روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1 - صفحه 81
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-75.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-01-13 15:17:012022-02-28 08:12:28روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
با سلام خدمت استادعزیزم و خانم شایسته عزیز و دوستان وهم فرکانسی
من امروز متوجه شدم که سفرنامه جدیدی تو سایت ایجاد شده و میخواستم اولین رد پا مو بزارم که در اینده نه چندان دور بفهم که چقدر تغییر و پیشرفت داشتم
در مورد سوالی که استاد پرسیدن میخواستم توضیح بدم
به نظر من کسی که عزت نفس بالایی داره
معرفی کردن خودش و توانایی های که داره بتونه درست ومناسب اونا رو توضیح بده همونجوری که استاد تو دوره عزت نفس میگن که یه کالایی رو میخان ی شرکتی تبلیغ کنه فقط جنبه های مثبت اون کالا یا نقاط قوت اون کالا رو بیان
میکنند
خودش رو ادم موفق میدونه در جمع دوستانش یا محل کارش خیلی راحت نظر خودش رو اعلام میکنه.وبه راحتی در مورد یه چیز مشخص توضیح کامل رو اراعه میده وبدون هیچ استرس وترس و لرزش در صدای او کار خودش رو با اقتدار کامل و صدای بلند ورسا اون توضیحات رو بیان میکند
ممنونم از اینکه وقت با ارزشتون رو به من ددادین دوستان عزیزم که کامنت من رو بخونین
سلام خدمت دوستان و استاد عزیز
دیروز در رابطه با اعتماد بنفس و عزت نفس اتفاقی برام افتاد که جالب بود گفتم بیام و بنویسم دیروز پسرعموی من که پولدار و ثروتمند هستش اومده بود به تهران با من تماس گرفت که برم پیششون که با دوستانش بود که یکی دکتر و دیگری ریس بانک وقتی میخواستم برم نجواهای ذهنی شروع کردند به
اینکه این طوری برو این طوری لباس بپوش
مواظب حرف زدنت باش و……ولی یک لحظه
به یاد حرف های استاد توی دوره عزت نفس افتادم نفس عمیق کشیدم و دیدم که باور عدم لیاقت داره منو اذیت میکنه گفتم همین الان من خیلی عالی و خوب هستم وخیلی باارزش
پس باید افتخار کنند که من براشون وقت می گذارم و میروم پیششون .و رفتم .خدای من منو دیدند چقدر تحویل گرفتند و بیرون رفتیم
و ایران مال را که تازه راه اندازی کردند بازوی کردیم و چقدر سپاسگزار خدا بودم بابت این همه نعمت و فراوانی ولذت بردم واز این که وقتی ما ورودیهای ذهنمان را کنترل میکنیم و روی باورهایمان کار میکنیم چقدر دنیا قشنگیهاشو به ما نشون میده و اخر شب هم هردو دوست پسر عمو درخواست شماره من رو کردند که بهشون دادم .اگر مثل قبل بود می گفتم ببینی شمارشو به من میده ولی دیشب خودشون شماره من رو گرفتند و شماره دادند و کلی تعارف که بیا حتما شهرمان پیش ما
خدایا سپاسگزارم بابت همه این اتفاقات خوب
و این همه آگاهی و سپاسگزار از استاد عزیز و خانم شایسته دوست داشتنی که این فرصت سفر را مهیا کردند .و همچنین بابت دوره عزت نفس که خیلی چیزها یاد گرفتم و دارم با پاگذاشتن روی گریه ام به آنها عمل میکنم
در پناه خداوند وهاب باشید
سلام.
خدمت دوستان و استاد عزیز و خانم شایسته
داشتن اعتماد بنفس یعنی اینکه
پی بردن به نقاط قوت وضعف خودمان
و تاکید بر نقاط قوت .و کار کردن روی نقاط ضعف
ارام بودن و نگاه کردن به مشکلات ازچند دیدگاه
باصلابت حرف زدن وکوچک نشمارند خود در برابر کسانی که از لحاظ مالی قدرت ازما جلوترند
اینکه من همینی که هستم عالی و خوب هستم
تاکید بر توانایی های خود
تعریف و معرفی کردن توانایی های خود در جمع
بخشیدن خود به خاطر اشتباهات……
.باتوجه به گفته های بالا خودمو دارم سعی میکنم که اینطوری باشم
سلام خدمت دوستان و استاد عزیزم
امروز اولین روز از سفر در فصل اول را به لطف خداوند شروع کردم و تمام فایلهای اعتماد بنفس را گوش کردم .و امروز جلسه اول جهان بینی توحیدی را نیز گوش کردم .واز امروز میخواهم تا آخر سفر نامه هم دوره جهان بینی و عزت نفس و ثروت یک را نیز مرتب گوش کنم وذهن خودم را با همه این آگاهی ها بمباران کنم و ذهنم را کنترل و افسارش را بدست بگیرم وبه هرجا که خودم میخواهم هدایتش کنم چون چند وقتی بود که درجا میزدم و هدایت شدم به فایل تغییر باورها به روش عباس منش که در اون فایل خانم شایسته در مقاله اول فایل اشاره به جلسه ششم جهانبینی کرده بود وخوداستاد هم اشاره کردند به این که تغییر باورها مثل یادگیری زبان انگلیسی هستش هرچقدر تمرین بیشتری کنی بیشتر یاد میگیری و باید خودت را غرق در تمرین کنی و ذهنت را بمباران کنی .ومن هم
چون دوره روانشناسی یک را تازه تمام کردم
رفتم سراغ جهان بینی که وقتی سایت رو باز کردم یهو رفتم سراغ سفرنامه وروز اول راکه دیدم گفتم این نشانست پس با سفرنامه شروع میکنم وهروز هم یک فایل از دوره جهانبینی گوش میکنم وتمریناتشو را انجام میدم با کار کردن روی باورهم منتظر اتفاقات قشنگ وسرازیر شدن نعمت و ثروت به زندگیم هستم و خودم را متعهد میکنم که هر روز گزارشی از عمل کرد خودم وجواب دادن قانون در این سفر نامه ثبت میکنم
…در پناه الله یکتا شاد پیروز ظفرمند باشید
درود به دوستان عزیز همفرکانسی و نازنیم و هزاران درود به استاد عزیزم و همچنین خانم شایسته مهربون با قلم فوق العادشون
من از چن روز پیش از طریق نشانه امروز هدایت شدم به سفرنامه و تصمیم گرفتم این چله مقدسو شروع کنم.اما چه شروعی…
دقیقا تو روز چهارم دختر ۴ سالم ی دفعه نیاز به عمل جراحی پیدا کرد همه سراسیمه و نگران بودن مخصوصا همسرم ولی به خداوندی خدا چنان اطمینان و آرامشی در دلم موج میزد که نمیتونم وصف کنم به همسرم گفتم این بچه روخدا بهمون داده پس با اطمینان میسپارمش به دستای مهربون وقدرتمند خودش و نگران هیچی هم نیستم چون بهش اعتماد دارم و خدارو شکر عمل بسیار موفق آمیز بود امروز که روز بعد از عمل هست قرار شد قبل از ساعت ملاقات برم از دوست همسرم چیزی براش بگیرم و زود هم برگردم که به ملاقات برسم .تمام طول مسیرو داشتم به فایلها گوش میدادم تا رسیدم و امانتیو گرفتم اومدم در ماشینو باز کنم دیدم ی بچه گربه کوچولو که پاهاش مقداری خونی بود افتاده بود تو باغچه،اول فک کردم مرده خیلی متاثر شدم ولی یهویی دیدم شکمش بالا پایین میره حالا ساعت دو و نیم بود و ساعت سه ملاقات بود وهمه فامیل هم داشتم میامدن بیمارستان .یاد دخترم افتادم که دیروز داشت درد میکشید دلم طاقت نیاورد گذاشتمش تو ماشین و آوردمش خونه و تو راه هم زنگ زدم به همسرم و جریانو گفتم ،خلاصه آوردمش خونه بهش شیر دادم و چون خیس بود بردمش تو حموم و با شامپو حسابی تمیزش کردم و با سشوار خشکش کردم ی جای گرمم براش درست کردم الانم روبروم نشسته داره نگام میکنه، عجب روز قشنگی بود دیروز و امروز،خدایی که دیروز دخترمو بهم برگردوند امروز به وسیله من زندگی دوباررو به یکی از مخلوقاتش داد و از مرگ حتمی نجات پیدا کرد. خدایا با تمام قلبم وبا تمام احساسم عاشقتم و ازت ممنونم ای مهربان ترین مهربانان
سلام خدمت دوستان عزیزم
روز هفدهم سفرنامه
فوق العاده ، مثل همیشه
perfect
عباسمنش خیلی دوستت دارم ، بنده ی خوب و عزیز خدا و عزیز دل من و خیلیای دیگه …
وقتی این فایل رو گوش دادم در یک لحظه تمام اتفاقات و بلاهایی که در طول این چند سال که به یاد دارم برام افتاده بود مثل یک فیلم اومد جلو چشام ، و متوجه شدم روی هر چیزی و هر کسی حساب باز کرده بودم و خیلی سفت و سخت رفته بودم زیرش ، با کله خوردم زمین ، خدایا شکرت که با کله خوردم زمین ، و اونقدر خوردم زمین که توی حوزه ی فرکانسیم جایی برای خورد شدن و شکستن باقی نمونده بود
و اخر سر متوجه این موضوع شدم که اینجوری نمیشه ، بزار خدا همه کارم باشه ،
یادمه همون موقه هم که به بن بست رسیدم و به فکر خودکشی بودم و میخواستم کلا خودم رو از صفحه ی روزگار (دنیای مادی) پاک کنم ، گفتم بزا خدا هم امتحان کنم ، اونقدر از انرژی منبع دور شده بودم که فقط به عنوان یه آزمایش ساده به خداوند رو کردم و تصمیم گرفتم راه توحید و یگانه پرستی رو هم امتحان کنم ، چون از هر کس و ناکسی نا امید شده بودم ، از پدرم گرفته تاااا خیلی های دیگه ، تا همون عزیز دلی که قرار شد منتظر بمونه و باهاش ازدواج کنم و خیلی افراد دیگه در زمینه های دیگه
وقتی از تمام این افراد چیزی جز خلاف وعده هاشون ندیدم یادمه میخواستم خودکشی کنم ، چون هررر کاری که خواسته بودم انجام بدم تهش به شکست منجر شده بود
و اخرین گزینه خدا بود ، به خودم گفتم خب گیرم خودکشی هم کردی ، بعد خودکشی کجا میری ؟ میری پیش همون نیرویی که بهش میگی خدا ؟ با چه رویی میری ؟ با شرمندگی ؟ چی میخوای بهش بگی حالا ؟
خیلی هم درک درستی از خدا نداشتم اون موقه و نگاهم به خدا نگاه سیستمی نبود
فکر میکردم میرم محضر یکی که اسمش خدا هست و استدلالم هم این بود که اگر گفت چرا خودکشی کردی ، میگم دیگه راهی برام نمونده بود
همون موقه یه حسی بهم گفت راه خدا هم امتحان کردی ؟
تمام این اتفاقات توی اون شبی برام افتاد که رفتم یه جای خلوت خودکشی کنم
و مدت ها فکررررررررررررر کردم با خودم در ذهنم حرف زدم
تهش به این نتیجه رسیدم که تنها راهی که امتحان نکردم راه خدا هست ، پس بزا راه خدا هم امتحان کنم ، اگر جواب نداد بعدش خودکشی کن
برگشتم و تصمیم گرفتم دیگه روی هیییییییییچ کسی حساب نکنم روی هیچ کسی هیچ کس
و الان که به این بازه ی زمانی هفت ، هشت ماهه که تصمیم گرفتم روی هیچکسی جز
خدا حساب نکنم نگاه میکنم ، میبینم که زندگیم کم از بهشت نداره
اصن اغا بزا اینجوری براتون بگم ، من الان هیییییییچ ارتباطی با اون ادم بدبخت 7 ماه
قبل ندارم.
توی این هفت ماه به خیلی چیزا رسیدم خیلی نتیجه ها توو دستمه ، منی که یه
بیماری لا علاج داشتم ، الان در سلامتی کامل هستم ، کاااملا سااالم ، دارم برای
قهرمانی توی رشته ی ورزشی مورد علاقم آماده میشم
زندگیم کم از بهشت نداره ، ایده های ثروت ساز بهم داده شده که ، یکی ازون ده ها
ایده ای که بهم الهام شده رو برای شروع نشونه گرفتم. الان دنبال گرفتن
مجوز هستم ، تقریبا 50 درصد راه رو رفتم ، یه جایی از کارهای اداریش به یک stop
کوچولو رسیده ، که اونم میدونم بزودی حل میشه ، وقتی به این stop رسید تمام اون
افرادی که خیلیاشون قبلا پشتم رو توی یه سری مسایل خالی کردن بهم گفتن که به
فلانی سفارشت میکنیم ، برو اینو بهشون بگو ، خودت رو مظلوم بگیر ، بگو ترو خدا
کارم رو راه بندازید
ته دلم فقط بهشون میخندم ، هرررررررر جا میرم جز الله کسی توی قلبم نیست ،
خودش ایده داده ، خودش کارهای اخذ مجوز رو تا 50 درصد پیش برده ، اگر این
کاری که میخوام راه بندازم در جهت خواسته ها و اهدافم باشه ، اون 50 درصد دیگشم
اوکی میکنه.
توو زندگیم یاد گرفتم فقط و فقط احترام بزارم به روح خداوندی الله یکتا که در وجود
انسان ها هست ، و به خاطر اینکه کسی کارم رو راه بندازه جلو کسی دولا راست نشم
یاد گرفتم روی هیچ ادمی حساب باز نکنم ، و استدلالم هم برای خودم این هست
که این بندگان خدا ، توانایی مدیریت نفس کشیدن خودشون هم ندارن ، یه لحظه
نفسشون بالا نیاد میمیرن ، پس جای گله و ناراحتی از کسی نیست
دوستتون دارم
با سپاسگزاری فراوان : وریا گنجی
بنام خدای رزاق
روزاول سفرنامه به رسم تعهدی که بستم استادومریم عزیز من فقط یک فایل ازاعتماد به نفس رو گوش دادم اون هم چندباراستاد یک ترمز دیگرامروز پیدا کردم احساس ارزشمندی باوری که دروجودم بود ومن نمیدونستم چرا بخاطراین عادتهای که بامن همراه بودزودعصبانی شدن دادوبیداد کردن ناراحت ونگران بودن قضاوت کردن دیگران رو مقصر دانستن میخواستم خودم به دیگران ثابت کنم استاد من اعتراف میکنم همه ی اینها بامن بود و مدام میخاستم موفق بشم اما امروز با گوش دادن ب این فایل ترمز دیگر که جلوی موفقیت منو گرفته بود شناسای کردم واما جواب سوال شما
کسی که اعتماد به نفس دارد ارام وصبورومهربان وباگذشت وخودشودوست داره به خودش ودیگران احترام میزاره همه رو جزی از خودش میدونه نیاز به تایید نداره باخودش هماهنگه عصبانی نمیشه یا اگرهم شد سعی میکنه احساسشو خوب کنه قضاوت نمیکنه به نکات مثبت توجه میکنه ودرلحظه حال زندگی میکنه حالاباید بیشترازقبل روی خودم کارکنم خدایا بینهایت سپاسگذارم که درکنارچنیین خانواده ای هستم
سلام امروز اولین روزه که این قدم رو بر می دارم در گذشته به میزانی که عمل کردم نتایج خوبی گرفتم و مدتی بود از جمع این خانواده دور شدم تمام فایل های استاد رو دیده بودم و دوباره مرتبشون کردم که از نو ببینم و تکرار کنم از نتیجه ای که بابت عمل به تمرینات بابت خدمت سربازیم گرفتم راضیم(شاید در قدم های بعدی توضیح دادم) ولی علی رغم تلاشی که برای تغییر شرایط مالیم کردم موفق نبودم یکی از مهم ترین دلایلش اعتماد به نفس بود که قبل از دیدن این فایل میدونستم ولی توانایی انجام تمرینات مربوط به اعتماد به نفس رو نداشتم ، تا چند روز آینده با توکل به خدا مهاجرت می کنم در حال حاظر از نظر مالی هیچگونه درآمدی ندارم، امیدوارم خندیدن به شرایط مالی و متنی که امروز به عنوان ردپا از خودم گذاشتم زیاد طول نکشه، به نظر من فرد با اعتماد به نفس فردیه که نظر دیگران براش مهم نباشه هر چقدر نظر دیگران براش کم اهمیت تر باشه فرد با اعتماد به نفس تریه
سلام به همه شما عزیزان.
چیزی که در رابطه با موضوع اعتماد ۱۰۰ درصد به رب به ذهنم اومد شباهت این موضوع و قضیه وقانون کاشت و برداشته.توی تمام این کره خاکی قانون کاشت یک محصول یا یک بذر اینه که ما دانه و بذرمون را میکاریم و خاک و اکسیژن و مواد لازم دیگه رو بهش میرسونیم و منتظر میمونیم تا طبق زمان مشخصش از خاک یه نهال کوچیک بزنه بیرون،هیچ کسی توی این مدت زمان نمیره خاک رو به هم بریزه ببینه دانه و بذرش در چه حالیه چون میدونه و باور داره که صد در صد طبق زمان مشخص شده محصولش سر از خاک بیرون میاره البته با احتساب فراهم کردن همه شرایط لازم.باور و اعتماد ما باید به خدای خودمون و مخصوصا در مورد اهداف و خواسته هامون مثل همین قانون باشه،یعنی وقتی که خواسته وهدفمون را درخواست کردیم مطمن باشیم که از طرف خدا و کائنات جواب داده میشه و طبق زمان مشخص خودش بهمون میرسه،واگر هر روز با استرس و تردید بخوایم ببینیم که پس چرا نیومد،چرا انجام نشد،پس کو و…….اینجوری فقط کل خواسته و هدف را از بین میبریم.باید به این روند اعتقاد داشته باشیم و ایمان صد درصد به برداشت محصولاتمون از هدفی که داشتیم و هر روز با ایمان و آرامش و شادی و آگاهی لحظه به لحظمون بهش کود و مواد تقویتی بدیم.
خدا به هممون کمک کنه که توی راه خودش سریع پیشرفت کنیم.
سلام
من امروز اینجا هستم بین شما خانواده عزیزودوست داشتنی و مریم عزیز واستادگرامی
خداراشکر میکنم که مرابه اینجاهدایت کردچقدرخوب خدا جواب سوالاتت رو میده خداجونم ازت ممنونم
من گذشته ای داشتم که فقط میدویدم وهیچ خبری نبود تا اینکه به اینجا اومدم تا بقول استاد اره ام را تیز کنم چقدر خوب مثال زدین استاد فهمیدم عیب کارم کجا بود منی که وقتی فایلی رو گوش میدادم میگفتم اینک تکراری هست میرفتم سراغ فایل بعدی کامنت دوستان رو هم مطالعه نمیکردم چون حوصله نداشتم ولی از دیروز تعهد بستم تا دراین مسیر روی باورهایم کار کنم استاد گفتن یک ساعت یا دوساعت اما من برای خودم نوشتم چهارساعت میشینم کامنتهارو مطالعه میکنم ووقتی کامنت دوستانم رو میخوندم چقدر همه ما شبیه بهم هستیم یعنی از لحاظ فرکانسی اتفاقاتی که دوستان تجربه کردن حالا فهمیدم چرا استاد میگن کامنتهارو مطالعه کنید چون باورهایمان قوی میشه و دوستان زیادی مثل من هستند خدایا ازت ممنونم که دوباره منو هدایت کردی اومدم تا ردپای از خودم بزارم یک مدتی هست که خیلی نسبت به قبل ارومترشدم گذشته ای که دست فراموشی سپردم چقدر راحت زندگی میکنم بدون گذشته چقدرخوبه باخدا بودن وارامش داشتن وحس خوب داشتن وصبوروارام بودن