روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1 - صفحه 87
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-75.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-01-13 15:17:012022-02-28 08:12:28روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدمت استاد بزرگوار و همه دوستان….امروز اولین روز سفرنامه منه و به امید خدا اومدم که قدمهای استوار و با ایمانی رو در این سفر برجای بزارم.من در مدتی که روی خودم کار میکردم خیلی مواقع ناامید شدم و هدفمو رها کردم ولی دوباره برگشتم…همیشه صدایی توی ذهنم فریاد میزد عزت نفست رو ببر بالا ولی من فکر میکردم توهمات ذهنم و گفتگوهای خودم با درونمه،تا این که به این صفحه هدایت شدم و اشکال کارمو فهمیدم…خداروشکر که خدایی
بی نهایت مهربان داریم که هر لحظه ما رو به بهترین راه هدایت میکنه فقط کافیه حواسمون رو بیشتر جمع کنیم به دستان هدایتگر خداوند…خدایا شکرت🙏
بنام رب العالمین
سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عزیز و خانم شاسیته و هم فرکانسی های گل و گلاب.
امروز 98/11/29
اولین روزیه که با این سفرنامه همراه شدم و دلیلش هم جز هدایت الله چیز دیگه ای نیست و واقعا نمیدونم قراره چه تغییراتی در این مسیر داشته باشم.ولی خب شروع کردم.
چند روزه که بشدت متعهد شدم و خیلی محکم تر از گذشته دارم کار میکنم.
از نوجوانی برام سوال بود که چطور میشه به انجام یک کار متعهد شد؟
وقتی زندگی نامه افراد موفق رو میخوندم به این میرسیدم که همشون از یک تعهد واقعی شروع کردن و پله اول تعهد به خودشون بوده.
ولی این موضوع تعهد برای من خنده دار بود و میگفتم بابا این حرفا چیه…
نه میدونستم تعهد چیه نه میدونستم از کجا میاد و نه بهش اعتقادی داشتم.
تا اینکه حدودا چند هفته میشه که کم کم متوجه شدم و درک کردم معنای تعهد رو و اینکه از کجا میاد و ریشش چیه و اصلا چطور ایجاد میشه.
خیلیامون خیلی وقتا به خودمون تعهد دادیم که یک سری کارها رو انجام بدیم و یا اینکه انجام ندیم ولی در آخر شکست خوردیم چون تعهد رو شکوندیم.
تا حالا فکر میکردم که خب چیز عجیبی نیست و طبیعیه.اما چند روزه که بشدت روش زوم کردم که چرا متعهد واقعی نمیشم.
خب با هدایت خدا رسیدم به بحث ” عزت نفس”
پایه ی همه چیییییییز.
من نداشتمش و فکر میکردم که دارمش و این فقدان عزت نفس بود که بارها تعهد رو میشکوندم.اگر تعهدها در زندگی مرتب شکسته بشن هم که دیگه فکر میکنم همه میدونیم چه شرایطی پیش رویمان هست.
یک مثال واقعی از خودم:
حدود 5 ماهه که دوره ثروت یک رو کار میکنم.دوستانی که این دوره رو دارن میدونن که استاد اول دوره میگه که فقط سه ماه وقت بزار و کار کن، نتایج شگفت زدت میکنن.
من 5 ماه و شایدم بیشتر که دارم کار میکنم اما نتایج بسیار ناچیز بودن با اینکه کاملا آمادگی این دوره رو داشتم و هرچی استاد میگفت سعی میکردم با تمام وجودم بپذیرم.در واقع نتایج رو خارج از زندگیم میدیدم اما وارد زندگیم نمیشدن.میدونید چرا؟؟؟؟
به دو دلیل:
-احساس لیاقت
-احساس ارزشمندی
این دو زیر چتر عزت نفس هستن و من هر دو رو نداشتم.
واسه همین استاد بارها میگه عزت نفس همه چیزه.همه چیز….
چند هفته ای میشه که دارم روی عزت نفسم کار میکنم و از وقتی که شروع کردم اتفاقات بهتر شده و روان تر شده.
انقدر تشنه ی بدست آوردن این عزت نفس بودم که یک تمرینی که استاد در دوره عزت نفس به بچه ها داده بود رو دارم انجام میدم.
اگه اشتباه نکنم اسم تمرین، آگهی تبلیغاتیه.
به این صورت که چند مورد از توانایی هایی که داری رو لیست میکنی و در حضور جمع بیانش میکنی.این تمرین رو دارم انجام میدم که یکی از پاشنه های آشیل من بود و خیلی ازش ترس داشتم چون معمولا در ارتباط برقرار کردن مشکل داشتم.ولی خب اصلا برام مهم نبود.گفتم من بااید به این ترس حمله کنم و کردم چون جز این راهی دیگه ای نیست. با انجام این تمرین اعتماد به نفسم چند برابر شد.احساس ارزشمندیم و لیاقت در وجودم رشد کرد.اما هنوز اول راهم و به خودم قول دادم که بارها و بارها انجامش بدم.در واقع از وقتی که این آیتم ها در وجودم رشد کردن تونستم خودم رو به انجام چند کار بصورت واقعی متعهد کنم کارهایی که قبلا ازشون بشدت ترس داشتم.
یه جورایی زده به سرم.دنبال ترس میگردم برم سمتش چون واقعا خسته شدم و میخوام باز تغییر کنم بخصوص از نظر مالی.قبل از حمله به دل ترسهام خیلی غمگین و نا امید میشدم و هراسان میشدم اما الان دیگه خیلی کم شده این وضعیت روحی و روانی.
در واقع قصدم این بود که در این کامنت قسمت بسیار کوچکی از قدرت عزت نفس رو توضیح بدم که تجربش کردم.
تاثیرات دیگه ای هم داشته واسم در این چند هفته.مثلا احترام و ارزشی که دیگران برام قائل هستن،اعتبارم،عشق ورزیدن دیگران نسبت به من،کارهام روان تر انجام میشن و…
اینا قسمت بسیار کوچکی از دریای عزت نفس هستن.
به خودم قول دادم که مثل یک دیوونه روی عزت نفسم کار کنم و دارم انجامش میدم.
وقتی به ترس هات حمله میکنی،بعدش متوجه میشی که چقدر مسئله کوچیکی بوده که راحت میتونستی حلش کنی. خب شیطانه دیگه کارشو خوب بلده.((((( چی بهتر از ترس برای از پا درآوردن انسان)))))
یک تمرین دیگه هم دارم انجام میدم. هرروز قربون صدقه خودم میرم، میبوسم خودم رو.نتاجش رو کم کم دارم میبینم و حسش میکنم.تمرین خوبیه و دارم عاشقش میشم. اتفاقات بهتر و بهتر در هرجنبه ای از زندگیم موقعی رخ میدن که من عاشق خودم باشم و میدونم راه دیگه ای نیست.من یک ماه پیش متوجه شدم که خودمو خیلی کم دوست دارم و بیشتر علاقه و عشقم نصیب دیگران میشد تا خودم و شرایط اکنونم فقط بخاطر این مسئله بوده.خدارو شکررررررررررررررررررر میکنم که متوجه این موضوع شدم که البته از خداوند هدایت خواستم و هدایت شدم به مسئله عزت نفس.
الان تمرکزم روی مسئله عزت نفس و مستقل شدنم از نظر مالی هست و دارم یه کارایی میکنم و بشدت براش انرژی صرف میکنم و میدونم که قراره اتفاقات خوبی رو برای خودم رقم بزنم.
از دوستان عزیزی که کامنت میزارن و انرژیشون رو شیر میکنن و راهکارهایی با این روش ارائه میدن خیلیییی سپاسگذارم،واقعا با خوندم این کامنت ها انرژی میگیرم.هممون داریم وقت و انرژی میزاریم و چقدررررررر زیباست.
شاااااد باشیییییییییییید
“شکر و سپاس مخصوص فرمانروای جهانیان”
دوستای خوبم سلام.
چقدر زندگی آرامش بخش هست وقتی از قوانین استفاده میکنی و تلاش طاقت فرسا هم لازم نیست.
وقتی به یه مدار خوب میرسی اون مدار برات عادی میشه، اتفاق های اون مدار برات بدهی میشه و اگر روی باور های بیشتر کار نکرده باشی م مدار بالاتری نرفته باشی، فکر میکنی همش همینه و چیز بالاتری وجود نداره.
و درست همونجاست که شروع میکنی به پایین رفتن.
پس امروز به خودم قول میدهم تا در جهت کشف مدارهای بالاتر بازهم روی حودم کار کنم و این کار را به یک روند تبدیل کنم.درست مثل صبحانه خوردن!!!
یک عادت دوست داشتنی
ممنون از خانم شایسته
سلام خدمت خانم شایسته عزیز و چقدر خوشحالم که در مسیر موفقیت و آرامش تونستم کنارتون باشم.
امروز به نکات مثبت زندگی توجه میکنم و سعی میکنم با آرامش و توکل از جنگیدن دست بردارم. از نبرد کردن، از تقلا کردن، آرام گوشه ای بنشینی و مابقی را به دستان پرلطف او بسپاری.
میدونید دیشب تو قرعه کشی مبلغی را برنده شدم و چقدر به موقع بود.
معمولا اگر من پول احتیاج داشتم دستپاچگیم زودتر منو میکشت. بطوری که به کل آدم های شهر زنگ میزدم و پول میخواستم. ولی چندوقتی بود گفتم خودم رو میسپارم به دست اون. اینبار اون برام درستش میکنه.
واقعیتش تمام پولی رو هم که داشتم خرید خونه انجام دادم ولی خدا وکیلی اینبار واقعا آرامش داشتم تا اینکه شب پیام برنده شدن قرعه کشی رو دریافت کردم.
جالبه….
ظهر که داشتم میرفتم خرید، به اون فایلی گوش میدادم که استاد شعری از پروین اعتصامی میخوندن و داستان پیرمرد فقیر و گدا که با رفتن پیش خدا، گنج هارو دریافت کرد.
شاید ماهم گدا بودیم ولی به طروقی دیگر… بهرحال چه آرامشی دارم که الان راحت این هارو تایپ میکنم.
خدایا شکرت
در پناه الله یکتا شاد،ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
سلام به استاد عباس منش عزیز و دوستان همسفرم
روز ۲۲ هم آمد و خوشحالم که ۲۲ روز هست که تعهدم رو حفظ کردم و خدا رو شکر می کنم که سوار بر قطاری هستم که همسفر با استاد عباس منش هستم…خدا به این انسان شریف عمر با عزّت و ثروت بی نهایت و خوشبختی منحصر به فرد بده ان شاء الله…
واقعاً هر چقدر داستان زندگی استاد رو می فهمم بیشتر معنی از تو حرکت از خدا برکت رو درک می کنم کاملاً واضح هست که فردی مثل استاد عباس منش با این حد از تعهد بایدم به چنین درجه ای برسن اگرچه لیاقت ایشون بالاترین ها هست که ان شاء الله در آینده نزدیک خبرش به ما می رسه و از صمیم قلب برای این انسان خوش قلب خوشحال می شیم…
خدایا از تو سپاسگزارم که من هم در این مسیر سبز هستم از تو سپاسگزارم که هر لحظه با منی و به من نشانه ای می دهی که تحقق آرزوهایم نزدیک است..از تو سپاسگزارم برای اراده و پشتکاری که به من دادی….خدایا من تو رو بی نهایت دوست دارم آغوش گرم تو را همیشه احساس می کنم و صمیمیت تو باعث می شود که غیر ممکن ها را از تو بخواهم و باور داشته باشم که تو به من هر آنچه بخواهم می دهی…
پس از تو می خواهم که در این مسیر هر مقدار که باید هزینه کنم، هزینه کنم….از تو می خواهم که اراده و پشتکار بی نظیری به من دهی تا هرگز از این مسیر خارج نشوم و ثانیه به ثانیه مثل استاد عباس منش عزیز با قوانینت زندگی کنم و لحظه به لحظه با عشق باورهایی را بسازم که قبل از ساختنش تو وعده تحققش را داده ای ….خدای خوبم از تو می خواهم که همیشه و در هر شرایطی احساسم خوب باشد و باور دارم که هر تضادی که رخ می دهد دارد مرا تراش می دهد تا تبدیل به تندیسی زیبا شوم…..از تو سپاسگزارم که هر لحظه که ناامید شدم دستم را گرفتی….از تو سپاسگزارم به خاطر تک تک نعماتت…خدای خوبم من خط زدم هر آنچه که مرا از قوانینت و رسیدن به خوشبختی دور می کند….زمانی که از تو سلامتی کامل خواستم به من دادی..زمانی که تو پول خواستم در حد باور و توکلّم به من پول دادی…زمانی که از تو درک وجود تو را خواستم تو به من دادی و در آن لحظه وجودم سرشار از آرامش شد آرامشی که جملات از وصف آن ناتوانند…وجودم سرشار از نور تو شد صدای مهربانی هایت را نزدیکتر می شنیدم و آن لحظه لحظه ای بود که درک کردم من به متصل شدم آنقدر متصل که عالم و آدم هم نمی توانند انکارش کنند…
۲ شب پیش در حال خواندن کتابی زیبا بودم نویسنده داشت داستانی را روایت می کرد در خصوص فرزند خوانده صحبت از چندین بار تلاش بود با همسرش ۵ بار برای گرفتن یک فرزند دختر اقدام کرده بودند در تلاش آخر نویسنده ناامید شده بود و نوشته بود خیلی اشک ریختم و خدا را صدا زدم….
متن صحبت نویسنده با خدا:
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
اگر نمی خواستی بهش برسم پس چرا این میل رو،این حس رو تو قلب من جا دادی؟خدایا! اگه دوباره تلاشمونو بکنیم تو واقعاً قلبمو قربانی نخواهی کرد درسته؟از اونجایی که این فرآیند با تمام مراحلش تاریخ دادگاه و ملاقات با والدین کودک و ویزیت های دکتر و شوک عاطفی و سازمان خدمات خانواده و بچه ها سر و کار داره که در حال حاضر به اندازهء کافی سخته….قصد نداری آخر راه دست خالی برگردونیمون،درسته، درسته؟!
در میان این افکار وحشتناک ندایی در درونم جوابم را داد: ” آیا به کارهایم ایمان داری یا نه؟ (در هر لحظه خداوند را توبه پذیر و مهربان خواهید یافت)
این چیزی است که قلب را آرام می کند؛ ایمان ؛ اعتقادی که زندگی تان را یبا معنای واقعی اش آشکار خواهد کرد؛حتی زمانی که در موضوع های دردناک و سخت نمود کند…(تضاد ها نشانه وضوح خواسته ها به طور دقیق است)
وقتی این جمله رو خوندم بی اختیار اشک از چشمانم جاری شد چون دقیقاً در شرایطی بودم که از کاری ناامید شده بودم در واقع توکّل به خدا رو فراموش کرده بودم ،تمام نعمتهایی که خدا بهم داده بود یادم رفته بود مثل نویسنده داستان که یادش رفته بود که خدا ۳ فرزند پسر سالم و صالح بهشون داده….امّا ما گاهی یادمون می ره که چه نعمت هایی فراوانی اطرافمون هست و به محض رخ دادن یه تضاد همه چیز رو فراموش می کنیم…..صحبت های استاد برام مرور می شد
خدایا از تو سپاسگزارم که همیشه دستم رو می گیری…
اگه این متن رو خوندی در حالی که اشک از چشمانت اومد این رو یه نشونه بدون که خدا داره بهت می گه نگران نباش من هستم:
صد بار اگر توبه شکستی باز آی
این درگه ما درگه نومیدی نیست گر کافر و گر تو بت پرستی باز آی
من همون ۲ شب پیش می خواستم این قسمت از نوشته این کتاب رو براتون بذارم امّا ظاهراً زمان مناسب نوشتنش امشب بود….
خدایا ما به هر آنچه که تو داری فقیریم و هیچ کس جز تو یاری گر و هدایت گر ما نیست ما را ببخش اگر لحظه ای از الطاف بی نهایتت ناامید شدیم….
برای همه شما عزیزان آرزو دارم که همیشه و همیشه و همیشه تمرکزتون روی نعمات زندگی تون باشه و تا ابد هر روزتون سرشار از ایمان به خدا و احساس خوب باشه
💕💕💕💕💕💕💕💕💐💐💐💐💐💐💐💐
باسلام خدمت همه هم دوره ای های عزیز.
گاهی چقدر زیباست که آدم با خودش خلوت کنه و فکرکنه. فکر کنه به اینکه ابراهیم چقدر تسلیم بود. چقدر روی افکار خودش کار کرده.
به اینکه چقدر با نجواهای ذهنیش کنار اومده و به حرف شیطان هم گوش نداده.
آدم باید فکر کنه که چی میشه که یک پیامبر به این حد از تسلیم بودن میرسه که مورد آزمایش های متعدد خدا قرار میگیره و از پس تمامی اونها سربلند بیرون میاد.
چرا فکر کنم که قرار نیست من هم آزمایش بشم. مگه خود قرآن نگفته بدون شک شما رو ازمایش میکنیم.
چه خوب میشه اگه بتونم بر خودم مسلط باشم. تسلیم باشم.حرکت کنم و از خداوند برکت بخوام. دوس دارم با مطالعه داستان ابراهیم به آرامش برسم و توکل کنم.
باتشکر از مریم خانم
بنام خدای هادی و مهربانم
سلام استاد و خانم شایسته عزیزم
ازنظرمالی باید تغییر کنم چون من درآمدم صفر هست و خانه دار هستم ولی خداروشکر از موقعی که انگار دوهفته هست که دارم بشدت روی خودم کار میکنم یک ایده به ذهنم رسید که بهش عمل کردم درون خانه به راحتین شکل ممکن یک شغل راه اندازی کردم که وقت خیلی کمی روش می زارم ولی درآمدی نداشتم ولی خداوند از طریق مختلف به من پول میرسونه ولی خیلی خیالم راحت ومیتونم روی باورهای خیلی ساعتها بیشتر از قبل کار کنم خدایا شکرت
از لحاظ رفتاری دارم روی خودم کار میکنم که عیب جویی حرص و طمع و برای خودم ارزش قائل شدن و به لطف الله و استاد و مریم عزیز وقتی فایل عزت نفس رایگان رو گوش دادم و یک باور اشتباه رو پیدا کردم به سرعت تغییر رو دیدم در اطرافیانم من وظیفه دارم احساس خوب در خودم ایجاد کنم دیگر نمیتوانند به من ظلم کنند و هرچی که اتفاق ممیفته به وسیله افکار م هست و به هیچ عنوان دلسوزی نکنم برای هیچکس
باورهای توحیدی رو باید قوی کن ایمان رو و خیلی در احساس خوب وتسلیم بودن باشم
و ایده ای که برای برداشتن در اولین قدم دارم توجه به نکات مثبت مخصوصا فایل سفر به دور آمریکا و دیدن زیباییها و اعراض کردن از نا خواسته ها
پروردگارا سپاس گذارم سپاسگزارم بابت همه چیزهای که در زندگی به من دادی بابت استاد عزیز و مریم مهربانم و خانواده صمیمی خودم بچه های سایت
به نام خدای درون ارامش دهنده قلب
وقتی با معنی مفهومی به نام باوراشناشدم ودرک کردم باورچه گونه شکل میگیره جهادی اکبردرون خودم راه انداختم وازهرچه ورودی که باورمحدودکننده میساخت ومراازخوشبختی دورمیکرد فاصله گرفتم وبه گفته استادعزیزمون بقیه راخودجهان اززندگی ام خارج کرد میدانی کی بیشترتلاش میکنی مراقب ورودی های ذهنت باشی وازهرچی احساس به تومیدهددورباشی حتی عزیزترین شخص زندگیت باشه زمانی که باهمه قلبت عاشق خودت میشوی ومهم ترین ارتباط برایت ارتباط بانبع انرژی کل میشوی واقعادرک کردم حتی کنترل ورودی های ذهن هم تکامل داره وهرچی مدارات بالاترمیره جهان توروبه سمت بهترین هاهدایت میکندفقط گام اول رابرداروتعهدبه انجام اینکارداشته باش ومن باهمه قلبم اهنگ منفی .سخن بیجا ادم نادرست وهرچی وهرچی تلوزیون هرچی فک کنی اگاهانه فاصله گرفتم ونمیدانی چه ارامشی دارم خداجونم ممنونم خانواده عزیزم من ام البنین دختری که یکروززندگی برایم جهنم بودوارزوی مرگ داشتم حال به مرحله ای رسیدم که لحاتم انقدرلذت بخش شده که ازتنهایی خودم هم به شدت لذت میبرم وغرق ارامشم من علاوه بربیزینسمن بینیرسخنرانی بینیظیرهم هستم که ازبچگی همیشه مجری بودم وحال ازمن ازارگان های مختلف دعوت شده تاسخنرانی کنم ازقوانین جذب(والان لیاقتش دارم تاازخوشبختی به همه خواهان ان بگویم ) میخوام بگم اگرورودی کنترل کنی اصلا رویایی برایت بدون خلق باقی نمیمونه من فقط باورکردم ندای درونیم وکلام بهترین بنده هایش استادعزیزمون استادعباس منش
خدا رو شاکرم بابت این فرصت که اجازه داد بازم زندگی کنم و روی باورهای خودم کارکنم. بعلت اینکه در جامعه ای زندگی کردم که بعضی چیزا اصلا سرجای خودش نبود و همینطور به خاطر یک سری باور های اشتباه در مورد خدا و جهنم و بهشت، فوق العاده احساس بدی نسبت بخودم داشتم و فکر می کردم خدا اونور با شلاق وایستاده تا مارو مجازات کنه. ولی خدا رو شکر که آدم عقل دارد و میتونه واقعا بشینه و فکر کنه که آیا خدا ، خالق کل کیهان و منظومه شمسی نشسته تو بری پیشش بعد برای گوش دادن به فلان موسیقی تورو مجازت کنه. بعدهم لابد به جاش باید قرآن میخوندی و طوطی وار حفظ میکردی. آخرش که چی… نفهمیدن زبان قرآن معرفت هست، عشق هست، بزرگی رب هست؟ آخرش نتیجش میبینیم چه افراطی های رذلی بوجود میان که از حیوون هم بی رحم تر میشن.
خدا رو شکر که بعضی از ماها فکر میکنیم و با فکر دنیامون رو میسازیم.
الحمدالله.
در پناه الله یکتا شاد پیروز ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
سلام خدمت خانواده صمیمی استاد عباس منش
روز پنجم سفرنامه
در جایی خواندم که تنها موضوع ثابت در این جهان، تغییر است.
تغییر رخ می دهد و این ماییم که باید با این تغییر هماهنگ شویم. با ساختن باورهای قدرتمند کننده تر. با ساختن باورهای توحیدی تر. با تغییر توع نگاهمان و با تغییر کانون توجهمان. با تقویت ایمانمان به یگانه فرمانروای هستی. با دیدن و دریافت هدایتهای خدای درونمان. و در این صورت است که بهشت را زندگی می کنیم.
با تشکر از استاد عزیز و خانم شایسته مهربان
و با آرزوی موفقیت روز افزون همه دوستان عزیز