الگویی مناسب برای کسب و کار - صفحه 14

764 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زمرد سلیمانی گفته:
    مدت عضویت: 1562 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام استاد گرامی و مریم بانو

    خدایا سپاسگزارم بابت این سایت الهی و این همه آگاهی ناب.

    خدایا شکرت، خدایا شکرت، خدایا شکرت

    آفرین به مرضیه عزیز و دوست داشتنی، تحسینت میکنم، شما الگوی خوبی برای همه ما هستین با باورهایی که در خودتون ساختین.

    استاد فرمودند این باور رو در خودمون نهادینه کنیم :

    خداوند در همه حال، در همه حال میتونه به من کمک کنه، اصلا مهم نیست الان در کشور چه کسی سرکاره؟ اصلا مهم نیست شرایط بیرونی به چه شکلی داره پیش میره؟ منم که دارم زندگیمو خلق میکنم، خداوند به من قدرت داده، و زمین و آسمان را مسخر من کرده است

    ایاک نعبد و ایاک نستعین اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم غیرالمغضوب علیهم ولاالضالین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  2. -
    زینب معرفی گفته:
    مدت عضویت: 1300 روز

    به نام خدای هدایتگرم

    خدایا بی نهایت سپاسگزارم

    خدایا بی نهایت شکرت

    خدایا از همون لحظه ای که این فایل و دیدم که رو سایت اومده بی نهایت ذوق زده شدم

    از اینکه چقدر این قانون درست و دقیق کار میکنه چقدر حال و هوای این روزام این آگاهی ها رو لازم داشت واقعا هر چقدر سپاسگزاری کنم باز هم نمیتونم اون احساس شعفی که در من بوجود اومده بعد از دیدن این فایل و توصیف کنم

    سلام استاد بی نظیرم

    سلام مریم مهربانم

    سلام به پارادایس زیبا ورویایی که دلم براش یه ذره شده از بس که زیبایی هاش واقعا هوش و از سر میبره

    سلام به دوستان عزیز و گرامی

    استاد هنوز فایل و کامل ندیدم ولی نتونستم صبر کنم تا کامل ببینم و بعد بیام بنویسم مات و مبهوت از این همزمان ها از این هدایت های دقیق خداوند

    خدایا تو میدونستی که تو این چند روزه چقدر نیاز دارم به این آگاهی ها و چقدر این هدایت هاتو بی نظیر بهم میگی استاد سپاسگزارم از شما که مطمئنم باز هم با هدایت های خداوند اومدین و این فایل بی نظیر و ارزشمند و برای ماهایی که تشنه ی این آگاهی ها هستیم آماده کردید

    خدا خودش میدونه هرچند به زبون شاید بهش نگفتم ولی قلبا میخواستم کمکم کنه و علت احساس نگرانی و ترسی که گهگاهی سراغ من میاد و بهم بگه در شروع کسب و کارم هستم و گاهی نجواها میان و اذیت میکنن

    و احساس در جا زدن و ناامیدی بهم دست میده ولی هر وقت این احساس سراغم میاد میشینم قشنگ با خدای خودم خلوت میکنم میشینم فایل هامو بارها و بارها گوش میدم میشینم فکت های واقعی و منطقی به ذهنم میدم

    و بعدش آروم میشم و احساسم بهتر میشه

    و خوبیش اینجاست که میدونم تو چی ضعف دارم

    و دارم تمام سعی خودمو میکنم که روی این ضعف کار کنم و اونم ایمان و توحیده

    اولویتم در حال حاضر اینه و بی نهایت خوشحالم بی نهایت خوشبختم که تو این فضای واقعا توحیدی و روحانی هستم و میتونم برای بهبود خودم و شخصیتم کار کنم و چقدر من هر لحظه بخاطر این سایت الهی بخاطر وجود استاد عزیزم بخاطر این فایل های ارزشمندشون سپاسگزار خداوندم

    استاد از شما هم بی نهایت سپاسگزارم که این فضای عالی رو ایجاد کردید که ما هم فیض ببریم

    برم ادامه ی فایل و ببینم که خیییییییلی باهاش کار دارم

    به خدای یگانه میسپارمتون.

    دوست تون دارم بی نهایت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  3. -
    نسرین تیموریان گفته:
    مدت عضویت: 1595 روز

    الحمدلله رب العالمین حمداً کثیراً مِن کُل احوال

    سلاااااامی به قشنگیه پرادایس زیبا به استاد عزیزم و مریم مهربان و دوست داشتنی و همراهانِ خوش فرکانسم در این سفر قهرمانی

    چقدر لذت بردم از نتایج دوست عزیزمون ،الهی شکرت برای این نمونه های بینظیر واقعا ممنوننم که نتایج خوبتون رو به اشتراک میزارید

    جالبه امروز داشتم به کنترل ذهنم فکر میکردم ،دیدم چقدر زود نتیجه میده وقتی ذهنت رو کنترل میکنی ،

    هفته ی گذشته یک اتفاقی برای من افتاد و از حقوق ماهانه ام مبلغ 750 هزار تومن کسر شد

    درسته مبلغ زیادی نیست ولی من اینو و چند تا مورد دیگه رو که برای این کارم پیش اومده نشونه دیدم که نسرین این کار داره آلارم میده و به درد تو نمیخوره باید عوضش کنی.

    درسته اولش ناراحت شدم ولی چون میدونستم همه چیز فرکانسِ و باید بتونم ذهنمو کنترل کنم خیلی زود تمرکزم رو گذاشتم روی داشته هام و شکر گزاری کردم و تو اون حال نموندم ،

    و سعی کردم رهاش کنم،جالبه تا میامد حالم بد بشه اتفاقات مشابه میوفتاد و نزدیک بود دوباره اون اتفاق تکرار بشه و اینبار 1/600 تومن از حقوقم کسر بشه،

    ولی من توجه ام رو گذاشتم روی داشته هام و شکرگزاری رو ادامه دادم،تلاش کردم تکاملی حالمو بهتر کنم،

    همه چیز معمولی بود تا امروز ظهر که یهو خدا چشمم رو باز کرد و دیدم بله اون 750 تومنی که به ظاهر از دست دادم دیشب به طرز شگفت انگیزی بیشتر از دوبرابرش به من برگشت و من این ماه 1/500 پورسانت یه معرفی مشتری گرفتم،من اصلا کار سختی براش نکردم فقط پیشنهاد دادم اون طرف خدمات ارائه داد منم مشتری معرفی کردم و درصد من شد 1/500 واقعا خدایا شکرت ،

    اینا همه نشونه اس نسرین عزیزم،

    خدا خواست بهت نشون بده ذهنت رو کنترل کنی با انجام کارهای ساده تر درآمد بیشتری جذب میکنی

    خیلی خوشحال شدم وقتی امروز متوجه این اتفاق شدم و واقعا از خدا و دستِ پر قدرت خدا ،استاد عزیزم ممنونم که هر لحظه قوانین رو یاد آوری میکنن

    به نسرینی که بعد از این تضاد تبدیل شد افتخار میکنم

    خدایا شکرت هر لحظه کنار منی شکرت هر آنچه دارم از آن توست و تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم ،خدایا مرا هدایت کن به راه راست، راه کسانی که بهشون نعمت دادی

    استاد عزیزم ممنونم ازتون ،دوستان عزیزم ممنونم که تجربیاتتون رو به اشتراک میزارید واقعا قوتِ قلبه برام تو این مسیر

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  4. -
    الهام دادخواه گفته:
    مدت عضویت: 1907 روز

    سلام به استاد عزیز و خوش فکر و مریم مهربان که شنیدن صداتون باعث شد احساس خوبی بگیرم

    در مورد این فایل گفته ها زیاد هست. من سه چهار بار گوش دادم و استپ کردم وسطاش و عقب زدم مخصوصا بین دقیقه 10 تا 17 و سرشار از نکات ریز و مهم و اساسی زندگی بود.

    این فایل بیشتر یک فایل توحیدی بود جوری که من برگشتم تا مجددا اسم دوره رو بخونم.

    کنترل ذهن، تقوا، تکامل، ایمان به برنامه ریزی خداوند و توکل و آرامش به خداوند برای شنیدن و عمل کردن به هدایت ها و خیلی نکات ریزی که تو این فایل بطور جمع بندی و خلاصه برای رسیدن به خواسته ها، استاد عزیز اشاره کردند.

    با گوش دادن به این فایل و خوندن کامنت جدید مرضیه خانم تو همین صفحه، و توضیح بیشتر در مورد الهاماتی که بهشون شده و با ایمان بیشتری دارند بهشون عمل می‌کنند، یاد زندگی خودم و چالش ها و تضادهایی که تو زندگیمون بوده و هست افتادم.

    اواخر سال1400 بود که تضادهایی تو بحث کاری شوهرم که عضو همین سایت هستند، رخ داد و نشانه ای زدیم در سایت و مریم شایسته عزیز در متنی که در یکی از دوره های سفر به دور آمریکا بود، عنوان کردند که مثل صخره نوردی باشید که برای بالا رفتن از کوه تمام وسایل اضافه رو رها میکنه و برای یک لحظه معلق میشه اما نتیجه بالا رفتن هست. و خلاصه که همچین مضمونی رو رسوندند که باید همه چیز رو با این کسب و کاری که داخلش هستی رها کنی.

    چون موقعیت کاری شوهرم جوری بود که ماشین، موبایل، آزادی زمانی و مکانی قابل قبول، حساب بانکی خوب و همیشه پر(چون تمام پول ها به حساب شوهرم میومد و میتونست هر مقدار برداشت کنه و به مرور جایگزین کنه)، حقوق سه برابر یک کارمند عادی رو داشت و همه چیز تحت اختیارش بود و میتونست یک کار دیگه کنارش بزنه یا تو همون کار، با خرید قطعه ای، درآمدش رو بیشتر کنه و من همیشه بهش این پیشنهاد رو میدادم.

    اما خودش این باور داشت که نمیتونم همزمان روی دو تا چیز تمرکز کنم و باید این شغلم رو کنار بگذارم تا بتونم تمرکز کامل روی کار دومم داشته باشم(در صورتیکه هر دو مرتبط با هم بود).

    خلاصه که تضاد پیش اومد و با اومدن نشانه، در یک شب، و با آرامش کامل به کارفرما که از اقوام هم بود، پیام داد که من قادر به همکاری نیستم. و پروسه تحویل کار 4 روز طول کشید تا حساب ها تحویل داده بشه. و ما در عرض4 روز ماشین، حقوق، حساب بانکی و حتی موبایل هم نداشتیم. و 9 میلیون هم بدهکار شدیم که کارفرما به عنوان حق الزحمه پایان کار باهامون حساب کرد.

    و ما موندیم و اجاره نشینی و چندین قسط وام و هزینه خونه

    منم یک بیزینس دست و پا شکسته داشتم و از طرفی موعد وام خانوادگی رسید و اسم من دراومد. اولین اقدام خرید گوشی برای شوهرم بود و از همون روز با خرید یک خط جدید، شروع به تماس گرفتن با شرکت های مختلف گرفت و منم با بیزینس خودم خرج خونه رو میدادم. و در تمام مدتی که گذشت و حدود یک سال شد و اینطور گذشت، هر روز صبح به اندازه پول تو کارتمون بنزین میزدیم و یک ناهار و صبحانه از خونه برمی‌داشتم و میرفتیم به دل طبیعت و جاده. که حتی یک روز یک معامله کردیم و 700 هزار تومان سود کردیم. از شیراز حرکت کردیم به سمت پاسارگارد برای خوردن صبحانه و البته کنترل ذهن بیشتر. که در نهایت سر از اصفهان درآوردیم و 350 تومان یک بوتیک هتل اجاره کردیم که آف خورده بود و ما با 700 تومن دو روز و یک شب اصفهان بودیم.

    و در نهایت در قدم 4 معجزات و نتایج خودش رو نشون داد و پیشنهادات کاری به خودم و شوهرم داده شد جوری که به لطف خدا در پایان سال 1401 درآمدمون به حداقل 20 میلیون و در پایان سال1402 به حداقل 100 میلیون رسید.

    اینها فقط بخشی از نتایج مالی هست که با آنچه که داشتیم اجرا کردیم و به هدایت خداوند با رفتن به طبیعت و اعراض کردن به دست آوردیم و اینها همه از لطف خداست.

    و دیشب که فایل رو گوش دادیم، با هم مرور کردیم این مدت رو و اتفاقات ریز و درشتی که برامون رخ داد و همه رو واقعا طبق آموزه های استاد، الخیر فی ماوقع دیدیم و همین طور هم شد و حتی بهتر.

    و دیشب با هم صحبت میکردیم و خدا رو شاکر شدیم که با این قوانین ما رو آشنا کرد و با آرامش و تجربه گذشته قدم های بعدی و اهداف بعدی رو تجسم کنیم و در جهتش سعی به گوش دادن به الهامات خداوند بشیم.

    البته که همه ما کامل نیستیم و نجواها و حواشی ها که این مدت کلی ذهن من رو درگیر کرده بودند، باعث ثابت شدن درآمد و بی حوصلگی و عدم برنامه ریزی برای خودم شدند. اما به قول استاد تو قسمت دوم احساس لیاقت، نجواها همیشه هستند اما اینکه زودتر مچ نجواها رو بگیرم نشون دهنده تغییر در باورهایم هست و تکامل رو باید طی کرد.

    ممنون از شما استاد عزیز که با فایل های زیباتون یادآور میشید که فقط به خدا باید توکل کرد و این کامنت یک ردپای کلی از این مدتی هست که برای من و همسرم گذشته.

    امیدوارم کامنت بعدی در مورد چگونگی استفاده از دوره های شما برای رسیدن به درآمد 300 میلیون تومانی ام باشه.

    سپاس از شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
  5. -
    فهیمه زارع گفته:
    مدت عضویت: 2974 روز

    بنام خداوند بخشنده ومهربان

    سلام ودرود فراوان به استاد گرانقدرم

    سلام به مریم بانو استاد عزیزم

    سلام وعشق ورحمت الهی به دوستان ارزشمندم

    خداراسپاسگزارم به خاطر امروز ،این لحظه واین دم ،بخاطر آرامش واحساس خوبی که دارم

    خدای من چقدر ،این فضا زیباست آسمان آبی با حجم زیادی از ابرهای پراکنده وزیباتراز آن تصویر این زیبایی ها برروی دریاچه ،درختان سرسبز ،چمن های تازه ،این فضا باطیف های مختلفی از رنگ سبز ،زرد وسفید وآبی هارمونی زیبایی را رقم‌زده انگار که از نزدیک نظاره گر یه تابلو نقاشی هستیم ،تابلو نقاشی که خالق آن الله است هوای مطبوع چه انرژی فوق العاده ای دارد این فضا با وجود دوفرشته الهی ،خدایا شکرت

    من مرضیه جان را تحسین می‌کنم شجاعت وتوکل وایمان این دوست عزیزمون ستودنی است واتفاقا من چند روز قبل کامنت بی نظیر ایشان را در کانال تلگرام نیز مشاهده ومطالعه کردم وچقدر تحت تاثیر ایمان وتوانایی اش در کنترل ذهن در شرایط ناجالب قرار گرفتم

    اینکه ایشان پذیرفتند وباور کردند عوامل بیرونی هیچ تاثیری بر موفقیت وکسب وکار ایشان ندارد در کشور افغانستان با آن همه محدودیتی که برا خانم ها وجود داشت با ایمان وتوکل بخداوند کسب وکار شخصی خود را راه انداختند ووقتی دوره پندمیک شروع شد بازهم ایمان خود را حفظ کردند وباور کردند که حتما راه حلی هست وبصورت آنلاین فروش محصولات خود را شروع کردند وهمانطور که مریم جان اشاره کردند اینکه آدم بتونه در هر شرایطی به جزئی ترین امکانات وداشته هایی که دارد توجه کند واستفاده کند قابل تحسین وستودنی است از پدر خود خواستند که با دوچرخه سفارش‌های ایشان را تحویل مشتریان بدهند که اینکار نه تنها برای خود مرضیه جان سود زیادی داشت بلکه شرایطی فراهم شد تا پدرشان کاری به مراتب راحت تر از قبل با درآمد بیشتری داشته باشد وتمام اینها نتیجه توکل وایمان به خداوند وداشتن باورهای مناسب هست

    خیلی از افراد باور دارند عوامل بیرونی تاثیر بزرگی بر روی زندگی‌شان دارد عوامل بیرونی مثل بیماری پندمیک ،مثل زندگی در روستا ،در کشور خاص،شهرخاص،فرد خاص

    اتفاقات زندگی ما را افکار وباورهای ما رقم میزند اگر ما این باور را بپذیریم وباور کنیم که ما خودمان خالق زندگی خودمان هستیم دیگه تاثیر عوامل بیرونی در هیچ کدام از جنبه های زندگیمان را نمی‌پذیریم

    وقتی ما بتونیم در هر شرایطی ذهنمون را کنترل کنیم وصدای خداوند را در قلبمان بالا ببریم ایده ها وراهکارها گفته میشه وبا اقدامی که انجام میدیم ونتایج فوق العاده ای که میگیریم ایمان ما بیشتر میشه وبا اعتماد به نفس بیشتری ادامه می‌دیم واگر در مسیر دوباره اتفاق ناجالبی رخ دهد باور داریم که همیشه یه راهی هست، حتی زمانی که همه چیز به نظر ناجالب میاد، ایمان داشته باشیم، و ورودیهای ذهنمون رو کنترل کنیم

    استاد جان من خودم این باور که عوامل بیرونی هیچ تاثیری بر زندگی ما ندارند بارها در شرایط ناجالب جسمانی ام تجربه کردم

    در ابتدا تحت تاثیر حرفهای همسرم واطرافیانم‌باور کردم سرما باعث میشه من درد جسمانی بیشتری داشته باشم ویا مصرف بعضی از مواد غذایی ویا میوه هایی که طبع سرد دارد ومرا منع می‌کردند از خوردن آن مواد غذایی ویا میوه ها

    من که اصلا تحمل گرما را ندارم اصلا نمیتونم بیشتر از یه لباس بپوشم من که عاشق گوجه سبز بودم‌تحت تاثیر افکار وعقاید بقیه پذیرفتم که آره این عوامل سبب میشه حال جسمانی من بدتر بشه وجالب اینکه همین اتفاق هم می افتاد تا اینکه یه روز که از خواب بیدار شدم گفتم عوامل بیرونی هیچ تاثیری بر سلامتی من ندارد من به هیچ وجه قبول نمیکنم که سرما سبب میشه که حال من بدتر بشه واز همان روز دیگه حاضر نشدم که به حرف اطرافیان گوش بدم ومدام با خودم تکرار میکردم بدن من این توانایی را داره که خودش را باهر شرایطی وفق بدهد ،این توانایی را دارد که از خودش در برابر عوامل بیرونی محافظت کند وبعد از یه مدت دیگه اصلا به کل فراموش کردم همچین مسئله ای وجود داشته وبخودی خود حل شد

    بعد از آن برای کم کردن مصرف داروهام هم از همین روش وبا همین باورها شروع کردم وهمانطور که شما اشاره کردید ومرضیه جان در کامنتشان نوشتند با ایمان بیشتری جلو رفتم اینقدر که هر دفعه که دوز داروهای مصرفی من کمتر می‌شد من احساس بهتر وسلامتی بیشتری داشتم

    استاد من الان جلسه دوم قدم سوم هستم که مربوط به مباحث دوره عزت نفس هست یعنی من هر جلسه از هر قدم که پشت سر میزارم وبرمیگردم چکاپ‌فرکانسی ام را نگاه میکنم میگم خدایا مگه میشه مگه داریم من در تمام زمینه های زندگی ام تغییر کردم به خصوص در زمینه سلامتی ام

    خداراسپاسگزارم که به این مسیر زیبا هدایت شدم

    خداراسپاسگزارم بخاطر وجود استادان عزیزم ودوستان الهی ام

    در پناه الله شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت ولیاقتمند باشید در دنیا وآخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  6. -
    حسن گرامی گفته:
    مدت عضویت: 1342 روز

    به نام خدا

    سلام استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز

    سلام به دوستای ارزشمندم

    استاد دقیقاً با توجه به صحبت هایی که کردین من الان دارم همین کارو میکنم

    یعنی با همین شرایطی که دارم

    با همین مهارتی که دارم

    با همین امکاناتی که خدا بهم داده

    شروع کردم

    چند وقت پیش از خدا هدایت خواستم من میخوام از این مهارتی که تو بهم دادی پول بسازم و خدا هم ایده هایی رو با توجه به شرایط فعلیم به من الهام کرد و الان در حال انجام ایده هستم

    یعنی استاد داستان من از اینجا شروع شد که من اون روزهایی که در فشار کارهایی بودم که بسیار باعث رنجم  می شدند

    خدا بود که من رو از اون کارهایی که انجام میدادم تا به قول خودم میخواستم پول در بیارم آورد بیرون و گفت بیا توی همین کاری که باهاش حالت خوبه ، وقتی انجامش میدی نمیفهمی ساعت کی میگذره

    و یادم داد که چطور بتونم توسط الهاماتم ، نه با منطق ذهنم کدنویسی کنم

    اون موقعی که از خدا خواستم هدایتم کنه به اینکه بتونم از این چیزهایی که یادم داده پول بسازم

    خداوند ایده ای ساده و عالی رو به من الهام کرد

    ایده این بود که بیام با کدنویسی رابط کاربری وبسایت طراحی کنم و بفروشم

    و وقتی که شروع به کدنویسی اون ایده کردم 

    این خدا بود و هست که داره منو هدایتم میکنه از اینکه چطور از این راحت تر و بهتر کدنویسی کنم 

    هر قسمتی از سایت رو که خواستم طراحی کنم این خدا بود که به من گفت به چه شکل باید طراحیش رو انجام بدم

    خدا قبل از این ایده ای که به من الهام کنه 

    دو نفر رو به سمت من هدایت کرد تا برای هر کدومشون سایت درست کنم و همون باعث شد من اولین پولم رو از کار برنامه نویسیم بسازم

    حالا من با هدایت های خداوند تا جاییکه که بشه به اون ایده ای که به من گفته دارم عمل می کنم یعنی طراحی  UI سایت با فریم ورک بوت استرپ

    خدیا باز هم مثل همیشه هیچی نمیدونم 

    من فقط به اون چیزی که تو بهم میگی عمل میکنم و جلوی هر نجوایی که میخواد بیاد رو با تمام تمرکزم روی چیزهایی که به من احساس بهتری میده رو میگیرم

    استاد دقیقاً این فایلی که شما گذاشتین میشه گفت یک نشانه ای بود برای من

    اینکه دقیقاً کاری دارم میکنم

    یعنی عمل کردن به ایده ی الهامی با توجه به شرایط فعلی

    کاملاً درسته و باید با توکل به الله یکتا همین مسیر را ادامه بدم و هر ایده ای که خدا بهم میگه بهش عمل کنم

    به قول شما آدم وقتی هر بار مدارش تغییر میکنه و به مدارهای بالاتر میره ایده های متفاوتی نسبت به اون شرایطی که توش هست بهش الهام میشه

    الان ایده ای به من الهام شده اینه و قطعاً وقتی از این ایده پول بسازم با هدایت های خداوند به ایده های بعدی برای ادامه مسیرم هدایت میشم

    ولی به شرطی که به اون چیزی که خدا بهم میگه عمل کنم که دارم الان همین کارم میکنم

    و توکل کنم به خداوند

    اجازه بدم خدا کارها رو برام انجام بده

    اون این کارو میکنه

    همانطوری که تا به الان کلی کارهای زندگی منو خدا انجام داده

    استاد عزیزم انشالله به زودی به درخواست من از خدا و با اجابت درخواست من از طرف خداوند در زمان مناسب و مکان مناسب همدیگرو می‌بینیم و من از هدایت هایی که خدا بر من کرده و پیشرفت هام باهاتون صحبت میکنم و لذت میبرم از این زندگی که سرشار از آزادی زمانی و مکانی و آزادی مالی که من از خدا میخوام

    سوره رعد

    ٱللَّهُ یَعۡلَمُ مَا تَحۡمِلُ کُلُّ أُنثَىٰ وَمَا تَغِیضُ ٱلۡأَرۡحَامُ وَمَا تَزۡدَادُۚ وَکُلُّ شَیۡءٍ عِندَهُۥ بِمِقۡدَارٍ (٨)

    خدا می داند که هر ماده ای چه چیزی را می آورد و رحم ها چه چیزی می روید و می افزاید و همه چیز به اندازه ای نزد اوست

    عَٰلِمُ ٱلۡغَیۡبِ وَٱلشَّهَٰدَهِ ٱلۡکَبِیرُ ٱلۡمُتَعَالِ (٩)

    داناى نهان و آشکار و بزرگ و بلندمرتبه است

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  7. -
    محمد جواد اسدی گفته:
    مدت عضویت: 864 روز

    به نام الله یکتا

    یک تجربه از خودم در کسب و کار رو مینویسم انشالله بدردتون بخوره…

    من چند سال هست که مغازه دارم و قبلا بخاطر ندونستن قانون همیشه چکی کار میکردم و با وام و قرض کارهام رو پیش می‌بردم و زندگی من سینوسی بود یک مدت همه چی عالی پیش می‌رفت و بعد از چند ماه برمیگشتم خونه اول و یا حتی زیر صفر و بدهکار میشدم و همیشه در زندگیم سوال بود که چرا من همیشه به یک عالمه از هدفهام میرسم اما دوباره همه چی به هم میریزه و نه تنها درست نمیشه بلکه بدهکار هم میشم و دوباره باید شروع میکردم با هزار بدبختی به صفر می‌رسیدم و دوباره به یک مرحله می‌رسیدم و دوباره همون آش و همون کاسه…

    با رسیدن به درک تکامل ،از پارسال کل چکهام رو پرداخت کردم و کل وامهام رو تسویه کردم

    الان به یک شرایط نسبتا پایداری رسیدم به فضل خدا…

    یکی از باورهای مخرب ذهن من این بود که من روی عوامل بیرونی حساب میکردم همیشه و اون عامل (جنس مغازه) بود،یعنی وقتی که مغازه پر از جنس بود من اعتماد به نفس بالایی داشتم و غرور داشتم و اگه مشتری یه ذره ناز می‌کرد دیگه رابطه ام باهاش بکل سرد میشد و برام مهم نبود که دیگه بخره…

    جنس های مغازه همیشه چکی خریداری میشد،چکی که از اول منت سر من بود تا زمانی که پاس میشد،معمولا هیچ وقت سر موقع پاس نمیشد و چقدر آدم بی عزت میشه وقتی اینجوری کار میکنه…

    یه وقتهایی که مغازه کم جنس داشت(بخاطر تسویه چکها) من به طرز عجیبی فروش‌های خیلی بالایی داشتم و هر کی میومد خرید می‌کرد و به راحتی پول میداد و این فروش عالی برام همیشه سوال بود که من که الان خیلی مغازه ام خالیه اصلا اینا چی خریدن!!!

    مثلا جنس هایی که چند سال روی دستم مونده بود و به هر کی پیشنهاد میدادم نمیخریدن رو الان مشتری میومد با قیمت به روز با عشق میخرید و میرفت…الله اکبر

    این فروش‌های عالی زمانی اتفاق می‌افتاد که من بدهیم رو تسویه کرده بودم و چک و وام نداشتم و به خاطر همین هم مغازه خیلی کم جنس داشت چون من دیگه چکی نمیاوردم

    این فروش عالی در من حرص و طمع ایجاد می‌کرد که ببین دیگه خدا بهت رو کرده دیگه رسید اون خوشبختی که منتظرش بودی و این عجله و طمع به من می‌گفت: ببین تو الان جنس نداری و این فروش های عالی رو داری ،ببین اگر مغازه رو پر کنی چقدر میفروشی و همین حرص و طمع باعث می‌شد که من برم و دوباره کلی جنس چکی بخرم و بریزم توی مغازه به امید فروش چند برابری

    و دقیقا از همون روزی که جنس های چکی رو میچیدم توی مغازه ورق برمی‌گشت و بازار دقیقا از همون روز میشد صفر

    یعنی منی که با مغازه نسبتا خالی مثلا روزی 5 میلیون می‌فروختم بعد از پر کردن مغازه فروش میشد روزی 200 تومان با اون همه جنس…و هر روز بدتر و بدتر و اون استرس چک ها و اون ترسها و اون فرکانسها کاری می‌کرد که چک های چند ماهه پاس نشه و من مجبور بشم مثلا وام بگیرم تا چکهام رو پاس کنم…

    نا گفته نماند که اون پولهایی رو که در اون روزهایی که جنس نداشتم به دست می‌آوردم به جای سرمایه گذاری روی کارم صرف خرجهای الکی میشد و همیشه میگفتم بذار بریم کیف کنیم جنس که همیشه چکی هست،تازه خودشون زنگ میزنن بیا جنس چکی ببر و این بخاطر ذهن فقیری بود که من داشتم و نمیدونستم و بلد نبودم…

    تمرکز من روی کمبود جنسه

    روی عدم فراوانی هست و قدرت رو به جنس مغازه داده بودم و وقتی نبود من خودم رو ناتوان میدیدم و هر روز شرایط سخت تر میشد و من نا امیدتر… و کار درست این بود که تمرکزم رو بذارم روی اون چیزی که الان هست و قدرت رو به الله بدم،اونی که مشتری رو میرسونه که محصول من رو با عشق بخواد و دنبالش باشه و به راحتی بابتش پول بده…

    من باید تکاملم رو طی میکردم و الان ماه هاست که به این منوال کار میکنم و به لطف الله شرایط خیلی بهتری رو تجربه میکنم و دیگه هیچ خبری از اون چک ها و حرص ها و وام ها و قرض ها نیست به لطف الله یکتا

    و چقدر عزتمندانه است زندگی بدون قرض کردن و بدون بدهی و ذهنی آرام و خوابی راحت و آرامش

    ممنونم از استاد عزیزم بابت این فایل عالی

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  8. -
    مرضیه جعفری گفته:
    مدت عضویت: 2962 روز

    سلام به استاد عزیزم

    بعد از گوش دادن به این فایل اول تجربه کاری خودم یادم اومد که چقدر روان و راحت با توجه به اینکه تازه مهاجرت کرده بودم تهران و هیچ شناختی از این شهر نداشتم اما یه کاری بلد بودم و از استادم شنیده بودم که از همون جایی که هستی با همون شرایطی که داری کارت رو استارت بزن و من نمی‌دونستم از کجا شروع کنم چیکار کنم اما اون روزها انصافا سرسپرده تر بودم و بیشتر به الهاماتم گوش میکردم و ترسهامم کمتر بود و من هر چیزی می‌گفت رو امتحان میکردم مثل اینکه برو با نونوایی محلتون صحبت کن من رفتم مثل اینکه برو زنگ بزن به فلان شخص من انجام میدادم و اون میدید من شجاعت دارم نشون میدم اون میدید من قدم برمیدارم و جدی هستم بعد اصلا کلا قضیه یه جور دیگه شد محل کار و وسایل و همه چیز رو با هم یک جا خودش جور کرد به راحت ترین شکل و با توجه به شرایط من حتی مغازه ای که من راحت ترین حالت ممکن بود برام برای تحویل کارم و اتفاقا پر فروش‌ترینم بود برام اوکی کرد بعد ها که دقت کردم دیدم ا جوری همه چیز رو چیده که برای من با توجه به شرایط من بهترین حالت و در دسترس ترین حالت بوده من هیچ تقلایی نکردم فقط هرچی گفت رو گوش کردم.

    باز در مورد وام گرفتن و قرض و عدم تکامل من افرادی رو دیدم که مغازه دارند داره می‌چرخه اما اونها راضی نیستند عجله دارند و میرند یک هو چک میکشند تو بازار کلی جنس میارند حالا به هر شکلی فروش کمتر میشه و یا بخاطر عدم تکامل و تجربه نکردن درست مشتری هاوعلایقشون و نیاز بازار اون منطقه جنس تو مغازه یه جورایی می‌مونه بنجل میشه تکراری میشه و اینا به مشکل بر میخورند حسابی من اینو خیلی زیاد دیدم و همیشه با خودم میگم ببین چقدر مهمه عجله نکردن هول نزدن درک تکامل و آروم ولی پیوسته جلو رفتن.

    حتی در مورد مسافرت میبینم که طرف چقدر دوست داره زود همین حالا بخاطر اینکه دیر نشه کم نیاره یا هرچیزی خودش رو به استرس و سختی میندازه و حتی ممکنه به کسب و کارش هم آسیب بزنه در اغلب موارد میزنه که بره سفر خارجی من واقعا مشکل دارم با این موضوع آقا چرا من یه سفر شاهانه داخلی نرم چرا و فکر کنم اون جا خوبه اینجا نه و اینقدر اذیت بکشم من واقعا منطقش رو درک نمیکنم.و جالبه همیشه هم اصطلاح من جیگرشو دارم من فلانشو دارم خدا جور می‌کنه رو استفاده میکنند برای توجیه رفتارهاشون اما به محض اینکه شرایط خراب میشه این جیگر پاره پاره میشه و نمی‌دونم کجا می‌ره چه بلایی سرش میاد که با اینا یاری نمیکنه و بشدت افسرده و غمگین و نا امید می‌شند از همه چیز.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  9. -
    خداهست گفته:
    مدت عضویت: 973 روز

    باسلام

    چقدلذت بردم ازاین فضا واقعادوس دارم باچشم دنیا یه روزاونجارو ببینم وازنزدیک ببینم

    وچقدقابل تامل بودتک تک حرفاتون وخیلی پاشنه آشیلم بود چیزایی که گفتین

    یه سوال داشتم توعقل کل جستوجوکردم ولی جوابی پیداش نکردم

    ممنون میشم اگرکسی هس بتونه راهنماییم کنه

    چن وقتیه یجوری شدم انگار ازهمهههه چی بی نیازشدم ستاره قطبی نمینویسم چون فکرمیکنم خداهرچیزی که بهترینه بهم داده

    قبلناازخدا پول وثروت میخاستم خونه وماشین های انچنانی وکلی خواستع های مادی ومعنوی دیگه

    ولی الان انگار بی نیازمطلق شدم وجالب اینجاس حالمم خیلی خوبه وشادوآروم ورها هسدم هیچی نمیتونه نگران ومضطربم کنه یااگرچالشی پیش میادهمون دقایق اولیه یکم کنترل شدهنم سخت میشه ولی بعدش راحتترمیتونم حلش کنم

    یه حس عجیب غریبه هس،شدم مث بچه ای که درلحظه زندگی میکنه وهیچی جزشادی وحال خوب براش مهم نیس نه ازچیزی غمگین میشه نه ناراحت،بشه هم لحظه ایه نه همیشگی ،برابچه هزارتومنی بادلارفرقی نداره،بنز یاپرایدفرقی نداره اینکه چی میپوشه کجازندگی میکنه فرقی نداره فقط فکروذکرش پیش شادی وبازی هس دقیقا اینجوری شدم

    توعمرم‌هیچ وقت همچین حسی نداشتم انقدرها نبودم،نمیدونم چرااینجوری شدم،دلیلش چیه

    راستش لذت میبرم ازاین حال

    ولی ازطرفی هم میگم نه شاید ادامه داربودن این حس خوب نباشه و باعث میشه بی هدف باشی به اهدافت نرسی وهمینجوری عمرت الکی بره به خودت بیای بیای ببینی جوونیت رفته هیچ کاری ازدستت ساخته نیس

    اگرازدوستان کسی همچین تجربه ای داشته یاداره

    یاباتوجه به آموزه های استادچیزی دراین موردمیدونه

    ممنون میشم راهنماییم کنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      علی میرفخررجایی گفته:
      مدت عضویت: 1498 روز

      سلام دوست من

      چه جالب

      چقدر در این لحظه تو این فضا هم فرکانس هستیم

      من دیروز دقیقا یک کامنت تو دوره روانشناسی ثروت گذاشتم و دقیقا میخواستم همین حس رو منتقل کنم

      خیلی برام جالب بود

      من هم توی یک همچین حسو‌ حالی هستم در لحظه هستم مدام دارم به این فکر میکنم که چطور از این لحظم لذت ببرم،

      من تو کامنت نوشتم حس میکنم خیلییییی وصلم یه حس کن فیکون هر میگم میشه هرچی می‌خوام میشه

      و دائم گفتگو های ذهنم در مورد قدرت خداست در مورد فراوانی به در مورد تجسم اتفاقات خوب در آیندست

      و من حس میکنم به خاطر زیاد کار کردن روی خودمونه و باید ادامه بدیم نباید فایل هارو رها کنیم من حس میکنم فایل گوش کردن زیاد و قرآن خوندن زیاد و کامنت خوندن زیاد و تمرینات زیاد منو به این نقطه رسونده

      و دقیقا من هم بعضی موقع ها به این فکر میکنم که الان که همه چیز می‌خوام و میشه هدف گذاشتن برای چی؟ من فکر میکنم و میشود ،باور دارم که میشود به خاطر تمرینات و تجریبات چند ماه اخیرم،

      من هم یک حس رهاااییی کامل بهم دست داده ،البته به محض اینکه بی کار میشینم یا ورودی هامو کنترل نمیکنم میفهمم که از اون حسو حال خارج میشم ،اما دوباره تا یک لحظه با خودم تنها میشم میرم تو حس آرامش میرم تو حس فکر کردن به قدرت خداوند و این که همیشه هست،

      من هم نمی‌دونم واقعا چجوری توضیحش بدم،اما حس میکنم ظرف وجودم داره با سرعت خیلی بالا رشد میکنه،به قول شما من هم خیلی آروم شدم هیچ چیزی مضطربم نمیکنه خشمگینمم نمیکنه غمگینم نمیکنه،

      فقط. دوست دارم اعراض کنم یا توجهات رو بکشونم به نکات مثبت

      حس خیلی خوبیه ،

      من هم هر روز به این فقط فکر میکنم که چه کاری فقط انجام بدم که ازش لذت ببرم چون انگار خیالم از همهههه دنیا راحته ،حس میکنم همه چیز در اختیارمه ،زمزمه ی درونیم به طور ناخود آگاه شده من که همین الان ثروتمندم،انگار همه چیز دارم همههه ی رفتارها با من عاااالیه همه بهم عشق میورزن من به همه عشق میورزن همه رو دوست دارم ،

      نمی‌دونم انگار دارم دیوونه میشم:)))

      من که تا همین دوهفته ی پیش هر روز تمرین میکردم و به دنبال مبارزه (بوکس) بودم،دو هفتس هیچ تمرینی ندارم اصلااااااا دوست ندارم به کسی مشت بزنم که مبارزه کنم،

      این هم جایی از سایت هنوز ننوشتم،اما یه جایی یه الهامی بهم شد که اگر داری برای جلب توجه دیگران مبارزه میکنی یا به قهرمانی فکر میکنی یا به خاطر پولش داری بهش فکر میکنی و انجامش میدی همین الان بزارش کنار،

      رؤیایی که 3 ساله هر شب بهش فکر میکنم با این صحبت یک لحظه منو از همه چیز رها کرد،باهام کاری کرد که هیییییچ کاری رو دیگه برای جلب توجه یا تایید دیگران انجام ندم،

      فعلا استپش کردم،به خودمم گفتم اگر تمرین بوکس یا مبارزه کنم فقط وقتی انجامش میدم که حس میکنم روحم‌ نیاز داره حس میکنم نیاز دارم که انجامش بدم برای رشد روح خودم نه برای اینکه بقیه به به چه چه کنن یا قهرمان قهرمان کنن یا برای من تصمیم بگیرن،

      حس میکنم در لحظه دارم هدایت میشم حس میکنم خداوند در هر لحظه بهم میگه که باید چیکار انجام بدی

      و تمام این تحولات بعد از کار کردن 3 سال روی دوره ها و سایت،فقطو فقط با گذاشتن فایل توحید عملی قسمت 11 شروع شد که من با هر روز گوش دادن اون فایل و فایل های قبلی توحید عملی من رو از خود بی خود کرده،آرووووومم کرده افتادم کرده سپاسگذارم کرده دندون عجله رو انگار ازم کنده،عااااشقم کرده،هر روز دارم با معبودم عشق بازی میکنم و اشک از چشمانم سرازیر میشه،عاشقم کرده به خدا،

      این حسو‌ من تو اون کامنتی که گفتم نوشتم،حس میکنم الان هم شما تو همچین حسو‌ حالی هستین،

      اما نباید تمریناتمو رو ول کنیم این دقیقا همون جایی هست که شیطان می‌تونه دوباره زخم هاشو بهمون بزنه ،

      باید ادامه بدیم تا آخر عمر ،من حس میکنم اگر هر روزم با این حسو حال بگذره من خوشبخت خوشبختم همه چیز رو انگار دارم تو همون لحظه،

      اما باید کارهایی رو هم که روحمون بهش نیاز داره با هدف مشخص برای معنا دادن به اون کار انجام بدیم،

      و من خودم هم هر روز دارم به همین فکر میکنم،

      و دوست دارم زندگی کنم فقط همین،

      و خدارو هر روز بابت اینکه این فرصت رو به من میده سپاس گذارم ،

      دوست خوبم برات آرزوی وصل شدن به منبع و ماندگاری در این احساس فوق العاده رو دارم .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        خداهست گفته:
        مدت عضویت: 973 روز

        سلام دوست هم فرکانسیم،ممنون ازکامنت پرازحس وقشنگتون،بقدری خوب توضیح دادین منم به تامل انداخت گذشتمو چک کردم ودارم کم کم دلیل این حسو حالمو پیدامیکنم

        راستش الان که فکرمیکنم من نه قرآن خوندم،نه دوره خاصی خریدم نه حتی چندماهی بود فایل های استاد رومیدیدم بهمن ماه عزیز ازدست دادیم یکم حس وحالم خوب نبود،مدام حرفای استادرو درمورد مرگ توذهنم زمزمه میکردم که ببین استادبچشوازدست داد ولی ذهنشوکنترل کردو…‌ولی انچنان فایده نداشت واونجابودباتمام وجودم فهمیدم”ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است” ینی چه!،فهمیدم توآزمون ایمان باتونسته ها میشی موحدوجهان مسخ ات میشه نه بادونسته ها

        روزهای خوبی نبودن ولی نقطه عطف من ازهمینجابودگذشت وگذشت ومن به خودم فرصت دادم بجای جنگیدن بااحساسم به خودم فرصت بدم بپذیرم چون تواین مسیرنوپابودم ومث استادقوی نبودم

        یه اتفاقایی افتاد که ارتباطم بااطرافیانمم قطع شدینی مدارهامون باهم فاصله گرفت ومن عمیقادرک کردم این جمله استادرو “اگه توندارهم نباشین جهان ادمهارو جوری ازت جدامیکنه خودتم متوجه نمیشی”

        نمیدونستم چیکارکنم داشتم ازتنهایی دق میکردم جوری که حتی گوش کردن به فایلهای استادهم نه تنها آرومم نمیکردبلکه به هم میریختم که شب دیروقت بود،ناراحتیاهجوم اوردن خوابم پریدهندزفری گذاشتم مدیتیشن گوش کردم،صدای طبیعت،فایل های استاد….آروم نگرفتم که نگرفتم فقط باتمام وجودم ازخداهدایت میخاستم واین جمله رو تکرارمیکردم”ای که مراخوانده ای راه نشانم بده”بخدا قسم چن دیقه نشد یه نشانه برام اومد که یه هدف براخودم انتخاب کردم ینی خدابرام انتخاب کرد توحالت عادی عمراااا سراغش نمیرفتم ولی اینبار باعشق پذیرفتم چون خدا یه جوری الهام کردکه کامل متوجه شدم وخیلی واضح هدایتم کرد،ازفرداش یه آدم دیگه ای بودم وازقضا اون راهی که خداهدایتم کرد بایدیه سری کتابهاهم مطالعه میکردم نه مطالعه سرسری بایدمیخوردمشون،خلاصه یکی دوماهِ کامل من تنها بودم وفقط وفقط مطالعه میکردم هرچقدمطالعم بیشترمیشدبیشتربه درک این هدایت میرسیدم که خدامیخواسته اینوبهم بفهمونه جاداره بگم به لطف الله یکماه کامل روزه گرفتم سحرخیزترشدم،منظم تر،مسئولیت پذیرتر،اولین ماه رمضونی بود که من باعشق بدونِ هیچ اذیتی همه سحرهارو بالطف خدا بدونِ اینکه خواب بمونم سرِ وقت باحالِ خوب بیدارشدم وبعدسحرها بیدارمیموندم ومطالعه میکردم ارتباطم باعزیزانم مخصوصا باشریک زندگیم بهتروبهترمیشدوبااینکه کل یک ماهو خونه بودم هیچچ جانرفتم وشایدم بیشترولی توعمرم اینهمههههه زندگی برام بامعنی نبود،خدای منننن الان میفهمم چرا به این مرحله ازتنهایی منو رسوندی میخاستی توقعرتاریکی نورو بهم نشون بدی ومنو نورانی کنی دوروبرم رو خلوت کردی که فقط وفقط تورو ببینم وقتی به این درک رسیدم که چرا به این راه هدایت شدم بیشترعاشق مسیرشدم وعاشقانه ترجلورفتم

        کتابایی که میخوندم مخصوصا طرح کلی اندیشه اسلامی وبعضی کتابای استادمطهری خیلی ازقسمتاش دقیقااااا حرفای استادعباسمنش بود،وجواب خیلی خیلی ازسوالاموگرفتم وایمانم بیشترشد

        مثلا همین ارتباط باشریک زندگیم که چرا ارتباطمون سینوسی بودجوابموگرفتم یامثلا

        موقعی که هدایتم کرد به این مسیر برام سوال بود من این راهوقبلا باتشویق اطرافیانم انتخاب کردم ولی اصلاجور درنیومد ونشانه هاپشت سرِ هم اومدن که انجام نده ولی ادامه دادم اخرشم خراب شد

        ولی اینبارسوال بودچراخدا هدایتم کرد؟اگه این مسیردرست بود چراقبلا جور درنیومدبااینکه خودم میخواستم

        بخدا قسم همین سوال توذهنم بود درکتاب طرح کلی اندیشه علاوه براونننهمههههه آیه ومطالبی که خوندم وهدایت شدم ایمانم بیشترشد جواب این سوال کولاک کرد

        آیه این بود:خداباتغییرقبله ازکعبه به بیت المقدس ومجددا ازبیت المقدس به کعبه میخواست مومنان واقعی رو ازمومنان غیرواقعی تشخیص بده چراکه مومنان واقعی درهرشرایطی تسلیم اندوپذیرش کامل وایمان آگانه دارندوخداگاها باتغییربعضی فرامین مومنان رامیسجندواینگونه آزمون ایمان ازشماگرفته میشود

        اینوخوندم ساعتها به فکر رفتم مث الان چشام پراشک شد که اره الان جواب سوالمو گرفتم

        یااولین ایه این بود:ان الذین امنو وعملواالصاحات بلافاصله بعدِ ایمان عمل میاد،مومنان واقعی کسانی اند که باقلبشون تماما میپذیرندباورمیکنندوعمل میکنند،

        ازملزمات ایمان،پذیرش باور،تعهد،عمل

        منافق جایی که به نفعشه ومیپسنده باعقلش ومنافعش جور دربیادایمان میاره وجایی که نمیپسنده نه

        خدایا چقردقیق باهام حرف میزدی

        ومن قبل این بانگاه تکلیف این مسیرو ادامه میدادم والان باعشق وایمان…

        خلاصه یک ماه دیگرهم باتنهایی گذشت وخیلی خیلی خیلی چیزا یادگرفتم ودرکم بالارفت جوریکه اینترنت نمیگرفتم مجازی رو پاک کرده بودم وگوشیم همیشه روسایلنت بودعملا گوشی دست گرفتن برام بی معنی بودوالان میفهمیدم چراحضرت محمد40 روز میرفت غارحرا قبل این نمیفهمیدم که چطورمیشه یه ادم تنها صبح تاشب بمون جایی وازتنهایی دق نکنه نترسه،کابوس وخیالات سراغش نیاد…

        درکم ازخدا،جهان،زندگی،خودم،مرگ،عبادت،ازدواج و… بالاتررفت

        جالبه استادمطهری درجایی درموردعبادت مث نماز توضیحاتی دادن درکتاب تعلیم وتربیت اسلامی دقیقاااهمون چیزیه که استادعباسمنش گفتن

        دیگه مث قبل ازمرگ نمیترسم واتفاقا خیلی خداروشکرمیکنم چون این جسم ظرفیتش برای روحی که خداازخودش دراین روح دمیده خیلی تنگ وکوچیکه ومث زندان میمونه

        بامرگ تازه متولدمیشیم واین روح خدایی آزادمیشه،رها میشه اهل فیلم دیدن نیستم ولی یباراتفاقی یه سکانسی ازسریال ماه رمضون دیدم طرف توکمابود روحش ازبدنش جداشده بود اینودیدم دنیام نگرشم تغییرکرد نترسیدم حالم دگرگون شد به درک رسیدم خدایاشکرت اینم ازنشونه هات بود

        خیلی رفتارها وعادتهای اخلاقی منفیم ناخوداگاه تبدیل به رفتارهای مثبت شده والانمو خیلی دوس دارم

        خیلی ازچالشهایی که همیشه توذهنم میترسیدم اگه اتفاق بیوفته میخام چیکارکنم؟!وازشون فراری بودم اتفاق افتادن یکیش همین عزیزی بودکه ازدست دادیم

        ویه سری چالشها که اگر درشرایط دیگه ای اتفاق می افتادن داغون میشدم ولی باکمک الله حل کردم بزرگترین ترسهای عمرم حل شدبرام اره خدامیخواس بسنجه ایمانی که تودوماه تنهایی بدست اورده بودم

        وسربلندبیرون اومدم

        مهربانی خدافقط اونجا که زمانی این آزمون هارو ازم گرفت که اول ظرفیتشو داد،یاد داد،امادگی ایجادکرد،درکشو داد،حضورواقعیشو بهم نشون داد،روحمو بزرگترکرد،بعدباترسام مواجهم کرد وخوبیش اینجاس هرلحظه کنارم بود یه لحظه هم احساس تنهایی نکردم واسترس نگرفتم

        بقول این آیه”ماهیچ کسی را جزتوانش تکلیف نمیدهیم،بیشترازتوانش آزمون نمیگیریم

        جالبه ماپارسال زلزله اومد همه چیمون آوارشد

        یکسال تمام تلاش کردیم نشدخونه بخریم دنبال چراییش بودم که جواب اینم گرفتم

        بعداینکه این مراحلو رد کردم و عمیقاقلباگفتم خدایا تسلیمم توام به یه ساعت نکشیدشوهرم زنگ زد خونه جورشدبریم ببینیم میپسندی پسندیدم ومعامله بطورمعجزه آسایی انجام شدوفردااسباب کشی داریم به لطف الله یکتا

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    hanife sepehri گفته:
    مدت عضویت: 1443 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام به استاد عزیزم

    سلام به خانم شایسته عزیز دل که کاش استاد از خانم شایسته هم فیلم میگرفتن وما هم روی زیبای این خانم نمونه را می‌دیدیم

    استاد عزیزم چقدر شاداب تر و جوان تر شدید

    چقدر عضله زیبا ساختید

    چقدر خنده رو جذاب تر شدید

    چقدر خوش هیکل و درست اندام شدید

    به به چه پرادایس زیبا تر شده. چقدر رنگ سبز فسفری دل ادم رو نوازش میکنه

    به به فراوانی نعمت اب فراوانی اب و هوای پاک و تمیز و دلربا

    به به از این دریاچه زیبا و زلال

    به به از این اسمان ابی با اون ابرهای زیبا که دل اسمون رو سفید پوش کرده

    استاد عزیزم چقدر دلم برای دیدن شما تنگ شده بود

    به به از خدا سپاس گزارم بابت این صحبت های زیبای شما و نتایج زیبای مرضیه خانم عزیزمون

    استاد عزیزم من یک تضاد به مدت دو هفته در روابطم ایجاد شده بود

    مطمئن بودم که این تضاد بی دلیل نبوده مطمئن بودم که من حتما از قوانین به صورت درست استفاده نکردم

    دوباره رفتم به حالت گذشته خودم

    چک و لقد های سنگین باعث شد که به خودم بیام و با فایل های سفر نامه انس بگیرم وبعد فایل های هدیه روانشناسی ثروت یک از طریق برادرم رو گپش میدهم .

    استاد عزیزم فایل های روانشناسی قلب و روح من رو بیشتر نوازش میداد صحبت ها دلنشین و ارامش بخش هستند

    اما هنوز هم نتونستم حرکتی در کسب و کار بزنم

    اما اما به صورت 180درجه از لحاظ روحی ارام شدم

    از تنهایی خودم تو حیاط زیبای خودم از سرسبزی درختای حیاط بسیار بسیار لذت میبرم کلی عکس زیبا میگیرم

    کلی چای تازه دم می‌نوشم وغذای مورد علاقه ام را بیرون تنهایی می‌خورم منتظر کسی نیستم

    خودم حال خودم رو خوش نگه میدارم

    نعمت های فراوان بیشتری جذب میکنم

    عشق و محبت بیشتری از دوستان دریافت میکنم

    فقط سوال هر دقیقه من اینه که خدایا هدایتم کن

    خدایا به من بگو چه کاری انجام دهم

    من اصلا به ذهنم نمیرسه که مثلاً چه کسب و کاری میتونم داشته باشم

    ولی میدونم که خیلی پر انرژی ام چون ما در حال ساخت خونه هفتاد متری مون در روستا هستیم با فاصله خیلی دورتر از این خونه اجاره ای مون اگه کاری باشه من هم با لذت بسیار به همسرم کمک میکنم اصلا برام مهم نیست که گل کاری باشه شن کشی آجر کشی یا هر کار دیگه باشه من به نیت این می رم کار میکنم که بدنم ورزیده بشه از نشستن توی خونه و خونه داری خیلی خوشم نمیاد کار بیرون رو دوست دارم کاری که بدن هم در حال ورزش باشه کار فیزیکی دوست دارم زیاد کار فکری که نیاز به هوش داشته باشه را دوست ندارم یک کار فیزیکی و اسان و لذت بخش . حیاطمون که خریدیم به مساحت 600و30متره

    استاد عزیزم من یه مدتی این فکر تو ذهنمه که سبزیجات بکارم حیاط بزرگ و مناسبی هم داریم اما همش به من میگن نمیشه تو نمیتونی خیلی از اینجا دوری کارت سخت میشه

    مردم نمی زارن سبزی برات بمونه بچه ها میان خراب کاری میکنن درد سر درست میکنند .اما هی این فکر تو ذهنم پر رنگ تر میشه الان فصل کاشت سبزیجات هست . من باید این باور رو در خودم تقویت کنم و صحبت های نمیشه نمیتونی از طریق دیگران رو نقض کنم .

    این دست و اون دست میکنم صحبت های عوامل بیرونی خیلی شدید روی من تاثیر گذاشته

    استاد هدایت همینه که یک فکری تو ذهنمه هی میگع این کار رو انجام بده هی نجوا ها جلو انجام کار رو میگیرن. من واقعاً باید این حرکت رو بزنم امسال شکر خدا باران های زیادی داشتیم سرسبزی بیشتری روستا رو یک پارچه کرده

    خودشه!!!! استاد عزیزم من عاشق همین کار هستم

    باید استارتشو بزنم بعد از شش ماه نتایج خودم رو از درامد زایی و انجام کار مورد علاقه ام میام می‌نویسم

    باید باور هایی مثل من میتوانم

    من هیچ محدودیت ندارم

    من قدرت بدنی بالایی دارم

    تمام ادم های اطراف من با انصاف و مهربان و دل سوز و کار راه بنداز هستند

    تمام ادم های اطراف من باعث پیشرفت بیشتر من میشوند

    خداوند هدایتم میکنه به ادم های درست کار

    خداوند حامی منه

    خداوند الهامات بیشتری را در راه رسیدن به خواسته ام می دهد الهام میکند

    خود خودشه استاد الان که دارم مینویسم قلبم خوشحال خوشحاله هی داره من و وادار به انجام این کار میکنه

    استاد عزیزم من از صحبت های دل نشین شما لذت بردم مخصوصا از دیدار شما خوشحال شدم همینه باید انجامش بدهم

    شما رو به خدای هدایتگرم میسپارم

    واز خدا میخوام که کمکم کنه چون عدت مردم که روی ادما حساب کنم

    حالا می‌خوام فقط خودم رو تو بغل خدا رها کنم

    چون این ماز فیزیکی برای یم خانم خیلی سخته مخصوصا این که بخواهی با ادمای دورو برت لج کنی بچسبی به کاری که دوست داری انجامش بدی .خخخخخخخ ولی اگه بشه کلی حال میده خخ

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای: