روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1 - صفحه 70

4447 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمد ایروانی گفته:
    مدت عضویت: 2324 روز

    با سلام و درود خدمت شما استاد عزیز و تمامی عزیزان…

    اول از همه میخواستم عذر خواهی کنم به دلیل اینکه فایل ها رو تا روز ۲۵ ام گوش دادم اما هیچ نظری نزاشتم…

    احساس میکردم باید حرف داشته باشم برای نظر گذاشتن و به قول استاد بهت باید الهام بشه و تو بنویسی…

    میخواستم از تجربه ی خوب امشبم بگم..‌.

    تصمیم گرفتم برم آرایشگاه و به آرایشگاه همیشگی نرفتم و گفتم تا دلم منو به آرایشگاهی ببره که قراره توش اتفاقات خیلی خوبی بیفته و حرفای خیلی خوبی زده بشه و همه چیز مثبت باشه…

    من ناخواسته پا به یه ارایشگاه جدید گذاشتم که حسم نسبت بهش خوب بود…

    وقتی وارد شدم تلویزیون آرایشگاه داشت اخبار میگفت جالب اینجا بود که خبری که داشت اعلام میشد خیلی خبر مثبتی بود و درباره شادی مردم خراسان جنوبی از بارش های اخیر بود و مصاحبه هایی پخش شد که مردم دائم میگفتن خداروشکر و همه چیز خیلی خوب شروع شد…

    ناگهان نظرم به آرایشگر جلب شد که داشت با آقایی که زیر دستش بود حرف میزد و میگفت این همه درس خوندیم…

    تصمیم گرفتم بقیه حرفش رو نشنوم پس گوشیمو در اوردم و رفتم تلگرام و رفتم تو کانال نجوم مورد علاقم و شروع کردم با لذت به مطالعه عکسی که اخیرا از سیاه چاله گرفته شده غرق در لذت شده بودم که کار ارایشگر تموم شد و نوبت به من رسید…

    روی صندلی نشستم و آرایشگر پرسید چه کنم؟

    گفتم ساده کوتاه کن و خیلی کوتاه کن هفته دیگه میرم سربازی نمیخواد از ته بزنی گفتن کوتاه بشه کافیه…

    شروع کرد به کار کردن روی موهام و بحث از خدمت شروع شد از خاطرات خدمتش گفت که لب مرز بوده…

    و من باز تصمیم گرفتم که نشنوم اما این بار نمیتونستم برم سراغ گوشی برای همین بحث رو دست گرفتم و گفتم اتفاقا من خیالم راحته که جای خیلی خوبی میفتم…

    گفت چطور؟

    گفتم پارتیه خیلی خوبی دارم… و ادامه دادم که شوهر عمم سپاهیه و بهم گفته که خیلی راحت منو میندازه شهر خودم و میتونم صبح تا ظهر برم خدمت و بعد برگردم خونه…

    آرایشگر گفت اها خوبه

    گفتم اما من بهش گفتم که نه نیازی نیست اینکاری بکنی…

    ارایشگر پرسید چرا؟

    گفتم تو زندگی یاد گرفتم هر موقع به بنده خدا اعتماد کردم نتیجه خوبی نگرفتم و برعکس هر موقع به خدا اعتماد کردم بهترین نتیجه ها رو گرفتم…

    شروع کردم براش مثال زدن گفتم بنده خدایی بود که پارسال بهم قول کار داد با حقوق ۴۰میلیونی…

    کارش روی کشتی بود و اونجا احتیاج به برق کار داشتن و من هم رشتم برق بود هم مدتی کار کرده بودم و بلد بودم اون بهم قول داد که بهم کاری میده روی کشتی با حقوق به دلار که درامد خوبی میشه…و ته دل من ممنون از اون شخص بود و اون شخص شده بود بت من…

    روزها گذشت و هر روز بهم میگفت چند وقت دیگه…تا اینکه کار به جایی رسید که روزی حتی جوابمو نداد…

    بعد از این خاطره شروع کردم به تعریف خاطره ی دیگه ای از اعتماد به خدا…

    گفتم من سال ۹۳ کارشناسی رو تموم کردم و دی ماه اون سال دفترچه خدمت پست کردم که برم سربازی اما به دلیل زیاد بودن سرباز اعزام من خورد برای یک تیر سال بعد…یعنی حدود ۶ ماه بعد و من خیلی ناراحت بودم که ۶ ماه عقب افتادم… ناگفته نماند که من خیلی از سربازی میترسیدم و بدم میومد که هر روز با پوتین و لباس خدمت باشم…

    یادمه اونجا گفتم خدایا توکل میکنم به تو…

    اردیبهشت ۹۴ اموزش پرورش اطلاعیه جذب سرباز معلم داد و تو اون اطلاعیه رشته ی من مورد نیاز بود و اعلام کردن فقط کسایی که تاریخ اعزامشون یک تیر و یک شهریور هست میتونن شرکت کنن!!!

    یعنی چیزی که ازش ناراحت بودم برای من خیر بوده… توی سرباز معلمی شرکت کردم و قبول شدم و مدرسه ای که افتادم تنها ۱۵ کیلومتر با محل زندگیم فاصله داشت(در حالی که سرباز معلم ها رو میفرستن مناطق دور دست و محروم که خیلی با شهر فاصله داره حداقل ۸۰ کیلومتر به بالا)

    خدا داشت خودشو بدجوری نشون میداد و میگفت همیشه به من توکل کن عزیزم…

    اموزشی رو رفتم شیروان سپاه(محل قرارداد امریه اموزش پرورش سپاه هست) و اگه دوستان بدونن شیروان محل اموزش اقا زاده ها و پارتی خفن دار هاست و من خفن تریم پارتی دنیا رو داشتم…

    بعد از اموزشی نتایج کنکور ارشد اومد و من ارشد قبول شدم و رفتم دانشگاه….

    الان برگشتم که برم خدمت اما امریه ام لغو شده و من باید سربازی عادی برم و نمیتونم جایی امریه بگیرم(قانون میگه کسایی که سابقه خدمت قبلی دارن نمیتونن امریه بگیرن)

    اما خدا شاهده ذره ای تو دلم نگران نیستم که چی میشه و کجا میفتم و من بزرگترین پارتی دنیا رو دارم…

    ارایشگر که ظاهرا خیلی تو مدار من نبود گفت الان دهه ۸۰ ها که اصلا خدا رو قبول ندارن و اتئیست شدن…

    گفتم بله من کاری به اونا ندارم من خدا رو تو زندگیم احساس کردم…

    از ارایشگاه بیرون اومدم و انگار شاد ترین ادم روی کره ی زمین بودم…

    شاید حرفای من برای ارایشگر مهم نبود چون مدارش با من فرق داشت اما خودم رو هزاران درجه بالا کشید…من با این حرفا اجازه ندادم که اون خاطرات بد خدمتش رو بگه و مدار خودم رو خوب نگه داشتم و امید داشتم که اون هم تلنگری بخوره و فکر کنه به بزرگترین پارتی دنیا…

    از ارایشگاه که داشتم برمیگشتم خونه خیلی شرمنده خدا شدم که تو زندگیم لحظاتی پیش اومده که به کسی به جز اون توکل کردم و از کسی به جز اون کمک خواستم… و خدا رو ته دلم توبه پذیر دیدم و دیدم که منو بخشیده…

    من نتیجه توکل به خدا رو قبلا دیده بودم اما متاسفانه یادم رفته بود…

    استاد شما به من یاداوری کردین که دست خدا بالاترین دست هاست…

    روز هایی بود که این جمله پشت زمینه گوشی و لب تاب من بود” دست خدا بالاترین دست هاست” ید الله فوق ایدیهم”

    خداروشکر میکنم که دوباره به من فرصت داد و لیاقت داد تا فقط به خودش توکل کنم…

    خدا رو شکر میکنم که من رو در مدار درست قرار داد…

    استاد امشب که برای ارایشگر از خوبی خدا گفتم حس شما رو درک کردم…

    من شاید یک درصد روی ارایشگر اثر گذاشتم اما خودم بینهایت از وجود خدا پر شدم…

    حرف زدن برای بقیه و از خوبی ها گفتن خود ادم رو پر از خوبی و خدا میکنه…

    خداروشکر میکنم که به وسیله ی شما دوباره به مسیر برگشتم…

    با تمام وجودم با تک تک سلول های بدنم ایمان دارم که سربازی بسیار شیرین و بی نظیری رو تجربه میکنم که هیچ شخصی تا به حال نداشته…

    هفته دیگه معلوم میشه که من کجا یگان خدمتم میفته و من با تمام وجود به بزرگترین پارتی دنیا و قدرتمند ترین دست دنیا ایمان دارم…

    ناگفته نماند که الان شرایطشو ندارم که بتونم دوره ها رو خرید کنم اما با تمام وجود ایمان دارم که از این فایل های رایگان به درامد خوبی میرسم و میتونم تمام دوره ها رو خرید کنم و لذت بیشتری رو به خودم هدیه کنم…

    دوستان ازتون میخوام با تمام وجود باور کنید که

    دست خدا بالاترین دست هاست…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      بهار گفته:
      مدت عضویت: 2339 روز

      سلام آقای ایروانی،و خدا قوت امروز با خوندن متنتون یه احساس عالی بهم دست داد از داشتن این ایمان قوی از توکل عالی تون و چقدر زیبا اجازه ندادین که حستون بد بشه ،از خدا خواستم که چنین ایمانی بهم بده منم بتونم هر لحظه بهش توکل کنم،با هر تغییر ایمانم و از دست ندم .من همیشه فرصتهای زیادی داشتم ولی با تنبلی و کاهلی بهشون توجه نکردم ولی خلی زیاد به دیگران قدرت میدادم و از کسی نتیجه ای نگرفتم ولی اینبار خواستم که همه چیرو از نو شروع کنم و اهل عمل بشم بتونم فقط و فقط به خدا توکل کنم و همه چیز و بسپرم دست خودش.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        محمد ایروانی گفته:
        مدت عضویت: 2324 روز

        سلام خانم مولایی

        خواستم با پاسخ به این صحبتتون بهتون انرژی بدم

        الان که دارم براتون مینویسم باید بگم که سرباز شهر خودم شدم…با کمک همون بهترین پارتی دنیا و البته با کمک همون یکی از بهترین قسمت ها داخل مجموعه خدمت میکنم…

        شما هم از نتایج خوبتون بگید و منو خوشحال کنید…

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
        • -
          بهار گفته:
          مدت عضویت: 2339 روز

          سلام واقعا براتون خوشحالم و خدا رو هزار مرتبه شکر که زندگی بر وقف مرادتونه ،منم دارم تمام تلاشمو میکنم که خودم بسپرم دست خودش و دلشوره ای واسه نتیجه تصمیماتم نداشته باشم اثراتشم کم و بیش دیدم ولی به قول استاد این تمرینا باید جزئی از وجودمون بشه انشالله منم به همین زودیا مینویسم این پارتی چی ها میکنه….

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    پونه گفته:
    مدت عضویت: 2337 روز

    salam ghranghadr

    kheili lezat bordam az in file ali bud ba ahang aval koli ashk shogh rikhtam ba hale khub .vaghti yadam miufte az gozashte mibinam cheghadr khoda khoda mikardam ke rah hedayat ro pyda konam chon bavar dashtam ba in rah miufti tu saraziri zendegi va hame chi dar saye in dorost mishe harfatun az del miyad va bar del mishine be khatere kholusesh.ashnaii man ba shoma dar tarike motlaghe zendegim shoro shod vaghti ye shab neshaste budam o ye payam baram umad va un shod rah hamrahi ba shoma az tarighe pesar khale azizam ke azash modati bud khabar nadashtam.hamin montehay shokr gozarie baray mane .che safar ghashangi ist. man agar har ruz be sohbathay shoma va file ha gosh nadam fekr mikonam ye chizi ro gom kardam.paydar bashid .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    بانو قدرتمند گفته:
    مدت عضویت: 2312 روز

    به نام الله یکتاام

    سلام به خانواده عزیزم

    همیشه ازالله ام یه خانواده میخواستم یه خانواده که بهم اون حس واقعی روبده خیلی وقتها قبل از شناخت قوانین از الله ام گلایه داشتم وحالا خداروصدهزاران مرتبه شکر الان خودش و این بچه‌ها ی فوق العاده سایت خانواده توحیدی وبی نظیرم هستندشکر٫

    من ازسال ۹۴ یا۹۵ خردادماه دقیق یادم نیست٫ بافایل های استاد عزیزم اشناشدم یادمه فایل که رایگان روسایت بود٫یکی از دوستانم بهم هدیه دادن و ازاستاد وسمینارهایی که شرکت داشتندتعریف کردن اونقدرمشتاق شدم شروع کردم تمرین کردن شب روزم شده بود روی باورهایم کارکردن هرآگاهی بهم می‌رسد کنار اون تمرینات اون چندتا فایل رایگان انجام دادن

    اولین تمرین نواربرگردون ذهن اسم شو گذاشتم هرافکارمنفی داشتم می نوشتم بلافاصله چندین جمله مثبت به جای اون افکار توی ذهنم جامیدادم ۴۰بارهرکدوم رکورد میکردم صبح تاشب تو گوشم بودتمریناتم مدام انجام می‌دادم٫ کنارم الهام دوم تمام کارهای فردا و یاداشت میشدو بعدمیگفتم خوب خدایاخودت همه روفردابگوچکاری شومن انجام بدم هرکاری هم خودت بایدانجام بدی روبگو دیوانه وارعاشق الله شدم تابهش میگفتم انو میخوام اینومیخوام مثل بچه ها اونقدرراحت بهم میدا که واقعا باورنکردنی بود واسه همسرم همیشه میگفت چطوری حتی دوستان نزدیکم بهم میگفتندچراهرچی می‌نویسی بلافاصله میشه پس چرا ما تمرین میکنیم نتیجه نمیده مثل تو٫٫٫٫٫٫٫

    زندگی ام روابطم شغلم همه یکدفعه پس ازگذشت کمتراز۳ماه ازاین روبه اون روشد٫

    متاسفانه دیگه تمریناتم روادامه ندادم ومسیرم تعقیر دادم چندین سمینار کلاس هایی بهم پیشنهاد شد من مشتاقانه که ایناباز هم بهتر میکنه شرایط رو رفتم و زندگی ام به چالشی که فقط میتونم بگم زندگی دوباره دارم الان که دارم این متن مینویسم٫ درجهنمی فرو رفتم چطور با افکارشیطانی اول سمینار وتکرار اون در جلسات بعدی کجاها٫٫٫٫٫٫٫٫

    تا سال اسفند۹۵که تعهددادم به خودم از نو شروع کنم برگشتم به سایت همون دوست که درمدار اون موقع بودم بهم دوره هدف گذاری رو خریدو هدیه دادگفت به دلم افتاده٫

    ازخداونداونقدر تشکر کردم شب وروز گریه میکردم شب تا دم صبح قرآن میخوندم و اشک می‌ریختم که خداوندا چطوری از کرم و لطفت سپاسگزاری کنم معبودم اونقدر احساسات عالی بود که انگار تازه متولدشده بودم٫ وتازه چالش دوم زندگیم آغازشد اتفاقی که همش ازش وحشت داشتم افتاد٫

    و ازخداوند فقط کمک گرفتم وفایل ها مدام توگوشم و همون قرآن هدایتم کردبه سمت شخصی که دستان الله ام شد وکلی اتفاقهایی عالی ولی پراسترس افتاد ما مدام الله ام روصدامیزدم الان باقدرت میگم اگرالان زنده ام آزادم امنیت وآرامش دارم مدیون الله ام هستم وهدف گذاری استادعزیزم هستم٫٫ همین جا جای داره با همه وجودم ازالله یکتا ام برای سیدحسین عباس منش استاد قوانین بهترین ها ودرخواست دارم سپاسگزارم الله ام اجابت شدم٫

    اونقدرمعجزه پشت معجزه امدبرام یادمه هراتفاقی معجزاتی پیش میومده خانم فرهادی عزیزم که همین جا باتمام وجودم ازش سپاسگزارم٫ درجریان میزاشتم اونقدر آرامش شون با اون انرژی عالی شون راهنمایی ام کردنند که فقط فقط ازالله ام براشون بهترین هارو خواستارم٫

    همیشه می ترسیدم روی سایت مطلب بزارم اما یه حسی بهم گفت برو و تو این صفحه این مطالب بنویس٫

    ازسال۹۶تصمیم گرفتم تک تک ترس هام من‌جمله

    رانندگی وحشت داشتم ۱۲سال بود میخواستم گواهینامه بگیرم به خاطرترسم نمیرفتم٫ خداروشکر رفتم الان تواتوبان به راحتی رانندگی میکنم٫و گواهینامه گرفتم شکرالله٫

    از دادگاه و پلیس پدرم از بچه گی منو میترسوند خداروصدهزاران بارشکریه مدتی به خاطرترسم با یه وکیل عالی اونم یکی از دستان الله ام بودکار کردم کلی تجربه عالی کسب کردم وترسم میتونم بگم۹۹درصدازبین رفت ۱درصد مونده٫

    میترسیدم مطلب بزارم تو سایت یا عضو حتی بشم خداروشکرشدم٫٫٫

    وکلی ازترس هایی دیگه حتی ترس از قضاوت شدن الان دیگه فقط فقط قلبم هرچی بگه برام مهم هست٫

    امروز اولین رو سفرم هست خیلی خیلی خوشحالم تونستم باهاتون خانواده عزیزم و استاد گلم حرف بزنم٫

    درپناه الله یکتا شاد اندیشمند پراز آگاهی ناب الهی سالم و ارزشمند باشید٫

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    علی غلامپور گفته:
    مدت عضویت: 2861 روز

    درود درود و هزاران درود

    دنیا یه صفحست؛ یه صفحه پر از عکسهای سیاه سفید,عکسهایی که هر کدومش مطعلق به یک روز یا یک بعد از زندگیته ,بعدهایی که پر از سکانس های مختلفه,سکانس هایی که داستان های جداگانه ایی برای گفتن دارند.داستان هایی که خودت مینویسی,خودت کارگردانش هستی,خودت کارکتر هاشو انتخاب میکنی,خودت فیلمبردارش هستی وخودت با دستای خودت هر قطعه از اونو کنار هم قرار میدی و اسمشو میزاری دنیات….

    جالبه نه؟

    اما یادت نره,برای بهتر دیده شدنش بایدرنگی باشه باید پراز رنگهای زیبا باشه تا بشه دیدش تا بشه ازش لذت برد..

    اما نگران نباش تو دست خالی نیستی ,تو یه قلم داری و یه عالمه ابرنگ با رنگهای متنوع و زیبا,همچنین تو یه استاد ماهر و فوق العاده هم هستی,استاد نقاشی زندگی خودت…

    می تونی هر کدوم از عکسهاتو رنگ کنی می تونی رنگ ولعابی خاص به هر کدوم از سکانسهات بدی میتونی نویسنده بهتری باشی برای خودت میتونی از زاویه دیگه ایی فیلم برداری کنی که فیلم زندگیت قشنگ و زیباتر بنظر بیاد…

    هرکدوم از رنگهای این ابرنگ معنای خاص خودشو برای تو داره…

    رنگها دو دسته اند یا تیره یا روشن ,شاد یا غمگین,بستگی به تو داره که کدومشو انتخاب کنی .تیره میخای یا روشن ,شاد میخای یا غمگین؟

    انتخاب با توست….

    دوربینت چی ؟سیاه سفیده یا رنگی ؟دنیارو همونی که هست نشون میده یا همه چیزو بد و بی کیفیت و به رنگ خسته کننده سیاه سفیدش؟

    بازم انتخاب با توهست….

    بازم تصمیم با توهست….

    میخواهی همیشه فیلمهات رو اوج باشن یافیلم های مزخرف همیشگی؟

    تصمیم با تو هست….

    خودت با دستهای خودت دنیاتو رنگی میکنی یا همیشه تو دنیای سیاه سفید و کسل بار خودت میمونی؟

    انتخاب با توست؟

    نگاه میکنی اطرافت از خودت میپرسی تهیه کنندت کجاست؟

    جواب اینه:همینجاست,همین نزدیک,حاظر تو صحنه….

    کجاست نمیبینمش ؟

    چون درست نگاه نکردی…

    اون توی قلبته,همه جای زندگیته,تو تک تک عکس و داستان های اون صفحه هست ؛تو تک تک سکانسهات هست ولی نمیبینیش فقط و فقط حسش میکنی …..

    و باید باورش کنی ,همونی رو که همیشه باهات هست وبوده همونی که تو رو به اینجایی که هستی و داری این متنو میخوانی رسونده….

    اون تو قلب ماست اون روح ماست اون همه جاست و اسمش خداست……

    با او ازاده باشید و موفق….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    عبدالحمید رضایی گفته:
    مدت عضویت: 3999 روز

    به نام آنکه هستی نام از او یافت

    سلام استاد عزیزم و سلام به همسفران صمیمی

    بارها روایت زندگی حضرت ابراهیم را از افراد مختلف و مناسبت عید قربان شنیده بودم ولی هیچگاه مقام حضرت ابراهیم را بدین اندازه که استاد تنها در ۱۸ دقیقه توضیح دادند درک نکرده بودم . با اندکی تامل روی سخنان ارزشمند استاد شناخت بیشتری نسبت به وضعیت جایگاه توحیدی خودم را در این جهان هستی پیدا کردم و دانستم که بایستی با بهترین احساس ها و اعتماد به پروردگارم به سمت آنچه شایسته اش هستم حرکت کنم.

    باز هم سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    فریدون طرقی دریاسری گفته:
    مدت عضویت: 2326 روز

    سلام به همه هم فرکانسی های عزیز واستاد خوبم آقای عباس منش عزیز ازوقتی با قوانین آشنا شدم وروی باورهام با اشتیاق وصف ناپذیری کارکردم تقریبا ۱۴ ماه میگذره وزندگیم ۳۶۰ درجه تعقیر کرده وهرروزم با روز قبلم متفاوته وهرروز درهمه ابعاد زندگیم در حال رشدوپیشرفتم فقط میخوام بگم ما با ۷ میلیارد آدمی که روی این کره خاکی زندگی میکنند یه امتیاز ویژه داریم واون اینه که ما باتمام وجودمون خواستیم که تعقیر کنیم وقلبمونوبه روی هدایت خداوند باز کردیم وخداوند با عالی ترین روش همه مارا دراین سایت گرد هم آورد ازآقای عباسمنش که ای فرصت رابوجود آوردند تشکر میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    زهرا سعیدی گفته:
    مدت عضویت: 2331 روز

    روز نهم

    تنها کار من ایجاد هماهنگی بیشتر بین ذهن و روحم است که به آرامش و شادی بیشتر برسم

    با اطمینان قلبی راه هدایت به سمت نعمتها و برکتها رو باز بگذارم

    عزیز دلم، گل قشنگم

    با خودت در صلح باش

    تو به اندازه کافی خوب و دوستداشتنی و جذاب هستی…

    و نیازی نیست که بخوای چیزی رو ثابت کنی

    دوستت دارم عزیزم

    روز دهم

    صحبت کردن، قوی‌ترین ابزار خلق اتفاقات زندگی‌مان است. ما هنگام صحبت کردن در مورد هر موضوعی، به آن موضوع توجه می‌کنیم و این توجه، آن اتفاق را وارد زندگی‌مان می‌کند.

    به هرچه توجه کنی و بخواهی که راجع بهش حرف بزنی برات پیش میاد پس تمرکزت رو بر این موضوع بگذار که فقط خوبیها رو ببینی و از اون خوبیها برای دیگران صحبت کنی

    حتی اگر اتفاق بدی هم برات افتادسعی کن ازش حرف نزنی

    لطفا عزیزم اینو رعایت کن

    با گفتن خوبیها و اتفاقات خوب پیرامونت تو هم تبدیل به یک فرد خوش شانس میشی

    Change your words

    Change your worlds

    روز یازدهم

    عزیزم

    نه بترس و نه غمگین باش

    به عبارت بهتر

    آرامش و اطمینان قلبی به حمایت همیشگیش داشته باش و شاد باش

    این جمله کوتاهه ولی خیلی عمیقه

    روز دوازدهم

    با تغییر نگرش

    و تغییر باور

    و تغییر کانون توجهت

    میتونی احساست رو بهتر کنی و نیاز به هیچ عامل بیرونی برای بهتر کردن حالت نداری

    هیچ چیزی مثل روابط ناسالم، مخدر، قمار و …

    مسیر ثروت مثل تکامل جهان نیاز به تکامل فکری و مداری داره و اینها زمان میبره و شانسی نیست

    برای تغییر باورها و نگرشت وقت بگذار و توجه داشته باش

    حضور داشته باش عزیزم در لحظه باش و با آرامش و اطمینان لذت ببر

    و

    وقتی حالت بهتر بشه خودبخود نعمت و ثروت و شادی و عشق وارد زندگیت میشه

    پس

    احساس خوب رو با تغییر افکار و باور در خودت ایجاد کن

    روز سیزدهم

    وای که چقدر به این دانش و بینش نیاز داشتم

    همیشه در مورد افراد بی خیال یا کمتر موفق اطرافم (از دید خودم) حس خاصی داشتم و فکر میکردم که باید بهشون کمک کنم

    الان آروم شدم

    کس که خواب باشه با صدای یک بشکن کنار گوشش بیدار میشه

    ولی اگر کسی خودش رو به خواب زده باشه با صدای توپ و تانک هم بیدار نمیشه

    این افراد هم تا خودشون نخوان و اراده نکنن بیدار نمیشن

    خدایا شکرت برای این آرامش و آگاهی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    رها پرورده گفته:
    مدت عضویت: 2402 روز

    به نام خالق یکتا

    سلام به استادعباسمنش عزیزوهمه دوستان

    خیلی خوشحالم که تصمیم گرفتم پادراین سفرپربرکت بگذارم٫ازوقتی فایلهای استادروگوش میدم خیلی واضح ازطرف خداوندنشانه هارودریافت میکنم واین خیلی برام لذت بخشه که انقدرساده خداباهام حرف میزنه،من کاملاباوردارم که خودم خالق زندگی خودم هستم ومیخام اره موتیزکنم چون من لایق عالیترینهاهستم وباتمام وجودایمان دارم که خالق عزیزم باتمام قدرتش درهرروزازاین سفربه من کمک میکنه که باورهای محدودکننده مو وبه قول استادسوراخهای سطل روشناسایی کنم وباورهای قدرتمندروجایگزین آنهاکنم ویقین دارم که درمسیرتکامل فرکانسی هستم٫

    خدایاسپاسگزارم

    درپناه الله یکتاشادوسعادتمندوپیروزباشید٫

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    خدافظ گفته:
    مدت عضویت: 3945 روز

    به نام الله یکتا

    سلام

    خدا رو خیلی خیلی شکر که تونستم روز دوم سفر شگفت انگیز رو هم با موفقیت پشت سر بزارم. من اون سالها که برای اولین بار ویدئوی اعتماد به نفس قسمت چهارم رو دیدم هنوز به درک الان نرسیده بودم و به امید خدا این دفعه برام خیلی تازگی داشت حتی از خودم خلاقیت‌هایی بروز دادم مثلا:

    اونجایی که توی قرآن میگه «فرشتگان میپرسند: احوال شما چگونه بود؟ پاسخ دهند: ما از مستضعفان بودیم. گویند: مگر زمین خدا فراخ نبود که مهاجرت کنید؟»

    من اومدم همین رو هم به فرکانس مربوط کردم و اعتقادم اینه که اونجایی که میگه «مگر زمین خدا فراخ نبود؟» میتونه منظورش مدارهای مختلف هم باشه. در واقع نه تنها زمین مادی خدا که در اون زندگی می‌کنیم گستردس بلکه زمین بازی خدا و زمین سیستم خدا هم گستردس. شما مستضعف بودید خب به مدار دیگری مهاجرت می‌کردید. فرکانس خودتونو تغییر می‌دادید.

    خدارو شکر و خداروشکر. مثل اینکه این آگاهی‌ها پایانی نداره.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    خدافظ گفته:
    مدت عضویت: 3945 روز

    به نام الله یکتا

    سلام

    خیلی خیلی خوشحالم که روز اول این سفرنامه رو انجام دادم و حالا مطمئنم که پا در راهی گذاشتم که خدا میدونه میتونه چه نتایج ارزشمندی به دنبال داشته باشه.

    میخوام که واقعا از باعث و بانی این عمل زیبا یعنی ایجاد سفرنامه تشکر کنم. چون همیشه فکر میکردم که این فایلهای رایگاه حسین عزیز نیاز به یک دسته‌بندی و اولویت درست و حسابی داره تا از توش یه محصول درجه یک بیرون بیاد و الان این فرصت برای همه فراهم شده. خداروشکر.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: