روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1 - صفحه 47

4447 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ماندانا مرادی گفته:
    مدت عضویت: 2386 روز

    باسلام خیلی عالی وفوقاالعاده بود استاد عزیز این کار خداست که منو وارد این سایت کرده چون مدتهاست کتاب قرآن را داخل گنجه گذاشتم وبه خودم گفتم من یکتا پرستم فارق از هر دین ومذهبی وخدارا با دل خودم وقوانین کیهانیش قبول کردم و نتایج کارهام بهتر از زمانی بود که هفده رکعت نماز می‌خواندم ولی نتیجه ای نبود که راضیم کنه با گوش دادن فایلهایتان فهمیدم باید قرآن را از گنجه در بیارم وشروع کنم به خواندن شاید بهتربتوانم قوانینش را یاد بگیرم وبهتر روی باورهایم کار کنم من به خودم تعهد میدم که قرآن را بخوانم تا درکش نکردم دست بر ندارم با اینکه بارها خواندم ولی نفهمیدم ولی میدانم که الان وقتشه چون خودش مرا فراخوانده حتما من مدارهایی را که باید طی میکردم را پشت سر گذاشتم. با آرزوی بهترینها برای همه دوستان وبا سپاس فراوان از خانم شایسته عزیز واستاد بخشنده که اینگونه نتایج تحقیقاتش را در اختیار ما میگذارد?

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    ناشناس گفته:
    مدت عضویت: 0 روز

    با سلام به استاد عزیزم وتمام همسفران

    امروز اولین روز من در این سفر پر برکت است من امروز به نکته های خیلی مهمی پی بردم ۱.اینکه ما در سرنوشت و زندگی هیچ کس دخیل نیستیم ونمیتوانیم زندگی کسی رو چه به خوب وبد تغییر دهیم ما فقط خالق زندگی خودمون هستیم واون هم برمیگرده به باورمون

    ۲.احساس خود ارزشی .که احساس خوب برابر است با اتفاقات خوب و احساس بد برابر است با اتفاقات بد است یاد گرفتم که هواسم به دیدگاه واحساسم باشه

    ۳.نکته ای که خیلی برای من جالب بود اینکه من تا حالا اصلا بهش توجه نکرده بودم .عذاب وجدان بود وامروز فهمیدم بعضی از حس هارو اصلا نمیشه اسمشو عذاب وجدان گزاشت بعضی از این حس ها که ما اسمشو گزاشتیم عذاب وجدان به ملیت و مذهب.و خیلی باورهای اشتباه مربوط میشه و چه خوب است که ما انها رو ریشه یابی کنیم تا بتوانیم بهتر خودمان رو بشناسیم

    ممنون از همه شما دوستای خوبم .مخصوصا استاد گلم در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    بهار گفته:
    مدت عضویت: 2382 روز

    سلام به همه عزیزان ومخصوصا استادی گل اقای عباس منش وخانم شایسته عزیز

    اززحماتتون خیلی سپاسگزارم همه فایلها رایگان عالی هستن بخصوص فایل تسلیم شدن دربرابر خداوند که عاشق این فایل هستم خیلی قشنگ اینگاراب سرد روی اتیش باشنیدنش واقعا احساس ارامش پیدا میکنم ازهمه زحماتتون سپاسگزارم وخداروشکرمیکنم که شماروبرامون فرستاده تا ماروبیشتربااین دنیا اشنا کنید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    مرضیه گفته:
    مدت عضویت: 2957 روز

    سلام خدمت خانم شایسته عزیزم و استاد عباسمنش بزرگوار وسلام خدمت دوستان خوب و خانواده ی عزیز و دوست داشتنی و صمیمی ام .

    فایل داستان تولد

    ب من درس بزرگی داد و منو یاد گذشته ی خودم اندخت که ازهمه طلب کار بودم وتوقعات بی جا داشتم طوری که اگه طرف میخاست کمکی ب من بکنه و لطفی درحقم داشته باشه من با رفتار ناشایستم اون موهبت و محبت رو از خودم دور میکردم من با غرور و خودخواهی ام و شرکی که نسبت ب خدا داشتم و روی بنده هاش حساب میکردم درهای رحمت رو ب روی خودم بسته بودم من ب جای طلبه یاری طلب کار بودم واین افکار من سالها منو از خود درونیم خدای خودم و اصل و منبع ام دور کرده بود

    خداروشکر امروز اصلا نیاز ب توجه تایید یا کمک کسی ندارم ترس از نظر دیگران ندارم وب شیوه ی خودم زندگی میکنم ولی مردمان نازنینی میان توی زندگیم و دستان خدایی میشن که خودم متعجب میشم وباز هم من اعتبارش رو بخدا میدم این درسته که اصل و اساس این قوانین همه و همه در نگاه توحیدی ومعنویت ما گنجانده شده و ب دنبال یکی شدن با خدا تمام موفقیت ها یکی پس از دیگری ب دنبال ما میاد خود ب خود طبیعی و بسیار راحت و آسان ثروت ارامش سلامتی و…میان

    دومین درسی که گرفتم این بود که من خیلی عجله میکردم همیشه توی تمام مراحل زندگیم عجله داشتم وفردی عجول بودم این باعث شده بود وقتایی که عصبانی ام زود واکنش نشون بدم بدون فکر کاری روانجام بدم یا هیچ وقت اجازه ندادم تکاملم طی بشه و همه چیز رو باهم و یکجا میخاستم الان متوجه شدم صبر اوج احترام ب حکمت خداست صبر یعنی ایمان ب زمانبندی بینظیر خدا صبر یعنی هماهنگی با خودت و خدا صبر یعنی توکل وایمان صبر یعنی طی شدن مسیر تکامل ولذت بردن از داشته هام در همین لحظه صبر یعنی سپاسگذاری در هر لحظه چ موقعیت های خوب و چه موقعیت های ب ظاهر ناخوب همه و همه خیر و برکته و ب رشد من کمک میکنه ودر آخر صبر یعنی باور ب اینکه تمام مردم جهان ومن همواره در زمان و مکان وموقعیت مناسب ودرست قرار داریم

    خدایاشکرت بابت اگاهی ها

    درپناه خداشاد و پیروز و موفق و سربلند وسلامت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    مریم غدیری گفته:
    مدت عضویت: 3761 روز

    سلام به خانم شایسته ی خردمند که اینچنین عالی فایلها را مرور میکنند. موضوعی که استاد در این بهش پرداخته اند جالبه و نکات ظریفی داره.

    اینکه حتی در قیامت هم شیطان که خودش ما را به ناامیدی، شرک، بی ایمانی و… دعوت کرده بود آنجا میگوید خودتان مسئولش هستید. میخواستید دعوت منو قبول نکنید.من ازتون بیزارم که منو شریک خداوند قرار دادید. برام جالبه که شیطان هم منصفانه به موضوع اختیار نگاه میکنه و تا این حد آگاهی داره. حیف نیست ما که اشرف مخلوقاتیم از این آگاهی استفاده نکنیم. در آیاتی که استاد راجع بهشون صحبت کردند موضوع جبر و اختیار را درک کردم. بعد دیدم خودم همین یکسال پیش شهودم بهم گفت از شغلت بیا بیرون، اما من پیروی نکردم، بخاطر نگرانیم و ترسهام ، از اینکه بعدش چی میشه. مسئولیتم را به چه کسی واگذار کنم و…در حالیکه احساس میکردم اون سبک کاری منصفانه نبود برام و دیگه رشدم نمیداد. امسال که به هر سختی آمدم بیرون دیدم چقدر خودم به خودم ظلم کرده بودم. خودم را آزرده بودم، و روحم را نابود کرده بودم. دیدم خدا چقدر برام چیزهای عالی میخواسته و من ازش غافل بودم. خدا دوست داره ما راحت با آرامش زندگی کنیم. فهمیدم چقدر خوبه بهش توکل کنم و ازش بخوام خودش منو هدایت کنه. بهش اعتماد کنم بزارم آروم آروم منو ببره به مقصد برسونه.واقعا توحیدی شدن آرامش میاره… دوستون دارم…روزهای زیبای بهترین سایت کره ی زمین خیلی زیادن…خیلی

    نوشته های قبل را یادم نیست کی نوشتم ، اما میدانم که ارسال نکردم، امروز برای احتمالا سی امین بار این فایل را شنیدم و به جان خودم تازه اونجایی که استاد میگن بگردید باورهای سطل سوراخ را پیدا کنید را شنیدم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    محبوبه آگاهی گفته:
    مدت عضویت: 3267 روز

    قانون اصلی کائنات

    خدایا شکرت که دنیایت با قوانین ثابت اداره می شود.

    خدایا من می خواهم از امروز مدام در حال انجام گفتگوهای ذهنی مثبت باشم. آنقدر گفتگوی ذهنی مثبتم را تکرار کنم تا اول از همه مجالی برای گفتگوهای ذهنی منفی نباشد و دوم اینکه با تکرار گفتگوهای ذهنی می توانم باورهای غالبم را تغییر دهم. وقتی خودم گفتگوهای ذهنی خودم را باور کنم جهان هم این افکار جدید را در مورد من باور می کند و با من بر اساس باورهای جدیدم رفتار می کند.

    این همان اصل فرکانس است. گفتگوهای ذهنی من که تبدیل به باور من می شوند فرکانس به جهان ارسال می کنند و جهان هم باورهای جدید مرا می پذیرد و فرکانس های جدید مرا پاسخ می دهد.

    خدایا شکرت که تو به من این گونه توانایی کنترل زندگیم را بخشیده ای.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    سمانه امیری گفته:
    مدت عضویت: 2423 روز

    سلام به همه ی همسفران و استاد عزیز.اتفاق بسیار جالبی که الان متوجه شدم اینه که چقدر فایل هایی که به سراغشون میرم متناسب با احوالات درونی من هستند.مثلا از دیشب تمرکزم را از دست داده بودم و مرتب افکار و نقاط منفی زندگیم را مرور میکردم و واقعا فایل جهان هستی مانند آینه عمل می کند دوباره به من یادآوری کرد که مسیر را دارم اشتباه می روم و حتی چندین راه هم به من یاد داد که چگونه بر نکات مثبت زندگیم تمرکز کنم.از زمانی که وارد این مسیر شده ام اتفاقات کوچک و بزرگ مثبتی برای من افتاده است.مثلا شلوغ ترین مسیر ها که همیشه عبور از آن ها برایم مشکل بود به صورت معجزه آسایی در هنگام عبور من خلوت می شوند یا پول تو جیبی که پدرم هرروز به من میداد بدون این که خودم بگم زیاد تر شد و خیلی اتفاقات مثبت دیگه که به من ثابت کرده چقدر تغییر نگرش می تواند مسیر زندگیم را تغییر دهد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    فاطمه عشق است گفته:
    مدت عضویت: 2516 روز

    سلامممم به همه ی عزیزان هم فرکانسی و استاد عزیز و خانم شایسته عزیز

    ساعت 2 شبه و من میخوامممم بلند بگممم خدایا عاشقتممممم خدایا دوستت دارمممم

    چند روزی بود برگ دوم سفرنامه رو میخواستم بخونم ولی نمیخوندم امشب دقیقا مناسب ترین زمان برای خوندنش بود شرایطی که در بدترین حال ممکن بودم حس بدی داشتم حس قربانی بودن حس مظلوم واقع شدن همش پرخاشگری و بحث با همه دارم و اونهارو قصر میدونم و دقیقا میخوام صاب حق باشم ، حس جهنم شدن زندگی حس تنهایی و فقط اشک میریختم ته دلم میگفتم خدایا واقعا حس تنهایی میکنم ودلم شدیدا تو رو میخواد و همینطورم شد من هدایت شدم به خواندن برگ دوم سفرنامه همین خواندن متنش چنان آرامشی بهم داد که قابل وصف نیست

    واقعا استاد پاشنه آشیل من همین توحید در عمله

    اوایل باور نمیکردم که فقط به حرف دارم میگم که آره من مسولیت تمام اتفاقات و شرایط زندگیم رو به عهده میگیرم و همه چیز برمیگرده به احساس و فرکانسی که من دارم ولی باز دیگرانو مقصر میدونم در عمل ، وگرنه چرا باید ناسازگاری داشته باشم بحث کنم پرخاشگری کنم و خودمو در احساس بد نگه دارم با اینکه قوانین رو میدونم !!!!!!!!

    امشب هم خدا آرامش دهنده قلب من بود و بهم گفت که تنها نیستم و در کنارمه خدایا دوستت دارممممممممممم

    خدایا شکرت که هستی شکرت که دارمت

    خدایا شکرت بخاطر قوانین ثابتت

    خدایا شکرت بخاطر وجود استاد عباسمنش بخاطر این فضای آرامش دهنده بخاطر دوستانی با کامنت هایی مثل گوهر ارزشمند

    خدا جونم من خیلی به هدایتت نیاز دارممممم هر روز هر لحظهههه بهت نیاز دارمممم

    خدایا مرسی از اینکه اینقدر واضح نشونه هایت را برمن آشکار میکنی

    به امید حذف همه ی حاشیه های زندگیم به امید توحیدی شدن به امید عمل کردن به همه ی باورهای توحیدی

    در پناه الله یکتا

    شاد باشید

    سلامت باشید

    ثروتمند باشید

    و سعادتمند در دنیا و آخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      نرگس پرورش گفته:
      مدت عضویت: 2203 روز

      سلام بر خواهر نازنین عباس منشی ام 🌼

      فاطمه صلح بین عزیزم 🌸

      چه اسم زیبایی!

      من هم امشب هدایت شدم به نوشته ی ارزشمند تو نازنین .

      و باید بگم :👇

      جانا ! سخن از زبان ما می گویی …

      « امشب هم خدا آرامش دهنده قلب من بود و بهم گفت که تنها نیستم و در کنارمه

      خدایا دوستت دارممممممممممم

      خدایا شکرت که هستی شکرت که دارمت

      خدایا شکرت بخاطر قوانین ثابتت»

      و چقدر قشنگ دعا کردی که به امید حذف شدن تمام حاشیه های زندگی م و توحیدی شدن م .🙏🌸

      سپاسگزارم عزیزم هم از تو و هم از خدای تو 🌼🙏

      دوستت دارم⁦❤️⁩

      خداوند عاشق توست⁦❤️⁩

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    Marzie گفته:
    مدت عضویت: 2380 روز

    سپاس خداوندی رو که اگر اراده کند

    با یک طرفه العین،

    میتونه احوال انسان رو بطور تام،

    دگرگون کنه.

    طوری که خود فرد هم احساس کند بعد از آن شخص دیگریست.

    به چند سال پیش زندگی ام که نگاه میکنم میبینم،

    توی دنیایی بودم که میخواستم خودمو پیدا کنم.

    سوالات زیادی داشتم که جوابشونو از هیچ کسی قبول نمیکردم،

    فقط خودم میخواستم به جواب سوالام برسم.

    یادمه از همون دوران نوجوانیم که قران میخوندم، بعضی آیه ها جزو باورها و شالوده های اصلی شخصیتیم شده بودن.

    ایمان داشتم به وعده خداوند که میفرماید :

    کسانی که در راه ما تلاش کنند،

    ما راههای هدایتمان را به انها نشان میدهیم.

    ولی تا چند سال بعد از گذر از آن دوران طلایی رفاقت با قران،

    من سردرگم بودم.

    جهان بینی ام کامل شکل نگرفته بود.

    خودم رو کامل پیدا نکرده بودم.

    یادمه هر شب اشک میریختم،

    با خدای خودم حرف میزدم،که راهت که قراره بهم نشون بدی، که راه امن و امانه و ارامشه محضه پس کجاست؟

    در این حین توی دانشگاه با اینکه در حال تحصیل توی رشته مورد علاقم بودم.

    رشته ای که از دوران بچگیم برای شغل ایندم انتخابش کرده بودم.

    چون از همون زمان کودکی همیشه ذهنم دنبال راههایی بود که بشه درد انسانها رو کمتر کرد.

    و فکر زندگی همراه با ارامش و لذت و سلامتی و نشاط همیشگی،

    نه تنها برای خودم بلکه برای تک تک انسانها ،

    دغدغه ام از همان دوران کودکی بود.

    ولی الان که در میانه های مسیر بودم،

    درگیریهای شخصی و جنجال هایی توی ذهنم به پا شده بود که عملکردم رو تحت تاثیر زیادی قرار داده بود و میشه گفت عملکردم عملا مختل شده بود.

    و روزها و ماه ها میگذشت در اتلاف وقت،در دربدری،

    در دنبال راه گشتن.

    به وضوح میدیدم که وضعیت داره نابسامان میشه. اعتماد بنفسم اونقدر ضعیف شده بود که میترسیدم توی کلاس ها با نظم حاضر بشم چه برسه که حضور فعال داشته باشم.

    امتحانات هم برام جدی نبودن گاهی حتی.

    از طرفی کمالگرایی شدیدی داشتم، میگفتم تا همه چیز رو بلد نباشم، نمیرم سر کنفرانس ها.

    تا اینکه یک روز یک ندا و حسی درونی،خیلی قوی،

    توی وجودم گفت دیگه وقتشه بلند شی و همه چیزو بسازی،تا اومدم بگم نمیتونم گفت تو میتونی.

    گفت: قلم و کاغذ بردار و برو یک جای خلوت با خودت خلوت کن و همه جنبه های زندگیتو بررسی کن.

    توی اوج تابستون بود ظهر بود و افتاب داغ داغ،

    من ی دفتر کوچیک با یک خودکار برداشتمو رفتم توی یک فضای سبز خیلی خوب،

    که تقریبا کمی از منزلمون فاصله داشت و عادت داشتم هر روز برای پیاده روی و فکر کردن به سوالات و مسایل ذهنم به اونجا میرفتم.

    وقتی رسیدم همه زندگیمو روی کاغذ بررسی کردم.

    سرعت تجزیه و تحلیلم خیلی سریع بود و تند تند همه چیز پشت سر هم انگار خودش بررسی و نتیجه گیری میشد.

    وابستگی های خیلی شدید و دست و پاگیری داشتم که باید همه رو دور میریختم و این خیلی جسارت میخواست.

    ولی اون ندای درونی انگار قصد داشت منو بسازه.

    به کمکم اومده بود تا خودمو پیدا کنم.

    همه وابستگی هامو لیست کردم و همه رو و حتی همه کس رو رها کردم.

    از همه اطرافیانم که حس کردم نباید داشته باشمشون فاصله گرفتم.

    من اون روز از همه بندها رها شدم.

    احساس قدرت کردم.

    مثل گذشته خدای خودمو پیدا کردم.

    همونکه توی نوجوانیم حتی وقتی میخواستم یه کفش هم بخرم باهاش مشورت میکردم.

    دقیقا مثل یک نفر که نظر صمیمی ترین فرد زندگیشو،

    مهمترین فرد زندگیشو،

    توی همه چیز دوست داره بدونه

    و فقط نظر اون براش ملاکه و لاغیر.

    من فهمیدم خدای مهربان من

    خدای غفور من

    خدای همه لحظه های من

    هرگز من رو توی در بدری رها نکرده بود.

    هرگز از من نا امید نشده بود.

    هرگز دست از من نکشیده بود.

    در تمام این سالها اون داشت روی من کار میکرد تا من برای تبدیل شدن به بهترین خودم امادگی لازم رو کسب کنم.

    و همچنان روی من کار خواهد کرد.

    فهمیدم وقتی چند سال پیش توی دفتر یادداشت روزانه ام وقتی حس کردم همه زندگی ام،

    ازم فاصله گرفته ،

    براش نوشتم:با رفتن تو ذره ها در نظرم بزرگ شدند…!

    اشتباه نوشته بودم و اون هرگز نرفته بود.

    بهم نزدیک بود،خیلی نزدیک.

    اما خودم بخاطر باورهای اشتباهم،

    خودمو چند سال از لذت احساس کردنش،

    از لذت حس بودنش، محروم کردم .

    از اون روز خودمو جسورتر دیدم و با انگیزه تر .

    خودمو پیدا کردم و خدای بینظیر خودم رو.

    برای تقویت اعتماد بنفسم،

    توی بحث ها و گفتگوها که به شکل گروهی قرار میگرفتیم،

    من عمدا، روبرو و دقیقا طوری که توی دید استاد باشم می ایستادم،

    و هدفم این بود که استاد ازم درس بپرسه و من بلند بگم بلد نیستم و به اصطلاح خودم،

    جلو دیگران ضایع بشم.

    ولی دو حالت بیشتر اتفاق نمی افتاد.

    یکی اینکه اساتید در این حالت وقتی مستقیم و چشم تو چشم و با توجه کامل به

    صحبت هاشون گوش میدادم اصلا از من سوالی نمی پرسیدند.

    یا وقتی میگفتم بلد نیستم میگفتند خب مشکلی نیست مبحث رو بخونید و دفعه بعد برای همه توضیح بدید، و این برای من عالی بود چون باعث میشد اعتماد بنفسم توی صحبت در جمع هم تقویت بشه به مرور.

    و من فهمیدم ترس ها فقط از دور وجود دارن و وقتی واردشون میشی میبینی که اصلا وجود ندارن، بلکه چقدر تجربه لذت بخشی هستند.

    کار دیگری که برای افزایش اعتماد بنفسم آن زمان انجام دادم،

    این بود که توی اینترنت سرچ کردم و خصوصیات فیزیکی افراد دارای اعتماد بنفس بالا رو پیدا کردم،

    و دیدم من هیچ کدوم رو ندارم.

    ولی گفتم اونقدر اداشونو در میارم تا مثل اونها بشم.

    و همین کار رو کردم.

    اگرچه اوایل برام سخت بود ولی همه من رو اینطوری میشناسند که اگر تصمیمی بگیرم دیگه تمامه.

    مدام توی راه رفتنم، نشستنم، حرف زدنم، لحن صدام، نحوه گوش دادنم، همه و همه،

    مثل یک استاد جدی و تیز که مدام مراقبه همه حرکات شاگردشه،مدام مواظب بودم و به خودم تذکر میدادم،تا اینکه بعد از مدتی دیدم بی اختیار کاملا همه خصوصیات در من نهادینه شده.

    از طرفی تمام واحدهای درسی رو پشت سر هم و بی وقفه طی کردم و مدرکمو گرفتم و مراحل بعد از اون رو طی کردم.

    الان دو سه سال از اون موقع میگذره.

    و همه تلاشم رو کردم که به سبک خودم زندگی کنم و حتی فکر کنم.

    و همیشه دنباله رو ندای قلبم باشم.

    و خدا رو شکر به هر انچه خواستم رسیدم.

    اما تا خواسته هام اوج گرفت و خیلی قویتر کردم دنیای فرا رویم رو و به خدا گفتم ایمان دارم مثل گذشته همه رو بهم میدی،

    بطرز جالبی با استاد عباسمنش و این سایت و خانوم شایسته عزیز و شما همسفران گرامی اشنا شده ام.

    که از همگی شما بزرگواران سپاسگزارم.

    این اشنایی بزرگ ترین موهبتی هست که خداوند این روزها به من داده است.

    سپاسگزار خداوندم برای دادن این هدیه ارزشمند به زندگی ام و همه تلاشم رو میکنم که قدردان باشم و از همه این موهبت به شایستگی استفاده خواهم کرد به لطف بی کران خودش.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 51 رای:
    • -
      ژیلا کریمیان گفته:
      مدت عضویت: 2635 روز

      سلام دوست عزیزم بهت تبریک میگم امید است با همین قدرت ب جلو حرکت کنید . خواستم ازتون تشکر کنم و بگم ک مطالبتون با زندگی من 50درصد مطابقت داشت و کلی انرژی گرفتم ممنون و همیشه موفق سااالم ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    نیلوفر ابراهیمی گفته:
    مدت عضویت: 2366 روز

    سلام خانواده عزیزم

    از بارگاه خداوند به استاد عزیزم عباس منش طلب دعای خیر دارم برم مثل پدر و مادرم عزیز هستن مثل والدینم احترام دارم

    استاد خیلی دوستان دارم

    شما اینه نما و توحید و یکتا پرستی هستین

    استاد شما سر روح و روانم تاثیراتی عمیق دارین

    روح مرده من را با فایل ها و گفتارتان دوباره زنده کردین

    عشق شور نشاط و با توحید یکتاپرستی به وجودم ارمغان آوردین

    شما نیلوفر سابقم را یعنی خودم را به خودم هدیه دادین

    شما دست از خدا به سمتم هستین

    شما پیام اور خدا برم هستین

    استاد دیشب با شنیدن از قسمت اول الی ششم فایل های باورهای توحیدی در مورد خداوند و از دیشب تابه حالا از قسمت اول سفرنامه الی قسمت چهارم متواتر گوش دارم بدون کدام وقفه با عشق

    یک عشقی عجیبی از اعماق قلبم نسبت به خداوند نشعت گرفته قادر مطلق خداوند خداوند که رزاق است خداوند پدرم مادرم دوستم همه چیزم است خداوند وعده که برم داده از رگ گردن برم نزدیک است مرا اجابت می‌کند به شرط که من اجابت کنم

    و من از طی قلب با خدایم خلوت کردم و اجابتش پذیرفتم با عشق

    ‌باور کنید خدا را خیلی از نزدیک احساس کردم همرایم گب میزد

    استاد عزیزم خداوند برم وعده داده مراهدایت می‌کند آنقدر ثروت نعمت خوشبختی روابط حسنه در رابطه به معنویت و مالی سلامتی می‌دهد که بی انتها نا محدود

    که همه گواه باشند مخصوص خودم که خداوند به وعده خود وفا می‌کند

    هر زمانی به دلم خواهش هدف عشق پیدا شود با آن کنون بدست آوردنش هم پیدا می‌شود

    من آغاز سفر نامه خودم یا رد پاهایم را در این سفرنامه مینویسم بخاطر یاد آوری خودم

    من عاشق نویسنده گی هستم

    من به زودترین فرصت به اراده خودم خدایم

    به پرفروش ترین نویسندگان جهان و فلم نامه نویس جهان مبدل می‌شوند البته با طی نمودن تکاملم

    و عزت شهرت محبوبیت معنویت و اقتدار قدرت را بدست میاورم من نیلوفر ابراهیمی یکی از ثروت مند وپر قدرت و فرد تاثیر گزار در جهان میباشم که کمکم وحمایتم اول به خودم بعد خانواده و بعد میلیون ها افراد را در حمایت می‌کنم

    و حالا دانمارک زندگی می‌کنم

    هدفم رفتن امریکا است ودوم استقلال مالی ثروت بی حدومرض

    از مسجد موسسات خیریه مهم تر به نام پدر عزیزم شفاخانه میسوزم خانه ماشین وسایل تقلبه هواپیمای شخصی با میدان هوایی شخصی و جزیره در اروپا یعنی از تمام امکانات به خودم مهیا می‌کنم تا زنده هم باشم زنده گی را به خوشی زنده گی می‌کنم ‌تسلیم خدا میباشم

    خداوند ثروت سلیمان نبی و قانون برم وعده داده ثروت که خدمات بیشتر به خودم و خانواده هم و افرادی زیادی در جهان کمک کند

    البته خواسته من پیش خداوند ناچیز است

    این تقدیر است تا لحظه آخر عمرم با خوشی سلامتی معنویت روابط عاشقانه و ثروت بی حد مرض سپری کنم این وعده خدا به من و وعده من به خودم است که میسازم خوابی که به چشمان باز دیدیم بر آورده کنم در اروپا و امریکا و آسیا ملک های مختلفم باشد

    گرچه حالا نسبتا وضعیت مالی خوب است بد نیست اما من به استقلال مالی و ثروت بی حد و مرض میخواهم چون باور دارم خدای من خدای عباس منش خدای حضرت محمد ص. و خدای ابراهیم و خدای سلیمان یکی است اگر قانون خداوند بدون تغییر و تبدیل است اگر قانون بر آنها کار داد به من هم کار می‌دهد

    من هم میخواهم این افراد موفق را تایید و تعریف و توصیف می‌کنم نعمت ها را از خدایم میخواهم چون چیزی که من در ذهنم بسازم با باورهایم آن چیز بدون شک رخ می‌دهد

    این تعهد من به خودم تعهد خداوند به من است

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای: