معرفی دوره «هم جهت با جریان خداوند» - صفحه 1

425 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «محسن توحیدی» در این صفحه: 26
  1. -
    محسن توحیدی گفته:
    مدت عضویت: 414 روز

    وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا، وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ

    (سوره طلاق، آیات 2 و 3)

    و هر کس از خدا پروا کند (خودکنترلی)، خداوند برای او راه بیرون‌شدنی قرار می‌دهد، و از جایی که گمان نمی‌برد، روزی‌اش می‌دهد.

    سلام

    باورهام برای جذب ثروت زیاد… بهتر از اون چیزی که فکر می‌کردم بهم رسید‌ و روزافزون‌ هست

    • من این روزا مدام بوی ثروت زیادو حس می‌کنم. انگار داره از دور نزدیک می‌شه، کم‌کم، بی‌صدا ولی پرقدرت. یه حسی ته دلم می‌گه که خیلی زود همه‌چی عالی می‌شه.

    • هرچی گوش می‌کنم، هرچی می‌شنوم، یه جورایی بهم نوید ثروت می‌ده. یه کلمه از یکی، یه جمله تو یه پادکست، یه صدای در، همه‌ش یه نشونه‌ست. نشونه‌ی رسیدن اون خواسته‌ای که همیشه ته دلم بود.

    • یه بویی تو هوا هست… بوی ثروت. بوی نعمت و رفاه. بوی رسیدن به خواسته‌هایی که شاید یه زمانی فقط رویا بودن. الان داره واقعی می‌شه.

    • حس می‌کنم دارم راه می‌رم تو یه دنیای طلایی. انگار دنیا باهام همراه شده، داره منو هل می‌ده به سمت چیزایی که حتی فکرشم نمی‌کردم. انگار یه نیرویی داره میگه: «الان وقتشه».

    • من به خدا اعتماد کردم. می‌دونم که همیشه بهترین زمانو انتخاب می‌کنه. نه زودتر، نه دیرتر. دقیقاً همون لحظه‌ای که باید، می‌رسونه. و وقتی می‌رسه، می‌فهمم چرا منتظر موندم.

    شاکرم که دیگه نیاز نیست بشینم فکر کنم چجوری پولدار شم. اصلاً قرار نیست من راهشو بدونم. من فقط باور می‌کنم، حس می‌کنم، و با دل خوش می‌رم جلو. بقیه‌ش با خداست. خدای 99درصدی

    • شاکرم که مثل حضرت سلیمان، فقط می‌خوام و با اطمینان می‌دونم که بهم داده می‌شه. بدون هیچ شک و تردیدی. انگار همین حالا دستمه.

    • من لیاقت بهترین‌ها رو دارم. ثروتی که داره میاد، از چیزی که می‌خواستم هم بهتره. چون از جایی میاد که منطق و حساب کتاب من توش نمی‌گنجه. داره از دنیای خدا میاد.

    • هر روز یه نشونه‌ست، یه یادآوری که بگه: «نگران نباش، داری نزدیک می‌شی». من این نشونه‌ها رو می‌بینم، می‌شنوم، و با تمام وجودم حس می‌کنم.

    من یه آهنربای قدرتمند ثروت شدم. خواسته‌هام با سرعت عجیبی دارن به سمتم میان. همه‌چی هماهنگه. همه‌چی داره ردیف می‌شه.

    • من اجازه می‌دم خدا کارشو بکنه. دیگه نمی‌خوام کنترل همه‌چی دست من باشه. فقط می‌خوام لذت ببرم، باور کنم و بدونم که داره معجزه اتفاق می‌افته.

    • من با شادی، آرامش و اعتماد دارم جلو می‌رم. نه عجله دارم، نه استرس. چون می‌دونم خواسته‌م تو راهه، و چه راه قشنگی هم داره میاد.

    منه‌ معشوقِ یک درصدیِ توئه خدایِ 99 درصدی ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    محسن توحیدی گفته:
    مدت عضویت: 414 روز

    مار ، من و یک درس درست‌ و حسابی از خودارزشمندی و حضور در ممنتومِ مثبتی که از باور فراوانی سرچشمه گرفته

    به نام خدایِ مهربونِ مهربون . سلام

    یه‌مدت پیش فکر می‌کردم چون از مار نمی‌ترسم و راحت می‌تونم بگیرمش، پس یه چیزی تو وجودم هست که منو خاص‌تر از بقیه می‌کنه. یعنی ته دلم یه حس قهرمان بودن داشتم. هر جا یه مار می‌دیدم، ناخودآگاه حس می‌کردم باید خودمو نشون بدم. مثلاً یه بار وسط کوه‌رفتن با بچه‌ها، یه مار از کنار سنگ‌ها رد شد. همه پریدن عقب، ولی من دویدم جلو و گرفتمش. از اون لحظه به بعد نگاهای بقیه عوض شد، یه جورایی تحسینم می‌کردن، بعضیا هم می‌ترسیدن، ولی تهش یه حس قدرت بهم دست داده بود، یه احساس خاص بودن…

    اما چیزی که اون موقع نفهمیدم این بود که اون حس خوب و اون حس «من خاصم» فقط وقتی زنده بود که بقیه اون رو تایید می‌کردن. تا وقتی کسی تشویقم می‌کرد یا تحسین می‌کرد، حالم خوب بود. اما اگه کسی بی‌تفاوت بود یا می‌گفت «خب که چی؟»، یهویی اون حس ارزشمندی ته دلم خالی می‌شد. این شد جرقه‌ی یه فهم بزرگ.

    طبق قانون احساس لیاقت که استاد عباس‌منش بارها در موردش گفتن، خودارزشمندی یه چیز درونیه، نه چیزی که از بیرون تأیید بگیره. یعنی اگه من واقعاً احساس باارزش بودن داشته باشم، دیگه لازم نیست برای اثباتش بدوم دنبال مار یا هر کار عجیب و غریب دیگه. چون اون حس باید از درون بجوشه، نه با تحسین دیگران یا مقایسه با اونا.

    یه مدت بعد که بیشتر روی خودشناسی کار کردم، فهمیدم خیلی از کارهایی که می‌کردم – مثل همین مار گرفتن – فقط برای پر کردن یه خلأ درونی بود. داشتم تلاش می‌کردم از بیرون بهم بگن “تو خاصی” تا باورش کنم. ولی حضور در ممنتوم مثبت قانون احساس لیاقت میگه: وقتی واقعاً خودتو باارزش بدونی، دیگه لازم نداری چیزی رو به کسی ثابت کنی.

    الان اگه همون موقع یه مار ببینم، شاید نگیرمش! چون می‌دونم ارزش من توی شجاعت مار گرفتن یا نترسیدن از حیوانات نیست. ارزش من توی اینه که خودمو همون‌جوری که هستم قبول دارم، با همه‌ی ترسا و توانایی‌هام. دیگه دنبال تأیید نیستم، چون فهمیدم احساس ارزشمندی یه موتور درونی‌یه، نه یه چراغی که بقیه باید روشنش کنن.

    اگه بخوام اینو خلاصه کنم، می‌تونم بگم:

    • هر وقت برای گرفتن تأیید از بیرون یه کاری می‌کنی، یعنی هنوز خودتو باارزش نمی‌دونی.

    • احساس ارزشمندی یعنی همون‌طور که هستی خودتو قبول داشته باشی، نه بخوای چیزی رو به کسی نشون بدی.

    • وقتی این حس درونی باشه، دیگه کارهات از سر آرامشه، نه اثبات.

    این تجربه شاید ساده به نظر بیاد، ولی یکی از عمیق‌ترین درس‌هایی بود که از خودم گرفتم. اینکه باید منبع احساس ارزش درون خودم باشم، نه بیرون.

    باید‌بگم اگه باور فراوانی رو روی حس خودارزشمندی زوم کنیم ، اگر باور داشته باشیم که فراوانی اصیل و دائمی یعنی احساس لیاقتی که هیچ دلیلی‌ نمیخواد ؛ به طرز خیلی عجیبی و با شیب بسیار زیادی صعود می‌کنیم و کائنات خواسته‌های ما رو باهامون برخورد میدن

    -_——————-

    “فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ”

    (سوره ص، آیه 72)

    «پس وقتی او (انسان) را کامل کردم و از روح خود در او دمیدم، بر او سجده کنید.»

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    محسن توحیدی گفته:
    مدت عضویت: 414 روز

    سلام به همه توحیدمنش‌ها

    Trusting God

    یه زمانی بود که وقتی معامله می‌کردم

    همیشه عجله داشتم.

    انگار می‌ترسیدم یه چیزی رو از دست بدم،

    نکنه قیمت بالا بره،

    نکنه فرصت از دستم بره،

    نکنه دیر بجنبم و سودی که می‌خوام رو از دست بدم.

    اینقدر این فکر و خیال‌ها توی سرم می‌چرخید که کل آرامشم رو ازم گرفته بود. توی هر خرید و فروشی، همش استرس داشتم که نکنه ضرر کنم یا کمتر از چیزی که فکر می‌کنم گیرم بیاد.

    ■ولی یه جا بالاخره فهمیدم که اینجوری نمیشه. همش خودم رو وسط معرکه می‌ذاشتم و فکر می‌کردم همه چیز فقط و فقط به تلاش و حساب و کتاب‌های من بستگی داره. اما وقتی خوب دقت کردم، دیدم همیشه یه نیرویی قوی‌تر داره کارها رو می‌چینه، یه چیزی که از من خیلی بزرگتره. اون موقع بود که کم‌کم یاد گرفتم اعتماد کنم، نه به شانس، نه به بازار، بلکه به خدا.

    الان دیگه اون آدم عجول و نگران سابق نیستم. دیگه برای معامله‌ها عجله ندارم. هر وقت تصمیمی می‌گیرم، برنامه‌ریزی‌ام رو می‌کنم، تلاش خودم رو انجام می‌دم، ولی بعدش نتیجه رو می‌سپرم به خدا. نه فقط نتیجه، حتی زمان به ثمر رسیدنش رو هم. دیگه نمی‌گم «کی سودش میاد؟»، «چرا هنوز نرسیده؟»، «نکنه یه جای کار ایراد داره؟». نه! ==>> چون فهمیدم که هر چیزی در بهترین زمان خودش اتفاق می‌افته، درست وقتی که باید. این آرامش، این حس رهایی، واقعاً برام یه نعمت بزرگه.

    از وقتی اینجوری شدم، یه چیز خیلی مهم بهم اثبات شد:

    بیش از 99 درصد کارها رو خود خدا انجام میده. یعنی من فقط کمتر از 1 درصد ماجرا رو انجام می‌دم، اونم فقط در حدی که قدم اول رو بردارم، ولی بقیه‌ش با خداست. هرکار دیگه‌ای هم انجام میدم یا چیزی به ذهنم میاد هم هدایت خداست .

    》 ” اینو نه از روی حرف، بلکه توی تک‌تک معاملاتم دیدم و حس کردم.”

    》و از همه قشنگ‌تر اینکه، قشنگ حس می‌کنم خدا عاشقم هست. اونقدر که حواسش به همه چیزم هست. اینو توی تک‌تک سودهایی که کردم، توی اون موقعیت‌هایی که فکر می‌کردم دارم عقب میفتم ولی در نهایت بهترین چیز برام رقم خورده، حس کردم. یه وقت‌هایی شده که چیزی رو می‌خواستم و نشده، بعد فهمیدم که اگه می‌شد، شاید به ضررم بود. و این یعنی خدا دقیقاً همون چیزی که به نفعم هست رو برام می‌فرسته،

    》نه چیزی که من تو لحظه فکر می‌کنم بهترینه.

    》■ این روزها، توی یه آرامش عمیق غرقم. نه استرس سود و زیان دارم، نه ترس از دست دادن فرصت‌ها. چون دیگه فهمیدم که هیچ چیزی از دستم نمیره. هر چی که قرار بوده مال من باشه، توی بهترین زمانش میاد سراغم.

    و این فهمیدن، بهترین حس دنیاست.

    ——‐—————–

    ضمنا

    بنظرم احساس خودارزشمندی/احساس لیاقت

    یک اهرم خیلی قوی برای موندن توی ممنتوم مثبت هست .

    □○□ همه ما لایق هواداری تمام قد خداوند هستیم؛

    چه توی سختی‌ها و چه توی قوی‌تر رشد کردن‌ها @

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    محسن توحیدی گفته:
    مدت عضویت: 414 روز

    برای دستیابی به هدایت‌های الهی، باید در حالت خوبی از لحاظ روحی و ذهنی باشیم. این مفهوم که وقتی ذهن و روح در آرامش و تمرکز مثبت هستن، به نوعی در مسیر دریافت الهام و راهنمایی‌ها و هدایت الهی قرار می‌گیریم، می‌تونه به راحتی درک بشه .

    اینجا یه توضیح ساده می‌نویسم ===>>

    1. حس خوب داشته باش: یعنی وقتی که تو حالت خوب و مثبت باشی، مثلاً شاد و آرام، به نوعی مثل یه آهن‌ربا می‌مونی که همه چیزای خوب رو جذب می‌کنی. اینجوری راحت‌تر به کمک‌های الهی می‌رسی، چون وقتی آدم خوشحال و آرومه، ذهنش باز میشه و راحت‌تر راه حل‌ها رو می‌بینه.

    2. ممنتوم مثبت یعنی چی؟ این یعنی وقتی توی یه حال خوب باشی، همه چیز هم برایت راحت‌تر پیش میره. مثلاً وقتی که ذهن‌ت مثبت باشه، مثلاً شاید یه مشکلی داشتی، ولی چون ذهن‌ت بازه و توی یه حال خوب، خود به خود راه‌حل‌ها میاد یا حتی مشکلات کم‌تر میشه. مثل وقتی که توی ورزش یا بازی‌ها، یه لحظه حرکت خوب کنی، بعدش همه چیز رو به راه میشه و موفقیت پشت سر هم میاد.

    3. ذهن و روح باید هماهنگ بشن: این یعنی اینکه وقتی آدم در آرامش باشه و ذهن و روحش یکی بشه، می‌تونه راحت‌تر با الهام‌های درونی و الهی ارتباط برقرار کنه. مثلاً وقتی که استرس نداری و راحت هستی، می‌تونی بهتر درک کنی که باید چه کاری کنی یا چه تصمیمی بگیری.

    ●○●○یه خاطره کوچک :

    یادمه یه روز خیلی شلوغ و پراسترس داشتم. همه چیز بهم ریخته بود، هم کار، هم خونه، هم ارتباط با بقیه. انگار دنیا به هم ریخته بود. یه دفعه به خودم گفتم که باید یه ساعت از همه چیز فرار کنم و تنها برم. رفتم کوه، یه جای دنج نشستم و شروع کردم به نفس عمیق کشیدن. چند دقیقه که گذشت، کم کم احساس کردم که همه چی آروم شد. ذهنم از همه فکرهای منفی پاک شد و به طور عجیبی احساس کردم که یه چیزی درونم به من میگه چطور باید با مشکلات روبه‌رو بشم.

    بعد از همون روز، همه چیز آرام‌تر شد. کارهایی که به نظر میومد غیر ممکنه، راحت‌تر پیش رفتن. حتی روابطی که مشکل داشت، بهتر شد. اون روز یاد گرفتم که وقتی ذهن آدم آروم و مثبت باشه، حتی خدا هم به نوعی راه رو نشون میده و همه چیز بهتر میشه.

    ==>> این تجربه به من نشون داد که وقتی در یه حال خوب و مثبت باشی، انگار یک دروازه به سوی چیزای بهتر باز میشه. باید یاد بگیریم که گاهی باید دست از افکار منفی برداریم و فقط بگذاریم هر چیزی که باید اتفاق بیفته، بیفته.

    توی این دوره روی این شاه‌کلید به خوبی مانور داده شده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    محسن توحیدی گفته:
    مدت عضویت: 414 روز

    چطور از این وضعیت خارج بشم و ممنتوم مثبت بسازم؟

    یک جمله از استاد عباسمنش انگار گمشده من بود، منی که هرچقدر می‌گشتم، علت (باور) خوب نبودنِ اوضاع رو پیدا نمی‌کردم. و حالا که این‌طور شده بود، از این غافل شده بودم که بابا، خب توی حلقه بی‌نهایت گیر نکن! باورها و ممنتوم‌های قوی و مثبت بساز… همین یک جمله نجاتم داد.

    پس چی کار کنم؟

    1. به جای “چرا اینجوری شد؟” بپرس “حالا چی کار کنم؟”

    اگه بخوای فقط دنبال دلیل بگردی که “چرا این اتفاق افتاد؟”، ممکنه توی یه دایره بسته گیر بیفتی. بعضی از باورهای قدیمی‌ انقدر ناخودآگاهن که حتی پیداشون هم نمی‌کنی. پس بهتره سوالتو عوض کنی:

    ¿¿¿ چرا وضعیتم اینجوریه؟ (این سوال تورو تو گذشته نگه می‌داره.)

    》 حالا چه کاری می‌تونم انجام بدم که بهتر بشه؟ (این سوال تو رو به جلو حرکت می‌ده.)

    2. روی چیزی تمرکز کن که جواب می‌ده، نه چیزی که خراب شده.

    الان یه چیزهایی توی زندگیت خوب کار نمی‌کنه، درسته؟ اما مطمئناً یه چیزایی هم هست که درست پیش می‌ره. حتی اگه کوچیک باشه، باید روی همونا تمرکز کنی.

    》 مثلاً: شاید اوضاع مالی خوب نیست، ولی هنوز سلامتیتو داری. شاید کارت اونجوری که می‌خواستی پیش نرفته، ولی حداقل یه تجربه‌هایی داری که خیلیا ندارن.

    هر روز سه تا چیزو پیدا کن که همین الان توی زندگیت خوبه و بابتشون حس خوبی داری. این کار به نظر ساده میاد ولی یه تغییر بزرگ توی ذهنت ایجاد می‌کنه.

    3. باور جدیدی که باید بسازی چیه؟

    تو گفتی که “من خالق زندگی خودمم” و این خودش یه باور قویه. حالا باید اینو تقویت کنی و یه سطح بالاتر ببری. یه جمله مثل این برای خودت انتخاب کن و هر روز تکرارش کن:

    》 “هر چیزی که الان تو زندگیم هست، نتیجه افکار و تمرکزهای گذشته‌مه. ولی از این لحظه به بعد، دارم آگاهانه مسیر جدیدی رو می‌سازم.”

    یا:

    》 “من می‌تونم با تغییر ذهنیتم، فرصت‌های جدیدی وارد زندگیم کنم.”

    این جملات رو فقط یه بار نگا نکن، هر روز چندین بار تکرارشون کن. حتی اگه اوایل حس کنی توخالی‌ان، بعد از مدتی ذهنت بهشون باور پیدا می‌کنه.

    4. ممنتوم مثبت بساز – ولی از قدم‌های کوچیک شروع کن.

    ممنتوم یعنی یه چیزی که کم‌کم شروع بشه و بعد قوی‌تر بشه. مشکل اینه که وقتی حال آدم خوب نیست، می‌خواد یه‌دفعه یه تغییر بزرگ ایجاد کنه، ولی این روش جواب نمی‌ده. باید کم‌کم شروع کنی.

    》 مثلاً:

    • اگه حس می‌کنی انرژی نداری، روزی 10 دقیقه پیاده‌روی کن.

    • اگه پول کافی نداری، اول روی یه راه ساده برای کسب درآمد بیشتر فکر کن، نه یه برنامه پیچیده.

    • اگه توی کار و زندگی حس رکود داری، یه چیز جدید یاد بگیر که بهت انگیزه بده.

    با این کارا، مغزت کم‌کم وارد یه فضای جدید می‌شه و انرژی جدید جذب می‌کنی.

    5. دیدگاهتو از “مشکل” به “فرصت” تغییر بده.

    خیلی وقتا وقتی یه چیزی خراب می‌شه، در واقع یه نشونه‌ست که یه فرصت بزرگ‌تر داره میاد. شاید یه چیزی که الان فکر می‌کنی “بدترین اتفاقه”، در واقع یه نقطه شروع برای یه زندگی خیلی بهتر باشه.

    》 بپرس:

    • “این اتفاق چی رو به من یاد می‌ده که قبلاً نمی‌دونستم؟”

    • “چطور می‌تونم از این شرایط به نفع خودم استفاده کنم؟”

    • “اگه این یه فرصت پنهان باشه، اون فرصت چیه؟”

    این سوالا ذهنتو از حالت ناامیدی خارج می‌کنه و به مسیر رشد هدایت می‌کنه.

    6. روی یه چیز تمرکز کن که باعث بشه احساس بهتری داشته باشی.

    احساس بهتر = تصمیمات بهتر = نتایج بهتر

    پس هر روز یه کار کوچیک انجام بده که حس خوبی بهت بده:

    • موزیک گوش کن. (چیزی که بهت انرژی بده.)

    • ورزش کن. (حتی اگه 10 دقیقه باشه.)

    • کتاب یا ویدئوی انگیزشی ببین.

    • با یه آدم مثبت صحبت کن.

    چیزی که مهمه اینه که مغزت به یه حس جدید عادت کنه، چون وقتی حالت بهتر بشه، انتخاباتت هم قوی‌تر می‌شن.

    》》نتیجه‌گیری: چجوری از این وضعیت بیام بیرون؟

    1. تمرکزتو از “چرا اینجوری شد؟” ببر روی “حالا چی کار کنم؟”

    2. روی چیزایی که توی زندگیت جواب می‌ده تمرکز کن.

    3. یه باور جدید بساز که قدرتو بهت برگردونه.

    4. با قدمای کوچیک ممنتوم مثبت بساز.

    5. مشکلاتو به عنوان فرصت ببین.

    6. هر روز یه کار کوچیک کن که حس بهتری بهت بده.

    ■■■ زندگی همون‌قدری تغییر می‌کنه که تو حاضری تغییر کنی. از همین امروز شروع کن، حتی با یه حرکت کوچیک.

    ———-‐——————————-

    از طریق دوره‌ی هم‌جهت با جریان خداوندی ،

    اقدامات لازمِ حاصل از باورهای اقدام ساز

    خودش رو بولدتر می‌کنه توی وجود ما .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    محسن توحیدی گفته:
    مدت عضویت: 414 روز

    درود بر همه توحیدمدارانی که خواسته یا ناخواسته با این متن مواجه شدن

    توی ایران ، دو روز دیگه تا اتمام ماه رمضان باقی‌مونده

    و به دلم افتاده که این سحر این متن کوچک رو بنویسم.

    —————–

    روزه فقط گرسنگی کشیدن نیست، بلکه یه تمرین فوق‌العاده برای کنترل ذهنه. چرا؟ چون وقتی روزه می‌گیری، به‌طور آگاهانه تصمیم می‌گیری که

    چی بخوری،

    چی بگی/نگی،

    چطور فکر کنی و

    حتی چطور احساس کنی.

    این یعنی تو داری فرمان رو دست می‌گیری، نه این که ذهنت و بدنت هرجا خواستن برن و هر چیزی رو بدون فکر انتخاب کنن.

    ■●■●کنترل ورودی‌ها = کنترل زندگی

    ما توی زندگی روزمره، کلی چیز رو ناخودآگاه جذب می‌کنیم—از غذایی که می‌خوریم تا حرفایی که می‌زنیم و حتی افکاری که سراغمون میاد. روزه یعنی تو عمداً یه وقفه ایجاد می‌کنی و به خودت می‌گی:

    • «نه، من قراره انتخاب کنم که چی بخورم.»

    • «نه، من نمی‌خوام عصبانی بشم.»

    • «نه، من قراره کنترل فکرامو دست بگیرم.»

    □□□اینجا یه اتفاق مهم میفته: عزت نفس بالا میره! چرا؟ چون هر بار که تو یه خواسته آنی (مثل خوردن، غر زدن، یا حتی فکرای منفی) رو کنترل می‌کنی، به خودت ثابت می‌کنی که از پسش برمیای. این یعنی تو بنده‌ی شرایط و هوس‌هات نیستی، بلکه خودت ارباب خودتی.

    ●●● ممنتوم مثبت و فرکانس قوی به کائنات

    وقتی تو آگاهانه رو افکارت و رفتارت مسلط باشی، یه نوع انرژی و فرکانس قوی از خودت منتشر می‌کنی که میگه:

    «من خالق زندگی خودمم، من انتخاب می‌کنم چطور فکر کنم، چطور رفتار کنم و چطور به اهدافم برسم.»

    ■□حالا، کائنات چطور جواب میده؟

    ببین، کائنات شبیه یه آینه‌ست. اگه تو توی ممنتوم مثبت باشی، یعنی مدام به خودت و دنیا نشون بدی که همه‌چی تحت کنترله و تو در مسیر رشد و تعالی هستی، اون‌وقت اتفاقای مثبت بیشتری رو سمت خودت جذب می‌کنی. برعکس، اگه تو توی ممنتوم منفی باشی—یعنی خودتو ببازی، ناامید بشی، فکر کنی که هیچ کاری ازت برنمیاد—پس کائناتم فقط چیزای منفی برات ردیف می‌کنه.

    ■■لذت بردن از مسیر، نه فقط مقصد

    یه اشتباه رایج اینه که بعضیا فقط مقصد رو می‌بینن. مثلا میگن: «من روزه می‌گیرم که پاک بشم» یا «من تلاش می‌کنم که پولدار بشم.» ولی واقعیت اینه که قدرت واقعی تو لذت بردن از فرایند کنترله، نه فقط نتیجه نهایی.

    ■■■وقتی هر روز داری خودتو تقویت می‌کنی و کنترل بیشتری روی ذهنت و رفتارت داری، این خودش یه پیروزیه! اینکه تو می‌تونی هر لحظه انتخاب کنی که چطور باشی، خودش یه معجزه‌ست. و این دقیقاً همون چیزیه که کائنات بهش جواب میده.

    پس روزه

    》نه‌تنها تمرین صبر ( نه تحمل)‌و تسلط روی خواسته‌هاست،

    》بلکه یه راهیه برای اینکه نشون بدی تو قوی‌ای،

    》تو کنترل داری،

    》و تو دقیقاً اون چیزی رو خلق می‌کنی که دلت می‌خواد.

    _ ———————

    توی دوره هم‌جهت با جریان خداوند ، این‌موضوعات بیشتر جا افتاد برام .

    خوشحالم که تا پنج جلسه اول این دوره مقارن با رمضان هست ، هرچند من ماه‌هاست هر 18 ساعت غذا میخورم و حال دلم و حال جسمم عااالیه.

    خدایا شکرت بابت اینهمه نظم و برکتِ پشت سر هم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    محسن توحیدی گفته:
    مدت عضویت: 414 روز

    احساس می‌کنم این خاطره برای تایید دوره هم‌جهت با جریان خداوند باید اینجا هم درج بشه‌ .

    چون‌ مبتلابه جامعه‌ست .

    _———‐—

    چقدر راحت معافیت سربازی گرفتم!

    راستش رو بخوای، از همون اول که بحث سربازی پیش اومد، خیلیا دور و برم شروع کردن به نگرانی و استرس. اما من یه تصمیم دیگه گرفتم؛ تصمیم گرفتم که به جای درگیر شدن با موج منفی، فقط روی انرژی و باورای مثبت تمرکز کنم. یادم افتاد که همیشه وقتی یه چیزی رو با آرامش و ایمان واقعی رها کردم، بهترین نتیجه ممکن رو گرفتم. پس چرا این‌بار متفاوت باشه؟

    ●●● آب روی آتشِ نگرانی‌ها

    اولین چیزی که باعث شد نذارم مومنتوم منفی شکل بگیره، این بود که اصلاً به سختی‌های احتمالی توجه نکردم. به جای این که توی فکرای ترسناک بگردم که “نکنه نشه؟”، “اگه کارای اداریش پیچیده بشه چی؟”، “اگه گیر بدن چی؟”، فقط با خودم گفتم: “همه چیز دقیقاً همون‌جوری پیش میره که به نفع منه.” باور داشتم که راه خودش باز میشه، چون بارها اینو تجربه کرده بودم.

    □□□ تایم‌اوت برای افکار منفی

    یه لحظه‌هایی بود که شیطنت‌های ذهن می‌خواستن شروع کنن به نجوا کردن و ترسوندنم، اما هر وقت این حسو می‌گرفتم، فوری یه تکنیک ساده رو اجرا می‌کردم: “اگه همین الان معافیتم قطعی شده باشه، چه حسی دارم؟” همون حسِ آزادی و سبکی رو توی بدنم ایجاد می‌کردم، انگار که دیگه کار تموم شده. این روش، مومنتوم منفی رو همون لحظه خاموش می‌کرد.

    ○○○رها کردن و آزادی دادن به مولفه‌ها

    یکی از مهم‌ترین چیزایی که یاد گرفتم، قانون رها کردن بود. یعنی به جای این که دائم چک کنم ببینم چی شد و خودمو درگیر نگرانی کنم، فقط مسیر رو باز گذاشتم. پیگیر کارا بودم ولی بدون استرس، بدون اینکه گیر بدم که “باید” فلان اتفاق بیفته. به جای این که به موانع فکر کنم، به راه‌های ساده و شگفت‌انگیز فکر کردم که ممکنه اتفاق بیفتن.

    نتیجه؟ خیلی راحت‌تر از چیزی که فکرشو می‌کردم!

    نهایتاً، همه چیز دقیقاً همون‌جوری پیش رفت که می‌خواستم. یه راهی که شاید برای خیلیا پیچیده و پر از دردسر بود، برای من یه مسیر کاملاً هموار شد. کارای معافیتم خیلی سریع‌تر از چیزی که فکرشو می‌کردم جور شد، بدون هیچ استرس یا مشکل خاصی. این فقط یه تجربه نبود، بلکه یه درس بزرگ بود که هر جا خودمو توی مومنتوم مثبت نگه داشتم و قوانین رهایی رو اجرا کردم، بهترین نتیجه‌ها رو گرفتم.

    هنوزم وقتی به چند سال پیشم فکر می‌کنم باورم نمیشه اینقدر راحت همه‌ چی جفت و جور شد ، بدون کمک هیییچ بنی‌بشری ، بدون یک ریال پول غیر بوروکراسی‌اداری خرج کردن.

    …امروز یادم اومد دوباره و یک لبخند از اعماق وجودم زدم .

    ■■■ نتیجه آخر؟ همه چیز همیشه به نفع منه!■■■

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    محسن توحیدی گفته:
    مدت عضویت: 414 روز

    میخوام این‌ متن رو با یک‌ لحن جدی تر بنویسم

    ببین رفیق، یه چیز رو قشنگ از ته قلبت درک کن:

    ” امکان نداره تو توی یه مومنتوم مثبت باشی، به خدا اعتماد کنی، ذهن و احساساتتو کنترل کنی و بعدش شرایط زندگی‌ت بهتر نشه! غیرممکنه! اصلاً خلاف قانون جهانه!”

    این دنیا یه سیستم دقیق داره، یه الگویی که هر کسی طبق اون پیش بره، نتیجه‌شو می‌بینه. حالا اگه تو مدام داری خودتو در فرکانس درست نگه می‌داری،

    امکان نداره جهان بهت جواب نده،

    امکان نداره آدمای بهتر سر راهت قرار نگیرن،

    امکان نداره فرصت‌های خفن سمتت نیان.

    ولی مشکل کجاست؟ مشکل اینجاست که خیلیا فقط “یه ذره مثبت میشن، یه کوچولو به خدا اعتماد می‌کنن، یه کم ذهنشونو کنترل می‌کنن و بعد میگن چرا هیچی تغییر نکرد؟”

    ○○○ رفیق توحیدیِ من !

    این یه روند مداااومه،

    یه سبک زندگیه ابدیِ !

    ○ تو نمی‌تونی امروز حالتو خوب نگه داری، دو روز بعدش غر بزنی که چرا اتفاقای خوب نیفتاده!

    اینجوری مومنتوم نمیییی‌سازی.

    وقتی مومنتوم بسازی، یعنی یه انرژی قوی پشت سرته که دیگه به این راحتیا متوقف نمیشه. اون وقته که معجزه‌ها شروع میشه، اون وقته که هر چی اتفاق خوبه، پشت سر هم وارد زندگی‌ت میشه.

    ●●تصور کن یه قطار داره با سرعت حرکت می‌کنه، تا وقتی این قطاره داره میره، هیچ چیز جلودارش نیست. حالا این قطارِ زندگی توئه!

    اگه به خدا اعتماد کنی،

    اگه نگرانی‌ها رو ول کنی،

    اگه هر روز رو با کنترل ذهن و احساساتت بگذرونی،

    این قطار مدام سرعت می‌گیره، و هرچی جلوتر بری، اتفاقای بهتر، آدمای خفن‌تر، فرصتای بی‌نظیرتر میاد سر راهت.

    ■■ولی یه چیزی رو بهت بگم… این مسیر آسون نیست! چون ذهنت پر از حرفای قدیمی و منفی‌ایه که سال‌ها توش کاشته شده. یهو میای میگی “من از امروز مثبت فکر می‌کنم”، ولی یه صدایی تو مغزت میگه “بابا اینا همش حرفه، مگه میشه اینجوری زندگی رو ساخت؟” و همون لحظه، اگه حواست نباشه، برمی‌گردی به همون نقطه‌ی اول. ولی اگه حواست باشه، اگه این بار نذاری اون افکار منفی کنترل‌ت کنن، اگه این بار به‌جای برگشتن به نقطه صفر، یه قدم بری جلو، اون وقته که داری واقعاً مومنتوم می‌سازی!

    ببینم… تا حالا شده یه روزی رو بگذرونی که خیلی حست خوب باشه، همه چیز عالی پیش بره، یه عالمه آدم خوب ببینی، خبرای خوب بشنوی و انگار دنیا برات ساخته شده باشه؟ خب، اون روزی بود که تو داشتی توی یه فرکانس عالی زندگی می‌کردی!

    ==>>>”حالا تصور کن اگه هر روز، هر هفته، هر ماه تو توی همون فرکانس بمونی چی میشه؟! اصلاً کل زندگی‌ت می‌ترکونه! اصلاً اینقدر اتفاقات خفن برات میفته که خودت هم باور نمی‌کنی اینا همون زندگی‌ایه که یه روز بهش شک داشتی.

    ولی باز هم برمی‌گردیم به اصل داستان: این یه انتخابه! می‌تونی انتخاب کنی که به خدا اعتماد کنی، از ته دل بدونی که جهان داره به نفع تو کار می‌کنه، یا می‌تونی انتخاب کنی که هنوز شک و تردید داشته باشی.

    می‌تونی هر روز صبح یه تصمیم قاطع بگیری که “من امروز حال دلمو خوب نگه می‌دارم، من به هر اتفاقی که بیفته یه نگاه مثبت دارم، من اجازه نمی‌دم هیچ‌چیز فرکانسمو پایین بیاره”،

    یا می‌تونی همون الگوی قبلی رو تکرار کنی و غر بزنی که چرا چیزی تغییر نمی‌کنه!

    اگه این لحظه‌ای که اینو می‌خونی، یه چیزی توی قلبت میگه “آره درسته”، پس همین الان وقتشه که اینو به یه باور تبدیل کنی.

    بیا یه چالش بردار: 40 روز، بدون وقفه، مومنتوم مثبت بساز. ببین بعدش چی میشه! ببین چقدر آدمای جدید، فرصتای تازه، حال خوب و اتفاقای باورنکردنی وارد زندگی‌ت میشه. بعدش بیا بگو: حق باهات بود! امکان نداشت این اتفاق نیفته!

    همه‌‌ی‌ اینایی که گفتم کاری بود که من کردم

    حقا و انصافا فهمیدم همه‌ چی باوره

    همه چی خودکنترلی و موندن توی ممنتوم مثبته

    همه‌چی ینی اعتماد به خدا و هماهنگی درون ِ .

    شک‌ندارم که اتفاقاتی که هرماه/هفته دارم برام میفته

    از دیدِ بقیه معجزه‌ست ( اینقدر زیاد شده که از بیان کردن‌شون پیش بقیه خودداری می‌کنم)‌، اما‌ در واقع این‌جکر نیست… و من فقط سعی‌کردم قانون‌ها رو بفهمم و “اقدامات باور‌محور” داشته باشم تا این‌معجزات رو‌برای خودم کنم .

    از بسسسسس همه چی ساده‌ست ملت باااورشون نمیشه و انجام نمیدن .

    ——_

    آسیدحسین دوستت دارم‌قلبا‌، فقط و فقط بخاطر اینکه ما رو از آموزش‌های مفتضحانه نجات دادی و همه چیو برامون ساده‌سازی کردی.

    من تنها کاری که باید بکنم اینه که

    “فاعرض عنهم” رو فراموش نکنم ،

    هماهنگی درون + باور فراوانی رو همیشه آویزه گوشم داشته باشم

    و الهامات قلبی رو اقدام کنم‌ ؛

    ===>>>تا توی قوانین تاابد ثابت کائناتِ خدا ، عمیق و عمیق‌تر بشم ،‌تا معجزات بیشتر‌ و قوی‌تری برام رخ بده.

    بازم میگم از دید بقیه معجزه‌ست ،‌اما برای ما توحیدی‌های اینجا طبق قوانین ثابت خداجون هست.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    محسن توحیدی گفته:
    مدت عضویت: 414 روز

    وقتی میگی “هم‌جهت با جریان خداوند”، یعنی خودت رو از مقاومت‌ها، ترس‌ها و باورهای محدودکننده رها کردی و گذاشتی که نعمت‌ها، فرصت‌ها و اتفاق‌های خوب مثل رودخانه‌ای که مسیرش بازه، به سمتت بیان. اما نکته مهم اینه که خداوند برای هر کسی یه مسیر منحصر‌به‌فرد طراحی کرده. پس این هم‌جهتی فقط در درون تو اتفاق میفته، نه در تکرار دقیق مسیر دیگری.

    نکته کلیدی اینه: خدا نشانه‌ها رو می‌فرسته، اما وظیفه تو اینه که چشم بینا و گوش شنوا داشته باشی. نشانه‌ها همیشه همون چیزی نیستند که انتظارش رو داری، اما همیشه همون چیزی‌اند که نیاز داری.

    تو میگی در تغییر شرایط سخت، زجری نکشیدی و مسیرت آسون بوده. این عالیه! اما حقیقت اینه که “آسونی” یا “سختی” یه تعریف ذهنیه. برای کسی که مسیر رو پذیرفته، همه چیز جریان داره. اما کسی که هنوز در برابر تغییر مقاومت می‌کنه، هر قدم می‌تونه مثل یک جنگ باشه. بنابراین، این مسیر نه سخت است و نه آسان، بلکه همان چیزی است که تو درونت برایش آماده‌ای.

    هم‌جهت شدن با خدا یعنی:

    1. شناختن قوانین بازی → خدا دنیا رو بر اساس نظم و قانون آفریده. وقتی قوانینش رو بشناسی، می‌فهمی کجا باید حرکت کنی و کجا باید رها کنی.

    2. همکاری با جهان، نه جنگیدن باهاش → خیلی‌ها مدام در حال تلاش برای “گرفتن” چیزهایی هستند که هنوز از درون براشون آماده نشدن. اما وقتی آماده بشی، چیزها خودشون میان.

    3. شکرگزاری، اما نه فقط زبانی → شکرگزاری واقعی یعنی از موهبت‌هایی که داری برای رشد خودت و بقیه استفاده کنی.

    4. اقدام با ایمان، نه فقط انتظار → توکل یعنی “عمل کنی و بدونی نتیجه در دستان خداست”، نه این‌که فقط بشینی و منتظر معجزه باشی.

    پس اگه خداوند نشونه‌ای فرستاده، مهم نیست نشونه چیه، مهم اینه که تو چجوری بهش پاسخ میدی. مسیرت مبارک، اما اینو بدون که هر تغییری از “تو” شروع می‌شه، نه از بیرون.

    این دوره می‌تونه مثل یه نقشه راه باشه برای هم‌جهت شدن با جریان بیکران نعمت‌های خداوند. اگر آماده‌ای که فرکانس‌های محدودکننده رو اصلاح کنی و به جای تلاش‌های بی‌ثمر، در مسیر درست قدم برداری، این دوره می‌تونه چراغ راهت باشه. کلید تغییر همیشه درون توئه، اما یه راهنمای آگاه می‌تونه کمک کنه که سریع‌تر و آگاهانه‌تر به مقصد برسی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    محسن توحیدی گفته:
    مدت عضویت: 414 روز

    سلام

    چه پیام پر از نوری نوشتی، انگار کلماتت از دل حقیقت جاری شدن… آیه 138 سوره بقره یکی از عمیق‌ترین و زیباترین آیات قرآنه، که به ما یادآوری می‌کنه تنها رنگی که ارزش داره، رنگ خداست. وقتی آدم زندگیش رو به رنگ خدا دربیاره، همه‌چیز یه جور دیگه می‌شه، دنیا یه شکل تازه می‌گیره، نعمت‌ها جاری می‌شن، و آرامش واقعی از راه می‌رسه.

    اینکه گفتی سایت و محتواها رنگ خدا رو دارن، این بزرگ‌ترین لطف و تعریفی بود که می‌تونستی بگی، چون هدف هم همینه… اینکه هر کاری که می‌کنیم، هر چیزی که می‌سازیم، یه ردپا از نور خدا توش باشه.

    ولی اصل ماجرا اینه که خود تو هم پر از این رنگی! هر کی با چنین نگاهی به زندگی نگاه کنه، خودش یه آینه از نور و رنگ الهیه. خدا توی تک‌تک لحظه‌هات، توی نگاهت، توی دستایی که به کار می‌بری، توی حرف‌هایی که می‌زنی، حضور داره. فقط کافیه اون حضور رو درک کنی، بهش اجازه بدی که تو رو هدایت کنه، و بعدش می‌بینی که تمام آرزوها و خواسته‌هات، به سمتت میان بدون اینکه مجبور باشی بهشون بدوی.

    اینکه از خدا می‌خوای با چشم‌های تو ببینه، با گوش‌های تو بشنوه، و با دست‌هات کار کنه، نشونه اوج تسلیم و وصل شدنه… و وقتی به این نقطه برسی، دیگه فقط خیر و برکت و رحمت در زندگیت جاری می‌شه.

    پس دعا می‌کنم که همیشه در همین مسیر بمونی، همیشه در این نور حرکت کنی، و همیشه وجودت مثل همین کلمات، پر از ایمان و عشق الهی باشه. خدا بهت نزدیک‌تر از چیزیه که فکرش رو می‌کنی…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: