کلیپ🙆♀️🙆♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️
اولین دلیلِ انقلابی ک در درونم شدبادیدنِ این کلیپ رو آخرش بهتون میگم.
باید بگم که
این کلیپ برای من مثلِ یک میکسِ بسیاااااار قققققدرتمند و عااااالی از تمااااااامِ آموزه های استاد درباره ی قوانینِ کیهانی در دوره هاشون هست.
چه فایلهای دانلودی و چه دوره ها.
اولِ کلیپ ، درباره ی مرسیدنِ سوالاتِ خوب از خودمون هست که برمیگرده به تمرینِ عزتِ نفس در روزِ اول.
عزتِ نفس توو فیلم و سناریوی زندگیِ هرکدوم از ما که خودمون نویسنده وکارگردانش هستیم بعنوانِ بازیگرِ نقشِ اول هست.
دو تا سوال اولِ این کلیپ ک من بهشون اینجوری جواب دادم:
🛑زندگیمون دقیقا هههمون چیزیه که میخواستیم؟
جوابِ آرزو:
بله.همون چیزیه که میخواستم.
🛑چقدر از خواسته هامون محقق شدن؟
جواب:
همه ی خواسته هامون محقق شدن.
احتمالا شما باخوندنِ این جواب های به ظاهر بی رحمانه اولش یه کم شوکه بشین ولی اجازه بدین توضیح بدم با سَنَد.
خودِ من وقتی این جواب رو به این دوتاسوال دادم ذهنِ هههمیشه نجواگرم شروع کرد حالا از این زاویه منو کوبیدن که عه عه عه آرزو!تو چطور میگی به همه ی خواسته هات رسیدی؟
کوو پورشه ت؟
کوو بنزت؟
کوو خونه ای ک میخواستی واسه مامانت بگیری؟
کوو آهنگی که ساختی؟
کوو کتابی ک نوشتی؟
و من بهش گفتم که من،سید حسینِ عباسمنشِ قبلی،
سید حسینِ عباسمنشِ فعلی،بیل گیتس،استیوجتبز
و
و
و
ما همگی داریم خواسته هامون رو زندگی میکنیم.این رو از خودم نمیگم بلکه باتوجه به آموزش های استاد میگم.
مگه این رو نمیگه استاد که طبقِ قانونِ فرکانس و توجه، انسان موجودی فرکانسیه و به ههرچیز توجه کنه،داره فرکانس میفرسته به جهان و این توجه و فرکانس ها یعنی دارم درخواست میکنم.
و جهان هم به من پاسخ میده و شرایط و اتفاقات و آدم هایی رو شبیه به همون فرکانس واردِ زندگیم میکنه.
برای ذهنم توضیح دادم که من ففقط با حرف نیست که به خواسته م برسم،من زبونی میگفتم:پورشه میخوام.بنز میخوام….خونه میخوام ولی رفتارم چی بود؟؟؟؟
اوووونقدر مینشستم با آب و تااااب از بدبختیام و نداری هام و نارو زدن های صابکار و فلان و فلان پیشِ این و اون دردِ دل میکردم و اووونقوگدر آهنگای چِرت و منفی گوش میکردم و احساسم از جهان درخواست کرد و بعد زندگیِ الآنم دقیقا درخواست های منه.
ممکنه با دیدنِ یه پورش سوار حالم بد بشه و ممکنه حالم خوب بشه و این حالِ خوب و بَد نشون میده که به رویاهام میرسم یا نه.
به رویاهام نه خواسته هام……
وگرنه همیشه رویاهست…هههمیشه….
اما در حدِ رویا میمونه.
استادِ قبلی با فرکانس هایی ک میفرستاد،خواسته های مربوط به اون فرکانس رو تجربه کرد و زندگیِ الآنِ ستادِ فعلی،هههمون خواسته هاییه که بعد از تغییر فرکانسش رو ارسال کرد.
درباره ی داشتنِ هدف و خواسته ی مشخص:
اینکه جهان مثلِ سیستمِ گوگل هست
مثلا توی گوگل کلمه ی خونه رو سِرچ میکنی و برات هزاااران عکس از مدل های مختلف بالامیاره.ولی وقتی مینویسی یه خونه ی کلبه ایِ چوبی وسطِ یه جنگل.دقیقا میره عکسِ همون رو برات میاره.
اینجا پس من یادمیگیرم باید خواسته م رو واضح باشه و بعد خودم رو با احساسِ خوب در اون خواسته ببینم و تجسم کنم.
و باورکنم که شدنیه هههرخواسته ای.
و خوب اینکه میتونم خواسته م رو تغییر هم بدم یا حتی حذفش کنم یا اضافه کنم.
درباره ی قدم برداشتن برای خواسته هام:
همین قضیه س که باید تکامل رو طی کنم.اینکه سنگِ بزرگ علامتِ نزدنه.اینکه نیاز به ابزاری خاص ندارم.مثلِ اون پسربچه ی توو فایل که بلند شد و حرکت کرد ((ایمانی که عمل آورد))وبا چسب قایقِ شکسته ش رو تعمیر کرد و به سمتِ خواسته هاش قدم برداشت. قدم های کوچیک که توی این فایل از زبانِ استاد می شنویم همون”” آرام آرام ِ “”خودمونه که استاد باااارها توو فایل هاشون اشاره کردن که آرام آرام رشد می کنیم و یا آرام آرام افسرده میشیم.
این قسمت از صحبت های استاد توی فایل که فقط خودم هستم که دوست و یا دشمنِ خودم هستم،.این خودم هستم که جلوی خودم رو میگیرم.یادِ فایلِ مصاحبه با عباسمنش افتادم که خودشون روبه روی خودشون نشسته بودن و سوال جواب میکردن.
قطعا بارها همین کاررو توو زندگیشون کردن؛کاری که ماهم باید بکنیم. یکبار مَردونه بشینیم روبه روی خودمون و توو چشمهای خودمون نگاه کنیم و بگیم: میخوای تغییر کنی یانه؟
میخوای رشد کنی یانه؟
و با خودمون اتمام حجت کنیم. به قول پیامبر:
به حسابِ خودمون برسیم قبل از اینکه به حساب ما برسن.
وگرنه همین آشه و همین کاسه.
به خودم یادآوری کنم که باهمین چیزی که هستم شروع کنم.منتظر روزِ خاص یا فردی نباشم که بیاد تا شرایط رو برام فراهمکنه تا شروع کنم.چون اون روزِ خاص و اون فرد ههههیچوقت نمیاد.
مرداب تا وقتیکه حرکت نکنه و جاری نشه هیچوقت به دریا نمیرسه و اگر تا آخر عمرهم صبرکنه ههههیچوقت دریا به سمت اون نمیاد. اونه که باید جاری بشه و برسه به رود و بعد برسه به رودخونه و از پسِ صخره ها ،دیوارهای سنگیِ مسیرش بگذره و پاک و پاکتر بشه و بعد به دریاچه و درانتها به دریا.
برای مرداب،موندن و حرکت نکردن خیلی راحته همونقدر که فقیر موندن راحته! اینجوری مرداب با سنگی هم برخورد نمیکنه ولی باید آرزوی دریا رو هم فراموش کنه و باخودش به گور ببره.قبرستان پره از استعدادها و رویاهایی که شکوفا نشد.کتاب هایی که هیچوقت نوشته نشد،آهنگ هایی که هههیچوقت شنیده نشد.و همه و همه رفتن زیرخاک.
مرداب باید حرکت کنه.اینجوری به دریا میرسه و این به دریا رسیدن فوق العادست.و ارزشش رو داره.
اصلا مهم نیست کسی بگه:تو قبلا مرداب بودی که حالا به دریا رسیدی.مهم نیست قبلا چی بودی.مردم همیشه حرف برای گفتن دارن.کَر باش مثل اون قورباغه ای که توی چاه افتاده بود و تمام تلاششو میکرد بیرون بیاد و همه مسخره ش میکردن و از اون بالا داد میزدن که تو نمیتونی،بیخودی تلاش نکن چون غیرممکنه بشه بیای بیرون. و اون بیشتر تلاش میکرد.
و وقتی رسیدبالا فهمیدن که قورباغه کر بوده و اصلا نمی شنیده و فکر میکرده دوستاش دارن تشویقش میکنن.
کَر باش! همین مسخره کردن ها برای تو یه تشویق بشه و مُصِر تر بشی برای پیشرفت.
من توی این فایل دیدم که استاد چقدر تمرین هارو برامون راحت کرده.من فکرمیکردم مراقبه،انجام کارهای عجیب و غریبه! اما وقتی فایلِ سریال زندگی دربهشت رو دیدم،استاد گفتن بادیدن بازیِ بچه ها دارم مراقبه انجام میدم.توجه کردن به شادیه دیگران…
میتونه اینقدر راحت باشه انجامِ تمرین ها،فقط همّت میخواد و یه باورکه با انجامِ هههمین کارهای ساده نتایج عالی کسب میکنیم.
و از اونجا که مغز پیچیده ست و دنبال مسائل پیچیده ست،این راه حل های ساده رو سخت می پذیرد.
سختیه انجام تمرینات همینه و گوش ندادن و توجه نکردن به نجواهای ذهن که همش میگه:یعنی تو به گل و بلبل و آسمون زیبا و شادیه مردم توجه کنی ثروتمند میشی؟؟؟؟؟؟!!!!!! هه!!!!
کلمه ی طلاییِ ایمان،اینجا خودش رو نشون میده و واردِ صحنه میشه.چیزی که به شدت،به شدت برای ادامه ی مسیر بهش نیاز داریم، ایمان به خود،ایمان به توانایی های خود و ایمان به خداوند به عنوانِ یک نیرویِ برتر و هدایتگر و قدرتمند که همیشه بامنه.
یادآوری کنم به خودم که در دنیا ههههیچکس حتی ثروتمندترین و عارف ترینِ انسانها هم کامل نیستند.فقط ازمن بیشتر تمرین کردن و رو خودشون کار کردن.
انرژی برای حرکت:
همون اهرمِ رنج و لذتِ استاد است.
یه موشک بخواد پرتاب بشه و حرکت کنه، بیشترین سوختش رو در همون لحظات اول برای بلندشدن از زمین مصرف میکنه اما وقتی از زمین بلند میشه اووووونقدر اوج میگیره که دیگه دیده نمیشه.
این سوختِ اولیه ،همون رنج های منه برای حرکتم.رنج هام از فقر و نداری و اتفاقاتی که فقر درپی داره برام،سوخت منه،اشتیاقِ سوزان منه برای حرکت و اولش برای تغییر خیلی باید سوخت بدم،بها بدم،صبح زودتر بیدارشم کمی از دیروز بهتر و وقتی به این روند ادامه بدم،نتایج ازراه میرسن و من آرام آرام رشد میکنم و بعد از یه مدت اووووونقدر پله های زیادی رو بالا رفتم که دیگه جایی که بودم دیده نمیشه پله ی اول دیده نمیشه.قرار نیست آپولو هواکنم
،فقط باید برای امروز کمی شادتر بشم،بخشنده تر بشم،کمی آرام تر،باایمان تر،مهربان تر.
استاد میگن ازخودم انتظار بیجا نداشته باشم.
دکمه ای نیست که من رو تبدیل به یک آدم دیگه کنه یه شَبه.
مسائل و سختی های مسیر بخشی از مسیر هستن و تضادها آمده اند تابه من کمک کنن تا بهتر پی به خواسته هام ببرم و باخودم بگم: عه!!! ازاین بهتر هم میشه؟
میشه اینکارم کرد؟!
میشه فلان خواسته روهم داشت؟
مسیرِ دریا برای مرداب راحت نیست.اون باید رود بشه، باسنگ ها و صخره ها برخوردکنه.
مسیرِ ازپیش تعیین شده ای وجودنداره.ممکنه خسته بشه،درد بکشه،اما نباید ناامیدبشه چون دریا منتظرشه و ارزشش رو داره.
یکم آرام تر بشم.یکم صبورتر،یکم شاددتر.مثل ریلِ قطار که اولش ریل رو یک میل جابه جا میکنن؛ تو اولش هیچ تغییری درمسیر قطار نمی بینی ولی بعدازمدتی که میگذره می بینی که مسیر قطار کلا تغییر کرده و این تغییر بسیااااارررر چشمگیره.
رشدِ من هم همینجوریه؛مثلِ رفتن از یه محل به محل دیگه،ازیه شهر ویاکشور به یک شهر یا کشور دیگه.
مثل حرکت ازتهران به اهوازه که وقتی به اهواز برسم و سربرگردونم دیگه تهران دیده نمیشه و میفهمم که اوووووو چقدرراه اومدم و نقطه ی شروع من اصلا دیده نمیشه و این مصداقِ این جمله ی استاده که میگن
من الآن دیگه هههیچ ربطی به گذشته ام ندارم…
این خودش یه کار عجیبه در دنیایی که فقط ۲% از آدم هاش میخوان که انجامش بدن و باهمه فرق داشته باشن.عجیب نیست؟؟؟؟؟
بپ
بسم الله…
شروع کن…
🏡🏘🏞🚘🛳🛫🌈🌍🌟🌎🌜🌏🌞
👣
👣👣
👣👣
👣
👣
در پناهِ خدا👋👋👋
این رو اضافه کنم که انقلابی ک در من بوجود اومد این بود که اَشکم رو درآورد و این صدا برام آشنابود.من تقریبا ۷ یا ۸سالِ پیش این صدارو بااارها شنیده بودم و باخودم میگفتم چچچقدر این آقاهه((استاد عباسمنش)) قشنگ حرف میزنه و چیزهایی میگه ک من باتمامِ وجود دوستشون دارم.
اما
برای همون سالها موند و من نننمیدونم چی شد که از اون فرکانسِ استاد در اون سال خارج شدم اومدم توو فرکانس توو مدار ولی قطعا خودم ندانسته کارهایی کردم که از اوم مدار خارج شدم. البته که آگاهی های الآنم رو نداشتم و اصلا نننمیدونستم که اینجور چیزهارو درس میدن و قششنگ خودم رو باحرف های استاد آروم میکنم که من نمیدونستم…من نمیدونستم…
اما باز اشکالی نداره.خداوند کمک میکنه.
اما حالا که این کلیپ رو دیدم بغضم گرفت و خداروشششکر کردم که دوباره واردِ مسیر شدم.و چون اعتقاد داشتم که هههست یه مسیری و از خدا میخواستم،در زمانِ درستش من رو دوباره واردِ مسیر کرد و ناراحتِ اون ناکامی ها در اون سالها نیستم.
من الآن دارم تاازه میفهمم که اون موقع این کلیپ چچچچی میخواد بگه.
خداروششششکررررر.
در پناهِ خدا.
طولانی شد؟؟؟؟؟؟؟؟😉😉😉🤗🤗 ممنووونم از صبوریتون
💋💋به نااااااااامِ خدااااااااایِ وهاااااااااب💋💋💋
سلاااااااااااام……….سلاااااااااااام……..سلاااااااااااام
استااااادِ عزیزم اینجایی که الان اومدیم اصلا چیزی به نامِ نت وجود نداره.پیشِ خودم میگفتم که اگه کسی بخواد بیاد توو سایت و از فایلها استفاده کنه باید چیکار کنه؟بعد یادِ حرفِ استادِ عزیزم افتادم که هر کس در هر جایی باشه و اگر توو مدار باشه حتما به سایت هدایت میشه.و بعد به خودم گفتم که خودِ من الان دویست و خورده ای روز هست که توو سایت هستم اما فقط الان ۹ روزه که دارم به طورِ جدی رو خودم کار میکنم،پس ربطی به بودنِ نت نداره،منکه همیشه نت داشتم و سایت هم بودم…..!!!!!!
استاااااااد راستی تو دیدگاهام فراموش کردم که بگم اینجایی که اومدیم کجاست.استاد من خودم تبریزی هستم و همسرم اهلِ لرستان هست.و ما اومدیم به لرستان شهرِ شما😉😊
استاد اینکه آدم بخواد همه ی توقع و انتظارش رو از رویِ دیگران برداره خیلی واقعا سخته و اینکه توو این فایل و همه ی فایلاتون آموزش میدین که همه چیز به خودمون بستگی داره و هیچکس رو مقصر ندونیم هم واقعا کارِ سختیه.امااااااا باااااااید شروع کرد….
شادی رو در درونِ خودمون پیدا کنیم تا بتونیم در بیرون هم شادی رو داشته باشیم.
استاد فرمودین که نباید زندگی رو جدی گرفت.دقیقا همینطوره.استااادِ جان من از وقتیکه بابا جونم خیلی خیلی راحت با خنده چشماش رو بست و رفففففت پیشِ خدا فهمیدم که نباید زندگی رو جدی گرفت.
استاد شاید این تجربه ی امروزم ربطی به تمرینِ امروزم نداشته باشه،شاید هم داشته باشه. من همیشه از هر نووووع حیوونی میترسیدم،البته الان هم میترسم،اما امروز رو باورم نمیشه،از خدا کمک خواستم و تونستم به یک گاوِ بزرگِ شیرده دست بزنم و نوازشش کنم و یه تجربه ی عااالی که امروز کسب کردم اینه که تونستم شیرِ اون گاو رو بدوشم.واقعا خداروششششکر.خیلی خیلی کِیف کردم.البته الان که فکر میکنم میبینم که به مبحثِ امروز هم ارتباط،از این نظر که این ۹ روزه که من دارم به طورِ مرتب تمریناتم رو انجام میدم،هر روزش یه تولده برام.خداروشکر.
راستی استاد امسال خونواده ی خودم و خونواده ی عموم واسه ی من ۲ بار تولد گرفتن و کلی هم کادو برام گرفتن.و ازشون خیلی ممنونم.از خدایِ مهربون ممنونم.از خدا به خاطرِ وجودِ عزیزانم.در حالیکه سالهایِ قبل شرایطش برام پیش نیومده بود.
مریم جاااانِ عزیزم واقعا الان میفهمم که در صلح بودن با خودم یعنی چی.امروز که با همسرِ عزیزم داشتیم تو بازارِ شهرستانِ محلِ تولدش راه میرفتیم،من واقعا از تهِ قلبم برایِ همه ی مغازه دار ها آرزویِ برکت و فراوانی میکردم.تحسین میکردم.از باز شدن و احداث شدنِ پاساژهایِ بزرگ توو این جایِ کوچیک و دور از تهران کلی ذوق کردم و حالم واقعا بد نشد و اصلا احساسِ حسادت نداشتم.
امروز زیبایی ها رو تحسین کردم.به نکاتِ مثبت توجه کردم.کلی ماشین هایِ زیبا و موردِ علاقه ی خودم و همسرم رو دیدم و تحسین کردم.خداروششششکر.
امروز همه تونو از تهِ قلبم و با تمامِ وجودم دوست دارم.احساسم قلبیه و حتما به دلتون میشینه.
❤❤❤❤❤
💋💋💋💋💋
❤❤❤به ناااااااااامِ خدااااااااایِ وهاااااااااب❤❤❤
سلااااااااااام سلاااااااااااام سلااااااااااام
در روزِ ۱۸ از کلاسِ عباس منشی ها داشتم همرا با خوندنِ متنِ اولیه ای که مریم جان اولِ هر فایلی گذاشتن به این فکر میکردم که واقعا این چنین پروردگاری ستودنی ست که قانون رو طوری وضع کرده که همه ی ما به یک اندازه به منبعِ ثروت و نعمتی دسترسی داریم که هیچ پایانی ندارد.همه ی ما به یک اندازه دسترسی داریم،اما از همون اول به یک اندازه سهم نداریم و این آخرتِ عدالته.باز هم برمیگردیم به روزِ قبلِ کلاسِ عباس منشی ها که استاد آیه ای که گذاشته بودن در موردِ این بود که خداوند فرمودند که هر کس که مرا بخواند اجابت میکنم او را.پس اگر همه ی ما به یک اندازه سهم داشتیم این آیه معنایی نداشت،چون همه ی ما به یک اندازه ایمان نداریم که به یک اندازه هم سهم داشته باشیم.پس عادلانه اینه که همه مون به یک اندازه دسترسی داشته باشیم.
🌼🌼🌼
هه،زهی خیالِ باطل.تا حالا فکر میکردیم که اگه جنسی رو ارزون بخریم خیلییییی زرنگی کردیم.البته جنسِ بی کیفیت رو.اینجا اشتباه برداشت نشه که لزوما و حتما هر جنسی که گرونه بهتره که بخریم(مخصوصا توو کشورِ ما). بحث،بحثِ خود را ارزشمند دونستنه.خیلیا پولدارن،اما صبر میکنن که اجناسی که میخوان،تخفیف بخورن تا خرید کنن،پس خرید کردن لزوما و حتما به پولدار بودن ربطی نداره.درسته که ما باید پولدار باشیم تا قیمتِ اجناسرو نگاه نکنیم اما اگر خودمون رو ارزشمند ندونیم،حتی اگر پولدار هم بشیم باز هم نمیتونیم جنسِ عااالی رو بدونِ نگاه کردن به قیمتش خریداری کنیم.
🌼🌼🌼
استاد جوووونم ما توو خونه ای زندگی میکردیم که به ظاهر ارزونتر از جاهایِ خوبی بود که میتونستیم با یه کم پولِ بیشتر بریم اونجا زندگی کنیم.اونجا فقط پولِ پیشِ کمتری داده بودیم،همین….اما کلی هزینه میکردیم.یه روز شیرِ آب خراب میشد.یه روز رادیاتور خراب میشد.یه روز سقف چِکه میکرد و و و ….. اما از وقتی که خواستیم تغییر کنیم و از اونجا بیایم بیرون،فقط به خونه ی جدید پولِ پیشِ بیشتری داده بودیم و دیگه هزینه هایِ اضافی متقبل نشدیم.
خداروششششششکر
استادِ عزیزممممم در موردِ ماشین حرف زدین،یادِ ماشینی افتادم که خیلی وقته پیش خریده بودیم.یه ۲۰۶ مدلِ پایین بود که کلا کوبیدیم و از نو ساختیمش😂😂😂🤭🤭🤭 و فکر میکردیم که کارمون درسته.فکر میکردیم که باید اولش خرجش کنیم تا بهمون سواری بده🤦♀️ و فقط خوشحال بودیم که ماشین داریم،اما حواسمون به هزینه هایِ غیرِ طبیعیه خرابیش نبود.تا اینکه فروختیم و الان دیگه اون هزینه هارو نداریم.
خداروشششششکر
من امروز بعد از انجام دادنِ این تمرین متوجه شدم که درسته که اول،شاااااید ما ابزار یا جنسی رو به ظاهر گرون میخریم و شاااااید اولش دردمون بیاد که گرون خریدیم ولی در دراز مدت با یه حسابِ سرانگشتی متوجه میشیم که سووود هم کردیم و اون جنس و ابزار برامون ارزون و حتی رایگان هم افتاده.اونجاست که میتونیم بگیم که ما زرنگیم🥰🥰🥰
استاد جووووونی وقتی گفتین که به ابزار علاقه دارین و مردها همینطورین،یادِ همسرِ عزیزممم افتادم که اولین چیزی که واسه جهازمون خرید یه جعبه ابزارِ خوب بود که الان هم اونو داره.😅😅😅🤭🤭🤭
استاااااد واقعا وقتیکه توو دراز مدت فکر میکنم متوجه میشم که جنس هایِ دستِ دوم و بی کیفیت، گرونترین اجناس هستن. مثلا چند وقته پیش عموم میگفتن که از جایی که جنس هایل دستِ دوم میفروشن،چند تا شارژر خریده و پیشِ خودش گفته که بالاخره یکیش سالم از آب در میاد😶😶😐😐
استاااااااد چقدرررررر ذهنِ ما فقیره.یه نمونه از این خرجکردها اینه که توو ایران گوشتهایِ یخ زده ای هست که توو فروشگاه ها عرضه میکنن که من یکبار به خاطرِ ارزون بودنش و اینکه بقیه هم میخرن خریدم که اصلا نخوردیم و باقیش رو هم باید بندازیم دور.که الان به خودم میگم میتونستم نیم کیلو گوشتِ خوب بخرم و ۱ کیلو گوشتِ ارزون و بد نخرم.
خداااااا جووووونم واسه خودم و همه ی عزیزانی که مثلِ من واسه تغییر درد میکشن آگاهی میخوام.
خدایااااااااااااااااااااا ششششششششکرت
در آخر از همه ی عزیزانی که وقت میزارن و دیدگاهم رو میخونن ممنونمممممممم.
🙏🙏🙏
با سلام خدمت دوستان و هم فرکانسی های عزیزم و جناب استاد عباس منش و سرکار خانم شایسته عزیز
قسمت 29و30 سفرنامه صوتی نبود من عادت کردم به فایل های صوتی و فایل های صوتی بسیار تاثیرگذارتر از نوشتاری هستن و دوست داشتم فایل 29و30 هم صوتی باشه چون استاد طوری توضیح میده مطالب رو که آدم لذت میبره
امیدوارم این دوتا فایل هم به صورت صوتی بار گذاری بشن
سعادتمند ثروتمند باشید
به نام خالق هدایتگر
سلام به استاد عزیز و مریم نازنین و دوستان همراه
تجربه نهمین روز سفرنامه
خیلی زیاد تو فایل های استاد شنیده بودم که به زیبایی ها توجه کنیم یا حال خوب برابر است با اتفاقات خوب اما هیچ وقت این درکی رو که از این فایل پیدا کرده بودم رو بهش نرسیده بودم.چقدر میتونه زندگی زیبا و ساده تر از اون چیزی باشه که ما فکرش رو میکنیم و فقط کافیه با خودمون در صلح باشیم، خودمون رو دوست داشته باشیم همینطوری که هستیم، شکرگزار نعمت ها باشیم و خود به خود همه چیز همونجوری اتفاق میفته که ما میخواهیم.
چند روزی هست که با این سفرنامه تمریناتم بیشتر و جالب تر و متنوع تر شده و دارم تمرکز میکنم روی زیبایی ها و شکرگزاری بخاطرشون، امروز داشتم از اینترنت و آپارات برای آموزش بورس استفاده میکردم و شاکر خدا بودم که بخاطر پیشرفت تکنولوژی میتونم تو خونه آموزش ببینم و واقعا داشتم لذت میبردم که من هدایت شدم به سمت یک ایده جدید در مورد فارکس که اتفاقا با همین آموزشی که من چند روزه شروع کردم میتونم تو فارکس هم فعالیت داشته باشم.نمیدونید چقدر خوشحال شدم از این موضوع و به خودم گفتم ببین این نتیجه حال خوب و سپاسگزاریته، دیدی تو داری هدایت میشی به سمت ثروت بیشتر…این اتفاق بخاطر این بود که من خودم رو با این شرایطی که الان دارم پذیرفتم و دارم روی باورهای ثروت سازم کار میکنم و میدونم بعد از طی شدن روند تکامل و پایدار بودن من در این مسیر من هم مثل خیلی از آدم ها ثروتمند میشم و مطمئنم تو این مسیر خدا خیلی حواسش به من هست چون اون قادر مطلقه و من قدم برداشتم و بقیه مسیر من رو هدایت میکنه….
انگار وقتی با خودت در صلح هستی ذهنت هم بیشتر کار میکنه، چقدر خوشحالم که به لطف خدا در این مسیر هستم…
چقدر خوشحالم که روز به روز دارم خودم رو بیشتر میشناسم…
چقدر خوشحالم که میتونم نسبت به حرف مردم بی تفاوت باشم و اون جوری که میخوام زندگی کنم
چقدر خوشحالم که باورهای محدودکننده ام رو دارم شناسایی میکنم و بجاشون باورهای قدرتمند کننده میسازم
چقدر خوشحالم که دیگه عجله ای برای زندگی ندارم و دارم یادمیگیرم از زندگی لذت ببرم
چقدر خوشحالم که خدای مهربان رو دارم
چقدر خوشحالم که خانواده عباس منش رو دارم
چقدر خوشحالم که آرامش دارم و برای چیزی تو زندگیم تقلا نمیکنم
چقدر خوشحالم که دارم با قوانین جهان آشنا میشم
چقدر خوشحالم که با کارکرد ذهن و قدرتش دارم آشنا میشم
بخاطر تمام این ها، بخاطر آرامشی که دارم، بخاطر حال خوبی که دارم خداروشکر میکنم.
.
همین نیم ساعت پیش هم هدایت شدم تا برم و تجربه ام رو برای جلسه دوم روانشناسی ثروت 1 بنویسم و خداروشکر نوشتم و اونجا کامنت دوتا از دوستان رو خوندم که فوق العاده بهم کمک کرد برای شناسایی چند باور محدود کننده ام و اینکه علت اینکه چرا کار مورد علاقه ام رو شروع نمیکنم رو شناسایی کنم….
خدای مهربووووووونم چطور باید شکر این همه نعمت و اتفاقات زندگیم رو بجا بیارم، عاااااشقتم خدا….
استاد نازنین و مریم جان مهربان ممنونم که عاشقانه ما رو با این آگاهی ها آشنا میکنید.
حتما در مورد شروع کار مورد علاقه ام و باورهای محدود کننده ام تو دوره روانشناسی ثروت 1 مینویسم
دوستون دارم
سلام
ممنون بابت کامنت ارزشمندتون
توصیه شدید دارم جلسه ۷ و ۸ روانشناسی ثروت یک (ویرایش جدید) رو ببینید.