الگویی مناسب برای کسب و کار - صفحه 25

764 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    بهاره صرام گفته:
    مدت عضویت: 1233 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    به نام خداوندی که هرچه دارم از آن اوست …

    با این جمله استاد که گفتن وقتی شرایط برای همه بد شد برای مرضیه جان خوب شد یادِ خودم افتادم که الان چند ساله کار کیک و شیرینی داخل منزل انجام میدم ، موقعی که پندمیک شد خیلی شرایط واسه من خوب شد چرا ؟؟؟

    چون من بدون توجه کردن به قانون تکامل و دونستن اینکه مهارتمو بالا ببرم ناخداگاه رشد اتفاق می افتد ، هروز داشتم سفارش ثبت میکردم ، هروز داشتم از کارام فیلمبرداری میکردم ، یعنی دقیقا هر عکس و فیلمی که از کیک داخل پیجم میگذاشتم دوتا دیگه یا 3 تا دیگه سفارش میگرفتم چون که داشتم بهداشتی کار کردنم و نظم و کیفیت به مشتریم نشون میدادم واسه همین همه خیلی واسشون مهم بود که بهداشتی و تمیز باشه ،

    به هرکس میگفتم کرونا که شد خیلی واسه من خوب شد همه تعجب میکردند ولی از در و دیوار داشت مشتری میومد ، ایده میومد و من اجراش میکردم ، ناخداگاه داشتم مسیرمو درست میرفتم اما یهویی ایست کردم چون از مسیر خارج شدم ،

    ولی الان دوباره بعد از چند سال دارم برمیگردم ، اینبار با آگاهی های ببشتر و درک و فهم و آرامش و عشق بیشتر و ظرفی که بزرگ تر شده و در حال رشد کردنه برای دریافت آگاهی های بیشتر و افزایش مهارت به امید الله مهربان ،

    خدایا به امید تو ، آرزوی خیر و برکت و ثروت و نعمت فراوان دارم برای تمام دوستانی که داخل این سایت حضور دارند ، در پناه خدای مهربان باشید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  2. -
    نفیسه کرمی گفته:
    مدت عضویت: 580 روز

    سلام به استاد عزیزم

    شما هر وقت که لازمه میاین و حرفهای خدارا از زبان شما می‌شنوم توحید عملی 10و11واین فایل واقعا شوکه میشم جواب افکار من و درخواست‌های منه .

    توی فایل توحید عملی 10 یه قسمتی از فایل شما گفتین بگو اینو بگو هر آنچه خیر در زندگی من است از تو به من رسیده این بگو انگار برای من رمز بود حس میکردم مستقیم با من صحبت می‌کنید

    توحید عملی 11 شما گفتید بعضیا دنبال‌ کار می‌گردن گوشهام تیز شد این من بودم و از خدا درخواستم همین بود چند روز قبلش نشانه من این بود که برو رانندگی ثبت نام کن و واضح به من گفته شد وقت عمل رسیده و من رفتم و کلاس رانندگی ثبت نام کردم و قدم اول را برداشتم و همچنان تمام گفته های شما در توحید عملی 10 و11 را تکرار میکردم و یک هفته بعد برای من کار پیدا شد خانمی که نمی‌شناختم با من تماس گرفت

    و گفت از طرف آقا مهدی تماس گرفته و اون لحظه

    من آقا مهدی یادم نیومد و قطع کردم و یک ساعت بعد یادم اومد که آقا مهدی 3 سال پیش به مدت دو هفته براش کار کردم یه حسی بهم گفت

    مگه دنبال کار نمیگشتی این کار خداس و یه نشونس به اون خانم زنگ زدم و قرار گذاشتم که صحبت کنیم و شنبه رفتم به آدرس و پیش نهاد کار خدماتی و نظافتی دان راستشو بگم حالم گرفته شد ولی خودمو حفظ کردم دارم دوره حسابداری می‌بینم دنبال کار حسابداری میگشتم

    ولی درست در زمانی که از خدا شب و روز کمک میخواستم بعد سه سال که کلا فراموش کرده بودم

    یک دفعه این تماس منو به فکر فرو برد خلاصه نظافت یک کلینیک در جردن و گفتن نظافت طبقه بالا و راه پله ها را هم باید انجام بدی و باید کارتن ها را هم جا به جا کنی خیلی تو ذوقم خورد با کلی ذوق رفته بودم ولی قلبم میگفت هدایت خداست و خودم را کنترل کردم و گفتم اگه سنگ هم از آسمان بباره انجامش میدم وبه قول استاد ایمان بی عمل حرف مفت است و الان سه هفته گذشته و من رفتم سر این کار و متوجه شدم اون خانمی که به من زنگ زد همسر آقا مهدیه و منشی این کلینیک است تا به حال چند بار به من گفته باورت میشه الان با هم همکار هستیم و من می‌دانم که خدا دستی از دستانش را برایم فرستاد .

    روز اول خیلی برایم سخت بود که جلوی بیمارهای کلینیک جارو بکشم تی بکشم دستشویی ها را تمیز کنم چای بیارم ولی گفتم باید انجام بدم و دادم چون متوجه نگاه‌های متعجب میشوم چون اصلا به ظاهر و تیپ من نمیخوره که این کار را انجام بدم روز اول فکر کردن من برای کار تخصصی رفتم اونجا بعد یاد حرف شما افتادم که چقدر کمک کنندست شما گفتین به رفتارهایتان نگاه کنید و گفتم این درست نیست نباید خجالت بکشم این هدایت خداست باید با افتخار انجام زدم کا ر من ارزشمند است دوباره یاد حرف شما افتادم در توحید عملی 10 شما گفتین هر چقدر در برابر خدا متواضع هستیم در برابر غیر خدا سرتون بالا باشه روز دوم سرم بالا سینه جلو با اعتماد به نفس کار کردم و دوباره متوجه شدم نمیتونم تو چشمهای بیمارا نگاه کنم گفتم نه این نشد روز سوم سر بالا سینه جلو و چشم در چشم با توکل به خدا و اعتماد به نفس کارها را انجام میدم وقتی میخوام کارتونها را بیارم واقعا از خدا میخوام بهم انرژی بده ودو باره

    یادم اومد که استاد گفتن در هر شرایطی میشه نگات مثبت را پیدا کرد و پیداشون میکنم دونه دونه نکات مثبت را و دائما حرفهای شما یادم میاد و در ذهنم میچرخه در همه حال و در حال کار کردن ،زمانیکه با مترو رفت و آمد میکنم فایلها را دانلود کردم و گوش میدم ،من از طریق فرناز با شما آشنا شدم یه روز توی اتوبوس بودم یاد حرف فرناز افتادم که گفت منم روزی با اتوبوس و با سختی کارم را شروع کردم ولی الان با BMWخودم رفت و آمد میکنم یکی از نکات مثبت دیگه محیط کارم همکاران خوب و مودب هستند و نکته دیگه به خاطر محله ای که هستیم هر روز ثروت و فراوانی را می‌بینم و به خاطرش سپاسگزار خدا هستم با خودم میگم تا سه هفته پیش آرزوی یک شغل را داشتم و الان سر کار هستم و به قول شما شرایط به ظاهر نا دلخواه و نتیجه عالی ،این را هر روز به خدا می‌گویم خدایا من نمیدونم تو آگاهی ،دانایی،عالمی،من به تو محتاجم تویی که بی نیازی ،خدا را شکر میکنم که نتیجه چند ماه گوش دادن به فایلها را دارم می‌بینم انگار به وقتش حرفهای شما دونه دونه یادم میاد،یه بار شوهرم به من گفت تو خسته نشدی آنقدر اینها را گوش میدی؟ولی من واقعا خسته نمیشم لذت میبرم

    از آنهمه دلشوره کشنده و نگرانی برای آینده راحت شدم از شر افکار منفی خلاص شدم ته دلم امیدوارم شبها راحت تر میخوابم نگران پسرم نیستم این حرف شما را روی آینه نوشتم که هر روز ببینم میخواهی=می‌شود و این فایل هم دقیقا برای من بود چند روزی در سرم میچرخید که برای خودم کار کنم یادم افتاد که چقدر در مدیریت توانمند هستم یاد دوران کودکی افتادم که بچه های محل من را رئیس صدا می‌کردند و دقیقا این فایل در مورد کسب و کار است وخیلی خوشحالم که با اولین حقوقم قدم دوم از دوازده قدم را میخرم و امسال برای اولین بار هدفگذاری کردم و تنها رفتم در دل طبیعت و با خدا صحبت کردم و نوشتم و تعهد دادم و در آن زمان احساس خوشحالی فوق‌العاده ای داشتم .

    با توکل به خدا پیش میروم بدون عجله و با آرامش از خدا میخواهم که کمکم کنه

    خدایا شکرت

    از شما و خانم شایسته سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 93 رای:
  3. -
    هاشم داداشی گفته:
    مدت عضویت: 1366 روز

    به نام خداوند بخشنده هدایتگرم

    عرض سلام و احترام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون و دوستان هم فرکانسم

    از کودکی علاقه زیادی به این داشتم که همیشه تو جیبم پول باشه و بابت همین به قلکی داشتم و هر روز که مادرم پول جیبی بهم میداد مقداری شو تو قلکم می‌انداختم و با پولی که جمع میکردم برای خودم وسایل می‌خریدم هر چیزی که دوست داشتم یادمه موقع تعطیلی مدارس از مادرم پول میگرفتم و میرفتم یه سینی باقلبا می‌خریدم و می‌فروختم پول مادرم و بهش پس میدادم و پول خودمو پس‌انداز میکردم این کار همیشگی من تو تابستان بود هجده سالگی یه روز به پدرم گفتم چی میشه یه بار هم تو به من یه تی‌شرت بخر و من بگم که اینم بابام برام خریده بعد از ظهر همون روز دیدم پدر عزیزم سه تا تی‌شرت قشنگ و زیبا به رنگهای سبز بنفش آبی بهم داد و گفت بیا اینم تی‌شرت که خواستی گفتم بابا من شوخی کردم گفت اگه شوخی هم کرده باشی من جدی گرفتم ( پدرم یکی از بهترین پدرهای دنیا برام بود هنوز اون خدمتی که به من کرده من نتونستم به بچه‌ای خودم انجام بدم )چقدر مهربون چقدر آروم مثل یه دوست صمیمی برام بود چقدر با خودش در صلح بود و الان در کنار خداوند به آرامش رسیده و به زندگی ابدیش داره ادامه میده من برای پول در آوردن از هیچ تلاشی فروگذار نبودم هجده سالم بود تو میدون تره بار تهران شربت می‌فروختم پدرم ماهی نه هزارتومان حقوق می‌گرفت من روزی چهار هزارتومان کار میکردم و همین باعث شد که دید من نسبت به کاسبی بهتر بشه و ادامه بدم چون هم وقت آزاد بیشتری داشتم و هم همیشه پول تو جیبم بود ابن یه پوهن مهمی برام بود که منتظر سر برج نباشم همیشه بهترین لباس ها رو برای خودم می‌خریدم زندگی رو زندگی کردم و تو دوران جوانی هم زندگی سالمی برای خودم داشتم به جورایی پرچم دار محلمون بودم تو رشته ورزشیم طوری که عکسم و تو مجله دنیای ورزش اون سالها زدن چون علاقه به کسب و کار آزاد داشتم فقط دنبال این بودم که برای خودم کار کنم تا اینکه از دست فروشی شروع کردم من می‌تونستم تو نیروگاه توانیر استخدام بشم یا تو بانک کارمند بانک بشم ولی دوست داشتم آزاد باشم و زمانم دست خودم باشه من تو این سالها یه جای کارم ایراد داشت و می‌دونم این ایراد تو باورهای مذهبی من بوده که نتونستم اون طور که می‌خوام پیشرفت کنم ولی چون متوکل بودم و همیشه خداوند و تو زندگیم باور داشتم زندگی کسب و کارم به مو می‌رسید ولی پاره نمیشد تا اینکه با سایت آشنا شدم و الان که دارم کامنت مینویسم خودمو به اینجا رسوندم که یه غرفه دو دهنه دارم و سبک کارمو یک سالی هست که عوض کردم یعنی از چک و چکبازی دست کشیدم و فقط نقدی کار میکنم و تو کارم تمرکز کردم و ایرادای کارمو خداوند داره بهم آروم آروم میگه ومن با ایده های خداوند دارم پیش میرم منی که چند سال پیش یه گونی کوچیک روی زمین خاکی انداختم و چند تا دونه جنس داشتم و ریختم روی گونی تا بفروشم الان تو غرفه خودم نشستم و به بهتر شدن کسب و کارم تمرکز کردم و خداوند و هزاران میلیارد بار شکر میکنم که هدایت شدم به سایت الهی و الان با آگاهی از قانون دارم پیش میرم و مطمئنم و باور دارم به روزهای بهتر من عهد و پیمانی که با خداوند بستم بهش پایبند خواهم بود و منتظر روزهای بهتر تو کسب و کارم با عمل کردن به ایده های خداوند که میتونم به جرعت بگم تمام چیزهایی که الان دارم فقط کار خداوند بوده من فقط به گفته خداوند گوش کردم و پیش رفتم و نتیجه هم گرفتم و می‌دونم که برام زمان بیشتری برده اونم به خاطر باورهای خودم بوده و هیچ کس و مقصر نمی‌دونم و مسئولیت تمام اتفاقات زندگیمو به عهده گرفتم و قبول کردم و برای بهتر شدن اوضاع اقدام کردم و در مسیر دارم حرکت میکنم و به آرامش رسیدم این آرامش تو زندگیم داره مستمر میشه و هر روز نسبت به روز قبلم بهتر میشه چیزی که هیچ وقت تجربش نکرده بودم

    من دریایی طوفانی و پر هیاهویی بودم که به آرامش رسیدم وقتی که دریا طوفانی باشه هیچ چیزی رو توش نمیتونی ببینی وقتی که ساکت شد و آرام و زلال و صاف مثل اشک چشم تو میتونی مرواریدهای داخلش و ببینی و دست تو بندازی و برش داری و همه چیز در آرامش بدست میاد من حالم خوبه و خداوند و هزاران میلیارد بار شکر میکنم بابت زمان حالی که دارم و معنای باز شدن قلب و متوجه شدم و احساس میکنم و این آرامش که منو به خواسته هام می‌رسونه و خداوند با من حرف میزنه کمکم می‌کنه هدایتم می‌کنه وقتی که من در مسیر درست حرکت کنم و توحید رو در عمل نشون بدم متوکل باشم و باور کنم که این خداونده که همراه منه و منو راهنمایی می‌کنه و هدایت می‌کنه همون طور که استاد و هدایت کرد منم هدایت می‌کنه وقتی که من مثل استاد عمل کنم و این هم تکامل میخواد و از وقتی که وارد سایت شدم خییییییییلی بهتر از قبلم هستم و دارم شخصیت خودم توحیدی تر میکنم همه چیز تو شناخت خداوند و قوانین جهان نهفته است اگه من با قانون جهان هماهنگ باشم یعنی احساس خوب= اتفاقات خوب و احساس بد= اتفاقات بد و اینکه این من هستم خالق زندگی خودم پس سعی من بر این است که مسیر درست و انتخاب کنم تا به نعمتهای خداوند برسم و این سایت با استاد عزیزم که هدایت خداوند بوده بهترین مسیر و راحت‌ترین مسیر برای رسیدن به خواسته های منه زمانی که آموزه های استاد عزیزم و مثل وحی منزل انجام بدم و متعهد باشم

    استاد عزیزم عاشقانه دوستون دارم دوستان مهربانم بهترینها رو براتون از درگاه خداوند متعال خواهانم چون لایق بهترین‌ها هستید هر کجا که هستید در پناه الله یکتا شاد و پیروز و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 56 رای:
    • -
      بهاره صرام گفته:
      مدت عضویت: 1233 روز

      چقدر باعث افتخاره که یک انسان اینجوری دغدغه کار کردن داشته باشه ، چقدر این چند روزه دارم از بچه هایی میشنوم که کار میکنند و خرج خودشون و میدن ، چقدر حس غرور پیدا مرذم وقتی پیامتون و خوندم آقای هاشم داداشی ، باعث غرور و افتخاره که کسی به خودش و ارزش هاش احترام میگذاره و کار میکنه و پول در میاره ،

      الهی که از زمین و آسمون خیر و برکت بباره واستون در پناه و مسیر خداوند شاد و سربلند باشید ، حالم خوب شد با خوندن پیامتون .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    پر گفته:
    مدت عضویت: 1034 روز

    سلام خدمت دوستان عزیز

    یک سوالی برام پیش اومد اگر عزیزان باحوصله و باتجربه‌تر در استفاده از قوانین خانواده عباسمنش وقت بذارن مطالعه کنند و منو راهنمایی کنند خیلیییییی ممنون میشم

    من با وجود اینکه بالای 30 سال هستم و کلی هم تلاش کردم و کارهای مختلف امتحان کردم تا الان شرایط مالیم تغییر اساسی نکرده و حتی درآمدم گاهی به صفر میرسه!

    گاهی درآمدم می‌رفت بالا و رشد می‌کرد و گاهی با اتفاقاتی صفر می‌شدم (البته می‌دونم موضوع این فایل اینه که اتفاقات تاثیری ندارند اگر ما قوی باشیم) خیلی هم مثل جناب عباسمنش مقاومت داشتم که شریک نگیرم، قرض نگیرم، وام نگیرم، به پدر و مادرم روو نزنم و … و این خودش فشار رو بیشتر می‌کرد چون هزینه‌هام بیشتر از درآمدم بود. البته مادرم همیشه یک مبلغی رو ماهیانه بهم کمک می‌کرد ولی حسم خوب نبود که وابسته به دیگرانم.

    سال گذشته دوره عزت نفس رو گذروندم و اونجا اشاره شد که وقتی حس ارزشمندی افزایش پیدا کنه نعمت‌ها وارد زندگی شما میشه و شما هم باید توانایی دریافت نعمت‌ها رو داشته باشید الکی زور نزنید که نه من نمی‌خوام من خودم قوی هستم خودم باید به دست بیارم خودم روی پای خودم هستم خودم خودم خودم …

    بلکه وقتی نعمت داره میاد باید توانایی داشته باشی دریافت کنی.

    بعد از اون یکم حسم بهتر شد و جالبه با اینکه درآمدم صفر شده بود و بدون اینکه من هیچ حرفی بزنم از جانب خانوادم به بهانه‌های مختلف پول و چیزهای دیگه به دستم می‌رسید. مثلا بابت تولدم فلان قدر به کارتم میزدن، بابت پرداخت هزینه اینترنت توسط من فلان قدر میزدن می‌رفتیم سفر فلان قدر بهم میدادن برای خرید و … برای خودروم خرج می‌کردم می‌پرسیدن چقدر شد و بهم هزینشو برمی‌گردوندند

    بازم یکم حسم بد بود که وابسته هستم ولی این پول‌ها رو سعی می‌کردم نگه دارم و مواظب باشم الکی نره و در عین حال روی کسب و کار خودم هم کار می‌کردم ولی بازم درآمدی نبود. کمی فرصت نیاز داشتم تا بیشتر تحقیق کنم محصول بهتری آماده کنم و زیرساختی بسازم چون دوست نداشتم برگردم دوباره برای دیگران کار کنم.

    آخر سال تصمیم گرفتم یک کانال تلگرام بزنم و برای اینکه مردم بیان کمی از اون پول‌هایی که گرفتم رو خرج تبلیغ کردم(اینم میدونم که استاد خیلی موافق تبلیغ نیستند اما جایی هم شنیدم که گفتن اگر درونت درست باشه هدایت میشی به بهترین تبلیغ حتی ممکنه هزینه هم ندی ولی من یک مبلغی دادم و هزینه کردم چون انگار هدایت شدم به تلگرام و از اینستاگرام هم دل خوشی نداشتم، جالبه در این فایل هم ازش صحبت شد) حدود 1000 نفر هم اومدن در کانالم. بعد با خداوند صحبت کردم و گفتم خدایا اگر بیش از 7 تا از محصولم فروختم ادامه میدم اما اگر کمتر شد دیگه این کارو رها می‌کنم میرم در یک کار دیگه چون واقعا از فشار بی‌پولی خسته شدم.

    خلاصه اینکه روز اول کمپین فروش 2-3 تا فروختم و ناامید شدم و داشتم به کارهای جایگزین فکر می‌کردم

    در همین حین خانواده گفتن می‌خوای برات گوشی بخریم!!!؟

    منم فکر کردم این کار که دیگه جواب نمیده گوشی هم به درد من نمی‌خوره با همون پول اگر تصمیم دارید لپ‌تاپ برام بگیرید که حداقل برم یک مهارتی یادبگیرم و پولی دربیارم.

    در همین حین دو روزی گذشت و چند فروش دیگه هم اتفاق افتاد و به بیش از 7 عدد رسیدم!

    چند روز بعد هم لپ‌تاپ خریداری شد یعنی اول از کاره ناامید شدم بعد پیشنهاد خانواده اومد. درنهایت هم فروشم بالای 7 تا شد هم لپ‌تاپ جدید برام خریدن

    بعدم عید نوروز و عیدی و … و از کسی 1تومن عیدی (به پیشنهاد خودش تماس گرفت و شماره کارت خواست!) گرفتم که سابقه نداشت همچین رقمی بده!

    خلاصه یکم گیجم الان کارمو با توجه به نشانه‌ای که گرفتم از خداوند ادامه بدم و از پول‌ها و لپ‌تاپی که رسیده برای بهبود و گسترش کارم استفاده کنم یا اینکه من همه این اتفاقات رو دارم اشتباه تفسیر می‌کنم (چون قبلا هم نتایج داشتم اما باز برگشتم سره نقطه اول) و باید مسیر دیگری برم و از این پول‌ها و امکاناتی که من هیچ درخواست مستقیمی به کسی بابتش ندادم در این کار استفاده نکنم؟ چون استاد گفتن تکامل خودتونو طی کنید به پدر و مادر و شریک و اینا هم وابسته نباشید

    حتی دوره جدید هم نخریدم از سایت چون استاد گفتن اگر رشد داشتی و نتیجه گرفتید برید دوره‌های بعدی رو بخرید.

    بی‌صبرانه منتظر راهنمایی شما هستم این گیج بودن و ثبات نداشتم کار و درآمدم خیلی اذیتم کرده این چندسالی که براش وقت گذاشتم

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
    • -
      مهشید و شیرین گفته:
      مدت عضویت: 1242 روز

      به نام خداوند مهربان

      سلام خانم یا آقای پر

      بستگی به این دارد که شما شغل خود را دوست دارید یا خیر اگر عاشق شغل خود باشید حتما باید آن را ادامه دهید تا بالاخره به نتیجه دست یابید راه های مختلف را امتحان کنید و همزمان بر روی باورهای خود نیز با شنیدن صدها باره فایل های استاد کار کنید تا به تدریج فروش شما بیشتر شود‌ باورهای بیشتر ما در زمینه ی ثروت بسیار مخرب بوده و تغییر آن ممکن است چندین سال زمان ببرد اما هیچ گاه به خاطر پول به سراغ شغلی نروید چون نوع شغل و هیچ عامل بیرونی در ثروت و موفقیت نقشی ندارد تنها باورهای شماست که باعث ایجاد نتیجه می شود پس شغلی که عاشق آن هستید را انتخاب کنید و هر روز با انگیزه و شور و اشتیاق فراوان بر روی آن کار کنید و از آن لذت ببرید تمرکز خود را از روی نتیجه بردارید نتایج خود به خود با کار کردن بر روی باورهای تان برای شما رخ خواهد داد.

      امیدواریم امسال و همه سالها سلامت، موفق و ثروتمند باشید هر سال بیش از سال قبل.

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      هاشم داداشی گفته:
      مدت عضویت: 1366 روز

      سلام دوست عزیزم

      شما این مسیر و باید ادامه بدید و سعی کنید که در هر شرایطی حال خودتون و خوب نگه دارید شما سی سال با باورهای نادرست گذشته زندگی کردید و انتظار بیجایی از خودتون نداشته باشید که یک شبه یا یک ماهه یا یک ساله نتیجه بگیرید و از اون حالت قبلی خارج بشید ولی همین که تو این سایت هستید و هدایت شدید یعنی شما تصمیم به تغییر شخصیت خود گرفتید و باید تو این مسیر صبر و حوصله خرج دهید و از کنترل ذهنتون غافل نشید شما میخواهید باورهای مناسب و جایگزین باورهای کهنه و قدیمی کنید که این هم با مقاومت شدید ذهن مواجه میشوید و باید هر طور شده خودتون و در هر شرایطی به آرامش برسونید و حال خودتون و خوب نگه دارید یادتون باشه اونجایی که میخواهید یه کاری که بهتون الهام شده رو انجام بدید و ذهن نمیزاره شما باید اون کارو انجام بدید هر جا که ذهن مقاومت می‌کنه همون کارو باید انجام بدید و پاشنه آشیل شماست دوره عزت نفس بهترین دوره برای کنترل ذهن و باید بیشتر تمرین کنید و آموزهای استاد و که میگن و انجام بدید دانشگاه و استاد کار خودشو به بهترین شکل انجام میده و منه شاگرد باید به گفته ها عمل کنم و تو زندگیم اجرا کنم اینکه کسی میاد به شما کمک می‌کنه وقتی که در مسیر درست حرکت میکنید دستی از دستان خداونده که وارد زندگی شما شده کی متوجه میشی که مسیرت درسته وقتی که احساس خوبی داری می‌دونی مسیری که ما انتخاب کردیم باید ادامه بدیم و ادامه بدیم مثل پیچ و مهره میمونه که هی بازی میدی تا حاش بیفته وقتی که جاش افتاد دیگه قشنگ بسته میشه به راحتی امید وارم منظورم و رسونده باشم

      موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      فائزه رستگار گفته:
      مدت عضویت: 762 روز

      به نام الله

      سلام خدمت شما دوست عزیزم جالبه بدونید امشب من داشتم فایل زیبا استاد میدیم به اسم تغییر باورها به شیوه استاد عباس منش پیشنهاد می‌کنم حتماً ببینید ایشون گفتن هر چقدر برای تغییر باورهات وقت داری همونقدر نتیجه می‌بینی در همه جنبه‌های زندگیت گفتن انرژی و زمان اساسی بزاریم برای تغییر باورها مثلاً برای یادگیری یک حرفه چقدر وقت می‌ذاری که یاد بگیریم چند ساعت در روز شاید 10 ساعت همون رو برای تغییر باورهامون بزاریم بلکه هم بیشتر و به اون عمل کنیم

      چند پیشنهاد این بود که فایل های توحید عملی نگاه کنید و آزمون روانشناسی ثروت و آزمون لیاقت را بدید که در سایت قرار گرفته اینجوری متوجه ترمزهای مخفی در باوهارتون میشید و حتماً هدایت میشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      امیر حسین ترابی گفته:
      مدت عضویت: 2115 روز

      سلام دوست عزیز

      همین خودش نتیجه هست نتیجه که شاخ ودم نداره

      شما میخاستی هفت تا مشتری داشته باشی که نشونه باشه که شده حالا یه روزه نه دو روزه چه اشکال داره

      همین که نعمت ها از در ودیوار وارد زندگیت میشه خوشحال باشه تمرینات داره جواب میده وسیمان باورهای شرک آلود ترک برداشته ودر حال کنده شدن هست

      بنظر من همین راه رو اما با استمرار روی کار کردن رو خودت با دیدگاه متفاوت ومثبت تر ادامه بده

      به قول اساتید وقتی تو روی خودت کار میکنی مسیرها خودش میان سر راهت وناخوداگاه وارد مسیرها وانتخابات درست میشی

      این که هی بگی آیا این رو ادامه بدم یا ندم میشه یه تله ی ذهنی که یه روز به خودت میای میبینی این قدر شک وتردیدت ادامه پیدا کرده که هیچ پیشرفتی نداشتی به قول معروف نه به خرمای گرمسیر رسیدی نه کره ی سرحد ((سردسیر)) رسیدی

      این اتفاقی هست که خودم تجربش کردم

      این که این واون بهت پول میدن وهدیه میدن شرک یا وابستگی نیست این نعمت وپاداشی هست که از سمت خدا برات فرستاده میشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    نفیسه محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1635 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    به نام خداوندی که هم بخشش عام داره ،هم بخشش خاص

    خدایا شکرت که بعد مدتها دست به قلم شدم تو سایت و میخوام از اتفاقات خوب این روزا بنویسم

    اینارو مینویسم برای ایمان بیشتر خودم و دوستانم …

    چون این چند روزه کامنت دوستانم اینقدر چراغ راهم بوده که حد نداره و یه جورایی نتایجشون هر روز مهر محکم میزنه روی ایمانم که مسیرمو ادامه بدم .

    این روزا یه جور خاصیه . تا حالا اینجوری مسیر پیشرفتمو ادامه نداده بودم . تا حالا اینقدر از سایت برای ادامه مسیرم استفاده نمیکردم . تا حالا اینقدر قانون رو در عمل اجرا نمیکردم . هر روز به خودم نهیب میزنم آیا داری درست عمل میکنی …..

    و اما این فایل و آگاهی هایی که داره منو ترغیب کرد که بیام و از هدایت الله بگم . خود همین فایل برای من هدایت بود ،هدایتی که این روزا احتیاج دارم برای ثابت قدم بودن .

    منم بعد چندین بار راه اندازی کسب و کار خودم و باورهای به شدت محدود کننده و در نهایت شکست خورده و رها شده بالاخره تصمیم به شروع کسب وکار خودم گرفتم و با اندک پولی که داشتم شروع کردم .

    این بین اتفاقات زیادی افتاد که به این نتیجه برسم که نفیسه تا کی میخوای فرار کنی از کاری که براش ساخته شدی . از کاری که عاشقش هستی … از کاری که روحت و جسمت رو تغذیه می‌کنه و البته اینکه الان نسبت به قبلا خیلی خیلی امادگیم بیشتر شده و عزمم جزم شده . خیلی شرایط رو سنجیدم ،ادما… موقعیت هاشون …. کارشون …. بیزنس شون …. نحوه پول ساختنشون …. و غیره و زیر نظر میگرفتم و سوال میکردم … که بابا جان تو که علم و اگاهیت از این بیشتره پس تو چرا نمیتونی پول بسازی …. چرا هنوز اندر خم یه کوچه ایی ….

    چرا کارفرمات با 30درصد علم تو داری میلیاردی پول میسازه ولی تو نمیتونی ، درسته که من مبلغ بالایی حقوق نصیبم میشد ولی چرا محدودی …

    تو فقط ایمان نداری

    تو فقط جسارتت رو از دست دادی

    تو فقط خودباوریت رو از دست دادی

    تو فقط احساس خودارزشیت رو فراموش کردی

    تو فقط احساس عزت نفست رو از دست دادی

    تو فقط عدم تکامل و کمالگرایی رو مدیر زندگیت کردی

    تو فقط میدویی و ارامشت رو از دست دادی

    همون آرامشی که حاصل درک و عمل به قوانینه

    قوانینی که فقط شنیدی و به خاطر کج فهمی ،ایمانت رو به شک تبدیل کرد .

    آره اینا خودافشایی هست واسه دوستانی که کج فهمی از مسیر دورشون کرد و همچنان با توهم عمل به قوانین فقط روزشون شب میشه ،،،،،شبشون روز

    و اما این چند وقته اتفاقات زندیگیم که تضادهای بود بی نظیر و البته به ظاهر ناراحت کننده ولی کاملا همسو با قوانین …..

    دیدم این چند وقته که برای کارفرمام کار کردم و با ایده هام به فروش میلیاردی رسونده بودمش ولی دریغ از مقداری توجه و تحسین از سمت ایشون …

    میگفتم چرا اصلاً نمیبینه من دارم اینقدر خالصانه براش کار میکنم و اون حتی حق و حقوقات منو نمیده .

    خیلی جالب بود من با ایده هام داشتم بهش سود میلیاردی میرسوندم ولی اون حق و حقوقات عادی نیروی خبره و حاذقش رو نمیداد

    آخه دختر تو چه کردی با احساس لیاقتت …

    شرک توی این ماجرا موج میزد …

    البته که حقت بود که ندید بگیرتت چون اگه اینکارو نمیکرد که تو همچنان شرک تو وجودت شعله ور تر میشد . اما یه جایی دیگه به خودم اومدم و سعی کردم که واقع بین باشم و از چند پله بالاتر ببینم

    واقعاً به هر کی میگفتم که باید چیکار کنم همه تعجب میکردن …. حتی اون دوستام که خودشون کارفرما بودن و صاحب کسب و کار و چندین پرسنل داشتن میگفتن نفیسه اگر ما کارمند یا نیرویی مث تو داشتیم که اینقدر دلسوز و حاذق باشه روی سرمون میذاشتیم . حتی یکیشون گفت بیا برو فلان مهارت که مربوط به شغل من و ایشون بود رو برو یادبگیر تا من سیستم کاری ام رو بدم دست تو و خیالم راحت باشه . و همشون یه صدا میگفتن خوش به حال کارفرمات … چرا ما همچین نیروهایی گیرمون نمیاد .

    خلاصه براتون بگم که نفیسه خانوم بعد مدتها فهمید امان ای دل غافل ببین عدم احساس لیاقت با تو چه کرده که حتی دیگه با این حد از توانایی بی بدیل که داری دیگه کاری از دست خودت هم ساخته نیست و اون موقع بود که گفتم خدایا تسلیمم و این جمله رو روزی صدبار زمزمه کردم خدایا هر خیری که از تو به من برسه من فقیرم … واقعاً به جایی رسیدم که هیچ کاری نمی‌تونستم بکنم الا هماهنگ شدن با قانونی که سالها میشنیدم و درک نمی‌کردم….

    هر چی نگاه میکردم میدیدم بابا جان همه آدما دارن از این قانون نااگاهانه استفاده میکنن و پول میسازن .

    تو چطوری نمیتونی …

    توی بازار راه میرفتم میگفتم باباجان این کاسبا رو ببین … پول رو پول میذارن ….

    این خانوما رو ببین که مشتری بیشتر این کاسبا هستن ، تو چرا نمیتونی ….

    استاد عزیزم ، دوستان عزیزم اینو به جد میگم مهارت من در زمینه کارم باور نکردنیه … یه موقع هایی خودمم باورم نمیشه یه دختر توی مدت زمان کوتاه از شروع کارش اینقدر ماهر باشه … به طرزی که هرجا مصاحبه میرفتم کارفرما میگفت عه شما که ماشاالله خودتون اینکاره هستین …. یه جورایی تعجب میکردن منی که اینقدر ماهرم چرا خودم کارفرما نیستم . چرا خودم صاحب کسب و کارم نیستم .

    میبینین …. اینجوریه که احساس عدم لیاقت باهات اینکارو میکنه …. ‌اینقدری که نمیذاره جلوی پاتو ببینی

    نمیذاره که درونت رو بپذیری ، نمی‌ذاره حداقل باورت به تواناهات بیشتر بشه ، بازم کم میبینی خودتو …چندین بار دوره های جدید خریدم که گفتم حتماً مهارتم کمه که نمیتونم پیشرفت کنم ، خواستم پس اندازمو بدم یه دوره چندین میلیونی دیگه بگیرم ولی خداروشکر استپ کردم . دیدم نهههههههه

    وایسا وایسا …. کارفرماتو ببین چند درصد مهارت تو رو داره چند میلیارد توی همین مدت کوتاه همکاریت پول ساخت … لازم نیست مهارت جدید … تو لازم به باورهای جدید داری … لازم به احساس لیاقت داری ، لازم به باور فراوانی داری ، لازم به ایمان داری ،،، نه مهارت …..

    خیلی جالب بود توی همین شرایط که به شدت ذهنم درگیر این موضوعات بود من با دوستی آشنا شده بودم که بین ما روابط عاطفی شکل گرفته بود . ایشون صاحب کسب و کار خودشون بودن و کار من با ایشون در یه راستا بود و مواد اولیه کار ما رو تهیه میکردن و تجارت این کار رو انجام میدادن . اوایل دوستیمون خب من تمرکزم روی رابطه ام بود و دوست داشتم که این رابطه ادامه پیدا کنه چون ایشون رو دوست داشتم و اینکه چون صاحب کسب کار خودش بود و کارخونه تولیدی داشتن و اسم و رسمی داشتن دلم میخواست از تجربیاتش استفاده کنم ، ساعت ها پای حرفاش مینشستم … از اینکه یه پسری در سن 18سالگی بعد مرگ پدرش در جوانی با یه خانواده ایال وار تونسته بود به این همه موفقیت برسه و خودشو در سن پایین جمع و جور کنه برام جای تحسین داشت . البته خوب این سیر موفقیت براش سالها زمان برده بود ولی همینکه موفقیت کسب کرده بود برام تحسین برانگیز بود . از اینکه میدیدم از بدهی خودشو بالا کشیده ، دستفروشی کرده ،…. برای دیگران کار کرده تا خدا درهارو براش باز کرده و حالا دوتا کارخونه داره ،تاجر هست و وارد کننده متریال در حوزه پوشاک ، چندین ماشین و ملک و مغازه و زمین و باغ و….. و جالبتر اینکه تمام اون خانواده 9نفری رو ساپورت میکنه و پشتیبان همشون هست .

    اینا برای من خیلی جای تحسین داشت و لذت میبردم که همچین آدمی رو درکنارم دارم که میتونم ازش ایده بگیرم . وقتی توی مغازشون مینشستم میدیدم مشتری ،پشت مشتری …. و البته آرامش و خنده ایشون که دلشون واقعا آروم بود بیشتر اوقات و همیشه میخندیدن . لااقل وقتی من پیششون بودم

    یه روز بعد این همه تضاد من تصمیمم رو گرفتم که دیگه باید نفیسه کار خودتو راه اندازی کنی ،همش به خودم میگفتم که ببین این همه آدمای دور و برت تو پول غرق شدن تو چرا نتونی تو چرا نمیتونی . مگه خدای تو ناتوان تره …. مگه علم کارتو بهت نداده .

    استاد اولش همش میگفتم چطوری ، پولت کمه ،نمیتونی ،یا اینکه کسی محصولت رو نمیخره . و هزاران باوری که از نتایج قبلی و ناکامی های قبلیم گرفته بودم . اما اینبار گفتم یا انجام میدی و موفق میشی یا باید بمیری . راه برگشتی نیست ،قانون و تبصره و بهانه ایی نیست .

    یه روز به امید الله زدم تو بازار که ببینم چیکار کنم ،با چه طرحی شروع کنم ،چه مواد اولیه ایی بگیرم .

    برای یه کاری رفتم پیش همین دوستمون که ایشون متریال مناسب کار منو داشت اما خداشاهده اصلا به این فکر نکرده بودم که از فلانی جنس بردارم اون که پول نمیگیره . همش میگفتم باید خودت با پول خودت شروع کنی ،باید بهای موفقیتت رو بپردازی

    نشستم تو مغازه به محض اینکه نشستم دیدم دارن با چندتا از مشتریاشون برای تحویل کالاهاشون صحبت میکنن ،یه دفعه ایشون به مشتری شون گفتن : آقای فلانی اون جنست که اینجا گذاشتی رو میخوای چیکار کنی ،مشتریشون هم گفت اون به کار من نمیاد ،از طرحش خوشم نیومده . دوستم به کارگرش گفت که برداره جنس رو بیاره تا ببینیم مشکلش چیه . وقتی آورد و باز کرد من متحیر بودم از طرحای قشنگش ….

    و همش میگفتم این کجاش مشکل داره .

    بعد اینکه همشو باز کرد دوستم گفت پس اینجا بمونه که من بفروشمش .و صاحب کار رفت .

    کن به دوستم نگاه کردم گفتم اینا چقدر میشه …‌ گفت nتومن . من که تو ذهنم داشتم بررسی میکردم و بالا پایین میکردم که این جنسو چیکارش کنم از اون طرف دوستم داشت نق میزد به همکارش که آره مردم به فکر پول ما نیستن ،سفارش میدن نمیان ببرن و پول ما رو بدن . که یهو وسط حرفش گفتم من اینو میخوام . یهو چشماش گرد شد ،گفت میخوای ؟؟؟؟گفتم آره..

    اون لحظه که داشتم بررسی میکردم و دودوتا چهارتا میکردم صدای خدا رو تو قلبم میشنیدم که گفت چرا تعلل میکنی مگه نمیخواستی هدایتت کنم . اینم هدایت . چی بشه دقیقاً زمانی که من برسم تو مغازه این اتفاق بیفته . بعد مبلغی که دوستم گفت که پایین بود چون فقط داشت قیمت عمده کار و به اضافه خدماتش میگفت دیگه هیچ سودی نمیخواست چون فقط میخواستن پولشون نقد بشه . و مواد اولیه من با کمترین قیمت به دست من رسید . جالبیش اینه که چند روز بعدش که پیگیر شدم قیمت الان کار رو دربیارم دیدم 2/5برابر بیشتر شده از قیمتی که برای من محاسبه شده بود و دوستم همش میگفت چه شانسی داری نفیسه .الان با این قیمت تو نمیتونی این جنسو پیدا کنی ، خدا خیلی دوست داشته که برات فراهم کرده .

    خیلی جالب بود برام که دوستمم پول اون جنسو ازم نگرفت و گفت برو هر وقت به نتیجه رسیدی بیا پرداخت کن .

    هدایت الله اینجوریه دوستانم لبخند خدا رو میدیدم و این شد همون سندی که ایمانمو بیشتر کرد برای قدم بعدی .

    مورد بعدی این مسیر این بود که دوستانم که میدیدن دارم کار خودمو میزنم همشون رایگان برام کارمو انجام میدادن هر چی میگفتم خب بهاشو بگیر ،میگفتن نه ،از تو اینقدر به ما خیر رسیده که این چیزی نیست .

    مورد بعدی گشتن دنبال پیمانکاری بود که کارمو اجرا کنه . یکی از مشکلات و شکست های قبلیم این بود که روی ذهن محدود قبلیم حساب میکردم و دست خدا رو باز نمیذاشتم و میخواستم پل های قبلیمو جا بذارم تا ازشون استفاده کنم . اما اینبار گفتم خدایا تو بی نهایت فرصت برام فراهم میکنی و من به هدایت تو احتیاج دارم همینطور که قبلی ها رو هدایت کردی اینم هدایت کن که هدایت رو بر خودت واجب کردی .

    فقط یه ایده اومد از یکی از دوستان قبلیم کمک بگیرم و ببینم کسیو میشناسه که تو این زمینه کمکم کنه . بهش گفتم و گفت نه ولی اگر کسیو سراغ داشتم بهت خبر میدم . من همچنان امیدم به الله و کار کردن روی دوره ها … فرداش دوستم زنگ زد و گفت نفیسه یه نفرو پیدا کردم ولی نمیدونم انجام بده و شمارشو داد . زنگ زدم و ایشون گفت نه با شرایط شما نمیتونم . اولش خوشحال شدم ولی بعدش تو پرم خورد و روی تختم دراز کشیدم و گفتم خدایا من محتاجم به هدایت تو هدایتم کن که من از هر خیری که از تو برسه فقیرم . و سعی کردم حالمو خوب کنم .

    بعدازظهر همون روز دوستم که متریالو ازش خریدم باهام تماس تصویری گرفت و داشتیم حرف میزدیم که جویای کارم شد گفت چیکار کردی. منم گفتم دنبال پیمانکارم که کارمو انجام بده هنوز پیدا نکردم . یهو دیدم خندید . گفت چندتا میخوای … گفتم چی …

    گفت پیمانکار دیگه … همونجا زنگ زد و یه نفر رو صحبت کرد و ایشون حاضر شد کار منو انجام بده . و بعدش چندتا شماره دیگه داد که میتونستن کار منو انجام بدن . تازه بعد این گفت نفیسه اگر صدتای دیگه هم بخوای میتونم بهت معرفی کنم .

    من که داشتم دیوونه میشدم از هدایت ..‌ تازه کلمه هدایت جز به جز داشت برام معنی میشد . اصلا چی میشه که هدایت بشی . وقتی بی چون چرا وعده انا علینا للهدای خداوند رو باور میکنی و آرامشت رو حفظ میکنی .

    خدایا شکرت . خدایا شکرت بابت این هدایتا .

    استاد عزیزم دوستان خوبم الان محصولم تو مرحله آخرشه و همین روزا میاد دستم . و من چند مرحله بیزنسم رو پیش رفتم با هدایت با توکل به الله .

    مرحله بعدی کارم فروش محصولمه که اونم باید با هدایت پیش برم . آخه هدایت خیلی آسونه. هدایت خیلی راحته ،تو نمیخواد کاری بکنی ،تو نمیخواد به شیوه گذشته و محدود ذهنت پیش بری ،تو باید بذاری ایمانت برات هادی راه بشه .

    این ماجرای من بود تا الان که نقش خدا تو زندگیم کمرنگ بود . و اسیر و برده خواسته دیگران .

    حالا نفیسه دیگه کارفرما خودش شده . دیگه ارزش هاشو خودش تعیین میکنه .

    دیگه سعی میکنه احساس لیاقتش رو خودش بسازه

    سعی میکنه هر لحظه زندگیشو به هدایت پیش بره

    سعی میکنه توهم رو کنار بذاره و توحید عملی رو اجرا کنه .

    سعی میکنه عوامل بیرونی رو نادید بگیره و باوراشو تقویت کنه .

    سعی میکنه تمرکزشو از حواشی برداره و بیشتر روی تقویت خودش خرج کنه

    سعی میکنه به هدایت هاش عمل کنه . حالا یه عالمه چیز دیگه هم گفته بهم که عمل کردم و نتایجش عالیه . دوست دارم همین روزا بیام بنویسم که دوستان عزیزم . نتایج ام بینظیر شده ،فقط به لطف هدایت الله

    نتایجم فوق‌العاده شده فقط به لطف احساس لیاقت بی چون چرا ، نتایجم هر روز بیشتر میشه به لطف قدرت خداوندم . که چیزی جز ارزش خلق نمیکنه .

    استاد وقتی مرضیه عزیز گفت که اتفاقات قبلی ایمانشو پر رنگ کرد من خیلی درک کردم .خیلی حرفشو تایید کردم که من با ایمان به هدایت و نتایج قبلی ام ایمانم بیشتر شد….

    خدایا شکرت که این روزا مث هیچ روزی از روزای زندگیم نیست . اینقدری که توی هدایت غرق شدم و لذت زندگی باهاش منو سرمست این سبک زندگی کرده . اینقدری لذت بخشه که نمیتونم توصیف کنم .

    کامنت بعدیم میام و میگم که دوباره هدایت با من چه کرده . توی این مدت یه عالمه اتفاق دیگه هم افتاده که الان هنوز کامل دریافت نکردم موهبتشو و میام بعداً میگم .

    خدایا اهدنا صراط المستقیم …..

    که اگر هدایت نکنی از ظالمین و گمراهان خواهم بود .

    دوستون دارم در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 84 رای:
    • -
      مریم مهدوی فر گفته:
      مدت عضویت: 903 روز

      سلام به نفیسه جان خواهرمعنوی خودم ،ایستادم و برای تو با تمام وجودم دست زدم وتعظیم به خداوندی که همه چیز می شود….

      به شرط ایمان،احساس عالی،توکل وباورعمیق ودلی به خودش

      واستادی که چنین شاگردانی درمحضر توحیدی شان، درس عاشقی وباخدابودنش رامی آموزندوعمل می کنند….

      چقدر لذت دارد شنیدن ای حد ازایمان به الله ونتایج وباورهای عالیه

      زنان ومردان قوی وبادرایتی که ازقدرت بی نهایت خداوندشان انرژی گرفته وموجب رشدوپیشرفت خود درشخصیت، زندگی وخودکفایی شان با رعایت قانون زیبای تکامل در مسیر درست می شوند.

      ای جانم به این همه دستان پرقدرت وباایمانِ خداوندم، خیر دنیاو آخرت سهم تان باد ولبخند مهربان خداوند هرنفس همراهتان.

      نفیسه جان تااینجا هم عالی درخشیده ای عزیزدلم به درخشش خود درکنارآموزه های طلایی استاد ودست دردستان ایشان وخداوند ادامه بده ،بی شک عالی می درخشی.

      درپناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی باشید و بدرخشید، عاشقتونم.

      خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

      متشکرم متشکرم متشکرم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      امیر حسین ترابی گفته:
      مدت عضویت: 2115 روز

      سلام نفسیه خانم

      به امید خواندن نتایج عالی ومعجزهای خداوند در زندگیت

      واقعا وقتی توحید پر رنگ میشه پرده‌ای کنار میرن تمام آنچه شما از قبا بهش دسترسی داشتی اما به دلیل باورهای غلط که از نظر من همه ی باورهای غلط با شرک هم‌خانواده هست نمیتونستی ببینی درک کنی واستفاده کنی الان خودشون یکی یکی میان رو ودیده میشن واعلام حضور میکنن

      به عقیده من این شرکتها همون پرده ای که خداوند میگه رو روی چشم وگوش وقلب ما گذاشتن به محض پاک کردن وشناسایشون پرده با همون نسبت کنار میرن وانسان بینا تر وتنها تر وحکم تر میشه

      به امید روزی که تا قبل از تمام شدن فرصت عمرمون توی این دنیا بتونیم خودمون رو از شرک پاک کنیم ویه موحد واقعی ودائمی مثل عیسی مسیح واساتید نوری عزیز بشیم

      موفق باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    فرشاد نصیری گفته:
    مدت عضویت: 1071 روز

    سلام.

    زنده با مرضیه بانو.

    که توی مرز و بومی به نام افغانستان که واقعا زن در جایگاه اجتماعی درستی قرار نداره و هما سرکوب شدند و هیچ گونه اعتماد به نفسی ندارن،ایشون مثل یه شیر تونستن این حرکت ها رو بزنن و قطعا خداوند هم جواب خوبی به شجاع دلان و ایمان آوران واقعی میده

    و زنده باد استاد بزرگ جناب عباسمنش عزیز و محترم که با دوره ها و آموزش هاشون اینجوری در دل یک زن در وسط افغانستان میتونه کودتا به پا کنه و این زن برخیزه از جا و بگه هر کجا هستم باشم،آسمان مال من است.

    بگه هیچ فرقی نداره کجام. مهم اینه که من باور دارم عوامل بیرونی رو من و تحقق خواسته هام هیچگونه تاثیر نخواهند داشت چون من یک جهان مجزا و یک خدای قدرتمند دارم.

    الان دوست دارم جای شما باشم استاد و اون حسی که درونتون دارید پس از شنیدن اینکه یک فرد یا افرادی اینجوری بهت میگن که من با آموزش های شما به این موفقیت ها رسیدم.دوست دارم بدونم اون تو چه خبره،توی قلبت توی وجودت.چی میشه،چه حسی پیدا می‌کنید وقتی یکی اینجوری برات تعریف میکنه از موفقیت توسط آموزش های شما.

    استاد بزرگترین آرزوم اینه که تمام لحظاتم رو بسپارم به خدا و بگم فرمون دست تو و فقط تو بگو و من میگم چشم.در تمام کارها و لحظات.حتی غذا خوردن.رانندگی.کار.روابط.پول.خرج کردن.خرید.فروش.عشق ورزیدن.وووووووو……

    من خیلی حال کردم با داستام مرضیه عزیز و چقدر انگیزه و امید در من قوی تر شد.

    ممنونم ازت استاد عزیزم که هستی.

    مریم بانو بزرگوار و شایسته بهترین ها.از دور میبوسمت.چون شما هم بی نهایت کار میکنی روی سایت و فایل ها.دمت گرم

    شاد باشید و ثروتمند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 55 رای:
  7. -
    آرام و علی گفته:
    مدت عضویت: 950 روز

    به نام خالق هستی

    سلام به اساتید عزیزم، خیلی خیلی ممنونم از شما عزیزان که این اطلاعات با ارزش را با ما به اشتراک می گذارید.

    ما هم روی خودمون و باورهایمون کار می کنیم تا به لطف الله، روانشنایی ثروت یک را بخریم و بعد تکامل مان را طی کنیم و مرحله به‌ مرحله بریم برای شروع کار خودمون با کمک و هدایت خداوند رحمان رحیم.

    در پناه الله یکتا سلامت، شاد و ثروتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  8. -
    لطیفه هستم گفته:
    مدت عضویت: 591 روز

    سلام و درود بر پیامبر امروزمان و مهربان بانوی شایسته و تک تک مسافرین.

    خداوند رو شاکرم ک این سایت الهی رو اورد در مسیرم قرار داد.

    خداوند رو شاکرم ک دوره لیاقت رو خریداری کردم و فوق العاده نتایج وارد زندگیم شد.

    از روزی ک وارد سایت شدم.نتایج های عالی ک سرازیر زندگیم شده رو دارم متوجه میشم.نعمت هایی ک داشتمو نمی دیدم.

    فقط استاد خواهشی ک ازتون دارم.استاد جان با این حجم از کیفیت و آگاهی این سایت

    با این همه نظم و زیبایی این سایت

    با اینهمه عظمتی ک توی این سایت هست خیلی عجیبه ک فقط بخاطر صداهای زیاد محوطه اطراف استاد وقتی صحبت میکنه اینقد اذیت کننده باشع.من شاغلم.بچه کوچیک دارم.تمام وقت مشغولم اصلا نمیتونم از لذت دیدن فایل های تصویری استاد مستفیض بشم ولی اگه یه روز نتونم فایل استاد رو گوش بدم واقعا فرکانسم میاد پایین و نتایج رو گم میکنم.از طرفی نمیتونم فایل تصویری استاد رو متاسفانه ببینم.برای همین فقط وقت رانندگی و تایم هایی ک میتونم صوتی ها رو گوش میدم.ولی باور نمیکنین این صدای دلنشین آب توی فایل صوتی ها ک گوش میدم بقدری مغز منو خط خطی میکنه.بقدری صدای خش خش های قدمهای استاد اذیتم میکنه.که سردرد میگیرما.بقدری زیاد اذیت میشم ک جسارتا عنوان کردم.و چون دوره لیاقت شرکت کردم دارم درس پس میدم..چون البته از نظر شخصی من واقعا این صداهای زیاد از اون حجم نظم و کیفیت این آگاهی ها کم میکنه.سپاسگزارم اگه بشه پارازیت های ویس ها با یه ترفندی.یه راهی.یجوری کم بشه یا

    حذف بشه عالی میشه.ولی خداییش از اون فایلهایی بود که دقیقا الله این فایل رو از آگاهی های استاد برام فرستاد چون این روزها منو همسرم دنبال یه شریک میگشتیم ک بتونیم کارمونو گسترش بدیم و دیگه کلا منصرف شدم

    سپاس بی نهایت

    در پناه الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  9. -
    فرشته شریفی گفته:
    مدت عضویت: 1281 روز

    بنام پروردگار مهربانم

    سلام به استاد بینظیر و همه دوستان قشنگم

    .

    نشستم تو اتاق و دارم چایی میخورم و به روز زیبایی ک داشتم فکر میکنم

    این دختر برای اولین بار تنهایی رفته مسافرت

    صب به طرز جادویی دیدم هشداری که گذاشتم برای جمعه ها غیرفعال بوده و چنددقیقه از ساعتی ک من میخاستم زودتر خدای مهربانم منو بیدار کرد

    ی دوش گرفتم لباسای خوشگلم رو پوشیدم و راه افتادم

    قرار بود من 8سالن باشم اما نیم ساعت تاخیر داشتم

    گفتم خدایا خودت جوری بچین برام که همه چیم اوکی باشه

    یکم ارایش کروم موهامو خشک کردم اتو کشیدم

    دقیقا همون دقیقه ای ک من کارم تموم و اماده بودم بهم‌زنگ زدن گفتن بیا

    رفتم چه به موقع ….

    راه افتادیم جالب اینجا ک افتاب هم‌تو چشمم نبود و خیلییی راحت رفتم

    کوها و دشتها رو میدیدم که چقدر رویایی و زیبا هستن

    حدود 30_40تایی عکس و فیلم گرفتم

    باادمهایی ک بینهایت شاد و شنگولن

    چقدر اکتیو چقدر شاد چقدر باهال چقدر باجنبه چقدر مهربون و خاکی

    چقدر پرانرژی

    اهنگ و پلی کردیم و توماشین حسابی خوش گذشت

    ی طرف کوه ی طرف دره

    چه جالب مثل سریالهای سفربه دور امریکا

    جاده های رودک باریک و فوقالعاده زیبا هستن

    رسیدیم چقدر اینا باهم هماهنگن

    چقدر به هم کمک میکنن

    چقدر کسی بهونه نمیاره

    حدود 3ساعت خانوما فقط عکس میگرفتن

    چقدر شاد و با حوصله

    چقدر مودب چقدر محترم و باشخصیت

    انگار ن انگار منو اولین بار بود دیده بودن

    اینقدر بامن راحت بودن ک منم حس میکردم ک از قبل میشناسمشون

    هیچ محدودیتی نبود

    با فریماه جون رفتیم اون بالاهای کوه برای چیدن چایی کوهی

    دقیقا رفتیم بالاترین نقطه کوه

    همه دشت زیر پام بود

    چقدر رابطه های قشنگ و زیبایی دیدم

    چقدر مردهای عالیی چقدر تحسینشون کردم

    جوجه کباب رو 30دقیقه ای درست کردن و نوش جان کردیم

    چقدر خوش مزه بود خدایا صدهزار مرتبه شکرت

    اووووومممم چایی اتیشی هایی ک خوردیم چقدر چسبید چقدر قشنگ بود

    واقعا فوق‌العاده بودن همشون

    تا آش اماده بشه مام ی هندوانه زدیم بر بدن و درآخر ی آش فوق‌العاده خوش مزه

    وای خدای من چقدر روز بینظیری بود

    و اون چایی اخری که خوردم دیگه تیر خلاص رو زد و واقعا برای داشتن همچین روزی از خدای مهربان سپاسگزارم و سجده شکر به جا میارم

    اما قسمت قشنگتری ک بهش افتخار میکنم اینجا بود…..

    قرار بود همکارم که باهاش رفته بودم کوه منو برسونن خونمون اما چون محمونا اومده بودن خونه‌شون طول میکشید هوا هم تاریک شده بود

    ولی همچنان من اروم بودم و به خودم 10هاو100ها بار گفتم ک فرشته تو صبح ک بیدار شدی امروزتو تماما به خدای مهربان سپردی و این مسافرت هم برنامه ریزی خداعه که تو لذت ببری برای همین توفقط آروم باش

    بخدا قسم زنگ زدم به مامانم و گفتم بابا میاد دنبالم؟

    پرسید و گفت آره میاد

    حدود نیم ساعت بعدش بابام اومد دنبالم و من به خودم افتخار کردم که تونستم درهر شرایطی ذهنم رو کنترل کنم و احساسم رو خوب نگه دارم

    داشتم تو ایینه به خودم میگفتم که فرشته تو یک برنده ای چون داری از زندگیت لذت میبری

    چقدر زندگی کردن شیرینه

    بدون هیچ جلب توجهی

    بدون هیچ چشم توهم چشمی

    بدون هیچ احساسی ک بهش گفت احساس منفی

    وقتی داری درلحظه زندگی میکنی تو میفهمی که خداوند تورو برای چی افریده

    افریده که شادباشی لذت ببری و رسالت من شاد بودنه

    بقیه موارد میادتوزندگیم

    هرچقدر بیشتر میگذره من احساس میکنم اون ظرفی ک دارم میسازمش و میخام خدارو به اون شکل دربیارم داره قشنگتر میشه

    خدایا شکرت

    احساسات و تصاویری ک امروز دیدم اصلا قابل توضح دادن نیست

    فقط میخاستم کامنت بزارم که ی ردپایی باشه از امروز بینهایت زیبا

    من مطمعنم که بهترینها در انتظارمه

    خداخودش برام چیده و چون حالم عالیه فقط میتونه چیزای خوب بچینه برام

    دوستتون دارم

    درپناه الله یکتا باشید

    خدایا شدیدا احساست میکنم

    برای وجود و حضورت شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
    • -
      سمیه محمودی گفته:
      مدت عضویت: 919 روز

      سلام دختر خوب

      من امروز حالم مناسب نبود

      هدایت شدم به کامنت زیبای تو

      نمیدونم چرا از شادی ولذتی که بردی اینقدر ذوق کردم که گریه م گرفت

      شاید خودمو تحسم کردم تو اون فضا

      شاید از شادی تو اشک شوق داشتم

      شاید از شدت مهربانی ولطف خدا به وجد اومدم

      هرجه بود مرا به بهترین خال روحانی برد

      خداروشکر که هستی لذت میبری وعشق ومهر وشادی پراکنده میکنی

      یا حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      سمیرا سعادتمند گفته:
      مدت عضویت: 1505 روز

      سلام فرشته جان،دوست هم فرکانسی ام ،من همیشه کامنت های زیباتون ‌میخونم و الان هم که منتظر پشت فرمون ماشینم ، داشتم کامنتهای سایت و میخوندم گفتم براتون بنویسم و تحسین تون کنم این احساس و حال خوبتون و که نوشتید و برامون به اشتراک گذاشتید . امیدوارم با این انرژی و حس خوب ، بهترین اتفاقات در انتظار هرروزتون باشه دوست نازنین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    سجاد گفته:
    مدت عضویت: 1478 روز

    سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز و خانم شایسته و خانواده ی خوبم

    چقدر خوبه که وقتی میبینم چندین بار از یک نکته به اسم ایمان استفاده کردم و با همین ایمان و توکلی که به خدا کردم استارت کار کافه ام بعد چندین سال شاگردی زدم و خداروشکر الان وضعیت خوبتری نسبت به شرایط قبلی دارم

    امشب یعنی شام 28اردیبهشت1402 زمانی دارم این مطلب مینویسم که تصمیم گرفتم به خدمت سربازی بروم بعد دوسال خدمت و الان یکماه از اموزشی من گذشته و در مرخصی میان دوره به سر میبرم

    فردا راس ساعت4عصر حرکت میکنم له سمت اتوبوس

    ایمان و توکل به خدا من رو هدایت کرد به پادگانی که فرمانده کلش تازه عوض شده شرایط خیلی عالی وجود داره و از بین107نفر من به عنوان یکی از دوارشد گروهان انتخاب شدم

    شرایطی که برای هرکسی میگم باورشون نمیشه که اینقدر چیده شده باشه

    چقدر خوشحال شدم که استاد به این نکته اشاره کرد که وقتی از ایمانت استفاده میکنی برای دفعه بعد قوی تر میشه

    من مطمئنم که برای تقسیم یگان و پیشرفت کارم و….هم به بهترینا از هر نظر هدایت میشم

    درکل میخواستم بگم واقعا و صمیمانه و خالصانه از خدا سپاس گذاری میکنم که منو به سمت این خانواده و شما استاد عزیز هدایت کرد که طی این چندسال واقعا تغییراتی دیدم و شاکر خدای بزرگ و هدایتگر هستم

    درپناه خدای منان باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای: