روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1 - صفحه 57
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-75.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-01-13 15:17:012022-02-28 08:12:28روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد وعزیز دل استاد
باگوش دادن به این فایل حالا فهمیدم چرااتفاقات نخواسته برایم پیش میاد چراافرادی رو جذب میکنم که همون اتفاقاتی که مثلا برای من افتاده برای اونهاهم افتاده وهمیشه باخودم فکر میکردم چرا تو ی این مسیر قرار میگریم امروز با گوش دادن به این فایل متوجه شدم هرروز یک اگاهی ناب خدایا چه حسه قشنگی هست وقدم به قدم بافایلهای استادبه سوی الله هدایت میشم وهی نزدیکو نزدیکتر
من متعهد میدهم که از امروز فقط ازاتفاقات خوبی که برایم رخ میده صبحت کنم
استاد یک تصمیم دیگ هم گرفتم میخام یک تابلو برای خودم تهیه کنم و تمام تعهداتی رو که درطول سفر به خودم دادم رو داخل این تابلو بچسبونم وجلوی دیدم نصب کنم که هرگز فراموش نکنم همین امروز این کارومیکنم
سپاس ازفایلهای بی نظیرتون
سلام دوستان عزیزم و سلام به شما استاد دانا و باهوش پاک سرشت و عاشق خداوند
و شما خانوم شایسته عزیز و عزیز دل همه ی ما
خیلی خیلی از شادی و خوشبختیتون استاد خوشحالم خیلی زیاد از عشقو علاقه ی بینتون خوشحالم از همه چیز خیلی زیاد از شادی و ارامش این جمع زیبا صمیمی شریف و انسانی که دور هم جمع شدیم و به همدیگه کمک میکنیم با عشق خوشحال و خرسندم
و از همه بالاتر از خدای عزیزم عشق جاودانم سلطان قلبم سپاسگزارم امیدوارم روز به روز بیشتر عاشق خدای عزیز دلم بشم
دوستای عزیزم
اتفاقات شگفت و بسیار زیبا تو همین مدت کوتاه برای من افتاده که توی پیام های قبلی نوشتم اما اتفاقی که همین چند ساعت پیش برام افتاد این بود که من یه درخواستی رو به خدای عزیز دلم داده بودم که زمان زیادی نمیگذشت
و خداوند به زیبایی و به راحتی خودش بدون اینکه من بگم خیلی زودتر برام فراهم کرد طوری که خودم وقتی به خودم اومدم دیدم همه چی داره چقدر قشنگ پیش میره
اون اتفاق هم این بود
امروز مردی که واقعا مرد ایده ال رویاهای من بود و عاشقانه دوستش داشتم و اون هم عاشقانه دوستم داشت
تماس گرفت و گفت لطفا به تمام خانوادت عزیزم بگو که من میخوام بیام خواستگاریت
و دارم اماده میشم برای خواستگاری وبگم این رو هم که من چند سال بود که منتظر این لحظه بودم و به محض اینکه قوانین رو درک و عمل کردم ارزوی چندینو چند سالم به حقیقت پیوست
و من به زیبایی متوجه سعود مدار رو شدم
به زیبایی متوجه این شدم که وقتی استاد میگن وقتی مدارت تغییر میکنه تمامی ادم ها و شرایط در مدار جدیدت کیفیتش تغییر میکنه
ایشون مدارش از من گویا بالاتر رفته بود و من قشنگ متوجه میشدم که فضای ایشون و من با هم فرق داره و درک نمیکردم مسئله کجاست
و وقتی روی ذهنم شروع به کار کردن کردم و ترمزهایی که مانع اون گاز دادن های فوق العادم میشد رو برداشتم
موتور زندگیم شروع به حرکت کرد
و دیگه اینکه قانون برانگیختگی در روابط رو متوجه شدم که چطور توجه به نکات مثبت جواب میده
و الان خیلی خوشحالم که ایشون زیباترین و کامل ترین دختری که تا به حال به چشم خودم در اطراف شعاع خیلی زیاد خودم دیدم رو داره به همسری انتخاب میکنه و من هم یه نابغه یه ادم درخشان و به معنای واقعی انسان رو به همسری انتخاب میکنم
واقعا بین منو ایشون اونقدر تفاهم و زیبایی و درک جاذبه و عشق وجود داره
که رابطه ای کاملا رویایی رو دارم تجربه میکنم
دوستان واقعا فهمیدم وقتی توی زندگیم وقتی مرور میکنم و به یاد میارم لحظاتی که من عمیق با خدا صحبت کردم و خواسته ای رو درخواست کردم و باور کردم میشود اون اتفاق برام پیش اومد
خدایا شکرت به خاطر تمام زیبایی هایی که در زندگیم نصیبم کردی ممنونم به خاطر همه چیز
دوستان قانون عمل میکنه
میام و باز از نتایجم براتون مینویسم
سپاس در خداوند زندگی کنید
سلام ویدا خانم؛
به به …. تبریک میگم.
احساساتتون رو خیلی زیبا توصیف کردید.
امیدوارم در آینده بیاید و اتفاقات زیبای زندگی مشترکتون رو توصیف کنید.
آرزوی خوشبختی و شادی دارم براتون.
سلام دوست من ویدا خانم عزیز از صمیم قلب و با تمااام احسااااسم ب تو تبریک میگم و از خدااای مهربااانم میخاااام سراسر زندگیتان پر از لحظات ناااب عاااشقی باااشد انشاااله خوشبخت و سعادتمند باشید
ب امید مدار بالاتر
پیش ب سووی موفقیت
هر چی آرزوی خوب مااال ماااااااااااااااا
ژیلای عزیزم ممنون بابت تبریکت گلم
و ارزوهای قشنگت
مرسیییییی
ارزوی من هم برای شما رسیدن به بی انتهای ارزوهاتونه
???
بهاره عزیزم خیلی خیلی ممنونم بابت تبریک و اروزی زیبات
عزیزم ارزوی من هم برای شما عمق بی انتهای ارزوهاتونه???
با سلام خدمت ۳بمب انرژی من استاد عزیز خانم شایسته گل و خااانم فرهااادی عزیزم و دوستان و خانواده عباس منشی ام ک وجود همیتان نشانه ای از خدا و دستی از دستان پر محبت و برکت خدایم است و بس
سفرنامه روز ۹:
استاد وقتی ب این فایل تولد گوووش دادم و یکم غرق شدم تو افکااارم دیدم اصل و اسااااس تمام گفته هااتون همین که با خودتون با خدای درونتون در صلح باشید ک حاصل همین و انجامش یعنی توکل یعنی ایمان یعنی باور و ثمرش میشه آرااامش عشق فراوانی ثروت سلامتی و هر آنچه ک تا الان خواستی با نگرررانی و نشده .
میخااام بگم ک من همیشه از سورپرایز دیگران و خودم لذت میبرم و عاااشق اینم ک برررام تولد یا مراسم های انچنانی بگیرن یادمه پارسال برای تولدم خودم دوستامو دعوت کردم بررراش تصویر ساازی میکردم و حس میکردمش اخه اون موقه هم با سایت آشنا بودم اما اتفاق نیفتاد خیلی دلگیر شدم از دوستام ولی نذاشتم زیاد طول بکشه و تو همون حس بمونم الان میفهمم دلیلش چی بوده
اینکه من زیاد ب اون خواسته چسپیده بودم زیاد مهمش کرده بودم و هی نگرانش بودم تو دلم ناخودآگاه
امسااال تنها با دوستم تولد گرفتم البته خودم برای خودم گرفتم چون حتی دوستمم یادش نبود اما من برام مهم نبود چون لذت میبردم با خودم و اصلا هیچی برررام مهم نبود حس خوووبی رو تجربه کردم هر چند اون چیزی ک آزروم بود نبود
میدونم خیلی موونده ب منبع نزدیک و نزدیک تر بشم اما هر وقت ب قبل آشنای با این سایت و الانم فک میکنم نمیتونم مقایسه کنم انقدر همه چی خووبه انقدر ارومم
امروز خدا رو تو مووسیقی آرومی ک منووو به هر جااای زیبااایی در صدم ثااانیه میبرد دیدم و ازش سپاااسگذارم ک تو اون موقه زمان و مکان برام بی معنی بود
سفرنامه روز ۱۰ :
استاد واقعاااا باااید روزه گرفت روزه سکوت زمانی مجاز ب شکستن این سکوت باشیم ک جز مثبت های اون روز یا هر روز دیگه ب فکر و زبونمون نیاد
ی ایده ای ک الان ب نظرم اومد اینه ک بخاطر اینکه این کار رو بهتر ومتعهدانه تر انجام بدم و بدیم این ک هر وقت خواستیم همچین حرف یا فکری ب زبونمون بیاد خودمونو جریمه پولی کنیم هر کس ب نسبت ی مقدار پولی رو تعیین کنیم ک براامون مهم باااشه ک این خیلی خووبه
استاد میخام بگم ک من همچین اشتباهی رو کردم دقیقا یادم نمیاد چند هفته پیش بود اما زود جلوشو گرفتم ک بیشتر ادامه پیدا نکنه
بین من و یکی از دوستام مشکلی پیش اومده بود ک هر وقت اتفاقی مغازه دوسته مشترک هردمون همو میدیدیم خیلی سر سنگینانه بااهم رفتار میکردیم و خیلی ماایه تعجب دوستمون بوذ چون زیاااد شوخی میکردیم با هم
هر چند بار ک میرفتم مغازه دوستم میخاستم بگم جلو خودمو میگرفتم تا اینکه چند هفته پیش بهش گفتم و اونم خیلی نارحت شد و گفت خداایی اون کار اشتباهی کرده
انگار ناخودگاه دوس داشتم حس قربانی بودنو انگار دوس داشتم اون قضاوت شه اون بد باشه و من خوب
در حااالی ک وجودم خدای درونم هی داشت باهام حرف میزد ومن بی اعتنا بودم بهش…..
دوستم گفت باید بهش بگم منم موافق بودم و گفت باید ی روز بهش بگم ک توم باشی ک اون نتونه دروغ بگه و…
منم قبول کردم خوشحاال بودم اون لحظه
برگشتم خوونه چند روزی گذشت و دوستم خبر نداد ک برم برای بقیه حرفا و رودر رو کردن من و دوستم
تو این مدت هی دو ب شک بودم خدای درونم هر لحظه باهام حرف میزد و منم هی ازش کمک میخاااستم
تا اینکه باز ب وسیله مطالب سایت بهم الهام شد ک کااارم اشتباه و ادامه دادنش تنهااا ب ضرر منه و اون چیزی رو ک مد نظرمه با این کار ب دست نمیااارم
و فهمیدم هر اتفاقی افتاده مقصر فقط و فقط خودم بودم
با تعریفش فرکانس منفی فرستادم
ک باعث تکرار همون جنس منفی از اتفاقات در زندگیم میشه
و حالا با رو در رو شدن با اون باعث میشم اون از خودش دفاع کنه و بینمون بحث پیش بیاد ک اینم بدتر از بدتر و باز فرکانس منفی بود واسه همین تصمیم گرفتم ک برم پیش دوستم مغازه و بهش بگم ادامه نده چون نمیخام این اتفاق بیفته
جالب اینکه چند دقیقه بعدش دیدم همون دوستمم اومد قبل اینکه ب دوسته دیگم بگم ک در موردش چیزی نگه
دوستم گلاله گفت چ جاالب میخاستم باهاتون تماس بگیرم چ خووب ک هر دوتاتون هستید وایستید کارتون داارم اما من ب دوستم گفتم من میرم برمیگردم و اجازه ندادم ادامه پسدا کنه پ وقتی دوست دیگم رفت من جریان رو ب دوستم گفتم و اونم گفت منطقیه
پس دیگه در موردش بحث نمیکنیم
خواستم بگم واسه یکم حسم بد شد اما خوووشحااال شدم ک تونستم جلوی کار اشتباهمون ب وسیله الهامات خددداس عاااشقم بگیرررم و هر لحظه سپاسگزار خدای مهربون و رزاقم هستم
خوواستم اینا رو بگم ک برای خودم یادآوری باشه و رد پاای برای آینده ک وقتی ب بهترین جاها رسیدم برگردم ببینم با همین قدم های کوچیک با همین منع کردنای خودم ک قبلنا عادتم بود
با همین ترک عادتهای اشتیاه بوده ک ب موفقیت رسیدم
براتون سلامتی عشق ثروت شادی آرامش و سعادتمندی در دنیا و اخرت رو آرزومندم
هرچی آرزوی خوب مااال توو ….
سلام به همه دوستان؛
امروز، روز 10 ام سفره. من این ویدیو از استاد رو در حکم یه هشدار می دونم. استاد در مورد افراد بدشانس صحبت کردن. اینکه چرا بعضی افراد بدشانس هستند و مدام اتفاقات بد و عجیب و غریب رو جذب خودشون می کنند؟!
نکته این جا بود که اونها مدام از دردسرها و اتفاقات بدی که براشون اتفاق می افته، تعریف می کنند و اونها رو هم با آب و تاب به دوست و آشنا میگن.
هشداری که تو این ویدیو از استاد شنیدم، این بود که ما باید در طول روز مدام کانون توجه مون رو مثبت کنیم و برای اطرافیان هم از اتفاق های خوبی که برامون می افته، صحبت کنیم. فقط در اینصورت هست که اتفاقات مثبت دیگه ای رو جذب می کنیم.
متاسفانه کانون توجه انسانها در اغلب موارد (در صورتیکه مراقب نباشند!)، منفی هست و بیشتر به ناخواسته ها و نداشته هاشون فکر می کنن… از جمله خودم!
ولی اگر خوش بینی و افکار مثبت رو به طور آگاهانه در خودمون ایجاد کنیم و به قول استاد هر روز، روزه ی فکری مثبت بگیریم، شاید اوایلش سخت باشه. ولی یواش یواش مهارت مثبت اندیشی و کانون توجه مثبت در ما نهادینه میشه و اتفاقات خوب مسلسل وار وارد زندگی ما میشه.
و اما… اتفاقات مثبت امروز من:
از خواب بیدار شدم، یه خرده غذا خوردم و بعد 2 ساعت خودشناسی روزانه ام رو انجام دادم. بعد فایل های کامپیوتر و موبایلم رو مرتب سازی کردم. از چند تا سایت مفید بازدید کردم و تمریناتشون رو انجام دادم و بعد اومدم سراغ سایت خانواده صمیمی عباسمنش.
اینا اتفاقات خوب و مثبت امروز من بود:)
روز دهم
با سلام و خدا قوت به خانواده بزرک عباسمنش
بعضی وقتا انسان ندانسته و ناخواسته چیزهایی رو جذب میکنه به زندگیش که دردسر هایی رو برای خودش خلق میکنه خاطراتی که باعث میشه توجه ما روی مسائل باشه خاطراتی که برای جلب توجه بیشتر دوست داریم تعریف کنیم که ریشش از همون عزت نفس میاد توجه های ما را بر روی نکات منفی میبرد و ابن خیلی بد است تصمیم من مراقبت از خودم در مقابل همچین رویداد هایی است واین با ارتباط با اصل که خدا است انجام میشود اصلا به نظر من وقتی وصل باشی دیگه ای افکار سراغت نمی اید
سلام دوستان عزیز واستاد دلبندم?
بریم سراغ سفر روز چهارم
خب در مورد توجه کردن به نکات مثبت یه خاطره یادم اومد که بگم خیلیم دور نیست تازه رخ داده
من گوشی موبایل داشتم که خانمم خوردش کرده بود چون من استفاده درست نداشتم ازش و بعدش یه گوشی ساده گرفتم چرا که لازم داشتم لازمه کارم بود به هر حال من بارها با این گوشی فایلای استاد رو گوش میکردم اما چون نیاز داشتم گوشی داشته باشم که به اینترنتم وصل باشم شروع کردم بخاطر داشتن این گوشیم سپاسگزاری کردن و بعد مدتی ول کردم یا سست شدم از نوشتنش که بعد اون به مادرم گفتم گوشیتو میدی تو که برات فرق نمیکنه که قبول کرد و داد و من باهاش فعالیتمو شروع کردم و سپاسگزاری کردم بخاطر داشتن این گوشیم و این اواخر کلیم اذیتم میکرد که مادرمم هم گوشیشو میخواست که من هدایت شدم به شرایطی که خانمم موافقت کرد تا گوشی که الان دارمش رو بگیرم تازه از همه گوشیهایی که تا الانم داشتم بهتر و با کیفیتر و من خداروشکر میکنم چرا چون الان دارم از این گوشی بهتر استفاده میکنم و بازم شکر گذاری میکنم تا بازم در شرایطی قرار بگیرم که بتونم بهترین مارکو با هر قیمتی بگیرم
دومین حالت توجه به نکات مثبت من اینه که چقدر خدا دوستم داره و اینکه خوش شانسم
چون دوره ای رو تو تلگرام دیدم و از لحاظ مالی هم پولشو داشتم که قبلا گفته بودم چطور نصیبم شده این پول مبلغش ۵۰۰هزاربود ۱۴۹هزارتومن شرکت کردم واین مبلغ تنها برای۵۰ نفر اول بود ومنم جزء این۵۰ نفر بودم بقیه تا۱۰۰نفر باید کامل پرداخت کنن ضمنا دوره تضمینی با گارانتی همین اولش کتابی هست که باید مطالعه کنم و چقدر عالی البته از استاد یاد گرفتم این کارآفرینان که زندگینامشون گفته شده ایرانی هم هستن فقط باورای درستشونو بگیریم و بقیش ایگنور کنییم
و چقدر داره بهم انگیزه و باور میده تا حرکت قدرتمندتری رو پیش بگیرم و باز هم اینو نشونه ای از خدای وهابم دیدم تازه دوره هنوز شروع نشده خدا جونم دوست دارم و شکرت ،
تشکر بابت مطالعه مطلب بنده وتشکر صمیمانه از استاد عباس منش عزیزم که واقعا دسته خداست شاد باشید و ثروتمند در پناه ایزد منان
سفرنامه ششمین برگ
سلام استاد وسلام دوستان دیگرم
این فایل را در این دوسال اصلا ندیده بودم .هرروز که میگذره بیشتر به اهمیت این سفر پی میبرم مچکرم
باز هم استاد زد به هدف و یکی دیگه از مشکلات اساسی که داشتم را گفتند چک و وام من حدود یک سال هست که سعی میکنم از این دو دام فدار کنم . ولی گذشته هنوز دست از سر من برنداشته ولی هر روز رو به پیشرفت و رو به فرار از وام ها در حال حرکت میکنم امروز دیگه هیچ گونه چکی نمیکشم و خرید های فروشگاه ام رو یا نقدی میخرم یا با اعتباری که دارم .و این روند رو هم میخام تغییر بدم و فقط نقدی کنم . و وام ها رو هم انشا اللاه تسویه کنم به این امید .
استاد میدونستی مثل یک پدر دل سوز هستی من حدود ۶ سال هست کاسبی میکنم در این کارم و چیزی که شما در یک فایل به رایگان به دوستان ومن میگویید هیچکس به من نگفته بود و بعد از این که تو منجلاب ای که درست کرده بودم گیر افتادم فهمیدم .ای کاش این فایل و این تجربه زود تر به داد من میرسید .
اما حلا هم دیر نیست به امید خداوند .
سلام استاد گرامی و دوستان عزیز
نمیدونم امشب چرا تا این موقع بیدارم من که به زور تا نهایت ۱ صبح بیدار میموندم.
۹ سالم بود که به اتفاق خانواده به یزد اومدیم در ۱۵ سالگی مادرم را بعلت سرطان از دست دادم. رفتم جبهه و زخمی شدم و پدرم خیلی زود ازدواج کرد. بعداز خدمت سربازی ازدواج کردم و صاحب دو فرزند پسر شدم. از همون اوایل مجردی یزد را دوست نداشتم و میخواستم به تهران برگردم. گفتم ازدواج میکنم و با همسرم میریم تهران زندگی میکنیم. الان ۳۰ از زندگی متاهلی من میگذره و همچنان توی فکر هجرتم هربار یک جایی را در نظر میگیرم ولی باز عقب نشبنی میکنم. در این مدت هیچوقت نتوانستم طعم درست ثروت را بچشم. در یک موقعیتی وضع مالیم خوب میشد ولی باز اوضاع احوال بهم میریخت و یه جورایی بی پول میشدم. اینسری آخر هم که بد جور ورشکست شدم و حدود ۵۰۰میلیونی کم آوردم که هنوز یه مقداریش مونده.
از پارسال که با سایت استاد آشنا شدم خدارا شکر خیلی تغییرات خوبی توی زندگیم افتاده و واقعا توی این مدت بجز فایلهای ثروت که تهیه نکردم اغلب فایلهای استاد را یا خریداری کرده و یا دانلود رایگان کردم و مرتب به آنها گوش دادم و تمرینهاش را انجام دادم.
گاهی به سن و سال دوستان که کامنت میزارن توجه میکنم میگم خوش بحالشون که از حالا با استاد آشنا شدند و زندگیشونو دارن تغییر میدن. اما باز به خودم که نگاه میکنم حدا را شکر میکنم که همین حالا هم که وارد این مسیر شدم خیلی عالیه و همین که با نادانی نمیمیرم خیلی خوبه.
دارم میخونم کنکور ارشد رشته روانشناسی را امتحان بدم و امیدوارم که قبول بشم. و امسال اجاره منزلم تموم میشه میخوام به یکی شهرهای اطراف یزد(تفت) برم خیلی فاصله ای نداره و آب هوای خوبی هم داره و آرامش ببشتری اونجا حکم فرماست. حداقل نتونستم تهرون یا خارج از کشور برم میتونم از محیط شهری یخورده دور بشم.
تا حالا خیلی کار آزاد از همه شغلی انجام داده ام و توی برخی موفق و خیلی هاش هم ناموفق بودم اما دیگه دنبال آرامش هستم کار مشاوره را هم دوست دارم. فعلا این هدفمه و بقول استاد خدا خودش هدایت میکنه تا ببینم چی پیش میاد.
اینسری تصمیم گرفتم برای هر روز این سفر پربرکت یک کامنت بزارم و اینکارو انجام دادم و ۳۰روزو پر کردم و منتظر فایل بعدی استاد و ۳۰رور بعدی ام. تازگیها که بیشتر وارد سایت میشم و کامنت دوستان را میخوانم چقدر انرژی و انگیزه میگیرم.
سپاس که هستید
دوستتون دارم.
یاخق
سلام بر علی هاشم بیگی عزیز🌼
برادر نازنین عباس منشی ام 🌸
لذت بردم از نوشته ی صمیمی و با انرژی مثبت تون 🌼
تحسین تون می کنم بابت این هدایت الهی و آشنایی و درک قوانین کیهانی 👏👌
و تحسین تون می کنم برای این تعهد و خواستن تون 👏👌
یقینا تا این لحظه اتفاقات عالی و رشد عالی تر رو تجربه کردید به لطف بودن در این مسیر وتعهد و ایمان تون 👌👏
خدا رو شکر می کنم 🙏🌸
برای خودم و همه مون از خداوند طلب هدایت به سمت زیبایی ها رو دارم 🙏🌼
دوستتان دارم ❤️
خداوند عاشق شماست❤️
سلام و درود بر دوست هم فرکانسی خوبم سرکار خانم پرورش
بطور اتفاقی اومدم سراغ این کامنت و کلا یادم رفته بود که همچون کامنتی را گذاستم و بینهایت خوشحال شدم از جواب شما و عنایتی که به بنده داشتید
من الان ترم ۲ روانشناسی را تموم کردم و برای خودم هدفهای زیادی دارم.
به امید موفقیتهای روز افزون برای همه
شاد و سلامت و ثروتمند باشید
با عرض سلام و خدا قوت خدمت دوستان و استاد کامل اقای عباس منش دعایی ک سالیان سال میکردم ک خدا همیشه استاد کاملی سر راهم قرار دهد مستجاب شد
لازم است از من روز دومم هست ک عضو شدم شاید باور نفرمایید امروز به حدی تغییر کردم و ارام بودم ک حتی لب به سیگار هم نزدم و با نامزدم طوری رفتار کردم که حیران مونده بود و همچنین خانواده . دارم دونه دونه افکار مخرب رو شناسایی میکنم فقط بعضی مواقع به یه خاطره یا تحقیری ک صورت گرفته از طرف اطرافیان رو شناسایی میکنم نمیدونم چه جمله یا باوری رو به جاش جایگزین کنم … لطفا راهنمایی بفرمایید ….واقعا با اینکه تو وضعیت مالی مناسبی نیستم یه دنیا ارامش از روز دوم پیدا کردم …..با تشکر
سفرنامه روز 12 ام
13971127
بنام خداوند مهربان
امروز هم روزی عالی بود با اینکه فکر میکردم که باور شانس و قرعه برای کسب ثروت یهویی و یا همراهی با یک دوست یا همکار یا همسر را کنار گذاشته ام و قتی که عمیق تر نگاه کردم اون زیرا باز یه دلخوشی هست که میگه اگه بشه چی میشه، تو یه برنامه ای برنده بشی یا تو قرعه کشی برنده بشی خیلی از مسائل ام حل میشه و فهمیدم که این باورهای محدود کننده خیلی به کار کردن نیاز دارن و امروز خیلی آگاه تر شدم امروز هم روز خوبی بود دیشب به یک تضادی برخورد کردم که باورهای محدود کننده من بر اساس تحریک عصبی عوامل اطرافم بخاطر بدهی های که به بار اومده و عدم تحصیل نتیجه مالی که موجب شد برم پشت بوم و قدم بزنم و با خدا صحبت کنم و ازش بخوام هدایتم کنه و کلی سپاسگزاری کردم و نعمتهایی که به من داده را شمردم و آروم شدم و بعد ازینکه یکم سپاسگزاری کردم بهم الهام شد اول لبخند بزن و پرانرژی باش و برو و با بچه هات بازی کن و کلی با دوتا پسر نازنینم بازی کردیم و کلی احساسم خوب شد ولی همچنان منتظر الهام شدم تا اینکه خوابم برد و خوابی عجیب دیدم من تو کوچه پس کوچه ها قدم میزدم و سر گردان بودم که به هر کوچه ای که میرسیم بن بست بود تا اینکه به یک مکان بزرگ رسیدم که چندین اتاق بزرگ آنجا بود و در هر اتاقی چند نفری به یک شغلی مشغول بودند نجاری، جوشکاری، سنگ کاری بنایی و در هر اتاقی یک شغلی دایر بود یه اتاق بود شبیه گلخانه و یه اتاق را هم داشتند موکت میکردند انگار میخواستند تو این اتاق ها فیلم بسازند و برای سکانس های مختلف فیلم آماده میکردند تا اینکه به غربی ترین اتاق این اتاق رفتم که یکی بود که حیوانات عجیب و غریبی مثل تمساح کروکودیل و مارمولک های بزرگ و مار نگه میداشت و یک حیاط خلوتی داشت که گل و لایی غلیض در حال جوشیدن بود و این حیوانات با عجله خودشون را تو این باتلاق می انداختند ویک جرثقیل در کنار باتلاق داشت سعی می کرد این حیوانات را نجات بدهد من که هاج و واج بودم و خیلی پریشان شدم و ترسیدم و خواستم از آن محیط فرار بکنم که تا از اون اتاق حیوانات پریدم بیرون با 40 پنجاه نفر مواج شدم که نشسته بودند و داشتند مراقبه دسته جمعی می کردند اما بطرف قبله نبودند و پشت به قبله بودند و این بار دوم است که من با جماعتی در خواب همراه می شوم که پشت به قبله می شوند و عبادت میکنند و با دیدن اونها قلبم یک باره آرام گرفت و تا خواستم به آنها ملحق بشوم از خواب پریدم امروز صبح کلی نشستم فکر کردم
و آخر به این نتیجه رسیدم که جهتی که من قبلا بسویش عبادت می کردم گل و لای و حیوانات خونخوار وحشی در حال خودکشی هستند و در طررف مقابل آن انسانهای آرامی بودند که در حال عبادت بودند و این خواب را تاییدی بر جدا شدنم از عقاید و باورهای غلط قبلی دانستم و از خدا خواستم که واضح تر و روشنتر هدایتم کند و یک نکته مثبت دیگری هم این بود که یک الهام عجیب غیر منطقی در مورد یک تصمیم کاری بهم شد که موجب جنجالی در ذهن من شد و یه حس میگفت فلان کار را انجام بده و نجوا میگفت مگه دیوونه شدی نکن همه زحماتت هیچ میشه خلاصه من بین این دوتا مونده بودم و چون نجوا میخواد منو بترسونه و نذاره به الهامم عمل کنم منم به الهام درونی ام اعتماد کردم و عمل کردم و ظرف یک ساعت یک نتیجه عالی گرفتم و عالی بود خیلی حسم خوب شد بچه ها امروز هم هوا بارانی بود ولی من بر خلاف باورهای قبلی که تو هوای بارانی بازار خرابه فروش فوق العادهای کردم و همه اینها لطف خداوند بود که از راههای مختلف به هدایت و حمایت من شتافت من فقط روی خدا حساب میکنم شما هم فقط روی خدا حساب کنید باور کنید میشه اتفاق می افته فقط کافیه بخواهید
در پایان از خانم شایسته عزیز و استاد گرامی ام تشکر میکنم که نوشته های ما را در هر غالبی که هست یا نیست منتشر می کنند
ثروتمند و سلامت و سعادتمند باشید