روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1 - صفحه 45
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-75.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-01-13 15:17:012022-02-28 08:12:28روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به همه دوستان هم مسیرم.وقتی تو شرایط به ظاهر مایوس کننده یاد حرفاو تجربیات استاد و شما دوستان میفتم،دلم از فرط هیجان میلرزه..به خودم میگم اراده من به قسم شیطان( مبنی بر وسوسه انسان تا روز قیامت)چیره میشه.آفریننده من چنین قدرتی رو در وجودم دیده که شیطان را به سجده نوع من امر کرده.پس با انگیزه بیشتری باورهای بازدارنده که حاصل آموزه های اشتباه و وسوسه شیطان هست رو پس میزنم و به سمت خداگونه شد قدم برمیدارم.
به نام کردگار هفت افلاک
سلام بر استاد گرامی و مهربانم و خانوم شایسته عزیزم و همه دوستان خوبم درسایت
اولش یه معذرت خواهی بدهکارم بابت وقفه ای که تو سفرنامه ایجاد شد، جذب من بود انگار? من از سفرنامه بخاطر درسام و کارام عقب افتادم و دیر شروع کردم، چند جلسه دیگه مونده که فصل اولد تموم کنم. به خدا گفتم خدایا چی میشد خانوم شایسته اینا صب میکردن منم بهشون برسم؟ خدایا زود یکاری کن واستن منم برسم??امروز که دیدم نوشتن باید تمرکز بیشتری رو دوره قران بزارن و وقفه ایجاد شده بخدا از سرم تا نوک پام یخ زد?گفتم خدایا، کلی بوس بوسی (به قول خانوم نجفی،که بدم افتاده رو زبونم??)
خدایا شکرت شکرت شکرت.???
سلام به همه ی همسفران
?????
استاد بی نظیرم امیدوارم همیشه در کنار دوست عزیزتون سالم و شاد باشین
??????
روز اول سفرم….
خداوند رو شاکرم ک این سفر قسمت من هم شد…
همسفرانم ،احساس لیاقت ،احساس دوست داشتن خود واقعا حسی بود ک سالها در خودم گم بود،وقتی اولین عامل موفقیت استاد عزیز عزت نفس،اعتماد بنفس بود و چقدر عالی استاد گفتن چون سالها با خودمون احساس گناه بی جا رو حمل می کردیم ،احساس اینکه به اندازه ی کافی شایسته نیستیم و….واقعا وقتی صادقانه خودم رو نگاه می کنم میبینم حرف استاد درسته….
این احساسات باعث شدن تا حتی موقعیت هایی ک واسم اتفاق می افتاد رو من از دست میدادم…اما الان تمرین می کنم و تکرار می کنم ک من تکیه ای از خداوندم….من همون کسی هستم ک کاینات مسخر من هست….من همونی ام ک فرشته ها سجده کردن واسم….حس اینکه همه پیش خدا عزیز هستیم…قشنگ ترین مهمانان خدا توی این دنیا ….من رو به صلح با خودم و دنیای اطرافم رسوند….دیگه لازم نیست تا خودم و افکار و احساسم رو به کسی اثبات کنم….رسیدم به این حس ک خودم دارم خودم رو کشف می کنم…خودم مُهر کفایت به استعدادهام ،توانایی هام می زنم دیگه نیازی به تایید یا رد کسی ندارم…..
همون الهام درونی راه رو واسم باز کرده دیگه تعصب ندارم …ذهنم خالی و باز تا اون قسمت هایی رو هم ک دوستشون ندارم یا احساس می کنم بهتره تغییر کنن ،تغییر می دم..
همه چی خوب پیش میره …ایمان دارم …عزیزان همسفرم .
????
استاد بی نظیرم اینها بذرهای عزت نفس من هستن ک جوانه زدن تا آخر این سفر با هر فایلی ک واسم تکرار میشه ،کمک می کنم تا در انتهای سفر به درخت تنومند تبدیل بشه…
دوستتون دارم و واقعا ازتون ممنونم ک این سفر رو با فراغ خاطر واسمون فراهم کردین…
?????
سلام عرض میکنم خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته ی مهربون وخانواده ی تحقیقاتی عباس منش.خدارو هزار مرتبه شکر برای این فضای معنوی و دوستان پر انرژی و این همه پیامهای زیبا و انسان ساز.
در مورد این سفرنامه بخوام بگم،واقعا خوشحالم واز تون سپاسگذارم برای شروع این حرکت،من کمترین فرصتی رو هم که در طی روز داشته باشم به سفرنامه سر میزنم و فایلها رو گوش میکنم ومینویسم و صحبت های خانم شایسته ی عزیز و هم یادداشت میکن..اما بعضی اوقات از سفرنامه عقب میوفتادم وتو دلم میگفتم که کاش هفته ای دوتا یا سه تا سفر داشته باشیم تا من برسم و سفرم به روز باشه …تا اینکه خانم شایسته صدای قلبم رو شنید و این سفر یه توقف کوتاه کرده?
حالا با راحتی میتونم یادداشت برداری کنم و گوش کنم و روی افکارم کارکنم و چه زیبا بود سفر امروز که هماهنگی ذهن و روح بود واینکه کسی که هماهنگ هست و در صلح هست با خودش چه رفتاری داره که نشون دهنده ی این رابطه ی زیباست با خودش و خدای درونش؟
واینکه چقدر در گذشته به خاطر نا آگاهی از این رابطه خودم و به دردسر مینداختم و استرس و حال خرابی و توقع از دیگران و نیاز به محبت دیگران و خسارت به خودم وعزیزانم ..نتیجه اش بود.من هنوز خودم و دوست نداشتم ولی انتظار داشتم دیگران منو دوست داشته باشند واین تغییر نکرد تا زمانی که من قانون و یاد گرفتم و دارم روی باورهام کار میکنم و از همان روزهای اول تغیبرات و نشانه ها رو دیدم وسپاسگذار خداوند عادلم میشدم و از قوانینش شکر گذاری میکردم.
من خالق ومسوول تمام شرایط وکیفیت زندگیم هستم .خداوندا شکر و سپاس برای این همه لطفت.
شاد وپر انرژی باشید
روی باورهاتون کار کنید،وهمه چیز به راحتی و خودبه خود اتفاق میفته
سلام بر همه دوستان
روز سوم از سفرم
واقعا خدا رو شکر میکنم تو این سفر قدم بر داشتم ، اینقدر حالم خوبه طوریکه وقتی دوستم امروز من رو دید گفت یه برق خاصی تو چشماته چیزی شده؟
همون موقع متوجه شدم مسیر درستی رو دارم طی میکنم ، ممنونم از خانم شایسته عزیزم بابت پیشنهاد این سفر ویژه
انشالله پایان این سفر کوله باری از آرامش، سلامتی ، دل خوش و ثروت برای همگی داشته باشه
روز ۱۹ هم
من هممتعهد میشم تا سال دیگه این موقع درآمدم سه برابر و بیشتر کنم
و این حداقل که مد نظرم هست
چون ثروت منشا تمام خیر و سلامتی در دنیاست
وقتی ثروت بیشتری داشته باشی از گناهان مربوط به فقر دوری
به آدم های دورو برت کمک میکنی
و به خداوند هم نزدیک تری
و وقت کافی برای مطالعه و تحقیق داری
برای شناخت خودت و دنیات
و من میخوام به حدی از ثروت برسم که تنها و تنها بتونم ساعت ها درباره خدا و دنیا و توحید مطالعه کنم و لذت ببرم
پس به جای تغییر شغل و از این شاخه به اون شاخه رفتن و قدم کلاس های آموزشی و … تمرکزم بازارم روی درست کردن باور ها
سال دیگه حتما نتایج شگفت انگیزی رو اینجا ثبت میکنم
سلام به استاد عزیز و همه همسفران.من چند روزی از این سفر دنبال میکردم و واقعا حالم عالی بود.خدارو در تک تک لحظات زندگیم حس میکردم متاسفانه به دلیل مشغله زیاد دور شدم و به این حرف استاد رسیدم که میگفتن باید هر روز رو خودمون و باور هامون کار کنیم خیلی آشفته شدم دوباره اما خوشحالم که دوباره از اولین روز شروع کردم و فایل اعتماد به نفس گوش دادم بار اول که این فایل دیدم فقط اشک ریختم وقتی استاد آیات قرآن میخوندن دفعه دوم تند تند،نکات یادداشت میکردم تا چیزی یادم نره.تک تک صحبت هایی که استاد تو فایل میگن واقعا مفید هستن.ممنونم که موقعیتی فراهم کردین تا باور های قدرتمند کننده تر بسازیم.
روز ۱۸ هم
جالب بود
شاید این ویژگی بی هیچ دلیلی از بچگی در من وجود داشت که نمیتونستم مثل خیلی خانم ها تعداد زیاد و ارزون بخرم همیشه ترجیح میدادم کم اما عالی بخرم
و همیشه هم خدا برام میرسوند
هر چیزی که قلبا میخواستم و وقتی بهش فکر میکردم حس لذت میکردم
جالب اینه که در پروژه کاری عراقم که بهمپیشنهاد شد بمونم و خیلی تشویقم میکردم از طرفی هم دوست داشتم مهاجرت کنم هم با تضاد هایی مواجه میشدم که میگفتم دوست دارم در یک کشور با امکانات عالی و آزاد زندگی کنم کشوری که نعمت های زیادی داشته باشه که خیلی عجیب پروژه پیشنهادی به من در بهترین حالت مممکن ناگهان خیلی عجیب بهم خورد . و من ایمان دارم چون من در برابر تضادهایی که مواجه میشدم بارها نوشتم که دقیقا دوست دارم چه جایی زندگی کنم و به چه مکانی مهاجرت کنم
و مطمعنم که به زودی قرار بهش هدایت بشم
یاد گرفتم از استاد که به واقعیت های چشمی استناد نکنم پس مطمعنم چون دارم روی باور هام کار میکنم دارم هدایت میشم به بهترینش
خدایا دوستت دارم
پس هدایتم کن به راه کسایی که به اونها نعمت دادی
بخاطر
بخاطر اینکه من رو لایق زندگی در این دنیای مادی دونستی پس من لایق داشتن بهترین ها هستم
روز ۱۷ هم
باید یاد بگیرم به همه آسمان ها به چشم دست های خدا نگاه کنیم
درخواست کردن ایرادی نداره اما باید یاد بگیریم وقتی درخواست میکنیم نه قلبمون این باشه که اگر گفت نه مهم نیست کس دیگه ای میتونه از طرف خداوند همین کار بکنه
و این باید عملی باشه نه اینکه دهانی و این اتفاق دیشب برای من افتاد لحظه ای که حس کردم خدا میخواد ببینه من توی این لحظه ای که به ظاهر سخت اما من میدونم پشتش کلی اتفاق خوبه میتونم به این حرفهایی که میزنم ک می شنوم و آموزش میبینم میتونم عمل هم بکنم و شک ندارم که وقت فقط با تو زندگی کنم کم کم و آرام آرام خیلی چیزها تغییر میکنه خوشی های مداوم از راه میرسه خوشی هایی که تموم نمیشه خوشی هایی که تکثیر میشن
خدایا شکرت برای تمام داشته هام برای تمام تضادهایی که باعث میشه من بفهمم دقیقا چی میخوام چقدر دوست دارم خدای خوبم
هدایتم کن به راه کسایی که به اونها نعمت دادی
روز سوم این سفر زیبا :
سلام خداقوت به استاد عزیز و هم فرکانسی های گل امیدوارم که نیروی خیر توی زندگی همتون جاری باشه خوشحال وسپاسگذارم که روز به روز با یه زاویه دیگه شروع کردم به تغیر وچقد این سه روز برام عالی بوده از نشانه ها و احساس متفاوت تا قبل از این سفر همش فکر میکردم باید چه باوری بسازم تا نتایج مالی…………….. رقم بوخوره .عجله میکردم دنبال ترمز بودم همش مطالعه و جستجو میکردم که پیدا کنم راه حل رو تا این که به این سفر هدایت شدم
فایل روز سوم از زیباترین نکته این مسیر به من فهموند که برو خیلی روی دیدگاه توحیدیم کار کنم یعنی توکل به الله یعنی خدا رو حسش کنم مثل رفیق پایه خودم باهاش حرف بزنم ازش بخوام خواسته هامو و عین یه رفیق بزرگتر از خودم به حرفاش و هدایتاش عمل کنم چقد زیباست این حس من بع از این فایل که تموم کارامو از خدا بخوام تا یاریم کنه تا کنارم باشه و تسلیم اون بشم فهمیدم که باید از ازمایشاتش سر بلاند بیرون بیام ایمان و توکل من اون لحظه است که خودشو نشون میده زمانی که تو شرایط نا دلخواه هستم حسم چیه ؟ اونجا باید بفهمم چقد توحید دارم فهمیدم که خدا این همه سال با من بوده عاشق منه منم میتونم ابراهیم خدا باشم چون خدا دوسم داره فهمیدم قلبمو باید بدم به خودش مسولیت زندگی خودمو به گردن بگیرم نه کس دیگه ای خدا میشه واسم پدر مادر ……………. همه چی با خودش به وجود میاد پس از امروز بیشتر توجهم به همه چیز با حضور حس خدایی کارامو انجام میدم