روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1 - صفحه 373
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-75.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-01-13 15:17:012022-02-28 08:12:28روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدا
سپاسگزارم بابت آشنایی با سایت استاد که این خودش مثل بهشت هست برای من هر وقت حس و حالم خوب باشه هدایت میشم به این بهشت و حالم خوب نباشه حتی اگه به سخنان استاد گوش بدم نه حالم خوب میشه و نه چیزی میتوانم برداشت کنم راستش من هم همیشه فایل های استاد رو گوش میدادم بدون نوت برداری که این اثرش رو من کنار میکرد و بیشتر وقته یادم میرفت استاد چی گفت بعد ازین هم نوت برداری میکنم و هم کامنت ها رو میخونم خیلی خوندن کامنتهای دوستان به آدم کمک میکنه و سراسر نکته و حس خوب هستن حتی میتونن باورهای آدمو تقویت کنن .
من در جستجوی نکته و تمرین تمرکز بر نکات مثبت بودم و همش اطرافیانم رو نکته های مثبتشون رو نسبت به دیروزشون گوشزد میکردم که امروز به یک قدم جلوتر هدایت شدم اونم این بود که به کار مورد علاقمون حتی برای ده دقیقه که شده بپردازیم راجع بهش مطالعه کنیم حرف بزنیم اقدامی برای عملی کردنش کنیم بمب انرژی مثبته مخصوصا جز کارهای اول صبح باشه خیلی حس ادمو خوب میکنه حتی میتونه یه برنامه ای باشه که هی امروز و فردا میکنن .
سلام
ایمان
من از سرگذشت حضرت ابراهیم ایمان پرقدرت ، عشق و آگاهی و شناخت و تسلیم بودن رو یاد میگیرم
جستجو برای پیدا کردن حقیقت و اصل، پایداری و استقامت و شجاعت
به این فکر میکنم که من هم اگر بتونم ایمان و باور قوی داشته باشم با چه آرامشی در مسیر قدم برمیدارم
به این که حضرت ابراهیم در بین بت پرستان زندگی میکرد ولی به دنبال الله بود
من هم بهانه ها رو باید کنار بذارم این که پدرم اینطوری فکر میکرد مادر این رفتار و فکر رو داشت جامعه ، مدرسه و ……
باید به دنبال اصل باشم باید ایمانم رو تقویت کنم باید ذهنم رو تربیت کنم خودم رو تربیت کنم باید از الگوهایی که خداوند برامون گذاشته درس بگیرم
سپاسگزارم استاد
سپاسگزارم خانم شایسته عزیز
سپاسگزارم خدای خوبم
درود بر استاد بزرگوارم جناب عباسمنش گرامی و بانو شایستهی عزیز و یکایک دستاندرکاران سایت الهی عباسمنش و همهی عزیزان همراه و همفرکانسم
ای خدا این وصل را هجران مکن
سرخوشان عشق را نالان مکن
نیست در عالم ز هجران تلختر
هر چه خواهی کن ولی هجران مکن
درود بر شما دوستان و همراهان گرامی
من هدایت شدم به راهی زیبا، راه عشق و عشقبازی با خدا، راه حقیقت و بزرگی و راستی و درستی و پاکی.
این روزها دارم روی دورههای آموزشی:
– آفرینش
– خود ارزشمندی
– و روانشناسی ثروت سه
کار میکنم و هر روز که میگذره بیشتر و بیشتر به زیبایی این دورهها و اثرات مثبت آنها بر زندگیم پی میبرم. میخوام داستان خودم را از همین چند روز گذشته براتون بگم.
من زمینی را حدود دوازده سال پیش در یکی از روستاهای اطراف شهرمان خریداری کرده بودم. خوب شرایطی پیش آمد که میبایست آنرا میفروختم و حدود چهل روز پیش این کار را انجام دادم. پس از مدت کوتاهی، یکی از همسایگان زمین من که البته انسان پاک نهادی است، اختلافی را پیش آورد که سبب شد تا تاکنون قولنامهی زمین کامل نشود. ختا جلساتی را هم با آن همسایهی گرامی گذاشتیم ولی ایشان کوتاه نمیآمدند. تا اینکه، جلسهای را در محل دهیاری روستا با حضور خریدار و همسایهی گرامی و بزرگان روستا برگزار کردیم و ایشان نرم شدند. من در همان زمان جلسه از خداوند یگانه خواستم که خدایا مرا هدایت کن و کاری کن که این مسئله به خوبی و درستی حل شود و کار ایشان با خودشان بیافتد! در این مدت هم همیشه همین را از خدا و با یقین میخواستم تا اینکه دو شب پیش خریدار با من تماس گرفت من من نتوانستم پاسخ بدهم. به خودم گفتم اگر لازم باشد، دوباره با من تماس خواهد گرفت و البته این نبود جز هدایت الهی! تا اینکه دیشب در هنگامی که در یک جلسهی کتابخوانی اینترنتی بودم، تلفنی از یک خط ناشناس به من شد. بار نخست پاسخ ندادم ولی در بار دوم هدایت الهی به من پیام داد که گوشی را بردار، خیره! من هم گوشی را برداشتم و متوجه شدم که برادر بزرگتر همسایهی زمین من هستند. ایشان مردی بسیار منطقی و موادب بودند که بار نخست بود که با ایشان سخن میگفتم. سرانجام قرار بر این شد تا ایشان با همسایهی زمین من گفتگو کنند و موضوع را حل کنند. این هم از این! خدایا من اون موقع داشتم تو آسمونا بال میزدم از خوشحالی! میدونید، پیش از این و معمولا در چنین شرایطی اصلا چنین نمیشد و معمولا من از ورود به گفتگو و بحث میترسیدم و یا اینکه معمولا کار به بحث و مشاجره میکشید.ولی خدا را شکر این نیست جز سرانجام عمل کردن به قوانین ثابت الهی!.
یه مثال دیگه اینکه تو این چند روزه همش داشتم از خدا میخواستم که رازهای من را نزد خود تا ابد نگاه دارد و از اینکه کسی حتا همسرم از آنها با خبر شود خوشم نمیآید. البته اینها را هستند وگرنه شما هم ازش باخبر میشدید. یکی از خواستههایم هم شب گذشته به سادگی حل شد و من از این بابت از خداوند یگانهی بسیار بخشاینده و بسیار مهربان سپاس بیکران دارم. آیا این جز نتیجهی عمل کردن و باور کردن قوانین ثابت الهی است؟!
یک مثال دیگر هم اینکه، در حین همان جلسهی کتابخوانی اینترنتی، یکی از همکاران من با من تماس گرفتند که نتوانستم یعنی نخواستم به ایشان پاسخ دهم. ولی ایشان پیام دادند که کاری ضروری دارند و بازهم هدایت الله به من گفت که جلسه را ترک من و با ایشان تماس بگیر! من هم این کار را کردم( ایشان از سکس از محصولات ما استفاده کرده بودند و البته خودشان کامل راضی نبودند ولی آن محصول را به همسرشان داده بودند که فکر میکنم ایشان راضی بودهاند). خوب با این مقدمه، اگر من میخواستم از عقلم استفاده کنم، آیا جز این بود که تماس نمیگرفتم؟! ولی من دارم تمرین میکنم و یاد میگیرم که در هر شرایطی به هدایت الله اعتماد صددرصد داشته باشم و عمل کنم! پس تماس گرفتم. ایشان به من گفتند که برای چند نفر از خویشاوندان خویش از محصولات ما گفتهاند و آنها دوست دارند که از این محصولات استفاده کنند( با کمال تعجب، خدایا شکرت! ولی چه جای تعجبی؟! وقتی خدا بخواد کارت را از طریق دشمنانت هم پیش میره چه برسه به دوستانت!) و تازه از این بهتر که، همکار گرامی من، اینک عضو گروه بیزینسی من شدهاند. خدایا پروردگارا شکرت.
خبر بسیار خوب دیگهای که دیشب داشتم اینه که پسر بزرگم برای مرخصی پایان دورهی آموزشی سربازیش میاد تهران و میتونه مادرش را هم ببینه و من مادرش خیلی خوشحالیم!
خدایا پروردگارا دیشب برام یک شب رویایی بود و این همه خبر خوش در یک روز و یک شب برام اتفاق افتاد. خدایا مگه پیش از این اینجوری بود؟ نه!
همهی اینها دوستان گرامیم، نیست جز باور کردن دوستی خداوند یگانهی بسیار بخشاینده و بسیار مهربان که تنها فرمانروای جهانیان است و بس!
دوستون دارم و از صمیم قلب میخوام که همیشه بهترینها را داشته باشید و به کن قانع نشوید و همیشه از خداوند بیشتر و بیشتر بخواهید.
همین الان هم که فرصت کردم نوشتن این کامنت را به پایان برسانم، پیشنهاد مسئول محترم آزمایشگاه بود که اجازه دهید تا دانشجویان ستاپها را ببندند و بعد من برم برای توضیحات.
خدایا همینه که من و ما نباید پارو بزنیم و باید وا بدیم و دلمون را به دریای تو بسپاریم و از توفانش نترسم چون تو کشتیبانی!
ارادتمند شما
سلام بر همه و استاد
خب طبق معمول همیشه، باز با یه کوچولو جدی نگرفتن و یکی دو روز به تاخیر انداختن گوش کردن به فایلها، در loop معیوبی گیر افتاده بودم که یه مدت خیلی طولانی ای مثل 9 ماه یا یه سال دور باشم از آموزههای پیوستهی استاد
در پاییز امسال با دیدن پیامی در کانال تلگرامی استاد مبنی بر اینکه پروژه جدیدی به اسم خانه تکانی ذهن در سایت قرار گرفته دوباره گوش دادن مداوم به فایلها رو شروع کردم
وقتی پیام پروژه خانه تکانی ذهن رو دیدم تو ذهنم گفتم این دقیقا همون چیزیه که این چند روز بهش فکر میکردم و بهش نیاز داشتم.
فایلهای خانه تکانی ذهن رو گوش دادم و رفته بودم که فایلهای سایت رو از ابتدا دوباره شروع کنم به گوش دادن. چندتاش رو هم گوش دادم
تا اینکه فایلهای لایو تموم شدن و بستری به نام “گام به گام” ایجاد شد
وارد این قسمت سایت که شدم دیدم “روز شمار تحول زندگی من” هم اینجاست
باز این دقیقا همون چیزی بود که بهش نیاز داشتم
تا به این آشفتگی ذهن من و فایلها، یک نظمی بده و بشینم اونارو دوباره گوش بدم و نوت برداری کنم و سعی کنم تا جایی که میشه و درکشون میکنم بهشون عمل کنم
این فایل استاد رو که گوش دادم گفتن از خودتون ردپا به جا بزارید و به خودم قول دادم که با اینکه نمیدونم چرا برام سخته توضیحات فایلها و کامنتها رو بخونم و کامنت بنویسم، باز دوباره به خودم قول دادم که توضیخات ابتدای فایلها و چند تا هم از کامنتهای هر فایل رو بخونم، و همچنین رد پای خودمم بخاطر خودم ثبت کنم
ولی باز برام سواله که منی که با کتاب خوندن اوکی ام یعنی برام سخت نیستش، چرا خوندن متنهای سایت برام سخته!
انگار سریع میخوام برم سر فایلها و اونارو گوش بدم
شایدمم رسیدن به اون نقطه خوندن متنها و نوشتن کامنت هم نیازمند بزرگ شدن ظرفم و درکم و بالا رفتن فرکانسمه
در پناه خدا باشیم.
ممنون از شما استاد و خانم شایسته بابت فراهم کردن بستری (سایت) که ما هر وقت که از همه چی ناامید شدیم مثل همیشه بهش پناه بیاریم و حرفاتون پناه ما بشه
مرسی بابت طبقه بندی های سایت و راحت کردن مسیر برای ما
من متعهدم به خوندن متنها و نوشتن کامنت، از توضیحات و کامنتهای این فایل شروع کردم و خوندمشون و کامنت هم نوشتم
این جمله را در پایان کامنتهام مینویسم که “من متعهدم به این مسیر و خوندن توضیحات و چندتا از کامنتهای همان فایل و نوشتن کامنت”
روز شماره قسمت 4
به نام خدا
8440
سلام به ا.ستاد عزیزم و مریم جان
استاد گفت روزه ی توحه به نکات مثبت بگیرید و من امروز تصمیم گرفتم فقط مثبت باشم و از چیزهای که دارم شکر گذار باشم حتی تو شرایط خاص …
تمرین امروز .
شکر گذار خدا هستم که فرصت زندگی کردن دارم ، خدا را شاکرم بخاطر ورزش امروز که سرحال شدم ، شکر خدا که امروز یه مشتری بهم زنگ زد …
طبق تمرین امروز فقط توجه کردم رو نکات مثبت امروز و این قویترین سپاسگذاری است .
دیگه گلایه نمیکنم و فقط مثبت هستم
این فایل واقعا منو عوض کرد که جهان شبیه یه آینه هست تو آینه چه می بینی خودت را و چقدر مثال قشنگی بود
سلام و درود و خداقوت
من به لطف خدا با استفاده از آگاهی های این فایل ارزشمند امروز توجه ام رو گذاشتم رو زیبایی ها و سعی کردم از موارد ناجالب سخن نگم و مراقبت داشتم از کلامم
و توجهم رو آوردم به موارد مثبت در اطرافم و هر موقع که ذهنم میخواست توجه ام رو ببره سمت موارد ناجالب به خودم میومدم و سریع حواسم رو جلب موارد دلخواه میکردم.
مثلا به برگ های زیبای پاییزی و تعداد فراوان درختان و برگ های متنوعشون توجه میکردم
سپاس فراوان از تمام کسانی که برای تهیه این آگاهی های ارزشمند تلاش میکنند.
سلام عرض ادب خدمت استاد عزیزم وخانم شایسته مهربان ودوستان هم فرکانسی خودم
قبل از هرچیز خداوند را شاکرم بابت اینکه در این جمع وخانواده صمیمی هستم
تواین چند سالی که از شروع من در این مسیر زیبا میگذره هیچ موقع به اندازه الان اینقدر عزت نفس هوش وحواسم را به خودش جلب نکرده بود هرروز که میگذره بیشتر به خودم یاد آوری میکنم که روی خودم کار کنم ویکی از تمرینات هرروز صبح ستاره قطبی من یاداشت کردن همین موضوع هست که یادم باشه که در طول روز بهش توجه زیاد داشته باشم
الان داره باورم بیشتر میشه که عزت نفس پایه واساس رشد ما در همه جوانب زندگی هست
الان ساعت 7صبح هست که به تعهد خودم نسبت به نوشتن دیدگاهم عمل کردم الهی شکر
در پناه الله مهربان شاد شاد باشیم
سلام عزیز دل،استاد عشق
درود بر خانم شایسته مهربان
وهمسفرانم.
اول اینکه از خانم شایسته الگو برداری کردم و کارهایی رو در خونه خودمم انجام میدم که قبلاً منتظر بودم یکی بیاد و خواهش کنم انجامش بده.همین امشب از پنجره کانال کولر باد خیلی سردی نیومد.کاشان چند شبه سوز داره،هی امروز و فردا میکردم.تا اینکه نیم ساعت قبل یکدفعه مشغول شدم و خیلی راحت دریچه ها رو پوشوندم.چقدر یاد مریم بانو کردم.با خودم حرف زدم،خودم رو تشویق کردم ولی اعتماد به نفس گرفتم.
دلم هوای صدای استاد رو کرد اومدم سایت و فایل اول این هدیه آسمانی رو گوش کردم.
نمیدونم چطور از خدا بابت هدایتم به این مسیر و اشناییم با این مرد بزرگ سپاسگزاری کنم.
در این فایل نکات زیادی هست از جمله:
تکرار و تکرار گوش کردن فایلها
نام امید نشدن و استمرار در حرکت
ایمان به حرفهای استاد
مهربانی این دو انسان شریف که اینطور عمرشون رو برای کمک به هدایت ،هداییت جویان گذاشتن که خودش درس بزرگ عشق و مهربانی هست
چقدر دلیل استاد برای کامنت گذاشتن منطقی و قابل قبوله که ذهن رو در جا ساکت میکنه و میایی و ناخودآگاه شروع میکنی به نوشتن.الهی که مفید به فایده باشه.
در آخر اینکه از امشب این قدم رو برداشتم و به امید خدا هرشب یکی از این فایل ها رو گوش میکنم.از خدا میخوام همه مون رو به این سمت هدایت کنه تا از این روزی آسمانی بهرمند بشیم.
در پناه حق باشید.
به نام رب
سلام به استاد عزیزم و مریم جان
و سلام به همه دوستان
حضرت ابراهیم از جمله کسانی هست که که خداوند به صورت مستقیم او را امتحان کرد و واقعاً چه جالب بود که این درخواست را از حضرت ابراهیم کرد و این نشون میده که حضرت ابراهیم چقدر به خدا اعتماد و اطمینان داشت و خواست پسرش را قربانی کند و من از این خیلی درس گرفتم که همیشه به خدا اعتماد کنم و نگم چطوری این کارم نجام میشه و همه چیز رو به خدا بسپارم و این یعنی ایمان و توکل به خدا.
وقتی ما حسمون خوب باشه اطمینان بیشتری به خدا میکنیم .
و این همون احساس خوب اتفاقهای خوب است.
داستان حضرت ابراهیم به نظر من یک داستان کاملاً فرکانسی یباشد و این سند را به من و دیگران شان میدهد.
سلام درودخدمت استادعباس منش بزرگوار
اولااینکه بایدتشکرکنم ازخداوندو ازاستادعباس منش عزیزکه واقعابه من کمک کردیدتااین حدهدایت بشم که الان میتونم توسایت شمادرکنارشماباشم.خودم واقعاازموقعی باشماآشناشدم واقعاتحول بزرگی توزندگیم اتفاق افتاده.
تونستم مفهوم خداونددرک کنم وخودم ازخیلی کارهای که واقعاداشت منوعذاب میداددوربشم وهمش به خوبی هاوزیباییهاتوجه کنم واینهاباعث شدکه اکثرخوبی هابسمت من بیادوطوری که خودم شگفت زده شدم ازین نتایج وچقدراون لحظه احساسم خوب شده وچقدرتونستم که سپاسگزارخداوندبشم.
وتونستم باحرفهاودرسهای که ازشما گرفتم ازاون همه شرایط سخت که این همه سال کارکردم باباورهای غلط وکنارگرفتن کنارآدمهای اشتباه به جای درست هدایت بشم وخیلی خیلی شرایطم بهتربشه هرچندکه در شرایطی که میخوام الان نیستم ولی مطمئنم که اگه باورهام قویتربشه خداوندکمکم میکنه که به اون شرایطی که میخوام برسم.
من درشرایطی سخت ازن10سالگی برای پدرم کارمیکردم وهم درس میخوندم ازسن 17سالگی رفتم که برای خودم کارکنم ورفتم دنبال کارآزادازاونجاکه هیچ سرمایه ای نداشتم رفتم تهران اولین جای که رفتم 15خردادبودکه اونجافست فودی بوداونجامشغول به کارشدم وانواع کارهارورفتم (کاشی کاری.کارساختمانی.فروشگاه.نونوایی)ولی نتیجه هاخیلی کم بوددرحداینکه بتونم زندگی بگذرونم ولی ازموقعی که باسایت شماآشناشدم خداروشکرشرایط طوری رقم خوردتونستم برای اولین باردوماه پیش مغازه پیتزایی زدم که بتونم برای خودم کارکنم واقعاخیلی خوشحالم الان وهرروز داره حالم بهترمیشه وباعث شده که احساسم وایمانم خیلی قویترنسبت به قبل بشه وهروز دارم فایل های شماروگوش میدم وچقدرمطالب آموزنده هستن وهرروزدارم چیزای جدیدی یادمیگیرم ازشما.وچقدرحرفهای استادبه دل میشینه من خودم واقعاموقعی که صدای شمارومیشنوم یه احساس آرامش فوق العاده ای بهم دست میده اون لحظه انگارهمه چیزای که میخواستم بدست آوردم.
ازاینکه مراحل گام به گام اضافه شده به سایت خیلی کمک کردبهم بتونم راحت اون چیزای که لازم یادبگیرم ازشمااستادبزرگوار
ازخداوندآرزوی سلامتی وتندرستی روزافزون برای شمااستادبزرگواردارم
باتشکر️