روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1 - صفحه 385

درود خدا بر بندگان آگاه و آگاه کننده

سپاس خدای توانمندی که هدایتگر و مهربان است

خدایی که دستان مهربان و آگاهی چون استاد و مریم جان و داداش مهدی عزیزم رو برای هدایت من به مدارهای قوی و فرکانسهای درست زندگی در زمین خود قرار داد

خداوند دانایی که قرآن را فرستاد تا ما از این کتاب زندگی ساز ، زندگی بسازیم ، تا شاد باشیم و سلامت و ثروتمند

از زمانی که وارد سایت استاد شدم تلاشم بر اینه که تغییر باور داشته باشم تا زندگی دنیوی و اخرویم بر اساس شادی و سلامتی باشه

چندین ماه پیش مادرم سکته ی مغزی کرد که این یکی از ترسهای مادرم و من بود

پس این فرکانس باعث این اتفاق شد

من هنوز آشنایی با این فرکانس و مدارهای زندگی نداشتم خیلی وارد مباحث سایت نبودم تا زمانی که این اتفاق افتاد و من پریشون و درمانده شدم

خب ی سر کامنت تو فایلای قبل تر راجع به موضوعات این شرایطم گذاشتم ولی چیزی که الان به این موضوع فایل مربوط میشه باور قدرتمند و بزرگ کردن اون هست

من این روزها رو با فایلهایی که گوش کردم و نوشتن و تمرین کردن شکر خدا صعودی طی کردم و شد به قول داداش مهدی عزیزم نقطه ی عطف زندگیم

در هر مرحله از این شرایط ی فایل ی کامنت ی نوشته از مریم جان و تمریناتم من رو به سمت جلو برد تا امروزی که اینجا هستم

نجواهای ذهنی من این دو هفته راجع به آینده ی نامعلوم و اهدافی که من دارم و بیماری مادرم که شاید مانع رسیدن من به اونا باشه من و اذیت کرد من با کار کردن روی باورهام و کار کردن روی خودم از بابت آینده ای که ازش هیچ خبری ندارم پس درگیرش نمیشم و تصویر سازی اهداف و رویاهامو انجام میدم و بقیش رو میسپارم به خداشروع کردم اما نجواها من رو آروم نمیزاشتن

مدام در رفت و آمد با باورهام و تصویر سازیهام بودن

ولی نا امید نشدم و مدام تمرین کردم و جلوی ورودیهای ذهنم رو گرفتم و اهداف و آرزوهامو تصویر سازی و قوی تر کردم با داداش مهدیم حرف زدم و آگاهیهای بیشتر گرفتم فایل گوش کردم و فایل گوش کردم و در نهایت کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم رو خریدم و خوندم و باهاش زندگی کردم باهاش عشق کردم و آروم تر و آروم تر شدم

الان که دارم این متن رو مینویسم

کلی از اون نجواها فاصله دارم

چون دقیقا تلاش کردم تا باورهامو قوی کنم باورهام ینی حضور خدا و حضور خدا ینی آرامش

وقتی من تلاش میکنم و امیدوارم نتیجه میبینم

الان شرایط مادر من از خوبی برای هیچ دکتر و کاردرمانی باور کردنی نیس

امید معجزس این چیزیه که من این مدت فهمییییدم

و خدایی که با امید بهش تنهام نزاشت و دستای زیادی رو زمین برام آورد تا توی مسیر کارامو پیش ببره

به علاوه اینکه چه درسای قشنگی از دنیا گرفتم از فرکانس هام از مداری که داخلش بودم و از مداری که الان داخلش هستم

دیگه اون نجواها نتونستن بدنم رو سست کنن مغزم رو بهم بریزن و خیلی ضعیف شدن چون باور من داره هر روز قوی میشه هر روز ی فایل جدید و ی نکته ی طلایی که مربوط به همون شرایطی هست که درش هستم با تمام وجودم خدا رو در خودم و چسبیده به خودم حس میکنم

خیلی برای رسیدن به اهدافم مصمم تر از قبلم شدم و امید به این دارم که همه ی کارایی که میخوام رو انجام میدم

به خودم گفتم تا وقتی خدا هست از هیچ چیز واهمه ای نداری و همین قدرتم میده

و هر روز ی اتفاق خوب و جدید در بهبود مادرم میافته و من شاکرتر و امیدوار تر میشم

خدایا دوست دارم ️

پرستش چنین قدرتی مایه ی شادی من در زندگیه

ممنون از خدای هدایتگر مهربانم

و ممنون از دستان مهربان خدا روی زمین استاد و مریم جان و داداش مهدی عزیزم️